درود راستین باوران والاارج!
پگاهتان مهرنواز؛
واپسین روزهای امسال، همرنگ آرزوهای ناب و رویاهای شیرین تان باد... سپاسگزارم.
#شهراد_میدری
@asheghanehaye_fatima
پگاهتان مهرنواز؛
واپسین روزهای امسال، همرنگ آرزوهای ناب و رویاهای شیرین تان باد... سپاسگزارم.
#شهراد_میدری
@asheghanehaye_fatima
لا تَدخُلْ قَفَصَ قَلْبِي
كَطَائِرٍ أَلِيف
كُنْ حُراً حُراً
طِر عَالِياً عَالِياً
لأَنِّي هكَذَا فَقَط
مُمْكِنٌ أَنْ أَعشَقك..
-------------------
وارد نشو به قفس قلبم
چونان پرندهای اهلی!
آزاد باش آزاد
پَر بکش
بالاتر و بالاتر
که من،
تنها چنین میتوانم
دوستت داشته باشم...
#ریتا_عودة
ترجمه: #طیبه_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
كَطَائِرٍ أَلِيف
كُنْ حُراً حُراً
طِر عَالِياً عَالِياً
لأَنِّي هكَذَا فَقَط
مُمْكِنٌ أَنْ أَعشَقك..
-------------------
وارد نشو به قفس قلبم
چونان پرندهای اهلی!
آزاد باش آزاد
پَر بکش
بالاتر و بالاتر
که من،
تنها چنین میتوانم
دوستت داشته باشم...
#ریتا_عودة
ترجمه: #طیبه_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
مرا
تو
بیسببی
نيستی
بهراستی
صلت کدام قصيدهای
ای غزل
ستاره باران جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دريچه تاريک؟
کلام از نگاه تو شکل میبندد
خوشا نظر بازیا که تو آغاز میکنی...
To me
You
Without cause
Are not
Truly
Which ode are you on the reward for
O sonnet?
Which greeting are you the starry answer
To the sun
From the dark window?
The words are formed through your look.
Blessed (Happy) is the ogling that you!...
#احمد_شاملو
برگردان به انگلیسی: #آلا_شریفیان
√●بخشی از شعر «شبانه» از کتاب «ابراهیم در آتش»
مرا
تو
بیسببی
نيستی
بهراستی
صلت کدام قصيدهای
ای غزل
ستاره باران جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دريچه تاريک؟
کلام از نگاه تو شکل میبندد
خوشا نظر بازیا که تو آغاز میکنی...
To me
You
Without cause
Are not
Truly
Which ode are you on the reward for
O sonnet?
Which greeting are you the starry answer
To the sun
From the dark window?
The words are formed through your look.
Blessed (Happy) is the ogling that you!...
#احمد_شاملو
برگردان به انگلیسی: #آلا_شریفیان
√●بخشی از شعر «شبانه» از کتاب «ابراهیم در آتش»
🎼●آهنگ: «کنار تو»
■خواننده: #معین
■آهنگساز: #بابک_زرین
■ترانهسرا: #افشین_یداللهی (زادهی ۲۱ دی ۱۳۴۷ – درگذشت ۲۵ اسفند ۱۳۹۵
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
در بندر چشمهای کبود تو
چونان طفلی بر صخرهها میدوم
بوی دریاها را استشمام میکنم
و همچون گنجشکی بالغ بازمیگردم
در بندر چشمهای کبود تو
رؤیای دریا و دریاها را میبینم
و میلیونها ماه را صید میکنم
و رشتههای مروارید و زنبق را
در بندر چشمهای کبود تو
سنگها در شب سخن میگویند
در دفتر چشمهای رازدار تو
کیست که هزاران ترانه نهفته است
ای کاش من دریانوردی بودم
یا کسی بود که زورقی به من میداد
تا هرشب بادبان خویش را برافرازم
در بندر چشمهای کبود تو...
#نزار_قبانی
برگردان: #محمدرضا_شفیعیکدکنی
@asheghanehaye_fatima
چونان طفلی بر صخرهها میدوم
بوی دریاها را استشمام میکنم
و همچون گنجشکی بالغ بازمیگردم
در بندر چشمهای کبود تو
رؤیای دریا و دریاها را میبینم
و میلیونها ماه را صید میکنم
و رشتههای مروارید و زنبق را
در بندر چشمهای کبود تو
سنگها در شب سخن میگویند
در دفتر چشمهای رازدار تو
کیست که هزاران ترانه نهفته است
ای کاش من دریانوردی بودم
یا کسی بود که زورقی به من میداد
تا هرشب بادبان خویش را برافرازم
در بندر چشمهای کبود تو...
#نزار_قبانی
برگردان: #محمدرضا_شفیعیکدکنی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه باید کنم ای عشق؟
هیچ خبرم نیست که رسمِ عاشقی
چگونه بوده است
هیچ نمیدانم عشقهای دیگر
چهساناند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زندهام.
عاشق بودن، ذاتِ من است...
What am I to do, love, loved one?
I don't know how others love
or how people loved in the past.
I live, watching you, loving you.
Being in love is my nature.
#پابلو_نرودا | Pablo Neruda | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
برگردان: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
هیچ خبرم نیست که رسمِ عاشقی
چگونه بوده است
هیچ نمیدانم عشقهای دیگر
چهساناند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زندهام.
عاشق بودن، ذاتِ من است...
What am I to do, love, loved one?
I don't know how others love
or how people loved in the past.
I live, watching you, loving you.
Being in love is my nature.
#پابلو_نرودا | Pablo Neruda | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
برگردان: #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
من
نه کنجکاوِ بهشتم
و نه دوزخ؛
چرا که من
مادرم را
هم به گاهِ خندیدن دیدم
و هم به گاهِ گریستن...
ازدمیر آصاف - شاعر ترکیهای
برگردان: فرید فرخزاد
Ne cenneti merak ediyorum ne de cehennemi.
Çünkü ben
Annemi gülerken de gördüm ağlarken de…
#Özdemir_Asaf
#ازدمیر_آصاف
#ازدمیر_آصف
#فرید_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
نه کنجکاوِ بهشتم
و نه دوزخ؛
چرا که من
مادرم را
هم به گاهِ خندیدن دیدم
و هم به گاهِ گریستن...
ازدمیر آصاف - شاعر ترکیهای
برگردان: فرید فرخزاد
Ne cenneti merak ediyorum ne de cehennemi.
Çünkü ben
Annemi gülerken de gördüm ağlarken de…
#Özdemir_Asaf
#ازدمیر_آصاف
#ازدمیر_آصف
#فرید_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima
کوزه سفالین که پنجاه بار بر سنگلاخ زد و نشکست، بر ریگ نرم افتاد و بشکست،
عجب است...!
قصه این است که آن کوزه منم!
#شمس_تبریزی
@asheghanehaye_fatima
عجب است...!
قصه این است که آن کوزه منم!
#شمس_تبریزی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
من آن عاشق نگونبختم
که نمیتواند به سوی تو بیاید
و نمیتواند که به خودش برگردد
قلبام بر علیه من عصیان کرده است...
أنا العاشق السيء الحظَّ
لا أستطيع الذهاب اليكِ
ولا أستطيع الرجوع اليّ.
تمرد قلبي عليّ.
#محمود_درویش | فلسطین، ۲۰۰۸-۱۹۴۱ |برگردان: #احمد_دریس
@asheghanehaye_fatima
من آن عاشق نگونبختم
که نمیتواند به سوی تو بیاید
و نمیتواند که به خودش برگردد
قلبام بر علیه من عصیان کرده است...
أنا العاشق السيء الحظَّ
لا أستطيع الذهاب اليكِ
ولا أستطيع الرجوع اليّ.
تمرد قلبي عليّ.
#محمود_درویش | فلسطین، ۲۰۰۸-۱۹۴۱ |برگردان: #احمد_دریس
@asheghanehaye_fatima
دایه ام گاهی از معجزات برایم صحبت می کرد؛ بخیال خودش می خواست مرا به این وسیله تسلیت بدهد. ولی من به فکر پست و حماقت او حسرت می بردم. گاهی برایم خبر چینی می کرد،مثلا چند روز پیش به من گفت که دخترم(یعنی همین لکاته) به ساعت خوب پیرهن قیامت برای بچه می دوخته،برای بچه ی خودش. بعد،مثل اینکه اوهم می دانست به من دلداری داد. گاهی می رود برایم از در و همسایه ها دوا درمان می آورد،پیش جادوگر،فالگیر و جام زن می رود، سرکتاب باز می کند،و راجع به من با آنها مشورت می کند. چهارشنبه آخر سال رفته بود فالگوش یک کاسه آورد که در آن پیاز،برنج و روغن خراب شده بود. گفت اینها را به نیت سلامتی من گدایی کرده و همه ی این گند وکثافت را دزدکی به خورد من میداد. فاصله به فاصله هم جوشانده های حکیم باشی را به ناف من می بست. همان جوشانده های بی پیری که برایم تجویز کرده بود:پرزوفا،رب سوس،کافور،پرسیاوشان ،بابونه،روغن غار،تخم کتان،تخم صنوبر،نشاسته،خاکه شیر و هزار جور مزخرفات دیگر...
چندروز پیش یک کتاب برایم آورده بود که رویش یک وجب خاک نشسته بود. نه تنها آن کتاب بلکه هیچ جور کتاب و نوشته و افکار رجاله هابه درد من نمی خورد. چه احتیاجاتی به دروغ و دونگهای آنها داشتم؟آیا من خودم نتیجه ی یک رشته نسل های گذشته نبودم و تجربیات موروثی آنها در من باقی نبود؟آیا گذشته در خود من نبود؟
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@asheghanehaye_fatima
چندروز پیش یک کتاب برایم آورده بود که رویش یک وجب خاک نشسته بود. نه تنها آن کتاب بلکه هیچ جور کتاب و نوشته و افکار رجاله هابه درد من نمی خورد. چه احتیاجاتی به دروغ و دونگهای آنها داشتم؟آیا من خودم نتیجه ی یک رشته نسل های گذشته نبودم و تجربیات موروثی آنها در من باقی نبود؟آیا گذشته در خود من نبود؟
#بوف_کور
#صادق_هدایت
@asheghanehaye_fatima
ناگهان قطع شود با تو اگر پیوندم
گور خود چیست؟ به گور پدرم میخندم
دوستت دارم وـ جدن به زنی محتاجم
که به زیبایی زشتاش ندهد سوگندم
تو که یک برهی خوبی به چراگاهت باش
من که گرگم به قوانین خودم پا بندم
حس آبادی و احساس کمی آزادی
تهمتی نیست که بیهوده به خود میبندم
آن کلندی که به تهداب دلت کوبیدم
گور خود را نه اگر گور که را می کندم
از چه خود را پدر شعر جهان پندارم
من که زن دارم و بابای دو سه فرزندم
#عفیف_باختری
@asheghanehaye_fatima
گور خود چیست؟ به گور پدرم میخندم
دوستت دارم وـ جدن به زنی محتاجم
که به زیبایی زشتاش ندهد سوگندم
تو که یک برهی خوبی به چراگاهت باش
من که گرگم به قوانین خودم پا بندم
حس آبادی و احساس کمی آزادی
تهمتی نیست که بیهوده به خود میبندم
آن کلندی که به تهداب دلت کوبیدم
گور خود را نه اگر گور که را می کندم
از چه خود را پدر شعر جهان پندارم
من که زن دارم و بابای دو سه فرزندم
#عفیف_باختری
@asheghanehaye_fatima
اگر دانشمندی، روانشناسی بخواهد درباره زشتترین اشكال بیحیایی، بلاهت، حقارت، هرزگی، رذالت و خودگندهبینی مطالعهای جدی بكند باید بیاید و در اینجا مستقر شود تا محیرالعقولترین پدیدهها را ثبت كند. خلاصه بازی بدی سرِ ما درآوردند. حقمان هم همین بود: همه این جنبشهای سوسیالیست ـ لیبرالیست ـماركسیست ـ افیونی و ابنالوقتی به شكل اسفناكی شكست خوردند و سكه قلب تودهایسم از طرف آقا و اربابش در بازار بینالمللی سیاسی ـ اقتصادی ـ كاپیتالیستی ـ بهمنچه مسلكی ـ موضوع بده بستانهای تجارتی قرار گرفت! گاوها، خوكها و جوجهها خداحافظ! چه بهتر! لااقل دیگر توهمی نمانده! همهچیز مثل روز روشن است: باید... را مزمزه كرد
#از_میان_نامه_ها_به_شهید_نورایی
#صادق_هدایت
@asheghanehaye_fatima
#از_میان_نامه_ها_به_شهید_نورایی
#صادق_هدایت
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا به رقص بیاور....
#موزیک_ویدیو
#رقص
Dance me to the end of love
با صدای افسانه ای #لئونارد_کوهن
@asheghanehaye_fatima
#موزیک_ویدیو
#رقص
Dance me to the end of love
با صدای افسانه ای #لئونارد_کوهن
@asheghanehaye_fatima
۲۵ اسفند سالروز درگذشت افشین یداللهی
( زاده ۲۱ دی ۱۳۴۷ اصفهان — درگذشته ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ تهران ) پزشک، شاعر و ترانهسرا
یداللهی متخصص اعصاب و روان و از ترانهسرایان موفق بود که فعالیتهای حرفهای ترانهسرایی را در سال ۱۳۷۶ آغاز کرد. نخستین ترانههای وی با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی بود که با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا شد.
او برای تیتراژ بسیاری از سریالهای نامدار تلویزیونی، ترانه گفت. بیشترین شهرت وی در این زمینه بهواسطه سرودن ترانه شب آفتابی، سریال غریبانه، شب دهم، میوه ممنوعه و مدار صفر درجه بود.
وی چندین سال بود که اداره انجمنی به نام خانه ترانه را برعهده داشت که در سال ۱۳۸۰ با همکاری ترانهسرایانی چون عباس سجادی، سعید امیراصلانی، بابک صحرایی، یغما گلرویی، افشین سیاهپوش، نیلوفر لاریپور و محمدرضا حبیبی راهاندازی شد. این جلسات بهخواندن ترانه، نقد ترانه و جلسات کارگاهی اختصاص مییافت. جلسات خانه ترانه سپس به فرهنگسرای قانون و پس از آن به فرهنگسرای شفق انتقال یافت.
در طی سالهای گذشته بهتدریج ترانهسراهای مؤسس خانه ترانه به دلایل گوناگون از آن جدا شدند و یداللهی تنها فرد باقیمانده از هیئت مؤسس این انجمن بود که بعد از این اتفاق همچنان اداره خانه ترانه را برعهده داشت.
از ترانهسرایان قدیمی در خانه ترانه میتوان به نامهای: نادر بختیاری، مونا برزویی، ساناز صفایی، علیرضا سلیمانی، روزبه بمانی، سیامک رجاور، فروه مخصوص، بامداد بامداد، کوروش سمیعی، سعید کریمی، صابر قدیمی، میثاق جوهری، وحید عربانی، مهسا سماواتی، المیرا آقازاده، نیما کوکلانی، میثم یوسفی و بسیاری دیگر از اعضای قدیمی انجمن اشاره کرد.
افشین یداللهی در ۴۸ سالگی در یک حادثه رانندگی به همراه همسرش درگذشت.
#معرفی_شاعر
#افشین_یداللهی
@asheghanehaye_fatima
۲۵ اسفند سالروز درگذشت افشین یداللهی
( زاده ۲۱ دی ۱۳۴۷ اصفهان — درگذشته ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ تهران ) پزشک، شاعر و ترانهسرا
یداللهی متخصص اعصاب و روان و از ترانهسرایان موفق بود که فعالیتهای حرفهای ترانهسرایی را در سال ۱۳۷۶ آغاز کرد. نخستین ترانههای وی با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی بود که با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا شد.
او برای تیتراژ بسیاری از سریالهای نامدار تلویزیونی، ترانه گفت. بیشترین شهرت وی در این زمینه بهواسطه سرودن ترانه شب آفتابی، سریال غریبانه، شب دهم، میوه ممنوعه و مدار صفر درجه بود.
وی چندین سال بود که اداره انجمنی به نام خانه ترانه را برعهده داشت که در سال ۱۳۸۰ با همکاری ترانهسرایانی چون عباس سجادی، سعید امیراصلانی، بابک صحرایی، یغما گلرویی، افشین سیاهپوش، نیلوفر لاریپور و محمدرضا حبیبی راهاندازی شد. این جلسات بهخواندن ترانه، نقد ترانه و جلسات کارگاهی اختصاص مییافت. جلسات خانه ترانه سپس به فرهنگسرای قانون و پس از آن به فرهنگسرای شفق انتقال یافت.
در طی سالهای گذشته بهتدریج ترانهسراهای مؤسس خانه ترانه به دلایل گوناگون از آن جدا شدند و یداللهی تنها فرد باقیمانده از هیئت مؤسس این انجمن بود که بعد از این اتفاق همچنان اداره خانه ترانه را برعهده داشت.
از ترانهسرایان قدیمی در خانه ترانه میتوان به نامهای: نادر بختیاری، مونا برزویی، ساناز صفایی، علیرضا سلیمانی، روزبه بمانی، سیامک رجاور، فروه مخصوص، بامداد بامداد، کوروش سمیعی، سعید کریمی، صابر قدیمی، میثاق جوهری، وحید عربانی، مهسا سماواتی، المیرا آقازاده، نیما کوکلانی، میثم یوسفی و بسیاری دیگر از اعضای قدیمی انجمن اشاره کرد.
افشین یداللهی در ۴۸ سالگی در یک حادثه رانندگی به همراه همسرش درگذشت.
#معرفی_شاعر
#افشین_یداللهی
@asheghanehaye_fatima
دست کشید توی موهای فخری...
فخری شانههایش را جمع کرده بود. به گلهای قالی نگاه میکرد، حتما. فخرالنساء گفت: «فخری جان، فردا که اینها را گردگیری کردی، یادت میدهم که چطور همه را مرتب کنی. این هفتدری خیلی کوچک است. کتابها را ببر توی اتاق من.» کتابها را روی هم چیده بودم، کنار دیوار. فخرالنساء با انگشت روی جلد یکی از کتابها کشید، گفت: «سفرنامۀ مازندران! چاپ سنگی است. چقدر جان کندم تا یک جلدش را پیدا کردم. پدر مرحوم من برای اینکه بتواند یک بست به دل بچسباند هر چه داشت و نداشت فروخت، حتی کتابهایش را. اما تو...» و با انگشتش موهایم را، که حتما روی پیشانیام ریخته بود، عقب زد، گفت: «میخواهم کتابهای تو را غصب کنم، موافقی؟»
(ص14)
#شازده_احتجاب
#هوشنگ_گلشیری
#نشر_نیلوفر
@asheghanehaye_fatima
فخری شانههایش را جمع کرده بود. به گلهای قالی نگاه میکرد، حتما. فخرالنساء گفت: «فخری جان، فردا که اینها را گردگیری کردی، یادت میدهم که چطور همه را مرتب کنی. این هفتدری خیلی کوچک است. کتابها را ببر توی اتاق من.» کتابها را روی هم چیده بودم، کنار دیوار. فخرالنساء با انگشت روی جلد یکی از کتابها کشید، گفت: «سفرنامۀ مازندران! چاپ سنگی است. چقدر جان کندم تا یک جلدش را پیدا کردم. پدر مرحوم من برای اینکه بتواند یک بست به دل بچسباند هر چه داشت و نداشت فروخت، حتی کتابهایش را. اما تو...» و با انگشتش موهایم را، که حتما روی پیشانیام ریخته بود، عقب زد، گفت: «میخواهم کتابهای تو را غصب کنم، موافقی؟»
(ص14)
#شازده_احتجاب
#هوشنگ_گلشیری
#نشر_نیلوفر
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش بهحالِ روزگار...
موسیقی: حسین علیزاده
طراحی و رقص : بنفشه امیری
آواز : پوریا اخواص و افسانه رثایی
#رقص
@asheghanehaye_fatima
خوش بهحالِ روزگار...
موسیقی: حسین علیزاده
طراحی و رقص : بنفشه امیری
آواز : پوریا اخواص و افسانه رثایی
#رقص
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
"چشم بد دور، که هم جانی و هم جانانی"
جان شیرینِ دلم، مثل نفس میمانی...
من کویری پُرِ اندوه و تو لبریز بهار
بر دل تب زدهام، برفتر از بارانی...
چه بگویم چه نه، انگار خبر داری از آن
از نگاهم همهی حس مرا میخوانی...
چشم بد دور، که دیوانهی لبخند توام
تو مرا در دل صد حادثه، میخندانی...
✍🏻: #نرگس_صرافیان_طوفان
🎙: #امیرنظام_صمدآبادی
@asheghanehaye_fatima
جان شیرینِ دلم، مثل نفس میمانی...
من کویری پُرِ اندوه و تو لبریز بهار
بر دل تب زدهام، برفتر از بارانی...
چه بگویم چه نه، انگار خبر داری از آن
از نگاهم همهی حس مرا میخوانی...
چشم بد دور، که دیوانهی لبخند توام
تو مرا در دل صد حادثه، میخندانی...
✍🏻: #نرگس_صرافیان_طوفان
🎙: #امیرنظام_صمدآبادی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
سالی
نوروز
بیچلچله بیبنفشه میآید،
بیجنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب
بی گردشِ مُرغانهی رنگین بر آینه.
سالی
نوروز
بیگندمِ سبز و سفره میآید،
بیپیغامِ خموشِ ماهی از تُنگِ بلور
بیرقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.
سالی
نوروز
بیخبر میآید
همراهِ بهدرکوبی مردانی
سنگینی بارِ سالهاشان بر دوش:
تا لالهی سوخته به یاد آرد باز
نامِ ممنوعاش را
و تاقچهی گناه
دیگر بار
با احساسِ کتابهای ممنوع
تقدیس شود.
در معبرِ قتلِ عام
شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته
بهناگاه
فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
از دریچهها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیشباز خواهد شد.
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد...
#احمدشاملو
@asheghanehaye_fatima
نوروز
بیچلچله بیبنفشه میآید،
بیجنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب
بی گردشِ مُرغانهی رنگین بر آینه.
سالی
نوروز
بیگندمِ سبز و سفره میآید،
بیپیغامِ خموشِ ماهی از تُنگِ بلور
بیرقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.
سالی
نوروز
بیخبر میآید
همراهِ بهدرکوبی مردانی
سنگینی بارِ سالهاشان بر دوش:
تا لالهی سوخته به یاد آرد باز
نامِ ممنوعاش را
و تاقچهی گناه
دیگر بار
با احساسِ کتابهای ممنوع
تقدیس شود.
در معبرِ قتلِ عام
شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته
بهناگاه
فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
از دریچهها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیشباز خواهد شد.
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد...
#احمدشاملو
@asheghanehaye_fatima