▪️
به صنمبانو نگاه کرد: میدانی، ما میخواستیم دنیا را عوض کنیم، حالا میبینم فقط خودمان عوض شدهایم.»
- آینههای دردار؛ #هوشنگ_گلشیری.
@asheghanehaye_fatima
به صنمبانو نگاه کرد: میدانی، ما میخواستیم دنیا را عوض کنیم، حالا میبینم فقط خودمان عوض شدهایم.»
- آینههای دردار؛ #هوشنگ_گلشیری.
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صدایش حجم نداشت. نمیشنیدم، بلکه میفهمیدم، مثل وقتی که با خودمان چیزی میگوییم.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
گفت : من البته اول شیفتهی آن موهای سیاه و شلالِ مینا شدم، اما راستش بیشتر آن نقصِ کوچکِ شکستگیِ دندانش پابندم کرد. گوشهی دندان نیشش شکسته بود که خندههایش را شیرین میکرد، انگار که آدم عمری به هوای آبی سرد و عمیق و البته زلال بدود، بعد برسد به مظهر قناتی که فقط باریکهی آبی داشته باشد، جاری و سرد. خوب، آدم همیشه میداند که جاهای دیگری هم هست، ولی میمانَد..
#هوشنگ_گلشیری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
#هوشنگ_گلشیری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
▫️
و من همیشه میخوردم به دری كه بسته بود، یا میرسیدم به جمعیتی كه راه نمیدادند، حتی به عمد دست دراز میكردند تا نگذارند جلوتر بروم. میدانستم كه نمیرسم، اما رفتم، تمام شب، تمام روز ...
📚 داستان نیروانای من
🖋 #هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
و من همیشه میخوردم به دری كه بسته بود، یا میرسیدم به جمعیتی كه راه نمیدادند، حتی به عمد دست دراز میكردند تا نگذارند جلوتر بروم. میدانستم كه نمیرسم، اما رفتم، تمام شب، تمام روز ...
📚 داستان نیروانای من
🖋 #هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
من می گویم
آدم اگر کسی را دوست داشته باشد
باید با صدای بلند بگوید!
#هوشنگ_گلشیری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
من می گویم
آدم اگر کسی را دوست داشته باشد
باید با صدای بلند بگوید!
#هوشنگ_گلشیری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
.
نمیدانم تا به حال خوابهاتان را یادداشت کردهاید تا مثلاً ببینید عاشق هستید یا نه؟
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
نمیدانم تا به حال خوابهاتان را یادداشت کردهاید تا مثلاً ببینید عاشق هستید یا نه؟
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
.
نمیدانم تا به حال خوابهاتان را یادداشت کردهاید تا مثلاً ببینید عاشق هستید یا نه؟
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
نمیدانم تا به حال خوابهاتان را یادداشت کردهاید تا مثلاً ببینید عاشق هستید یا نه؟
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
بخشیدهام، شما هم اگر بخواهید میتوانید ببخشید؛ آدم زمین نیست که بتواند بار همه این تلخیها را به دوش بکشد.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
▫️
چیزی نیست که بشود با قرص و آمپول و نمیدانم قدمزدن کنار خیابان یا روشنکردن یکی دو سیگار کاریش کرد. اینجا، باور کنید، من گاهی دیگر انگار نمیتوانم نفس بکشم.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
چیزی نیست که بشود با قرص و آمپول و نمیدانم قدمزدن کنار خیابان یا روشنکردن یکی دو سیگار کاریش کرد. اینجا، باور کنید، من گاهی دیگر انگار نمیتوانم نفس بکشم.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
▫️
چیزی نیست که بشود با قرص و آمپول و نمیدانم قدمزدن کنار خیابان یا روشنکردن یکی دو سیگار کاریش کرد. اینجا، باور کنید، من گاهی دیگر انگار نمیتوانم نفس بکشم.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
چیزی نیست که بشود با قرص و آمپول و نمیدانم قدمزدن کنار خیابان یا روشنکردن یکی دو سیگار کاریش کرد. اینجا، باور کنید، من گاهی دیگر انگار نمیتوانم نفس بکشم.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
گاهی آدم رمانی نیمهتمام دارد، میرود خانه چای دم میکند، سیگاری زیر لب میگذارد، تکیه به بالشی میدهد و نرم نرم میخواند. خب، بدَک نیست. برای خودش عالمی دارد، اما بدبختی این است که هر شب نمیشود این کار را کرد.
آدم گاهی دلش میخواهد بنشیند و با یکی در مورد کتابی که خوانده است حرف بزند، درست انگار دارد دورهاش میکند. اما کو تا یکی این طور و آن همه اُخت پیدا بشود؟!
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
آدم گاهی دلش میخواهد بنشیند و با یکی در مورد کتابی که خوانده است حرف بزند، درست انگار دارد دورهاش میکند. اما کو تا یکی این طور و آن همه اُخت پیدا بشود؟!
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
دست آخر وقتی خوب زیر و بالایِ کار
را
ببینی، متوجه میشوی که آدمها، بیشترشان،
نمیتوانند تا آخرِ خط تاب بیاورند .
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
را
ببینی، متوجه میشوی که آدمها، بیشترشان،
نمیتوانند تا آخرِ خط تاب بیاورند .
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
°~
اگر کلید را میزد پچپچههای خاموشمان را شروع میکردیم.
نکرد و ما ساکت ماندیم.
نه، ساکت نه
تاریک و پنهان ماندیم.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
اگر کلید را میزد پچپچههای خاموشمان را شروع میکردیم.
نکرد و ما ساکت ماندیم.
نه، ساکت نه
تاریک و پنهان ماندیم.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
من قوی هستم. یعنی عادت کردهام که قوی باشم. یا به قولِ تو به خودم تلقین کردهام که باید قوی باشم، که باید هیچ انتظاری از کسی نداشته باشم. مثلا وقتی تو داشتی پایین چشمِ مرا نوازش میکردی، خوب، من خوشم میآمد. اما یکدفعه فکر کردم نکند دارم گریه میکنم و تو داری اشک های مرا پاک میکنی ...
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
اواخر موشکباران متوجه شدیم که گلهای سرخ برگ دادهاند، برگهای سبز روشن و کوچک. غنچههاشان هم باز شده بودند. بیآنکه کسی باشد که نگاهشان کرده باشد. بر ساقههای لُخت انار هم برگهای سرخ و ریز جوشیده بود، انگار آدمها باشند یا نباشند مهم نیست. آن وقت گربهها آنقدر لاغر شده بودند و طوری دور پر و پای آدم میلولیدند و با صوت زیر و کشدار میومیو میکردند که دلمان مالش میرفت که ما در این جشن بهار بیگانهایم.
اما حالا فکر میکنم که شاید حق با بهار بود، با همان ساقههای لخت.
بر این پهنهی خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه میدهد، نفس بودن به راستی موکول به بودن ما نیست، و این خوب است، خوب است که جلوههای بودن را به غم و شادی ما نبستهاند، خوب است که غم ما، با استناد به قول شاعر؛
«اگر غم را چو آتش دود بودی» دودی ندارد تا جهان جاودانه تاریک بماند.
#هوشنگ_گلشیری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
اما حالا فکر میکنم که شاید حق با بهار بود، با همان ساقههای لخت.
بر این پهنهی خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه میدهد، نفس بودن به راستی موکول به بودن ما نیست، و این خوب است، خوب است که جلوههای بودن را به غم و شادی ما نبستهاند، خوب است که غم ما، با استناد به قول شاعر؛
«اگر غم را چو آتش دود بودی» دودی ندارد تا جهان جاودانه تاریک بماند.
#هوشنگ_گلشیری
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
بخشیدهام!
شما هم اگر بخواهید میتوانید ببخشید، آدم زمین نیست که بتواند بار همهی این تلخیها را به دوش بکشد.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
شما هم اگر بخواهید میتوانید ببخشید، آدم زمین نیست که بتواند بار همهی این تلخیها را به دوش بکشد.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
°~
او چنان پر بود که تلخیهای کهنه را پس میزد، مثل ابر که میگویند وقتی پر است از آب، سرریز میشود. کبریت که کشید، دریچهی شعله روشن شد. سرک کشیدیم ما مگر ببینیم که آن سوی ما چیست. ندیدیم ما. پنهان ماندیم.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima
او چنان پر بود که تلخیهای کهنه را پس میزد، مثل ابر که میگویند وقتی پر است از آب، سرریز میشود. کبریت که کشید، دریچهی شعله روشن شد. سرک کشیدیم ما مگر ببینیم که آن سوی ما چیست. ندیدیم ما. پنهان ماندیم.
#هوشنگ_گلشیری
@asheghanehaye_fatima