عاشقانه های فاطیما
785 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_شاعر
#بیژن_نجدی

( زاده ۲۴ آبان ۱۳۲۰ خاش -- درگذشته ۴ شهریور ۱۳۷۶ لاهیجان ) شاعر و داستان‌نویس

بیژن نجدی پس از گرفتن دیپلم در سال ۱۳۳۹ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در سال ۱۳۴۳ از همان دانشکده در رشته ریاضی فارغ‌التحصیل و با سمت دبیر در دبیرستانهای لاهیجان مشغول به تدریس شد. پدرش از افسران مبارزی بود که در قیام افسران خراسان نقش داشت و در مسیر رفتن به گنبدکاووس به دست ژاندارم‌ها کشته شده بود. وی از سال ۱۳۴۵ فعالیت ادبی‌اش را آغازکرد.
بیژن نجدی در ۵۶ سالگی درگذشت و در کنار بقعه شیخ زاهدگیلانی در لاهیجان به خاک سپرده شد.
او در زمان زندگی خود تنها مجموعه داستان «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» را در سال ۷۳ منتشر ساخت که در سال ۷۴ جایزه قلم زرین جایزه گردون را به خود اختصاص داد. بقیه آثار او پس از درگذشت، توسط همسرش به چاپ رسید. مجموعه داستان «دوباره از همان خیابانها» در سال ۷۹ نیز برگزیده نویسندگان و منتقدان مطبوعات شد. وی همچنین در کارنامه ادبی خود، تندیس یادمان بنیاد شعر فراپویان به خاطر برگزیده اشعار دهه هفتاد و لوح افتخار به پاس جان‌سروده‌ها در پاسداشت آیین‌های ملی و میهنی را دارد. از وی اشعار گیلکی کمی نیز باقی‌مانده است.
همچنین پس از مرگ وی داستانهای «تاریکی در پوتین»، «سپرده در زمین»، «گیاهی در قرنطینه» و «استخری پر از کابوس» از مجموعه داستانهای «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» و نیز داستانهای «مرثیه‌ای برای چمن» و «بیمارستان، نه قطار» از مجموعه «دوباره از همان خیابان‌ها» به فیلم درآمده است.

سبک نگارش:
نجدی نویسنده‌ای با ذوق ادبی بود که داستان‌هایش در سبک‌های واقع‌گرایی و فراواقع‌گرایی است. وی از پیشگامان داستان‌نویسی پست مدرن در ایران به شمار می‌آید. نشانه‌های سبک واقع گرایی از زندگی ملموس شخصیت‌ها در بخش‌های مختلف برخی از این داستان‌ها و نشانه‌های سبک فراواقعیت گرایی از هم‌ذات پنداری با اشیای بی‌جان در تعداد دیگری از داستان‌ها است که به طور بارز به ذهن خواننده کتاب منعکس می‌شود. وی از قریحه شاعری خود در متن داستان‌ها بهره برده و استعاره‌ها و تشبیه‌های فراوانی در متن کتاب موجود است.

برخی از آثار:
یوزپلنگانی که با من دویده‌اند
دوباره از همان خیابان‌ها
داستان‌های ناتمام
خواهران این تابستان

@asheghanehaye_fatima

شعر و صدای #بیژن_نجدی

طراح: رضا جنگی
👇👇👇👇👇
#معرفی_شاعر
#بیژن_نجدی، یوزپلنگی که هنوز می‌دود

«آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهن‌ات روی طناب رخت
باران را
اگر که می‌بارد
بر چتر آبی تو
و چون تو نماز می‌خوانی
من خداپرست شده‌ام»

سال ۱۳۷۵، در مردادماهی گرم، ۲۱ نویسنده، شاعر و روزنامه‌نگار به دعوت اتحادیه‌ی نویسندگان ارمنستان بار سفر بستند. فهرست مسافران چندین بار تغییر کرد، اتوبوس و ترمینال مسافربری تغییر کرد.اما عزم جزم نویسندگان برای این سفر تغییری نکرد. غفار حسینی از پذیرش دعوت به این سفر سر باز زد و گفت: «همه‌تان را به ته دره می‌اندازند.» و قصد وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی همین بود که نویسندگان را به ته دره بفرستد و بکشد. سعید امامی پشت صحنه‌ی این واقعه بود. حادثه‌ای که خوش‌بختانه اتفاق نیفتاد.بیژن نجدی، شاعر و داستان‌نویس یکی از مسافران ِ این اتوبوس ِ مرگ بود. بیژن نجدی در معرفی خود می‌گوید: «من به شکل غم‌انگیزی بیژن نجدی هستم. متولد خاش...»

بیژن نجدی، ۲۴ آبان‌ماه ۱۳۲۰ در خاش ِ زاهدان به دنیا آمد. پدر و مادر او هر دو گیلانی بودند. پدر ِ بیژن از افسرانی بود که در قیام افسران خراسان نقش داشت و در مسیر رفتن به گنبد کاووس به دست تعدادی ژاندارم کشته شد. بیژن دوران ابتدایی خود را در شهر رشت گذراند و پس از کسب دیپلم دبیرستان در سال ۱۳۳۹ وارد دانش‌سرای عالی تهران شد و در سال ۱۳۴۳ از همان دانشکده در رشته‌ی ریاضیات فارغ‌التحصیل شد و دبیر ریاضی در دبیرستان‌های لاهیجان شد.

بیژن نجدی فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. او نویسنده‌ای با ذوق بود که داستان‌هایی در سبک واقع‌گرایی و فراواقع‌گرایی نوشته است. بسیاری از اهل ادبیات او را از پیش‌گامان داستان‌نویسی ِ پست‌مدرن در ایران به شمار می‌آورند. بیژن نجدی تا پنجاه سالگی اثری از خود منتشر نکرد هر چند می‌توانست نوشته‌هایش را در قالب شعر و داستان منتشر کند و بسیار مشهورتر از این باشد که اکنون است. شمس لنگرودی، شاعر ایرانی و از دوستان بیژن نجدی کسی بود که بیژن نجدی را به نشر مرکز برد تا او کمی از این انزوا بیرون بیاید و اثرش را منتشر کند و نتیجه‌ی این امر انتشار داستان معروف بیژن نجدی با عنوان «یوزپلنگانی که ما دویده‌اند» است.

بسیاری از دوستان و نزدیکان بیژن نجدی می‌گویند که پس از حادثه‌ی اتوبوس ارمنستان که به اتوبوس مرگ مشهور است حال و روز نجدی به گذشته‌اش بازنگشت. پس از مرگ نجدی بسیاری از فشار وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بر نویسندگانی چون نجدی سخن گفته‌اند که موجبات مرگ زودرس آن‌ها را فراهم ساخته است. پس از راه‌افتادن جایزه‌ی گردون که به همت نویسنده‌ی ایرانی، عباس معروفی صورت گرفت، بیژن نجدی به خاطر مجموعه‌داستان «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» در سال ۱۳۷۴ به طور مشترک با غزاله علی‌زاده جایزه‌ی گردون را دریافت کرد. در جدیدترین آمار فروش کتاب که مربوط به مردادماه سال ۱۳۹۴ است این کتاب به عنوان پرفروش‌ترین‌ها معرفی شد با این تیتر که «یوزپلنگان بیژن نجدی هنوز می‌دوند!».


@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_شاعر
#امیلی_دیکنسون

امیلی الیزابت دیکنسون شاعر آمریکایی در ۱۰ دسامبر ۱۸۳۰ در ایالت ماساچوست آمریکا و در یک خانواده‌ی متشخص به دنیا آمد، در دوران جوانی به مدت ۷ سال در آکادمی امهرست درس خواند و قبل از بازگشت به شهر خود، مدت کوتاهی را نیز در یک مدرسه مذهبی گذراند. او به‌خاطر پوشیدن لباس سفید و عدم استقبال از مهمان در بین ساکنین شهر معروف گشت. بیشتر دوستی‌هایش از طریق نامه و مکاتبه بود چرا که خلوت‌گزیده بود و زندگی در انزوا را ترجیح می‌داد. او را شاعر معتکف نیز خوانده‌اند، یا به قول الهی قمشه‌ای "دختر مولانا"؛ چرا که او بسیار با ابهام سخن می‌گوید.
امیلی علاقه‌ی بسیار به موسیقی و استعدادی خاص در نواختن پیانو داشت.
اگرچه او شاعر پرکاری بود ولی تعداد کمی از شعرهایش به چاپ رسید. آثاری که در زمان حیاتش به چاپ رسید، دچار تغییراتی می‌گشتند تا با معیارهای متعارف شعری وقت مطابق شوند. شعرهای دیکنسون در زمان خود منحصربه‌فرد بودند، زیرا دارای خطوط کوتاه، عدم وجود عنوان در شعر و از قافیه‌ی کج یا نیم‌قافیه برخوردار بودند که چیزی غیرمتعارف بود. بسیاری از شعرهای او درون‌مایه‌ی مرگ و جاودانگی داشت. کامل‌ترین مجموعه‌شعر او در سال ۱۹۵۵ توسط پروفسور توماس جانسون با نام "شعرهای امیلی دیکنسون" چاپ شد. امروزه دیکینسون به عنوان یکی از مهم‌ترین شاعران آمریکایی شناخته می‌شود.
دیکینسون در سال‌های جوانی با «تهدید عمیق» مرگ روبرو گشت، علی‌الخصوص پس از مرگ نزدیکانش این وضع بدتر شد. هنگامی که دوست نزدیکش، به دلیل بیماری تیفوس جان باخت، امیلی دچار آسیب‌های روانی شدید شد.
امروزه برخی معتقدند که او از بیماری ترس از مکان‌های شلوغ و صرع نیز رنج می‌برده‌ است. جودیت فار محقق، بیان می‌کند که دیکنسون در طول زندگی خود بیش‌تر به‌عنوان باغبان شناخته می‌شد و نه به عنوان شاعر. دیکنسون از سن ۹ سالگی گیاه‌شناسی می‌خواند و از باغشان در حیاطِ خانه مراقبت می‌کرد.
اگرچه دیکنسون در سال‌های پایانی عمرش نیز به نوشتن ادامه می‌داد، ولی از ویرایش و ترتیب‌بندی شعرهایش دست کشید.
در سال ۱۸۸۵ ضعف و بیماری‌ در او شدت گرفت و سرانجام در ۱۵ می ۱۸۸۶، پس از وخیم‌ترشدن علائم بیماری، در سن ۵۵سالگی درگذشت. پزشک دیکنسون علت مرگ او را نوعی بیماری کلیوی اعلام کردند.

برای مطالعه‌ی ویژگی‌ها‌ی شعر و نمونه‌هایی از اشعار امیلی دیکنسون، پست را ورق بزنید.

#امیلی_دیکنسون
#بهنود_فرازمند
#آنا_کیان
#فرزاد_فتوحی
#سادات_آهوان
#آتوسا_حصارکی
#سینا_کمال‌آبادی


@asheghanehaye_fatima
‍ ‍ #معرفی_شاعر

🔹 #بیژن_الهی ،نقاش، مترجم آوانگارد و شاعر حجم‌گرای ایرانی است. او درباره‌ی شعر می گوید:
شعر تعقیب حقیقت است از بی‌راهه و... که این مذهب رابطه‌هاست. اما با شناخت راه و رابطه است که بی‌راهه را می‌شناسی...

دکتر #اسماعیل_خویی ،شاعر و فلسفه‌دان، در رثای او به بی‌بی‌سی فارسی گفت: "او شاعر نوآوری بود و به آن‌چه داشت هرگز راضی نمی‌شد. هر راهی که می‌رفت و هر کاری که می‌کرد، برای این بود که گونه‌های شعر خودش را نو‌تر کند"
و هم‌چنین اشاره کرد:
"او به عالم عشق به معنای عرفانی‌اش راه یافت و ترجمه‌های خوبی از شعرهای منصور حلاج ارائه کرد. او زبان فرانسه را خوب می‌دانست. قصدش از پژوهش در شعر فرانسه بیشتر آموختن بود تا ترجمه کردن ولی دید که ترجمه‌ی شعر هم زمینه‌ای است برای تمرین سرودن… با رفتن او دفتر یک گونه از شعر نیمایی بسته می‌شود."

سال‌های سکوت بیژن الهی ،سال‌های شعر هستند. او در سکوت خود اشعار بزرگترین شاعران جهان را ترجمه کرد و زندگی‌اش ترجمه‌ی زیباترین شعر جهان بود و سرانجام در سن شصت‌وپنج سالگی در غروب سه ‌شنبه نهم آذر ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه شمسی در تهران بر اثر عارضه‌ی قلبی جهان را بدرود گفت و پیکر او بنابر وصیتش در سکوت گورستان روستای کوچک مرزن‌آباد به خاک سپرده شد.به خواست او بر سنگ مزارش هیچ نام و نوشته‌ای حک نگردید.


من می‌دانم
که اندوه من برابر است
با اندوه سواری که صدای سم اسبش را
با صدای خرد‌شدن آهسته‌ی برگ‌ها
اشتباه می‌کند
با شب‌بویی
که تاریکی خود را از دست می‌دهد
با نارنجی
که تنها بر میز است
هوای سوختن دست‌هامان را
به ستاره‌ها رساند
من می‌دانم

درختان عرعر ما را چشم‌به‌راه گذاشته‌اند
و چند سواری که قرار بود از دوردست
خبری برای ما آرند

من می‌دانم که غبار جاده شیشه را
می‌پوشاند
چنان که دیگر حتی از پس شیشه هم
نمی‌توان تو را خوش داشت
نمی‌توان تو را به شهری خواند
که در آستان بارانش
زخم‌های جوانتر خیال خندیدن دارند

این سواری که شتابناک گذراست
نه منم نه چشم .
دستت را باز کن :
تا افق سپید بهاری از مژگان انسانی
تو را می‌نگرم تا کنارم بنشینی...
تا دور از خیال چند سواری که شاید بازگشت‌شان به خنده نباشد
دور از این لبان قرینه
دور از هر رفت
بمانیم و ضامن نور باشیم
شب تابان را از باغ و بیابان به اتاق آوریم تا دوباره بیافروزیم
یخ را زیر نفس آب کنیم و ماهیان را دوباره زنده ببینیم
دشت را یکسره در باران رها کنیم و بخوابیم

تا افق سپید بهاری از مژگان انسانی
تو را می‌نگرم تا کنارم بنشینی
و دست‌هایت را در گیسوان من نهان سازی
چون نسیم
چون راز جهان...



شعر «نیآمده»/ جوانی‌ها /#بیژن_الهی

📷عکس: #بیژن_الهی | لندن | ۱۳۵۹
از دوربینِ #بهرام_منوچهری

@asheghabehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_شاعر


#غلامرضا_بروسان در ۱۴ آذرماه ۱۳۹۰، به همراه همسر شاعرش #الهام_اسلامی و دخترش لیلا در سانحه‌ی رانندگی در جاده قوچان درگذشت.

غلامرضا بروسان تاکنون موفق به دریافت جوایز زیادی از جشنواره های شعر شده که از آن جمله جایزه ویژه خبرنگاران و جایزه ویژه نیما بخاطر کتاب مرثیه درختی که به پهلو افتاده دریافت کرد.

از دیگر آثار این شاعر می‌توان به "یک بسته سیگار در تبعید" ، "احتمال پرنده را گیج میکند" ، "گزینش و تدوین از ریگودا عصاره سوما" ، "به سمت رودخانه استوکس" گزیده شعر ازاد مشهد اشاره کرد.

او کتابهایی دیگری از جمله مجموعه غزلیات با عنوان "عاشقانه های یک سرباز و مرثیه ای برای پدر شهیدش" و مجموعه شعر آزاد خراسان را در دست چاپ داشت.

خانم الهام اسلامی، همسر رضا نیز در سال ۱۳۸۷ برنده جایزه کتاب سال شعرجوان با عنوان "دنیا چشم از ما برنمی‌دارد" شد.

ﺍگر ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺷﺎﻋﺮ ﺭا ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ ﺑﺨﻮاﻧﯿﻢ ﺣﺲ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺩﺍﺭد.
برای شادی روح این دو عزیز و تمام رفتگان از خدواند طلب آمرزش و آرامش داریم.



بعد از مرگ با خدا حرف خواهم زد
برای اینکه بی‌دلیل کشته شده‌ام!

اگر نبودم
مرا در چیزهایی پیدا کنید 
که دوستشان داشتم
در ماه، در شکل انار

اگر ناگهان مردم
به مرگ شک کنید
به من
و به مأمور مالیات

#غلامرضا_بروسان


زنی هستم در ایران
افسردگی ام طبیعی است
اما کاری کن رضا جان پاییز تمام شود
نمی‌دانم اگر مرگ بیاید
اول گلویم را می‌فشارد
یا دلم را
آن روز کجای خانه نشسته بودم
که می‌توانستم آن همه شعر بگویم؟
کدام لامپ روشن بود؟
 
می‌خواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مُردم
نتوانی انکارم کنی
می خواهم شعرم چون شایعه‌ای در شهر بپیچد
و زنان
هر بار چیزی به آن اضافه کنند
ﺍﻣﺸﺐ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ
ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺷﻌﺮ ﺑﮕﻮﯾﺪ
ﯾﮑﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﺪ
ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻦ ﻫﻤﻪﯼ ﺯﺍﻭﯾﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩﺍﻡ
ﺩﯾﮕﺮ ﻭﻗﺖ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺎﯾﺪ
ﻭ ﺷﺎﺥ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻓﺮﻭ ﮐﻨﺪ.

#الهام_اسلامی


@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_شاعر
۲۶ دی "۱۵ ژانویه" زادروز #ناظم_حکمت

( زاده ۲۶ دی، ۱۵ ژانویه ۱۹۰۲ سالونیک -- درگذشته ۱۳ خرداد، ۳ ژوئن ۱۹۶۳ مسکو) از برجسته‌ترین شاعران و نمایشنامه‌نویسان لهستانی‌تبارِ ترکیه

ناظم حکمت، در شهر سالونیکا دومین شهر بزرگ یونان امروزی که در آن زمان جزو امپراتوری عثمانی بود، به دنیا آمد.
او که دارای تباری لهستانی-گرجی-فرانسوی بود، از ۱۴ سالگی به سرودن شعر پرداخت و در ۱۹ سالگی سفری به روسیه داشت و از نزدیک با نسل جدید هنرمندان انقلابی آشنا شد و جسارتی بیشتر را در ایجاد تحول در شکل و محتوای شعر ترکیه یافت.
در سال ۱۹۲۰ مصطفی کمال پاشا، قوایی را تشکیل داد و در صدد نجات میهن از دست بیگانگان برآمد. در همین سال، ناظم نیز، که زندگی در استانبول و در زیر چکمه اشغالگران برایش غیرقابل تحمل شده‌بود، به آناتولی سفر کرد و در راه این سفر با زندگی نکبت‌بار زنان و کودکان گرسنه و برهنه و بیمار وطن آشنا شد. از آن پس، همه اشعارش از زندگی این مردم الهام گرفت.
یکی از ریشه‌های مردمی شعر «حکمت» ترانه‌هایی بود که «عاشیق»های ترک می‌خواندند.
او در آناتولی خواست در جنگ استقلال شرکت کند ولی پذیرفته نشد و از نیروی دریایی به خاطر افکار کمونیستی‌اش اخراج شد. سرانجام به عنوان معلم به یکی از روستاهای آناتولی فرستاده شد.
معلّمی در آنجا او را بیشتر به مردم فقیر نزدیک کرد، چنانکه محبوبیتش در میان مردم زنگ خطری برای قدرتمندان محلی محسوب می‌شد و آنان تصمیم به قتل او گرفتند و او به روسیّه گریخت.
وی در سال ۱۹۲۵ که دیگر جنگ پایان یافته بود و مصطفی کمال رییس‌جمهور ترکیه بود، به وطن بازگشت و به انتشار اشعارش در مجله پرداخت. ولی بعد از چندی تحت تعقیب قرار گرفت و ناگزیر زندگی مخفی اختیار کرد اما غیابی به ۱۵ سال حبس محکوم شد و ناظم دوباره به مسکو پناه برد. او دو سال بعد پس از تصویب قانون عفو عمومی به ترکیه آمد. اما به‌محض ورود خاک وطن، دستگیر شد. این اقدام دولت ترکیه با انتقادهای شدید از داخل و خارج مواجه شد و سرانجام دولت مجبور شد او را آزاد کند.
از این به بعد بارها او را به دلایل مختلف دستگیر کردند و بارها به زندانهای طولانی محکوم شد که روزگار سختی را می‌گذراند.
از سال ۱۹۴۶ به بعد، اشعار او با وسایل مختلف از زندان خارج می‌شد و در مطبوعات فرانسه به چاپ می‌رسید و در دنیا هیجان زیادی برانگیخته بود و آزادیخواهان و روشنفکران مبارز جهان به اعتراض برخاستند و در پاریس کمیته نجات ناظم حکمت تشکیل یافت و چهره‌های سرشناسی چون برتراند راسل، ژان پل سارتر، پابلو پیکاسو، برتولت برشت، لویی آراگون، و پابلو نرودا، اعتراضات شدیدی به دولت ترکیه ابراز کردند و آزادی وی را خواستار شدند. سرانجام پس از سال‌ها از زندان آزاد شد.
اما می‌دانست که او را این گونه راحت نخواهند گذاشت.
وی بار دیگر مجبور به ترک وطن شد و به بلغارستان گریخت و از آنجا به روسیه رفت و ۱۳ سال باقی‌مانده از عمر خود را در غربت سپری کرد. او در روسیه با ورا ولادیمیرونا تولیاکووا ازدواج کرد. ورا دو، سه هفته بعد از مرگ ناظم، در خفا، شروع به نوشتن گفتگوهای خود با ناظم کرد. بعدها همه نوشته‌هایش به یک کتاب هزار صفحه‌ای تبدیل شد. عزیز نسین برای عنوان کتاب «گفتگویی با ناظم پس از مرگ ناظم» را پیشنهاد کرد. اما این کتاب ۲۲ سال اجازه چاپ نیافت.
سرانجام ناظم حکمت شاعر آزادی سرزمین ترکیه در ۶۱ سالگی درگذشت و در گورستان نووودویچی به خاک سپرده شد.

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_شاعر
۱۹ بهمن سالگرد خاموشی #سیاوش_کسرایی گرامی و
یاد و خاطره و راهش جاودان باد.
(۱۳۰۵٫۱۲٫۰۵_۱۳۷۴٫۱۱٫۱۹)


‍ ‍

۱۹ بهمن سالروز درگذشت سیاوش کسرایی

( زاده ۵ اسفند ۱۳۰۵ اصفهان -- درگذشته ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین) شاعر و نقاش

کسرایی دانش‌آموخته دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و از بنیانگذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود و سالیان دراز در حزب توده ایران فعالیت داشت و از اعضای کانون نویسندگان و از فعالان سیاسی چپگرای تاریخ معاصر ایران بود.
او سُراینده منظومه «آرش کمانگیر» نخستین منظومه حماسی نیمایی است و وی یکی از شاگردان نیمایوشیج بود که به‌سبک شعر او وفادار ماند. از جمله مجموعه شعرهای به‌جای مانده از کسرایی می‌توان به مجموعه شعر آوا، مهره سرخ، در هوای مرغ آمین، هدیه برای خاک، تراشه‌های تبر، خانگی، با دماوند خاموش و خون سیاوش اشاره کرد.
روابط اجتماعی گسترده، مصاحبت و همیاری از خصوصیات زندگی او بود. در بین چهره‌‌های ادبی، هوشنگ ابتهاج، احمدرضا احمدی، محمود اعتماد زاده (م. ا. به آذین) ایرج افشار، فروغ فرخزاد، مرتضی کیوان، شاهرخ مسکوب، فریدون مشیری، نادر نادرپور، نیمایوشیج و ابراهیم یونسی از نزدیکان او بودند.
وی از اوایل دهه ۱۳۴۰ تا اوایل دهه ۱۳۶۰ تقریبا هر روز، در دفتر و در منزلش محیطی باز برای دورهم ‌آیی فراهم بود‌.
کسرایی در شهریور سال۱۳۶۲ به همراه خانواده‌اش از طریق زاهدان از ایران خارج شد. ابتدا در کابل و سپس در مسکو و پس از فروپاشی شوروی به وین مهاجرت کرد.
وی پس از خروج از ایران و در طول اقامتش در افغانستان، در رادیو زحمتکشان که از شهر کابل پخش می‌شد، مشغول به فعالیت شد.
او از «نسل چهارم» و از آخرین نسل مهاجران ایرانی به شوروی بود که از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۵ در آنجا زندگی کرد اما از زندگی در شوروی رنج می‌کشید که تجربه درونی و رنج روحی خود را در سروده «دلم هوای آفتاب می‌کند» را وصف کرده است.
سیاوش کسرایی در ۶۹ سالگی درگذشت و در «بخش هنرمندان» گورستان مرکزی وین به خاک سپرده شد.



@asheghanehaye_fatima
#امیر_هوشنگ_ابتهاج_سمیعی_گیلانی
#معرفی_شاعر
#هوشنگ_ابتهاج


متخلص به (( ه. الف سایه )) در ششم اسفند ماه سال ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. او اولین فرزند فاطمه رفعت و میرزا آقا خان ابتهاج و یکی از چهار فرزند و تنها پسر خانواده بود ...

 پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود.
هوشنگ ابتهاج شروع تحصیل و ادامه‌ی تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات دبیرستانی در مدارس عنصری ، قاآنی ، لقمان ، و شاهپور در شهر رشت و بعد برای کلاس پنجم متوسطه در دبیرستان تمدن تهران سپری کرد . در سال 1318 با موسیقی و سرودن شعر آشنا گردید . وی در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام #گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود.
 
ازدواج :
 
در سال 1337 با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد و  حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای یلدا (1338)، کیوان (1339)،آسیا (1340)، و کاوه (1341) می باشد
@asheghandhaye_fatima
‍ ‍ ‍ ‍

۲۵ اسفند سالروز درگذشت افشین یداللهی

( زاده ۲۱ دی ۱۳۴۷ اصفهان — درگذشته ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ تهران ) پزشک، شاعر و ترانه‌سرا

یداللهی متخصص اعصاب و روان و از ترانه‌سرایان موفق بود که فعالیت‌های حرفه‌ای ترانه‌سرایی را در سال ۱۳۷۶ آغاز کرد. نخستین ترانه‌های وی با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی بود که با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا شد.
او برای تیتراژ بسیاری از سریال‌های نامدار تلویزیونی، ترانه‌ گفت. بیشترین شهرت وی در این زمینه به‌واسطه سرودن ترانه شب آفتابی، سریال غریبانه، شب دهم، میوه ممنوعه و مدار صفر درجه بود.
وی چندین سال بود که اداره انجمنی به نام خانه ترانه را برعهده داشت که در سال ۱۳۸۰ با همکاری ترانه‌سرایانی چون عباس سجادی، سعید امیراصلانی، بابک صحرایی، یغما گلرویی، افشین سیاهپوش، نیلوفر لاری‌پور و محمدرضا حبیبی راه‌اندازی شد. این جلسات به‌خواندن ترانه، نقد ترانه و جلسات کارگاهی اختصاص می‌یافت. جلسات خانه ترانه سپس به فرهنگسرای قانون و پس از آن به فرهنگسرای شفق انتقال یافت.
در طی سال‌های گذشته به‌تدریج ترانه‌سراهای مؤسس خانه ترانه به دلایل گوناگون از آن جدا شدند و یداللهی تنها فرد باقی‌مانده از هیئت مؤسس این انجمن بود که بعد از این اتفاق همچنان اداره خانه ترانه را برعهده داشت.
از ترانه‌سرایان قدیمی در خانه ترانه می‌توان به نامهای: نادر بختیاری، مونا برزویی، ساناز صفایی، علیرضا سلیمانی، روزبه بمانی، سیامک رجاور، فروه مخصوص، بامداد بامداد، کوروش سمیعی، سعید کریمی، صابر قدیمی، میثاق جوهری، وحید عربانی، مهسا سماواتی، المیرا آقازاده، نیما کوکلانی، میثم یوسفی و بسیاری دیگر از اعضای قدیمی انجمن اشاره کرد.
افشین یداللهی در ۴۸ سالگی در یک حادثه رانندگی به همراه همسرش درگذشت.

#معرفی_شاعر
#افشین_یداللهی


@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
🔺به گزارش ایسنا «قاسم آهنین‌جان» شاعر، منتقد و فیلم‌نامه‌نویس ایرانی در غروب روز سه‌شنبه (چهاردهم اردی‌بهشت‌ماه ۱۴۰۰) در پی ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفته است.

🔺قاسم آهنین‌جان در ۲۶ شهریور ۱۳۳۷ در شهر اردبیل متولد شد ولی بزرگ‌شده‌ی اهواز بود. او فعالیت جدی خود در زمینه‌ی ادبیات را از اواخر دهه‌ی ۱۳۶۰ با انتشار شعرهایش در مجله‌ی «دنیای سخن» آغاز کرد. از آثار آهنین‌جان می‌توان به «ذکر خواب‌های بلوط»، «شاعر مرگ خویش می‌داند»، «خون و اشراق بر ارغوان جوشن‌ها»، «بخت تاریک در آفاق بنفشه و پروانه»، «گلی برای غریبان تا همیشه»، «برق رگ‌ها بر پولاد دریا» و... اشاره کرد.

#قاسم_آهنین‌جان
#معرفی_شاعر


به رویای تو خواهم مُرد
با منشوری از راز و
گُل‌های سپیده‌دمان
در علفِ حادثه
به قُطبِ آتش و
پلکِ گُشاده‌ی مه‌تاب
به رویای تو خواهم مُرد
با کاج بی‌کران و
پولاد کشیده‌ی دریا
در برقِ سیمینِ آسمان
به رؤیای تو خواهم مُرد

شاعر: #قاسم_آهنین‌جان | ۲۶ شهریور ۱۳۳۷ اردبیل - ۱۴ اردی‌بهشت ۱۴۰۰ اهواز |

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی_شاعر
#محمدعلی_سپانلو

محمد علی سپانلو، مشهور به شاعر تهران (زاده ۲۹ آبان ۱۳۱۹ در تهران – درگذشته ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در تهران) شاعر، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی و مترجم ایرانی بود.

تو ساعتي تو چراغی
تو بستري تو سكوتي
چگونه مي توانم
كه غايبت بدانم
مگر كه خفته باشي در اندوه هايت

تو واژه اي تو كلامي
تو بوسه اي توسلامي
چگونه مي توانم كه غايبت بدانم
مگر كه مرده باشي در نامه هايت

تو يادگاري تو وسوسه اي
تو گفتگوی دروني
چگونه مي تواني كه غايبم بداني
مگر كه مرده باشم من در حافظه ات

بهانه ها را مرور كردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده
رضايت دادم
يعني
همين كه تو در دوردست زنده اي
به سرنوشت رضايت دادم

#محمدعلی_سپانلو

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_شاعر
#خیام

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است

#خیام

#حكيم_عمر_خيام (که به نام شغل پدرش که خیمه دوز بود خوانده می‌شد) هزار سال پيش در حاليكه تنها یک جوان ۳۲ ساله بود، تقويمى را تدوين كرد كه در۱۴۰۰مین سال هجری خورشیدی آن هستيم، تقويمی كه به عنوان دقيقترين تقويم جهان شناخته مى‌شود.
خیام در خارج ایران بسیار مشهورتر از ایران است.
یکی از دهانه‌های ماه و سیارک ۳۰۹۵ به
افتخار او #عمر_خیام نامگذاری شده است‌.
درسراسر جهان هتلها و خیابانها و دانشگاهها و مدارس و مراکزی علمی و فرهنگی زیادی به نام وی نهاده شده است.
بدون تردید خیام نیشابوری با هفتاد چهارپارهٔ (رباعی) خود، در کنار بزرگان ادب و فرهنگ ایران است.

خیام نیشابوری منجم، ریاضیدان، دانشمند و متفکر بزرگ، در اوایل قرن پنجم هجری تولد یافت و در زمان سلطان سنجر، پسر ملکشاه را که به بیماری آبله دچار بود، درمان کرد. اگرچه مقام علمی خیام خیلی بالاتر از مقام ادبی او در نظر گرفته می‌شود، اما شهرت وی بیشتر به‌واسطه وجود رباعیات اوست.
آرامگاه #خیام نیشابوری، با معماری استاد #هوشنگ_سیحون، یکی از نقاط دیدنی شهر نیشابور استان خراسان رضوی است.
آرامگاه خیام تلفیقی از نجوم، هندسه، شعر و نماد شخصیت چند وجهی حکیم ابوالفتح عمرابن خیام نیشابوری است و بر اساس شکل خیمه ساخته شده است.
مجموعه خیام، موزه و آرامگاه از باغ‌های دیدنی در ایران است و مجموعه‌ای از کتابخانه، موزه و مهمانخانه را داراست. این آرامگاه در زمان وی در محله شادیاخ نیشابور در نیم فرسخی نیشابور و در صحن امامزاده محروق بنا شده است.



پ.ن. ۲۸ #اردیبهشت ، روز بزرگداشت حکیم #عمر_خیام ، بزرگمرد عرصه دانش و هنر ایران گرامی باد


@asheghanehaye_fatima
#عباس_معروفی

تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ
ﻓﻘﻂ، ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ


#معرفی_شاعر
#عباس_معروفی
(زاده ۲۷ اردیبهشت١٣٣۶ تهران ) رمان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، شاعر، ناشر و روزنامه‌نگار معاصر ایرانی مقیم آلمان است. او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد و در دهه شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصه ادبیات ایران به شهرت رسید.

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
#اسماعیل_خویی
شاعر معاصر درگذشت

اشعار خویی در کشورهای مختلف و به زبانهای انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی و اوکراینی ترجمه شده‌اند.
او همچنان با تسلطی که به زبان انگلیسی داشت، به این زبان نیز اشعاری سروده است و نخستین شاعر ایرانی است که جایزه روکرت درکوبرگ را در سال ۲۰۱۰ از آن خود کرده است.

«بی‌تاب»،
«از صدای سخن عشق»،
«درنابهنگام»،
«جهان دیگری می‌آفرینم»
و «قهقاه ناشنیدنی مرگ»
از جمله آثار اوست.

یادش گرامی باد.
#معرفی_شاعر
#اسماعیل_خویی
از پایه گذاران کانون نویسندگان ایران است.
شعرهای وی تاکنون به زبان‌های مختلف از جمله انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی و اوکراینی ترجمه شده‌ است. وی به انگلیسی مسلّط بوده و به آن نیز شعر سروده‌است. نخستین مجموعهٔ شعرهای انگلیسی او «Voice of Exile» نام دارد. او اولین شاعر ایران است که جایزهٔ روکرت در کوبُرگ را درسال ۲۰۱۰ دریافت کرده است.
وی دوران آموزش ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند و در سال ۱۳۳۶ برای ادامه تحصیل عارم تهران شد. پس از فارغ‌التحصیلی از دانشسرای عالی با بورس تحصیلی شاگرد اولی به انگلستان رفت و از دانشگاه لندن دکترای فلسفه گرفت. پس از بازگشت به ایران مقیم تهران شد و در دانشگاه تربیت معلم به تدریس پرداخت.
او که در کنار دیگر آزاد اندیشان هم فکر خویش در مرکز جنبش روشنفکری ایران بود، پس از اعدام دوستش، سعید سلطان پور در سال ۱۳۶۰، مخفیانه زندگی می‌کرد و پس از مدتی از ایران مهاجرت کرد و از سال ۱۳۶۳ در لندن زندگی می‌کند.
اسماعیل خویی همچنین از پایه گذاران کانون نویسندگان ایران در تبعید و از پایه گذاران انجمن قلم در تبعید است.
او در کنار احمد شاملو به عنوان یکی از مهمترین نمایندگان شعر فارسی با زیگفرید اونزلد که به دعوت انستیتو گوته به ایران آمده بود، ملاقات کرد.
آثار اسماعیل خویی در شهرها و کشورهای مختلفی به چاپ رسیده‌اند: از مشهد و تهران، تا سوئد، آمریکا، کانادا، انگلستان، کرواسی و آلمان.
خویی به شکل غریبی، تعهد اجتماعی خویش را که گاه در زبان خشمگین یک انقلابی به ستوه آمده از بی‌عدالتی جاری می‌شود، با اندیشه‌های فلسفی شرایط انسانی در بیان انتقادی یک روشنفکر؛ و یا با تغزل می‌آمیزد. او زبان تصویری بسیار ظریف و دقیقی را به کار می‌گیرد که از ساده‌ترین چیزهای روزمره گرفته تا غیرمنتظره‌ترین استعاره‌ها (ایماژها) را در خود جای داده است.
خویی در دوران پهلوی برای مقابله با سانسور از زبان سمبولیک ویژه‌ای استفاده می‌کرد. او گنجینهٔ تصاویر جاودان شاعران کلاسیک را به کار می‌گرفت اما آن را همانند دیگر نمایندگان مکتب سمبولیستهای اجتماعی که او نیز به آن تعلق داشت و خدمت بزرگی به آن کرد با محتوی نو و کاملاً متفاوتی پر می‌کرد. به این ترتیب او یکی از جانشینان جدی آن نسل از شاعران متعهد است که مانند نیمایوشیج قلمشان سلاحی برای مبارزه علیه سرکوبهای اجتماعی و سیاسی و پیش از هر چیز علیه خفه کردن ادبیات و در راستای رسیدن به آزادی اندیشه و بیان بوده است.
شاید بخواهیم خویی را یک شاعر سیاسی بنامیم،اما این کار موجب تقلیل گستره و ژرفای آثارش خواهد شد چراکه سرچشمهٔ تعهد اجتماعی او شفقت است. چیزی که در رباعی «همبستگی» مانند دیگر اشعارش بیان شده - و نه فقط در فرم بلکه در محتوا نیز در سنت کلاسیک شعر فارسی قرار می‌گیرد؛ چون سعدی هم ابیاتی با همین مضمون دارد. خویی می‌گوید:
با یک دل غمگین به جهان شادی نیست
تا یک ده ویران بود، آبادی نیست
تا در همهٔ جهان یکی زندان هست
در هیچ کجای عالم آزادی نیست

@asheghanehaye_fatima
#نادر_ابراهیمی، تصویرگر، سینماگر و داستان‌نویس معاصر در ۱۴ فروردین‌ماه ۱۳۱۵ در تهران دیده به جهان گشود.

او نوشتن را از سن ۱۶ سالگی آغاز کرد. در سال ۱۳۴۲ اولین کتاب خود با عنوان «خانه‌ای برای شب» را به چاپ رساند که داستان «دشنام» از این مجموعه مورد توجه بسیار واقع شد. ابراهیمی تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر نوشتن صدها مقاله‌ تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب منتشر کرده است که شامل رمان و داستان کوتاه و کتاب‌هایی در حوزه‌ کتاب کودک و نوجوان، نمایشنامه و فیلمنامه است.

نادر ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همین‌طور دو مجموعه‌ تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده است. او برای این مجموعه‌ها آهنگ‌ها و ترانه‌هایی نیز ساخته است. ابراهیمی پیش از #انقلاب موسسه‌ غیرانتفاعی ایران‌شناسی را تاسیس کرد و از سراسر ایران در این حوزه فیلم و عکس و اسلاید تهیه کرد و فقط آنها را بایگانی کرد که پس از انقلاب این مجموعه متوقف شد. ابراهیمی پیش از انقلاب بازداشت نیز شده بود. نادر ابراهیمی در زمینه‌ ادبیات کودکان نیز تلاش می‌کرد.

او و همسرش موسسه‌ همگام با کودکان و نوجوانان را تاسیس کردند که در زمینه‌ مسایل مربوط به کودکان و نوجوانان مبادرت به چاپ و پخش کتاب و نقاشی و عکس و پژوهش می‌کرد.
او توانست عنوان «ناشر برگزیده آسیا» و «ناشر برگزیده‌ نخست جهان» را از جشنواره‌های آسیایی و جهانی در تصویرگری کتاب کودک از آن ِ خود کند. نادر ابراهیمی در زمینه‌ ادبیات کودک موفق شد که جایزه‌ اول براتیسلاو- پای‌تخت اسلوواکی-، جایزه‌ اول تعلیم و تربیت یونسکو، جایزه‌ کتاب برگزیده‌ سال ایران و چندین جایزه‌ دیگر را دریافت کند. نادر ابراهیمی همچنین عنوان «نویسنده‌ برگزیده‌ ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را به خاطر داستان بلند و هفت‌جلدی « آتش بدون دود» از آن خود کرد.

«آتش بدون دود» علاوه بر این‌که شاید یکی از مهم‌ترین کتابهای نادر ابراهیمی باشد، نام یکی از سریال‌هایی هم هست که در خاطره‌ بسیاری‌ها ثبت شده است. این مجموعه از شاخص‌ترین فعالیت‌های سینمایی ابراهیمی است که بر اساس کتاب خودش ساخته شده است. بازیگرانی هم‌چون #محمدعلی_کشاورز، #اکبر_زنجانپور و #جمشید_گرگین در این سریال ایفای نقش می‌کنند. این سریال در مورد زندگی ترکمن‌ها است.

نادر ابراهیمی، ۱۶ خردادماه ۱۳۸۷ در سن ۷۲ سالگی پس از یک دوره‌ بیماری درگذشت...

یادش گرامی باد.
#معرفی_شاعر


@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
.
#آنا_آخماتووا
#معرفی_شاعر

آنا آخماتووا (آنّا آندرییوا گارینکو) زاده ۲۳ ژوئن ۱۸۸۹، شاعر و نویسنده‌ی اهل روسیه  بنیان‌گذارمکتب شعری آکمه‌ایسم

او پس از مرگش، بزرگ‌ترین شاعر زن روسیه نامیده شد.

.
موضوع بسیار ساده است و روشن،
هر کسی آن را می فهمد:
تو مرا دوست نداری
و هرگز دوست نخواهی داشت.
من چرا چنین دلبسته ام
به مردی کاملا بیگانه؟
چرا شامگاهان
چنین از ته دل برایت دعا می کنم؟
چرا دوستم را، کودک موطلائی ام را
شهر محبوبم را، سرزمینم را
ترک کرده ام
و در خیابانهای این پایتخت بیگانه
چون کولی سیاه پوشی
سرگردانم؟
اما چه زیباست
اندیشه ی دیداری با تو؟
                                       
کتاب :خاطره ای در درونم است!
#آنا_آخماتووا
.

@asheghanehaye_fatima
۲۴ اوت، سالروز تولد #خورخه_لوئیس_بورخس.

۱۸۹۹-۱۹۸۶


#بورخس تقریباً سی سال آخر عمرش را در نابینایی گذراند و بخش بزرگی از آثارش را در تاریکی خلق کرد. با این که در این سال‌ها به اوج شهرت و محبوبیت رسید، جوایز مختلف گرفت و برای ایراد سخنرانی مدام به اروپا و امریکا دعوت می ‌شد، اما اغلب آه می‌کشید و از این که دیگر نمی توانست کتاب بخواند و نقشه‌های جغرافیایی را ببیند اندوهگین بود.

«من نه به زندگی دسترسی دارم، نه به مرگ. » آخر او عاشق رنگ‌ها بود. از دیدن ساعت شنی ، نقشه و شکل هرم لذت می‌برد. زمان را مساله اصلی فلسفه می‌دانست. دوست داشت شعر را با صدای بلند و به قول خودش «ماورایی» بخواند. به ادبیات انگلیسی بی‌نهایت علاقه داشت.

روزهای آخر عمرش، به دوستش گفته بود: «می‌دانم که فراموشی مرا محو خواهد کرد و همین تسلایم می‌دهد.» بعد ساکت شده بود، و دوباره پرسیده بود: «فراموشی مرا گمنام خواهد کرد، مگر نه؟»
#معرفی_شاعر👇

@asheghanehaye_fatima
۱۳ دی ۱۳۳۸
درگذشت #نیما_یوشیج
#معرفی_شاعر


فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می‌زنم.
فریاد می‌زنم!


#علی_اسفندیاری ( #نیما_یوشیج)
(زادهٔ ۲۱ آبان ۱۲۷۶ مازندران -
درگذشته ۱۳ دی ۱۳۳۸ تهران )
بنیانگذار شعرنو

نامبرده که در دهکدهٔ یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد ملقب به پدر شعرنو است.
نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه، که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خودِ نیما بر هنر خویش نهاده ‌بود.
تمام جریان‌های اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین می‌دانند و او را هم ‌پایهٔ شاعران سمبولیست بنام جهان می‌شمارند. وی همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام «روجا» چاپ شده‌است. او با بهره‌گیری از عناصر طبیعی با بیانی رمزگونه به ترسیم سیمای جامعه پرداخته است.
نیما تا دوازده‌سالگی در زادگاهش، در دل طبیعت زندگی کرد. ۱۲ساله بود که به‌همراه خانواده به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچه‌ها کناره‌گیری می‌کرد و به‌گفته خودِ نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می‌کردند و پس از مدتی با تشویق یکی از معلم‌هایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول شد و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد. نیما، شعر بلند افسانه را به نظام وفا، معلم قدیمی اش تقدیم کرده است. پس از پایان تحصیلات در مدرسه سن‌لویی، نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد، اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضاء می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناسنامه نام وی نیما خان یوشیج ثبت شده‌است.
دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف بود با توفان‌های سهمگین سیاسی ـ اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تأسیس جمهوری سرخ گیلان که روح حساس نیما نمی‌توانست از این توفان‌های اجتماعی بی‌تأثیر بمانَد. نیما ازنظر سیاسی تفکر چپ‌گرایانه داشت و با نشریه ایران سرخ، یکی از نشریات حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) که برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر می‌شد همکاری قلمی داشت. ازجمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود.
نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ ازدواج کرد. همسر وی، عالیه جهانگیر، فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود. حاصل این ازدواج، که تا پایان عمر دوام یافت، فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی می‌کند. شراگیم در سال ۱۳۲۱ به‌دنیا آمد.
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفته‌نامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه‌های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه‌هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷) آغاز شد و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد. او در ۶۴ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییر ناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرهایش تحول بخشد.
این شاعر بزرگ، درحالی‌که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تأثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش، بهجت‌الزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته‌است.

@asheghanehaye_fatima
#معرفی_شاعر
#نادر_نادرپور 

(زادهٔ ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در کرمان ـ
درگذشتهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لس‌آنجلس) 
شاعر، نویسنده، مترجم،
فعال سیاسی-اجتماعی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود.

جاده خالی است

در گلو می شکنم از سر خشم
هر نفس ، خنجر فریادی را
سر خونین جدا از تن من
در رگ و ریشه نهان کرده هنوز
کینه ی کهنه ی جلادی را
بی سر از راه سفر آمده ام
سر من در شب تاریک زمین
همچنان چشم به راه سحر است
جاده ،‌ خالی است ولی می شنوی ؟
آه ! با من ،‌ با من
پای سنگین کسی همسفر است
ای در بسته ی گمگشته کلید
گوش بر روزنه ات دوخته ام
تا مگر راه به سوی تو برم
مشعل از
چشم خود افروخته ام
جامه دان سفر دور به دست
در تب تند عطش سوخته ام
ای دربسته ! جواب تو کجاست ؟
راستی ، ای دم طوفانی صبح
آفتاب تو کجاست ؟

زنده یاد #نادر_نادرپور

@asheghanehaye_fatima
#معرفی_شاعر #عمران_صلاحی شاعر، نویسنده، مترجم وطنزپرداز ایرانی 
#عمران_صلاحی در یکم اسفند سال ۱۳۲۵ در امیریه (تهران)از پدری اردبیلی و مادری مهاجر که از باکو به سمنان و سپس تهران مهاجرت کرده بودند، متولد گردید.
خود او در کتاب «تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، عمران صلاحی» نشر ثالث صفحه ۱۸ دربارهٔ تاریخ تولدش می‌گوید: «من در سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شده‌ام. در محلهٔ امیریهٔ مختاری. البته آن طور که شناسنامه‌ام می‌گوید باید این اتفاق غیرمنتظره و کمی هم عجیب در اول اسفند اتفاق افتاده باشد. اما خالهٔ بزرگم می‌گفت ۱۰ تیرماه متولد شده‌ام.» که البته او خود بیشتر بر ۱ اسفند تأکید داشت

‌زمزمه‌ای در باران می‌روید
می‌پیچد بر نرده‌ی ایوان
پرده‌ی تور
می‌لرزد.

زمزمه‌ای چترش را می‌بندد
با کلماتی خیس
بالا می‌آید
از پله.

زمزمه‌ای با خود می‌آورد
نرگس‌ها را مریم‌ها را
می‌غلتاند روی سپیدی
شبنم‌ها را.

دستی نرم
در مهتاب
تصویری می‌چیند
آینه‌ای خواب می‌بیند.


#عمران_صلاحی

@asheghanehaye_fatima