محمد مرادی
230 subscribers
232 photos
29 videos
27 files
65 links
Download Telegram
Forwarded from محمد مرادی
👆👆👆👆
یا به شیوه ی زبان شعر محاوره ای در میان اجزای فعل مرکب بارها از "ب" میانجی استفاده کرده چون: این پچ پچ ها چیست رهایم بکنید/ مردم خبری نیست رهایم بکنید. و در همین شعر بی هیچ تمهید و دلیلی به شیوه ی شاعران سبک های خراسانی و عراقی، ب را حذف می کند و واضح است که تنها وزن او را ناگزیر به این کار کرده است: تا آه کشی بند دلش پاره شود. یا در شعر زیر :
حال مرا از من بیمار پرس/ از شب و خاکستر سیگار پرس.
که از این دست دو دستگی ها در دستور و لغت در اشعارش صدها نمونه ی بی دلیل ادبی می توان نشان داد.
د. ناسازگاری های تصویری و پیوند گسسته ی مصراع ها و تصاویر: این نیز از دیگر ایرادهایی اشعار اوست که بر خلاف دودستگی های موجود در شعرهای اخیر مهدی موسوی دلیل ادبی و فکری برای آن ها نمی توان یافت. از همین موارد است همنشين تصویرهایی چون او هم از توله های آبان بود/ بین هر هشت دست اختاپوس/ با عبارت: در نگاهت حضور مولاناست/ پارکاب دو شمس تبریزی/ که خویشاوندی مناسبی ندارند. از آن ناگوار تر در وزن رباعی و در فضایی که گاه کاملا عراقی می شود ناگاه شاعر به شیوه جلیل صفر بیگی می گوید: من را بگذارید بمیرد به درک/ اصلا برود ایدز بگیرد به درک. اما طنزی که از این دودستگی ایجاد می شود بر خلاف اشعار شاعران معترض سال های اخیر هیچ تمهید اندیشه ای یا ادبی ندارد.
گاه نیز هیچ منطق پیوندی بین تصاویر با عبارات نیست مثل: گاه شقایق تر از انسان شدی/ روح ترک خورده ی کاشان شدی. یا پیوند این مصراع ها: از گذر سوق به گودال ها/ از شب چسبیده به چنگال ها/ با گذر تیر که از بال ها... بعد پیوند این مصراع ها با شعر تضمین شده ازمحمد علی بهمنی.
البته در این میان گاه تصاویری زیبا نیز به صورت منفرد در اشعار نمود می یابد:
در کلیسای داغ اندامت.
هرچند حتی تصویرهای منفرد موفق هم در شعر او در خدمت یک ساختار یکپارچه یا دست کم سازگار با ذهن آشفته ی مخاطب های از این دست نیستند.
به هر حال این تنها دریچه ای بر نقد اشعار علی رضا آذر است و با گذشت زمان اگر نشانه ای از اشعار او بماند، بی شک منتقدان گرامی با زاویه دیدی دقیق تر به بررسی اشعارش خواهند پرداخت. اما آنچه بی تردید می توان ادعا کرد این است که شاعرانی چون آذر ، نمونه ای از شاعران رمانتیک دهه های سی و چهلند؛ در سطحی محدودتر که تاریخ ادبی، پیش از این ماندگاری بسیاری از آنان را داوری کرده است.
#علی_رضا_آذر
#محمد_مرادی
#نقد_شعر_جوان
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
#شعر_عاشورایی (8)
در سده ی پنجم هجری، علاوه بر اشعار اشاره شده، ابیاتی را می توان دید که یادآور برخی کلیدواژه های شعر عاشورایی هستند و در ریشه شناسی این گونه اهمیت دارند.
برای مثال، عنصری، دومین شاعری است که در دیوانش از شمر نام برده و او را در تضاد با خضر نبی(ع) قرار داده است. (ص349)
دیگر شاعر این دوره، اسدی توسی(ف465)، در مناظره ی شب و روز که در مجمع الفصحا ثبت شده، در تفضیل روز بر شب، از چهار روز به عنوان مهمترین و ارجمندترین روزها یادکرده که یکی از این چهار روز، عاشوراست:
عید و آدینه ی فرخ، عرفه، عاشورا
همه روز است چو بینی به ام از عقل و فهم

از دیگر آثار مهم در قرن پنجم، علی نامه، سروده ی شاعری ربیع نام را باید نام برد که گویی به سال 482 نوشته شده و نخستین حماسه ی شیعی موجود است.
در این منظومه که در روایت جنگ های تاریخی حضرت امیر(ع) سروده شده، بارها از نقش تاریخی و حضور امام حسین(ع) در نبردها سخن به میان آمده است. از دیگر جنبه های مهم این اثر، درج نخستین اشارات به حضرت عباس(ع) در ادب فارسی است که در خلال روایت دوران حکومت علی(ع)، نشانه هایی از آن را می توان دید.
#شعر_شیعی
#محمد_مرادی
#علی_نامه
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"تکرار آغاز شعر در پایان"
شاعران در تنظیم ساختار شعر روش هایی گوناگون دارند. گاه شاعرانی چون متمایلان سبک هندی صرفا از مشابهت وزن، قافیه و ردیف برای ایجاد پیوند حد اقلی استفاده می کنند. گاه چون شاعران خراسانی از آرایه های بدیعی و تناسب های آوایی در کنار روایت بهره می گیرند و گاه چون شاعران عراقی، از زبان استعاری، تناسب های معنوی و در کنار آن روایت در تقویت ساختمان شعر مدد می طلبند. در کنار شگردهای یادشده که عمدتا ساختار طولی و خطی شعر را تقویت می کند، در برخی اشعار با شکلی چرخشی روبه روییم؛ به این صورت که شاعر با تکرار آغاز شعر در پایان آن، گویی این امکان را به مخاطب می دهد تا به آغاز شعر بازگردد و روایتی چرخشی را از شعر تجربه کند.
برای مثال سعدی در غزل بیست بیتی اش با مطلع زیر می سراید:
می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم
خبر از پای ندارم که زمین می سپرم
می روم بی دل و بی یار و یقین می دانم
که من بی دل بی یار نه مرد سفرم
او در این شعر به روایت لحظه ی جدایی خود از معشوق پرداخته و با استفاده از افعال استمراری، به گونه ای آن را توصیف کرده که گویا این شعر دقیقا در آن زمان در حال سرودن بوده است. به همین دلیل وقتی در پایان غزل می گوید:
از قفا سیر نگشتم من بدبخت و هنوز
می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم
مخاطب پس از 18 بیت، از تکرار مطلع آزرده نمی شود و آن را در خدمت ساختار دورانی شعر می داند. گویی هنوز نگاه کردن سعدی به پشت سر ادامه دارد.
در غزل حافظ با مطلع:
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
نیز مصراع اول در پایان غزل تکرار شده است:
دلم از دست بشد دوش چو حافظ می گفت
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
اما تکرار حافظ چون سعدی در خدمت روایت و ساخت شعر نیست و بیشتر محدود به لفظ شعر است؛ این را در بررسی کامل دو شعر می توان به راحتی تشخیص داد.
در شعر معاصر بیش از آثار کهن تکرار سطر یا سطرهای آغازین را در پایان شعر می بینیم. نیما در این حوزه شاخص ترین شاعر است. مثلا در شعر "آی آدم ها" این عبارت در آغاز و پایان شعر آمده یا "هست شب" در آغاز و پایان شعر تکرار شده است:
هست شب یک شب دم کرده و خاک رنگ رخ باخته است.
یا عبارت آغازین و پایانی شعر "در شب سرد زمستانی" و ده ها شعر دیگر.
در شعر او بیش از دیگران، تکرار آغاز شعر در انجام آن، نشان دهنده ی ادامه ی وضعیت موجود است؛ البته در بافتی نمادین و به همین دلیل در خدمت ساختار شعر است.
این ویژگی به شعر دیگر معاصران پیرو او نیز راه یافته، از جمله در تعدادی از شعرهای اخوان و شاملو و سهراب و سیاوش کسرایی و .... .
برای مثال شعر "کفش هایم کو؟" را سهراب با تکرار همین عبارت در پایان ختم می کند یا سیاوش کسرایی فضای زمستانی آغاز شعر " آرش" را در پایان تکرار کرده یا قیصر امین پور عبارت "رفتار من عادی است" را در آغاز و پایان شعری به همین نام تکرار می کند.
در تمام نمونه های یاد شده، تکرار آغاز شعر در خدمت ساختمان و معنای اثر است و دلیلی شاعرانه دارد؛ اما در بسیاری از اشعار، به ویژه در غزل جوانان شاعر، تکرار هایی دیده می شود که صرفا در لفظ شعر اتفاق افتاده و کمکی به پایان هنری شعر نکرده است.
از آن نمونه است؛ در دفتر #به_زبان_مادری سروده ی #علی_اصغر_شیری که در کنار شعرهایی خوب، دست کم شاعر در این شگرد موفق نبوده است و بارها نیز از آن بهره گرفته است. از نمونه های نسبتا موفق تکرار مصراع نخست غزل 30 در پایان آن است:
برایت اتفاق افتاده دنبال خودت باشی؟
اما در اغلب موارد، تکرارها تنها کلیشه ای است که غزل ها را زودتر به پایان رسانده است:
بیت اول:
تو کوچک نیستی جنگل فراموشت نخواهد کرد
زمین با خاک و خاکستر، هم آغوشت نخواهد کرد
بیت آخر:
تو کوچک نیستی راز بزرگ جنگل و کوهی
تو کوچک نیستی جنگل فراموشت نخواهد کرد
بیت اول:
شرمنده ام که بیت ندارم برای تو
شعری که واژه واژه بگرید به پای تو
بیت آخر:
با دست خالی آمدم اینجا مرا ببخش
شرمنده ام که شعر ندارم برای تو
در غزل های شماره 12، 19 و 21 نیز تکرار کامل یا ناقص مطلع را در ختام غزل می بینیم. با توجه به تعداد کم شعرها، ابیات کم آن ها و دیگر تکرارهای لفظی و معنایی دفتر، این شگرد بیش از آنکه برآمده از ضرورت های شاعرانه باشد، موید دایره ی محدود واژه ها و اندیشه های شاعر است. از این زاویه، او با تکرار مطلع کوشیده شعر را ساده تر به پایان ببرد و از تنگناهای آن خارج شود.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"امام صادق (ع) و شاعران نخستين"
در #شعر_فارسی سده های نخستین، بیشترین گرایش در ستایش شخصیت های اسلامی، متوجه #حضرت_رسول (ص) است. از میان امامان شیعه، ابیاتی نیز در مدح و #منقبت #امام_علی و #سوگ #امام_حسین علیهما السلام، سروده شده است. دیگر شخصیت های شیعی تا سده ی ششم چندان نمودی در شعر فارسی ندارند.
با این حال در برخی اشارات دیوان های شاعران شیعی یا منسوب به آن، ابیاتی دیده می شود که به دیگر شخصیت های شیعی، از جمله #امام_صادق (ع) پرداخته است. قدیم ترین این اشارات، بر اساس ابیات باقی مانده، در ابیات پایانی قصیده ی #کسایی_مروزی، در ستایش #امیر_المومنین دیده می شود:
منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید
حق صادق کی شناسد وان زین العابدين
جز این شعر سده ی چهارمی، در ابیات قرن چهارم هیچ اشاره ای از آن حضرت ثبت نشده است. در کل ابیات مربوط به دوران #غزنویان_اول نیز تلمیحی مشخص به آن حضرت نمی توان دید. البته در #قطعه ای از #ابوسعید_ابوالخیر از آن حضرت در کنار دیگر امامان یاد شده که این شعر از نظر #نسخه و #سبک متاخر به نظر می رسد. در دوران #سلجوقیان زمینه های رشد #مفاهیم_شیعی، در اشعار و متون فراهم شده و به مرور علاوه بر حماسه های دینی چون #علی_نامه و اشعار شاعران #اسماعیلی، در سروده های اهل #عرفان نیز، زمینه های تلمیح به نام دیگر امامان فراهم شده است.
از آن جمله، حکیم #سنایی_غزنوی در قصیده ی مشهوری که به روایت نسخه ها در پاسخ #سنجر سلجوقی سروده، خود را پیرو #مذهب_جعفری معرفی کرده است:
گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت
مهر زر جعفری بر دین جعفر داشتن
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"چند ایراد زبانی"
دفتر #از_پنجره_های_بی_پرنده سروده ی #علی_رضا_بدیع تا کنون بارها تجدید چاپ شده و از مجموعه های مورد پر مخاطب اوست. شاعری که از سال 82 به واسطه ی #خدابخش_صفادل و #انجمن_نیشابور او را می شناسم و در طول این سال ها همواره اشعارش را خوانده و ارزیابی کرده ام. اشعار او را از زاویه هایی متعدد می توان بررسی کرد؛ اما هدف این یادداشت اشاره به برخی ایرادهای دستوری در #زبان اوست. شاید یادآوری این چند نکته برای دیگر دوستان شاعر نیز مفید افتد:
1 - استفاده از "من را" به جای "مرا". هرچند برخی دوستان معتقدند این کاربرد در شعر معاصر صحیح است؛ باید اذعان کرد با توجه به بی سابقه بودن این سیاق در شعر گذشته، دست کم در اشعاری که زبان #سنتی یا #نیمه_سنتی دارند؛ بهتر است از این نوع استفاده نشود؛ مخصوصا در مواردی که مشخص است شاعر تنها به دلیل پر کردن وزن به چنین کاربردی تن داده است و در ابیات دیگر آن مجموعه ، پیوسته از "مرا" استفاده کرده است:
من چند روز پیش دلی را شکسته ام
"من را" به رسمیت بشناسید سنگ ها
2- کاربرد همزمان نشانه های "معرفه" و "نکره":
صحیح تر است که در زبان ادبی، شاعر همزمان از دو نشان متضاد استفاده نکند؛ مثلا در بیت زیر:
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه ای که خواجه و شاخ نبات را
در این بیت "آن" معرفه ساز و "ای" نکره ساز است. شیوه ی درست دستوری، کاربرد یکی از این شیوه هاست: "آن گونه که" یا "به گونه ای که"، یعنی باید گفت که "کتابی که دست توست" یا "آن کتاب که دست توست" و نباید گفت" آن کتابی که ...".
در بیت بالا، از عبارت "به خاطر" به جای "برای" نیز استفاده شده که این نوع "گرته برداری" را نیز منتقدان زبان اغلب شایسته نمی دانند.
3- کاربرد دو دسته ی ساخت های #فعلی کهن و نو:
دلم شکست کجایی که نوشخند زنی
به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی
دوباره وصله ای از بوسه های دلچسبت
برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟
در این غزل و تعدادی دیگر از #غزل های دفتر #افعال در جایگاه #ردیف، به سیاق های متفاوت استفاده شده اند. "زنی" در مصراعی که واژه ی نسبتا جدید "دلچسب" در آن نمود دارد، به شیوه ی شعر کاملا کهن در معنی "می زنی" جلوه یافته است.
4- نوع کاربرد حرف "استدراک":
استفاده ی همزمان "اما/ ولی/ ولیکن" در کنار " گرچه، با این همه، هرچند و ... " در اشعار بدیع بسیار نمود دارد؛ ویژگی ای که بسیاری از دانشمندان زبان آن را صحیح نمی دانند:
تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست
با این همه امشب بده مامن به من اما
5- استفاده ی خطا از "باید" و "بایست":
از نظر زبانی "باید" برای حال و آینده و "بایست" برای گذشته استفاده می شود. این قاعده ی مهم و واضح در اشعار او رعایت نمی شود:
بایست قلم گردد اگر از تو نگوید
دستی که نویسنده ی این شعر سپید است
در مجموع در زبان اشعار او دودستگی های واژگانی بین قواعد کهن و نو و زبان رسمی و محاوره به فراوانی نمود دارد و این مثال ها تنها بخشی از آن هاست که در دیگر دفترهای او هم دیده می شود.
در یادداشت های بعد به مجموعه های دیگر و زوایای تازه ی اشعار این #شاعر_جوان خواهیم پرداخت.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
یا هو
برای من که بخشی از زندگی ام با #شعر پیوند خورده، #انجمن_ادبی تعریفی شاید متفاوت با دیگران داشته باشد.
اولین حضور من در چنین محافلی به سال ۷۴_۷۵ باز می گردد و پس از آن، تا میانه ی دهه ی هشتاد، کمتر هفته ای بوده که در آن در جلسات یک یا چند انجمن شعر شرکت نکرده باشم.
در فاصله ی سال های ۸۰ تا ۸۲ مدتی مسوولیت انجمن شعر #پرهای_زمزمه را که پیش از من بر عهده ی شاعر فرهیخته #محمد_حسین_بهرامیان بود پذیرفتم؛ جلساتی که در دانشکده های #مهندسی و در اواخر در #دانشکده_علوم دانشگاه شیراز برگزار می شد. گاه جای نشستن نبود و در روزهای رونق شعر، جمعه ها یا پنج شنبه هایی بود که تا ۱۰۰یا ۱۲۰ نفر در انجمن شعر جمع می شدند و حتی مجال شعر خواندن برای بسیاری نمی ماند.
در سال ۸۲ انجمن را به سرکار خانم #طاهره_خنیا تحویل دادم و به کارهای دیگر مشغول شدم.
سال ۸۳، نشستن دوست گرامی جناب دکتر #غلامرضا_کافی بر مسند ریاست حوزه هنری فارس و دعوت صمیمانه ی ایشان سبب شد تا دو سالی مسوولیت انجمن شعر #حوزه_هنری را بپذیرم. در همین روزها دو انجمن #کانون_ادبی #دانشگاه_شیراز و انجمن #بخش_ادبیات هم به موازات، مجالی برای آشنایی با دوستانی گرامی بود.
در کنار این همه انجمن گردانی؛ اما فاصله ی سال های ۸۵ تا ۹۱ را دور از هیاهوی جشنواره ها و انجمن ها گذراندم. شاید کار صحیح آن روزها نیز همین بود.
آنطور که من به خاطر دارم، در سال ۹۲ بود که با پی گیری دوست شاعرم #میلاد_عرفان_پور و به پیشنهاد عزیزان #شهرستان_ادب، بار امانت جلسات شیراز این موسسه به گردن این کمترین افتاد و بعد از یکی دو تغییر مکان آغازین و ناخواسته، تا این روزها(در طول پنج سال) جلسات این انجمن با همراهی عزیزان و شاعران گرانقدر دور و نزدیک برگزار شده است.
جلساتی که در آغاز با نام #انجمن_سرو شروع شد و در سال های اخیر با نام #حیات_شعر یا #حیاط_شعر شناخته می شود.
خوب یا بد، خلوت یا شلوغ، پررونق یا کم رونق، این جلسات بخشی از کارنامه ی زندگی ادبی من و صفحاتی از تاریخ ادبی شهر شعر خیز #شیراز را تشکیل می دهد.
در این سال ها علاوه بر همراهی و لطف دوستان عزیزم در شهرستان ادب، به ویژه عزیزان: #علی_محمد_مودب، #محمدمهدی_سیار، #محمدحسین_نعمتی، #وحید_سمنانی و میلاد عزیز، حمایت دوستان و یاران #بچه_های_کتاب نیز فروزنده ی چراغ محفلمان بود. اما بیش از همه محبت ها و برادری های #محسن_نقدی بر دفتر جانم نقش خواهد داشت؛ گاه آرام و #چراغ_خاموش و گاه آشکار و نوربالا.
همچنین سپاس گزارم از #رضا_طبیب_زاده و #رضا_کمالی و همه ی حاضران و دوستانی که در طول این پنج سال همراه و همدلمان بودند. آنان که آمدند و نماندند و آنان که آمدند و ماندند. کسانی که نامشان را به جای این یادداشت بر صفحه های حافظه ام نگاشته ام.
اینک که به دلیل مشغله ها و گرفتاری ها ناگزیرم از دوستان حیاط شعر خداحافظی کنم از همگان حلیت می طلبم و امیدوارم وقت آنان را نگرفته باشم و سبب آزردگی قلبی را فراهم نکرده باشم:
آغازم را درودها می دانند
پایانم را کبودها می دانند
وقتی به فراز می رسی می افتی
این را همه ی فرودها می دانند
محمدمرادی
۲۲ مهرماه ۹۷
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"چند ایراد زبانی"
دفتر #از_پنجره_های_بی_پرنده سروده ی #علی_رضا_بدیع تا کنون بارها تجدید چاپ شده و از مجموعه های مورد پر مخاطب اوست. شاعری که از سال 82 به واسطه ی #خدابخش_صفادل و #انجمن_نیشابور او را می شناسم و در طول این سال ها همواره اشعارش را خوانده و ارزیابی کرده ام. اشعار او را از زاویه هایی متعدد می توان بررسی کرد؛ اما هدف این یادداشت اشاره به برخی ایرادهای دستوری در #زبان اوست. شاید یادآوری این چند نکته برای دیگر دوستان شاعر نیز مفید افتد:
1 - استفاده از "من را" به جای "مرا". هرچند برخی دوستان معتقدند این کاربرد در شعر معاصر صحیح است؛ باید اذعان کرد با توجه به بی سابقه بودن این سیاق در شعر گذشته، دست کم در اشعاری که زبان #سنتی یا #نیمه_سنتی دارند؛ بهتر است از این نوع استفاده نشود؛ مخصوصا در مواردی که مشخص است شاعر تنها به دلیل پر کردن وزن به چنین کاربردی تن داده است و در ابیات دیگر آن مجموعه ، پیوسته از "مرا" استفاده کرده است:
من چند روز پیش دلی را شکسته ام
"من را" به رسمیت بشناسید سنگ ها
2- کاربرد همزمان نشانه های "معرفه" و "نکره":
صحیح تر است که در زبان ادبی، شاعر همزمان از دو نشان متضاد استفاده نکند؛ مثلا در بیت زیر:
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه ای که خواجه و شاخ نبات را
در این بیت "آن" معرفه ساز و "ای" نکره ساز است. شیوه ی درست دستوری، کاربرد یکی از این شیوه هاست: "آن گونه که" یا "به گونه ای که"، یعنی باید گفت که "کتابی که دست توست" یا "آن کتاب که دست توست" و نباید گفت" آن کتابی که ...".
در بیت بالا، از عبارت "به خاطر" به جای "برای" نیز استفاده شده که این نوع "گرته برداری" را نیز منتقدان زبان اغلب شایسته نمی دانند.
3- کاربرد دو دسته ی ساخت های #فعلی کهن و نو:
دلم شکست کجایی که نوشخند زنی
به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی
دوباره وصله ای از بوسه های دلچسبت
برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟
در این غزل و تعدادی دیگر از #غزل های دفتر #افعال در جایگاه #ردیف، به سیاق های متفاوت استفاده شده اند. "زنی" در مصراعی که واژه ی نسبتا جدید "دلچسب" در آن نمود دارد، به شیوه ی شعر کاملا کهن در معنی "می زنی" جلوه یافته است.
4- نوع کاربرد حرف "استدراک":
استفاده ی همزمان "اما/ ولی/ ولیکن" در کنار " گرچه، با این همه، هرچند و ... " در اشعار بدیع بسیار نمود دارد؛ ویژگی ای که بسیاری از دانشمندان زبان آن را صحیح نمی دانند:
تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست
با این همه امشب بده مامن به من اما
5- استفاده ی خطا از "باید" و "بایست":
از نظر زبانی "باید" برای حال و آینده و "بایست" برای گذشته استفاده می شود. این قاعده ی مهم و واضح در اشعار او رعایت نمی شود:
بایست قلم گردد اگر از تو نگوید
دستی که نویسنده ی این شعر سپید است
در مجموع در زبان اشعار او دودستگی های واژگانی بین قواعد کهن و نو و زبان رسمی و محاوره به فراوانی نمود دارد و این مثال ها تنها بخشی از آن هاست که در دیگر دفترهای او هم دیده می شود.
در یادداشت های بعد به مجموعه های دیگر و زوایای تازه ی اشعار این #شاعر_جوان خواهیم پرداخت.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
نقدی بر دفتر "ی" حسین جنتی
بخش دوم
زبان:
دایره ی #واژگانی مجموعه محدود است. آسیب اساسی زبان غزل ها استفاده از واژه های تکرار شده در سنت های ادبی بی تغییر #نقش_شاعرانه است. شاعر گویا اغلب واژه ها را از جهان کتاب ها و اشعارِخوانده، استخراج کرده و واژه های زبان و #جهان_زیستی او، در اشعار بسیار محدود نمود یافته است.
علاوه بر آن، تضاد زیست معاصر و زیست کتابی شاعر، دودستگی هایی را در زبان غزل ها ایجاد کرده؛ هرچند کلیت زبان غزل ها سالم و یکدست است و ایرادهای دستوری متعدد شاعرانی چون: #علی_رضا_بدیع، #امید_صباغ_نو و پلشتی زبان #علی_رضا_آذر و #شاعران_عام_پسند را در زبان او نمی بینیم.

برای نمونه زبان در بیت شعر مذهبی زیر آمیخته ای از زبان کهن و عامیانه است:
بوی جوی مولیانی نیست، پیری در کویر
چنگ در مو می زند، با شاه می گوید نیا(ص۳۰)
دو دستگی زبان عامیانه و خراسانی را در غزل (ص۳۱) با ردیف "در آی" نیز می توان دید. یا استفاده از سیاق "ریشه به خاک اندر" ص ۳۳ در زبانی که گاه معاصر می شود؛ همچنین " چوب لای چرخ کردن" ص ۳۸ در بافتی کهن و در کنار سیاق های امری " بر کن و بر جه":
کدام بار به یاد آر در سراسر عمرت
که لای چرخ تو جوبی نکرد دست پلیدی
اگر که تابع زوری نقاب بر کن و بر جه
وگر که منجی خلقی بدین قواره بعیدی
به ندرت ضعف تالیف در ابیات مشاهده می شود. این چینش دستوری درست و خطا را در دو بیت کنار هم در غزل نخستین دفتر می توان با هم مقایسه کرد:
زندگی سنگ عظیمی است ولی می شکند
که روان زیر پی اش جوی حقیری است منم
در پی آب حیاتی به خرابات برو
خسته از عمر در آن زوایه پیری است منم
#تصاویر و #مضامین:
تصاویر و مضامین دفتر هم چون واژه ها برآمده از جهان #سنت_ادبی و عمدتا تکرار مضامین اشعار خراسانی، عراقی، اصفهانی و گاه معاصر است. به ندرت در شعری تجربه ی فردی شاعر و جهان معاصر او را می توان ردگیری کرد. #فردیت_شاعر به #مفاخره ها، #اخوانیه های سنتی و گاه انتقاد نمادین از جامعه محدود شده است. هرچند چون گذشتگان همچنان با چرخ و فلک گلاویز است(ص۱۹ و ۳۹) و از شیخ و شاه و شراب و باده و آب حیات می گوید. (ص ۵۶ و ۴۸ و ...). چون ناصرخسرو از آزادگی می سراید و به شاعری اش مفاخره می کند و دیگر شاعران را هجو می کند بی تمایزی خاص ِ شعر معاصر. (ص ۷۱ و ۲۰)
البته گاه در میان همین سنت گرایی، غزل هایی استوار یا تاحدودی متمایز جلوه کرده (غزل ۵۶، ۵۷، ۶۵، ۶۶و ۷۰) یا مضامینی متفاوت خلق شده؛ با همان زبان سنتی اما یکدست؛ چون: دهان خلق نگر حفره های ماران است (ص۵۵) یا:
مرا به حق حق ات ای شیخ هیچ امیدی نیست
برو که هق هق من خود دعای باران است
شاعر گاه در پرداخت مضامین دچار خطا شده و نوعی فضای متضاد در شعر شکل گرفته است:
آری وطنم، مزرع نیکان و نیاکان
یک روز برازنده ی گاو آهن من بود (ص۲۹)
آیا در این بیت "برازندگی گاو آهن " در مقام مدح یا ذم وطن قرار دارد؟
ارتباط بینامتنی:
از جنبه های مثبت مجموعه ارتباط بینامتنی و تلمیح های متعدد است؛ هرچند در مواردی بیش از تقویت مضامین، نشان دهنده ی تاثیر پذیری شاعر از دیگران است. تعدد آبشخورهای تاثیر پذیری و حضور غیر مستقیم شاعرانی چون: #ناصر_خسرو، #سعدی، #حافظ، #صائب، #سایه، #منزوی، #شفیعی_کدکنی، سیمین و ... تیغی دولبه در دست شاعر بوده است.
اغلاط نگارشی:
نکته ی پایانی اینکه به ندرت در این مجموعه اغلاط تایپی دیده می شود. چون صفحه های ۷۳، ۶۳، ۵۰ و ... . همچنین املای نادرست ذغال(ص۲۷) و استفاده از ترکیب نادرست "زاد و ولد" به جای "زادِ ولد" نیز (ص۷۲) بهتر است در تجدید چاپ مجموعه بر طرف شود؛ سیاق خطایی که بسیاری شاعران در کاربرد نادرستِ زاد و بوم، ید و بیضا، سهل و ممتنع و ..." مرتکب آن شده اند.
در نگاه پایانی باید گفت که هرچند در خوانش منصفانه ی این مجموعه، منتقد شعرآشنا از خواندن برخی ابیات و غزل ها لذت می برد؛ به دلیل کم عمقی اندیشه و منعکس نشدن جهان فردی شاعر و در کنار آن تکرار مضامین و شگردها، مخاطب می تواند به راحتی خود را از خواندن عمده ای از اشعار بی نیاز بداند.
#محمد_مرادی
#حسین_جنتی
#غزل_معاصر
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"شعر و بحران مقبولیت/۲"
ب_ مقبولیت عام شعر و فضای مجازی
در زمان استخراج فهرست شاعران پر طرفدار در فضای اینستاگرام، نام #یغما_گلرویی، بیش از غالب نام ها به چشم آمد. صفحه ای با حدود ۶۶۰هزار دنبال کننده که از منظر مقبولیت در شعر بی نظیر است. اما آنچه در بررسی این مقبولیت باید در نظر گرفت؛ کمکی است که خوانده شدن #ترانه ها به شهرت این ترانه سرا کرده است. در حقیقت؛ قسمت عمده ای از شهرت او و هم سلکانش، در گرو خوانندگانی است که آثار آنان را خوانده اند و این مقبولیت؛ چیزی جدا از قوت و فضای ادبی اشعار است.
از میان شاعران پیشکسوت؛ صفحه ی مربوط به #هوشنگ_ابتهاج با حدود ۴۰۰ هزار کاربر، مهمترین صفحه ی ادبی است. در مقبولیت او و اشعارش؛ قطعا توانایی ادبی سایه تاثیری شگرف داشته؛ هرچند رابطه ی اشعار او با #موسیقی_سنتی و نگاه سیاسی او نیز، خارج از مقوله ی شعر، به مقبولیت او کمک کرده تا آنجا که تعداد دنباله کنندگان صفحه ی او، حدود شش برابر ِ پر طرفدارترین صفحه ی مربوط به دکتر #شفیعی_کدکنی است. آنچه درباره ی شاعران پیشکسوت چون محمدعلی بهمنی، شمس لنگرودی و ... می توان گفت؛ سازگاری بیشتر مقبولیت عام آنان با مقبولیت خاص است؛ ویژگی ای که در بررسی شاعران جوان و مقبولیت آنان دیگرگون است.
از میان صفحات مربوط به شاعران جوان؛ پر طرفدارترین صفحه مربوط به #فاضل_نظری (۲۳۰ هزار) است. پس از او #علی_رضا_آذر با حدود ۲۰۰ هزار دنبال کننده، بیشترین علاقه مندان را دارد. #امید_صباغ_نو و #حمید_رضا_برقعی نیز با حدود ۱۷۰هزار و #مهدی_موسوی با حدود ۱۶۰ هزار دنبال کننده از شاعران مقبول جوان در فضای مجازی اند.
خاستگاه پذیرش اینان کاملا متفاوت با یکدیگر است. برای مثال، بی شک نگاه سیاسی #ضد_حاکمیتی بر شهرت موسوی و به تبع او #فاطمه_اختصاری(۱۰۴ هزار) و چندی دیگر موثر بوده و نگاه مبلغ هیاتی_مذهبی و #تلویزیونی بر شهرت #برقعی و #سهرابی و ... تاثیر گذاشته و نگاه #رمانتیک و #جوان_پسند در شهرتِ آذر، صباغ نو، حسین صفا، مهدی فرجی، احسان افشاری، حامد ابراهیم پور، علی رضا بدیع، غلامرضا طریقی، کاظم بهمنی و ... نقش آفرینی کرده؛ هرچند همه ی اینان در جوهره ی شاعرانگی با هم متفاوتند. آنچه مهم است؛ نبود ارتباط منطقی بین میزان مقبولیت و ارزش ادبی اشعار بسیاری از اینان است.
نکته ی قابل تامل، کم توجهی فضای عامه به بسیاری شاعران تاثیرگذار از جمله #محمد_سعید_میرزایی و تا حدودی #محمد_مهدی_سیار است. البته درباره ی احتمالات ممکن درباره ی این تفاوت توجه، می توان در مجالی مناسب سخن گفت.
از زاویه ی دیگر، باید گفت که در مجموع مخاطبان عام به #قالب_های سنتی، بیش از #شعر_سپید توجه کرده اند؛ هرچند نام هایی چون #گروس_عبدالملکیان (۱۲۵ هزار)، لیلا کرد بچه و ... تا حدودی مورد توجه کاربران بوده اند.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"آن پنج‌ماهه کودک"
شاید در آثار ادبی، از میان قهرمانان ادب عاشورایی، هیچ نامی چون طفل شیرخواره، حضورِ عاطفی نیافته باشد و چنانکه از متون دینی، مقتل‌ها و زیارات دریافت می‌شود، در تاریخ و ادبیات عاشورا، از شهیدِ شیرخواره، با نام‌ها و القابی چون: عبدالله‌بن‌الحسین، علی اصغر، طفل رضیع و ... یادشده است (بنگرید به فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۸)؛ البته در اشعار شیعی پس از عصر صفوی، غالبا نام علی اصغر برای آن بزرگوار کاربرد داشته است.
اگر مقتل منظوم #کسایی را اقدم سوگ‌سروده‌های عاشورایی در ادب فارسی بدانیم، در خلال آن می‌توان نخستین اشارات موجود به نام شخصیت‌های شاخص واقعه‌ی کربلا را مشاهده کرد. کسایی در مقتل خود، از طفل شهید عاشورا این‌گونه یاد کرده است:

آن پنج‌ماهه کودک، باری چه کرد ویحک؟
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
(دیوان کسایی، ص۷۴)

نکته‌ی قابل توجه این است که خلاف متون و اشعار متاخر، در اشعار کهن، عمدتا از آن حضرت بدون نام یادشده و لقب علی‌اصغر توصیف کننده‌ی امام سجاد(ع) بوده‌است؛ چنانکه سنایی در روایت حوادث پس از ظهر عاشورا می‌سراید:

علی الاصغر ایستاده به‌پای
وان سگان ظلم را بداده رضا[ی]
(حدیقه، ص ۲۶۹)

شهربانوی پیر گشته حزین
علی‌الاصغر آن دو رخ پر چین
(حدیقه، ص ۲۷۰)

نقلِ برخی از متون تاریخی هم موید استفاده‌ی این لقب برای امام سجاد(ع) است؛ چنانکه نویسنده‌ی مجمل‌التواریخ می‌گوید:

"و زنان را با علی‌الاصغر به کوفه آوردند و باز به دمشق فرستادند پیش یزید".
(مجمل‌التواریخ، ص ۴۵۱ و ۴۵۲؛ همچنین بنگرید به ص ۶۴۳)

#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد_علیه_السلام
#علی_اصغر
#سنایی
@drmmoradi
"آن پنج‌ماهه کودک"
شاید در آثار ادبی، از میان قهرمانان ادب عاشورایی، هیچ نامی چون طفل شیرخواره، حضورِ عاطفی نیافته باشد و چنانکه از متون دینی، مقتل‌ها و زیارات دریافت می‌شود، در تاریخ و ادبیات عاشورا، از ‌شهیدِ شیرخواره، با نام‌ها و القابی چون: عبدالله‌بن‌الحسین، علی اصغر، طفل رضیع و ... یادشده است (بنگرید به فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۸)؛ البته در اشعار شیعی پس از عصر صفوی، غالبا نام علی اصغر برای آن بزرگوار کاربرد داشته است.
اگر مقتل منظوم #کسایی را اقدم سوگ‌سروده‌های عاشورایی در ادب فارسی بدانیم، در خلال آن می‌توان نخستین اشارات موجود به نام شخصیت‌های شاخص واقعه‌ی کربلا را مشاهده کرد. کسایی در مقتل خود، از طفل شهید عاشورا این‌گونه یاد کرده است:

آن پنج‌ماهه کودک، باری چه کرد ویحک؟
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
(دیوان کسایی، ص۷۴)

نکته‌ی قابل توجه این است که خلاف متون و اشعار متاخر، در اشعار کهن، عمدتا از آن حضرت بدون نام یادشده و لقب علی‌اصغر توصیف کننده‌ی امام سجاد(ع) بوده‌است؛ چنانکه سنایی در روایت حوادث پس از ظهر عاشورا می‌سراید:

علی الاصغر ایستاده به‌پای
وان سگان ظلم را بداده رضا[ی]
(حدیقه، ص ۲۶۹)

شهربانوی پیر گشته حزین
علی‌الاصغر آن دو رخ پر چین
(حدیقه، ص ۲۷۰)

نقلِ برخی از متون تاریخی هم موید استفاده‌ی این لقب برای امام سجاد(ع) است؛ چنانکه نویسنده‌ی مجمل‌التواریخ می‌گوید:

"و زنان را با علی‌الاصغر به کوفه آوردند و باز به دمشق فرستادند پیش یزید".
(مجمل‌التواریخ، ص ۴۵۱ و ۴۵۲؛ همچنین بنگرید به ص ۶۴۳)

#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد_علیه_السلام
#علی_اصغر
#سنایی
@drmomoradi
"نوخسروانی‌های خراسانی/ نقدی بر کتاب رمه در مه"
بخش اول

با شبان گفت گرگ سرگردان:
"رمه‌ات را به دشت برگردان
قریه در جوی خون پراکنده‌ست"

"رمه در مه"، نام مجموعه‌ای از شاعر نام‌آشنای کاشان، علی‌رضا رجب‌علی‌زاده است که موسسه‌ی شهرستان ادب، آن را در سال ۱۳۹۷ منتشر کرده است.
این مجموعه، در عصر تنوع بسیاری از گونه‌های شعر کوتاه، یکی از نمونه‌های قابل تامل از اشعار سه‌لختی است که شاعر ۱۱۰ سروده‌ی نوخسروانی را در آن گنجانده است. تجربه‌ای که پیش از این، در دیگر مجموعه‌‌های این شاعر نیز ردّ آن را می‌توان جست.
در این یادداشت کوتاه، برخی ویژگی‌های ادبی پررنگ در این مجموعه، نقد و از این طریق، علاوه بر تحلیل نگاه و سبک شاعر، برخی زوایای پنهان این اثر به مخاطبان معرفی خواهد شد.

_ الف: نوع کاربرد اوزان
۱_ از مشخصات مثبتِ این مجموعه، در مقایسه با معدود آثار مشابه، نوع کاربست وزن‌های عروضی در اشعار است. اگر مصراع پایه را در نوخسروانی‌های شاعر، اساس بررسی قرار دهیم به ۲۶ وزن در ۱۱۰ شعر کوتاه می‌رسیم که نشان‌دهنده‌ی دایره‌ی متنوع انتخاب، در اوزان این دفتر است.

۲_وزن ۵۹ نوخسروانی از بحر رمل و عمدتا از ارکان "فاعلاتن" و "فعلاتن" تشکیل شده؛ نکته‌ای که موید پیوند موسیقایی این دفتر با سنت شعر نیمایی و بیش از همه پیوند با اشعار شاعرانی چون نیما و اخوان است.
اوزان بحر "مضارع" در دسته‌ی بعدی انتخاب شاعر قرار گرفته و ۲۵ شعر، بر پایه‌ی این بحر سروده شده است. کاربرد بحر متقارب در ۱۰ شعر نیز، بیش از همه موید پیوند شاعر با ادب حماسی و اشعار شاهنامه است و در ۸ شعر نیز از زحافات "مفاعیلن" و بحر هزج استفاده شده است.
۳_ در ۷۴ شعر، از سطرهایی با طول وزنی مساوی استفاده شده که نشان‌دهنده‌ی ادامه‌ی نمود سنتِ وزن اشعار کهن در نوخسروانی‌هاست. در ۲۶ شعر نیز، سطرها متناسب با محتوا و فضای شعر معاصر، بلند و کوتاه شده‌اند که از آن میان، تنها در سروده‌هایی انگشت‌شمار، طول وزن در سه سطر متفاوت بوده است.
۴_ طول هجایی سطرها در حدود ۸۰ درصد اشعار، به شیوه‌ی اوزان کهن نهایتا ۱۶ هجاست. در تعدادی از شعرها نیز که از ارکان مفاعیلن، فاعلاتن و فعلاتن ساخته شده، سطرهایی با ۱۷ تا ۲۲ هجا، سروده شده است.
۵_ پر کاربردترین وزن پایه "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن/فاعلان" در ۲۴ شعر، نمود دارد. پس از آن، اوزان "فاعلاتن مفاعلن فعلن/فعلان/فع‌لان/فع‌لن" و "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع" و "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع" و "فعولن فعولن فعولن فعل"، به ترتیب در ۱۷، ۱۴، ۱۳ و ۸ شعر کاربرد داشته‌اند.
در نگاهی کلی و با درنظر گرفتن کلیشه‌ی سه‌سطری در نوخسروانی، شاعر کوشیده با گسترش دایره‌ی انتخاب و تنوع اوزان، موسیقی بیرونی اشعارش را فراتر از حوزه‌ی مرسوم دیگر شاعران، برگزیند؛ هرچند شعر سنتی همچنان بر موسیقی برخی اشعار سایه افکنده است.

ب_ ردیف و قافیه:
۱_ علی‌رضا رجب‌علی‌زاده کاشانی، از شاعرانی است که در قالب‌های شعر کهن چون قصیده و غزل اشعاری موفق سروده و همین نکته، سبب شده، موسیقی کناری اشعار سنتی، در سروده‌های این مجموعه نیز پر رنگی بیابد. در ۳۶ نوخسروانی از دفتر "رمه در مه"، ردیف نمود دارد و این نکته، تایید کننده‌ی همین نگاه است. ردیف‌های استفاده شده، عمدتا افعال ماضی و مضارع است که با فضای روایت‌محور اشعار سازگاری دارد؛ البته در تعدادی از اشعار نیز از به‌ندرت از ردیف‌های اسمی و مرکب استفاده شده است.
۲_ قافیه‌مندی، به شیوه‌ی نیما و بیش از او اخوان، از دیگر ویژگی‌های این سروده‌هاست؛ چنانکه در تمام اشعار از قافیه استفاده شده است. شاعر همچنین، کوشیده، از امکان محدود سه‌سطری نوخسروانی‌ها، در کاربرد قافیه بهره جوید، به همین دلیل، تنها در ۳ شعر، تمام مصرع‌ها را مقفی سروده و در ۱۰۷ سروده، یکی از مصرع‌ها را آزاد(بدون قافیه) انتخاب کرده است.
با این‌حال، کلیشه‌ی قافیه‌ای، دومصرع پایانی، در ۶۴ شعر تکرار شده پس از آن، قافیه‌شدن دو مصرع اول در ۳۱ شعر نمود یافته و قافیه شدن مصرع‌های اول و سوم فقط در ۱۲ سروده تجربه شده است.
#نوخسروانی
#علی_رضا_رجب_علی_زاده_کاشانی
#محمد_مرادی
@drmomoradi
"نقدی بر کتاب رمه در مه"
بخش دوم(پایانی)

ج_ زبان اشعار:
۱_ دقت در کاربرد زبان، صحت نحوی و انتخاب واژگان، از ویژگی‌های این مجموعه و دیگر دفترهای شاعر است؛ به‌طوری که در سروده‌ها، خطاهای دستوری و دودستگی زبانی به‌دشواری نظر مخاطب را جلب می‌کند.
۲_ آرکائیسم، ویژگی غالب این مجموعه است که متاثر از شعر خراسانی کهن و نوخراسانی معاصر به اشعار شاعر راه‌یافته است. نوع ترکیب‌های زبانی اضافی و مقلوب، بافت زبانی شاعرانی چون اخوان و تاحدودی نیما را به ذهن مخاطب متبادر می‌کند. استفاده از واژگان کهن، بهره‌گیری از سکون در اضافه‌ها، از دیگر شگردهای زبانی شاعر برای ایجاد تصرف زبانی و برجسته کردن بافت زبان است؛ ویژگی‌ای که برای مخاطبان خاص، می‌تواند جذاب باشد. از همین دست است، ساخت ترکیب‌هایی چون: انسان‌درخت، باغ برف‌آمیغ، درختان مزدکی، استخوان‌آجین و ... که نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی شاعر به جهان شعر اخوان است.

د_ روایت و بینامتن تاریخی_ ادبی
۱_ در این مجموعه، هرچند روایت کارکردی چون دیگر دفترهای شاعر ندارد، همچنان از عناصر پیونددهنده‌ی سطرهاست. کارکرد روایت را در گفتگوهای شخصیت‌ها، اشیا یا شاعر، در تعدادی از سروده‌ها می‌توان دید:
زین زرد زمان‌زدان خزان‌آزدگان/ برگی ندمید یا بهاری نشکفت؟/ زنبور زبان‌گرفته با زمزمه گفت...
نوع افعال و کاربرد آن‌ها نیز بر تقویت کارکرد روایت در این کوتاه‌سروده‌ها افزوده است.
۲_ ارتباط بینامتنی از دیگر ویژگی‌های این مجموعه است. گویا شاعر در میان جهان کهن و معاصر ایستاده و می‌کوشد با پرش‌های ذهنی و متنی با گذشته و آینده، پیوند برقرار کند. حاصل این نگاه، در بسیاری از اشعار تلمیح یا بازسرایی عنصر یا عناصری از شعر و ادب گذشتگان و معاصران است‌. مثلا در اشعار آغازین مجموعه، پیوند میان شاعر و شاهنامه به‌وضوع دیده می‌شود.
از میان شاعران معاصر نیز، بیش از همه نشان اخوان و نیما را در سروده‌ها می‌توان دید؛ از این جمله است نشانه‌هایی از اشعار "داروگ"، "مرغ آمین" و "ققنوس" نیما و همچنین "زمستان"، "باغ بی‌برگی"، "قصه‌ی شهر سنگستان" و "خوان هشتم" اخوان در تعدادی از نوخسروانی‌ها.

ه_ مضامین و تصاویر
۱_ رنگ اشعار "رمه در مه" خاکستری متمایل به سیاه است. این مجموعه روایتگر اندوه، شکایت، درد و حسرت شاعر از روزگار خود و دریچه‌ی فرورفتن در خاطره‌های گذشته است، بی‌آنکه انسانِ نهفته در اشعار به گریزگاهی دست یابد. به همین دلیل، پوچی، نیستی، یاس و مرگ، به صورتی پنهان در رگ‌رگ اشعار نبض می‌زند و در روح واژ‌ه‌ها می‌لغزد.
۲_ منطق تصویری اشعار، سازگار با شعر نیمایی است. شاعر می‌کوشد در کاربردی نمادین از اشیا و محیط بهره گیرد و آن‌ها را با عواطف درونی و آنات عمدتا فردی خود پیوند دهد.
۳_ تعدادی از عناصر محیطی، در اشعار پررنگی و تکرارشوندگی دارد. از این دست است: ابر و توصیفات مربوط به آن، باغ، پاییز و بی‌برگی و برگریزان، برف، زمستان و سرما، مِه، تاریکی و شب، درخت و باد.
در مرکز همه‌ی این تصاویر، انسانی ایستاده که گاه با محیط یکی می‌شود؛ مثل مضمون انسان_درخت و گاه از زبان آنان، درد و اندوه خود را روایت می‌کند.
#رمه_در_مه
#علی_رضا_رجب_علی_زاده_کاشانی
#نوخسروانی
#محمد_مرادی
#نقد_شعر
@drmomoradi
Forwarded from محمد مرادی
"آن پنج‌ماهه کودک"
شاید در آثار ادبی، از میان قهرمانان ادب عاشورایی، هیچ نامی چون طفل شیرخواره، حضورِ عاطفی نیافته باشد و چنانکه از متون دینی، مقتل‌ها و زیارات دریافت می‌شود، در تاریخ و ادبیات عاشورا، از ‌شهیدِ شیرخواره، با نام‌ها و القابی چون: عبدالله‌بن‌الحسین، علی اصغر، طفل رضیع و ... یادشده است (بنگرید به فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۸)؛ البته در اشعار شیعی پس از عصر صفوی، غالبا نام علی اصغر برای آن بزرگوار کاربرد داشته است.
اگر مقتل منظوم #کسایی را اقدم سوگ‌سروده‌های عاشورایی در ادب فارسی بدانیم، در خلال آن می‌توان نخستین اشارات موجود به نام شخصیت‌های شاخص واقعه‌ی کربلا را مشاهده کرد. کسایی در مقتل خود، از طفل شهید عاشورا این‌گونه یاد کرده است:

آن پنج‌ماهه کودک، باری چه کرد ویحک؟
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
(دیوان کسایی، ص۷۴)

نکته‌ی قابل توجه این است که خلاف متون و اشعار متاخر، در اشعار کهن، عمدتا از آن حضرت بدون نام یادشده و لقب علی‌اصغر توصیف کننده‌ی امام سجاد(ع) بوده‌است؛ چنانکه سنایی در روایت حوادث پس از ظهر عاشورا می‌سراید:

علی الاصغر ایستاده به‌پای
وان سگان ظلم را بداده رضا[ی]
(حدیقه، ص ۲۶۹)

شهربانوی پیر گشته حزین
علی‌الاصغر آن دو رخ پر چین
(حدیقه، ص ۲۷۰)

نقلِ برخی از متون تاریخی هم موید استفاده‌ی این لقب برای امام سجاد(ع) است؛ چنانکه نویسنده‌ی مجمل‌التواریخ می‌گوید:

"و زنان را با علی‌الاصغر به کوفه آوردند و باز به دمشق فرستادند پیش یزید".
(مجمل‌التواریخ، ص ۴۵۱ و ۴۵۲؛ همچنین بنگرید به ص ۶۴۳)

#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد_علیه_السلام
#علی_اصغر
#سنایی
@drmomoradi
"علی"
آهن داغ را افروختم و به دستان عقیل نزدیک کردم. (نهج‌البلاغه)

بس کن عقیل! خواهش بی‌جا چه می‌کنی؟
وقتی علی برای تو آهن گداخته است
#علی
#بیت_المال
#حکومت_علوی
@drmomoradi
"ابیاتی از یک قصیده"

بهار_ آمد و جان پر شد از ولای علی(ع)
کجاست عطر دل‌انگیز آشنای علی؟
...

مگر مرام علی سادگی نبود؟ کجاست؟
گلیم کهنه و نعلین وصله_سای علی
مرید سنّت شیخین زور و میز شدیم
کجاست مذهبِ از زور و زر رهای علی؟
زبیرهای زمان، طلحه‌طلحه جمع شدند
جمل‌نشین شده قرآن دلربای علی
چه زود بندِ امارت، چه ساده ذوق کنیز
گسست مارا، از بند کفش‌های علی
چه زود وارث تخت بنی‌امیّه شدیم
چه شد طنین مناجات و ربنای علی؟
چه شد تقدّس لبخند بی‌ریای رسول(ص)؟
چه شد تفاخرِ کف‌پوشِ بوریای علی؟
چه شد نهیب پر از درد و داغ ابن حنیف؟
غم رثای نبی خطبه‌ی رسای علی؟
چه شد حکایت شب‌ها و شمع بیت‌المال؟
چه شد شکایت چشمان روشنای علی؟
چه شد طریقت خرما و نان و سنگ و شکم؟
کجاست سفره‌ی افطار باصفای علی؟
*
پس از غدیر چه کردید با علی؟ ای‌کاش
که از گناه شما بگذرد خدای علی...

#علی(ع)
#محمد_مرادی
#شکایت

http://tttttt.me/drmomoradi