محمد مرادی
233 subscribers
232 photos
29 videos
27 files
65 links
Download Telegram
خورشید را به دوش گرفته‌است لاجرم
آن "سایه" که به قافله‌ی مرگ می‌رسد

#هوشنگ_ابتهاج
#سایه
#شعر
#غزل
#مرگ
#بداهه_های_مرگ
@drmomoradi
"نقدی کوتاه درباره‌‌ی کتاب غزل اجتماعی معاصر: مهدی مظفری ساوجی"

کتاب "غزل اجتماعی معاصر" پژوهش_گردآوری‌ای است که نخستین بار به همت مهدی مظفری ساوجی، در سه جلد و به همت انتشارات نگاه منتشر شده است. ویراست اول این کتاب حدود ۲۰۰۰ صفحه دارد و مولف در آن به معرفی برخی ویژگی‌های غزل اجتماعی از ۱۲۸۵ تا ۱۳۸۴ پرداخته است.
در ویراست دوم این کتاب، مولف اشعار و اشاراتی، درباره‌ی شاعران ۱۳۸۵ تا ۱۴۰۰ به ویراست قبل افزوده و تالیف جدید را در حدود ۲۵۰۰ صفحه و چهار جلد و به همت نشر دیدآور روانه‌ی بازار کرده است.
آنچه در این یادداشت کوتاه با تکیه بر این دو ویراست به آن پرداخته می‌شود؛ نقدی کلی بر برخی کاستی‌های علمی و روش‌شناسی این تالیف است؛ هرچند بحث درباره‌ی زوایای مثبت و منفی این تالیف مبسوط و پر ورق، به مجالی دیگر نیاز دارد.
۱_ مهمترین ایراد پژوهشی در این کتاب، بی‌توجهی محقّق به تحقیقات پیشین و منابع و مآخذ مهمّ نوشته شده، درباره‌ی غزل معاصر بوده‌است. چنانکه در فهرست منابع کتاب دیده می‌شود؛ اغلب کتاب‌های مهم دانشگاهی و پر استناد در حوزه‌ی غزل و شعر معاصر چون: سیر غزل از مشروطه تا انقلاب اسلامی، چشم انداز شعر نو فارسی، گونه‌های نوآوری در شعر معاصر، جریان‌شناسی شعر فارسی از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷، جریان‌شناسی غزل شاعران جوان و ده‌ها تالیف دیگر در منابع این اثر دیده نشده است.
علاوه بر آن، تاکنون ده‌ها پایان‌نامه‌ی ارشد و رساله‌ی دکتری با موضوع غزل اجتماعی معاصر در دانشگاه‌های بزرگ چون: تهران، مشهد، تبریز، شیراز، اصفهان و...، تالیف شده که نویسنده‌ی گرانقدر به هیچ‌یک از این پژوهش‌ها توجه نکرده؛ حال آنکه بسیاری از مطالب ذکر شده در تحقیقات پیشین، در این کتاب بازتکرار شده است. همچنین از منظر سندشناسی، مشخص نیست، جناب مظفری غزل‌های منتخب را از مجموعه اشعار شاعران یا منابع مجازی یا منابع واسط نقل کرده است.

۲_ از دیگر کاستی‌های این پژوهش، مشخص نبودن محدوده و تعریفِ غزل اجتماعی است. چنانکه بسیاری از غزل‌های ذکرشده در بخش گردآوری را نمی‌توان جزو قلمرو غزل اجتماعی در نظر گرفت. همچنین هیچ روش و چارچوب دقیقی در انتخاب شاعران و غزل‌های آنان در کتاب دیده نمی‌شود؛ به‌طوری که می‌توان ده‌ها شاعر از قلم افتاده را به مجموعه افزود و ده‌ها شاعر دیگر را از این فهرست خارج کرد؛ بی‌آنکه لطمه‌ای به ساختار کتاب وارد شود. روش انتخاب اشعار و همچنین شیوه‌ی ساخت‌بندی کتاب نیز، در برخی بخش‌ها، به بازنگری نیاز دارد.

۳_ کتاب، خلاف حجم گسترده و صدها شاعر مطرح شده در آن، بیشتر گزینه‌ای از غزل معاصر به سلیقه‌ی شاعر است و کمتر از ده درصد مجموع کتاب به تحلیل موضوع اصلی اختصاص یافته؛ حال‌آنکه توقع چنین است که در چنین تالیف‌هایی، به بیان سیر و چون و چند غزل اجتماعی معاصر و فراز و فرودها و نوآوری‌ها و کاستی‌های آن توجه شود.
#نقد
#غزل_معاصر
#محمد_مرادی
@drmomoradi
"واژه‌های تردامن: نقدی بر مجموعه‌ی شرابسالگی/ بخش اول"

شرابسالگی، نام مجموعه شعری از سیده فاطمه موسوی است که در سال ۱۴۰۱ به همت انتشارات فصل پنجم روانه‌ی بازار شده و چهل غزل عمدتا عاشقانه را در بر می‌گیرد. به بهانه‌ی خوانش این دفتر، در ادامه، چند سطر در نقد و معرفی اشعار نوشته می‌شود.

۱_ غزل‌های این دفتر، از منظر بوطیقایی بیشتر به غزل نیمه‌سنتی عاشقانه همانندی دارد؛ هرچند نشانه‌های تاثیر پذیری از غزل نوعراقی/ عراقی و گاه غزل هندی و علاوه بر آن‌ها، غزل نوگرای پس از دهه‌ی ۷۰ نیز در مجموعه دیده می‌شود.

۲_ شاعر مجموعه، کوشیده است جنسیت زنانه را در غزل به‌وضوح و بدون پرهیز منعکس کند. نشانه‌های این اصرار را در انتخاب واژه‌ها، تصاویر و برخی موضوع‌ها می‌توان دید. علاوه بر آن، گاه گرایش‌هایی به توصیفات بدن‌نما و برهنگی عاشقانه در معدودی از غزل‌ها دیده می‌شود که نشان‌دهنده‌ی تلاش شاعر بر برهم زدن سنت غزل زنانه با نگاه عفیفانه است. این مضامین را بیشتر در قالب تصاویر ارائه شده از بوسه می‌توان دید:

به کندوی عسل و جام می نیارم دست
که بوسه روی لبان تو بی‌گزندتر است (ص ۱۱)

لب من و لب تو چیست: شهید اول و ثانی
چقدر آینه باشیم، قتیل غمزه‌دوانی (ص ۱۸)

خراج بلخ نمی‌خواهم، اگر شکسته‌ترین شاهم
مرا شکوه لبت کافی است که از غنایم چنگیز است (ص ۳۱)

آن رغبتی که در صدد بوسه‌ی تو بود
در لذت نفس‌زدنِ لب‌به‌لب شکست (ص ۷۵)

این توصیفات تنانه را به صورت دیگر در ابیات زیر هم می‌توان ردگیری کرد:

به چاک پیرهنت دست رد نخواهم زد
اگرچه سیب سر شاخه دلپسندتر است(ص ۱۱)

دوست داری که برای تو چه عطری بزنم؟
شوق لایوصف پرپر زده از پیرهنم (ص ۱۶)
تاآنجا که شاعر حتی در اشاره به تردامنی خویش در اشعار پرهیزی ندارد:

بی‌صحبتی، بی‌همگناهی، دلبر من!
این لب‌گزیدن‌ها و دامانِ تر من (ص ۲۴)

از برهنه‌ترین تصاویر در این مجموعه، بیت زیر است که درآن تلاش شده، برهنگی کلمه‌ی "آمیزش" پشت واژه‌های کهن شعر و کلمه‌ی زهد پنهان شود:
شبی که با تو بیامیزم/ لباس زهد بیاویزم
و از کنار تو برخیزم/ کدام شب؟ چه شبی؟ صبح است (ص۳۴)
بر این اساس، شاعر بارها در این مجموعه، در قالب ایهام‌ها و ابهام‌ها، معشوق را به وصال تنانه و گناه‌آلود دعوت کرده، مفهومی که در غزل شاعران زن منتسب به محفل‌های ادبی انقلاب، کمتر تجربه شده است:

ریحان و رازیانه و هل، رز_ نه_ کاش که
جان مرا به بوی تنت شعله‌ور کنی(ص ۴۰)

۳_ نام کتاب "شرابسالگی" یادآور این بیت حافظ است:
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی

گویا شاعر کوشیده است بین عدد چهل (رمز کمال)، تعداد غزل‌های دفتر (چهل شعر) و سن خود در زمان انتشار کتاب (چهل‌سالگی) تناسبی ایجاد کند و این مجموعه را در جایگاه نقطه‌ی کمال شاعری‌اش معرفی کند؛ هرچند زبان و ساختار، همچنان درگیر آزمون و خطاهای رایج در شعر جوان است.

۴_ از منظر طول، ۱۵ غزل ۶، ۹غزل ۷ و ۹ غزل نیز ۸ بیت دارد که این نکته، نشان‌دهنده‌ی توجه شاعر به الگوی غزل میانه‌ی فارسی است و چندان نشانه‌ای از سنت غزل جوششی و عرفانی در تعداد ابیات اشعار دیده نمی‌شود.

۵_ در مجموعِ ۴۰ غزل، از ۱۲ وزن استفاده شده است که تنوعی میانه را نشان می‌دهد. از آن میان ۱۷ غزل (به ترتیب ۹ و ۷) در دو وزن اصلی غزل معاصر: مفعول فاعلات و مفاعیلُ فاعلن و مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن و پس از آن ۵ غزل در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن سروده شده که الگویی آمیخته از سبک‌های عراقی و هندی/اصفهانی را نشان می‌دهد و چندان با شاعران نوآور در عرصه‌ی موسیقی، قابل مقایسه نیست.
#نقد_شعر
#غزل_زنان
#فاطمه_موسوی
@drmomoradi
"نقدی بر مجموعه‌ی شرابسالگی/بخش دوم"

۶_ از مهمترین کاستی‌های مجموعه، دودستگی‌های بدون تمهید در زبان شعر است. شاعر گاه در برخی غزل‌ها و حتی ابیات و مصرع‌های مجاور، بدون دلیل شاعرانه، کلماتی متمایز را همراه کرده؛ حال آنکه در اغلب موارد، دودستگی مجاورت این کلمات، به‌وضوح رخ می‌نمایاند؛ برای مثال کاربرد همزمان واژه‌های "اونتوس/ دیور/ غمزه":

مثل تلفیق اونتوس و دیور از شب قبل
آتش انداخته این خاطره‌ها بر بدنم
جای آن است که من از غم آن غمزه هنوز
خاک را باد کنم‌ بر سر و روی و دهنم (ص۱۷)

یا در دو بیت زیر:
به چشم آهوانه‌ام، به اشک دانه‌دانه‌ام
شلختگی خانه‌ام، بیار باز هم دوام
تو خام من نمی‌شوی، تو رام من نمی‌شوی
حرام من نمی‌شوی، مستی محض مستدام (ص ۲۳)

یا در نمونه‌های زیر:
با تمام وجود عاشقتم
نگسلد از تو ریشه و عصبم (ص۲۸)

در دو بیت زیر، استفاده از کلمه‌ی تناقض، دودستگی واژه‌ها را تاحدودی توجیه کرده است:

هر روز بی‌تو بگذرد بر من چهل سال
از مستی آن چشم مرد‌افکن بگویم
یا از تناقض‌های چادر مشکی‌ام با
سیگارهای آبی بهمن بگویم (ص ۳۷)

اما در دو بیت دیگر، با وجود تلاش برای تصویر حالتی متضاد، این دودستگی آزاردهنده است:

من نیستم که ترکی استانبولی بلد
ما بین چشم جمعیتی می‌روم ز هوش...
"والله شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود"
کازینوهای بلخ نه اسلیمی نقوش (ص۶۳)
یا در دو بیت زیر:
نبات حل شده در می، می بدون صداع
مکیده‌ام کلمات تورا میان سماع
کنار ساحل شهری غریب، غرق صدات
مرا قرار نده بیش از این تو تحت شعاع (ص۶۴)

۷_ علاوه بر برخی ضعف‌ تالیف‌های نمودیافته در ابیات، به‌ندرت خطاهایی دستوری هم به زبان شاعر راه یافته؛ برای مثال استفاده از "من‌را" به ضرورت وزن در بیت زیر که در زبان رسمی ادبیات هیچگاه این کاربرد جایگاه نداشته است:

من را دوباره زنگ یک شب تمام
بحث کجاست جای تو قبل از طلاق من (ص۲۶)

خطای کاربرد حشوگونه‌ی ضمیر را در بیت زیر هم می‌توان نقد کرد:

تورا ای چشم سبزآبی چنانت دوست می‌دارم (ص ۹)

یا استفاده‌ی چندباره از "بایست" در سیاق خطای دستوری در ابیات زیر:

آن هم زنی که از نظرت مست دائم است
با این زن روانی، بایست سر کنی (ص۴۱)
دیوانه‌ی مغرور تو بایست بدانی
احوال مرا تاکه خودت را برسانی (ص ۸۰)

۸_ چنانکه یادشده، جنسیت زنانه‌ی شاعر در بسیاری از ابیات نمود دارد؛ این ویژگی را در اشارات مستقیم شاعر به نام کوچک خود "فاطمه" نیز می‌توان دید. با این حال در برخی تصاویر ارائه‌شده از معشوق، کمتر می‌توان جنسیت مقابل را مذکر دانست. شاید در این ابیات او، اشعاری برای زنی مورد ستایش سروده؛ هرچند قرائن مربوط به آن را مشخص نکرده است:

نچید دست من انگور از شرابی مویت (ص ۲۹)

آه ای پری! چقدر پی حرف مردمی (۶۰)

۹_ به ندرت در قافیه‌بندی‌ها یا حروف الحاقی قافیه‌ها خطاهایی رخ داده است. از آن جمله است قافیه شدن کلمات "نشنیدن/ مردن" در دو بیت پیاپی غزل ۱۷ و تضاد یاهای معرفه و نکره در غزل سنتی شماره‌ی ۳۸. همچنین کاربرد متعدد اختیار عروضی "قلب" در وزن غزل ۹، کمی شعر را از نظر موسیقایی دچار ناپسندی کرده است.

۱۰_ در کنار موارد یادشده، دایره‌ی واژگان و ارجاعات برون‌متنی در شعرها و تلاش برای ایجاد پیوند بین ادبیات کهن و معاصر و شعر فارسی و گاه عربی، از جنبه‌های مثبت این مجموعه است که از موفق‌ترین غزل‌سروده‌های مجموعه با این رویکرد می‌توان به شعر شماره‌ی ۲۵ اشاره کرد.
#فاطمه_موسوی
#غزل_زنان
#نقد_شعر
@drmomoradi
Forwarded from محمد مرادی
"مقایسه‌ی سه غزل عاشورایی"
یکی از مضامین رایج که از دیرباز در اشعار عاشورایی نمود داشته و از عصر قاجار به‌مرور در سروده‌ها و #نوحه_ها فراوانی یافته، انتقاد از برخی سنت‌ها و آیین‌های سوگواری و در کنار آن، کم‌توجهی به جنبه‌های معنوی قیام #امام_حسین علیه‌السلام است. شاعران، به دلایل مختلف چون: معرفت‌شناسی، دغدغه‌های سیاسی، جلب مخاطب و گاه مذهب‌ستیزی، به انعکاس این مفاهیم در اشعار خود پرداخته‌اند. برای مثال #یغمای_جندقی، در شعری با مطلعِ
در خواب شهید کربلا را
دیدم که ز دیده اشک‌ریز است
روایتی انتقادی از برخی متولیان عزاداری‌ها به نظم کشیده، نگاهی که پس از او در تعدادی از دیوان‌های عصر مشروطه و پهلوی اول نیز دیده می‌شود.
در عصر پهلوی دوم هم با رشد جریان شعر اجتماعی و سیاسی (در کنار جریان‌ شعر سنت‌گرای مذهبی)، شاعران بیش و کم به این محتوا توجه کرده‌اند؛ اما شاید در هیچ زمانی چون نیم‌قرن اخیر، سرودن شعر عاشورایی_انتقادی، فراگیر نبوده است. از آسیب‌های اشعار دهه‌های اخیر، شعارزدگی و غلبه‌ی عناصر غیرشاعرانه بر فضای سروده‌ها بوده؛ اشعاری که به دلیل محتوای متمایزشان، گاه مخاطبای بسیار یافته‌اند. با توجه به تفاوت سطح این دست اشعار، در این یادداشت کوتاه، با نقل سه غزل، تلاش می‌کنیم تفاوت نگاه هنری شاعران را در پرداخت مضامین انتقادی مقایسه کنیم.

غزل اول: حسین منزوی

 ای خون اصیلت به شتک‌ها ز غدیران
افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران
جاری شده از کرب‌وبلا آمده وآنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران
تو اختر سرخی که به انگیزه‌ی تکثیر
ترکید بر آیینه‌ی خورشیدضمیران
ای جوهرِ سرداری سرهای بریده!
وی اصلِ نمیرندگی نسل نمیران!
خرگاه تو می‌سوخت در اندیشه‌ی تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشه‌ی شیران
آن‌شب چه‌شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران؟
وآن روز که با بیرقی از یک سر بی‌تن
تا شام شدی قافله‌سالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران
تا اندکی از حقّ سخن را بگزارند
باید که به خونت بنگارند دبیران
حد تو رثا نیست، عزای تو حماسه است
ای کاسته شان تو از این معرکه‌گیران

غزل حسین منزوی، شاخص شعر فاخر عاشورایی در روزگار ماست. وزن "مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن" از اوزان رایج در نوحه‌های عاشورایی پیشین است؛ با این‌حال از نظر موسیقایی طنینی سوگمندانه ندارد و در رجزخوانی تعزیه‌ها نیز کاربردی موثر داشته است.
زبان شعر ترکیبی از زبان اشعار خراسانی و عراقی است که با زبان شعر پس از نیما پیوندیافته و فخامت، حُسن انتخاب و تناسبِ ترکیب واژه‌ها و یکدستی از ویژگی‌های بارز شعر است. پیوند برون‌متنی شعر با اساطیر و ارجاعات پنهان، فضای شعر را محدود به زمان و مخاطب نمی‌کند. تناسب‌ آوایی میان "نمیرندگی و نمیران" و ایهام پنهان در "غدیران و نظم"، وسواس شاعر را در سرودن نشان می‌دهد. همچنین، منزوی در کنار دغدغه‌های محتوایی و زبانی، به تصویرآفرینی(به سبک خود) نیز بی‌توجه نبوده است. هرچند پایان‌بندی شعر با انتقاد است؛ بیان غیرمستقیم و حماسی شاعر، غزل را از ورود به عرصه‌ی شعارزدگی باز می‌دارد.


#غزل_عاشورایی
#نقد
#حسین_منزوی
#عبد_الجبار_کاکایی
#شعار
#مقبولیت
#شعر_عاشورایی
#حسین_جنتی
#محمد_مرادی
@drmomoradi
Forwarded from محمد مرادی
"مقایسه‌ی سه غزل عاشورایی"
بخش دوم

غزل دوم: عبدالجبارکاکایی

تا می‌دمد از یاد تو در شهر نشان‌ها
در معرضِ عطر کلماتند دهان‌ها
بوی تن تو با نَفَس خاک چه کَردَه است
کِامروز پر از بوی بهشتند جوان‌ها؟
دیروز چشیده است زمین طعم تو، امروز
ذرّات تو را تجزیه کرده است به جان‌ها
ای کاش زمین، خون تورا ترجمه می‌کرد
تا با گلِ خورشید می‌آمیخت دهان‌ها
*
از تیغ گرفتند تَنَت را و سپردند
در آن‌سوی مقتل، به کمان‌ها و گمان‌ها
ای زنده‌ی جاوید! همان‌روز سرت را
از نیزه ربودند و سپردند به آن‌ها
گفتند فقط، از لب و دندان و ندادند
از ردّ نَفَس‌هایِ شهیدِ تو نشان‌ها
ای کاش مسیحِ نَفَسَت، روح بریزد
در کالبدِ منجمدِ مرثیه‌خوان‌ها!

در غزل دوم، عبدالجبار کاکایی، تاثیرپذیری خود از شعر منزوی را به‌وضوح نمایان کرده‌است. او چهار عنصر اصلیِ "خطاب، انتقاد، استفاده از نشان جمع در پایان مصراع و وزن" را مشابه منزوی انتخاب کرده‌است. در غزل او، زبان حماسی و کهن منزوی، به زبانی غنایی و ساده‌ تبدیل شده که منطبق با زبان شاعرام انقلاب در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ است . شعر از نظر محتوا دو بخش دارد، در بخش نخست، کاکایی به توصیف و ستایش امام حسین(ع) پرداخته و آن حضرت را با بیانی احساسی_ شاعرانه خطاب قرار داده است. در چهار بیت پایانی، شاعر به توصیف برخب از سوگواری‌های عاشورایی گریز زده و به انتقاد غیرمستقیم از مرثیه‌خوان‌ها پرداخته است. لحن کلی شعر در مقایسه با سروده‌ی منزوی شعاری‌تر شده؛ با این‌حال، شاعرانگی از جلوه‌های آشکار این غزل است.
زبان کاملا یکدست و پیراسته است و از زاویه‌ی هنجارگریزی، شعر سرشار از ترکیب‌ها و پیوندهای تازه یا کمتر مستعمل است و تشبیهات و استعاراتی متعدد در ابیات دیده می‌شود(نفس‌های شهید و ...). به‌ندرت تناسب‌های آوایی نیز در شعر دیده می‌شود(بنگرید به کمان‌ها و گمان‌ها).

غزل سوم: حسین جنتی
.
یک تَن شُکوهِ رزمِ تورا شایگان نگفت
شایسته‌ی تو آنچه که بایست، آن نگفت!
هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو،
جز ناله‌های العطشت، داستان نگفت!
تا اشکِ خلق را به در آرَد ز چشم خشک،
جز مشکِ آن سوارِ ابَر قهرمان، نگفت!
مشکل سر تو بود و دهان تو بود و هیچ
یک تن ز اصلِ قصه از این ذاکران نگفت!
ور گفت از سر تو، زِ نی یاد کرد و بس
ور گفت از دهان تو، جز خیزران نگفت
فهمید ماجرا نه همین گریه‌کردن است
این راز سر به مهر به پیر و جوان نگفت
دانست اگر تو را بشناسند و بشنوند
طوفان به‌پا کنند همین مردمان، نگفت!
یک نکته بیش نیست پیام قیام تو
من عاجزم ز گفتن و آن روضه‌خوان نگفت

غزل سوم سروده‌ی حسین جنتی است. این شعر، در سال‌های اخیر، به دلایل مختلف در فضای مجازی شهرت یافته است. شاعر از منظر زبانی و محتوا، متاثر از زبان حماسی و خطابی حسین منزوی است. می‌توان ادعا کرد که مفاهیم غزل او بسط یافته‌ی بیت آخر غزل حسین منزوی و بخش دوم غزل عبدالجبار کاکایی است. تبدیل معرکه‌گیر به مرثیه‌خوان و در نهایت روضه‌خوان، در بیت آخر موید این نظر است. همچنین ماجرای لب و دندان در شعر کاکایی بدون تشخص شاعرانه، در شعر جنتی بسط یافته است.
وزن شعر، خلاف دو غزل قبل، وزن سوگوارانه‌ی مرثیه‌های عاشورایی است. در کل شعر، حتی یک ترکیب جدید زبانی نمی‌توان دید. شعر روایتی صرفا شعاری_انتقادی دارد و اصرار گوینده بر انتقاد مستقیم، مجالی برای نمود صورخیال باقی نگذاشته؛ چنانکه هیچ تصویر و تشبیه یا کشف شاعرانه‌ای در مجموع غزل نمی‌توان سراغ گرفت. چون بسیاری دیگر از اشعار جنتی، دودستگی زبانی در کاربرد وجه افعال و نشانه‌ی مفعول (کهن و معاصر) به‌وضوح نمود دارد(بنگرید به ابیات ۶ و۷). کاربرد خطای حروف و ضعف تالیف‌های دستوری از دیگر کاستی‌های این غزل است. این دست ناپرهیزی‌های زبانی را از بیت نخست و در کاربرد زاید (که) پس از (آنچه) می‌توان دید که احتمالا به ضرورت وزن بوده است. کاربرد (از/ز) در بیت چهارم و جدا افتادن (یک تن/از این ذاکران) نیز، علاوه بر ضعف تالیف برآمده از خطای دستوری شاعر است:

یک تن ز اصلِ قصه از این ذاکران نگفت

از این دست کاستی‌ها در غزل سوم به‌فراوانی دیده می‌شود؛ نکته‌ای که بیش از همه به دلیل سقوط شعر به پرتگاه شعار رخ داده است. مخلص کلام؛ هر انتقادی ضرورتا شاعرانه نیست.

#غزل_عاشورایی
#نقد
#حسین_منزوی
#عبد_الجبار_کاکایی
#شعار
#مقبولیت
#شعر_عاشورایی
#حسین_جنتی
#محمد_مرادی
@drmomoradi
"حاشیه‌ای بر سخنان استاد شفیعی کدکنی"

۱_ هوشنگ ابتهاج بی‌شک یکی از بزرگ‌ترین غزل‌سرایان سنت‌گرای معاصر است که غزل‌هایی شاخص و تاثیرگذار سروده و از مقبول‌ترین غزل‌سرایان معاصر به‌ویژه در میان مخاطبان میانه‌ی اجتماع است؛ هرچند میانه‌ی نوگرایانِ غزل حسین منزوی و بهبهانی مقبولیت بیشتری (به‌ویژه در خواص) یافته‌اند.

۲_ استفاده از عبارت‌های "اختلاف سلیقه و به‌زحمت" در سخنان استاد گرانقدر دکتر شفیعی، یکی از جنبه‌های مثبت این سخنان در مقایسه با برخی اجتهادهای گذشته است. منتقدان و ادب‌شناسان آشنا با آثار گرانقدر دکتر شفیعی مطلعند که استفاده از صفت "ترین" در بسیاری از تحقیقات و تصحیحات ایشان بازنمود دارد. این نوع قضاوت‌های ایشان را درباره‌ی شاعرانی چون: بهار و اخوان و میرزا حبیب خراسانی و عارف و بسیاری دیگر نیز می‌توان دید که گاه سبب انتقاد برخی محققان شده است.

۳_ تعداد غزل‌های سایه در مقایسه با بسیاری از گذشتگان و معاصران، چندان زیاد نیست. او شاعری عمدتا گزیده‌گو (در غزل) است که موفق‌ترین غزل‌هایش را با نگاه نیمه‌بازگشتی و متاثر از حافظ و مولوی و سعدی سروده؛ هرچند در فردیت شاعرانه و برخی جلوه‌های عاشقانه و زبانی، نوآوری‌هایی به غزل‌های خود افزوده است. در حوزه‌ی غزل با رویکردهای اجتماعی جز در معدودی از سروده‌ها، چندان تشخصی در غزل او نمی‌توان یافت.

۴_ در فاصله‌ی حافظ تا روزگار ما با وجود انحطاط نسبی جایگاه غزل، غزل‌سرایان بزرگی ظهور کرده‌اند. از سعدی‌گرایانی چون: جامی گرفته تا بابافغانی و وحشی از سده‌ی دهم و کلیم و صائب و طالب و بیدل دهلوی و واقف لاهوری و حزین از مضمون‌گرایان و هاتف اصفهانی و فروغی از بازگشتی‌ها و شاعران روزگار ما از قبیل شهریار و سیمین بهبهانی و حسین منزوی.
حتی اگر جنبه‌های اختلاف سلیقه را نیز در نظر بگیریم، ترجیح سایه بر صائب و بیدل و برخی دیگر از معاصران، چندان مستند به مباحث تاریخ ادبیات به‌نظر نمی‌رسد و قضاوت درباره‌ی آن، وابسته به زمان و تحولات قرون بعد ادب فارسی خواهد بود.

۵_ منتقدان و مخاطبان گذشته‌ی فارسی، در زمان حیات شاعران و متناسب با سلیقه‌ی ادبی روزگار و همچنین تفاوت اقلیم و فرهنگ، نظراتی گاه شاذ درباره‌ی شاعران مطرح کرده‌اند.
از بابافغانی که به حافظ کوچک شهرت داشته تا صائب که تعدد نسخ دیوانش در ایران و ترکیه و شبه قاره، بیانگر شهرت عالمگیرش در سده‌ی یازدهم بوده است. بیدل و ترجیح آن بر حافظ در بسیاری از کشورهای همسایه، شاهدی دیگر بر این تفاوت نگاه است.
هرچند نمی‌توان نظر گرانسنگ استاد شفیعی را با منتقدان عصر قاجار مقایسه کرد که منظومه‌ی فتحعلی‌خان صبا را بر شاهنامه ترجیح داده‌اند یا آذر که از ده‌ها هزار بیت صائب ده بیت را مناسب دیده؛ این اغراق در اجتهاد را می‌توان ویژگی‌ای مرسوم‌ در نقد ادبی دانست.

۶_ در قضاوت‌های استادنا، گاه شاعری چون: میرزا حبیب خراسانی چنان برکشیده می‌شود که در جایگاه تجربه‌گر بزرگترین اشعار عرفانی پس از حافظ قرار می‌گیرد و گاه شاعری چون یغما با همه‌ی تاثیرگذاری‌اش بر ادبیات مشروطه به کاریکاتورگونه‌ای از سعدی تقلیل می‌یابد. (بنگرید به ادوار شعر فارسی)

۷_ در مجموع، قضاوت درباره‌ی جایگاه سایه در غزل فارسی این چندسده را باید به تاریخ و گذران قرون سپرد؛ امید که نامش چون زمان ما در دیگر ادوار نیز درخشان بماند که این آرزوی هر دوستدار زبان و فرهنگ و ادب فارسی است. چنین باد.
#غزل
#ابتهاج
#نقد
@drmomoradi
"غزلی برای تو"

در خود تکیده‌ام من، خسته... غریب... تنها
چون نی پر از سکوتم، در دل ولی سخن‌ها...
آشفته و پریشان، در جمعِ مردگانم
باید چه‌کرد بی‌تو؟ تنها میانِ تن‌ها
پروانه باش یک‌شب، ای دوست! تا بفهمی
این شمع را چه حال است؟ از داغِ سوختن‌ها
این کوهِ استخوان را در پیرهن نظر کن
تا یاد کرده باشی، از درد کوهکن‌ها
ای غنچه‌لب! نگاهی بر این گلِ خمیده
اینک که پاره کرده، در عشق پیرهن‌ها
گیسو ببند و بگذار، دیوانگان نبینند
رقص نسیم را باز، در دشتی از گون‌ها

من: بی‌تو هیچِ هیچم، من: بی‌تو گنگ و گیجم
باید "تو" بود وقتی، مِنهایِ "تو"ست "من"ها
*
دیشب به یاد چشمت، "تنها" نماز خواندم
من، تو، خدا... چه حالی! "انّ الصلاهَ تنهی..."
#محمد_مرادی
#غزل
@drmomoradi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"باران"

از فراسوی کوه می‌آید با سلام فرشتگان: باران

به بهانه‌ی باران بهار


#باران
#غزل
#محمد_مرادی
#تو_سیب_و_گندم

@drmomoradi
"غزلی عاشقانه"
تقدیم به استاد بی‌بدیل فرهنگ و ادب فارسی، نجیب مایل هروی


تو: جُنگ خطّی کمیابی، که شعرهای جدیدم را، در اقتفای تو می‌بینم
منم محقّق غمگینی، که از اساس جهانم را به‌اقتضای تو می‌بینم
در آن نگاه سمرقندی، از آن تبسّمِ دلبندی، به آن طریق که می‌خندی
تمامِ نازفروشان را، شبیه نسخه‌بدل‌هایی که "نیست جای تو" می‌بینم
قسم به جدول دامانت، که سطرسطر دل و جانم، به کشفِ راز تو مشغول است
به شمسه‌شمسه‌ی مژگانت که صفحه‌صفحه وجودم را، پر از صدای تو می‌بینم
بیاضِ گردن و رویت: برف، خطوط دورِ لبت: شنگرف، که خال: نقطه و دندان: حرف
به لاجوردِ دو چشمانت، قسم که آخر دریا را در ابتدای تو می.بینم
اگر که نسخ اگر تعلیق، اگر که شعر اگر تحقیق، اگر که مومن اگر زندیق...
فقط به شوق تو می‌خوانم... فقط به یاد تو می‌گویم... فقط برای تو می‌بینم
دو گوش: کاغذِ جیهانی، دواتِ زلف: خراسانی، عتاب: رقعه‌ی سلطانی
به ابر و بادِ رخ و موهات، که با هوای تو می‌خندم که در هوای تو می‌بینم
غمِ قدیم و نجیبم را که مایل است به ابرویت، چه حاجت است به ترقیمه
که من زمان و مکانم را از ابتدای تو می‌پرسم در انتهای تو می‌بینم
*
برای ثانیه ای بگذار که دست نسخه‌پژوهم را به گونه‌ی تو بلغزانم
من آن مصحح گمنامم که بیت‌بیت جهانم را سروده‌های تو می‌بینم

#محمد_مرادی
#غزل
http://tttttt.me/drmomoradi
"قدر"

دلا معاویگی تا کی؟ دو روز مثل علی باشیم
در این زمانه‌ی بی‌آغاز، چه می‌شود ازلی باشیم؟

بیار غیرت مالک را، ببین نزول ملایک را
بیا "الست بربک" را، جواب "قال بلی" باشیم

دوباره کعبه‌ی جانت را، امیر بت‌شکنی باید
به جای "حبّ علی" تاکی، پر از بت "هبلی" باشیم؟

بسوز "طلحه‌ی عصیان " را ، بزن رگِ "جمل نان" را
در این جنون خفی تا چند، اسیر شرک جلی باشیم؟

در ازدحام خیابان‌ها و عصر قحطی انسان‌ها
کمی شبیه علی باشیم. کمی شبیه علی باشیم

#غزل
#محمد_مرادی


http://tttttt.me/drmomoradi
"تقویم: بداهه‌ای به بهانه‌ی امروز"

"یک" به در شد، "دو" به در شد، روز "سوم" هم به در شد
"چارم" آمد، زندگی چون باد، چون باران به‌سر شد
ماه فروردین شبیه  برق طی شد روز در روز
روز "پنجم" صرف غم، روز "ششم" صرف هدر شد
روز "هفتم" آمد و یک‌هفته از سال نوَم رفت
هرچه گفتم بی‌اثر، هر قدر کِشتم بی‌ثمرشد
روز "هشتم سهم حسرت شد، نهم "سهم" نداری
روزها و هفته‌ها در درد و حسرت مختصر شد
یک‌نفر از من بپرسد قصه‌ی روز "دهم" را
چشمه‌های شعر من خشکید در چشمی که تر شد

یازده روز است اینک رفته از سالی که نو نیست
این طرف نوتر شد ایام و از آن‌سو کهنه‌تر شد
"روز بعدی" بسکه سنگین بود زد از وزن بیرون
آرزوهایم یکایک بغض شد، خون جگر شد

از کفم رفته است این شب‌ها و ساعات گرامی
تا که جنبیدم به خود، این "سیزده" روزم به در شد
*
روز و ماه و سال عمرم رفت در حیرت دریغا
آن جوان سال‌های قبل پیری  محتضر شد

#غزل
#عمر
#تقویم
#سیزده_به_در

http://tttttt.me/drmomoradi
"به دخترم ضحا  به بهانه‌ی چارده‌سالگی"


در خنده‌هاش شور شکفتن، در گریه‌هاش نبض حیات است
می‌بوسمش: به طعمِ رسیدن،  لب‌هاش شاخه‌شاخه نبات است
بیداری‌اش: جنونِ تپیدن، در خواب، مستِ قهقهه دیدن
چشمانِ ساحری که بهشت است، مژگانِ شاعری که صراط است
پر می زند کبوتر قلبم بر پله‌ها قدم زدنش را
وقتی که می‌دود دل و جانم، لرزان چشم‌زخم حیاط است
آن گونه‌های ماه ندیده، عمر من است یا گل چیده؟
انگشت‌هاش بسته به دستم، قفل است یا کلید نجات است؟
در می‌زند به خنده و شادی، آغوش می‌گشایمش از شوق
می‌بوسمش به رسم رسیدن، در گونه‌هاش شور حیات است
لب‌های کودکانه‌ای این‌بار، سُر می‌خورد به روی من انگار
به! این چه بوسه‌ای است که طعمش، معجون پسته و صلوات است؟
#محمد_مرادی
#غزل
#این_من_پنهان


http://tttttt.me/drmomoradi
Forwarded from محمد مرادی
"ایستگاه"

به زیر سایه‌ی کدام، آشنا بایستم؟
تو نیستی حبیبِ من! بگو کجا بایستم؟
یگانه تکیه‌گاه من، عصای شانه‌های توست
بگو چگونه بی‌توکلّ ِ عصا، بایستم؟
چقدر پابه‌پا کنم به شوق خنده‌های تو؟
چقدر در مسیر تو، به روی پا بایستم؟
صدا بزن مرا دوباره، ای حضور ِ پشتِ سر!
که لحظه‌ای به جستجوی آن صدا، بایستم
*
منم درخت گردویی که عاشق هوای توست
چطور بی‌تو در هوایِ بی‌هوا بایستم؟
قرارمان درست در همان زمانِ عاشقی
بیا که پای آن قرارِ آشنا، بایستم
تو می‌رسی از آن‌طرف، من این‌طرف نشسته‌ام
به پاسخ سلام من بایست تا بایستم
#قرار
#عاشقانه
#غزل
#محمد_مرادی
@drmomoradi
"پرواز"

بپر تا اوج! این حجم از شگفتی را نمی‌بینی؟
شبِ زیبای پرواز است، از بالا نمی‌بینی؟
بپر بالاتر از بالاتر از بالاتر از بالا
که زیباتر، از این معراج روح‌افزا، نمی‌بینی
ببندی چشم اگر اینجا، سلیمان می شوی ای‌دل!
شبیه شهر موران است این دنیا، نمی بینی؟
اگر با چشم سرّ یک‌سر بخوانی دفتر جان را
به‌غیر از آیه‌ی تطهیر در آنجا نمی‌بینی
ببند ای خیره در اندوه، قدری چشم‌هایت را
که ده‌سال است دیگر خواب یا رویا نمی‌بینی
در اینجا "لا الهی" نیست چشم روح را واکن
که غیر از خنده‌ی "اَلله" در "اِلّا" نمی‌بینی
به کوهستان نظرکن مهبط وحی است هر سنگش
شبیه رحل سی‌جزء است گل، آیا نمی‌بینی؟
به آن کُل، متّصل کن سوره‌های جزءجزءت را
که جز آیاتِ عقل کل، در این اجزا نمی‌بينی
اگر اعضای جانت یک‌به‌یک در حال او باشد
به‌جز شوق نماز عشق در اعضا نمی‌بینی
اگر دیروزها را در مدار آسمان بودی
غمِ امروز را جز توشه‌ی فردا نمی‌بینی
اگر یک‌موج چون قطره دچار رودها باشی
سلوک ابر را جز قصه‌ی دریا نمی‌بينی
*
دمی در قاب باران زل بزن، خودرا تماشا کن
به سمت اطلسی‌ها خیره شو، اورا نمی‌بینی؟

#غزل
#محمد_مرادی
#عروج
@drmomoradi
"در آستانه‌ی عید قربان"

قلب من و چشمِ تو... چه تیغی! چه ذبیحی!
لب‌های تو و شعر... چه قرآن فصیحی!
انگشت مرا موی تو در خویش کشیده است
انگار گرفتار صلیب است مسیحی
دریای نمک گوشه‌ی لب‌های تو جاری است
لبخند بزن ماه! چه لبخند ملیحی!
دستان تو در عطر و لطافت گل سوری است
دستِ تو و گل؟ وای چه تشبیه قبیحی!
هر گل که ببینم تویی اما نه چنان تو
ای گل! به کدامین گل این باغ شبیهی؟
صدبار خطا کردم و دنبال تو گشتم
چه کار درستی! چه خطاهای صحیحی!
*
بگذار که قربانی ابروی تو باشم
قلب من و چشم تو، چه تیغی! چه ذبیحی!

#محمد_مرادی
#غزل
@drmomoradi
"واگویه‌ای با مرغ مینای باغ ملی"

با خویش، در جدالم، در ماجرای مینا
قدری به بیم دوزخ، قدری برای مینا
در "های و هوی" ِ اشکم، حسّی است گنگ و مبهم
گاهی ندای توبه... گاهی صدای مینا

شیخی است در درونم: پرهیزگار و زاهد
او مبتلا به سجده، من مبتلای مینا
او غرق غوطه‌خوردن در چشمه‌های  فردوس
من مست نازبردن: از چشم‌های  مينا
او شرمسار عصیان... در ماجرای شیطان
من محو گندم و سیب... در ماجرای مينا
او سالکی شتابان، در کوچه‌های ايمان
من دست در گریبان، با ردّپای مينا

قلبم دو نیمه شد آه... با تیغ شکّ ِ ناگاه
نیمی‌ش جای الله... نیمی‌ش،جای مينا

نیمی‌م: شیخ واعظ... نیمی‌م: رندِ حافظ
این در هوای مینو، آن در هوای مينا

#غزل
#شطحیات
#محمد_مرادی

@drmomoradi
Forwarded from محمد مرادی
"غزلی برای تو"

در خود تکیده‌ام من، خسته... غریب... تنها
چون نی پر از سکوتم، در دل ولی سخن‌ها...
آشفته و پریشان، در جمعِ مردگانم
باید چه‌کرد بی‌تو؟ تنها میانِ تن‌ها
پروانه باش یک‌شب، ای دوست! تا بفهمی
این شمع را چه حال است؟ از داغِ سوختن‌ها
این کوهِ استخوان را در پیرهن نظر کن
تا یاد کرده باشی، از درد کوهکن‌ها
ای غنچه‌لب! نگاهی بر این گلِ خمیده
اینک که پاره کرده، در عشق پیرهن‌ها
گیسو ببند و بگذار، دیوانگان نبینند
رقص نسیم را باز، در دشتی از گون‌ها

من: بی‌تو هیچِ هیچم، من: بی‌تو گنگ و گیجم
باید "تو" بود وقتی، مِنهایِ "تو"ست "من"ها
*
دیشب به یاد چشمت، "تنها" نماز خواندم
من، تو، خدا... چه حالی! "انّ الصلاهَ تنهی..."
#محمد_مرادی
#غزل
@drmomoradi
"شاعر غزل و ترانه"
محمدعلی بهمنی، از دو جهت بر ادبیات روزگار ما تاثیر نهاده است. اوج این تاثیرگذاری را در دهه‌های پنجاه تا هفتاد می‌توان دید؛ حضور او در محافل ادبی دهه‌های هشتاد و اوایل نود نیز از منظر تاریخ ادبیات معاصر هدایتگر برخی شاعران جوان بوده است.
در ترانه‌های او، زبان ساده، توجه به خاطرات و حسّ غربت و قافیه‌گزینی موثر، از عوامل زبانزد شدن برخی سروده‌هایش بوده است. در غزل‌های او نیز، نشانه‌های همین سادگی و استفاده‌ی موثر از خطاب و گفتگو، روایت و نزدیک‌شدن به شیوه‌ی زبانی برخی جریان‌های پسانیمایی در غزل را می‌توان دید. نقش او و غزل‌سرایان هم‌سلکش را بر شکل‌گیری جریان غزل نو/متفاوت در اواخر دهه‌ی هفتاد و دهه‌ی هشتاد نباید ندید گرفت.

خدایش بیامرزاد‌.

#محمد_علی_بهمنی
#شعر_معاصر
#غزل
#ترانه

https://tttttt.me/drmomoradi