محمد مرادی
233 subscribers
236 photos
29 videos
27 files
72 links
Download Telegram
Forwarded from حیات شعر
"تقدیم به شهیدان نماز ظهر گاه عاشورا"



وقت نماز بود که یاران سپر شدند
توفان وزید و حادثه ها بارور شدند

وقت نماز بود که خیل فرشتگان
سجاده های ممتدی از بال و پر شدند

وقت نماز بود و زمین مست اقتدا
تا آن که رودهای جهان با خبر شدند

آن گاه نخل های کنار فرات هم
در حسرت اقامه ی او خون جگر شدند

عطر اذان ازآن لب خاکی بلند شد
یاران طلایه دار نماز سفر شدند

قد قامت الصلات... و مولا قیام کرد
سرنیزه ها مقابل او جان به سر شدند

قد قامت الصلات .... و در آن سوی قتلگاه
شمشیرهای تشنه به خون، بیشتر شدند

خورشید داغ بود نه آن سان که رودها
از داغ تشنه کامی او شعله ور شدند

الله اکبر... آن طرف خیمه کودکان
در دل اقامه گوی نماز پدر شدند

الله اکبر.... آن سوی میدان یزیدیان
انگشت بر دهان چرا و اگر شدند

مولا رکوع کرد و به اذن رکوع او
آن سو به احترام کمان ها کمر شدند

باران تیر بود و بدن های چاک چاک
آنقدر چاک چاک که شق القمر شدند

باران تیر بود و سپرهای میخ میخ
یادآور حکایتی از میخ و در شدند

یک دسته در امامت مولا، سپاه خیر
یک عده در مقابل، پاسوز شر شدند

آن روز عاشقان حقیقی شبیه حر
اکسیر عشق در مسشان بود و زر شدند



#محمد_مرادی
#حیات_شعر
#شیراز

@hayaat_e_shear
Forwarded from حیات شعر
این روزها جدی ترین رویداد فرهنگی، حرکت اربعین است و تلاش میلیونی زایران برای سفر به کربلا شریف. این شور توصیف نشدنی هرچند تنها زاویه ای از نهضت شگفت امام حسین را معرفی می کند؛ بی شک جلوه هایی ویژه دارد.
اگر اشعار را یکی از سندهای اصلی تمدن اسلامی و ایرانی بدانیم، خواهیم دید که از دیرباز نشانه هایی از فضیلت زیارت سیدالشهدا در شعر فارسی منعکس بوده است و همین اسناد، رد کننده ی نظر کسانی است که از جهل یا بغض یا مد زدگی چنین سنت هایی را زاییده ی سده های اخیر می دانند.
از جمله سنایی در حدیقه الحقیقه که در ذیل ستایش امام حسین و توصیف نهضت کربلا حکایت پیرزنی را به نظم در آورده که هر روز به نیت زیارت و در آرزوی آن رو به کربلا می آورد.
در متون تاریخی، ادبی و شیعی، انعکاس این مفهوم فرهنگی درباره امام حسین و دیگر بزرگان شیعی و اسلامی به اندازه ای است که نیازی به اطناب در گزارش آن ها نیست.
در سده های متاخر از دیگر شاعر مشهور در این حوزه ضمیری اصفهانی شاعر مشهور وقوعي سده ی دهم است که به روایت کتاب عالم آرای عباسی در زیارت کربلا و به دلیل سرمای مسیر پاهای خود را از دست داده و به همین مناسبت سروده است:
به سر بایست رفتن در طریق کربلا ای دل
که تا یابی طواف پادشاه دین و دنیا را
غلط کردم به پا رفتم از آن سرما ربود از من
گناه از جانب من بود جرمی نیست سرما را
ولی معذور می دارم که در راه تمنایت
چنان بودم که از مستی ز سر نشناختم پا را


#دکتر_محمد_مرادی
#ضمیری_اصفهانی
#حیات_شعر
#شیراز

@hayaat_e_shear
Forwarded from حیات شعر
یکی از ویژگی های نخستین روزهای سال نو که از دیرباز در میان ایرانیان مرسوم بوده (دسته کم در سده های اخیر)، مطرح شدن نام یک حیوان در آغاز آن سال و نسبت دادن آن به تمام سال است. این آیین که گویا تحت تاثیر تقویم های ترکستانی-مغولی در میان ایرانیان رواج یافته، نظامی دوازده ساله دارد که در حال چرخش است و امسال گویا به نام خروس مزین شده است.

خروس بر خلاف ظاهر ساده و دم دستی اش از دیرباز در ادب فارسی اهمیت داشته و بسیاری از شاعران در تشبیه های خود از این پرنده ی گرامی یاد کرده اند. یکی از کاربردهای مرسوم خروس، تشبیه رنگ لب معشوق به چشم خروس بوده است؛ چنان که سعدی می گوید:

لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن به گفته ی بیهوده ی خروس

یا هم او در بوستان و در توصیف جدال فقیهان به مبارزه ی خروسان اشاره می کند:

تو گویی خروسان شاطر به جنگ
فتادند در هم به منقار و چنگ

یا در رباعیات منسوب به خیام از آوای بیدار گر خروس یاد شده است:

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نموده ست در آیینه ی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

برخلاف شاعران سبک عراقی که نگاهی تلمیحی یا تشبیهی به خروس دارند، در شعر خراسانی گاه این پرنده در جایگاه قهرمان اصلی شعر مطرح می شود. از میان این شاعران مسعود سعد توجهی ویژه به این نام دارد و چند قطعه در وصف خروس سروده است:

ناگه خروس روزی در باغ جست
در زیر شاخ گل شد و ساکن نشست
آن برگ گل که دارد بر سر بکند
اندر دو ساق پایش دو خار جست
آن از پی جمالی بر سر بداشت
وان از پی سلاحی بر پای بست

یا در قطعه ای دیگر می گوید:

ای خروس ایچ ندانم چه کسی
نه نکو فعلی و نه پاک تنی
سخت شوریده طریقی است تورا
نه مسلمانی و نه برهمنی
...
دین زردشتی داری تو مگو
گشتی از دین رسول مدنی
با چنین مذهب و آیین که تو راست
از در کشتنی و بابزنی

با این مقدمه
#سال_نو بر شما مبارک باد


#دکتر_محمد_مرادی
#حیات_شعر
#شیراز

@hayaat_e_shear
Forwarded from محمد مرادی
یا هو
برای من که بخشی از زندگی ام با #شعر پیوند خورده، #انجمن_ادبی تعریفی شاید متفاوت با دیگران داشته باشد.
اولین حضور من در چنین محافلی به سال ۷۴_۷۵ باز می گردد و پس از آن، تا میانه ی دهه ی هشتاد، کمتر هفته ای بوده که در آن در جلسات یک یا چند انجمن شعر شرکت نکرده باشم.
در فاصله ی سال های ۸۰ تا ۸۲ مدتی مسوولیت انجمن شعر #پرهای_زمزمه را که پیش از من بر عهده ی شاعر فرهیخته #محمد_حسین_بهرامیان بود پذیرفتم؛ جلساتی که در دانشکده های #مهندسی و در اواخر در #دانشکده_علوم دانشگاه شیراز برگزار می شد. گاه جای نشستن نبود و در روزهای رونق شعر، جمعه ها یا پنج شنبه هایی بود که تا ۱۰۰یا ۱۲۰ نفر در انجمن شعر جمع می شدند و حتی مجال شعر خواندن برای بسیاری نمی ماند.
در سال ۸۲ انجمن را به سرکار خانم #طاهره_خنیا تحویل دادم و به کارهای دیگر مشغول شدم.
سال ۸۳، نشستن دوست گرامی جناب دکتر #غلامرضا_کافی بر مسند ریاست حوزه هنری فارس و دعوت صمیمانه ی ایشان سبب شد تا دو سالی مسوولیت انجمن شعر #حوزه_هنری را بپذیرم. در همین روزها دو انجمن #کانون_ادبی #دانشگاه_شیراز و انجمن #بخش_ادبیات هم به موازات، مجالی برای آشنایی با دوستانی گرامی بود.
در کنار این همه انجمن گردانی؛ اما فاصله ی سال های ۸۵ تا ۹۱ را دور از هیاهوی جشنواره ها و انجمن ها گذراندم. شاید کار صحیح آن روزها نیز همین بود.
آنطور که من به خاطر دارم، در سال ۹۲ بود که با پی گیری دوست شاعرم #میلاد_عرفان_پور و به پیشنهاد عزیزان #شهرستان_ادب، بار امانت جلسات شیراز این موسسه به گردن این کمترین افتاد و بعد از یکی دو تغییر مکان آغازین و ناخواسته، تا این روزها(در طول پنج سال) جلسات این انجمن با همراهی عزیزان و شاعران گرانقدر دور و نزدیک برگزار شده است.
جلساتی که در آغاز با نام #انجمن_سرو شروع شد و در سال های اخیر با نام #حیات_شعر یا #حیاط_شعر شناخته می شود.
خوب یا بد، خلوت یا شلوغ، پررونق یا کم رونق، این جلسات بخشی از کارنامه ی زندگی ادبی من و صفحاتی از تاریخ ادبی شهر شعر خیز #شیراز را تشکیل می دهد.
در این سال ها علاوه بر همراهی و لطف دوستان عزیزم در شهرستان ادب، به ویژه عزیزان: #علی_محمد_مودب، #محمدمهدی_سیار، #محمدحسین_نعمتی، #وحید_سمنانی و میلاد عزیز، حمایت دوستان و یاران #بچه_های_کتاب نیز فروزنده ی چراغ محفلمان بود. اما بیش از همه محبت ها و برادری های #محسن_نقدی بر دفتر جانم نقش خواهد داشت؛ گاه آرام و #چراغ_خاموش و گاه آشکار و نوربالا.
همچنین سپاس گزارم از #رضا_طبیب_زاده و #رضا_کمالی و همه ی حاضران و دوستانی که در طول این پنج سال همراه و همدلمان بودند. آنان که آمدند و نماندند و آنان که آمدند و ماندند. کسانی که نامشان را به جای این یادداشت بر صفحه های حافظه ام نگاشته ام.
اینک که به دلیل مشغله ها و گرفتاری ها ناگزیرم از دوستان حیاط شعر خداحافظی کنم از همگان حلیت می طلبم و امیدوارم وقت آنان را نگرفته باشم و سبب آزردگی قلبی را فراهم نکرده باشم:
آغازم را درودها می دانند
پایانم را کبودها می دانند
وقتی به فراز می رسی می افتی
این را همه ی فرودها می دانند
محمدمرادی
۲۲ مهرماه ۹۷
@drmmoradi
Forwarded from حیات شعر (Mohammad Moradi)
"چرا ابوالفضل زرویی؟"
در هفته ای که گذشت و در پی در گذشت طنزپرداز معاصر #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد، بارها دست به قلم شدم که مطلبی درباره ی هنر و شیوه ی #طنز_نویسی او بنویسم؛ اما مجال مناسب فراهم نشد. گاه خاطرم به #کارگاه_طنز جلب شد، گاه به #حلقه_ی_رندان، گاه هم ذهنم متوجه #جشنواره_ی_طنز_دانشجویان شد و گاه دیگر خاطرات و نشست ها را مرور کردم؛ اما برای نوشتن جرات نکردم.
تا دو سه روز قبل که با شاعر دوست داشتنی #محسن_نقدی، مجددا درباره ی این موضوع گفتگو کردیم و قول دادم که اگر توفیق حضور در جلسه ی #حیات_شعر نیافتم، دست کم یادداشتی بنویسم.
ابتدا در انبوه موضوع ها و خاطرات غوطه زدم و دیدم نوشتن دقیق و نقادانه درباره ی زرویی گرامی؛ هرچند ضروری است؛ به سطرها و زمان و دقت بیشتری نیاز دارد.
در کنار آن، در تصورم؛ صدها نام از طنزپردازان و طنزسرایان گذشته و حال و آینده رد شدند و فرضم این بود که نوشتن درباره ی طنز معاصر، بی یاد از بسیاری از آنان بی اشکال نیست؛ پس در این یادداشت که بیشتر رنگ ذوق و پسند فردی دارد، تنها به این پرسش پاسخ خواهم داد که چرا در میان صدها اهل طنز فعال و غیر فعال، دست کم از گروه #ادبیات_انقلاب_اسلامی، ابوالفضل زرویی را موفق تر از دیگران می دانم؟
۱_ اغلب طنزپردازان دو دهه ی اخیر؛ صرفا در یک شاخه ی #نثر یا #شعر آثاری ارجمند خلق کرده اند؛ حال که او طنزپردازی ذوفنون بوده است.‌این ویژگی را از همعصران او در #یوسفعلی_میرشکاک هم می توان دید؛ هرچند جنس آثار زرویی متفاوت با او و دیگران است.
۲_ تنوع شکلی و معنایی در طنز از دیگر ویژگی های هنر طنز اوست. از میان قالب های شعری هرچند #مثنوی هایی درخشان تر در طنز دارد؛ تجربه هایش در #غزل، #نیمایی و ... هم از زاویه ی ارزش هنری سزامند است. مضامین و گونه های آثار او نیز یکسان و تکراری نیست؛ او از طنز #سیاسی، #اجتماعی، #فرهنگی و ... تا گونه های فردی طنز را تجربه کرده است.
۳- شگردهای ایجاد طنز در آثار او متنوع است. #نقیضه، #اغراق و #چندمعنایی از اصلی ترین آن هاست؛ با این حال در کاربست های ادبی طنز نیز آثار او رنگارنگ است.
۴_ او در طنز #سیاسی و #مطبوعاتی، صاحب سبکی ویژه ی خود است. این ویژگی را بیش از همه در #تذکره_المقامات می توان دید. طنز سیاسی او بر خلاف اغلب معاصران، مصادره شده یا متعلق به یک حزب یا گروه نیست و شوخی و انتقاد از اغلب نام های جریان ها و تفکرها را در این دست آثارش می توان دید.
۵_ خلاف اغلب طنزسرایان همزمان یا بعد از او که برای جلب مخاطب به #لودگی و #فکاهه_گویی، روی آورده اند؛ در اشعار و نوشته های او، در کنار زبان ساده و #سهلی که نخست جلب نظر می کند؛ توجه عمق و معنای مورد نظر مخاطب #خاص نیز دیده می شود؛ به طوری کا با گذشت زمان، همچنان طنزهایی از او را می توان خواند و لذت برد.
۶_ با این حال خلاف فضای #سیاه و اعتراضی طنز #جریان_روشنفکری، طنز او مثبت، سفید و امیدبخش است و با پیشینه ی طنز کهن فارسی، پیوندی منطقی دارد. نوع انتخاب نام مستعار و نگاه به سنت های طنز کهن در آثار او، موید همین ویژگی است.
۷_ در نقیضه های او، متن های اساس؛ اغلب مناسب #محتوا و #شناخت مخاطب انتخاب می شود. متون اساس او در نقیضه متنوع و حتی گاه برآمده از #ادبیات_عامه است.
۸_ چنانکه از آثار نظری و مصاحبه هایش می توان دریافت؛ او علاوه بر خلق اثر، کوشیده است بیانیه یا #مرامنامه ای برای طنزهایش در نظر بگیرد و از این زاویه نیز تلاش های او ارجمند است.
۹_ بی هیچ تردیدی، بسیاری از طنزپردازان امروز در نهادهای فرهنگی به ویژه #حوزه_هنری و #صدا_و_سیما، علی الخصوص در #شعر_طنز؛ متاثر از زبان، نوع انتخاب کلام و شیوه ی اویند.
مخلص کلام، مناجات نامه ای از او، به روایت #گل_آقا می آورم که شاید با حال و روز این ایام بیگانه نباشد و برای روحش از ایزد منان غفران و شادی طلب می کنم:
خدایا! دل شکسته ای داریم و بار و بندیل گسسته ای داریم.
الهی! دلی دارم زیر بار بدهی گم، تنی دارم تکیده و لرزان از تورم، هیچ کس هم نمی پرسد که این بنده ی بیچاره ی تو، آدم است یا منار جم جم؟
الهی! دلو تعادل اقتصادی در چاه است و دستمان کوتاه است! ...
#محمد_مرادی
@drmmoradi


@hayaat_e_shear