محمد مرادی
233 subscribers
236 photos
29 videos
27 files
72 links
Download Telegram
#تازه_های_نشر

#به_رنگ_درنگ

مجموعه شعر #محمد_مرادی
نشر #شهرستان_ادب

نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران
بخش ناشران عمومی
سالن A3 راهروی ۵ غرفه ۱۹

@shahrestanAdabPub
مجموعه شعر #به_رنگ_درنگ
سروده دکتر #محمد_مرادی
نشر #شهرستان_ادب

📚 آیدی خرید تلگرامی کتب #انتشارات_شهرستان_ادب 📚
@adab_book

📚 سایت خرید اینترنتی 📚
Adabbook.com

@ShahrestanAdabPub
یک بغل شعر و کمی خاطره این‌جاست، ببین
روز و شب دلهره در دلهره این‌جاست، ببین

به زمین خیره شو ای دل، به زمان چشم بدوز
زل بزن، منظره در منظره این‌جاست، ببین

سعی کن باز به دیوار مبدّل نشوی
صد نفس باغ پس پنجره این‌جاست، ببین

سر به سر راز جهان خنده‌ی مستانه‌ی اوست
صد دهان قهقهه‌ی یک‌‌سره این‌جاست، ببین
*
لشکر اوست که بر دشت زمان صف زده است
شک نکن، میمنه در میسره آن‌جاست... ببین

دكتر #محمد_مرادی

غزلی از مجموعه شعر #به_رنگ_درنگ
نشر #شهرستان_ادب

📚 آیدی خرید تلگرامی کتب #انتشارات_شهرستان_ادب 📚
@adab_book

📚 سایت خرید اینترنتی 📚
Adabbook.com
—-------------------------------------------

کانال رسمی انتشارات شهرستان ادب
@ShahrestanAdabPub
Forwarded from محمد مرادی
"شعر و ناشعر"
"با ذکر یا فتاح در را باز کرد و به خواب من آمد. همیشه فکر می کردم کسی که از بهشت به خواب های من می آید دستانش پر از سوغاتی است؛ اما تنها قبایی از ترس به دوشم انداخت که با آن نمی شد لا به لای قوم بنی اسرائیل قدم بزنم. نمی توانستم از چشمه ی جوشان یهود آب بنوشم. او کفش های جفت شده اش را پوشید و رفت و با ذکر یا حافظ در قفل شد. من ماندم و قبا و ترس و هزار ذکر ..."
مخاطبی که این متن را می خواند فکر می کند در حال خواندن یک خاطره یا بخشی از یک اثر داستانی است. حادثه ها به صورت پیاپی و در روایتی خطی پشت هم قرار گرفته اند و مهمترین عنصر ادبی اثر روایت است، آن هم نه روایتی پیچیده و حتی با ساختاری متمایز.
اما خلاف دریافت مخاطب، به عقیده ی صاحب این متن، قطعه ی یادشده شعر است. شعر اول از دفتر #گل_فروش_مسلمان به قلم #مجید_سعدآبادی که از سوی موسسه ی #شهرستان_ادب منتشر شده است. اغلب شصت قطعه ی این کتاب ساختمانی این گونه دارند، فقط به صورت تکه تکه و پلکانی صفحه آرایی شده اند. اما فارغ از محتوای انسانی و انقلابی اشعار باید گفت که از زاویه ی شاعرانگی، این دفتر تا چه میزان می تواند تعریف شود.
حتی عناصر پراکنده و منفرد شعر نیز در این متن اندک است و بسیاری از آثار داستانی کسانی چون #ابراهیم_گلستان، #دولت_آبادی، #نادر_ابراهیمی و ... را بیش از این متن می توان شعر دانست.
اصولا فرق #شعر و #ناشعر در چیست؟ پاسخ دشوار است؛ اما اگر به متن بالا بنگریم خواهیم دید که دست کم از دو منظر ناشعر است: یکی نیفتادن اتفاق در زبان و دیگر نداشتن فرم شاعرانه. در این متن حتی افعال نیز به صورت طبیعی کنار هم قرار گرفته اند و پیوند اجزا و ارکان دستوری، کاملا شبیه یک نثر طبیعی است. حال قضاوت با شما و شاعر و بسیاری که اینگونه شعر می گویند.
#محمد_مرادی
#نقد_شعر
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"سیستم ها و قالب ها"
احتمالا بسیاری چون من به #فوتبال علاقه مندند و بازی های #جام_جهانی را دیده اند یا از خبرهای آن سراغ گرفته اند. اگر دیشب بازی #انگلستان و #کرواسی را دیده اید؛ از نتیجه ی آن خبر دارید و شما هم چون من معتقدید که با آن نوع بازی ویژه، انگستان پس از گل خوردن، دیگر نتوانست در برابر سیستم متنوع و پویای کروات ها موفق عمل کند.
در این جام، یکی از آسیب های تیم های بزرگ، #کلیشه_های_سیستمی، بود. تیم هایی بزرگ که از آغاز تا پایان یک جور بازی می کردند و تغییر و تنوعی در بازی هاشان نمی شد دید.
قطعا همه می دانیم که سیستم های مستقل و ترکیبی متعددی در جهان فوتبال شناخته شده است. سه، پنج، دو- چهار، چهار، دو- سه، چهار، سه- چهار، سه، دو، یک- و ... . سیستم های رایج در بازی های فوتبال را، می توان با #قالب_های_شعری مقایسه کرد. هرچند هر شاعر، یک سیستم شعری اصلی را برای رسیدن به سبک شخصی انتخاب می کند، اصرار بیش از حد بر یک قالب، شاعران را دچار همان آسیبی می کند که در جام اخیر تیم های بزرگ حذف شده دچار آن شدند.
هنر تک سیستمی، چون فوتبال تک سیستمی است و چنین هنرمندانی، در صورت خطا در انتخاب سیستم مناسب، کمتر فرصت جبران خواهند یافت. همچنین، سیستم این دست هنرمندان، هرقدر هم در عمل موفق باشد، مخاطب را به کسالت از دیدن فوتبال (خواندن شعر) می کشاند.
در این تمثیل، قالب هایی چون #غزل، #رباعی، #مثنوی، #سپید، #نیمایی، #طرح و ... سیستم هایی متفاوتند که یکی کارکردی تر و دیگری با کارکرد و موفقیت کمتر بوده است؛ اما آنچه کاملا مشخص است، این نکته است که در ادب فارسی اغلب شاعران شاخص، شاعران چند قالبی بوده اند. در جام اخیر هم، #فرانسه و #کرواسی، در لحظات بحرانی بهتر توانسته اند از دیگر سیستم ها استفاده کنند و همین نکته سبب شده، در فینال جام جهانی فوتبال، بتوان حضور این دو را دید.
در کنار سیستم ها که شبیه قالب ها هستند؛ در تمثیل می توان انواع #پاس و #ضربه در فوتبال را با گونه های #وزن در شعر شبیه دانست. اصرار بر پاس های #کوتاه_عرضی به شیوه ی تیم #اسپانیا، یا #سانترهای بلند در بازی دیشب #انگلستان، یا صرف استفاده از #شوت پشت محوطه یا ضربه های #ایستگاهی یا #کورنر یا #پرتاب_اوت یا #شروع_مجدد دروازه بان یا پاس های تو در یا #دریپل، نمی تواند تیم را در همه ی بازی ها به موفقیت برساند. داشتن #طرح های متعدد و متنوع برای #گردش_توپ، همان تنوع وزن های متناسب در شعر است. #کلیشه های سیستمی و قالبی، چه در فوتبال و چه در شعر یکی از #پاشنه_های_آشیل دو موضوع مقایسه شده(فوتبال و شعر) است که در دیگر عناصر سازنده نیز قابل قیاسند.
نکته ی پایانی این که در روزهای اخیر کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه را که دوست شاعر #مبین_اردستانی به همت #شهرستان_ادب، منتشر کرده، مطالعه کردم. بررسی و #نقد این مجموعه به مجالی دیگر نیاز دارد؛ اما از زاویه ی تمثیل پیشین باید گفت که خوشبختانه، شاعر این دفتر از نظر #قالب_های_شعری، متنوع عمل کرده است. #غزل، #رباعی، #دوبیتی، #نیمایی، #مثنوی و #ترانه، در این دفتر نمود یافته و تنوع وزنی هم در معدود غزل ها و ترانه های دفتر مناسب بوده است. البته اینکه شاعر با استفاده از این سیستم های متنوع، چقدر توانسته است به نتیجه ی نهایی برسد (گل بزند) در دیگر یادداشت ها بررسی خواهد شد.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"دشنه ای بر جگر "
کار منتقد نقد است و کار دیگران تعریف و تحسین. قرار نیست به خوش آمد دوستان نوشت؛ ما را سری دیگر است. بگذریم.
#رضا_شیبانی_اصل را چند سالی است که می شناسم. از او به صورت پراکنده اشعاری شنیده ام یا در صفحه های مکتوب خوانده ام؛ اما تنها مجموعه شعری که از او دیده ام و کامل از نظر گذرانده ام؛ دفتر #سکوت_کاه_گلی است که در سال 91 به همت #شهرستان_ادب منتشر کرده است. اغلب شاعران جوان جریان #شعر_انقلاب او را می شناسند و در #آذربایجان قطعا نامی شناخته شده است و این نکته، منتقد را کمی دچار سردرگمی می کند.
دفتر یادشده، در 31 سالگی شاعر منتشر شده؛ بنابراین نمی توان آن را با نگاهی سطحی و صرفا حمایت گر نقد و بررسی کرد.
این مجموعه 35 غزل یا قصیده ی کوتاه و چند چارپاره را در بر می گیرد. این ترکیب #قالبی، نشان دهنده ی غزلسرا بودن صاحب مجموعه است؛ هرچند در دیگر قالب ها نیز طبع آزمایی او را دیده ام.
در مجموع غزل ها، از 13 وزن استفاده شده که در نگاه نخست، تنوعی نسبی را نشان می دهد؛ اما حدود هفتاد درصد از اشعار در دو وزن" مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن" و "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" سروده شده که این #کلیشگی، می تواند یکی از ایرادهای موسیقایی این مجموعه باشد. اشعار از منظر تعداد ابیات تنوع دارند و این ویژگی موید تمرکز شاعر بر محتوا و بیان عواطف، در مقابل مضمون گرایی است.
در نگاهی کلی، اشعار صفحه های 7، 10، 44، 48، 54، 56، 58 و ... از سروده های موفق تر شاعر است؛ اما در مجموع دفتر، #نظم_گرایی، کمی تنوع محتوا و مضمون و دودستگی زبانی از آسیب های اصلی این دفتر است که در ادامه به برخی از این کاستی ها به ویژه در زبان، به صورت مصداقی اشاره می کنیم:
- استفاده ی نادرست از "بایست" به جای "باید":
هر ملتی در زمانه زنده است با قهرمانش
اما چه بایست گفتن با ملت قهرمان کش؟
*
آه ای رفیق نیمه راه، این راه را تنها
آخر چگونه پشت سر بایست بگذارم
البته در همین غزل "باید" به درستی استفاده شده است:
ای خواب های آسمانی بی تو من تا صبح
باید ستاره در ستاره اشک بشمارم
- نمود "حشوهای زبانی" در کاربردهای واژگانی و نحوی، برای مثال ترکیب "ورید گردن" در بیت زیر؛ هرچند در ادب عامه ممکن است این کلمه به معنای عام"رگ" استفاده شود، در اصل همان رگ گردن است:
ای تیغ عشق بوسه به نام خدا بزن
با تو ورید گردن خود را شناختم
- وسواس کم در کاربرد حروف عطف زاید؛ مثل دو "که" در بیت زیر:
ای عمر من که رفته ای و مانده ای به دوش
کم می شوم از آنچه که بر من فزوده ای
کاملا واضح است که از منظر زبانی، در اغلب موارد، استفاده از "که" پس از "هرچه" و "آنچه" زاید است.
یا کاربرد "که" و "مگرکه" در نمونه ی زیر:
به این امید که هنگام رفتن پدرم
مگرکه عطسه کنم صبر چاره ای بکند
-از کاربرد غیرضروری و همزمان "اگرچه" و "ولی" ص81 نیز درگذریم، نوع تالیف زبانی اجزای کلام در برخی ابیات چون بیت زیر چندان مناسب نیست:
همیشه باغ شما گرچه بود در مشتم
ولی به برگ گلی هم نخورد انگشتم
این کاربرد نامناسب زمانی برجسته می شود که در نظر بگیریم، همزمان چهار واژه ی "اگرچه، ولی، همیشه، هم" در یک جمله ی "پایه و پیروی" استفاده شده است.
-دودستگی های زبانی هم چنانکه اشاره شد در اشعاری متعدد نمود دارد؛ برای نمونه در ردیف "بفروشد" در ص 28، نوع زبان غزل نیمه سنتی است؛ اما برخی ردیف ها به سیاقی کاملا کهن استفاده شده است.
در کنار این کاستی ها، در مجموعه ابیاتی متمایز هم گاه دیده می شود که قدرت تخیل و تصویرگری شاعر را نشان می دهد یا احساس شاعر را در زبانی یکدست و شاعرانه منعکس کرده است. در پایان به برخی از این نمونه های موفق اشاره می کنیم:
ما هر دو، دل به یک نمکین چهره داده ایم
زخمی بزن به حرمت این عشق و این نمک
*
به چشم هات در این شط رنج بی پایان
به این دو عنصر زیبای کیش و مات خوشم
*
می کشی آه و در چشم هایت
می رمند آهوان دسته دسته
*
در گونه های فلسفه ی عشق ناگزیر
من بوسه را به فلسفه ترجیح می دهم
*
شهر از سودابه پر شد آتشی روشن کنید
لاجرم هر کس که بر آتش نزد بی آبروست
*
دم تو گرم رفیقا دم تو گرم رفیق
که دشنه بر جگرم می زنی نه بر پشتم
در مجموع، این دفتر می تواند برای برخی مخاطبان و شعر پژوهان دلچسب باشد؛ هرچند اشعار رضا شیبانی اصل، در سال های اخیر، عوالمی بهتر را تجربه کرده است.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
یا هو
برای من که بخشی از زندگی ام با #شعر پیوند خورده، #انجمن_ادبی تعریفی شاید متفاوت با دیگران داشته باشد.
اولین حضور من در چنین محافلی به سال ۷۴_۷۵ باز می گردد و پس از آن، تا میانه ی دهه ی هشتاد، کمتر هفته ای بوده که در آن در جلسات یک یا چند انجمن شعر شرکت نکرده باشم.
در فاصله ی سال های ۸۰ تا ۸۲ مدتی مسوولیت انجمن شعر #پرهای_زمزمه را که پیش از من بر عهده ی شاعر فرهیخته #محمد_حسین_بهرامیان بود پذیرفتم؛ جلساتی که در دانشکده های #مهندسی و در اواخر در #دانشکده_علوم دانشگاه شیراز برگزار می شد. گاه جای نشستن نبود و در روزهای رونق شعر، جمعه ها یا پنج شنبه هایی بود که تا ۱۰۰یا ۱۲۰ نفر در انجمن شعر جمع می شدند و حتی مجال شعر خواندن برای بسیاری نمی ماند.
در سال ۸۲ انجمن را به سرکار خانم #طاهره_خنیا تحویل دادم و به کارهای دیگر مشغول شدم.
سال ۸۳، نشستن دوست گرامی جناب دکتر #غلامرضا_کافی بر مسند ریاست حوزه هنری فارس و دعوت صمیمانه ی ایشان سبب شد تا دو سالی مسوولیت انجمن شعر #حوزه_هنری را بپذیرم. در همین روزها دو انجمن #کانون_ادبی #دانشگاه_شیراز و انجمن #بخش_ادبیات هم به موازات، مجالی برای آشنایی با دوستانی گرامی بود.
در کنار این همه انجمن گردانی؛ اما فاصله ی سال های ۸۵ تا ۹۱ را دور از هیاهوی جشنواره ها و انجمن ها گذراندم. شاید کار صحیح آن روزها نیز همین بود.
آنطور که من به خاطر دارم، در سال ۹۲ بود که با پی گیری دوست شاعرم #میلاد_عرفان_پور و به پیشنهاد عزیزان #شهرستان_ادب، بار امانت جلسات شیراز این موسسه به گردن این کمترین افتاد و بعد از یکی دو تغییر مکان آغازین و ناخواسته، تا این روزها(در طول پنج سال) جلسات این انجمن با همراهی عزیزان و شاعران گرانقدر دور و نزدیک برگزار شده است.
جلساتی که در آغاز با نام #انجمن_سرو شروع شد و در سال های اخیر با نام #حیات_شعر یا #حیاط_شعر شناخته می شود.
خوب یا بد، خلوت یا شلوغ، پررونق یا کم رونق، این جلسات بخشی از کارنامه ی زندگی ادبی من و صفحاتی از تاریخ ادبی شهر شعر خیز #شیراز را تشکیل می دهد.
در این سال ها علاوه بر همراهی و لطف دوستان عزیزم در شهرستان ادب، به ویژه عزیزان: #علی_محمد_مودب، #محمدمهدی_سیار، #محمدحسین_نعمتی، #وحید_سمنانی و میلاد عزیز، حمایت دوستان و یاران #بچه_های_کتاب نیز فروزنده ی چراغ محفلمان بود. اما بیش از همه محبت ها و برادری های #محسن_نقدی بر دفتر جانم نقش خواهد داشت؛ گاه آرام و #چراغ_خاموش و گاه آشکار و نوربالا.
همچنین سپاس گزارم از #رضا_طبیب_زاده و #رضا_کمالی و همه ی حاضران و دوستانی که در طول این پنج سال همراه و همدلمان بودند. آنان که آمدند و نماندند و آنان که آمدند و ماندند. کسانی که نامشان را به جای این یادداشت بر صفحه های حافظه ام نگاشته ام.
اینک که به دلیل مشغله ها و گرفتاری ها ناگزیرم از دوستان حیاط شعر خداحافظی کنم از همگان حلیت می طلبم و امیدوارم وقت آنان را نگرفته باشم و سبب آزردگی قلبی را فراهم نکرده باشم:
آغازم را درودها می دانند
پایانم را کبودها می دانند
وقتی به فراز می رسی می افتی
این را همه ی فرودها می دانند
محمدمرادی
۲۲ مهرماه ۹۷
@drmmoradi