محمد مرادی
233 subscribers
232 photos
29 videos
27 files
65 links
Download Telegram
Forwarded from محمد مرادی
یا هو
در آستانه ی بیستم مهرماه #یاد_روز_حافظ، نشست استادان بخش زبان و ادبیات فارسی #دانشگاه_شیراز، با استادان میهمان از #دانشگاه_پراگ
👇👇👇
Forwarded from محمد مرادی
یا هو
یکی از توفیق های این چند سال زندگی من، مسیری است که گاه با پای پیاده مرا به دانشگاه می رساند. در این مسیر دلچسب، هر گاه ماشین را در حافظه ی پارکینگ تنها بگذارم، از خانه ی سازمانی در #خیابان_ساحلی به سمت پردیس #دانشگاه_شیراز حرکت می کنم.
از مهمترین عناصر شاعرانه ی این مسیر #باغ_ارم است؛ به طوری که گاه از در پشتی آن وارد و از دری دیگر خارج می شوم؛ یا از حاشیه ی رنگ رنگ پیاده رو و نرده هایش می گذرم؛ این لحظات یکی از زیباترین دقایق زندگی من است و تعدادی از شعرهایی که دوستشان دارم، در همین دقایق خلق شده اند.
از قضا دیروز که از دانشگاه به خانه بر می گشتم؛ عروس باغ ارم با لباس توری رنگ رنگش، از پشت باغ رخ نشان داد و حاصل آن چند دقیقه، غزل زیر است که هنوز ویرایش نشده؛ امید که بر ملال شما نیفزاید:

از باغ ارم رد شدم اما تو نبودی
در همهمه ی خلوت گل ها تو نبودی
باد آمد و آورد خبر: عطر تو آنجاست
دنبال سرش رفتم و ... آنجا: تو نبودی
غم بود و صدا بود و غزل پشت غزل بود
من بودم و یاد تو ... دریغا! تو نبودی
گل، دست در آغوش چمن داشت، چه حالی!
افسوس! در آن صحنه ی زیبا، تو نبودی
آویخت سر شانه ی من پنجه ی برگی
از شوق تو برگشتم... اما تو نبودی
از پشت یکی گفت: محمد! دل من ریخت
برگشتم و گفتم که ... خدایا! تو نبودی
*
این بید دل آویخته در باد منم من
آن شاخه گل قرمز تنها تو نبودی؟
پروانه به دور سرمن چرخ زد و رفت
پروانه ی من ! راستی! آیا تو نبودی؟
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
یا هو
برای من که بخشی از زندگی ام با #شعر پیوند خورده، #انجمن_ادبی تعریفی شاید متفاوت با دیگران داشته باشد.
اولین حضور من در چنین محافلی به سال ۷۴_۷۵ باز می گردد و پس از آن، تا میانه ی دهه ی هشتاد، کمتر هفته ای بوده که در آن در جلسات یک یا چند انجمن شعر شرکت نکرده باشم.
در فاصله ی سال های ۸۰ تا ۸۲ مدتی مسوولیت انجمن شعر #پرهای_زمزمه را که پیش از من بر عهده ی شاعر فرهیخته #محمد_حسین_بهرامیان بود پذیرفتم؛ جلساتی که در دانشکده های #مهندسی و در اواخر در #دانشکده_علوم دانشگاه شیراز برگزار می شد. گاه جای نشستن نبود و در روزهای رونق شعر، جمعه ها یا پنج شنبه هایی بود که تا ۱۰۰یا ۱۲۰ نفر در انجمن شعر جمع می شدند و حتی مجال شعر خواندن برای بسیاری نمی ماند.
در سال ۸۲ انجمن را به سرکار خانم #طاهره_خنیا تحویل دادم و به کارهای دیگر مشغول شدم.
سال ۸۳، نشستن دوست گرامی جناب دکتر #غلامرضا_کافی بر مسند ریاست حوزه هنری فارس و دعوت صمیمانه ی ایشان سبب شد تا دو سالی مسوولیت انجمن شعر #حوزه_هنری را بپذیرم. در همین روزها دو انجمن #کانون_ادبی #دانشگاه_شیراز و انجمن #بخش_ادبیات هم به موازات، مجالی برای آشنایی با دوستانی گرامی بود.
در کنار این همه انجمن گردانی؛ اما فاصله ی سال های ۸۵ تا ۹۱ را دور از هیاهوی جشنواره ها و انجمن ها گذراندم. شاید کار صحیح آن روزها نیز همین بود.
آنطور که من به خاطر دارم، در سال ۹۲ بود که با پی گیری دوست شاعرم #میلاد_عرفان_پور و به پیشنهاد عزیزان #شهرستان_ادب، بار امانت جلسات شیراز این موسسه به گردن این کمترین افتاد و بعد از یکی دو تغییر مکان آغازین و ناخواسته، تا این روزها(در طول پنج سال) جلسات این انجمن با همراهی عزیزان و شاعران گرانقدر دور و نزدیک برگزار شده است.
جلساتی که در آغاز با نام #انجمن_سرو شروع شد و در سال های اخیر با نام #حیات_شعر یا #حیاط_شعر شناخته می شود.
خوب یا بد، خلوت یا شلوغ، پررونق یا کم رونق، این جلسات بخشی از کارنامه ی زندگی ادبی من و صفحاتی از تاریخ ادبی شهر شعر خیز #شیراز را تشکیل می دهد.
در این سال ها علاوه بر همراهی و لطف دوستان عزیزم در شهرستان ادب، به ویژه عزیزان: #علی_محمد_مودب، #محمدمهدی_سیار، #محمدحسین_نعمتی، #وحید_سمنانی و میلاد عزیز، حمایت دوستان و یاران #بچه_های_کتاب نیز فروزنده ی چراغ محفلمان بود. اما بیش از همه محبت ها و برادری های #محسن_نقدی بر دفتر جانم نقش خواهد داشت؛ گاه آرام و #چراغ_خاموش و گاه آشکار و نوربالا.
همچنین سپاس گزارم از #رضا_طبیب_زاده و #رضا_کمالی و همه ی حاضران و دوستانی که در طول این پنج سال همراه و همدلمان بودند. آنان که آمدند و نماندند و آنان که آمدند و ماندند. کسانی که نامشان را به جای این یادداشت بر صفحه های حافظه ام نگاشته ام.
اینک که به دلیل مشغله ها و گرفتاری ها ناگزیرم از دوستان حیاط شعر خداحافظی کنم از همگان حلیت می طلبم و امیدوارم وقت آنان را نگرفته باشم و سبب آزردگی قلبی را فراهم نکرده باشم:
آغازم را درودها می دانند
پایانم را کبودها می دانند
وقتی به فراز می رسی می افتی
این را همه ی فرودها می دانند
محمدمرادی
۲۲ مهرماه ۹۷
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"ضرورت نوشتن"
در یکی دو هفته ای که گذشت، با توجه به مناسبت #هفته_ی_پژوهش و سوال هایی که از دیرباز در ذهنم بود، وضعیت پژوهش های #ادبی مربوط به ادبیات #فارس را بررسی کردم. بر این اساس با مراجعه به #سایت_کتابخانه_ملی، #تارنمای_جهاد_دانشگاهی، #نورمگز، #ایرانداک و سایت #دانشگاه_شیراز، اطلاعاتی را درباره ی حوزه های پژوهشی: #مقالات، #کتاب_ها، #رساله_ها، #پایان_نامه_ها و ... جمع آوری کردم. نتایج حیرت آور بود.
در ابتدا قصد من مکتوب کردن این سخنرانی نبود و در جلسه ی ویژه ی #پژوهش_فرهنگ_و_هنر_فارس (روز چهارشنبه ۲۸ آذر ماه) بخشی از آن را ارائه کردم.
امروز متوجه شدم که #روزنامه_ی_خبر جنوب، با تیتر کردن یکی از انتقادهای من، بخش هایی از این سخنرانی را منتشر کرده و بخش هایی را حذف کرده است؛ اما در کنار حذف برخی از بخش های لازم این پژوهش، آنچه نگران کننده بود جابه جایی برخی آمارها و اعداد درباره ی پژوهش های ادبی فارس بود که سویه ی سخنان مرا گاه تغییر داده بود.
با توجه به همین نکته، امیدوارم در اولین فرصت، بتوانم ضمن مکتوب کردن اصل آن سخنرانی در قالب یادداشت هایی کوتاه، به ترسیم برخی آسیب های موجود درباره ی پژوهش ادبیات فارس و خالی گاه های آن بپردازم.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"به بهانه‌ی آغاز ماه محرم"

انتشار بازتصحیح کتاب ارجمند #مجمل_التواریخ_و_القصص، به همت استاد یگانه‌ی #دانشگاه_شیراز، جناب دکتر اکبر نحوی، از رویدادهای شاخص این روزها در حوزه‌ی تاریخ و تصحیح و ادبیات بوده است. به همین بهانه و در آستانه‌ی ماه محرم، چند سطری خلاصه‌شده از این اثر گرانمایه را به امانت نقل می‌کنیم:



... و از کوفه جماعتی نامه‌ها و رسولان پیوسته کردند به خواندن حسین‌بن‌علی و بیعت کردند با او، و حسین، مسلم‌بن‌عقیل را به کوفه فرستاد و او را آنجا بکشتند و هانی را، و نخستین شمشیر حسین را، زرعه‌بن شریک زد که کارگر آمد و سنان‌النخعی نیزه...، و سرش هم سنان برید... و چون آن حال بیفتاد به کربلا و حسین علی رضی‌الله عنه کشته شد از هوا آوازی شنیدند بدین بیت
اترجوا امّه قتلوا حسینا
شفاعه جدّه یوم الحسابِ (ص ۴۵۱)

#تصحیح
#دکتر_اکبر_نحوی
#تاریخ
#ادبیات_عاشورا
#موقوفات_دکتر_محمود_افشار
#نشر_سخن
@drmmoradi
"معرفی کتاب"
#بیدل_و_انشای_تحیر نام جدیدترین پژوهش محقق ارجمند دکتر #کاووس_حسن‌لی استاد #دانشگاه_شیراز است که در ۴۰۰ صفحه و به همت #انتشارات_معین منتشر شده است. در این کتاب، مولف با تکیه بر سی غزل پایانی دیوان، به بازشناسی شعر #بیدل_دهلوی، پرداخته و ابیات او را با ارجاع به دیگر اشعارش شرح و تفسیر کرده است. در این پژوهش، همچنین برخی از واژه‌های کلیدی دیوان سخن‌سنجِ دهلوی، چون: آهو، ادب، امید و نومیدی، تسلیم و رضا، جلوه، حیرت، داغ، سرو، قمری و خاکستر، موی چینی و ... تفسیر و کارکردهای آن‌ها در غزلیات بیدل تحلیل شده است.
@drmomoradi
بر صفحه‌ی برگ، نقش تذهیب خوشا
در رویش گل، این‌همه ترتیب خوشا
نرمک نرمک می‌زند از خود بیرون
در مبعث باغ، سوره‌ی سیب خوشا
#درخت_سیب
#دانشگاه_شیراز
#بهار
@drmomoradi
در سینه‌ی برگ، داغ سرخی است: ببین
در "طور"ِ بهار، باغ سرخی است: ببین
از شب مهراس ای دل آشفته‌ی من
بر هر شاخه، چراغ سرخی است: ببین
#بداهه
#غروب_رمضان
#دانشگاه_شیراز
@drmomoradi
20170130112942-9779-159.pdf
274.8 KB
مقاله‌ی تنوع متمایز رنگ در اشعار حسین منزوی و جلوه‌های نوآورانه و تقلیدی آن

به بهانه‌ی سالگرد درگذشت #حسین_منزوی
#بوستان_ادب
#دانشگاه_شیراز
#محمد_مرادی
@drmomoradi
به خود گفتم شُکوهِ رستم و مردن؟ محال است این
ولی افسوس! چاه مرگ صدها داستان دارد

افسوس استاد عزیزم دکتر نحوی! افسوس!
#دانشگاه_شیراز
#محمد_مرادی
@drmomoradi
گلگشتی در دانشگاه شیراز
دوازده فروردین ۱۴۰۲

ای شور جاویدان اعجاز
بر کوه‌های سبز و خرّم قد کشیده
چون گل شکوفا باش دانشگاه شیراز
#دانشگاه_شیراز
#بهار
#بداهه
@drmomoradi
Forwarded from محمد مرادی
20170130112942-9779-159.pdf
274.8 KB
مقاله‌ی تنوع متمایز رنگ در اشعار حسین منزوی و جلوه‌های نوآورانه و تقلیدی آن

به بهانه‌ی سالگرد درگذشت #حسین_منزوی
#بوستان_ادب
#دانشگاه_شیراز
#محمد_مرادی
@drmomoradi
با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم
که شهید کی‌اند این‌همه خونین‌کفنان

۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، دانشگاه شیراز
#حافظ
#بهار
#دانشگاه_شیراز
@drmomoradi