Forwarded from حیات شعر
"تقدیم به شهیدان نماز ظهر گاه عاشورا"
وقت نماز بود که یاران سپر شدند
توفان وزید و حادثه ها بارور شدند
وقت نماز بود که خیل فرشتگان
سجاده های ممتدی از بال و پر شدند
وقت نماز بود و زمین مست اقتدا
تا آن که رودهای جهان با خبر شدند
آن گاه نخل های کنار فرات هم
در حسرت اقامه ی او خون جگر شدند
عطر اذان ازآن لب خاکی بلند شد
یاران طلایه دار نماز سفر شدند
قد قامت الصلات... و مولا قیام کرد
سرنیزه ها مقابل او جان به سر شدند
قد قامت الصلات .... و در آن سوی قتلگاه
شمشیرهای تشنه به خون، بیشتر شدند
خورشید داغ بود نه آن سان که رودها
از داغ تشنه کامی او شعله ور شدند
الله اکبر... آن طرف خیمه کودکان
در دل اقامه گوی نماز پدر شدند
الله اکبر.... آن سوی میدان یزیدیان
انگشت بر دهان چرا و اگر شدند
مولا رکوع کرد و به اذن رکوع او
آن سو به احترام کمان ها کمر شدند
باران تیر بود و بدن های چاک چاک
آنقدر چاک چاک که شق القمر شدند
باران تیر بود و سپرهای میخ میخ
یادآور حکایتی از میخ و در شدند
یک دسته در امامت مولا، سپاه خیر
یک عده در مقابل، پاسوز شر شدند
آن روز عاشقان حقیقی شبیه حر
اکسیر عشق در مسشان بود و زر شدند
#محمد_مرادی
#حیات_شعر
#شیراز
@hayaat_e_shear
وقت نماز بود که یاران سپر شدند
توفان وزید و حادثه ها بارور شدند
وقت نماز بود که خیل فرشتگان
سجاده های ممتدی از بال و پر شدند
وقت نماز بود و زمین مست اقتدا
تا آن که رودهای جهان با خبر شدند
آن گاه نخل های کنار فرات هم
در حسرت اقامه ی او خون جگر شدند
عطر اذان ازآن لب خاکی بلند شد
یاران طلایه دار نماز سفر شدند
قد قامت الصلات... و مولا قیام کرد
سرنیزه ها مقابل او جان به سر شدند
قد قامت الصلات .... و در آن سوی قتلگاه
شمشیرهای تشنه به خون، بیشتر شدند
خورشید داغ بود نه آن سان که رودها
از داغ تشنه کامی او شعله ور شدند
الله اکبر... آن طرف خیمه کودکان
در دل اقامه گوی نماز پدر شدند
الله اکبر.... آن سوی میدان یزیدیان
انگشت بر دهان چرا و اگر شدند
مولا رکوع کرد و به اذن رکوع او
آن سو به احترام کمان ها کمر شدند
باران تیر بود و بدن های چاک چاک
آنقدر چاک چاک که شق القمر شدند
باران تیر بود و سپرهای میخ میخ
یادآور حکایتی از میخ و در شدند
یک دسته در امامت مولا، سپاه خیر
یک عده در مقابل، پاسوز شر شدند
آن روز عاشقان حقیقی شبیه حر
اکسیر عشق در مسشان بود و زر شدند
#محمد_مرادی
#حیات_شعر
#شیراز
@hayaat_e_shear
Forwarded from حیات شعر
این روزها جدی ترین رویداد فرهنگی، حرکت اربعین است و تلاش میلیونی زایران برای سفر به کربلا شریف. این شور توصیف نشدنی هرچند تنها زاویه ای از نهضت شگفت امام حسین را معرفی می کند؛ بی شک جلوه هایی ویژه دارد.
اگر اشعار را یکی از سندهای اصلی تمدن اسلامی و ایرانی بدانیم، خواهیم دید که از دیرباز نشانه هایی از فضیلت زیارت سیدالشهدا در شعر فارسی منعکس بوده است و همین اسناد، رد کننده ی نظر کسانی است که از جهل یا بغض یا مد زدگی چنین سنت هایی را زاییده ی سده های اخیر می دانند.
از جمله سنایی در حدیقه الحقیقه که در ذیل ستایش امام حسین و توصیف نهضت کربلا حکایت پیرزنی را به نظم در آورده که هر روز به نیت زیارت و در آرزوی آن رو به کربلا می آورد.
در متون تاریخی، ادبی و شیعی، انعکاس این مفهوم فرهنگی درباره امام حسین و دیگر بزرگان شیعی و اسلامی به اندازه ای است که نیازی به اطناب در گزارش آن ها نیست.
در سده های متاخر از دیگر شاعر مشهور در این حوزه ضمیری اصفهانی شاعر مشهور وقوعي سده ی دهم است که به روایت کتاب عالم آرای عباسی در زیارت کربلا و به دلیل سرمای مسیر پاهای خود را از دست داده و به همین مناسبت سروده است:
به سر بایست رفتن در طریق کربلا ای دل
که تا یابی طواف پادشاه دین و دنیا را
غلط کردم به پا رفتم از آن سرما ربود از من
گناه از جانب من بود جرمی نیست سرما را
ولی معذور می دارم که در راه تمنایت
چنان بودم که از مستی ز سر نشناختم پا را
#دکتر_محمد_مرادی
#ضمیری_اصفهانی
#حیات_شعر
#شیراز
@hayaat_e_shear
اگر اشعار را یکی از سندهای اصلی تمدن اسلامی و ایرانی بدانیم، خواهیم دید که از دیرباز نشانه هایی از فضیلت زیارت سیدالشهدا در شعر فارسی منعکس بوده است و همین اسناد، رد کننده ی نظر کسانی است که از جهل یا بغض یا مد زدگی چنین سنت هایی را زاییده ی سده های اخیر می دانند.
از جمله سنایی در حدیقه الحقیقه که در ذیل ستایش امام حسین و توصیف نهضت کربلا حکایت پیرزنی را به نظم در آورده که هر روز به نیت زیارت و در آرزوی آن رو به کربلا می آورد.
در متون تاریخی، ادبی و شیعی، انعکاس این مفهوم فرهنگی درباره امام حسین و دیگر بزرگان شیعی و اسلامی به اندازه ای است که نیازی به اطناب در گزارش آن ها نیست.
در سده های متاخر از دیگر شاعر مشهور در این حوزه ضمیری اصفهانی شاعر مشهور وقوعي سده ی دهم است که به روایت کتاب عالم آرای عباسی در زیارت کربلا و به دلیل سرمای مسیر پاهای خود را از دست داده و به همین مناسبت سروده است:
به سر بایست رفتن در طریق کربلا ای دل
که تا یابی طواف پادشاه دین و دنیا را
غلط کردم به پا رفتم از آن سرما ربود از من
گناه از جانب من بود جرمی نیست سرما را
ولی معذور می دارم که در راه تمنایت
چنان بودم که از مستی ز سر نشناختم پا را
#دکتر_محمد_مرادی
#ضمیری_اصفهانی
#حیات_شعر
#شیراز
@hayaat_e_shear
Forwarded from حیات شعر
یکی از ویژگی های نخستین روزهای سال نو که از دیرباز در میان ایرانیان مرسوم بوده (دسته کم در سده های اخیر)، مطرح شدن نام یک حیوان در آغاز آن سال و نسبت دادن آن به تمام سال است. این آیین که گویا تحت تاثیر تقویم های ترکستانی-مغولی در میان ایرانیان رواج یافته، نظامی دوازده ساله دارد که در حال چرخش است و امسال گویا به نام خروس مزین شده است.
خروس بر خلاف ظاهر ساده و دم دستی اش از دیرباز در ادب فارسی اهمیت داشته و بسیاری از شاعران در تشبیه های خود از این پرنده ی گرامی یاد کرده اند. یکی از کاربردهای مرسوم خروس، تشبیه رنگ لب معشوق به چشم خروس بوده است؛ چنان که سعدی می گوید:
لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن به گفته ی بیهوده ی خروس
یا هم او در بوستان و در توصیف جدال فقیهان به مبارزه ی خروسان اشاره می کند:
تو گویی خروسان شاطر به جنگ
فتادند در هم به منقار و چنگ
یا در رباعیات منسوب به خیام از آوای بیدار گر خروس یاد شده است:
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نموده ست در آیینه ی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
برخلاف شاعران سبک عراقی که نگاهی تلمیحی یا تشبیهی به خروس دارند، در شعر خراسانی گاه این پرنده در جایگاه قهرمان اصلی شعر مطرح می شود. از میان این شاعران مسعود سعد توجهی ویژه به این نام دارد و چند قطعه در وصف خروس سروده است:
ناگه خروس روزی در باغ جست
در زیر شاخ گل شد و ساکن نشست
آن برگ گل که دارد بر سر بکند
اندر دو ساق پایش دو خار جست
آن از پی جمالی بر سر بداشت
وان از پی سلاحی بر پای بست
یا در قطعه ای دیگر می گوید:
ای خروس ایچ ندانم چه کسی
نه نکو فعلی و نه پاک تنی
سخت شوریده طریقی است تورا
نه مسلمانی و نه برهمنی
...
دین زردشتی داری تو مگو
گشتی از دین رسول مدنی
با چنین مذهب و آیین که تو راست
از در کشتنی و بابزنی
با این مقدمه
#سال_نو بر شما مبارک باد
#دکتر_محمد_مرادی
#حیات_شعر
#شیراز
@hayaat_e_shear
خروس بر خلاف ظاهر ساده و دم دستی اش از دیرباز در ادب فارسی اهمیت داشته و بسیاری از شاعران در تشبیه های خود از این پرنده ی گرامی یاد کرده اند. یکی از کاربردهای مرسوم خروس، تشبیه رنگ لب معشوق به چشم خروس بوده است؛ چنان که سعدی می گوید:
لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن به گفته ی بیهوده ی خروس
یا هم او در بوستان و در توصیف جدال فقیهان به مبارزه ی خروسان اشاره می کند:
تو گویی خروسان شاطر به جنگ
فتادند در هم به منقار و چنگ
یا در رباعیات منسوب به خیام از آوای بیدار گر خروس یاد شده است:
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نموده ست در آیینه ی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
برخلاف شاعران سبک عراقی که نگاهی تلمیحی یا تشبیهی به خروس دارند، در شعر خراسانی گاه این پرنده در جایگاه قهرمان اصلی شعر مطرح می شود. از میان این شاعران مسعود سعد توجهی ویژه به این نام دارد و چند قطعه در وصف خروس سروده است:
ناگه خروس روزی در باغ جست
در زیر شاخ گل شد و ساکن نشست
آن برگ گل که دارد بر سر بکند
اندر دو ساق پایش دو خار جست
آن از پی جمالی بر سر بداشت
وان از پی سلاحی بر پای بست
یا در قطعه ای دیگر می گوید:
ای خروس ایچ ندانم چه کسی
نه نکو فعلی و نه پاک تنی
سخت شوریده طریقی است تورا
نه مسلمانی و نه برهمنی
...
دین زردشتی داری تو مگو
گشتی از دین رسول مدنی
با چنین مذهب و آیین که تو راست
از در کشتنی و بابزنی
با این مقدمه
#سال_نو بر شما مبارک باد
#دکتر_محمد_مرادی
#حیات_شعر
#شیراز
@hayaat_e_shear
Forwarded from محمد مرادی
شعر فارسی و حضرت احمدبن موسی (ع)
در ادامه ی این پیام، به مناسبت این روزها و پیوند آن با نام حضرت #احمدبن_موسی (ع) #شاهچراغ، مقاله ای با نام #انعکاس_نام_و_مرقد_احمدبن_موسی در #اشعار_فارسی #سده_های_هشتم_تا_دهم که پیش از این در مجله ی #فرهنگ_رضوی منتشر شده به حضورتان تقدیم می شود.
در این #مقاله، علاوه بر اشعار نخستین، به برخی #اسناد و #اطلاعات_ادبی و #تاریخی درباره ی مرقد ایشان و سیر شهرتشان در #شیراز اشاره شده است.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
👇👇👇👇
در ادامه ی این پیام، به مناسبت این روزها و پیوند آن با نام حضرت #احمدبن_موسی (ع) #شاهچراغ، مقاله ای با نام #انعکاس_نام_و_مرقد_احمدبن_موسی در #اشعار_فارسی #سده_های_هشتم_تا_دهم که پیش از این در مجله ی #فرهنگ_رضوی منتشر شده به حضورتان تقدیم می شود.
در این #مقاله، علاوه بر اشعار نخستین، به برخی #اسناد و #اطلاعات_ادبی و #تاریخی درباره ی مرقد ایشان و سیر شهرتشان در #شیراز اشاره شده است.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
👇👇👇👇
Forwarded from محمد مرادی
یا هو
برای من که بخشی از زندگی ام با #شعر پیوند خورده، #انجمن_ادبی تعریفی شاید متفاوت با دیگران داشته باشد.
اولین حضور من در چنین محافلی به سال ۷۴_۷۵ باز می گردد و پس از آن، تا میانه ی دهه ی هشتاد، کمتر هفته ای بوده که در آن در جلسات یک یا چند انجمن شعر شرکت نکرده باشم.
در فاصله ی سال های ۸۰ تا ۸۲ مدتی مسوولیت انجمن شعر #پرهای_زمزمه را که پیش از من بر عهده ی شاعر فرهیخته #محمد_حسین_بهرامیان بود پذیرفتم؛ جلساتی که در دانشکده های #مهندسی و در اواخر در #دانشکده_علوم دانشگاه شیراز برگزار می شد. گاه جای نشستن نبود و در روزهای رونق شعر، جمعه ها یا پنج شنبه هایی بود که تا ۱۰۰یا ۱۲۰ نفر در انجمن شعر جمع می شدند و حتی مجال شعر خواندن برای بسیاری نمی ماند.
در سال ۸۲ انجمن را به سرکار خانم #طاهره_خنیا تحویل دادم و به کارهای دیگر مشغول شدم.
سال ۸۳، نشستن دوست گرامی جناب دکتر #غلامرضا_کافی بر مسند ریاست حوزه هنری فارس و دعوت صمیمانه ی ایشان سبب شد تا دو سالی مسوولیت انجمن شعر #حوزه_هنری را بپذیرم. در همین روزها دو انجمن #کانون_ادبی #دانشگاه_شیراز و انجمن #بخش_ادبیات هم به موازات، مجالی برای آشنایی با دوستانی گرامی بود.
در کنار این همه انجمن گردانی؛ اما فاصله ی سال های ۸۵ تا ۹۱ را دور از هیاهوی جشنواره ها و انجمن ها گذراندم. شاید کار صحیح آن روزها نیز همین بود.
آنطور که من به خاطر دارم، در سال ۹۲ بود که با پی گیری دوست شاعرم #میلاد_عرفان_پور و به پیشنهاد عزیزان #شهرستان_ادب، بار امانت جلسات شیراز این موسسه به گردن این کمترین افتاد و بعد از یکی دو تغییر مکان آغازین و ناخواسته، تا این روزها(در طول پنج سال) جلسات این انجمن با همراهی عزیزان و شاعران گرانقدر دور و نزدیک برگزار شده است.
جلساتی که در آغاز با نام #انجمن_سرو شروع شد و در سال های اخیر با نام #حیات_شعر یا #حیاط_شعر شناخته می شود.
خوب یا بد، خلوت یا شلوغ، پررونق یا کم رونق، این جلسات بخشی از کارنامه ی زندگی ادبی من و صفحاتی از تاریخ ادبی شهر شعر خیز #شیراز را تشکیل می دهد.
در این سال ها علاوه بر همراهی و لطف دوستان عزیزم در شهرستان ادب، به ویژه عزیزان: #علی_محمد_مودب، #محمدمهدی_سیار، #محمدحسین_نعمتی، #وحید_سمنانی و میلاد عزیز، حمایت دوستان و یاران #بچه_های_کتاب نیز فروزنده ی چراغ محفلمان بود. اما بیش از همه محبت ها و برادری های #محسن_نقدی بر دفتر جانم نقش خواهد داشت؛ گاه آرام و #چراغ_خاموش و گاه آشکار و نوربالا.
همچنین سپاس گزارم از #رضا_طبیب_زاده و #رضا_کمالی و همه ی حاضران و دوستانی که در طول این پنج سال همراه و همدلمان بودند. آنان که آمدند و نماندند و آنان که آمدند و ماندند. کسانی که نامشان را به جای این یادداشت بر صفحه های حافظه ام نگاشته ام.
اینک که به دلیل مشغله ها و گرفتاری ها ناگزیرم از دوستان حیاط شعر خداحافظی کنم از همگان حلیت می طلبم و امیدوارم وقت آنان را نگرفته باشم و سبب آزردگی قلبی را فراهم نکرده باشم:
آغازم را درودها می دانند
پایانم را کبودها می دانند
وقتی به فراز می رسی می افتی
این را همه ی فرودها می دانند
محمدمرادی
۲۲ مهرماه ۹۷
@drmmoradi
برای من که بخشی از زندگی ام با #شعر پیوند خورده، #انجمن_ادبی تعریفی شاید متفاوت با دیگران داشته باشد.
اولین حضور من در چنین محافلی به سال ۷۴_۷۵ باز می گردد و پس از آن، تا میانه ی دهه ی هشتاد، کمتر هفته ای بوده که در آن در جلسات یک یا چند انجمن شعر شرکت نکرده باشم.
در فاصله ی سال های ۸۰ تا ۸۲ مدتی مسوولیت انجمن شعر #پرهای_زمزمه را که پیش از من بر عهده ی شاعر فرهیخته #محمد_حسین_بهرامیان بود پذیرفتم؛ جلساتی که در دانشکده های #مهندسی و در اواخر در #دانشکده_علوم دانشگاه شیراز برگزار می شد. گاه جای نشستن نبود و در روزهای رونق شعر، جمعه ها یا پنج شنبه هایی بود که تا ۱۰۰یا ۱۲۰ نفر در انجمن شعر جمع می شدند و حتی مجال شعر خواندن برای بسیاری نمی ماند.
در سال ۸۲ انجمن را به سرکار خانم #طاهره_خنیا تحویل دادم و به کارهای دیگر مشغول شدم.
سال ۸۳، نشستن دوست گرامی جناب دکتر #غلامرضا_کافی بر مسند ریاست حوزه هنری فارس و دعوت صمیمانه ی ایشان سبب شد تا دو سالی مسوولیت انجمن شعر #حوزه_هنری را بپذیرم. در همین روزها دو انجمن #کانون_ادبی #دانشگاه_شیراز و انجمن #بخش_ادبیات هم به موازات، مجالی برای آشنایی با دوستانی گرامی بود.
در کنار این همه انجمن گردانی؛ اما فاصله ی سال های ۸۵ تا ۹۱ را دور از هیاهوی جشنواره ها و انجمن ها گذراندم. شاید کار صحیح آن روزها نیز همین بود.
آنطور که من به خاطر دارم، در سال ۹۲ بود که با پی گیری دوست شاعرم #میلاد_عرفان_پور و به پیشنهاد عزیزان #شهرستان_ادب، بار امانت جلسات شیراز این موسسه به گردن این کمترین افتاد و بعد از یکی دو تغییر مکان آغازین و ناخواسته، تا این روزها(در طول پنج سال) جلسات این انجمن با همراهی عزیزان و شاعران گرانقدر دور و نزدیک برگزار شده است.
جلساتی که در آغاز با نام #انجمن_سرو شروع شد و در سال های اخیر با نام #حیات_شعر یا #حیاط_شعر شناخته می شود.
خوب یا بد، خلوت یا شلوغ، پررونق یا کم رونق، این جلسات بخشی از کارنامه ی زندگی ادبی من و صفحاتی از تاریخ ادبی شهر شعر خیز #شیراز را تشکیل می دهد.
در این سال ها علاوه بر همراهی و لطف دوستان عزیزم در شهرستان ادب، به ویژه عزیزان: #علی_محمد_مودب، #محمدمهدی_سیار، #محمدحسین_نعمتی، #وحید_سمنانی و میلاد عزیز، حمایت دوستان و یاران #بچه_های_کتاب نیز فروزنده ی چراغ محفلمان بود. اما بیش از همه محبت ها و برادری های #محسن_نقدی بر دفتر جانم نقش خواهد داشت؛ گاه آرام و #چراغ_خاموش و گاه آشکار و نوربالا.
همچنین سپاس گزارم از #رضا_طبیب_زاده و #رضا_کمالی و همه ی حاضران و دوستانی که در طول این پنج سال همراه و همدلمان بودند. آنان که آمدند و نماندند و آنان که آمدند و ماندند. کسانی که نامشان را به جای این یادداشت بر صفحه های حافظه ام نگاشته ام.
اینک که به دلیل مشغله ها و گرفتاری ها ناگزیرم از دوستان حیاط شعر خداحافظی کنم از همگان حلیت می طلبم و امیدوارم وقت آنان را نگرفته باشم و سبب آزردگی قلبی را فراهم نکرده باشم:
آغازم را درودها می دانند
پایانم را کبودها می دانند
وقتی به فراز می رسی می افتی
این را همه ی فرودها می دانند
محمدمرادی
۲۲ مهرماه ۹۷
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"زهرای دیوانه"
یکی از بخش های مجموعه ی موجود در #کتابخانه_ملی_لندن، #جنگی است که در آن گزیده ای از اشعار ۳۰۰ شاعر گردآوری شده و به جنگ #اسکندری مشهور شده است. این اثر در سال های ۸۱۳_ ۸۱۴ کتابت شده و از منظر محتوا و نوع خط و تذهیب اهمیت دارد.
اولین بار که جنگ یادشده را می خواندم و فهرستی از محتوا و ابیاتش فراهم می کردم، به شاعری به نام #زهرای_دیوانه برخوردم که توجهم را جلب کرد. در #فرهنگ_سخنوران #خیام_پور نام چند شاعر با شهرت یا تخلص زهرا ثبت شده؛ اما هیچ یک به زمان مورد نظر نزدیکی ندارد. در تذکره های در دسترس و گزیده های مربوط به #رباعیات نیز تا آنجا که گشته ام نشانی از این شاعر نیافته ام.
#میرافضلی در یادداشتی بر یک رباعی سرگردان، اشاره ای به زهرای دیوانه کرده و بر گمنامی و بی نشانی اش تصریح کرده است. رباعی مورد بحث او، دومین شعر منتسب به این شاعر در جنگ اسکندری است که به نام شاعرانی دیگر نیز ثبت شده؛ نام هایی چون: #ادیب_صابر (به نقل از #نزهه_المجالس)، #بلفرج_رونی (به نقل از #عرفات_العاشقین و #مجمع_الفصحا)، #شیخ_رباعی(به اجتهاد میرافضلی همان #درویش_تیرگر_هروی است؛ به نقل از #هفت_اقلیم و #ریاض_الشعرا). در جنگ هایی نیز به #ابوسعید نسبت یافته و آن، این رباعی است با اختلافاتی در ضبط:
مه بر طبقی گرفته کاین روی من است
بر شب گرهی فکنده کاین موی من است
از خلد دری گشوده کاین موی من است
آتش به جهان در زده کاین خوی من است
جز این رباعی، چهار رباعی دیگر نیز به نام زهرای دیوانه در صفحات ۲۸۵v و ۲۸۶r جنگ اسکندری به شرح زیر ثبت شده است:
رباعی اول:
دیوانگیی که آن نگشتی بر ما
مهرت به ستم سرشت در گوهر ما
وان عقل که بود در دماغ تر ما
عشقت به جفا کرد برون از سر ما
رباعی سوم:
مه پیش گرفته کاین رخ فرخ ماست
با لب شکر آمیخته کاین پاسخ ماست
خون دل عاشقان به انگشت خیال
بر چهره برافکنده که رنگ رخ ماست
که این رباعی نیز در جنگی دیگر به نام #رضی_الدین_نیشابوری ثبت شده است.
رباعی چهارم:
ای دل غم عشقت نه ز فرزانگی است
رسوای جهان شدن نه مردانگی است
زین سان که تویی جمله جهان متفقند
کاین واقعه عشق نیست، دیوانگی است
رباعی پنجم:
ای دل ز طرب خراب بیگانگی است
مردن ز غم عشق نه فرزانگی است
با آن همه صبر این چه رسوا شدن است؟
کو آن همه عقل؟ این چه دیوانگی است؟
آنچه از این چند رباعی و ضبط آن ها در جنگ اسکندری می توان دریافت، با توجه به تاریخ کتابت و منسوب نبودن رباعی های اول، چهارم و پنجم به شاعران دیگر (تا آنجا که من دیده ام)، نخست تایید وجود تاریخی شاعری به شهرت زهرای دیوانه است.
نکته ی دوم این است که با در نظر گرفتن کتابت این نسخه در #شیراز و آشنایی کاتب با شاعران کمتر شناخته شده ی این جغرافیا و نام بردن از بسیاری از آن ها در این جنگ، می توان محتمل دانست که این ابیات از شاعری شیرازی متعلق به زمانی نزدیک به کاتب بوده است؛ به ویژه اینکه در صفحات نزدیک به این شاعر، حتی در بالای نام او، از شاعری شیرازی یاد شده است.
نکته ی سوم که قطعیت دارد، این است که بر خلاف ظاهر نام، زهرای دیوانه شاعری مرد بوده است. هرچند خواننده ی نسخه در نگاه اول به دلیل نام و نزدیکی ذکر او با شاعرانی زن چون #مهستی_گنجه_ای در صفحه ی ۲۸۲v و #فاطمه_خراسانی در صفحه ی ۲۸۴ ممکن است دچار اشتباه شود، با دقت به کاربرد "و لها" در تکرار اشعار این دو شاعر و "ایضا له" در بالای اشعار زهرای دیوانه، به تفاوت جنسیت این رباعی گویان پی می برد.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
یکی از بخش های مجموعه ی موجود در #کتابخانه_ملی_لندن، #جنگی است که در آن گزیده ای از اشعار ۳۰۰ شاعر گردآوری شده و به جنگ #اسکندری مشهور شده است. این اثر در سال های ۸۱۳_ ۸۱۴ کتابت شده و از منظر محتوا و نوع خط و تذهیب اهمیت دارد.
اولین بار که جنگ یادشده را می خواندم و فهرستی از محتوا و ابیاتش فراهم می کردم، به شاعری به نام #زهرای_دیوانه برخوردم که توجهم را جلب کرد. در #فرهنگ_سخنوران #خیام_پور نام چند شاعر با شهرت یا تخلص زهرا ثبت شده؛ اما هیچ یک به زمان مورد نظر نزدیکی ندارد. در تذکره های در دسترس و گزیده های مربوط به #رباعیات نیز تا آنجا که گشته ام نشانی از این شاعر نیافته ام.
#میرافضلی در یادداشتی بر یک رباعی سرگردان، اشاره ای به زهرای دیوانه کرده و بر گمنامی و بی نشانی اش تصریح کرده است. رباعی مورد بحث او، دومین شعر منتسب به این شاعر در جنگ اسکندری است که به نام شاعرانی دیگر نیز ثبت شده؛ نام هایی چون: #ادیب_صابر (به نقل از #نزهه_المجالس)، #بلفرج_رونی (به نقل از #عرفات_العاشقین و #مجمع_الفصحا)، #شیخ_رباعی(به اجتهاد میرافضلی همان #درویش_تیرگر_هروی است؛ به نقل از #هفت_اقلیم و #ریاض_الشعرا). در جنگ هایی نیز به #ابوسعید نسبت یافته و آن، این رباعی است با اختلافاتی در ضبط:
مه بر طبقی گرفته کاین روی من است
بر شب گرهی فکنده کاین موی من است
از خلد دری گشوده کاین موی من است
آتش به جهان در زده کاین خوی من است
جز این رباعی، چهار رباعی دیگر نیز به نام زهرای دیوانه در صفحات ۲۸۵v و ۲۸۶r جنگ اسکندری به شرح زیر ثبت شده است:
رباعی اول:
دیوانگیی که آن نگشتی بر ما
مهرت به ستم سرشت در گوهر ما
وان عقل که بود در دماغ تر ما
عشقت به جفا کرد برون از سر ما
رباعی سوم:
مه پیش گرفته کاین رخ فرخ ماست
با لب شکر آمیخته کاین پاسخ ماست
خون دل عاشقان به انگشت خیال
بر چهره برافکنده که رنگ رخ ماست
که این رباعی نیز در جنگی دیگر به نام #رضی_الدین_نیشابوری ثبت شده است.
رباعی چهارم:
ای دل غم عشقت نه ز فرزانگی است
رسوای جهان شدن نه مردانگی است
زین سان که تویی جمله جهان متفقند
کاین واقعه عشق نیست، دیوانگی است
رباعی پنجم:
ای دل ز طرب خراب بیگانگی است
مردن ز غم عشق نه فرزانگی است
با آن همه صبر این چه رسوا شدن است؟
کو آن همه عقل؟ این چه دیوانگی است؟
آنچه از این چند رباعی و ضبط آن ها در جنگ اسکندری می توان دریافت، با توجه به تاریخ کتابت و منسوب نبودن رباعی های اول، چهارم و پنجم به شاعران دیگر (تا آنجا که من دیده ام)، نخست تایید وجود تاریخی شاعری به شهرت زهرای دیوانه است.
نکته ی دوم این است که با در نظر گرفتن کتابت این نسخه در #شیراز و آشنایی کاتب با شاعران کمتر شناخته شده ی این جغرافیا و نام بردن از بسیاری از آن ها در این جنگ، می توان محتمل دانست که این ابیات از شاعری شیرازی متعلق به زمانی نزدیک به کاتب بوده است؛ به ویژه اینکه در صفحات نزدیک به این شاعر، حتی در بالای نام او، از شاعری شیرازی یاد شده است.
نکته ی سوم که قطعیت دارد، این است که بر خلاف ظاهر نام، زهرای دیوانه شاعری مرد بوده است. هرچند خواننده ی نسخه در نگاه اول به دلیل نام و نزدیکی ذکر او با شاعرانی زن چون #مهستی_گنجه_ای در صفحه ی ۲۸۲v و #فاطمه_خراسانی در صفحه ی ۲۸۴ ممکن است دچار اشتباه شود، با دقت به کاربرد "و لها" در تکرار اشعار این دو شاعر و "ایضا له" در بالای اشعار زهرای دیوانه، به تفاوت جنسیت این رباعی گویان پی می برد.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
حاج میثم مطیعی
شهادت حضرت شاهچراغ
شعر #محمد_مرادی
سلام ای سورهی توحید ای سرّ خدا با تو
#شهادت_احمد_بن_موسی
#شیراز
#در_سوگ_عزیزان
@drmomoradi
سلام ای سورهی توحید ای سرّ خدا با تو
#شهادت_احمد_بن_موسی
#شیراز
#در_سوگ_عزیزان
@drmomoradi
"آستانه"
شیر سنگی خسته از انبوه دلتنگی
همچنان بازیچهی طفلان بازیگوش
همچنان سنگی
#محمد_مرادی
#شیراز_گردی
#بداهه
@drmomoradi
شیر سنگی خسته از انبوه دلتنگی
همچنان بازیچهی طفلان بازیگوش
همچنان سنگی
#محمد_مرادی
#شیراز_گردی
#بداهه
@drmomoradi
"از قرن شبی گذشت و..."
هنگام سپیدهدم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحهگری
یعنی که نموده است در آیینهی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری
#مقبره
#شیخ_روزبهان_بقلی_فسایی
#شیراز
#درب_شیخ
#جنگ_اسکندری
#منسوبات_خیام
#شیراز_گردی
@drmomoradi
هنگام سپیدهدم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحهگری
یعنی که نموده است در آیینهی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری
#مقبره
#شیخ_روزبهان_بقلی_فسایی
#شیراز
#درب_شیخ
#جنگ_اسکندری
#منسوبات_خیام
#شیراز_گردی
@drmomoradi
"به سید علاءالدین حسین"
کهکشانی بیکران در صحن
گنبدی افراشته تا ماه
همچنان بارانی از نور و صدا جاری است
در میان باغ قتلغشاه
#بداهه
#آستانه
#شیراز_گردی
@drmomoradi
کهکشانی بیکران در صحن
گنبدی افراشته تا ماه
همچنان بارانی از نور و صدا جاری است
در میان باغ قتلغشاه
#بداهه
#آستانه
#شیراز_گردی
@drmomoradi
"شاهچراغ"
شاهی که جز غریبه و تنها
در خلوتش سراغ ندارد
در ازدحام این شب تاریک
اینروزها چراغ ندارد
#بداهه
#حرم_احمد_بن_موسی
#شیراز_گردی
@drmomoradi
شاهی که جز غریبه و تنها
در خلوتش سراغ ندارد
در ازدحام این شب تاریک
اینروزها چراغ ندارد
#بداهه
#حرم_احمد_بن_موسی
#شیراز_گردی
@drmomoradi
"در اندوه شیراز عزیز"
چقدر خاطره دارم، درست از این کاشی
تو، هم خدانکند... آه... مثل من باشی
#شیراز
#شاهچراغ
@drmomoradi
چقدر خاطره دارم، درست از این کاشی
تو، هم خدانکند... آه... مثل من باشی
#شیراز
#شاهچراغ
@drmomoradi
"شیر_شاه"
لمداده کنج شهر خموشان
بر پنجههاش پنجرهی خورشید
شاهنشه قلمرو موشان
#قصر_دشت
#سه_لختی
#شیراز
#بداهه_های_پاییزی
@drmomoradi
لمداده کنج شهر خموشان
بر پنجههاش پنجرهی خورشید
شاهنشه قلمرو موشان
#قصر_دشت
#سه_لختی
#شیراز
#بداهه_های_پاییزی
@drmomoradi