Forwarded from محمد مرادی
"آه و آینه"
یکی از #مضامین پر تکرار در #غزل _ های #فاضل_نظری و بسیاری از شاعران #جوان متمایل به #سبک_هندی و #اصفهانی استفاده از تناسب #آه_و_آینه است.
آینه در شعر فارسی دست کم از #شعر_سلجوقی به وضوح نمود داشته و حتی برخی شاعران آن را در جایگاه #ردیف شعر به کار برده اند. تا پیش از شعر سده ی هشتم، اغلب شاعران #عرفانی، از آن در جایگاه نماد یا استعاره ای برای #روح و #دل انسان بهره برده اند و کمتر به جلوه های مضمونی آن توجه شده است.
آنچه پیش از پرداخت به این #بن_مایه در شعر فاضل باید گفته شود؛ ریشه ها و علت تناسب آه و آینه در شعر گذشته ی فارسی است. در قرن های گذشته، هرچند آینه ها از جنس های مختلف ساخته می شده اند؛ به نظر می رسد در قلمرو اسلامی بیش از همه استفاده از #آینه_های_فلزی مرسوم بوده است. این نکته را به فراوانی در اشعار نیز می توان دید. گویا ساخت آینه از "آهن " و "روی" بیش از همه سابقه داشته است:
#حافظ:
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ورنه هر گز گل و نسرین نداد ز "آهن" و "روی"
*
آه کز طعنه ی بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینه ام "روی" ز "آهن" چه کنم؟
یا #مولوی:
گر "آهن" است دل تو ز سختی اش مگری
که صیقل کرمش آینه ی صفا سازد
یا #نظامی:
چون آینه گرنه "آهنینم"
با سنگدلان چرا نشینم
*
ز #آهنی" گر سکندر آینه ساخت
خضر اگر سوی آب حیوان تاخت
استفاده از آینه های فلزی در اشعار دوره های بعدی نیز نمود دارد؛ چنانکه #بیدل_دهلوی نیز به آن اشاره کرده است:
عکس خونی است فروریخته از پیکر شخص
گر هم آیینه بسازند ز "آهن" تیغ است
آینه های فلزی تا همین دوران معاصر نیز در ایران کاربرد داشته؛ هرچند به مرور با رشد صنعت شیشه گری و آیینه سازی، نوع جدید جایگزین آن شده است.
حال ارتباط آینه با #صیقل و آه کاملا واضح است. آینه ی فلزی در مواجهه با بخار آب و هوای مرطوب زنگ می زند و کدر می شود؛ پس "آه" به دلیل مرطوب بودنش می تواند آینه را کدر کند؛ این علت احتمالا متضاد با گمانی است که ما از پیوند این دو در شعر معاصر داریم.
نمونه های موجود از #سنایی تا #شهریار همه موید رعایت این تناسب و توجه به آن در کاربرد "آه و آینه" است(البته در شعر معاصر وضعیت کمی متفاوت است):
سنایی:
آه را زهره نی که آه کند
از پی آن که رویش آینه است
*
آفت آینه آه است شما از سر عجز
پیش آن روی چو آیینه چرا آه کنید؟
#خاقانی:
کز آه دل بسوزم هرجا که آهنی است
تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه
#سعدی:
چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره می کند آینه ی جمال من
*
ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه من سوخته
*
تو روشن آینه ای ز آه دردمند بترس
عزیز من که اثر می کند در آینه آه
#اوحدی:
دل خسته ام ولی نتوان رفت هر نفس پیش رخ چو آینه ی او که آه دل
حافظ:
تا چکند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد
*
یا رب این آینه ی حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود؟
#وحشی:
آیینه ی جمال تو را آن صفا نماند
آهی زدیم و آینه ات را جلا نماند
#صائب:
از ما متاب روی که از آه نیمه شب
بسیار صبح آینه را شام کرده ایم
بیدل:
ماتم و سور جهان آینه ی یکدگرند
مقطع آه سحر مطلع دیوان گل است.
حتی شاعران دوره های #قاجار و معاصر نیز در ایجاد این پیوند به رابطه ی منطقی تصاویر با جنس بیرونی آینه توجه کرده اند.
نکته ی مورد بحث این است که در غزل های فاضل، ده ها بار از این دو واژه در کنار هم استفاده شده و این مضمون یکی از بن مایه های اصلی تصویری در غزل های اوست؛ با این حال، گوینده چندان توجهی به تغییر #جنس_آینه در دوران خود نکرده و نکوشیده تناسبی جدید و واقعی را از پیوند آه و آینه، از جهان خود و مخاطبان بردارد و به اشعارش وارد کند:
آیینه ای مکدرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من ای بی وفا تو هم
*
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
*
بی سبب نیست که یادآور تنهایی هاست
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
*دل اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگرسوز به آیینه چه گفتی؟
در بسیاری از این نمونه ها "آه" تنها ادات تحسری است که هیچ پیوند موثر و منطقی از منظر تصویری با آیینه ندارد.
در نمونه ی زیر، کاربرد سنگ در کنار آینه کاملا موید این است که تلقی شاعر از آن (شیشه ای و نه فلزی) است و این نکته موید بی توجهی او به پیشینه ی پیوند این دو کلمه است:
در دلم آیینه ای دارم که می گوید به آه
در جهان سنگدل ها کاش می شد سنگ بود
این ها تنها نمونه هایی از یک دفتر شاعر "#کتاب" است و تکرار این مضمون را به همین شیوه در دیگر مجموعه ها نیز می توان دید. البته لزوم رعایت منطق تصویرسازی مولفه ای است که شاید همه موافق آن نباشند؛ اما به نظر حقیر، شاعرانی که به تکرار #کلیشه_های #تصویری و مضمونی، اصرار دارند؛ بهترست ریشه های آن را بدانند.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
یکی از #مضامین پر تکرار در #غزل _ های #فاضل_نظری و بسیاری از شاعران #جوان متمایل به #سبک_هندی و #اصفهانی استفاده از تناسب #آه_و_آینه است.
آینه در شعر فارسی دست کم از #شعر_سلجوقی به وضوح نمود داشته و حتی برخی شاعران آن را در جایگاه #ردیف شعر به کار برده اند. تا پیش از شعر سده ی هشتم، اغلب شاعران #عرفانی، از آن در جایگاه نماد یا استعاره ای برای #روح و #دل انسان بهره برده اند و کمتر به جلوه های مضمونی آن توجه شده است.
آنچه پیش از پرداخت به این #بن_مایه در شعر فاضل باید گفته شود؛ ریشه ها و علت تناسب آه و آینه در شعر گذشته ی فارسی است. در قرن های گذشته، هرچند آینه ها از جنس های مختلف ساخته می شده اند؛ به نظر می رسد در قلمرو اسلامی بیش از همه استفاده از #آینه_های_فلزی مرسوم بوده است. این نکته را به فراوانی در اشعار نیز می توان دید. گویا ساخت آینه از "آهن " و "روی" بیش از همه سابقه داشته است:
#حافظ:
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ورنه هر گز گل و نسرین نداد ز "آهن" و "روی"
*
آه کز طعنه ی بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینه ام "روی" ز "آهن" چه کنم؟
یا #مولوی:
گر "آهن" است دل تو ز سختی اش مگری
که صیقل کرمش آینه ی صفا سازد
یا #نظامی:
چون آینه گرنه "آهنینم"
با سنگدلان چرا نشینم
*
ز #آهنی" گر سکندر آینه ساخت
خضر اگر سوی آب حیوان تاخت
استفاده از آینه های فلزی در اشعار دوره های بعدی نیز نمود دارد؛ چنانکه #بیدل_دهلوی نیز به آن اشاره کرده است:
عکس خونی است فروریخته از پیکر شخص
گر هم آیینه بسازند ز "آهن" تیغ است
آینه های فلزی تا همین دوران معاصر نیز در ایران کاربرد داشته؛ هرچند به مرور با رشد صنعت شیشه گری و آیینه سازی، نوع جدید جایگزین آن شده است.
حال ارتباط آینه با #صیقل و آه کاملا واضح است. آینه ی فلزی در مواجهه با بخار آب و هوای مرطوب زنگ می زند و کدر می شود؛ پس "آه" به دلیل مرطوب بودنش می تواند آینه را کدر کند؛ این علت احتمالا متضاد با گمانی است که ما از پیوند این دو در شعر معاصر داریم.
نمونه های موجود از #سنایی تا #شهریار همه موید رعایت این تناسب و توجه به آن در کاربرد "آه و آینه" است(البته در شعر معاصر وضعیت کمی متفاوت است):
سنایی:
آه را زهره نی که آه کند
از پی آن که رویش آینه است
*
آفت آینه آه است شما از سر عجز
پیش آن روی چو آیینه چرا آه کنید؟
#خاقانی:
کز آه دل بسوزم هرجا که آهنی است
تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه
#سعدی:
چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره می کند آینه ی جمال من
*
ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه من سوخته
*
تو روشن آینه ای ز آه دردمند بترس
عزیز من که اثر می کند در آینه آه
#اوحدی:
دل خسته ام ولی نتوان رفت هر نفس پیش رخ چو آینه ی او که آه دل
حافظ:
تا چکند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد
*
یا رب این آینه ی حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود؟
#وحشی:
آیینه ی جمال تو را آن صفا نماند
آهی زدیم و آینه ات را جلا نماند
#صائب:
از ما متاب روی که از آه نیمه شب
بسیار صبح آینه را شام کرده ایم
بیدل:
ماتم و سور جهان آینه ی یکدگرند
مقطع آه سحر مطلع دیوان گل است.
حتی شاعران دوره های #قاجار و معاصر نیز در ایجاد این پیوند به رابطه ی منطقی تصاویر با جنس بیرونی آینه توجه کرده اند.
نکته ی مورد بحث این است که در غزل های فاضل، ده ها بار از این دو واژه در کنار هم استفاده شده و این مضمون یکی از بن مایه های اصلی تصویری در غزل های اوست؛ با این حال، گوینده چندان توجهی به تغییر #جنس_آینه در دوران خود نکرده و نکوشیده تناسبی جدید و واقعی را از پیوند آه و آینه، از جهان خود و مخاطبان بردارد و به اشعارش وارد کند:
آیینه ای مکدرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من ای بی وفا تو هم
*
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
*
بی سبب نیست که یادآور تنهایی هاست
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
*دل اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگرسوز به آیینه چه گفتی؟
در بسیاری از این نمونه ها "آه" تنها ادات تحسری است که هیچ پیوند موثر و منطقی از منظر تصویری با آیینه ندارد.
در نمونه ی زیر، کاربرد سنگ در کنار آینه کاملا موید این است که تلقی شاعر از آن (شیشه ای و نه فلزی) است و این نکته موید بی توجهی او به پیشینه ی پیوند این دو کلمه است:
در دلم آیینه ای دارم که می گوید به آه
در جهان سنگدل ها کاش می شد سنگ بود
این ها تنها نمونه هایی از یک دفتر شاعر "#کتاب" است و تکرار این مضمون را به همین شیوه در دیگر مجموعه ها نیز می توان دید. البته لزوم رعایت منطق تصویرسازی مولفه ای است که شاید همه موافق آن نباشند؛ اما به نظر حقیر، شاعرانی که به تکرار #کلیشه_های #تصویری و مضمونی، اصرار دارند؛ بهترست ریشه های آن را بدانند.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"چند ایراد زبانی"
دفتر #از_پنجره_های_بی_پرنده سروده ی #علی_رضا_بدیع تا کنون بارها تجدید چاپ شده و از مجموعه های مورد پر مخاطب اوست. شاعری که از سال 82 به واسطه ی #خدابخش_صفادل و #انجمن_نیشابور او را می شناسم و در طول این سال ها همواره اشعارش را خوانده و ارزیابی کرده ام. اشعار او را از زاویه هایی متعدد می توان بررسی کرد؛ اما هدف این یادداشت اشاره به برخی ایرادهای دستوری در #زبان اوست. شاید یادآوری این چند نکته برای دیگر دوستان شاعر نیز مفید افتد:
1 - استفاده از "من را" به جای "مرا". هرچند برخی دوستان معتقدند این کاربرد در شعر معاصر صحیح است؛ باید اذعان کرد با توجه به بی سابقه بودن این سیاق در شعر گذشته، دست کم در اشعاری که زبان #سنتی یا #نیمه_سنتی دارند؛ بهتر است از این نوع استفاده نشود؛ مخصوصا در مواردی که مشخص است شاعر تنها به دلیل پر کردن وزن به چنین کاربردی تن داده است و در ابیات دیگر آن مجموعه ، پیوسته از "مرا" استفاده کرده است:
من چند روز پیش دلی را شکسته ام
"من را" به رسمیت بشناسید سنگ ها
2- کاربرد همزمان نشانه های "معرفه" و "نکره":
صحیح تر است که در زبان ادبی، شاعر همزمان از دو نشان متضاد استفاده نکند؛ مثلا در بیت زیر:
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه ای که خواجه و شاخ نبات را
در این بیت "آن" معرفه ساز و "ای" نکره ساز است. شیوه ی درست دستوری، کاربرد یکی از این شیوه هاست: "آن گونه که" یا "به گونه ای که"، یعنی باید گفت که "کتابی که دست توست" یا "آن کتاب که دست توست" و نباید گفت" آن کتابی که ...".
در بیت بالا، از عبارت "به خاطر" به جای "برای" نیز استفاده شده که این نوع "گرته برداری" را نیز منتقدان زبان اغلب شایسته نمی دانند.
3- کاربرد دو دسته ی ساخت های #فعلی کهن و نو:
دلم شکست کجایی که نوشخند زنی
به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی
دوباره وصله ای از بوسه های دلچسبت
برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟
در این غزل و تعدادی دیگر از #غزل های دفتر #افعال در جایگاه #ردیف، به سیاق های متفاوت استفاده شده اند. "زنی" در مصراعی که واژه ی نسبتا جدید "دلچسب" در آن نمود دارد، به شیوه ی شعر کاملا کهن در معنی "می زنی" جلوه یافته است.
4- نوع کاربرد حرف "استدراک":
استفاده ی همزمان "اما/ ولی/ ولیکن" در کنار " گرچه، با این همه، هرچند و ... " در اشعار بدیع بسیار نمود دارد؛ ویژگی ای که بسیاری از دانشمندان زبان آن را صحیح نمی دانند:
تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست
با این همه امشب بده مامن به من اما
5- استفاده ی خطا از "باید" و "بایست":
از نظر زبانی "باید" برای حال و آینده و "بایست" برای گذشته استفاده می شود. این قاعده ی مهم و واضح در اشعار او رعایت نمی شود:
بایست قلم گردد اگر از تو نگوید
دستی که نویسنده ی این شعر سپید است
در مجموع در زبان اشعار او دودستگی های واژگانی بین قواعد کهن و نو و زبان رسمی و محاوره به فراوانی نمود دارد و این مثال ها تنها بخشی از آن هاست که در دیگر دفترهای او هم دیده می شود.
در یادداشت های بعد به مجموعه های دیگر و زوایای تازه ی اشعار این #شاعر_جوان خواهیم پرداخت.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
دفتر #از_پنجره_های_بی_پرنده سروده ی #علی_رضا_بدیع تا کنون بارها تجدید چاپ شده و از مجموعه های مورد پر مخاطب اوست. شاعری که از سال 82 به واسطه ی #خدابخش_صفادل و #انجمن_نیشابور او را می شناسم و در طول این سال ها همواره اشعارش را خوانده و ارزیابی کرده ام. اشعار او را از زاویه هایی متعدد می توان بررسی کرد؛ اما هدف این یادداشت اشاره به برخی ایرادهای دستوری در #زبان اوست. شاید یادآوری این چند نکته برای دیگر دوستان شاعر نیز مفید افتد:
1 - استفاده از "من را" به جای "مرا". هرچند برخی دوستان معتقدند این کاربرد در شعر معاصر صحیح است؛ باید اذعان کرد با توجه به بی سابقه بودن این سیاق در شعر گذشته، دست کم در اشعاری که زبان #سنتی یا #نیمه_سنتی دارند؛ بهتر است از این نوع استفاده نشود؛ مخصوصا در مواردی که مشخص است شاعر تنها به دلیل پر کردن وزن به چنین کاربردی تن داده است و در ابیات دیگر آن مجموعه ، پیوسته از "مرا" استفاده کرده است:
من چند روز پیش دلی را شکسته ام
"من را" به رسمیت بشناسید سنگ ها
2- کاربرد همزمان نشانه های "معرفه" و "نکره":
صحیح تر است که در زبان ادبی، شاعر همزمان از دو نشان متضاد استفاده نکند؛ مثلا در بیت زیر:
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه ای که خواجه و شاخ نبات را
در این بیت "آن" معرفه ساز و "ای" نکره ساز است. شیوه ی درست دستوری، کاربرد یکی از این شیوه هاست: "آن گونه که" یا "به گونه ای که"، یعنی باید گفت که "کتابی که دست توست" یا "آن کتاب که دست توست" و نباید گفت" آن کتابی که ...".
در بیت بالا، از عبارت "به خاطر" به جای "برای" نیز استفاده شده که این نوع "گرته برداری" را نیز منتقدان زبان اغلب شایسته نمی دانند.
3- کاربرد دو دسته ی ساخت های #فعلی کهن و نو:
دلم شکست کجایی که نوشخند زنی
به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی
دوباره وصله ای از بوسه های دلچسبت
برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟
در این غزل و تعدادی دیگر از #غزل های دفتر #افعال در جایگاه #ردیف، به سیاق های متفاوت استفاده شده اند. "زنی" در مصراعی که واژه ی نسبتا جدید "دلچسب" در آن نمود دارد، به شیوه ی شعر کاملا کهن در معنی "می زنی" جلوه یافته است.
4- نوع کاربرد حرف "استدراک":
استفاده ی همزمان "اما/ ولی/ ولیکن" در کنار " گرچه، با این همه، هرچند و ... " در اشعار بدیع بسیار نمود دارد؛ ویژگی ای که بسیاری از دانشمندان زبان آن را صحیح نمی دانند:
تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست
با این همه امشب بده مامن به من اما
5- استفاده ی خطا از "باید" و "بایست":
از نظر زبانی "باید" برای حال و آینده و "بایست" برای گذشته استفاده می شود. این قاعده ی مهم و واضح در اشعار او رعایت نمی شود:
بایست قلم گردد اگر از تو نگوید
دستی که نویسنده ی این شعر سپید است
در مجموع در زبان اشعار او دودستگی های واژگانی بین قواعد کهن و نو و زبان رسمی و محاوره به فراوانی نمود دارد و این مثال ها تنها بخشی از آن هاست که در دیگر دفترهای او هم دیده می شود.
در یادداشت های بعد به مجموعه های دیگر و زوایای تازه ی اشعار این #شاعر_جوان خواهیم پرداخت.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
" غزلی به طعم پیدایش"
بين صد گرگى كه از این چاه پیدا می شود
یوسفی-بینی و بین الله-پیدا می شود؟!
خواب گرگ و چاه دیدم، خواب برق دشنه نیز
ای شب تبدار! قرص ماه پیدا می شود؟
ابن سیرین! یک ستاره نیست درخواب "عزیز"
آفتابی کی بر این درگاه پیدا می شود؟
*
تا ترنج و کارد آمد درمیان، معلوم شد
چون زلیخا چند خاطرخواه پیدا می شود
دست من خالی ست ای یوسف فروشان! نگذرید
در بساطم عاقبت یک آه پیدا می شود
آی مردم! دارداین ابیات، بوی پیرهن
عشق، بعداز مصرعی کوتاه پیدا می شود
*
چشم هایم خیره برگلدان حسن یوسف است
سوره ای در برگ ها ناگاه پیدامی شود
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
دفتر #دلنخواهی یکی از جدیدترین مجموعه های #شاعر_طلبه، محمدحسین انصاری نژاد است که به همت #نشر_رخشید منتشر شده و یکی از نامزدهای جایزه ی #قلم_زرین بوده است.
قالب اصلی این مجموعه #غزل است و پیش از این، به بهانه های مختلف بارها آن را از نظر گذرانده ام.
یکی از زیباترین غزل های این مجموعه، شعر #یوسف_و_چاه است که هرچند این روزها توجهی به حفظ شعر ندارم، به دلیل مرور و خوانش های مکرر، ابیاتی از آن را به حافظه سپرده ام.
شاید این زمان، اغراق نباشد اگر ادعا کنم، این غزل یکی از موفق ترین غزل هایی است که در دهه ی اخیر با درون مایه ی #انتظار و در این بافت زبانی، خوانده یا شنیده ام؛ اما علت این موفقیت شاعر در چیست؟ پاسخ به این پرسش را در چند سطر ادامه خلاصه خواهم کرد.
شعر، طولی #متعادل دارد و در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن سروده شده است؛ وزنی مشترک بین دو سبک #عراقی و #هندی که نشان دهنده ی پیوند دو سویه ی شاعر با این دو شیوه ی ادبی است. این فضای بینابین در ردیف دو کلمه ای غزل هم دیده می شود؛ هرچند غلبه ی معنای #فعلی در #ردیف، نگاه معنامحور شاعر را در غزل ثابت می کند. به طوری که می توان گفت؛ شاعر در آثارش در کنار توجهی که به #کشف_مضمون دارد، به #اندیشه و #عاطفه ی شاعرانه نیز پایبند است.
اما دو ویژگی اصلی تمایز در این غزل چیست؟
نخست: معنای جاری در ابیات که پیوندی طولی را در شعر و در حول مفهوم "انتظار" شکل داده است. نکته ی تامل برانگیز، #حرکت و سیر تحولی است که با تمرکز شاعر بر #ردیف ها و #تصاویر در غزل دیده می شود و #ساختار شعر را تقویت کرده است.
نقش ردیف در شکل دادن به این پیوند، در این غزل کاملا محوری است.
در بیت اول، استفاده از عبارت "بینی و بین الله" در کنار ردیف سوالی، نوعی استفهام انکاری را در شعر شکل داده است. گویا شاعر با وجود احساس نیازی که به #منجی دارد، با سوالی بسیار تردیدآمیز به این مفهوم نگریسته است. این تردید که با تصویر "یک یوسف ممکن در برابر صد گرگ موجود"، شکل گرفته، کفه ی ترازوی #تقابل را به سمت انکار چربانده؛ نکته ای که در نوع خود و در شعر شاعری حوزوی، فضایی تازه را ترسیم کرده است.
در بیت های بعد، شاعر از آن تردید موکد، شعر را به سمت سوال هایی محتمل (از منظر تاکید) پیش برده؛ به طوری که گویا به مخاطب این پیام را منتقل می کند که هنوز امیدوار است تا ماه یا آفتابی ظهور کند؛ البته سوالی بودن ردیف ها، این مفهوم را در حد احتمال باقی می گذارد.
در بیت های چهارم و پنجم، ردیف ها از حالت سوالی، به فضایی انشایی اما نزدیک به خبری، رسیده اند. "خاطرخواهی" یا "آهی" که پیدا می شود؛ گویی روزنه ی امیدی برای "پیدایش" منجی در شعر فراهم کرده است.
سیر معنایی شعر در بیت پایانی به تکامل می رسد؛ آنجا که ردیف "پیدا می شود" خبری قطعی را درباره ی ظهور "سوره ای در برگ ها" به مخاطب ارائه کرده و بر این اساس، شاعر در کل غزل، مخاطب را از سوالی پوچ انگارانه به یقینی شبه عرفانی رسانده است؛ بی آنکه این حرکت به سختی و در قالب روایت یا صرف ادعای کلامی مطرح شده باشد.
زاویه ی دوم اهمیت این شعر حرکت #عمقی شعر است که در سایه ی ارتباط #بینامتنی موثر، در شعر ایجاد شده است. خلاف ظاهر گسسته در برخی ابیات (به ویژه چهارم و پنجم)، یک رشته از تناسبات و ارجاعات برون متنی، تمام ابیات را به هم متصل کرده و آن حضور تلمیح یا بازخوانی بخشی از داستان #حضرت_یوسف (ع) در شعر است. با این تمایز که شاعر صرفا به داستان اشاره نکرده؛ بلکه برخی از اجزای این #داستان_قرآنی را با استفاده از تخیل شاعرانه ی خود بازخوانی کرده و با دیگر اجزای معنایی و تصویری شعر پیوند داده است.
"برآمدن گرگ از چاه به جای یوسف، داستان ستاره و آفتاب و آمیختن شخصیت یوسف نبی و #ابن_سیرین و در کنار آن اشاره به عزیز، داستان کارد و ترنج و زنان مصر، ماجرای بازار برده فروشان و در پایان، جمع آن ها در ظهور #حسن_یوسف"، منطق تصویری ابیات را کاملا پیوسته و منسجم ساخته است. علاوه بر این، تناسب واژه ها و #ایهام ها، بر تقویت انسجام غزل افزوده است.
امید که از این دست غزل ها بیش از این در قلمرو #شعر_آیینی آفریده شود.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
بين صد گرگى كه از این چاه پیدا می شود
یوسفی-بینی و بین الله-پیدا می شود؟!
خواب گرگ و چاه دیدم، خواب برق دشنه نیز
ای شب تبدار! قرص ماه پیدا می شود؟
ابن سیرین! یک ستاره نیست درخواب "عزیز"
آفتابی کی بر این درگاه پیدا می شود؟
*
تا ترنج و کارد آمد درمیان، معلوم شد
چون زلیخا چند خاطرخواه پیدا می شود
دست من خالی ست ای یوسف فروشان! نگذرید
در بساطم عاقبت یک آه پیدا می شود
آی مردم! دارداین ابیات، بوی پیرهن
عشق، بعداز مصرعی کوتاه پیدا می شود
*
چشم هایم خیره برگلدان حسن یوسف است
سوره ای در برگ ها ناگاه پیدامی شود
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
دفتر #دلنخواهی یکی از جدیدترین مجموعه های #شاعر_طلبه، محمدحسین انصاری نژاد است که به همت #نشر_رخشید منتشر شده و یکی از نامزدهای جایزه ی #قلم_زرین بوده است.
قالب اصلی این مجموعه #غزل است و پیش از این، به بهانه های مختلف بارها آن را از نظر گذرانده ام.
یکی از زیباترین غزل های این مجموعه، شعر #یوسف_و_چاه است که هرچند این روزها توجهی به حفظ شعر ندارم، به دلیل مرور و خوانش های مکرر، ابیاتی از آن را به حافظه سپرده ام.
شاید این زمان، اغراق نباشد اگر ادعا کنم، این غزل یکی از موفق ترین غزل هایی است که در دهه ی اخیر با درون مایه ی #انتظار و در این بافت زبانی، خوانده یا شنیده ام؛ اما علت این موفقیت شاعر در چیست؟ پاسخ به این پرسش را در چند سطر ادامه خلاصه خواهم کرد.
شعر، طولی #متعادل دارد و در وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن سروده شده است؛ وزنی مشترک بین دو سبک #عراقی و #هندی که نشان دهنده ی پیوند دو سویه ی شاعر با این دو شیوه ی ادبی است. این فضای بینابین در ردیف دو کلمه ای غزل هم دیده می شود؛ هرچند غلبه ی معنای #فعلی در #ردیف، نگاه معنامحور شاعر را در غزل ثابت می کند. به طوری که می توان گفت؛ شاعر در آثارش در کنار توجهی که به #کشف_مضمون دارد، به #اندیشه و #عاطفه ی شاعرانه نیز پایبند است.
اما دو ویژگی اصلی تمایز در این غزل چیست؟
نخست: معنای جاری در ابیات که پیوندی طولی را در شعر و در حول مفهوم "انتظار" شکل داده است. نکته ی تامل برانگیز، #حرکت و سیر تحولی است که با تمرکز شاعر بر #ردیف ها و #تصاویر در غزل دیده می شود و #ساختار شعر را تقویت کرده است.
نقش ردیف در شکل دادن به این پیوند، در این غزل کاملا محوری است.
در بیت اول، استفاده از عبارت "بینی و بین الله" در کنار ردیف سوالی، نوعی استفهام انکاری را در شعر شکل داده است. گویا شاعر با وجود احساس نیازی که به #منجی دارد، با سوالی بسیار تردیدآمیز به این مفهوم نگریسته است. این تردید که با تصویر "یک یوسف ممکن در برابر صد گرگ موجود"، شکل گرفته، کفه ی ترازوی #تقابل را به سمت انکار چربانده؛ نکته ای که در نوع خود و در شعر شاعری حوزوی، فضایی تازه را ترسیم کرده است.
در بیت های بعد، شاعر از آن تردید موکد، شعر را به سمت سوال هایی محتمل (از منظر تاکید) پیش برده؛ به طوری که گویا به مخاطب این پیام را منتقل می کند که هنوز امیدوار است تا ماه یا آفتابی ظهور کند؛ البته سوالی بودن ردیف ها، این مفهوم را در حد احتمال باقی می گذارد.
در بیت های چهارم و پنجم، ردیف ها از حالت سوالی، به فضایی انشایی اما نزدیک به خبری، رسیده اند. "خاطرخواهی" یا "آهی" که پیدا می شود؛ گویی روزنه ی امیدی برای "پیدایش" منجی در شعر فراهم کرده است.
سیر معنایی شعر در بیت پایانی به تکامل می رسد؛ آنجا که ردیف "پیدا می شود" خبری قطعی را درباره ی ظهور "سوره ای در برگ ها" به مخاطب ارائه کرده و بر این اساس، شاعر در کل غزل، مخاطب را از سوالی پوچ انگارانه به یقینی شبه عرفانی رسانده است؛ بی آنکه این حرکت به سختی و در قالب روایت یا صرف ادعای کلامی مطرح شده باشد.
زاویه ی دوم اهمیت این شعر حرکت #عمقی شعر است که در سایه ی ارتباط #بینامتنی موثر، در شعر ایجاد شده است. خلاف ظاهر گسسته در برخی ابیات (به ویژه چهارم و پنجم)، یک رشته از تناسبات و ارجاعات برون متنی، تمام ابیات را به هم متصل کرده و آن حضور تلمیح یا بازخوانی بخشی از داستان #حضرت_یوسف (ع) در شعر است. با این تمایز که شاعر صرفا به داستان اشاره نکرده؛ بلکه برخی از اجزای این #داستان_قرآنی را با استفاده از تخیل شاعرانه ی خود بازخوانی کرده و با دیگر اجزای معنایی و تصویری شعر پیوند داده است.
"برآمدن گرگ از چاه به جای یوسف، داستان ستاره و آفتاب و آمیختن شخصیت یوسف نبی و #ابن_سیرین و در کنار آن اشاره به عزیز، داستان کارد و ترنج و زنان مصر، ماجرای بازار برده فروشان و در پایان، جمع آن ها در ظهور #حسن_یوسف"، منطق تصویری ابیات را کاملا پیوسته و منسجم ساخته است. علاوه بر این، تناسب واژه ها و #ایهام ها، بر تقویت انسجام غزل افزوده است.
امید که از این دست غزل ها بیش از این در قلمرو #شعر_آیینی آفریده شود.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"چند ایراد زبانی"
دفتر #از_پنجره_های_بی_پرنده سروده ی #علی_رضا_بدیع تا کنون بارها تجدید چاپ شده و از مجموعه های مورد پر مخاطب اوست. شاعری که از سال 82 به واسطه ی #خدابخش_صفادل و #انجمن_نیشابور او را می شناسم و در طول این سال ها همواره اشعارش را خوانده و ارزیابی کرده ام. اشعار او را از زاویه هایی متعدد می توان بررسی کرد؛ اما هدف این یادداشت اشاره به برخی ایرادهای دستوری در #زبان اوست. شاید یادآوری این چند نکته برای دیگر دوستان شاعر نیز مفید افتد:
1 - استفاده از "من را" به جای "مرا". هرچند برخی دوستان معتقدند این کاربرد در شعر معاصر صحیح است؛ باید اذعان کرد با توجه به بی سابقه بودن این سیاق در شعر گذشته، دست کم در اشعاری که زبان #سنتی یا #نیمه_سنتی دارند؛ بهتر است از این نوع استفاده نشود؛ مخصوصا در مواردی که مشخص است شاعر تنها به دلیل پر کردن وزن به چنین کاربردی تن داده است و در ابیات دیگر آن مجموعه ، پیوسته از "مرا" استفاده کرده است:
من چند روز پیش دلی را شکسته ام
"من را" به رسمیت بشناسید سنگ ها
2- کاربرد همزمان نشانه های "معرفه" و "نکره":
صحیح تر است که در زبان ادبی، شاعر همزمان از دو نشان متضاد استفاده نکند؛ مثلا در بیت زیر:
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه ای که خواجه و شاخ نبات را
در این بیت "آن" معرفه ساز و "ای" نکره ساز است. شیوه ی درست دستوری، کاربرد یکی از این شیوه هاست: "آن گونه که" یا "به گونه ای که"، یعنی باید گفت که "کتابی که دست توست" یا "آن کتاب که دست توست" و نباید گفت" آن کتابی که ...".
در بیت بالا، از عبارت "به خاطر" به جای "برای" نیز استفاده شده که این نوع "گرته برداری" را نیز منتقدان زبان اغلب شایسته نمی دانند.
3- کاربرد دو دسته ی ساخت های #فعلی کهن و نو:
دلم شکست کجایی که نوشخند زنی
به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی
دوباره وصله ای از بوسه های دلچسبت
برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟
در این غزل و تعدادی دیگر از #غزل های دفتر #افعال در جایگاه #ردیف، به سیاق های متفاوت استفاده شده اند. "زنی" در مصراعی که واژه ی نسبتا جدید "دلچسب" در آن نمود دارد، به شیوه ی شعر کاملا کهن در معنی "می زنی" جلوه یافته است.
4- نوع کاربرد حرف "استدراک":
استفاده ی همزمان "اما/ ولی/ ولیکن" در کنار " گرچه، با این همه، هرچند و ... " در اشعار بدیع بسیار نمود دارد؛ ویژگی ای که بسیاری از دانشمندان زبان آن را صحیح نمی دانند:
تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست
با این همه امشب بده مامن به من اما
5- استفاده ی خطا از "باید" و "بایست":
از نظر زبانی "باید" برای حال و آینده و "بایست" برای گذشته استفاده می شود. این قاعده ی مهم و واضح در اشعار او رعایت نمی شود:
بایست قلم گردد اگر از تو نگوید
دستی که نویسنده ی این شعر سپید است
در مجموع در زبان اشعار او دودستگی های واژگانی بین قواعد کهن و نو و زبان رسمی و محاوره به فراوانی نمود دارد و این مثال ها تنها بخشی از آن هاست که در دیگر دفترهای او هم دیده می شود.
در یادداشت های بعد به مجموعه های دیگر و زوایای تازه ی اشعار این #شاعر_جوان خواهیم پرداخت.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
دفتر #از_پنجره_های_بی_پرنده سروده ی #علی_رضا_بدیع تا کنون بارها تجدید چاپ شده و از مجموعه های مورد پر مخاطب اوست. شاعری که از سال 82 به واسطه ی #خدابخش_صفادل و #انجمن_نیشابور او را می شناسم و در طول این سال ها همواره اشعارش را خوانده و ارزیابی کرده ام. اشعار او را از زاویه هایی متعدد می توان بررسی کرد؛ اما هدف این یادداشت اشاره به برخی ایرادهای دستوری در #زبان اوست. شاید یادآوری این چند نکته برای دیگر دوستان شاعر نیز مفید افتد:
1 - استفاده از "من را" به جای "مرا". هرچند برخی دوستان معتقدند این کاربرد در شعر معاصر صحیح است؛ باید اذعان کرد با توجه به بی سابقه بودن این سیاق در شعر گذشته، دست کم در اشعاری که زبان #سنتی یا #نیمه_سنتی دارند؛ بهتر است از این نوع استفاده نشود؛ مخصوصا در مواردی که مشخص است شاعر تنها به دلیل پر کردن وزن به چنین کاربردی تن داده است و در ابیات دیگر آن مجموعه ، پیوسته از "مرا" استفاده کرده است:
من چند روز پیش دلی را شکسته ام
"من را" به رسمیت بشناسید سنگ ها
2- کاربرد همزمان نشانه های "معرفه" و "نکره":
صحیح تر است که در زبان ادبی، شاعر همزمان از دو نشان متضاد استفاده نکند؛ مثلا در بیت زیر:
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه ای که خواجه و شاخ نبات را
در این بیت "آن" معرفه ساز و "ای" نکره ساز است. شیوه ی درست دستوری، کاربرد یکی از این شیوه هاست: "آن گونه که" یا "به گونه ای که"، یعنی باید گفت که "کتابی که دست توست" یا "آن کتاب که دست توست" و نباید گفت" آن کتابی که ...".
در بیت بالا، از عبارت "به خاطر" به جای "برای" نیز استفاده شده که این نوع "گرته برداری" را نیز منتقدان زبان اغلب شایسته نمی دانند.
3- کاربرد دو دسته ی ساخت های #فعلی کهن و نو:
دلم شکست کجایی که نوشخند زنی
به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی
دوباره وصله ای از بوسه های دلچسبت
برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟
در این غزل و تعدادی دیگر از #غزل های دفتر #افعال در جایگاه #ردیف، به سیاق های متفاوت استفاده شده اند. "زنی" در مصراعی که واژه ی نسبتا جدید "دلچسب" در آن نمود دارد، به شیوه ی شعر کاملا کهن در معنی "می زنی" جلوه یافته است.
4- نوع کاربرد حرف "استدراک":
استفاده ی همزمان "اما/ ولی/ ولیکن" در کنار " گرچه، با این همه، هرچند و ... " در اشعار بدیع بسیار نمود دارد؛ ویژگی ای که بسیاری از دانشمندان زبان آن را صحیح نمی دانند:
تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست
با این همه امشب بده مامن به من اما
5- استفاده ی خطا از "باید" و "بایست":
از نظر زبانی "باید" برای حال و آینده و "بایست" برای گذشته استفاده می شود. این قاعده ی مهم و واضح در اشعار او رعایت نمی شود:
بایست قلم گردد اگر از تو نگوید
دستی که نویسنده ی این شعر سپید است
در مجموع در زبان اشعار او دودستگی های واژگانی بین قواعد کهن و نو و زبان رسمی و محاوره به فراوانی نمود دارد و این مثال ها تنها بخشی از آن هاست که در دیگر دفترهای او هم دیده می شود.
در یادداشت های بعد به مجموعه های دیگر و زوایای تازه ی اشعار این #شاعر_جوان خواهیم پرداخت.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
نقدی بر دفتر "ی" سروده ی حسین جنتی
بخش اول
#حسین_جنتی از شاعران مقبول جوان در فضای مجازی است. پیش از این درباره ی فضای مجازی، مدگرایی ها و بحران شهرت در شعر امروز، جداگانه یا در خلال نقدها نوشته ام؛ پس در این یادداشت صرفا به نقد این دفتر خواهم پرداخت.
نام ِمجموعه ی "ی" که در پیوند با مجموعه ی "ن" از همین شاعر و به همت نشر #فصل_پنجم منتشر شده؛ در نگاه اول علاوه بر اشاره به حروف و اهمیت آن در شعر و ارجاع ذهن به منطق حروف مقطعه ی قرآنی، مخاطب را در نوع انتخاب نام یه یاد مجموعه رباعی "و" سروده ی #جلیل_صفر_بیگی می اندازد که در سال ۱۳۸۲ منتشر شده است.
دفتر "ی"مجموعا ۳۸ شعر (۳۶ غزل، یک قطعه و یک مثنوی) را در بر می گیرد. منطق بوطیقایی مثنوی و قطعه ی درج شده، چون اغلب غزل ها، سنتی است؛ اما فضای نظم گونه ی این دو(به ویژه متوسط بودن مثنوی)، منتقد را به ارائه ی این نظر متقاعد می کند که بهتر بود شاعر این دو شعر را از مجموعه ی غزل خود کنار می گذاشت.
از آن جا که در نقد این دفتر با شاعری غزل سرا مواجهیم؛ در ادامه در بخش های جداگانه صرفا به نقد کلی ویژگی های این قالب در دفتر حسین جنتی می پردازیم:
#وزن:
غزل های این دفتر در ۱۰ وزن سروده شده است. تنوع وزنی مجموعه در مقایسه با دفترهای مشابه شاعران معاصر متوسط است. سه وزن اصلی این دفتر، مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن، مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن و مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن است. نوع وزن ها کلیشگی در وزن #غزل_معاصر را نشان می دهد. ۲۴ غزل (دو سوم) در این سه وزن سروده شده و این مولفه، جهت موسیقایی اشعار به سمت کلیشه شدن را تایید می کند. چهار وزن دیگر هم از ده وزن اصلی غزل فارسی انتخاب شده و شاعر تنها در سه وزن کم کاربرد: مفاعلن فاعلن مفاعلن فاعلن، مفعول فاعلات مفاعیل فع و مفاعلن فعلاتن فع دولختی، تا حدودی نوآوری کرده و به الگوی وزنی غزل سرایان متمایز چون: #منزوی و #سیمین_بهبهانی نزدیک شده است. (برای مطالعه ی الگوی وزن غزل معاصر و سنتی، بنگرید به مقاله ی مقایسه ی الگوی وزن غزل معاصر و الگوی #خانلری از وزن غزل فارسی، مجله ی پژوهش های زبان و ادب فارسی، از محمد مرادی)
طول غزل ها:
در این مجموعه ۲۸ غزل (حدود ۷۳ درصد) ۶ یا ۷ بیتی است. این طول، نوعی کلیشه ی بیتی را در مجموعه شکل داده است. البته این #کلیشگی به اندازه ی شاعرانی چون: #فاضل_نظری یا بسیاری دیگر از شاعران جوان نیست. ۴ غزل ۵ بیتی، ۳ غزل ۸ و ۱ غزل ۱۱ بیتی است که نشان دهنده ی تنوع متوسط طول غزل در دفتر "ی" است.
ردیف و قافیه:
دایره ی انتخاب واژه های #قافیه محدود است. شاعر عمدتا از حروف قافیه با "روی" زودیاب یا "معمولی" استفاده کرده است؛ حال آنکه با نظر به شعر سنتی شاعران درجه اول(با توجه به تمایل شاعر به بوطیقای شعر سنتی)، این رویکرد می توانست تاحدودی متفاوت باشد.
از منظر #ردیف، تنها ۴ شعر بی ردیف در دفتر دیده می شود؛ نکته ای که موید پرهیز شاعر از روایت گری و در مقابل نزدیک شدن به فضای شعر مضمون گرا یا آمیخته ی سبک های اصفهانی و عراقی(مکتب تهرانی) است. البته تجربه هایی تازه و متاثر از شاعران معاصر یا #نوخراسانی_ها هم در انتخاب برخی ردیف ها نمود دارد؛ هرچند تضاد منطق کهن و نو را در انتخاب ردیف ها نباید فراموش کرد. برای مثال شاعر در دو غزل کنار هم از دو شیوه ی متفاوت در تلفظ فعل "نهی" ، استفاده کرده است. (بنگرید به ردیف های_ مکُش / می گوید نیا)
این تضاد به دلیل تاثیرپذیری شاعر از فضاهای گوناگون است و شاید چینش متفاوت غزل ها می توانست، برخی از این تضادها را در جهتی مناسب هدایت کند.
در مجموعه، ردیفِ معاصر "به معنای واقعی" در کنار ردیف #وقوعی_اصفهانی "پندارد حسود"، ردیف #عراقی "است منم" و ردیف #خراسانی "در آی" قرار گرفته است.
ردیف های ضمیری، فعلی، اسمی و ردیف های یک کلمه ای، ترکیبی و عبارتی نیز همسایه شده اند؛ گاه سزاوار، گاه خنثی و گاه با کژنشینی و همنشینی ناسازگار.
ادامه دارد👇👇👇
#محمد_مرادی
@drmmoradi
بخش اول
#حسین_جنتی از شاعران مقبول جوان در فضای مجازی است. پیش از این درباره ی فضای مجازی، مدگرایی ها و بحران شهرت در شعر امروز، جداگانه یا در خلال نقدها نوشته ام؛ پس در این یادداشت صرفا به نقد این دفتر خواهم پرداخت.
نام ِمجموعه ی "ی" که در پیوند با مجموعه ی "ن" از همین شاعر و به همت نشر #فصل_پنجم منتشر شده؛ در نگاه اول علاوه بر اشاره به حروف و اهمیت آن در شعر و ارجاع ذهن به منطق حروف مقطعه ی قرآنی، مخاطب را در نوع انتخاب نام یه یاد مجموعه رباعی "و" سروده ی #جلیل_صفر_بیگی می اندازد که در سال ۱۳۸۲ منتشر شده است.
دفتر "ی"مجموعا ۳۸ شعر (۳۶ غزل، یک قطعه و یک مثنوی) را در بر می گیرد. منطق بوطیقایی مثنوی و قطعه ی درج شده، چون اغلب غزل ها، سنتی است؛ اما فضای نظم گونه ی این دو(به ویژه متوسط بودن مثنوی)، منتقد را به ارائه ی این نظر متقاعد می کند که بهتر بود شاعر این دو شعر را از مجموعه ی غزل خود کنار می گذاشت.
از آن جا که در نقد این دفتر با شاعری غزل سرا مواجهیم؛ در ادامه در بخش های جداگانه صرفا به نقد کلی ویژگی های این قالب در دفتر حسین جنتی می پردازیم:
#وزن:
غزل های این دفتر در ۱۰ وزن سروده شده است. تنوع وزنی مجموعه در مقایسه با دفترهای مشابه شاعران معاصر متوسط است. سه وزن اصلی این دفتر، مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن، مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن و مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن است. نوع وزن ها کلیشگی در وزن #غزل_معاصر را نشان می دهد. ۲۴ غزل (دو سوم) در این سه وزن سروده شده و این مولفه، جهت موسیقایی اشعار به سمت کلیشه شدن را تایید می کند. چهار وزن دیگر هم از ده وزن اصلی غزل فارسی انتخاب شده و شاعر تنها در سه وزن کم کاربرد: مفاعلن فاعلن مفاعلن فاعلن، مفعول فاعلات مفاعیل فع و مفاعلن فعلاتن فع دولختی، تا حدودی نوآوری کرده و به الگوی وزنی غزل سرایان متمایز چون: #منزوی و #سیمین_بهبهانی نزدیک شده است. (برای مطالعه ی الگوی وزن غزل معاصر و سنتی، بنگرید به مقاله ی مقایسه ی الگوی وزن غزل معاصر و الگوی #خانلری از وزن غزل فارسی، مجله ی پژوهش های زبان و ادب فارسی، از محمد مرادی)
طول غزل ها:
در این مجموعه ۲۸ غزل (حدود ۷۳ درصد) ۶ یا ۷ بیتی است. این طول، نوعی کلیشه ی بیتی را در مجموعه شکل داده است. البته این #کلیشگی به اندازه ی شاعرانی چون: #فاضل_نظری یا بسیاری دیگر از شاعران جوان نیست. ۴ غزل ۵ بیتی، ۳ غزل ۸ و ۱ غزل ۱۱ بیتی است که نشان دهنده ی تنوع متوسط طول غزل در دفتر "ی" است.
ردیف و قافیه:
دایره ی انتخاب واژه های #قافیه محدود است. شاعر عمدتا از حروف قافیه با "روی" زودیاب یا "معمولی" استفاده کرده است؛ حال آنکه با نظر به شعر سنتی شاعران درجه اول(با توجه به تمایل شاعر به بوطیقای شعر سنتی)، این رویکرد می توانست تاحدودی متفاوت باشد.
از منظر #ردیف، تنها ۴ شعر بی ردیف در دفتر دیده می شود؛ نکته ای که موید پرهیز شاعر از روایت گری و در مقابل نزدیک شدن به فضای شعر مضمون گرا یا آمیخته ی سبک های اصفهانی و عراقی(مکتب تهرانی) است. البته تجربه هایی تازه و متاثر از شاعران معاصر یا #نوخراسانی_ها هم در انتخاب برخی ردیف ها نمود دارد؛ هرچند تضاد منطق کهن و نو را در انتخاب ردیف ها نباید فراموش کرد. برای مثال شاعر در دو غزل کنار هم از دو شیوه ی متفاوت در تلفظ فعل "نهی" ، استفاده کرده است. (بنگرید به ردیف های_ مکُش / می گوید نیا)
این تضاد به دلیل تاثیرپذیری شاعر از فضاهای گوناگون است و شاید چینش متفاوت غزل ها می توانست، برخی از این تضادها را در جهتی مناسب هدایت کند.
در مجموعه، ردیفِ معاصر "به معنای واقعی" در کنار ردیف #وقوعی_اصفهانی "پندارد حسود"، ردیف #عراقی "است منم" و ردیف #خراسانی "در آی" قرار گرفته است.
ردیف های ضمیری، فعلی، اسمی و ردیف های یک کلمه ای، ترکیبی و عبارتی نیز همسایه شده اند؛ گاه سزاوار، گاه خنثی و گاه با کژنشینی و همنشینی ناسازگار.
ادامه دارد👇👇👇
#محمد_مرادی
@drmmoradi