محمد مرادی
230 subscribers
232 photos
29 videos
27 files
65 links
Download Telegram
Forwarded from محمد مرادی
#شعر_عاشورایی (9)
بر اساس ابیات موجود، سنایی غزنوی، دومین شاعر عاشورایی شاخص پس از کسایی است که ابیات متعددی را درباره ی این واقعه سروده است. جایگاه او در ادب عاشورایی، بیشتر مربوط به منظومه ی حدیقه الحقیقه و ابیاتی است که در خلال آن، برخی وقایع کربلا به تصویر کشیده شده و در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت، اما در ابیات دیوان حکیم نیز به صورت پراکنده، از شهادت امام حسین(ع) ذکر رفته است.
در قطعه ی شماره ی 82 دیوان سنایی، لعنت فرستادن بر خاندان ابوسفیان به آشکاری نمود دارد:
داستان پسر هند مگر نشنیدی؟
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید
خود به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم؟
لعنه الله یزیداً و علی حبّ یزید
سنایی دین درون انسان ها را، حسین(ع) وجودی آن ها می داند. از نظر او جدالی همیشگی بین حسین درون و یزید نفس وجود دارد:
دین حسین توست، آز و آرزو خوک و سگ است
تشنه این را می کشی وین هر دو را می پروری
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی؟
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری

سنایی در شعری دیگر که به شیخ احمد جام نیز نسبت یافته، بهترینِ شهدای عالم را امام حسین(ع) معرفی کرده است:
سراسر جمله عالم پر شهید است
شهیدی چون حسین کربلا کو؟
او در خلال ستایش رسول(ص)، دو درِ بارگاه پیمبر را یکی مرقد امام علی(ع) در کوفه و دیگر مدفن امام حسین(ع) در کربلا می داند:
بارگاه او دو در دارد که مردان در روند
یک در اندر کوفه یابی و دگر در کربلا
از این دست ابیات و اشارات را در دیگر قصاید و غزل های دیوان سنایی نیز می توان دید.(نگاه کنید به صفحه های 470، 465 و 38)
#محمد_مرادی
#شعر_شیعی
#سنایی_غزنوی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
#شعر_عاشورایی (10)
یا هو
امام حسین(ع) پس از حضرت رسول(ص) و امام علی(ع)، سومین شخصیت مذهبی تاثیرگذار در حدیقه الحقیقه ی سنایی غزنوی است.
او در ابیات متعددی که درباره ی آن حضرت سروده، ایشان را این گونه وصف می کند:
پسر مرتضی امیر حسین
که چنویی نبود در کونین
مشرب دین اصالت نسبش
منصب دین نزاهت ادبش
اصل او در زمین علیین
فرع او اندر آسمان یقین...
سنایی در خلال ده ها بیتی که در مدح آن حضرت سروده، ابتدا از بصیرت، سیرت، اصل پاکیزه و جوهره ی نبوی امام حسین(ع) سخن می گوید و جبرییل را گهواره جنبان ایشان می نامد:
عقل در بند عهد و پیمانش
بوده جبریل مهد جنبانش

حکیم پس از مدح آن حضرت، ضمن دعا بر دوستان و لعنت فرستادن بر دشمنانش، به حادثه ی کربلا گریز می زند:
کربلا چون مقام و منزل ساخت
ناگه آل زیاد بر وی تاخت
راه آب فرات بربستند
دل او زان عنا و غم خستند
...شمر و عبدالله زیاد لعین
روحشان جفت باد با نفرین
برکشیدند تیغ بی آزرم
نز خدا ترس و نه ز مردم شرم...
حکیم به وصف ماجرای کربلا و شهادت آن حضرت می پردازد و پس از نکوهش آل مروان، از روانه شدن سر امام به دمشق و شعرخوانی یزید و چوب بر لب امام زدن حکایت می کند:
شهربانو و زینب گریان
مانده در فعل ناکسان گریان
سر برهنه بر اشتر و پالان
پیش ایشان ز درد دل نالان
علی الاصغر ایستاده به پای
وان سگان ظلم را بداده رضای

در روایت سنایی، از امام سجاد(ع) با لقب علی اصغر یاد شده است. حکیم در ادامه، پس از روایت مرثیه ای و با تکیه بر نگاه تاریخی به ماجرای کربلا، به ستایش عرفانی این حادثه پرداخته است:
حبذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق نسیم
وآن تن سربریده در گل و خاک
وآن عزیزان به تیغ دل ها پاک...
اشعار سنایی، از منظر مضمونی شبیه بخش هایی از زیارت ناحیه ی مقدسه است. در این ابیات از سوگواری حضرت رسول(ع)، حضرت امیر(ع) و حضرت فاطمه(س) بر شهادت امام حسین(ع) سخن گفته شده و پس از لعن قاتلان آن حضرت، حکایت یکی از عاشقان زیارت امام(ع) نقل شده است.
ابیات و توصیفات سنایی، کامل ترین گنجینه ی بازمانده از شعر عاشورایی فارسی تا آغاز سده ی ششم هجری است.
#سنایی_غزنوی
#حدیقه_الحقیقه
#شعر_شیعی
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
یا هو
در تاریخ ادبیات فارسی اغلب شاعران شاخص، بیت یا ابیاتی را در ستایش حضرت رسول(ص) سروده اند. بسامد این دست ابیات در منظومه ها و پس از تحمیدیه ها بیش تر است و در سنت شعر فارسی پس از نظامی، معراجیه سرایی نیز به آغاز منظومه ها اضافه شده است. شاعران شاخص در ستایش آن حضرت، عمدتا علاوه بر بسامد اشعار و کیفیت سروده ها، در تعلق خاطر به آن وجود شریف نیز در مقایسه با دیگران متمایز بوده اند.
در مدایح محمدی، شاید نام هایی چون: سنایی، خاقانی، جمال الدین عبدالرزاق، نظامی، عطار، مولوی، سعدی، امیرخسرو دهلوی، جامی و ... شهره تر از دیگران باشند، اما از نظر این نگارنده، کمتر شاعری در نعت آن حضرت چون سنایی غزنوی شوریده و عاشقانه به ستایش ایشان پرداخته است.
تعلق حکیم غزنه به آن حضرت، در ابیات متعددی از حدیقه به وضوح آشکار است؛ اما در قصاید دیوان، تصاویری عاشقانه تر از این پیوند دیده می شود که از سر تبرک و تیمن، ابیاتی از قصیده ی ۱۸۰ دیوان را از نظر می گذرانیم:
روحی فداک ای محتشم لبیک لبیک ای صنم
ای رای تو شمس الضحی و ای روی تو بدرالظلم
مایه ده آدم تویی، میوه ی دل مریم تویی
همشهری زمزم تویی، یا قبله الله فی العجم
ای جان جان ها روی تو آشوب دل ها موی تو
و اندر خم گیسوی تو پنهان هزاران صبحدم
...گیرم کرم وقت کرب، ز اهل عجم باشد عجب
باری تو هستی از عرب اَینَ الوفا اینَ الکرم
صحرای مغرب چارسو بگرفت زاغ تنگ خو
سیمرغ مشرق را بگو تا بال بگشاید ز هم
انجم فرو روب از فلک، عصمت فروشوی از ملک
بر زن سما را بر سمک، انداز در کتم عدم
بیرون خرام و بر نشین، بر شهپر روح الامین
آخر گزاف است این چنین تو محتشم او محتشم
#سنایی_غزنوی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"امام صادق (ع) و شاعران نخستين"
در #شعر_فارسی سده های نخستین، بیشترین گرایش در ستایش شخصیت های اسلامی، متوجه #حضرت_رسول (ص) است. از میان امامان شیعه، ابیاتی نیز در مدح و #منقبت #امام_علی و #سوگ #امام_حسین علیهما السلام، سروده شده است. دیگر شخصیت های شیعی تا سده ی ششم چندان نمودی در شعر فارسی ندارند.
با این حال در برخی اشارات دیوان های شاعران شیعی یا منسوب به آن، ابیاتی دیده می شود که به دیگر شخصیت های شیعی، از جمله #امام_صادق (ع) پرداخته است. قدیم ترین این اشارات، بر اساس ابیات باقی مانده، در ابیات پایانی قصیده ی #کسایی_مروزی، در ستایش #امیر_المومنین دیده می شود:
منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید
حق صادق کی شناسد وان زین العابدين
جز این شعر سده ی چهارمی، در ابیات قرن چهارم هیچ اشاره ای از آن حضرت ثبت نشده است. در کل ابیات مربوط به دوران #غزنویان_اول نیز تلمیحی مشخص به آن حضرت نمی توان دید. البته در #قطعه ای از #ابوسعید_ابوالخیر از آن حضرت در کنار دیگر امامان یاد شده که این شعر از نظر #نسخه و #سبک متاخر به نظر می رسد. در دوران #سلجوقیان زمینه های رشد #مفاهیم_شیعی، در اشعار و متون فراهم شده و به مرور علاوه بر حماسه های دینی چون #علی_نامه و اشعار شاعران #اسماعیلی، در سروده های اهل #عرفان نیز، زمینه های تلمیح به نام دیگر امامان فراهم شده است.
از آن جمله، حکیم #سنایی_غزنوی در قصیده ی مشهوری که به روایت نسخه ها در پاسخ #سنجر سلجوقی سروده، خود را پیرو #مذهب_جعفری معرفی کرده است:
گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت
مهر زر جعفری بر دین جعفر داشتن
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"آه و آینه"
یکی از #مضامین پر تکرار در #غزل _ های #فاضل_نظری و بسیاری از شاعران #جوان متمایل به #سبک_هندی و #اصفهانی استفاده از تناسب #آه_و_آینه است.
آینه در شعر فارسی دست کم از #شعر_سلجوقی به وضوح نمود داشته و حتی برخی شاعران آن را در جایگاه #ردیف شعر به کار برده اند. تا پیش از شعر سده ی هشتم، اغلب شاعران #عرفانی، از آن در جایگاه نماد یا استعاره ای برای #روح و #دل انسان بهره برده اند و کمتر به جلوه های مضمونی آن توجه شده است.
آنچه پیش از پرداخت به این #بن_مایه در شعر فاضل باید گفته شود؛ ریشه ها و علت تناسب آه و آینه در شعر گذشته ی فارسی است. در قرن های گذشته، هرچند آینه ها از جنس های مختلف ساخته می شده اند؛ به نظر می رسد در قلمرو اسلامی بیش از همه استفاده از #آینه_های_فلزی مرسوم بوده است. این نکته را به فراوانی در اشعار نیز می توان دید. گویا ساخت آینه از "آهن " و "روی" بیش از همه سابقه داشته است:
#حافظ:
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ورنه هر گز گل و نسرین نداد ز "آهن" و "روی"
*
آه کز طعنه ی بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینه ام "روی" ز "آهن" چه کنم؟
یا #مولوی:
گر "آهن" است دل تو ز سختی اش مگری
که صیقل کرمش آینه ی صفا سازد
یا #نظامی:
چون آینه گرنه "آهنینم"
با سنگدلان چرا نشینم
*
ز #آهنی" گر سکندر آینه ساخت
خضر اگر سوی آب حیوان تاخت
استفاده از آینه های فلزی در اشعار دوره های بعدی نیز نمود دارد؛ چنانکه #بیدل_دهلوی نیز به آن اشاره کرده است:
عکس خونی است فروریخته از پیکر شخص
گر هم آیینه بسازند ز "آهن" تیغ است
آینه های فلزی تا همین دوران معاصر نیز در ایران کاربرد داشته؛ هرچند به مرور با رشد صنعت شیشه گری و آیینه سازی، نوع جدید جایگزین آن شده است.
حال ارتباط آینه با #صیقل و آه کاملا واضح است. آینه ی فلزی در مواجهه با بخار آب و هوای مرطوب زنگ می زند و کدر می شود؛ پس "آه" به دلیل مرطوب بودنش می تواند آینه را کدر کند؛ این علت احتمالا متضاد با گمانی است که ما از پیوند این دو در شعر معاصر داریم.
نمونه های موجود از #سنایی تا #شهریار همه موید رعایت این تناسب و توجه به آن در کاربرد "آه و آینه" است(البته در شعر معاصر وضعیت کمی متفاوت است):
سنایی:
آه را زهره نی که آه کند
از پی آن که رویش آینه است
*
آفت آینه آه است شما از سر عجز
پیش آن روی چو آیینه چرا آه کنید؟
#خاقانی:
کز آه دل بسوزم هرجا که آهنی است
تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه
#سعدی:
چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره می کند آینه ی جمال من
*
ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه من سوخته
*
تو روشن آینه ای ز آه دردمند بترس
عزیز من که اثر می کند در آینه آه

#اوحدی:
دل خسته ام ولی نتوان رفت هر نفس پیش رخ چو آینه ی او که آه دل

حافظ:
تا چکند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد
*
یا رب این آینه ی حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود؟
#وحشی:
آیینه ی جمال تو را آن صفا نماند
آهی زدیم و آینه ات را جلا نماند
#صائب:
از ما متاب روی که از آه نیمه شب
بسیار صبح آینه را شام کرده ایم
بیدل:
ماتم و سور جهان آینه ی یکدگرند
مقطع آه سحر مطلع دیوان گل است.
حتی شاعران دوره های #قاجار و معاصر نیز در ایجاد این پیوند به رابطه ی منطقی تصاویر با جنس بیرونی آینه توجه کرده اند.
نکته ی مورد بحث این است که در غزل های فاضل، ده ها بار از این دو واژه در کنار هم استفاده شده و این مضمون یکی از بن مایه های اصلی تصویری در غزل های اوست؛ با این حال، گوینده چندان توجهی به تغییر #جنس_آینه در دوران خود نکرده و نکوشیده تناسبی جدید و واقعی را از پیوند آه و آینه، از جهان خود و مخاطبان بردارد و به اشعارش وارد کند:
آیینه ای مکدرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من ای بی وفا تو هم
*
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
*
بی سبب نیست که یادآور تنهایی هاست
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
*دل اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگرسوز به آیینه چه گفتی؟
در بسیاری از این نمونه ها "آه" تنها ادات تحسری است که هیچ پیوند موثر و منطقی از منظر تصویری با آیینه ندارد.
در نمونه ی زیر، کاربرد سنگ در کنار آینه کاملا موید این است که تلقی شاعر از آن (شیشه ای و نه فلزی) است و این نکته موید بی توجهی او به پیشینه ی پیوند این دو کلمه است:
در دلم آیینه ای دارم که می گوید به آه
در جهان سنگدل ها کاش می شد سنگ بود
این ها تنها نمونه هایی از یک دفتر شاعر "#کتاب" است و تکرار این مضمون را به همین شیوه در دیگر مجموعه ها نیز می توان دید. البته لزوم رعایت منطق تصویرسازی مولفه ای است که شاید همه موافق آن نباشند؛ اما به نظر حقیر، شاعرانی که به تکرار #کلیشه_های #تصویری و مضمونی، اصرار دارند؛ بهترست ریشه های آن را بدانند.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"آن پنج‌ماهه کودک"
شاید در آثار ادبی، از میان قهرمانان ادب عاشورایی، هیچ نامی چون طفل شیرخواره، حضورِ عاطفی نیافته باشد و چنانکه از متون دینی، مقتل‌ها و زیارات دریافت می‌شود، در تاریخ و ادبیات عاشورا، از شهیدِ شیرخواره، با نام‌ها و القابی چون: عبدالله‌بن‌الحسین، علی اصغر، طفل رضیع و ... یادشده است (بنگرید به فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۸)؛ البته در اشعار شیعی پس از عصر صفوی، غالبا نام علی اصغر برای آن بزرگوار کاربرد داشته است.
اگر مقتل منظوم #کسایی را اقدم سوگ‌سروده‌های عاشورایی در ادب فارسی بدانیم، در خلال آن می‌توان نخستین اشارات موجود به نام شخصیت‌های شاخص واقعه‌ی کربلا را مشاهده کرد. کسایی در مقتل خود، از طفل شهید عاشورا این‌گونه یاد کرده است:

آن پنج‌ماهه کودک، باری چه کرد ویحک؟
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
(دیوان کسایی، ص۷۴)

نکته‌ی قابل توجه این است که خلاف متون و اشعار متاخر، در اشعار کهن، عمدتا از آن حضرت بدون نام یادشده و لقب علی‌اصغر توصیف کننده‌ی امام سجاد(ع) بوده‌است؛ چنانکه سنایی در روایت حوادث پس از ظهر عاشورا می‌سراید:

علی الاصغر ایستاده به‌پای
وان سگان ظلم را بداده رضا[ی]
(حدیقه، ص ۲۶۹)

شهربانوی پیر گشته حزین
علی‌الاصغر آن دو رخ پر چین
(حدیقه، ص ۲۷۰)

نقلِ برخی از متون تاریخی هم موید استفاده‌ی این لقب برای امام سجاد(ع) است؛ چنانکه نویسنده‌ی مجمل‌التواریخ می‌گوید:

"و زنان را با علی‌الاصغر به کوفه آوردند و باز به دمشق فرستادند پیش یزید".
(مجمل‌التواریخ، ص ۴۵۱ و ۴۵۲؛ همچنین بنگرید به ص ۶۴۳)

#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد_علیه_السلام
#علی_اصغر
#سنایی
@drmmoradi
"آن پنج‌ماهه کودک"
شاید در آثار ادبی، از میان قهرمانان ادب عاشورایی، هیچ نامی چون طفل شیرخواره، حضورِ عاطفی نیافته باشد و چنانکه از متون دینی، مقتل‌ها و زیارات دریافت می‌شود، در تاریخ و ادبیات عاشورا، از ‌شهیدِ شیرخواره، با نام‌ها و القابی چون: عبدالله‌بن‌الحسین، علی اصغر، طفل رضیع و ... یادشده است (بنگرید به فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۸)؛ البته در اشعار شیعی پس از عصر صفوی، غالبا نام علی اصغر برای آن بزرگوار کاربرد داشته است.
اگر مقتل منظوم #کسایی را اقدم سوگ‌سروده‌های عاشورایی در ادب فارسی بدانیم، در خلال آن می‌توان نخستین اشارات موجود به نام شخصیت‌های شاخص واقعه‌ی کربلا را مشاهده کرد. کسایی در مقتل خود، از طفل شهید عاشورا این‌گونه یاد کرده است:

آن پنج‌ماهه کودک، باری چه کرد ویحک؟
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
(دیوان کسایی، ص۷۴)

نکته‌ی قابل توجه این است که خلاف متون و اشعار متاخر، در اشعار کهن، عمدتا از آن حضرت بدون نام یادشده و لقب علی‌اصغر توصیف کننده‌ی امام سجاد(ع) بوده‌است؛ چنانکه سنایی در روایت حوادث پس از ظهر عاشورا می‌سراید:

علی الاصغر ایستاده به‌پای
وان سگان ظلم را بداده رضا[ی]
(حدیقه، ص ۲۶۹)

شهربانوی پیر گشته حزین
علی‌الاصغر آن دو رخ پر چین
(حدیقه، ص ۲۷۰)

نقلِ برخی از متون تاریخی هم موید استفاده‌ی این لقب برای امام سجاد(ع) است؛ چنانکه نویسنده‌ی مجمل‌التواریخ می‌گوید:

"و زنان را با علی‌الاصغر به کوفه آوردند و باز به دمشق فرستادند پیش یزید".
(مجمل‌التواریخ، ص ۴۵۱ و ۴۵۲؛ همچنین بنگرید به ص ۶۴۳)

#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد_علیه_السلام
#علی_اصغر
#سنایی
@drmomoradi
Forwarded from محمد مرادی
"آن پنج‌ماهه کودک"
شاید در آثار ادبی، از میان قهرمانان ادب عاشورایی، هیچ نامی چون طفل شیرخواره، حضورِ عاطفی نیافته باشد و چنانکه از متون دینی، مقتل‌ها و زیارات دریافت می‌شود، در تاریخ و ادبیات عاشورا، از ‌شهیدِ شیرخواره، با نام‌ها و القابی چون: عبدالله‌بن‌الحسین، علی اصغر، طفل رضیع و ... یادشده است (بنگرید به فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۸)؛ البته در اشعار شیعی پس از عصر صفوی، غالبا نام علی اصغر برای آن بزرگوار کاربرد داشته است.
اگر مقتل منظوم #کسایی را اقدم سوگ‌سروده‌های عاشورایی در ادب فارسی بدانیم، در خلال آن می‌توان نخستین اشارات موجود به نام شخصیت‌های شاخص واقعه‌ی کربلا را مشاهده کرد. کسایی در مقتل خود، از طفل شهید عاشورا این‌گونه یاد کرده است:

آن پنج‌ماهه کودک، باری چه کرد ویحک؟
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
(دیوان کسایی، ص۷۴)

نکته‌ی قابل توجه این است که خلاف متون و اشعار متاخر، در اشعار کهن، عمدتا از آن حضرت بدون نام یادشده و لقب علی‌اصغر توصیف کننده‌ی امام سجاد(ع) بوده‌است؛ چنانکه سنایی در روایت حوادث پس از ظهر عاشورا می‌سراید:

علی الاصغر ایستاده به‌پای
وان سگان ظلم را بداده رضا[ی]
(حدیقه، ص ۲۶۹)

شهربانوی پیر گشته حزین
علی‌الاصغر آن دو رخ پر چین
(حدیقه، ص ۲۷۰)

نقلِ برخی از متون تاریخی هم موید استفاده‌ی این لقب برای امام سجاد(ع) است؛ چنانکه نویسنده‌ی مجمل‌التواریخ می‌گوید:

"و زنان را با علی‌الاصغر به کوفه آوردند و باز به دمشق فرستادند پیش یزید".
(مجمل‌التواریخ، ص ۴۵۱ و ۴۵۲؛ همچنین بنگرید به ص ۶۴۳)

#شعر_عاشورایی
#امام_سجاد_علیه_السلام
#علی_اصغر
#سنایی
@drmomoradi