درودها همرنگ انار و بابونه و غزل برشما
عصر کوتاه ترین روز سالتان دلنواز؛
واپسین برگ دفتر پاییز امسالتان خوش نقش و نگار؛
امشب، یک دقیقه بیشتر همدیگر را دوست بداریم... پیشاپیش فرا رسیدن شب چله(یلدا) و آغاز زمستانتان شادباش و فرخنده
📖🌸🍃❀🕊❀🌸🍃❄️🌙✨🎶🍉#یلدا
عصر کوتاه ترین روز سالتان دلنواز؛
واپسین برگ دفتر پاییز امسالتان خوش نقش و نگار؛
امشب، یک دقیقه بیشتر همدیگر را دوست بداریم... پیشاپیش فرا رسیدن شب چله(یلدا) و آغاز زمستانتان شادباش و فرخنده
📖🌸🍃❀🕊❀🌸🍃❄️🌙✨🎶🍉#یلدا
هر کسی را دوست داشته باشم تو هستی/ عجیب!
عشق، همهشان را تغییر میدهد
چشمهایاش که آبیست میشود سبز، مثلِ برگ
و با صدای تو حرف میزند
نیمنگاهاش بسیار خطرناک است
شبیهِ تو سیگار میکشد
هر کسی را که دوست داشته باشم تو هستی/ عجیب!
بیهیچ دلیلی از تو نمیشود گذشت
#آتیلا_ایلهان | Attilâ İlhan | ترکیه، ۲۰۰۵-۱۹۲۵ |
برگردان: #مجتبا_نهانی | ✓●بخشی از یک شعر
@asheghanehaye_fatima
هر کسی را دوست داشته باشم تو هستی/ عجیب!
عشق، همهشان را تغییر میدهد
چشمهایاش که آبیست میشود سبز، مثلِ برگ
و با صدای تو حرف میزند
نیمنگاهاش بسیار خطرناک است
شبیهِ تو سیگار میکشد
هر کسی را که دوست داشته باشم تو هستی/ عجیب!
بیهیچ دلیلی از تو نمیشود گذشت
#آتیلا_ایلهان | Attilâ İlhan | ترکیه، ۲۰۰۵-۱۹۲۵ |
برگردان: #مجتبا_نهانی | ✓●بخشی از یک شعر
@asheghanehaye_fatima
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم،
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،
تو نیز، بیواهمه، مرا بر تن میکنی
و فرشتهها باقی ماجرا را میدانند.
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم
همین که از گلدان تو محو میشوم،
تو، بیواهمه، با من همدردی میکنی
نزدیک به تنهایی.
#اميلی_ديكنسون | Emily Dickinson | آمریکا، ۱۸۸۶-۱۸۳۰ |
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،
تو نیز، بیواهمه، مرا بر تن میکنی
و فرشتهها باقی ماجرا را میدانند.
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم
همین که از گلدان تو محو میشوم،
تو، بیواهمه، با من همدردی میکنی
نزدیک به تنهایی.
#اميلی_ديكنسون | Emily Dickinson | آمریکا، ۱۸۸۶-۱۸۳۰ |
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
بسیار دوستات دارم
فراوان دوستات دارم...
و میدانم که در تبعیدگاه زندگی میکنم
و تو در تبعیدگاهی دیگر
و بین من و تو...
باد است و ابر
رعد است و برق
آتش است و برف
و میدانم که رسیدن به چشمانات خیالی بیش نیست
و این را میدانم که رسیدن به تو
خودکشیست...
ولی شادمانم میکند که خود را
برای تو تکهتکه کنم ای بانوی گرانبها...
و اگر اختیارم دهند
عشقات را دوباره تکرار خواهم کرد...!
أحبك جدا...
أحبك جداً وأعرف أني أعيش بمنفى
وأنت بمنفى
وبيني وبينك
ريحٌ وغيمٌ
وبرقٌ ورعدٌ
وثلجٌ ونـار
وأعرف أن الوصول لعينيك وهمٌ
وأعرف أن الوصول إليك انتحـار
ويسعدني
أن أمزق نفسي لأجلك أيتها الغالية
ولو خيروني
لكررت حبك للمرة الثانية...
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #سعید_هلیچی
بسیار دوستات دارم
فراوان دوستات دارم...
و میدانم که در تبعیدگاه زندگی میکنم
و تو در تبعیدگاهی دیگر
و بین من و تو...
باد است و ابر
رعد است و برق
آتش است و برف
و میدانم که رسیدن به چشمانات خیالی بیش نیست
و این را میدانم که رسیدن به تو
خودکشیست...
ولی شادمانم میکند که خود را
برای تو تکهتکه کنم ای بانوی گرانبها...
و اگر اختیارم دهند
عشقات را دوباره تکرار خواهم کرد...!
أحبك جدا...
أحبك جداً وأعرف أني أعيش بمنفى
وأنت بمنفى
وبيني وبينك
ريحٌ وغيمٌ
وبرقٌ ورعدٌ
وثلجٌ ونـار
وأعرف أن الوصول لعينيك وهمٌ
وأعرف أن الوصول إليك انتحـار
ويسعدني
أن أمزق نفسي لأجلك أيتها الغالية
ولو خيروني
لكررت حبك للمرة الثانية...
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #سعید_هلیچی
حتا اگر هرگز
بارِ دیگر تو را نبینم
احتیاج دارم بدانم
جایی
در این شهرِ کثیفِ ترسناک
در گوشهیی از این جهنمِ سیاه
تو هستی و
مرا دوست داری
#ارنستو_ساباتو | Ernesto Sabato | آرژانتین، ۲۰۱۱-۱۹۱۱ |
برگردان: #مصطفا_مفیدی
@asheghanehaye_fatima
بارِ دیگر تو را نبینم
احتیاج دارم بدانم
جایی
در این شهرِ کثیفِ ترسناک
در گوشهیی از این جهنمِ سیاه
تو هستی و
مرا دوست داری
#ارنستو_ساباتو | Ernesto Sabato | آرژانتین، ۲۰۱۱-۱۹۱۱ |
برگردان: #مصطفا_مفیدی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
آنگاه که خورشید الماسهایش را
بر سر جهان میپاشد
عطر گلها را استشمام میکنم
تو را در تمام درختان میبینم.
و تو را
در یک همآغوشی مست از عشق
بر علفزارهای معطر تسخیر میکنم.
آنهنگام که ماه فروتنانه نعمتاش
را به همگان میبخشد
من تو را غولآسا تجسم میکنم
همچون سایهروشنهای نوک تیز ِ
یک رعدوبرق.
تو در نگاه من
پر شکوه جلوه میکنی
تعجبزده از جاودانهها و بیمرگیها
بخشایندهی لذت به گرداگرد جهان
تسلی دهندهی نا امیدیها
و زدایندهی رنجها.
تو را در فضا تنفس میکنم
پر رمز و راز تصورت میکنم
تو را از نیستیها استخراج میکنم.
اینطور به نظر میرسد
که جهان برای یاری من در وجود آمده
تا تو را برانگیزانم
و خورشید برای خدمت من اینجاست
تا همچون فانوسی
راههای ناهموار مرا روشنایی بخشد...
#ترزا_ویلم_مونت | Teresa Wilms Montt | شیلی، ۱۹۲۱-۱۸۹۳ |
برگردان: #نریمان_ز
آنگاه که خورشید الماسهایش را
بر سر جهان میپاشد
عطر گلها را استشمام میکنم
تو را در تمام درختان میبینم.
و تو را
در یک همآغوشی مست از عشق
بر علفزارهای معطر تسخیر میکنم.
آنهنگام که ماه فروتنانه نعمتاش
را به همگان میبخشد
من تو را غولآسا تجسم میکنم
همچون سایهروشنهای نوک تیز ِ
یک رعدوبرق.
تو در نگاه من
پر شکوه جلوه میکنی
تعجبزده از جاودانهها و بیمرگیها
بخشایندهی لذت به گرداگرد جهان
تسلی دهندهی نا امیدیها
و زدایندهی رنجها.
تو را در فضا تنفس میکنم
پر رمز و راز تصورت میکنم
تو را از نیستیها استخراج میکنم.
اینطور به نظر میرسد
که جهان برای یاری من در وجود آمده
تا تو را برانگیزانم
و خورشید برای خدمت من اینجاست
تا همچون فانوسی
راههای ناهموار مرا روشنایی بخشد...
#ترزا_ویلم_مونت | Teresa Wilms Montt | شیلی، ۱۹۲۱-۱۸۹۳ |
برگردان: #نریمان_ز
@asheghanehaye_fatima
■ابدیت
اگر میتوانستم سالِ دیگر ببینمات
ماهها را میفشردم و گلوله میکردم
و هر یک را در گنجهیی مینهادم
مبادا شمارشان را از دست بدهم
اگر فقط چند قرن تأخیر میکردی
قرنها را بر سرِ انگشت میشمردم
و از هم کم میکردم
تا آنکه پنجهام به دورترین دیار فروافتد
اگر یقین داشتم که هر گاه جان میسپارم
تو به من خواهی پیوست
جانام را چون پوستی اضافی میکَندم
و بیدرنگ ابدیت را میگُزیدم...
#امیلی_برونته | Emily Jane Brontë | انگلستان، ۱۸۴۸ - ۱۸۱۸ |
برگردان: #سعید_سعیدپور
■ابدیت
اگر میتوانستم سالِ دیگر ببینمات
ماهها را میفشردم و گلوله میکردم
و هر یک را در گنجهیی مینهادم
مبادا شمارشان را از دست بدهم
اگر فقط چند قرن تأخیر میکردی
قرنها را بر سرِ انگشت میشمردم
و از هم کم میکردم
تا آنکه پنجهام به دورترین دیار فروافتد
اگر یقین داشتم که هر گاه جان میسپارم
تو به من خواهی پیوست
جانام را چون پوستی اضافی میکَندم
و بیدرنگ ابدیت را میگُزیدم...
#امیلی_برونته | Emily Jane Brontë | انگلستان، ۱۸۴۸ - ۱۸۱۸ |
برگردان: #سعید_سعیدپور
@asheghanehaye_fatima
İkimiz de biliyoruz, sevgilim,
Öğretebiliriz:
Dövüşmeyi insanlarımız için
Ve her gün biraz daha candan
biraz daha iyi
Sevmeyi…
هر دوی ما میدانیم، محبوب من!
جنگیدن به خاطر انسانها را
و دوست داشتن را
- هر روز اندکی عمیقتر
هر روز اندکی بهتر -
میتوانیم یاد بگیریم.
🔺برگردان ترکمنی
دیلدارئم،
ائنسانلار اۆچین سؤوشمهگی
اۇلارئ سؤیمهگی
ایکیمیز هم غۇوئ دۆشۆنیأریس
- هر گۆن چونگنگورراق
گۆنبهگۆندن
غۇووراق
اؤورنیپ باریارئس...
#ناظم_حکمت | #ناظیم_حیکمت | Nâzım Hikmet |ترکیه، ۱۹۶۳-۱۹۰۲ |
برگردان به فارسی: #ابوالفضل_پاشا
برگردان به ترکمنی: #بایرام_سبحانی
İkimiz de biliyoruz, sevgilim,
Öğretebiliriz:
Dövüşmeyi insanlarımız için
Ve her gün biraz daha candan
biraz daha iyi
Sevmeyi…
هر دوی ما میدانیم، محبوب من!
جنگیدن به خاطر انسانها را
و دوست داشتن را
- هر روز اندکی عمیقتر
هر روز اندکی بهتر -
میتوانیم یاد بگیریم.
🔺برگردان ترکمنی
دیلدارئم،
ائنسانلار اۆچین سؤوشمهگی
اۇلارئ سؤیمهگی
ایکیمیز هم غۇوئ دۆشۆنیأریس
- هر گۆن چونگنگورراق
گۆنبهگۆندن
غۇووراق
اؤورنیپ باریارئس...
#ناظم_حکمت | #ناظیم_حیکمت | Nâzım Hikmet |ترکیه، ۱۹۶۳-۱۹۰۲ |
برگردان به فارسی: #ابوالفضل_پاشا
برگردان به ترکمنی: #بایرام_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
میان دهان غایبات
و دهان من
هوا، میوهای خاموش و مشترک است
و من به ستارهها نگاه نمیکنم
که در دریاچهی شب میرقصند
در خواب تو
که در کالبد من میآرامد
ساعات، غلیظتر میشوند.
رفتوآمدی از سروها
بوها
تندبادهای مغاک
بالای سراشیب پلکهایم...
و بلبل میخواند
و ستارهی صبح
و چکاوک
و نورت
هنوز مرا پنهان میکند.
و آنگاه که روز درآید
نخواهی رفت.
#کلارا_خانس | Clara Janés | اسپانیا، ۱۹۴۰ |
برگردان: #محسن_عمادی
میان دهان غایبات
و دهان من
هوا، میوهای خاموش و مشترک است
و من به ستارهها نگاه نمیکنم
که در دریاچهی شب میرقصند
در خواب تو
که در کالبد من میآرامد
ساعات، غلیظتر میشوند.
رفتوآمدی از سروها
بوها
تندبادهای مغاک
بالای سراشیب پلکهایم...
و بلبل میخواند
و ستارهی صبح
و چکاوک
و نورت
هنوز مرا پنهان میکند.
و آنگاه که روز درآید
نخواهی رفت.
#کلارا_خانس | Clara Janés | اسپانیا، ۱۹۴۰ |
برگردان: #محسن_عمادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺●آهنگ فرانسوی:
«آخرین رقص» | "Dernière Danse"
🎙●خواننده: #ایندیلا | "Indila" |
●برگردان: #حسن_میرمحمدی
🔺به همراه زیرنویس فارسی
@asheghanehaye_fatima
«آخرین رقص» | "Dernière Danse"
🎙●خواننده: #ایندیلا | "Indila" |
●برگردان: #حسن_میرمحمدی
🔺به همراه زیرنویس فارسی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
به گنجشکانی
که از سمت چشمانات
تا قلب من پرواز میکنند
گواهی میدهم،
گواهی میدهم
که یک بار عاشقات شدم
و همچنان...!
أشهد
بالعصافير ألتي تطير من عينيك
إلي قلبي
أشهد أنني
احببتك مرّة و مازلت..
#غادة_السمان
برگردان: #سعید_هلیچی
به گنجشکانی
که از سمت چشمانات
تا قلب من پرواز میکنند
گواهی میدهم،
گواهی میدهم
که یک بار عاشقات شدم
و همچنان...!
أشهد
بالعصافير ألتي تطير من عينيك
إلي قلبي
أشهد أنني
احببتك مرّة و مازلت..
#غادة_السمان
برگردان: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
در گفتوگوی ما
فنجان تو کوهستانیست
وقتی که به بوسههای تو نما میبخشد
وقتی که بوسههای ما نما میگیرند
چشمان تو روح هندسیشان را
در کوهستان پنهان میسازند
چشمان تو روح هندسی دارند
وقتی که فنجان تو کوهستانیست
و بوسه که از کنار دست چپ ِ تو
میافتد
میافتد در دهان راست ِ من
در گفتوگوی ما
- آندم که نگاه صخره در نگاه ِ پَر
میماند -
او ضلع مربع پریدن را
میداند.
#یدالله_رویایی
در گفتوگوی ما
فنجان تو کوهستانیست
وقتی که به بوسههای تو نما میبخشد
وقتی که بوسههای ما نما میگیرند
چشمان تو روح هندسیشان را
در کوهستان پنهان میسازند
چشمان تو روح هندسی دارند
وقتی که فنجان تو کوهستانیست
و بوسه که از کنار دست چپ ِ تو
میافتد
میافتد در دهان راست ِ من
در گفتوگوی ما
- آندم که نگاه صخره در نگاه ِ پَر
میماند -
او ضلع مربع پریدن را
میداند.
#یدالله_رویایی
تنها،
کافیست؛
دست زنی در دستانام
تا
در آغوش گیرم؛
آزادیام را.
#محمود_درويش | فلسطین، ۲۰۰۸-۱۹۴۱ |
برگردان: #صالح_بوعذار
@asheghanehaye_fatima
کافیست؛
دست زنی در دستانام
تا
در آغوش گیرم؛
آزادیام را.
#محمود_درويش | فلسطین، ۲۰۰۸-۱۹۴۱ |
برگردان: #صالح_بوعذار
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
و ما بر زمین ردنامهای ناپدیدیم
ما راندهشدهگان
محکومایم که بهشت را بسراییم
گلها را از نو بکاریم
زینتی برای زلف دوشیزهگان
ما محکوم شدیم تا بهشت را ترک کنیم
پس مقابلمان زمین گسترده شد.
و حالی
عشق سفر دشواریست در پهنهی جهان
مشق سکون و سکوت است
سکوتی بهسان آلیشها و راشهای قصهیی کهن
عشق طریقت نگاه است
نگاهی که بر خاکها بذری میکارد
بذری، درختی
تا من سخن بگویم
و تو با برگها نوازشام کنی.
#اکتاویو_پاز | Octavio Paz | مکزیک، ۱۹۹۸-۱۹۱۴ |
برگردان: #اردشیر_اسفندیاری
و ما بر زمین ردنامهای ناپدیدیم
ما راندهشدهگان
محکومایم که بهشت را بسراییم
گلها را از نو بکاریم
زینتی برای زلف دوشیزهگان
ما محکوم شدیم تا بهشت را ترک کنیم
پس مقابلمان زمین گسترده شد.
و حالی
عشق سفر دشواریست در پهنهی جهان
مشق سکون و سکوت است
سکوتی بهسان آلیشها و راشهای قصهیی کهن
عشق طریقت نگاه است
نگاهی که بر خاکها بذری میکارد
بذری، درختی
تا من سخن بگویم
و تو با برگها نوازشام کنی.
#اکتاویو_پاز | Octavio Paz | مکزیک، ۱۹۹۸-۱۹۱۴ |
برگردان: #اردشیر_اسفندیاری
■سکوت
معانی در کلمات نیست
در سکوتی است که بین آنهاست
کلمات دانستهها را دربر میگیرند؛
اما کیست، جز سکوت،
که سهم ما را از اسرار نادانستهها ادا کند؟
■Silence
Not in words, in silence
Between , meaning lies
Words embrace
The known , but who impart to us
Our shared secret
#کتلین_رین | Kathleen Raine | انگلستان، ۲۰۰۳-۱۹۰۸ |
برگردان: #حسین_الهی_قمشهای
@asheghanehaye_fatima
معانی در کلمات نیست
در سکوتی است که بین آنهاست
کلمات دانستهها را دربر میگیرند؛
اما کیست، جز سکوت،
که سهم ما را از اسرار نادانستهها ادا کند؟
■Silence
Not in words, in silence
Between , meaning lies
Words embrace
The known , but who impart to us
Our shared secret
#کتلین_رین | Kathleen Raine | انگلستان، ۲۰۰۳-۱۹۰۸ |
برگردان: #حسین_الهی_قمشهای
@asheghanehaye_fatima