خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم،
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،
تو نیز، بیواهمه، مرا بر تن میکنی ــ
و فرشتهها باقی ماجرا را میدانند.
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم
همین که از گلدان تو محو میشوم،
تو، بیواهمه، با من همدردی میکنی
نزدیک به تنهایی.
○●شاعر: #اميلی_ديكنسون | Emily Dickinson | آمریکا، ۱۸۸۶-۱۸۳۰ |
○●برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،
تو نیز، بیواهمه، مرا بر تن میکنی ــ
و فرشتهها باقی ماجرا را میدانند.
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم
همین که از گلدان تو محو میشوم،
تو، بیواهمه، با من همدردی میکنی
نزدیک به تنهایی.
○●شاعر: #اميلی_ديكنسون | Emily Dickinson | آمریکا، ۱۸۸۶-۱۸۳۰ |
○●برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم،
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،
تو نیز، بیواهمه، مرا بر تن میکنی ــ
و فرشتهها باقی ماجرا را میدانند.
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم
همین که از گلدان تو محو میشوم،
تو، بیواهمه، با من همدردی میکنی
نزدیک به تنهایی.
■●شاعر: #اميلی_ديكنسون | Emily Dickinson | آمریکا●۱۸۸۶-۱۸۳۰ |
■●برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،
تو نیز، بیواهمه، مرا بر تن میکنی ــ
و فرشتهها باقی ماجرا را میدانند.
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم
همین که از گلدان تو محو میشوم،
تو، بیواهمه، با من همدردی میکنی
نزدیک به تنهایی.
■●شاعر: #اميلی_ديكنسون | Emily Dickinson | آمریکا●۱۸۸۶-۱۸۳۰ |
■●برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
■من باران را به تو میبخشم
من همانند دیگر عاشقانات نیستم، بانوی من!
اگر کسی به تو ابری داده باشد
من باران را به تو میبخشم
اگر او فانوس دریایی را به تو میدهد،
من ارمغانام به تو ماه خواهد بود
اگر کسی شاخهای را،
من درختان را
و اگر کسی دیگر کشتی را
من سفر را به تو پیشکش میکنم.
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
من همانند دیگر عاشقانات نیستم، بانوی من!
اگر کسی به تو ابری داده باشد
من باران را به تو میبخشم
اگر او فانوس دریایی را به تو میدهد،
من ارمغانام به تو ماه خواهد بود
اگر کسی شاخهای را،
من درختان را
و اگر کسی دیگر کشتی را
من سفر را به تو پیشکش میکنم.
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم،
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،
تو نیز، بیواهمه، مرا بر تن میکنی
و فرشتهها باقی ماجرا را میدانند.
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم
همین که از گلدان تو محو میشوم،
تو، بیواهمه، با من همدردی میکنی
نزدیک به تنهایی.
#اميلی_ديكنسون | Emily Dickinson | آمریکا، ۱۸۸۶-۱۸۳۰ |
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
همینکه بر سینهی تو لختی دست میکشم،
تو نیز، بیواهمه، مرا بر تن میکنی
و فرشتهها باقی ماجرا را میدانند.
خودم را در میان گلهایام پنهان میکنم
همین که از گلدان تو محو میشوم،
تو، بیواهمه، با من همدردی میکنی
نزدیک به تنهایی.
#اميلی_ديكنسون | Emily Dickinson | آمریکا، ۱۸۸۶-۱۸۳۰ |
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
چهرهای در پایان روز
گاهوارهای در برگهای مردهی روز
یک سبد باران برهنه
هر پرتو پنهانماندهی خورشید
هر سرچشمهی سرچشمهها در ژرفای آب
هر آیینهی آیینههای شکسته
چهرهای به حجم سکوت
سنگریزهای لابهلای دیگر سنگریزهها
برای برگها آخرین روشنای روز
چهرهای مانند تمامی چهرههای فراموششده.
■شاعر: #پل_الوار | Paul Eluard | فرانسه، ۱۹۵۲-۱۸۹۵ |
■برگردان: #مجتبا_گلستانی
🔺به گزارش خبرگزاری ایلنا، «مجتبا گلستانی» نویسنده، مترجم و پژوهشگر فلسفه به دلیل ابتلا به کرونا درگذشت.
چهرهای در پایان روز
گاهوارهای در برگهای مردهی روز
یک سبد باران برهنه
هر پرتو پنهانماندهی خورشید
هر سرچشمهی سرچشمهها در ژرفای آب
هر آیینهی آیینههای شکسته
چهرهای به حجم سکوت
سنگریزهای لابهلای دیگر سنگریزهها
برای برگها آخرین روشنای روز
چهرهای مانند تمامی چهرههای فراموششده.
■شاعر: #پل_الوار | Paul Eluard | فرانسه، ۱۹۵۲-۱۸۹۵ |
■برگردان: #مجتبا_گلستانی
🔺به گزارش خبرگزاری ایلنا، «مجتبا گلستانی» نویسنده، مترجم و پژوهشگر فلسفه به دلیل ابتلا به کرونا درگذشت.
دو جاده در جنگلی زرد از هم دور میشدند،
و دریغا که من نمیتوانستم هر دو را سفر کنم
و من تنها مسافری بودم، دیرزمانی ایستادم
و به یکیشان تا میتوانستم، نگریستم
تا آنجا که جاده در لابهلای درختها و شاخهها خم شده بود؛
پس راه دیگر را برگزیدم، جادهای به زیبایی عادلانهی همان جاده،
شاید چیزی بهتر را طلب میکردم
زیرا که پوشیده از علف بود، اما نیازمند تنپوش،
هرچند با گذشتن از آنجا
آن عبور را بهراستی به تن کرده بود،
و هر دو جاده در آن صبحدم دراز کشیده بودند
در لابهلای برگها و هیچ جای پایی سیاهشان نکرده بود
آه، من جادهی نخستین را برای روزی دگر نگاه داشتم!
همچنان میدانستم که راه به راهی میانجامد
که من تردید داشتم که آیا هرگز باید از آن برگردم.
باید این حرفها را با آهی حسرتبار بگویم
جایی در میانهی سالها و سالها:
دو جاده در جنگلی از هم دور میشدند
و من،
من آن جاده را طی کردم که کمتر از آن سفر میکردند
و تمام تفاوت کار در همین بود.
Two roads diverged in a yellow wood
And sorry I could not travel both
And be one traveller,long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth
Then took the other, as just as fair, and giving
Perhaps the better claim,Because it was grassy and
Wanted wear, Though as for that the passing there
Had worn them really about the same, And both that
Morning equally lay
In leaves no step had trodden black
Oh,I kept the first for another day! Yet knowing how
Way leads on to way,
I doubted if I should ever com back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence :
To roads diverged in a wood
and I, I took the one less travelled by and that has
made all the difference.
#رابرت_فراست
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
و دریغا که من نمیتوانستم هر دو را سفر کنم
و من تنها مسافری بودم، دیرزمانی ایستادم
و به یکیشان تا میتوانستم، نگریستم
تا آنجا که جاده در لابهلای درختها و شاخهها خم شده بود؛
پس راه دیگر را برگزیدم، جادهای به زیبایی عادلانهی همان جاده،
شاید چیزی بهتر را طلب میکردم
زیرا که پوشیده از علف بود، اما نیازمند تنپوش،
هرچند با گذشتن از آنجا
آن عبور را بهراستی به تن کرده بود،
و هر دو جاده در آن صبحدم دراز کشیده بودند
در لابهلای برگها و هیچ جای پایی سیاهشان نکرده بود
آه، من جادهی نخستین را برای روزی دگر نگاه داشتم!
همچنان میدانستم که راه به راهی میانجامد
که من تردید داشتم که آیا هرگز باید از آن برگردم.
باید این حرفها را با آهی حسرتبار بگویم
جایی در میانهی سالها و سالها:
دو جاده در جنگلی از هم دور میشدند
و من،
من آن جاده را طی کردم که کمتر از آن سفر میکردند
و تمام تفاوت کار در همین بود.
Two roads diverged in a yellow wood
And sorry I could not travel both
And be one traveller,long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth
Then took the other, as just as fair, and giving
Perhaps the better claim,Because it was grassy and
Wanted wear, Though as for that the passing there
Had worn them really about the same, And both that
Morning equally lay
In leaves no step had trodden black
Oh,I kept the first for another day! Yet knowing how
Way leads on to way,
I doubted if I should ever com back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence :
To roads diverged in a wood
and I, I took the one less travelled by and that has
made all the difference.
#رابرت_فراست
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
قلبت را با خود میبرم (قلبت را در
قلبم حمل میکنم) هیچگاه بدون قلب تو نیستم (هرجا که میروم تو میآیی، نازنین من، و هر کار که تنها من میکنم
کار توست، محبوب من)
هراسی ندارم
از سرنوشت (چون تو سرنوشت منی، شیرین من)
جهان را نمیخواهم (که زیبا تویی که جهان من شدهای، راستیِ من)
و این تویی منظور همیشگی ماه
و هر آوازی که خورشید همیشه خواهد خواند.
پیشکش تو عمیقترین رازی که کس نمیداندش
(پیشکش تو ریشهی ریشه و جوانهی جوانه
و آسمانِ آسمانِ درختی که زندگی مینامندش؛ که میروید
بالاتر از جایی که روح بتواند آرزو کند یا ذهن پنهان شود)
و این حیرتی است که ستارهها را جدا از هم نگه میدارد.
من قلبت را با خود میبرم (من قلبت را در قلبم حمل میکنم)
#ای_ای_کامینگز [ "E. E. Cummings" | آمریکا، ۱۹۶۲-۱۸۹۴ ]
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima
قلبم حمل میکنم) هیچگاه بدون قلب تو نیستم (هرجا که میروم تو میآیی، نازنین من، و هر کار که تنها من میکنم
کار توست، محبوب من)
هراسی ندارم
از سرنوشت (چون تو سرنوشت منی، شیرین من)
جهان را نمیخواهم (که زیبا تویی که جهان من شدهای، راستیِ من)
و این تویی منظور همیشگی ماه
و هر آوازی که خورشید همیشه خواهد خواند.
پیشکش تو عمیقترین رازی که کس نمیداندش
(پیشکش تو ریشهی ریشه و جوانهی جوانه
و آسمانِ آسمانِ درختی که زندگی مینامندش؛ که میروید
بالاتر از جایی که روح بتواند آرزو کند یا ذهن پنهان شود)
و این حیرتی است که ستارهها را جدا از هم نگه میدارد.
من قلبت را با خود میبرم (من قلبت را در قلبم حمل میکنم)
#ای_ای_کامینگز [ "E. E. Cummings" | آمریکا، ۱۹۶۲-۱۸۹۴ ]
برگردان: #مجتبا_گلستانی
@asheghanehaye_fatima