کتاب مقدس می گوید آدم و حوا از باغ عدن بیرون رانده شدند. ولی من دوست دارم بگویم: هیچ وقت بیرون رانده نشدند. شایعه ای دروغ شنیده اید. آنها فقط به خواب رفتند- آنها در باغ عدن هستند چو جایی برای بودن ندارند.
همه جای جهان متعلق به خداست، همه جای جهان باغ خداست. کجا می توان رانده شد؟
روزی با یک کشیش مسیحی حرف می زدیم که پرسیدم: آدم و حوا به کجا رانده شدند؟ مگر جایی وجود دارد؟
او نتوانست جوابی بدهد - چون همه ی ملکوت و پادشاهی، مال خداست. بله، پادشاهی معمولی می تواند فرزندش را براند، چون پادشاهی او محدودیت هایی دارد.
پادشاهی های دیگری هم وجود دارد، فرزند از پادشاهی رانده می شود، از موانع و محدودیت ها رانده می شود.
تو می توانی از هند، آلمان و ژاپن رانده شوی، چون جای دیگری وجود دارد.
اما خدا، تو را کجا براند؟
جایی نیست. باغ عدن محدودیتی ندارد، کل هستی باغ اوست.
کشیش مسیحی پرسید: پس از آن چه اتفاقی افتاد؟ داستان را چگونه تفسیر می کنی؟
گفتم: آنها به خواب رفتند.
با خوردن میوه ی دانش، به خواب رفتند، آنها دارای ذهن شدند - تا جایی که به هشیاری مربوط است، کسی که دارای ذهن شود، به خواب می رود.
با خوردن میوه ی دانش و به دست آوردن دانش، دارای ذهن شدند.
داستان خیلی ساده ولی مهم است. خدا به آنها گفت از میوه ی درخت دانش نخورند، و این اولین دستوری بود که به آدم و حوا داده شد؛ ذهن نداشته باشید تا معصوم باقی بمانید، دانش اندوز نباشید.
ولی آنها بر وسوسه غلبه نکردند و دانش اندوز شدند. لحظه ای که دانش اندوز می شوید، جریان هشیاری شما از دل، به مغز تغییر می یابد.
دل به خواب می رود و مغز بیدار می شود. و مغز از درک خدا عاجز است، عاجز از درک اینکه تو پیشاپیش در خدا هستی و جای دیگری نمی توانی باشی.
فقط از مغز هبوط کن، به دل برگرد، دوباره در باغ عدن هستی. از این رو است که بر رهایی از دانش تاکید می کنم.
تارک دنیا نباش، دنیا زیباست. زن را رها نکن، او زندگی توست. و این معنی حقیقی کلمه ی "حوا" است.
داستان از این قرار است:
آدم تنها بود و احساس دلتنگی و تنهایی کرد و خدا حوا را آفرید - از دنده های آدم.
این هم زیباست، این قصه نشانگر این است که زن و مرد فقط از بیرون از همدیگر جدا و متفاوت اند، از درون و عمق وجود یکی هستند.
وقتی خدا از آدم پرسید: این زن را چه خواهی نامید؟ این خلقت جدید.
آدم گفت: حوا- یعنی زندگی.
خدا پرسید: چرا؟
آدم گفت: چرا؟!! چون او زندگی من است. بدون او مرده بودم.
نیازی به ترک زنت نیست، او زندگی توست. نیازی به ترک همسر و فرزندان نیست.
ولی چیزی باید ترک شود و آن چیزی نیست جز، دانش اندوزی. چیزی که باید ترک شود، ذهن است.
طنز قصه در این است که مردم دنیا را ترک می کنند ولی همچنان گرفتار ذهن خویش اند.
اشو
کتاب: ماهی در دریا، تشنه نیست
همه جای جهان متعلق به خداست، همه جای جهان باغ خداست. کجا می توان رانده شد؟
روزی با یک کشیش مسیحی حرف می زدیم که پرسیدم: آدم و حوا به کجا رانده شدند؟ مگر جایی وجود دارد؟
او نتوانست جوابی بدهد - چون همه ی ملکوت و پادشاهی، مال خداست. بله، پادشاهی معمولی می تواند فرزندش را براند، چون پادشاهی او محدودیت هایی دارد.
پادشاهی های دیگری هم وجود دارد، فرزند از پادشاهی رانده می شود، از موانع و محدودیت ها رانده می شود.
تو می توانی از هند، آلمان و ژاپن رانده شوی، چون جای دیگری وجود دارد.
اما خدا، تو را کجا براند؟
جایی نیست. باغ عدن محدودیتی ندارد، کل هستی باغ اوست.
کشیش مسیحی پرسید: پس از آن چه اتفاقی افتاد؟ داستان را چگونه تفسیر می کنی؟
گفتم: آنها به خواب رفتند.
با خوردن میوه ی دانش، به خواب رفتند، آنها دارای ذهن شدند - تا جایی که به هشیاری مربوط است، کسی که دارای ذهن شود، به خواب می رود.
با خوردن میوه ی دانش و به دست آوردن دانش، دارای ذهن شدند.
داستان خیلی ساده ولی مهم است. خدا به آنها گفت از میوه ی درخت دانش نخورند، و این اولین دستوری بود که به آدم و حوا داده شد؛ ذهن نداشته باشید تا معصوم باقی بمانید، دانش اندوز نباشید.
ولی آنها بر وسوسه غلبه نکردند و دانش اندوز شدند. لحظه ای که دانش اندوز می شوید، جریان هشیاری شما از دل، به مغز تغییر می یابد.
دل به خواب می رود و مغز بیدار می شود. و مغز از درک خدا عاجز است، عاجز از درک اینکه تو پیشاپیش در خدا هستی و جای دیگری نمی توانی باشی.
فقط از مغز هبوط کن، به دل برگرد، دوباره در باغ عدن هستی. از این رو است که بر رهایی از دانش تاکید می کنم.
تارک دنیا نباش، دنیا زیباست. زن را رها نکن، او زندگی توست. و این معنی حقیقی کلمه ی "حوا" است.
داستان از این قرار است:
آدم تنها بود و احساس دلتنگی و تنهایی کرد و خدا حوا را آفرید - از دنده های آدم.
این هم زیباست، این قصه نشانگر این است که زن و مرد فقط از بیرون از همدیگر جدا و متفاوت اند، از درون و عمق وجود یکی هستند.
وقتی خدا از آدم پرسید: این زن را چه خواهی نامید؟ این خلقت جدید.
آدم گفت: حوا- یعنی زندگی.
خدا پرسید: چرا؟
آدم گفت: چرا؟!! چون او زندگی من است. بدون او مرده بودم.
نیازی به ترک زنت نیست، او زندگی توست. نیازی به ترک همسر و فرزندان نیست.
ولی چیزی باید ترک شود و آن چیزی نیست جز، دانش اندوزی. چیزی که باید ترک شود، ذهن است.
طنز قصه در این است که مردم دنیا را ترک می کنند ولی همچنان گرفتار ذهن خویش اند.
اشو
کتاب: ماهی در دریا، تشنه نیست
👍6
ﺍﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ "ﻏﯿﺒﺖ" ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ،
ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ...
ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟؟؟
جواب با شما...
نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده..
"صادقانه زندگی کنید"
ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم.ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم...
ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ...
ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.
ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟؟؟
جواب با شما...
نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده..
"صادقانه زندگی کنید"
ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم.ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم...
.
تو را اشتباه میترسانند، حال آنکه هرچه را که بشر آموخته است از تجربه بوده است. و بستر تجربه سعی و خطا بوده است. امروز اگر هر چیزی خیر است، زمانی از دل دوراهیهای خیر و شر گذر کرده است. و از آن جایی که هیچ انتهایی برای توسعهی خیر قابل تصور نیست، امروز نیز بشر در دوراهیهای دیگری قرار دارد. چه کسی به آن امکاناتِ نهفته دست خواهد یافت؟ بیشک آنهایی که به خود اجازه میدهند خطا کنند. آنهایی که به خاکسترها فوت میکنند تا گداختگی آتشِ پنهان در آنها را دوباره شعلهور سازند و نه آنهایی که خاکستر را در خاکستردان بر روی سربخاری پرستش میکنند و آهسته میروند و آهسته می آیند که مبادا گربه شاخشان بزند.
.
با خیال راحت اشتباه کنید. لیکن مسئولیت انتخابهایتان را قبول کنید. اگر چنین باشد، بیشک هیچ خطایی در کار نخواهد بود، بلکه فقط درسهایی ارزشمند که مدام به درستیهایی فراتر راهنماییتان خواهند کرد. تکرار اشتباهها یعنی اعتیادها. و اعتیادها به تحول نیاز دارند.
.
.
#وحیدشاهرضا
تو را اشتباه میترسانند، حال آنکه هرچه را که بشر آموخته است از تجربه بوده است. و بستر تجربه سعی و خطا بوده است. امروز اگر هر چیزی خیر است، زمانی از دل دوراهیهای خیر و شر گذر کرده است. و از آن جایی که هیچ انتهایی برای توسعهی خیر قابل تصور نیست، امروز نیز بشر در دوراهیهای دیگری قرار دارد. چه کسی به آن امکاناتِ نهفته دست خواهد یافت؟ بیشک آنهایی که به خود اجازه میدهند خطا کنند. آنهایی که به خاکسترها فوت میکنند تا گداختگی آتشِ پنهان در آنها را دوباره شعلهور سازند و نه آنهایی که خاکستر را در خاکستردان بر روی سربخاری پرستش میکنند و آهسته میروند و آهسته می آیند که مبادا گربه شاخشان بزند.
.
با خیال راحت اشتباه کنید. لیکن مسئولیت انتخابهایتان را قبول کنید. اگر چنین باشد، بیشک هیچ خطایی در کار نخواهد بود، بلکه فقط درسهایی ارزشمند که مدام به درستیهایی فراتر راهنماییتان خواهند کرد. تکرار اشتباهها یعنی اعتیادها. و اعتیادها به تحول نیاز دارند.
.
.
#وحیدشاهرضا
💢🌼💢
خداوند به همان اندازه که به او باور داری ، پاسخت را می دهد.
🔹️ اگر باور داری خداوند سرپرست و راهنمای توست ، پس نگرانی
در زندگی ات جایی ندارد.
🔸️ اگر باور داری خداوند روزی ات را می رساند ، همان خواهد شد.
🔹️ اگر باور داری خداوند زندگی ات را به نحو احسن مدیریت میکند،
همان خواهد شد.
🔸️ اگر باور داری خداوند نگهبان و حفاظت کننده ی جسم و جان و
زندگی توست ، همان خواهد شد.
🔻 بیاییم زیرکی کنیم و هر چه باور عالی و خوب هست نسبت به
خداوند مهربان داشته باشیم ، باور کنید همان خواهد شد.
🔺️ خداوند به اندازه درک و باورهای تو ، به تو جهانش را نشان میدهد.
💢💢💢💢
📅 #سهشنبه #روز۹ #فروردین #سال۱۴۰۱
خداوند به همان اندازه که به او باور داری ، پاسخت را می دهد.
🔹️ اگر باور داری خداوند سرپرست و راهنمای توست ، پس نگرانی
در زندگی ات جایی ندارد.
🔸️ اگر باور داری خداوند روزی ات را می رساند ، همان خواهد شد.
🔹️ اگر باور داری خداوند زندگی ات را به نحو احسن مدیریت میکند،
همان خواهد شد.
🔸️ اگر باور داری خداوند نگهبان و حفاظت کننده ی جسم و جان و
زندگی توست ، همان خواهد شد.
🔻 بیاییم زیرکی کنیم و هر چه باور عالی و خوب هست نسبت به
خداوند مهربان داشته باشیم ، باور کنید همان خواهد شد.
🔺️ خداوند به اندازه درک و باورهای تو ، به تو جهانش را نشان میدهد.
💢💢💢💢
📅 #سهشنبه #روز۹ #فروردین #سال۱۴۰۱
👍3
.
.
#ویل_اسمیت، فقط دقایقی باقی مانده بود تا بهسوی جایگاهِ افتخار گام بردارد و معتبرترین جایزهی هنرپیشگی را بر فراز دستهایش بگیرد که دستش لغزید و پایش سُرید و فروغلطید به ابتداییترین شکلِ زندگی اجدادش، وقتی هنوز زبانی نداشتند تا خواستهی خود را بیان کنند یا از نارضایتیشان پرده بردارند. او در شبِ پر زرق و برق #اسکار درست همانند جد دورانِ پارینه سنگی خود در تاریکیِ مطلق ناخودآگاهی عمل کرد، عربده کشید و مُشت پرتاب کرد.
.
#یونگ شخصیتِ ما را بسیار پیچیدهتر از #پرسونا یا نقابی میدید که برای قدمزدن بر روی #فرش_قرمز تدارک دیدهایم. ما فقط این میهمانخانهی مزین شده نیستیم، بلکه خانهی روانِ ما تاریکخانهای هم دارد، زیرزمینِ سرد و نموری که هرچه نمیخواهیم میهمان -و حتی پیشتر از او خودمان- ببینیم را در آن پنهان کردهایم. #سایه آن دیگریِ ابتدایی و غریزیِ درونِ منِ به ظاهر متمدن است که مترصد فرصت است تا صحنه را برای جولاندادنی جوکرگونه مساعد ببیند. #دنزل_واشنگتن پیام جالبی به اسمیت داد: «وقتی در اوج هستی مراقب باش که شیطان همان موقع به سراغات میآید». سایه، آن منِ دیگر، وقتی که من (#ایگو) حالی به حالی باشد -هیجانزده، خسته، گرسنه، فسرده، مست یا نشئه از دارو یا شهرت و قدرت- به روی سرش میجهد.
.
ویل اسمیت نه اهورا و نه اهریمن است، انسانی همانند تو و من است. ما هم مستعد انجامدادن همان کاری هستیم که وی انجام داد. این بخشی از انسان بودن ماست. ما ناگزیر در فرایند جامعهپذیری تکهپاره میشویم. چراکه باید معیارهای خوب و بد جامعه را تبعیت کنیم تا پذیرفته شویم. آنچه را در خود پس میزنیم تا خودمان را در صحنه پیش بکشیم همچون لنگری تعقیبمان میکند. آنچه را انکار میکنیم تا توسط دیگران تایید شویم از درون انکارمان میکند.
.
زیباترین کتاب #فروید -به زعم من- #تمدن_و_ملالتهای آن است. این ایدهی روشنِ او که آدمی اساسا ملول است، زیرا موجودی طبیعی است که در قالبی مصنوعی اسیر است. لباسِ یکطرف تنگ و آنطرف گلهگُشادِ قواعد من-در-آوردی (البته منِ جمعی یا همان ذهنِ جمعی)، از انسان یک کاریکاتورِ زنده میسازد. بدینسان آدمی موجودی است که بسی بیشتر از قضاوتکردن نیاز دارد همدلی دریافت کند.
.
اما همدلی فقط با پذیرش ممکن میشود. تا وقتی به دروغ گفتن و توجیه کردنِ خود ادامه میدهیم در واقع هنوز مشغول نقشبازی کردنایم و بدینسان جراحتهایمان را عمیقتر میکنیم. بدتر از سیلیزدن این است که آنرا با واژههای زیبایی چون عشق تطهیر کنی. کاش اسمیت وقتی آمد که جایزهاش را بگیرد میگفت: ث
.
«متاسفم، برای یک لحظه خشم بر من مستولی شد و قاعدهی بازیمان را از یاد بردم. اینک آمادهام که کارم را جبران کنم.»
.
اگر چنین میکرد به فراسویِ خود-درگیری جهشی کرده بود و انسانی مسئول را نمایان میساخت که آن دیگریِ درونش، آن سایه را نیز با خود یکپارچه کرده است. او این کار را نکرد، از #کریس_راک که سورتش را نواخته بود دلجویی نکرد، بلکه از آکادمی عذرخواهی کرد و به-شوخی-اما-جدی خواست که بازهم در این مراسم دعوتاش کنند! همانند بچهی مطیع و سازگاری که چند قطره اشک میریزد و سری کج میکند و حرفهایی میزند که مادر و پدر خوششان بیاید، تا به این ترتیب کاری که کرده را توجیه کند و راهی دوباره به خانه بیابد. او یک پسربچهی ترسیده بود که نقشِ یک پادشاهِ قدرتمند و فداکار را بازی میکرد، او با ریچارد، کارکتری که نقشش را ایفا کرده بود یکی شده بود وقتی گفت: «عشق تو را به کارهای جنونآمیزی وامیدارد.»
.
#تاناتوس (غریزهی مرگ و پرخاشگری) همانند عروسکی بر روی صحنه بازیاش داده بود، و حال که به خود آمده بود -که اگر واقعا آمده بود- باز هم مسیر انکار را پیش گرفت و اینطور جلوه داد که این #اروس (غریزهی عشق و زندگی) بود که او را به پرخاش واداشت. با توجیهِ من عاشقم، من حمایتگرم (با نسخهی ایرانیش: من مردم و غیرت دارم) میشود آبروی ریخته را جمع کرد. اما ای کاش عشق را زبان سخن بود و میگفت: آن زن که تو جلویش پریدی، خود یک انسانِ آزاد و مستقل است، یک بازیگر، خواننده، نویسنده و تهیهکننده که خودش زبان دارد و میتواند از احساسش بگوید و حقی را که از آن خود میداند مطالبه کند. این که اسمش را عشق گذاشتهای که توهینِ مضاعف است. پاسخِ شوخی (تیکهپرانی) را با مشت (سنگپرانی) دادن سقوط است (فراموش نکنیم که این توافقِ نانوشتهی آکادمی با میهمانهایش است که بر روی فرش قرمز به قول خودشان به هزینهی دیگری بخندند. شوخیهایی به مراتب تند و تیزتر از آنچه با #جیدا_پینکت شد، توسط مجریهایِ مراسم در سالهای پیش با حضار صورت گرفته و این -درست یا غلط- بخشی از نمایش است)، اما کاسهی داغتر از آش شدن و دست و زبانِ دیگری شدن و اسمش را هم عشق گذاشتن، دیگر شیادی است.
📅 #چهارشنبه #روز۱۰ #فروردین #سال۱۴۰۱
.
#ویل_اسمیت، فقط دقایقی باقی مانده بود تا بهسوی جایگاهِ افتخار گام بردارد و معتبرترین جایزهی هنرپیشگی را بر فراز دستهایش بگیرد که دستش لغزید و پایش سُرید و فروغلطید به ابتداییترین شکلِ زندگی اجدادش، وقتی هنوز زبانی نداشتند تا خواستهی خود را بیان کنند یا از نارضایتیشان پرده بردارند. او در شبِ پر زرق و برق #اسکار درست همانند جد دورانِ پارینه سنگی خود در تاریکیِ مطلق ناخودآگاهی عمل کرد، عربده کشید و مُشت پرتاب کرد.
.
#یونگ شخصیتِ ما را بسیار پیچیدهتر از #پرسونا یا نقابی میدید که برای قدمزدن بر روی #فرش_قرمز تدارک دیدهایم. ما فقط این میهمانخانهی مزین شده نیستیم، بلکه خانهی روانِ ما تاریکخانهای هم دارد، زیرزمینِ سرد و نموری که هرچه نمیخواهیم میهمان -و حتی پیشتر از او خودمان- ببینیم را در آن پنهان کردهایم. #سایه آن دیگریِ ابتدایی و غریزیِ درونِ منِ به ظاهر متمدن است که مترصد فرصت است تا صحنه را برای جولاندادنی جوکرگونه مساعد ببیند. #دنزل_واشنگتن پیام جالبی به اسمیت داد: «وقتی در اوج هستی مراقب باش که شیطان همان موقع به سراغات میآید». سایه، آن منِ دیگر، وقتی که من (#ایگو) حالی به حالی باشد -هیجانزده، خسته، گرسنه، فسرده، مست یا نشئه از دارو یا شهرت و قدرت- به روی سرش میجهد.
.
ویل اسمیت نه اهورا و نه اهریمن است، انسانی همانند تو و من است. ما هم مستعد انجامدادن همان کاری هستیم که وی انجام داد. این بخشی از انسان بودن ماست. ما ناگزیر در فرایند جامعهپذیری تکهپاره میشویم. چراکه باید معیارهای خوب و بد جامعه را تبعیت کنیم تا پذیرفته شویم. آنچه را در خود پس میزنیم تا خودمان را در صحنه پیش بکشیم همچون لنگری تعقیبمان میکند. آنچه را انکار میکنیم تا توسط دیگران تایید شویم از درون انکارمان میکند.
.
زیباترین کتاب #فروید -به زعم من- #تمدن_و_ملالتهای آن است. این ایدهی روشنِ او که آدمی اساسا ملول است، زیرا موجودی طبیعی است که در قالبی مصنوعی اسیر است. لباسِ یکطرف تنگ و آنطرف گلهگُشادِ قواعد من-در-آوردی (البته منِ جمعی یا همان ذهنِ جمعی)، از انسان یک کاریکاتورِ زنده میسازد. بدینسان آدمی موجودی است که بسی بیشتر از قضاوتکردن نیاز دارد همدلی دریافت کند.
.
اما همدلی فقط با پذیرش ممکن میشود. تا وقتی به دروغ گفتن و توجیه کردنِ خود ادامه میدهیم در واقع هنوز مشغول نقشبازی کردنایم و بدینسان جراحتهایمان را عمیقتر میکنیم. بدتر از سیلیزدن این است که آنرا با واژههای زیبایی چون عشق تطهیر کنی. کاش اسمیت وقتی آمد که جایزهاش را بگیرد میگفت: ث
.
«متاسفم، برای یک لحظه خشم بر من مستولی شد و قاعدهی بازیمان را از یاد بردم. اینک آمادهام که کارم را جبران کنم.»
.
اگر چنین میکرد به فراسویِ خود-درگیری جهشی کرده بود و انسانی مسئول را نمایان میساخت که آن دیگریِ درونش، آن سایه را نیز با خود یکپارچه کرده است. او این کار را نکرد، از #کریس_راک که سورتش را نواخته بود دلجویی نکرد، بلکه از آکادمی عذرخواهی کرد و به-شوخی-اما-جدی خواست که بازهم در این مراسم دعوتاش کنند! همانند بچهی مطیع و سازگاری که چند قطره اشک میریزد و سری کج میکند و حرفهایی میزند که مادر و پدر خوششان بیاید، تا به این ترتیب کاری که کرده را توجیه کند و راهی دوباره به خانه بیابد. او یک پسربچهی ترسیده بود که نقشِ یک پادشاهِ قدرتمند و فداکار را بازی میکرد، او با ریچارد، کارکتری که نقشش را ایفا کرده بود یکی شده بود وقتی گفت: «عشق تو را به کارهای جنونآمیزی وامیدارد.»
.
#تاناتوس (غریزهی مرگ و پرخاشگری) همانند عروسکی بر روی صحنه بازیاش داده بود، و حال که به خود آمده بود -که اگر واقعا آمده بود- باز هم مسیر انکار را پیش گرفت و اینطور جلوه داد که این #اروس (غریزهی عشق و زندگی) بود که او را به پرخاش واداشت. با توجیهِ من عاشقم، من حمایتگرم (با نسخهی ایرانیش: من مردم و غیرت دارم) میشود آبروی ریخته را جمع کرد. اما ای کاش عشق را زبان سخن بود و میگفت: آن زن که تو جلویش پریدی، خود یک انسانِ آزاد و مستقل است، یک بازیگر، خواننده، نویسنده و تهیهکننده که خودش زبان دارد و میتواند از احساسش بگوید و حقی را که از آن خود میداند مطالبه کند. این که اسمش را عشق گذاشتهای که توهینِ مضاعف است. پاسخِ شوخی (تیکهپرانی) را با مشت (سنگپرانی) دادن سقوط است (فراموش نکنیم که این توافقِ نانوشتهی آکادمی با میهمانهایش است که بر روی فرش قرمز به قول خودشان به هزینهی دیگری بخندند. شوخیهایی به مراتب تند و تیزتر از آنچه با #جیدا_پینکت شد، توسط مجریهایِ مراسم در سالهای پیش با حضار صورت گرفته و این -درست یا غلط- بخشی از نمایش است)، اما کاسهی داغتر از آش شدن و دست و زبانِ دیگری شدن و اسمش را هم عشق گذاشتن، دیگر شیادی است.
📅 #چهارشنبه #روز۱۰ #فروردین #سال۱۴۰۱
هرچند که این آدمیِ نگونبخت دروغ را اول خودش باور کرده است.
.
البته حال که صحبت از دروغ است، این را هم باید اضافه کنم که کل #هالیوود یک دروغ بزرگ است -یا اگر شما دوست دارید واژهی لطیفتری برایش انتخاب کنیم یک نمایش بزرگ است. نه تنها روی صحنه، بلکه پشتِ صحنه و حاشیههای هالیوود هم سناریو دارند. من تعجب نمیکنم که حتی همهی آنچه در مراسم دیدیم صحنهسازی باشد. با این حال حتی اگر فرض بگیریم که شاهدِ فیلمی دربارهی فیلمها بودیم و بازی همچنان افزودن بر شهرت و ثروت است، این موضوع ارزش تحلیل کردنِ واقعه را کم نمیکند. درست به همانسان که شخصیتهای تخیلیِ یک رُمان یا موقعیتهای چیدمان شدهی یک فیلم را تحلیل میکنیم. اساسا خدمتِ هنر به انسان همین است که فرصتی برای نمادین نگریستن به جهان به او میدهد و به فکر وامیداردش. اگر البته دیگر چیزی از هنر در این عظیم #صنعت_سرگرمی باقی مانده باشد!
.
.
#وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچنیستیوهیچنیستکهنباشی
.
.
البته حال که صحبت از دروغ است، این را هم باید اضافه کنم که کل #هالیوود یک دروغ بزرگ است -یا اگر شما دوست دارید واژهی لطیفتری برایش انتخاب کنیم یک نمایش بزرگ است. نه تنها روی صحنه، بلکه پشتِ صحنه و حاشیههای هالیوود هم سناریو دارند. من تعجب نمیکنم که حتی همهی آنچه در مراسم دیدیم صحنهسازی باشد. با این حال حتی اگر فرض بگیریم که شاهدِ فیلمی دربارهی فیلمها بودیم و بازی همچنان افزودن بر شهرت و ثروت است، این موضوع ارزش تحلیل کردنِ واقعه را کم نمیکند. درست به همانسان که شخصیتهای تخیلیِ یک رُمان یا موقعیتهای چیدمان شدهی یک فیلم را تحلیل میکنیم. اساسا خدمتِ هنر به انسان همین است که فرصتی برای نمادین نگریستن به جهان به او میدهد و به فکر وامیداردش. اگر البته دیگر چیزی از هنر در این عظیم #صنعت_سرگرمی باقی مانده باشد!
.
.
#وحیدشاهرضا
#گروه_روانشناسی_ژرف
هیچنیستیوهیچنیستکهنباشی
.
Forwarded from ملودی درون
ّپذیرش عمیق یعنی چه؟
یعنی بگذریم از آدمهایی که ندانسته قضاوت کردند، نفهمیده حرف زدند، و به قول خودشان ناخواسته آزارمان دادند.
یعنی اینکه، چطور کنار خودمان بایستیم و از کسی انتظاری نداشته باشیم.
یعنی، چطور با دنیا و ناپایداری اش کنار بیاییم و چطور گاهی نبینیم و نشنویم و اجازه دهیم آدمها همانطور که راحت هستند ما را ببینند و تحلیل کنند و دوست داشته باشند و هر موقع که ما را نخواستند، پذیرش دوست نداشتن هایشان را قبول کنیم.
درست همانطور که دوام آوردیم، باقی راه را هم دوام خواهیم آورد.
پذیرش عمیق یعنی، با خودمان و دنیا و آدمهایی که به نوعی ملاقات میکنیم، آرام تر خواهیم شد و کمتر تلاش خواهیم کرد برای اثبات، برای دفاع از خود.
آرام تر خواهیم شد با تصویری که آدمها از ما دارند و تصویری که به شدت تلاش میکنند از خودشان نشان دهند.
آن روز اجازه خواهیم داد دنیا کارش را انجام دهد و ما هم در کنارش به آرامی زندگی را کنیم.
@melodiyedaroun
یعنی بگذریم از آدمهایی که ندانسته قضاوت کردند، نفهمیده حرف زدند، و به قول خودشان ناخواسته آزارمان دادند.
یعنی اینکه، چطور کنار خودمان بایستیم و از کسی انتظاری نداشته باشیم.
یعنی، چطور با دنیا و ناپایداری اش کنار بیاییم و چطور گاهی نبینیم و نشنویم و اجازه دهیم آدمها همانطور که راحت هستند ما را ببینند و تحلیل کنند و دوست داشته باشند و هر موقع که ما را نخواستند، پذیرش دوست نداشتن هایشان را قبول کنیم.
درست همانطور که دوام آوردیم، باقی راه را هم دوام خواهیم آورد.
پذیرش عمیق یعنی، با خودمان و دنیا و آدمهایی که به نوعی ملاقات میکنیم، آرام تر خواهیم شد و کمتر تلاش خواهیم کرد برای اثبات، برای دفاع از خود.
آرام تر خواهیم شد با تصویری که آدمها از ما دارند و تصویری که به شدت تلاش میکنند از خودشان نشان دهند.
آن روز اجازه خواهیم داد دنیا کارش را انجام دهد و ما هم در کنارش به آرامی زندگی را کنیم.
@melodiyedaroun
👍6
.
#مارتین_هایدگر در آغازِ کتابش #هستی_و_زمان به بررسیِ ماهیتِ "پرسشگری" میپردازد و الهامبخشِ کاوشِ #سارتر در موردِ ماهیتِ پرسشها میگردد. کاوشهایِ هایدگر به درکِ انسان به عنوانِ وجودی منتهی میشود که پرسشهایی دربارهی سایرِ اشیاء و دربارهی خود طرح میکند. #هایدگر مینویسد:
.
«این موجود که هریک از ما یکی از آن هستیم، به طرحِ پرسش از امکانِ وجودِ خود میپردازد، و این چیزی است که اصطلاحاً با واژهی دازاین درک میشود. #دازاین موجودی است که صرفاً در میانِ سایرِ موجودات قرار ندارد، بلکه به لحاظِ وجودی با این واقعیت متمایز میگردد که به وجودِ خود توجه نشان میدهد»
.
به عبارتِ دیگر، افراد با علامتِ سوالی که در وجودشان حک شده است، به جهان پرتاب میشوند. توصیفِ هایدگر از انسانها به عنوانِ موجوداتی که «به وجودِ خود توجه نشان میدهند» به این ایدهی #دکارت نزدیک است که جستوجوی قطعیت با تلاش برایِ «به پرسش گرفتنِ همهچیز» آغاز میشود با این امید که به امری قطعی دست یافته شود. با وجودِ این، هنگامی که فرآیندِ «شک در همه چیز»، در موردِ وجودِ خودِ فرد به کار بسته میشود انسانها به طورِ کلی به عنوانِ موجوداتی شناخته میشوند که در خود شک میکنند و از [وجود و ماهیتِ] خود میپرسند. این ایدهی دکارتی-هایدگری که «همواره میتوان خود را موضوعِ پرسش قرار داد» [همواره میتوان #خودشناسی کرد] مضمونِ اصلیِ برداشتِ سارتر از #اصالت است.
.
#ژان_پل_سارتر میگوید هنگامی که ما به طورِ جدی خودمان را موردِ پُرسش قرار میدهیم و به این واقعیت پی میبریم که هیچچیزْ دائمی نیست، دچارِ نوعی سرگیجه [#تهوع: عنوان یکی از رمانهای سارتر] میشویم. هنگامی که با نیستی بر اثرِ به پرسش گرفتنِ خودمان و جدایی از تعاریفمان از خود مواجه میشویم، نتیجهی این امر بیقراری و اضطراب است. این بدان معناست که هنگامی که به طورِ فعال خود را به عنوانِ موجوداتی درک میکنیم که از خود پرسش میکنند، در مقایسه با زمانی که در برداشتهایی که از خود داریم «ثابتقدم هستیم و در وضعِ موجود میمانیم» رنجِ بیشتری میبریم. هنگامی که کمتر خود را موردِ پرسش قرار میدهیم و درکِ خود را از خودمان به عنوانِ موجوداتِ خودپرسشگر به حداقل میرسانیم، رنجِ کمتری میبریم. به عبارتِ دیگر، تجربهی آزادی بهایی دارد.
.
#رابرت_ویکس، برگرفته از کتاب #فلسفه_مدرن_فرانسه
.
آدمی به همان اندازه که خود را شناخته باشد آزاد است. اما #آزادی گوهر گرانبهاییست که رایگان بخشیده نمیشود.
.
#وحیدشاهرضا
#مارتین_هایدگر در آغازِ کتابش #هستی_و_زمان به بررسیِ ماهیتِ "پرسشگری" میپردازد و الهامبخشِ کاوشِ #سارتر در موردِ ماهیتِ پرسشها میگردد. کاوشهایِ هایدگر به درکِ انسان به عنوانِ وجودی منتهی میشود که پرسشهایی دربارهی سایرِ اشیاء و دربارهی خود طرح میکند. #هایدگر مینویسد:
.
«این موجود که هریک از ما یکی از آن هستیم، به طرحِ پرسش از امکانِ وجودِ خود میپردازد، و این چیزی است که اصطلاحاً با واژهی دازاین درک میشود. #دازاین موجودی است که صرفاً در میانِ سایرِ موجودات قرار ندارد، بلکه به لحاظِ وجودی با این واقعیت متمایز میگردد که به وجودِ خود توجه نشان میدهد»
.
به عبارتِ دیگر، افراد با علامتِ سوالی که در وجودشان حک شده است، به جهان پرتاب میشوند. توصیفِ هایدگر از انسانها به عنوانِ موجوداتی که «به وجودِ خود توجه نشان میدهند» به این ایدهی #دکارت نزدیک است که جستوجوی قطعیت با تلاش برایِ «به پرسش گرفتنِ همهچیز» آغاز میشود با این امید که به امری قطعی دست یافته شود. با وجودِ این، هنگامی که فرآیندِ «شک در همه چیز»، در موردِ وجودِ خودِ فرد به کار بسته میشود انسانها به طورِ کلی به عنوانِ موجوداتی شناخته میشوند که در خود شک میکنند و از [وجود و ماهیتِ] خود میپرسند. این ایدهی دکارتی-هایدگری که «همواره میتوان خود را موضوعِ پرسش قرار داد» [همواره میتوان #خودشناسی کرد] مضمونِ اصلیِ برداشتِ سارتر از #اصالت است.
.
#ژان_پل_سارتر میگوید هنگامی که ما به طورِ جدی خودمان را موردِ پُرسش قرار میدهیم و به این واقعیت پی میبریم که هیچچیزْ دائمی نیست، دچارِ نوعی سرگیجه [#تهوع: عنوان یکی از رمانهای سارتر] میشویم. هنگامی که با نیستی بر اثرِ به پرسش گرفتنِ خودمان و جدایی از تعاریفمان از خود مواجه میشویم، نتیجهی این امر بیقراری و اضطراب است. این بدان معناست که هنگامی که به طورِ فعال خود را به عنوانِ موجوداتی درک میکنیم که از خود پرسش میکنند، در مقایسه با زمانی که در برداشتهایی که از خود داریم «ثابتقدم هستیم و در وضعِ موجود میمانیم» رنجِ بیشتری میبریم. هنگامی که کمتر خود را موردِ پرسش قرار میدهیم و درکِ خود را از خودمان به عنوانِ موجوداتِ خودپرسشگر به حداقل میرسانیم، رنجِ کمتری میبریم. به عبارتِ دیگر، تجربهی آزادی بهایی دارد.
.
#رابرت_ویکس، برگرفته از کتاب #فلسفه_مدرن_فرانسه
.
آدمی به همان اندازه که خود را شناخته باشد آزاد است. اما #آزادی گوهر گرانبهاییست که رایگان بخشیده نمیشود.
.
#وحیدشاهرضا
👍1
🙌 10 قانون کلي آنتونی رابینز: 🙌
قانون يکم:
به شما جسمي داده شده. چه جسمتان را دوست داشته يا از آن متنفر باشيد. بايد بدانيد که در طول زندگی در دنيای خاکی با شماست.
قانون دوم:
در مدرسه ای غير رسمی و تمام وقت نام نويسي کرده ايد که زندگی نام دارد.
قانون سوم:
اشتباه وجود ندارد، تنها درس است.
قانون چهارم:
درس آنقدر تکرار می شود تا آموخته شود.
قانون پنجم:
آموختن پايان ندارد.
قانون ششم:
قضاوت نکنيد،
غيبت نکنيد،
ادعا نکنيد،
سرزنش نکنيد،
" تحقيرو مسخره نکنيد و گرنه سرتان می آيد."
قانون هفتم:
ديگران فقط آينه شما هستن.
قانون هشتم:
انتخاب چگونه زندگي کردن با شماست. همه ابزار ومنابع مورد نياز را در اختيار داريد.
قانون نهم:
جواب هايتان در وجود خودتان است. تنها کاری که بايد بکنيد اين است که نگاه کنيد، گوش بدهيد و اعتماد کنيد.
قانون دهم:
خير خواه همه باشيد تا به شما نيز خير برسد.
آرزوی مرگ خواهی برای کسی نکنید. چون موج منفی اون نفرت اول به خودتون برمیگردد. نفرت پراکنی نکنید، لعنت نکنید. بگذارید رحمت کائنات نصیب مردم بشود.
☀️ آگاهی، با اشتراک گذاری زیاد میشود
Rastmard.com
📅 #سهشنبه #روز۱۶ #فروردین #سال۱۴۰۱
قانون يکم:
به شما جسمي داده شده. چه جسمتان را دوست داشته يا از آن متنفر باشيد. بايد بدانيد که در طول زندگی در دنيای خاکی با شماست.
قانون دوم:
در مدرسه ای غير رسمی و تمام وقت نام نويسي کرده ايد که زندگی نام دارد.
قانون سوم:
اشتباه وجود ندارد، تنها درس است.
قانون چهارم:
درس آنقدر تکرار می شود تا آموخته شود.
قانون پنجم:
آموختن پايان ندارد.
قانون ششم:
قضاوت نکنيد،
غيبت نکنيد،
ادعا نکنيد،
سرزنش نکنيد،
" تحقيرو مسخره نکنيد و گرنه سرتان می آيد."
قانون هفتم:
ديگران فقط آينه شما هستن.
قانون هشتم:
انتخاب چگونه زندگي کردن با شماست. همه ابزار ومنابع مورد نياز را در اختيار داريد.
قانون نهم:
جواب هايتان در وجود خودتان است. تنها کاری که بايد بکنيد اين است که نگاه کنيد، گوش بدهيد و اعتماد کنيد.
قانون دهم:
خير خواه همه باشيد تا به شما نيز خير برسد.
آرزوی مرگ خواهی برای کسی نکنید. چون موج منفی اون نفرت اول به خودتون برمیگردد. نفرت پراکنی نکنید، لعنت نکنید. بگذارید رحمت کائنات نصیب مردم بشود.
☀️ آگاهی، با اشتراک گذاری زیاد میشود
Rastmard.com
📅 #سهشنبه #روز۱۶ #فروردین #سال۱۴۰۱
❤1