کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
2.05K subscribers
8.49K photos
944 videos
59 files
3.78K links
ارگان رسمی کانون صنفی معلمان ایران(تهران)

بازتاب‌دهنده مواضع و خبرهای کانون صنفی معلمان ایران (تهران)
@Ertebat_Ba_KSMtehran
Download Telegram
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران

🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو

🔹 #صدیقه_دولت_آبادی


🔹 #قسمت۱_ص۱


🔺 جنبش زنان ایران در تاریخ ۱۱۴ ساله خود به اعتبار تلاش جمعی از زنان حرکت کرده و خود را پیش برده است. این جنبش که پویایی خود را در طول زمان حیات خود حفظ کرده، هیچگاه جنبش من و نام‌ها نبود که جنبش ما و فعالیت جمعی بود. با این همه در این مدت زنانی بودند که تلاش بیشترشان صدا و نامشان را ماندگار کرده است یکی از این زنان بی شک صدیقه دولت‌آبادی است. زنی از خانواده‌ای سرشناس مذهبی که تا پایان عمر با همه مشکلاتی که برایش پیش آمد، دست از مبارزه بر نداشت. اما سرنوشت نگذاشت ثمره آرزویی را که همه زندگی برایش مبارزه کرد، ببیند و چند ماه پیش از نخستین رای گیری زنان در خانه‌اش درگذشت و آرزوی انداختن رای در صندوق را برای همیشه به گور فراموشی برد.

صدیقه دولت آبادی هفتمین فرزند حاج میرزاهادی دولت‌آبادی و خاتمه بیگم، دختر حکیم ملاباقر نوری بود. دختری پس از شش پسر که البته ارج و قربی برابر برادران نامدارش در پیش پدر و مادری داشت که تحصیل را حق دخترشان هم می‌دانستند. صدیقه در سال ۱۲۶۱ شمسی دراصفهان به دنیا آمد. پدرش سید هادی دولت آبادی روحانی سرشناس اصفهانی بود که تحصیلات دینی خود را نزد میرزا حسن شیرازی و آیت الله حاج زین‌العابدین مازندرانی به پایان برد و بعد از بازگشت، ریاست مدرسه علمیه جلالیه را به دست گرفت. سید هادی همچنین در اتحاد اسلام با سید جمال الدین اسد آبادی همراهی داشت.
میرزا هادی در بازگشت از عتبات با خاتمه بیگم، دختر ملاعلی‌نوری حکیم سرشناس حکمت ازدواج کرد. خاتمه خانوم مانند دخترش آخرین فرزند خانواده بود که پیش از او ۶ دختر داشتند و نام او را به طعنه خاتمه گذاشتند که تا پایانی بر دختران پدرش باشد، هرچند که ملاعلی آن‌چنان که از پدرش آموخته بود دخترانش بخصوص خاتمه را سواد آموخت. دخترانش مانند همسرش پشت تجیری می‌نشستند و درس می‌آموختند. خاتمه خانم علاوه بر این که حافظ کل قرآن بود و احادیث و اخبار زیادی را از حفظ داشت، سواد خواندن و نوشتن نیز آموخته بود و به دختر خود نیز این سواد را منتقل کرد.

حاصل ازدواج میرزاهادی دولت‌آبادی و خاتمه خانم نوری شش پسر به نام های میرزا احمد، میرزا یحیی، میرزا علی محمد، میرزامهدی، میرزا محمدعلی، میرزا رضا و البته صدیقه بود. بعدتر که خاتمه خانم بیمار شد و فوت کرد حاج هادی دختر جوانی را برای کارهای خانه به عقد در آورد که حاصل این ازدواج دو دختر به اسم های قمرتاج و فخرتاج بود که چون پدر را در کودکی از دست دادند حضانت این دو خواهر به خواهر بزرگتر یعنی صدیقه رسید.

در میان فرزندان حاج هادی میرزایحیی دولت آبادی یکی از چهره‌های سرشناس این خانواده بود. او که شهرتش مانند خواهر به دلیل آزادی‌خواهی اش بود، از اعضای تاثیر گذار و اولیه انجمن معارف و انجمن میکده از انجمن های موثر در جنبش مشروطه بود. او به همراه برادرش میرزا محمدعلی در مشروطه نقش مهمی را ایفا کردند. برادر دیگر یعنی میرزامهدی نیز پسری به اسم حسام‌الدین داشت که مدتی نماینده اصفهان بود و زمانی هم شهردار تهران شد دو دختر به اسم‌های شیوا و پروین داشت پروین دولت آبادی یکی از شناخته شده‌ترین شاعران کودک و نوجوان در ایران بود.
با این همه چهره شناخته شده در این خانواده صدیقه دولت آبادی با دیگر اعضا تفاوت داشت. او از زمانی که جوان بود دست از تلاش برای تغییر وضعیت زنان برنداشت. در این راه از ثروت خانوادگی تا به خطر انداختن جانش هزینه کرد.

🔺 صدیقه دولت‌آبادی مانند بسیاری از فعالان حقوق زنان بارها توسط جریان مخالفان پیشرفت زنان تهدید و مورد ضرب و شتم قرار گرفت و توهین و تحقیر شنید اما این‌ها سدی برای او نبود. شاید بخشی از این تلاش و خسته نشدنش را از مادری داشت که سواد را از سن کودکی به او آموخت و پدری که در شش سالگی گفت اگر بخواهد سواد بیاموزد مانند برادرانش می‌تواند معلم داشته باشد. صدیقه زبان‌های عربی و فارسی را نزد شیخ محمد رفیع تاری و دروس متوسطه را نزد معلمان خصوصی یاد گرفت. در برخی از منابع آمده شانزده ساله بود که ازدواج کرد، اما در کتاب اسناد و خاطراتش که به همت بنیاد صدیقه دولت‌آبادی و زیر نظر خواهرزاده‌اش مهدخت منتشر شده، آمده بیست ساله بود که با دکتر اعتضادالحکما ازدواج کرد. ازدواجی که البته موفق نبود و چند سال بعد به جدایی انجامید. صدیقه به جای اینکه بار دیگر ازدواج کند تصمیم گرفت در حوزه‌ای که قسم خورده بود، یعنی حقوق زنان، فعالیت کند و مادر دو خواهر ناتنی‌اش باشد. اما نکته جالب در این ازدواج این است که بعد از مرگ حاج هادی مشخص شد او حق طلاق دخترش را از دکتر اعتضادالحکما گرفته است. این یکی از نخستین دفعاتی بود که زن در ایران حق طلاق گرفت. اما زندگی واقعی صدیقه دولت‌آبادی همزمان با مشروطه یعنی در سن ۲۶ سالگی آغاز شد.


⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل

#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۱_ص۲

یکی از مهمترین وجوه جنبش مشروطه حقوق زنان در آن بود زنان پیش از مشروطه حرکت‌هایی را برای تغییر در وضعیت‌شان آغاز کرده بودند. البته نباید فراموش کنیم روزنامه‌ها در بیداری زنان نقش مهمی داشتند. روزنامه قانون در یکی از شماره‌هایش درباره وضعیت زنان نوشت: «بیداری بخت ایران از این نکته خوب معلوم می‌شود که زنان ما معانی آدمیت را زودتر و بهتر از اغلب مردها درک می کنند. در همین عید گذشته یک خانم محترمی در یک مجلس مهمانی به آواز گفته بود شما را به خدا این‌قدر هم خریت می‌شود که روبروی ما از عرق جبین از خون جگر مردم به آن ظلم مالیات بگیرند و به آن رذالت خرج بکنند و به این تفرعن همه ما را غلام و کنیز زرخرید خود قرار دهند.»
روزنامه اختر چاپ به استانبول از زبان زنان انگلستان هم نوشت: «چرا باید مناصب دولتی و ماموریت‌ها مخصوص مردان باشد؟ در حالیکه همه محصول یک مزرعیم. به چه سبب ما باید از این دایره کنار بمانیم؟»

همزمان با این نوشته‌ها زنان نیز دست به قلم بردند و درباره لزوم آموختن سواد و تغییر در وضعیت شان شکایت کردند. یکی از زنان با امضای ناشناس در روزنامه حبل‌المتین نوشت چرا زنان از سواد آموختن محروم هستند؟

اما مشروطه یک نقطه عطف برای زنان ایران بود. زنان همدوش با مردان در اعتراضات شرکت کردند و انجمن های مخفی تشکیل دادند. مانند انجمن سری نسوان و اتحادیه غیبی نسوان؛ که حضور زنان در اعتراضات را هماهنگ می‌کردند. هرچند که با امضای فرمان مشروطه، زنان مانند مجانین و افراد سابقه دار از حق رای محروم شدند؛ اما این باعث نشد آن‌ها از تلاش برای حقوق‌شان دست بردارند. انجمن سری‌ نسوان در زمانی که نمایندگان مجلس در تصویب متمم قانون‌اساسی تعلل می‌کردند در مقابل مجلس تجمع کردند. در شماره هشتم روزنامه حبل المتین مورخه یکشنبه ۶ ربیع الاول ۱۳۲۵ (۲۹ فروردین ۱۲۸۶ خورشیدی) نوشته شده: زن‌ها روز چهارشنبه ازدحام غریبی کرده به بهارستان آمده، مطالبه قانون‌اساسی نمودند و در ازای این جرات مردانه جواب محرک دارید، شنیدند.»

همچنین انجمن در برابر تعلل نمایندگان مجلس در تصویب قوانین اتحادیه غیبی نسوان نامه‌ای خطاب به نمایندگان نوشت که در روزنامه ندای وطن منتشر شد. در این نامه ضمن مواخذه نمایندگان مجلس، خواسته شده نمایندگان هرچه فوری متعلق قانون اساسی را تدوین و تصویب کنند و به بی سر و سامانی کشور خاتمه دهند و اگر چنانچه از عهده کارها برنمی‌آیند، استعفا دهند و کار مملکت را به دست زنان بسپارند. آن‌ها حتی برنامه چند ماهه برای اداره کشور آماده کرده بودند.

انجمن‌های زنان در تهران و شهرستان ها بعد از به توپ بستن مجلس نیز نقش مهمی ایفا کردند در مجلس دوم در زمان تشکیل بانک ملی زنان پیش قدم بودند و حتی زنان کارگر نیز سرمایه‌های اندک خود را کمک کردند یکی از مهمترین اقدامات زنان در این دوران اعتراض جدی به التیماتوم روسیه بود. در آذر ۱۲۸۹ جمعی از زنان در حالی که زیر لباس خود تپانچه بسته بودند به مجلس شورای ملی رفتند و از رئیس مجلس خواستند در مقابل روس ها مقاومت کند و اجازه دخالت اجنبی را در امور کشور ندهد.

همزمان با این تلاشهای سیاسی نافرجام زنان تلاش هایی در راه توانمندسازی خود آغاز کردند. یکی از این تلاش ها تلاش برای باسواد کردن دختران و زنان بود. «دوشیزگان» و «ناموس» دو مدرسه اول دختران بود که هرچند عمر اولی به شش روز نرسید، اما دومی آغاز جنبش مدرسه سازی دختران بود.

در کنار این زنانی بودند که دست به انتشار روزنامه زدند روزنامه‌های «دانش» و «شکوفه» پیشرو این راه بودند.
همزمان انجمن های زنان نیز فعالیت علنی خود را آغاز کردند و زنانی را که برای کسب حقوق برابر تلاش می کردند، بسیاری شناختند.

یکی از زنان بی تردید صدیقه دولت‌آبادی بود که می‌دانیم از فعالان دوره جنبش مشروطه و عضو انجمن سری نسوان بود؛ اما بعد از فتح تهران تلاش تازه‌ای را آغاز کرد.
صدیقه دولت آبادی از زنان فعال در جنبش مشروطه و دورانی بود که این انجمن‌های زنان به صورت مخفی فعالیت می‌کردند. هرچند که نام زنان این انجمن‌ها مخفی مانده، ولی پیشینه خانوادگی و فعالیت‌های بعدی او نشان می‌دهد در این انجمن ها حضور فعالی داشته است.

#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: فرزانه ابراهیم زاده

📝 ادامه دارد ...

🔹🔹🔹

https://tttttt.me/httpsksmtehran2/103

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران

🔹 #جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو

🔹#صدیقه_دولت_آبادی


🔹 #قسمت۲_ص۱


🔺 او بعد از فتح تهران، همزمان با آغاز فعالیت‌های علنی زنان، در انجمن مخدرات وطن عضو شد. ریاست این انجمن را آغابیگم برعهده داشت. این انجمن جدا از فعالیت برای زنان، در راه دفاع از استقلال میهن و مخالفت با وام گرفتن از بیگانگان و جلوگیری از ورود کالاهای خارجی تلاش می‌کرد.  همچنین همزمان با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۲۹۳ خورشیدی انجمن دیگری با نام انجمن حریت نسوان راه‌اندازی شد که در مقابل دشمن خارجی و کمک به کسانی که در جنگ آسیب دیده بودند، فعالیت می کرد. صدیقه دولت آبادی یکی از بنیانگذاران آن انجمن بود.

اما او در دوران بعد از جنگ با اندیشه تغییر شرایط و حرکتی برای زنان اصفهان به این شهر رفت و در ابتدای راه شرکت خواتین اصفهان را راه اندازی کرد. همزمان مدرسه‌ای را به نام مکتب‌خانه شرعیات راه اندازی کرد. او هیچ‌گاه مدیریت بنیاد هایی را که تاسیس می‌کرد بر عهده نمی‌گرفت. بعد از پایه گذاری این مدرسه، اداره آن را به بدرالدجی درخشان سپرد. بدرالدجی و خواهرش با تلاش فراوان به مدرسه ژاندارک رفتند و نخستین دختران مسلمان فارغ التحصیل آن مدرسه بودند.  او پیش از این در مدرسه ناموس درس داده بود و بعد از آن به دعوت صدیقه دولت آبادی به اصفهان رفت و مدیر مکتب خانه شرعیات شد. این مدرسه بعد از سه ماه با فشار نیروهای مذهبی تعطیل شد، اما باعث نشد دولت آبادی دست از تلاش بر دارد.  او پس از این مدرسه، ام‌المدارس را راه‌اندازی کرد تا دختران بی‌بضاعت درس بخوانند. مدیریت این مدرسه را بار دیگر به مهرتاج رخشان سپرد.

🔺 اما شاید مهم‌ترین فعالیت صدیقه دولت‌آبادی انتشار روزنامه زبان زنان در اصفهان بود.
روزنامه زبان زنان نخستین نشریه زنان در اصفهان بود که ماهی دو شماره از بهار ۱۲۹۸ منتشر شد. صدیقه دولت آبادی این نشریه را تنها برای بیداری زنان و اطلاع از حقوقشان منتشر نمی کرد، بلکه در نقد سیاست هم بود. نقدهای تندی که مشکلاتی برای روزنامه و خود صدیقه دولت آبادی به وجود آورد.

🔺 او در یکی از مقاله‌های معروف خود در این روزنامه، با تیتر «خواهران بیدار شوید» خطاب به زنان نوشت:« فقر و فلاکت و نکبت از چندین صد سال دور ما را زنجیر بسته و ما را از حدود بشریت هم به خارج می کشیده را باید خاتمه داد. این مردان خودخواه ما که اکثریت مردان ایران را تشکیل می‌دهند، هرگز انصاف و مروت را نمی‌توانند پیشه خودساخته و اندکی به حال ما تفکر کنند.»

دولت آبادی در بخش دیگری از این مقاله با اشاره به اینکه جوانان آزادی‌خواه تعداد کمی هستند، افزوده است:«گویا خودشان هم بیش از ما زنان و دختران گرفتار جدال با عالم استبداد هستند. بزرگ‌تر درمانی که می‌تواند همه دردهای بدبختی نوع ما را علاج کند، همانا معارف است.»

🔺 دولت آبادی در ادامه با اشاره به سهم الارث زنان آن را نقد می‌کند: «به اندازه حقوق ارثیه هم با ما معامله نمی کنند. هرچه از عملیات وزارت معارف و نظریات دولت می‌شنویم فقط مدارس کوچک و کوچک پسران است. اشتباه نشود ما برعلیه دبستان های پسرانه نیستیم و به عکس همیشه طرفدار ازیاد آنها بودیم. لاکن عمده مقصود ما این است که چرا نصف این تفکرات برای دختران می شود؟ آیا دختران بینوای فقیر نباید تحصیل کنند؟ چرا باید از مدارس همدان مجانی دولتی به اندازه حدود و حقوق ارثیه دختران هم در مرکز و ولایات ایجاد نشود؟ الان ۴۰ سال است در تهران برای پسران دارالفنون گشوده، اما ایراد نمی‌کنیم که یک مرد فنی تاکنون نشنیدیم که از آن دارالفنون خارج شده باشد. مدارس دیگر فنی هم باز برای پسرانه هست. ولی چرا یکی از آن‌ها راجع به فنونی که برای دختران باید باشد، ایجاد نشده؟ هیچ شک نیست که مردان خودخواه و خودپسند بوده و هر خوبی را برای خود می خواهند. آیا ما زنان هم باید سکوت کنیم؟ نه! بس است. سکوت و گوشه نشینی ما را به چاه نیستی انداخته.»



⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل


#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۲_ص۲


🔺 او در ادامه به دولت پیشنهاد داد در ولایات مختلف مدرسه برای دختران باز کند: «در مرکز اقلا یک دبستان فنی برای دختران تشکیل نماید. خیلی لازم است که وزارت معارف یک عده معلم مخصوص صاحبان فنون از اروپا بخواهد و اداره مخصوص معارف زنان تشکیل دهند و از آن‌ها به اتفاق دختران ایرانی مفتش های مخصوص برای مدارس نسوان ولایات اعزام بدارند که تا خرد خرد بشود از راه معارف به مقصود رسید. زنان و دختران دانشمند تهران ذمه‌دار هستند که از وزارت معارف بخواهند. ما در این موقع نمی‌خواهیم از اظهار یک نکته مهم خودداری کنیم و آن این است: از قراری که شنیده ایم بودجه اداره نظمیه یک مملکت ایران بیش از بودجه وزارت معارف است و این بودجه مصرف میز و صندلی های سبز و سرخ و مرکب پرطاووسی می شود آیا یک چنین مملکتی میتواند ترقی کند؟ آدم تاکی نگوید! تا چه اندازه می‌تواند خاموش بماند! آیا نباید فریاد کشید و گفت: ملت آن روح دموکراسی زحماتی را که می کشد و پول‌هایی که می دهد برای پرورش هیئت جامعه خود حق دارد و باید در راه همین ملت صرف شود. ما شنیده‌ایم که آقای نصیرالدوله وزیر معارف پیشنهاداتی دایر به توسعه معارف دارند، ولی از کمی بودجه کامیابی ندارند. خوب است هیئت دولت از بودجه‌های بیهوده ببرد و به بودجه‌های اساسی بیفزاید و منابع حاصل ثروت را برای مملکت باز نماید.»

🔺 در این مقاله صدیقه دولت آبادی با اشاره به مکاتباتی که با اداره معارف اصفهان داشته است نوشته: «بر طبق راپورت وزارت معارف قریب دو سال است مدارس دوشیزگان مثل مدارس ذکوریه در ولایت و پایتخت تاسیس شده است. لازم است توجه آقای وزیر معارف را به این نکته جلب نماییم در ولایات مدارس مجانی برای دوشیزگان به اندازه سهم ارثی هم نشده تا چه رسد برای دختران هم باشد. مخصوصاً ما هم از چندی پیش فریاد برآوریم و از رئیس معارف اصفهان پرسیدیم و جوابی که دادند این بود که هیچ امری در تاسیس مدرسه دخترانه نیامده است. از شیراز و مشهد هم خبر داریم که دبستان دخترانه وجود ندارد.»

🔺 او در مقاله دیگری با تیتر «حق با آزادی‌ است» نیز نوشت: «اشخاصی که ندیدند، نخواندند و یا نشنیدند، از کجا می توانند بدانند. در ایران ما بدبختانه از این جنس اشخاص بسیارند؛ بدبختانه‌تر اینکه دشمنان همین عده هم زیاد هستند. همین که یک یا چند نفر پیدا می‌شوند که می خواهند در راه خدا اشخاصی که چیزی ندیده اند را راهنمایی کنند، نخوانده ها را بیاموزند و به نشنیندگان بگویند، فوراً دشمنان آن‌ها از هر طرف به عناوین مختلف قیام می‌کند و با زبان‌های عوام فریبی بر خلاف هرحقوقی می‌گویند تا طرف را خسته کرده و از پای درآورند. خیلی شاد هستیم که در مقابل همه بدبینی‌های امروز در همین وطن خودمان از میان فرزندان ایران ما می‌بینیم اشخاصی را که نه‌تنها در مقابل این دشمنان انسانیت عقب‌نشینی را اختیار نمی‌کنند، بلکه از حملات خود دست نمی‌کشند، مجاهدت می‌کنند و فداکاری می‌نمایند، تا نجات عمومی را فراهم سازند. حقیقتاً دنیا به طرفداران عالم انسانیت فهمانده است که باید با شجاعت تامه کارکرد. سرنگون باد استبداد! پست و نابود باد جهل!»

#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: فرزانه ابراهیم زاده


📝 ادامه دارد...

لینک بخش اول

https://tttttt.me/KSMtehran/12407

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران

🔹 #جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو

🔹#صدیقه_دولت_آبادی

🔹 #قسمت۳_ص۱



🔺 صدیقه دولت آبادی در سال ۱۲۹۹ در زمان تشکیل مجلس چهارم خطاب به نمایندگان مجلس و دولت نوشت: «اگرچه ما زنان در آن سه دوره پیشین چیزی از نتایج عقاید انتخاب کنندگان و همچنان خدمات انتخاب شدگان ندیدیم، ولی اگر برادران مامیل داشته باشند از ما بشنوند جسارتاً از اظهار نصیحت زیرین خودداری نمی کنم: برادران وطن ما البته شما می دانید که حکومت ایران ملی می باشد، یعنی کل اختیارات مملکت از کوچک تا بزرگ در دست مجلس شورای ملی است. سرنوشت وطن، قوانین مملکت به خصوص دخل و خرج، مالیات بندی، روش دولت حیات و ممات و ناموس همه ملت به اختیار دوساله وکلای مجلس یعنی نمایندگان مختار ملت که از طرف ملت به اختیار آزاد از ملت انتخاب می‌شوند، می‌باشد.»

🔺 یکی از دغدغه‌های همیشگی صدیقی دولت آبادی نداشتن حق رای زنان بود. او در این مقاله نوشت: «اگر مازنان حق شرکت و انتخاب می‌داشتیم یقین بدانید که هرگز یک نفر مستبده، یک نفر ملاک، یک نفره اعیان، یک نفر متشخص، یک نفر از بزرگان یاکسان این‌جور آدم‌ها انتخاب نمی‌کردیم... در مدت ۱۴ سال لذت مشروطه را ملت ندیده است. ولی اگر ما زنان اختیار داشتیم که وکیل انتخاب کنیم، البته می‌گشتیم فقط از میان خود ملت و یا از جنس نزدیک به ملت هرکس عاقل،عالم، دانا، آزادی‌خواه، مشروطه پرور، وطن پرست، ملت دوست، راست‌کردار، درست گفتار، فداکار و خداپرست انتخاب می کردیم تا به واسطه این جور وکلا که بی‌شک اولین فکری این‌ها قوانین و نقشه‌کشی‌هایی خواهد بود که ملت یعنی رنجبر، کارگر،کاسب، صنعتکار، بازاری فقیر و بیچاره از ذلت و فشار و نکبت خلاص بشوند. دخل ملت خوب باشد و بده مالیاتی آن کم بشود و وسایل آسایش و تحصیل و زندگانی ملت و کودکان آن فراهم گردد که توده جمعیت یعنی ملت ترقی کند.»

🔺 او معتقد بود که نشریه چون مدرسه سیاری است که همه جا می‌رود یا آن را چون نسخه طبیب بر سر بالین بیماران خانه نشین می فرستد تا به بیداری زنان مدد باشد.
او یکی از معدود روزنامه‌نگارانی بود که به قرارداد ۱۹۱۹ اعتراض کرد و وثوق الدوله را به خیانت متهم کرد. مقاله‌ای که باعث شد بعضی از چهره‌های متعصب به تحریک برخی از سیاسی‌های طرفدار وثوق الدوله به دفتر روزنامه «زبان زنان» حمله کنند و شیشه‌ها و درها را زمانی که خود دولت آبادی در آنجا بود، بشکنند. البته به همین هم بسنده نکردند و دولت سپهدار اعظم دستور توقیف روزنامه و دستگیری صدیقه دولت آبادی را هم داد.

🔺 در همین زمان بود که رئیس نظمیه اصفهان به او گفت: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمده‌اید.» صدیقه دولت آبادی پاسخ داد: «آقا من صد سال دیر متولد شدم. اگر صد سال زودتر به دنیا آمده بودم، نمی‌گذاشتم زنان چنین خوار و خفیف در زنجیر شما مردها اسیر باشند.»

صدیقه دولت آبادی پس از تعطیلی زبان زنان به تهران آمد و بار دیگر زبان زنان را به صورت ماه نامه‌ای به قطع وزیری در ۳۲ صفحه منتشر کرد. وی در همین ایام در تهران شرکتی به نام انجمن آزمایش بانوان تاسیس کرد و با کمک خانم درالمعالی در جنبش علیه استفاده از کالاهای خارجی شرکت کرد.

🔺 یکی از تلاش‌هایی که در تمام زندگی به دنبال آن بود، حمایت از کالاهای داخلی بود.
جنبش علیه خرید و استفاده از کالاهای خارجی از مهمترین فعالیت‌های زنان بود. بیشتر جنبش‌های زنان در ابتدای فعالیت علیه کالاهای خارجی و حمایت از کالای داخلی فعال بودند. صدیقه دولت‌آبادی یکی از زنانی بود که شخصاً نه فقط با نوشتن که در عمل نیز برای ترویج کالاهای وطنی فعالیت می کردند. او به همراه بدرالدجی درخشان به قهوه‌خانه‌ها می‌رفت و با مردان صحبت می‌کرد تا از اجناس ایرانی استفاده کنند. یکی از این اجناس قند بود. آن‌ها در قهوه‌خانه‌ها از مردان می خواستند قند فرنگی نخورند. دولت‌آبادی همچنین با پوشیدن لباس از پارچه های وطنی آن را ترویج می‌کرد.

🔺 بعد از این که در سال ۱۳۰۰ طلاق گرفت، با سامان دادن به خواهران کوچکش، تصمیم تازه‌ای برای خود گرفت. او که از بیماری کلیه رنج می‌برد تصمیم گرفت برای معالجه به خارج از ایران برود. در فروردین ۱۳۰۲ از راه کرمانشاه، بغداد، بیروت و حلب به سوئیس و سپس آلمان رفت و بعد از چند ماه معالجه در برلین، در مرداد همان سال عازم پاریس شد. در پاریس ضمن ادامه کالج شبانه روزی زنان دوره سه ساله تعلیم و تربیت را به پایان رساند و موفق به اخذ لیسانس در تعلیم و تربیت سوربن شد.


⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل


#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۳_ص۲



همزمان با تحصیل، کمک به زنان و دختران ایرانی را نیز در فرنگ برای ادامه تحصیل به عهده گرفت. مهرانگیز دولتشاهی در خاطراتش اشاره می کند که خانم دولت آبادی در روزنامه اطلاعات آگهی چاپ کرد که برای دخترانی که قصد ادامه تحصیل در فرنگ دارند می‌تواند خانواده‌ای مطمئن پیدا کند.

نورالهدی منگنه نیز که در همین زمان به آلمان و فرانسه رفته بود، صدیقه دولت آبادی را دید و او خانواده‌ای ایرانی را برای همراهی او پیدا کرد. همچنین در کنار تحصیل، در روزنامه‌های اروپایی مقالاتی نوشت. در سال ۱۹۲۴ م. در مقاله‌ای با عنوان «ایران و فرانسه» طرح اصلاح و توسعه اقتصادی ایران را با همکاری دولت فرانسه ارائه کرد.

🔺 صدیقه دولت آبادی در کنار فعالیت های خود همواره عشق خود به ایران را آشکار می‌کرد. در نامه از آلمان برای یکی از خواهرانش نوشت: «از بس دلم هوای ایران را کرده بود، نقشه ایران را به پرده اتاقم نصب کردم. هرجا بروم با این دیپلم معلم خواهم بود و اگر عمری دارم، می‌توانم به راحتی زندگی کنم اما قبل از اینکه وطن خود را امتحان کنم و ببینم زنان بدبخت ایران مرا لازم دارند یا نه، رو به هیچ مملکت و ملتی  نمی‌روم... زحماتم را تقدیم معارف نسوان می‌کنم؛ اگر مرا خواستند که یک ذره خاک وطن و بیچاره دختر هم وطنم را به دنیای آباد دیگران نمی‌فروشم.»

اما تلاش در زمینه زنان از کارهایی بود که صدیقه دولت آبادی همچنان به دنبال آن بود. در بهار ۱۳۰۵ دهمین کنگره بین المللی اتحاد برای حق رای زنان در پاریس برگزار شد. صدیقه دولت‌آبادی به عنوان نماینده زنان ایران در این کنگره شرکت کرد و نطق مهمی را نیز در انجام داد.

در اواخر سال ۱۳۰۶ به ایران بازگشت. از هنگام بازگشت چادر از سر برداشت به فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی مشغول شد. در مهر سال ۱۳۰۷ سِمت نظارت تعلیمات نسوان در وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه به او سپرده شد و سال بعد به مدیرکلی تفتیش مدارس نسوان منصوب شد. او همچنین به عنوان یکی از زنان فعال در جلسات مربوط به زنان شرکت می‌کرد و از ترقی های جدید می‌گفت.

🔺 صدیقه دولت‌آبادی از بنیانگذاران کانون بانوان و سازمان بانوان بود.  در ۱۷ دی ۱۳۱۴ از دولت‌آبادی دعوت شد که در آن مجمع شرکت کند. سال بعد ریاست کانون بانوان که تا آن زمان به عهده هاجر تربیت بود به صدیقه دولت‌آبادی واگذار شد.

صدیقه خانم از آذر ۱۳۲۱ نشر زبان زنان را از سر گرفت. این‌بار مجله در همان قطع سابق ولی در ۴۸ صفحه منتشر می‌شد. او در سال ۱۳۲۶ بار دیگر برای معالجه عازم اروپا شد و با وجود کسالت، در کنگره بین المللی جامعه بین المللی زنان برای صلح و آزادی شرکت کرد و مقاله‌ای درباره پیشرفت زنان در ایران قرائت کرد.

🔺 اما مهم‌ترین رویای او دستیابی به حق رای برای زنان ایران و حضور در مجلس بود؛ رویایی که بارها درباره آن صحبت کرد و نوشت. در سال ۱۳۳۱ در نامه ای خطاب به دکتر مصدق خواست حق رای  را به زنان واگذار کنند. دولت آبادی ضعف عمومی مردم، به خصوص زنان را در بی سوادی می‌دانست. در نطق۱۷ دی ۱۳۳۰ از دولت مصدق خواست وزیر فرهنگ هفت سال در این پست بماند و برنامه‌های آموزش نسل جوان را ارزیابی کند. او برای مراسم فروش اوراق قرضه ملی، پولی را که برای کف و دفنش کنار گذاشته بود برای کمک به وطن بهتر خرج کرد.

در سال ۱۳۴۰ که بار دیگر خبر احتمال حق رای به زنان منتشر شد، صدیقه دولت آبادی که به شدت بیمار بود در سازمان زنان از حق رای دفاع کرد. اما بیماری سرطان در نهایت ششم مرداد همین سال نفسش را بند آورد. او درحالی درگذشت که دقیقا هفت ماه بعد از مرگش زنان برای نخستین بار پای صندوق‌های رای رفتند و به اصول ششگانه انقلاب سفید رای دادند.
  اما تراژدی زندگی صدیقه دولت‌آبادی در به‌گور بردن آرزوی آزادی زنان به پایان نرسید. او وصیت کرده بود در قبرستان زرگنده دفن شود. سازمان زنان روی مزار او به عنوان یکی از زنان فعال سنگ قبر زیبایی گذاشته بود اما درست ۱۵ سال بعد در روز ۲۲ مرداد ۱۳۵۹ مزارش توسط امام جماعت مسجد زرگنده تخریب شد. بخش باقی مانده از مزار او و برادرش یحیی دولت‌آبادی و دکتر محمود نریمان در سال ۸۶ تخریب شد و از بین رفت.


#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: فرزانه ابراهیم زاده

https://tttttt.me/KSMtehran/12419

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران

🔹#جنبش_زنان_ایران  #زنان_پیشرو

🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۱_ص۱


🔹 سال ۱۲۶۷ خدیجه خانم مازندرانی، ملاباجی حرمسرای ناصری و مادر بی بی خانم استرآبادی، درگذشت. پس از مرگ مادر، بی بی خانوم دوباره باردار شد و تصمیم گرفت اگر فرزندش دختر باشد نام او را به یاد مادرش خدیجه بگذارد. چهارمین فرزند خانواده وزیراُف سال ۱۲۶۸ به دنیا آمد و چون دختر بود خدیجه نام گرفت. اما این اسمی بود که در زمان تولد در گوش او خواندند. ماجراهای عجیبی در همان سال‌های ابتدایی زندگی خدیجه اتفاق افتاد که او را دارای چند نام مستعار کرد.
سواد بچه ها برای موسی‌خان وزیراف و بی‌بی خانم استرآبادی بسیار اهمیت داشت. مولود(دختر دیگر این خانواده) را خودشان آموزش دادند اما از پس آموزش سه پسر بزرگ‌شان بر نمی‌آمدند. در آن دوران مدرسه به معنای امروزی وجود نداشت و تنها دارالفنون به عنوان مدرسه‌ای برای تحصیلات تکمیلی پس از مکتب خانه ساخته شده بود. از طرفی نمی‌خواستند پسرها به مکتب‌خانه بروند و تنها سواد خواندن و نوشتن بیاموزند. به همین دلیل وقتی پسرها به سن مدرسه رسیدند تصمیم گرفتند یک ملاباشی استخدام کنند تا در خانه به علینقی، فتحعلی و حسنعلی درس بدهد. برای این کار یک اتاق در هشتی جلوی خانه به عنوان محل تدریس در نظر گرفتند.

در آن روزها خدیجه شش ساله شده بود و مدام به اتاقی که در آن کلاس درس برگزار می شد، سرک می‌کشید. گاهی هم از پدر و مادرش درباره درس خواندن و اینکه چه زمان نوبت او می‌شود سوالاتی می‌پرسید. پس از مدتی بی‌بی خانم نتوانست ذوق دختر کوچکش را نادیده بگیرد. درس خواندن دختران در آن روزگار کاری مذموم بود و جز زنان حرمسرا و اشراف، بقیه از حق داشتن سواد محروم بودند. اما بی‌بی‌خانم از ملاباشی خواست خدیجه را هم سر کلاس آموزش الفبا و حساب راه بدهد. این اولین مواجهه خدیجه با درس و کتاب بود که دیگر نتوانست از آن دست بردارد.

🔹 مصایب درس خواندن خدیجه

یکی از مسائلی که بی‌بی‌خانم استرآبادی در کتابش به آن اشاره کرده نداشتن حق تحصیل زنان و دختران ایرانی است. او خود در حرمسرا در کنار دختران درباری تحصیلات مکتبی پیدا کرده بود. مولود هم مانند خودش توانسته بود به سواد نسبی برسد. درست در همان سال که کتاب معایب‌الرجال را منتشر کرد، زمان مدرسه رفتن خدیجه رسیده بود. اما او نمی‌توانست به صورت رسمی درس بخواند. در آن روزها سه سالی از مرگ شکوه السلطنه زن ناصرالدین شاه و حامی بی بی خانم در دربار، می‌گذشت و بی‌بی‌خانم دیگر اجازه نداشت مولود و خدیجه را به آنجا ببرد و مانند خودش در کنار دختران درباره آموزش بدهد. خدیجه دو سال همراه برادرها و در خانه، زیر نظر ملاباشی درس خواند. اما زمانی که به هشت سالگی رسید در سال ۱۲۷۶ اولین دبستان پسرانه به سبک جدید در تهران افتتاح شد. این مدرسه توسط میرزاحسن تبریزی مشهور به رشدیه افتتاح شد. رشدیه پس از سالها سختی کشیدن برای تاسیس یک مدرسه با ساختارهای شناخته شده در جهان در شهر تبریز، به تهران دعوت شده بود تا شکل نوین آموزش را با ساخت یک مدرسه رواج دهد. پس از شروع به کار او کم‌کم چندین دبستان دیگر در نقاط مختلف تهران افتتاح شد. یکی از مشهورترین مدارس هم با نام کمالیه توسط میرزا یحیی دولت آبادی و مرتضی خان کمالیه یک سال پس از دبستان رشدیه در تهران افتتاح شد.

موسی‌خان و بی‌بی‌خانم هم که از هراتفاق تازه‌ای در جهت بهتر شدن تربیت فرزندانشان استقبال می‌کردند، علینقی،حسنعلی و فتحعلی را در مدرسه کمالیه ثبت‌‌نام کردند رفتن پسرها به مدرسه و جمع شدن بساط ملاباشی از خانه، خدیجه را افسرده کرده بود. بی‌بی‌خانم که مخالف بیسوادی دختران بود با همسرش مشورت کرد و نامه‌ای برای مرتضی خان کمالیه نوشت تا شاید بتوانند برای خدیجه هم فکری بکنند. بالاخره تصمیم جمعی بر این شد که موهای خدیجه را پسرانه کوتاه کنند، پیراهن و شلوار به تن او کنند و کلاهی بر سرش بگذارند. گوشواره‌هایش را هم در بیاورند و دو حلقه نخ به جای آن در گوش خدیجه بیندازند. مرتضی‌خان از بی‌بی‌خانم خواسته بود پسرها را تعلیم دهد که خدیجه را به اسم همیشگی‌اش که در خانه صدا می کردند یعنی ملوکی، در مدرسه خطاب نکنند. در نهایت با همه این تدابیر خدیجه با نام میرزاعلی اصغرخان در مدرسه کمالیه ثبت نام شد.

⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل

#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۱_ص۲

‌در آن روزها موسی‌خان وزیراف، پس از سال‌ها فعالیت در قزاق‌خانه تهران، به درجه میرپنجی یا همان سرتیپی رسیده و در محله و شهر بسیار شناخته شده بود. همسایه ها و بچه‌های محل که قرار بود با پسران وزیراف به مدرسه بروند همه می‌دانستند در خانه آنها تنها سه پسر بزرگ وجود دارد. از همان روز اول که خدیجه پشت سر پسرها به سمت مدرسه راه افتاد، مدام بچه‌های همسایه از علینقی و حسنعلی درباره اینکه بچه جدید کیست و تا حالا کجا بوده سوال می پرسیدند.
پسرها هم به دستور مادر جواب‌های بی‌ربطی می‌دادند. خدیجه و فتحعلی که یک‌سالی اختلاف سن داشتند، هر دو وارد کلاس اول ابتدایی شدند. اما مشکل اصلی زنگ‌های تفریح بود که برادرها یادشان می رفت نباید خدیجه را ملوکی صدا کنند و این موضوع مدام برای بقیه هم مدرسه‌ای‌ها سوال ایجاد می‌کرد. حتی برخی از شاگردان بزرگتر به خدیجه نزدیک می‌شدند و درباره اینکه چرا گوش‌هایش سوراخ است سوال می پرسیدند. اما حتی جواب خدیجه هم آنها را مجاب نمی‌کرد. بالاخره شایعات و حرف‌های درگوشی کار خودش را کرد و مرتضی خان کمالیه از بی‌بی‌خانم عذرخواهی کرد و گفت شاگردان متوجه شده‌اند که او دختر است و این موضوع برای یک مدرسه تازه افتتاح شده موجب رسوایی می‌شود.
خدیجه در همان چهار روز، چهار برگه آفرین از معلم گرفت و به همه نشان داد چقدر باهوش است. اما با چشم گریان مجبور شد در خانه بماند.

بی‌بی خانم در فاصله سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۲۷۷ دو پسر دیگر به نام های علیرضا و علی‌اصغر به دنیا آورد و درگیر رسیدگی به آن‌ها بود و نمی‌توانست چندان به خدیجه در درس خواندن کمک کند. بنابراین او همراه مولود خواهر بزرگش، شروع به خواندن کتاب‌های مهمی مثل گلستان، بوستان، نهج البلاغه و... کرد در زمان‌هایی که دایی ‌شان دکتر حسینعلی خان یا شیخ اسدالله مازندرانی به خانه شان می آمدند غلط‌های خود را پیش آن‌ها تصحیح می کردند. خدیجه در یادگیری خیلی بیشتر از مولود  جدیت داشت. با وسواس بسیار در تلاش بود که تمرین خط کند و از این نظر هم عقب نماند. البته علاوه بر روزها، در ساعت‌های انتهایی شب هم که همه اعضای خانواده زیر کرسی جمع می‌شدند، بچه ها باید بخش‌هایی از دیوان حافظ یا اسکندرنامه را برای بزرگترها می خواندند تا آنها غلط‌هایشان را بگیرند و در خواندن روان شوند.

هر کسی که در اقوام و آشنایان علم یا سواد خاصی داشت، وقتی به خانه وزیری‌ها می‌آمد به بچه‌های آن خانه تعلیم می داد. یکی برایشان کلاس آموزش تار و سه تار می گذاشت دیگری به آنها حساب و هندسه درس می‌داد. به این شکل روزها و شب‌های این خانواده تا سال ۱۲۸۵ که خدیجه ۱۴ ساله شد، گذشت.


#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی

📝 ادامه دارد ...

#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بی‌بی‌خانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران

🔹#جنبش_زنان_ایران  #زنان_پیشرو

🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۲_ص۱


🔹 در این مدت ناصرالدین‌شاه ترور شد و مظفرالدین میرزا بعد از سال‌ها ولیعهدی به پادشاهی رسید.
تأسیس دبستان دوشیزگان در دوران انقلاب مشروطه
سلسله اتفاقاتی که از اعزام اشراف‌زادگان برای تحصیل به اروپا در زمان ناصرالدین شاه شروع شد تا آشنایی طیف گسترده‌ای از مردم و روحانیون با مجلس‌های شورای کشورهای دیگر، باعث شد موجی تحت عنوان جنبش مشروطه از اواخر سال ۱۲۸۴ در ایران شکل بگیرد این موج که با بست‌نشینی روحانیون در سفارت بریتانیا و اعتراضات گسترده بود، در نهایت باعث شد مظفرالدین‌شاه در نیمه مرداد ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت را امضا کند.

دقیقاً در همان روزهایی که به تازگی شاه اعلام مشروطه کرده‌بود، موسی‌خان وزیراف ماموریت گرفت به عنوان رئیس قشون به شیراز برود. بی‌بی خانم چندان تمایلی به همراهی کردن موسی‌خان نداشت و تنها علینقی و فتحعلی به همراه پدر به شیراز رفتند. خانه بزرگ با ۱۲ اتاق، خالی از حضور مردان شده بود. این موضوع و دیدن تلاش زیاد خدیجه و مولود برای درس خواندن بی‌بی‌خانم را به فکر تاسیس یک مدرسه دخترانه انداخت.
اما در مسیر رسیدن به این کار چندین مانع بزرگ وجود داشت.
🔺 اولین و بزرگترین مانع دیدگاه عمومی جامعه درباره مدرسه رفتن و سواد داشتن دختران بود. این موضوع زمانی شکل سخت‌تری به خود گرفت که برخی علما، مخصوصاً شیخ فضل‌الله‌نوری که یکی از مشهورترین مجتهدین آن روزگار بود، فتوا دادند «تاسیس مدارس (جدید) دختران مخالف شرع اسلام است». این مخالفت به این دلیل بود که در زمان ناصرالدین شاه مستشاران آمریکایی و انگلیسی با اجازه دربار، در ایران مدارسی را بازگشایی کردند و تنها اجازه داشتند زنان و دختران غیرمسلمان را ثبت نام کنند. مدیران این مدارس معمولاً راهبه های مسیحی بودند و روحانیون این مدارس را محلی برای ترویج دین مسیحیت می دانستند. دولت در سال ۱۲۷۵ و پس از وفات ناصرالدین‌شاه اجازه صادر کرد تا دختران مسلمان هم به این مدارس وارد شوند. اما تا سال‌ها به دلیل عقاید مذهبی، خانواده‌ها به دختران‌شان اجازه ورود به این مدارس را نمی‌دادند.

مونس الدوله ندیمه انیس الدوله، همسر ناصرالدین شاه در کتاب خاطراتش نقل کرده «چند زن آمریکایی به تهران آمدند و از ناصرالدین‌شاه اجازه گرفتند یک مدرسه دخترانه در تهران دایر کنند. این زن‌های آمریکایی مبلغه بودند.شاه یک تکه زمین به آن‌ها داد و آنها در محلی که امروز مدرسه جردن(البرز) است یک مدرسه دخترانه ساختند اما تا چند سال شاگردان این مدرسه همه از خانواده های نامسلمان بودند و دختر ایرانی مسلمان به این مدرسه نمی‌آمد. عاقبت بعد از چند سال یک دختر ایرانی مسلمان (مهرتاج رخشان در سال ۱۲۷۶خ) با چادر به این مدرسه آمد و با دختران نامسلمان مشغول درس خواندن شد.»

  بی‌بی‌خانم در ابتدا با نامه نوشتن برای روزنامه‌ها سعی کرد جواب شیخ فضل الله و دیگر متعصبین را بدهد. او در نامه‌ای سرگشاده خطاب به شیخ فضل‌الله‌نوری حکم او درباره حرام بودن مدارس دخترانه را مخالف آیه «قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون» و حدیث «طلب‌العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه» می‌داند و پس از زیر سوال بردن دانش فقهی شیخ فضل‌الله از او می‌خواهد اکنون که «فتوا به غیر ما انزل‌الله داده اید، واضح نمایید که حق نشستن بر مسند شریعت را ندارید» و یا «در روزنامه لوایح خودتان مرقوم دارید که کلام را جنابعالی بی تامل مرقوم فرموده اید».

بی‌بی‌خانم در جایی دیگر این نگرانی محافظه‌کاران را نشانی بر سست ایمانی آنان می داند: «زهی از این بی‌انصافی کسی که بر مسند نشسته، علم را که یک شعبه آن قرآن است گذشته از اینکه حرام می کند خلاف دین و مذهب هم قرار می دهد یک احتمال دیگر در فرمایش شما می رود و آن این است که بفرمایید اگر زنان سواد پیدا کردند اندک اندک در عقاید و اصول دین کارکرده به قول سید بقال و عقیده او که عرض شد بگویید بابی و لامذهب می‌شود و به قاعده می باید مقصود شما همین باشد نقطه گیومه بسته به شدت عصبانیت از برخورد شیخ فضل الله را هم در آخرین مطلب اضافه می‌کند و می‌گوید این مطلب را هر قسم جواب بدهم قلبم آرام نمی گیرد به این جهت که معلوم میشه شود به درجه ای در مذهب و دین اثناعشری شعبه دارید که اطلاع ما زنان را منافی قبول دین و مذهب می دانید و این علامت سستی و اخلاق و عقیده جنابعالی به مذهب هفته اثناعشری است این نامه نگاری ها و چاپ آنها در روزنامه تاثیری نداشت و بی‌بی‌خانم تصمیم گرفت این مشکل را از راه قانونی حل کند و با پافشاری اجازه نامه رسمی از وزارت معارف برای باز کردن مدرسه را دریافت کرد.

⤵️ ادامه در پست بعد

https://tttttt.me/httpsksmtehran2/117
⤴️ ادامه از پست قبل

#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۲_ص۲



🔺 دومین مانع بر سر راه بی‌بی‌خانم آشنا نبودن با شیوه اداره و چیدمان مدرسه‌ها به سبک جدید بود. او برای این کار از حسنعلی پسر سومش که در تهران مانده بود و تجربه حضور در مدرسه کمالیه و بعد از آن مدرسه قزاق‌خانه تهران را داشت کمک گرفت. اتاق‌ها را با نیمکت‌ها و صندلی‌های چوبی پر کرد و مکانی هم برای معلم‌ها در نظر گرفت برای اداره کلاس هم تصمیم گرفت تابوشکنی کند و خدیجه و مولود را به مدرسه آمریکایی‌ها بفرستد تا هم شیوه معلمی را از مدرسان آن‌جا یاد بگیرند هم در درس هایی مثل انگلیسی و جغرافیا که کمی عقب‌تر بودند دانش بیشتری کسب کنند. البته به دلیل دوری مسیر خانه تا محل مدرسه آمریکایی‌ها که باید دو دختر آن را پیاده طی می‌کردند و همچنین کمک به بی‌بی برای راه‌اندازی دبستان و معلمی در آن، این روند تنها چند ماه انجام شد و از تابستان سال ۱۲۸۶ دخترها دیگر به مدرسه نرفتند.

🔹 دبستان دوشیزگان با سه کلاس که بی‌بی‌خانم،  خدیجه و مولود معلم‌های آن بودند افتتاح شد. بی‌بی اعلامیه بازگشایی مدرسه را در سطح محله و شهر پخش کرد. او نسخه‌ای از آن را هم به روزنامه تازه‌ای به نام «مجلس» داد تا تعداد بیشتری از بازگشایی این مدرسه مطلع شوند.

«مدرسه جدید موسوم به دبستان دوشیزگان نزدیک دروازه قدیم محمدیه بازارچه حاجی محمد حسن افتتاح شده است. این مدرسه حیاطی است بزرگ و اتاق‌های متعدد با تمام لوازمات مدرسه‌ای.

از برای افتتاح این مدرسه پنج معلمه تعیین شده است که هرکدام یک درس میدهند از قبیل نخست نامه، مشق قلم، تاریخ ایران، قرائت، کتاب طباخی، قانون، مذهب، جغرافیا، علم حساب. بر حسب قوه هر دختر و خانمی این علوم تدریس می شود. به علاوه اتاقی هم معین شده است که در آن جا هنرهای یدی از قبیل کاموا دوزی، زردوزی، خامه دوزی، خیاطی و غیره تعلیم می شود.

تمام معلمان از طایفه اناثیه هستند و به غیر از یک پیرمرد قاپوچی مردی در این مدرسه نخواهد بود.

شاگرد از ۷ الی ۱۲ سال قبول می‌شود. اتاق ابتدایی ماهی ۱۵قران، اتاق علمی ماهی ۲۵ قران. به فقرا تخفیف داده می‌شود. هر دو نفر شاگرد یک نفر مجانا قبول می‌شود. امید است که در وطن عزیز ما هزاران از این مدارس افتتاح شود.»

۲۰ شاگرد در این مدرسه ثبت نام کردند و دبستان دوشیزگان با عنوان اولین مدرسه دخترانه ایرانی به طور رسمی از پاییز سال ۱۲۸۶ کار خود را شروع کرد



#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی

📝 ادامه دارد ...

#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بی‌بی‌خانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری

لینک قسمت ۱
https://tttttt.me/KSMtehran/12660

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران

🔹#جنبش_زنان_ایران  #زنان_پیشرو

🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۳_ص۱


🔹 مدرسه تازه شروع به کار کرده بود که چند اتفاق پشت سرهم در کشور، باعث به وجود آمدن بحرانی بزرگ شد. پس از مرگ مظفرالدین شاه در زمستان ۱۲۸۵ پسرش محمدعلی شاه به تخت نشست. او از ابتدا با مشروطه مشکل داشت و مسئله قانونگذاری از سوی مجلس را نمی‌توانست بپذیرد. در این میان برخی روحانیون مانند شیخ فضل‌الله‌نوری هم قانون اساسی را دخالت در کار خدا می‌دانستند و جریانی ضد مشروطه به وجود آورده بودند. ترور امین‌السلطان صدراعظم محمد علی‌شاه، در مهر ۱۲۸۶ و پس از آن سوء قصد به شاه در اسفند همان سال، باعث شد مخالفت شاه با مجلس چند برابر شود و در نهایت در تیرماه ۱۲۸۷ مجلس شورای ملی پس از یک دوره توسط بریگاد قزاق به فرماندهی لیاخوف به توپ بسته شود.

اما این سلسله اتفاقات تنها در مسائل سیاسی تاثیر گذار نبود بلکه آن آزادی نسبی که با شروع مشروطه در ایران اتفاق افتاده بود جای خودش را به یک تحجر داد. در این میان بی‌بی‌خانم و دبستان دوشیزگان هم از حمله متعصبان و مخالفان مشروطه در امان نماندند. یکی از دلایل اصلی مخالفت با مدرسه بی‌بی خانم این بود که به واسطه همسرش، نام فامیل وزیراف را به دنبال داشت و روحانیون تصور می کردند یکی از عاملان روسیه است که می‌خواهد به دختران دروس غیر اسلامی بدهد. حتی مستر مار لینگ کاردار وقت سفارت انگلستان در تهران در همان روزها به سر ادواردگری وزیر امور خارجه انگلستان می‌نویسد: «در شهر شایع شده است که این مدرسه با تلقین همسر یکی از غلامان ما تشکیل شده است و واقعیت مطلب این است که زن مزبور -بی‌بی‌خانم وزیراف- در طبقه خود برخلاف معمول زنی است که خوب تحصیل کرده و چند ماه است یک مدرسه دخترانه تشکیل داده که دختران اشخاص خیلی محترم در آن درس می خوانند. سن بیشتر شاگردان هم کمتر از ۱۴ سال است.» در این میان روحانی های ضد مشروطه و بخشی از جامعه که درس خواندن دختران را با شرع اسلام ناهمخوان می دانستند، تلاش‌های زیادی برای تعطیلی دبستان دوشیزگان کردند. بعضی از متعصبان تاسیس مدرسه را حتی برابر اشاعه فحشا‌خانه‌ها و اباحه مسکرات می دانستند.

🔹 خدیجه در خاطراتش گفته یک روحانی بر منبری فریاد زد: بر آن مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است. مردم هم زار زار گریستند و در محله خود ما آقای سید علی شوشتری ورقی چاپ کرد که عنوانش از این قرار بود که این بستان دوشیزگان که بی‌بی‌خانم افتتاح کرده است، این زن مفاسد دینیه دارد. در منزلش تار می‌زند و اجتماع هنرمندان است. این تکفیر نامه مادرم را دم واگن‌های اسبی، ورقه‌ای یک شاهی می‌فروختند. در همان اوقات اوباش محل را هم تحریک کردند تا بریزند و مدرسه را غارت کنند و به هم بزنند.

بی بی خانم طاقت نیاورد و باز هم ترجیح داد به جای مقابله با جریانی که به راه افتاده بود از راه قانونی وارد شود و خود را به وزارت معارف و وزیر وقت یعنی مخبرالسلطنه هدایت رساند. اما وزیر آب پاکی را روی دست او ریخت و گفت توان مقابله با روحانی‌ها و این جماعت مخالف را ندارد. تنها یک راهنمایی به بی‌بی کرد و گفت «روی تابلوی مدرسه بنویسد در این دبستان دختر از ۴ تا ۶ ساله پذیرفته می‌شود و بزرگترها را هم از مدرسه اخراج کنید. زیرا آقای سید علی شوشتری گفتند دوشیزه به معنی باکره است و باکره شهوت انگیز!» بی‌بی هم با این کار موافقت کرد و بالاخره مدرسه را از حمله متعصبان نجات داد.

البته علاوه بر تلاش های بی‌بی‌خانم عامل مهمی که در بازگشایی دوباره مدرسه نقش داشت، تصویب متمم قانون اساسی پیش از به توپ بستن مجلس بود. چون اصل ۱۸ آن تحصیل علوم و معارف و صنایع را بدون ذکر جنسیت آزاد می دانست.
نزدیک به دوسال دبستان دوشیزگان در خانه موسی‌خان تشکیل می‌شد تا اینکه ماموریت او در شیراز به پایان رسید و باید به تهران برمی‌گشت. این موضوع باعث شد بی‌بی‌خانم به فکر اجاره مکانی دیگر برای مدرسه بیفتد. اما به همین راحتی ها افراد خانه و ملک‌شان را برای مدرسه دخترانه اجاره نمی‌دادند، چون بسیاری آن را جایگاه فساد می دانستند. اما بالاخره بی‌بی‌خانم در محله پاچنار خانه ای پیدا کرد و کار دبستان دوشیزگان را به اضافه یک کلاس اکابر برای خانم‌های میان‌سال، از سر گرفت.

🔺گرفتن مدرک از دارالمعلمین

خدیجه آن‌قدر دل‌بسته درس‌ خواندن بود که با وجود تدریس در مدرسه مادرش، تمام شب‌ها را با مطالعه می‌گذراند. او عربی را پیش دایی‌اش شیخ اسدالله با مهارت زیادی یاد گرفته بود. گلستان و بوستان سعدی را حفظ کرد و این مهارت ها در تدریس بسیار به او کمک می‌کرد.

⤵️ ادامه در پست بعد

https://tttttt.me/httpsksmtehran2/129
⤴️ ادامه از پست قبل

#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۳_ص۲

از طرفی به دستور بی‌بی، خدیجه و مولود همیشه با لباس‌هایی که از روی کارت پستال‌های اروپایی برای خود می‌دوختند، آراسته و خوشبو باید در سر کلاس درس حاضر می‌شدند تا شاگردان آن‌ها را دوست داشته باشند و یادگیری برایشان لذت‌بخش باشد.

اما درس‌هایی در جهت بالا بردن قدرت تدریس در مقطع دبستان، به‌تنهایی چیزی نبود که خدیجه را راضی کند. او زیر نظر میرزاعبدالرزاق خان سرتیپ که به خانه‌شان می‌آمد، حساب، هندسه و زبان فرانسه را هم یاد گرفت. اما این که بی‌هدف درس بخواند، برای خدیجه کافی نبود و از برادرش حسنعلی خواست که به دوستانش در دارالفنون بسپرد تا یکی از معلمان بیاید و از او امتحان بگیرد. او با تسلط بر عربی و ادبیات فارسی توانست تصدیق خوب را از دست سلطان العلما، یکی از معلمان برجسته این مدرسه، بگیرد. اما این تصدیق هم راضی‌اش نکرد و تصمیم گرفت که خودش را برای یک امتحان جدی‌تر آماده کند. در این زمان بود که از برادرانش خواست درباره او با میرزاحسن خان رشدیه صحبت کنند تا از او امتحان بگیرد.

رشدیه پس از بازگشایی مدارس در تهران به فکر تربیت معلم افتاده بود. او خود در دارالمعلمین استانبول تحصیل کرده و به شیوه تدریس و امتحانات آن جا آشنا بود. البته تا سال ۱۲۹۸ مرکز دارالمعلمین تهران تاسیس نشد اما رشدیه با روش‌هایی که خود می‌دانست معلم‌های را آموزش می‌داد و در آخر به آن‌ها مدرک دارالمعلمین را هم اهدا می‌کرد. خدیجه هم خود را برای رسیدن به این مدرک آماده کرده بود. بالاخره میرزا حسن خان به خانه آن‌ها آمد و از دختر بی‌بی‌خانم امتحان گرفت.

خدیجه در خاطراتش درباره این امتحان و مدرکی که گرفته، گفته: « آقای رشدیه پرسید چه چیزهایی خوانده و می‌دانید؟ گفتم: چهار مقاله هندسه، جبر و مقابله، تاریخ و جغرافیا. در عربی هم نهج‌البلاغه و قرآن را ترجمه می‌کنم... دروسی که برشمرده بودم امتحان کرد و رفت‌ تصدیقی فرستاد که بالایش به زبان فرانسه نوشته شده بود «سرتیفیکا»، عکس شیروخورشید داشت و خاصه دارالمعلمین بود. تمام موارد را تک‌تک نمره داده بود ولی در کنار عربی نوشته بود عربی‌اش به ادبیت رسیده و برای معلمی مدارس متوسطه شایستگی دارد».

این اتفاق نه‌تنها برای خود خدیجه بلکه برای بی‌بی‌خانم هم بسیار باعث افتخار بود. او که همیشه از منع تحصیل دختران انتقاد می‌کرد، حالا دختری در خانه داشت که مدرکی معادل لیسانس امروز را گرفته بود. همین موضوع باعث شد بی‌بی‌ در خانه ولیمه‌ای بگیرد و لقب افضل را روی خدیجه بگذارد و در این میهمانی همه آشناها، فامیل و همسایه‌ها را از این افتخار باخبر کند.



#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی

📝 ادامه دارد ...

#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بی‌بی‌خانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری

لینک قسمت ۲
https://tttttt.me/KSMtehran/12678



🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران

🔹#جنبش_زنان_ایران  #زنان_پیشرو

🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۴_پایان


🔺 روزنامه نگاری و تلاش برای حقوق زنان


🔹 خدیجه پیش از ازدواج و به تشویق بی‌بی‌خانم، برای روزنامه شکوفه و گاهی حبل‌المتین مقالاتی می‌نوشت. اما پس از ازدواج دیگر فرصت این کارها برایش پیش نیامده بود. پس از اقامت مجدد در تهران، خدیجه تصمیم گرفت از معلومات و سوادش در راهی که در جهت بهبود شرایط زنان باشد، استفاده کند. از مشهورترین نشریات آن روزها، مجله عالم نسوان و روزنامه شفق سرخ به سردبیری علی دشتی بود. در ۴۰ سالگی شروع به مقاله نویسی برای مطبوعات کرد و بیشتر نوشته‌هایش در جهت احقاق حقوق زنان ایرانی و روشنگری برای آن‌ها بود.

🔹 سال ۱۳۰۹ اوج دوران فعالیت ‌های روزنامه‌نگاری خدیجه بود. در بهار آن سال مقاله‌ای با عنوان «چرا یک نفر برای ۹ نفر زحمت می‌کشد؟» با امضای فردی به نام هادی سپانلو در روزنامه شفق سرخ به چاپ رسید. این مقاله درباره تلاش‌های بی‌وقفه مردان در بیرون از خانه بود که باید برای خانواده خود زحمت می‌کشیدند. در این مقاله عملا زنان، سربار مردان و مشغول تن‌پروری در خانه معرفی شده بودند. خدیجه جواب بلندی به آن نوشت که به صورت چند قسمتی در چند شماره این روزنامه چاپ شد. او در این مجموعه مقالات علاوه بر صحبت از حقوق زنان و فشاری که در خانه روی آن ‌ها وجود دارد، از زنان روستایی و این که پابه‌پای مردان در همه امور همکاری می‌کنند، صحبت کرد.

▪️ خدیجه سال‌های پایانی زندگی‌اش را با افتخار به فرزندانش که همه موفق بودند، گذراند و در ۱۳ دی ۱۳۵۹ در ۹۱ سالگی درگذشت.

🔹 خدیجه افضل وزیری، نمونه یک زن ایرانی عهد قاجار از طبقه متوسط است که در خانواده‌ای روشنفکر و پیشرو رشد کرد. نه از آن زنان قاجاری که عکس‌ها و تصاویرشان از حرمسرای ناصری موجود است، بلکه زنی که در روزگاری که دختران حتی مدرسه برای درس خواندن نداشتند، با همه سختی‌ها جنگید، تا بتواند تا جایی که امکان دارد، سطح سواد خود را بالا ببرد. او به روستا رفت و با زنان دیگر همسرش زندگی کرد، اما ادامه داد. از همان روزهای سخت هم درس گرفت تا روزی که شرایطش پیش آمد، با قلمش از تمام تجربیات سال‌ها زندگی خود، در جهت احقاق حقوق زنان استفاده کند.

🔹 شاید الان درباره مقاله‌ها و مطالب چاپ شده خدیجه، حرف زدن ساده باشد، اما او در روزگاری مردان و نحوه رفتارشان را با زنان نقد می‌کرد که زنان حتی اجازه نداشتند در معابر شهر به راحتی تردد کنند.

🔺 تراژدی زندگی خدیجه در واقع از همان روزی که در ۸ سالگی موهای سرش را از ته زدند و به نام علی‌اصغر به مدرسه فرستادندش، شروع شد. تراژدی که تا میانه چهل سالگی و زمانی که مردان -به ظاهر روشنفکر - برای تمسخرش، لقب لبوفروش ( به دلیل مثالی که در یکی از مقالاتش زده بود) را برایش انتخاب کرده بودند، ادامه داشت. تراژدی در واقع سختی‌های زندگی زنی روشنفکر است که در ابتدای قرن چهاردهم خورشیدی، راه ناهمواری را برای رسیدن خود و زنان هم‌نوعش در جامعه ایرانی به حقوق طبیعی طی کرد.



#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی



#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بی‌بی‌خانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری

لینک قسمت۳
https://tttttt.me/KSMtehran/12720

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #یاد

🔺 #صدیقه_دولت_آبادی

۶ مرداد
#سالروز_درگذشت

صدیقه دولت‌آبادی (۱۲۶۱–۱۳۴۰) روزنامه‌نگار و از فعالان انقلاب مشروطه و جنبش زنان در ایران، از بنیان‌گذاران انجمن مشروطه‌خواه مخدرات وطن بود. همچنین، از نخستین فعالان حقوق زنان در ایران و ناشر نخستین نشریه زنان به زبان پارسی به نام "زبان زنان" و از موسسین یکی از اولین مدارس دخترانه به نام مکتب شرعیات بود. او از معدود زنانی بود که در دوره قاجار تلاش‌های گسترده‌ای برای تأسیس و گسترش مدارس دخترانه انجام دادند و ناملایمات زیادی را تحمل کرد.

صدیقه دولت آبادی در ۲۰ صفر سال۱۳۰۰ هجری قمری در اصفهان و در یک خانواده روشنفکرِ روحانی متولد شد. پدرش میرزا هادی دولت‌آبادی و مادرش خاتمه بیگم بودند.
خودش می‌گوید: " وقتی شش ساله بودم، روزی پدرم به من گفت: صدیقه! مادرت قبل از تولد تو؛ شش پسر به دنیا آورد. من در این عصر که اجتماع با دیده حقارت به زنان می نگرد، دلم نمی‌خواست صاحب فرزند دختری شوم. ولی اگر درس بخوانی و باسواد شوی نزد من محترم و عزیز خواهی بود و همسنگ برادرانت از دارایی مادی و معنوی من سهم خواهی برد. اما اگر تحصیل نکنی و بی دانش باقی بمانی، تو را حتی در ردیف فرزندان خودم هم به حساب نخواهم آورد"...


🔺 در بزرگسالی مهم‌ترین رویای صدیقه دستیابی به حق رای برای زنان ایران و حضور در مجلس بود؛ رویایی که بارها درباره آن صحبت کرد و نوشت. در سال ۱۳۳۱ در نامه ای خطاب به دکتر مصدق خواست حق رای  را به زنان واگذار کنند. دولت آبادی ضعف عمومی مردم، به خصوص زنان را در بی سوادی می‌دانست. در نطق ۱۷ دی ۱۳۳۰ از دولت مصدق خواست وزیر فرهنگ هفت سال در این پست بماند و برنامه‌های آموزش نسل جوان را ارزیابی کند. او برای مراسم فروش اوراق قرضه ملی، پولی را که برای کفن و دفنش کنار گذاشته بود برای کمک به وطن خرج کرد.

در سال ۱۳۴۰ که بار دیگر خبر احتمال حق رای به زنان منتشر شد، صدیقه دولت آبادی که به شدت بیمار بود در سازمان زنان از حق رای دفاع کرد. اما بیماری سرطان در نهایت ششم مرداد همین سال نفسش را بند آورد. او درحالی درگذشت که دقیقا هفت ماه بعد از مرگش زنان برای نخستین بار پای صندوق‌های رای رفتند و به اصول ششگانه انقلاب سفید رای دادند.
  اما تراژدی زندگی صدیقه دولت‌آبادی در به‌گور بردن آرزوی آزادی زنان به پایان نرسید.
او وصیت کرده بود در قبرستان زرگنده دفن شود. سازمان زنان روی مزار او به عنوان یکی از زنان فعال سنگ قبر زیبایی گذاشته بود اما درست ۱۵ سال بعد در روز ۲۲ مرداد ۱۳۵۹ مزارش توسط امام جماعت مسجد زرگنده تخریب شد. بخش باقی مانده از مزار او و برادرش یحیی دولت‌آبادی و دکتر محمود نریمان در سال ۸۶ تخریب شد و از بین رفت.


https://tttttt.me/httpsksmtehran2/103

🔻مطالب منتشر شده در مورد فعالیتها و زندگی #صدیقه_دولت_آبادی را درکانال بخوانید:

#قسمت_اول:

https://tttttt.me/KSMtehran/12407

#قسمت_دوم:

https://tttttt.me/KSMtehran/12418

#قسمت_سوم:

https://tttttt.me/KSMtehran/12425




#صدیقه_دولت_آبادی
#درگذشت
#تقویم_کانون
#نشر_آگاهی
#زنان_پیشرو
#جنبش_زنان_ایران
#بزرگان_تاریخ_آموزش
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
#تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran