⤴️ ادامه از پست قبل
🔹 او سوالاتی از خود میپرسد که نشان میدهد، این مرد بزرگ، حتی در سالهای پایانی زندگی هم دست از جستوجوی حقیقت برنداشت. سرانجام شاهرخ مسکوب، غریب و رنجدیده، در ۲۳ فروردین سال ۱۳۸۴ و در سن ۸۱ سالگی در پاریس از دنیا رفت.
آثار و اندیشهی این نویسندهی بزرگ، آینهی تمامنمای شرح زندگی و وضعیت اندیشمندان و روشنفکران مهاجر و از وطنراندهشده است.
📌 کتابشناسی:
مقدمهای بر رستم و اسفندیار، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول: ۱۳۴۲
سوگ سیاوش: در مرگ و رستاخیز، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ اول: ۱۳۵۰
در کوی دوست، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ اول: ۱۳۵۷
مسافرنامه، (با نام مستعار ش. البرزی)، آمریکا: نشر مطالعات ایرانی، چاپ اول: ۱۳۶۲
ملیت و زبان: نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی، رم: انتشارات فردوسی، چاپ اول: ۱۳۶۲؛ تجدید چاپ، پاریس: انتشارات خاوران، ۱۳۶۸؛ چاپ ایران با عنوان هویت ایرانی و زبان فارسی، تهران: باغ آینه ، ۱۳۷۳؛ تجدید چاپ، تهران: انتشارات فرزان روز، ۱۳۷۹.
گفتوگو در باغ، تهران: نشر باغ آینه، چاپ اول: ۱۳۷۰؛ تجدید چاپ: تهران: انتشارات فرهنگ جاوید، ۱۳۹۴
چند گفتار در فرهنگ ایران، تهران: نشر زندهرود، چاپ اول: ۱۳۷۱؛ تجدید چاپ با عنوان شکاریم یک سر همه پیش مرگ: جستارها، گفتارها و نوشتارها، تهران: نشر نی، ۱۳۹۱
دربارهٔ جهاد و شهادت (با نام مستعار کسری احمدی)، پاریس: انتشارات خاوران، چاپ اول: ۱۳۷۱
داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع، تهران: انتشارات فرزان روز، چاپ اول: ۱۳۷۳
خواب و خاموشی، لندن: دفتر خاک، چاپ اول: ۱۹۹۴؛ تجدید چاپ با اضافات و با عنوان در سوگ و عشق یاران، با مقدمهٔ حسن کامشاد، لندن: اچ اند اس مدیا ، ۲۰۱۴؛ چاپ ایران، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۷
دربارهٔ سیاست و فرهنگ: گفتوگوی علی بنوعزیزی با شاهرخ مسکوب، پاریس: انتشارات خاوران، چاپ اول: ۱۳۷۳؛ چاپ ایران با عنوان کارنامه ناتمام: درباره سیاست و فرهنگ، تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۸؛ تجدید چاپ با عنوان اصلی، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۴۰۰
شاهرخ مسکوب: کسروی از خرد آغاز میکند و میرسد به بیخردی
بررسی عقلانی حق، قانون و عدالت در اسلام، (با نام مستعار م. کوهیار)، پاریس: انتشارات خاوران، چاپ اول: ۱۳۷۴
تن پهلوان و روان خردمند، تهران: انتشارات طرح نو، چاپ اول: ۱۳۷۴؛ تجدید چاپ، تهران: فرهنگ جاوید، بهزودی
سفر در خواب، پاریس: انتشارات خاوران، چاپ اول: ۱۳۷۷؛ چاپ ایران، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۵
روزها در راه، پاریس: انتشارات خاوران، چاپ اول: ۱۳۷۹؛ چاپ ایران، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۹
کتاب مرتضی کیوان، بهکوشش شاهرخ مسکوب، تهران: نشر کتاب نادر، چاپ اول: ۱۳۸۲؛ تجدید چاپ: تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۸
🔻 آثارمنتشرشده بعد از مرگ:
ارمغان مور: جستاری در شاهنامه، تهران: نشر نی، چاپ اول: ۱۳۸۴
سوگ مادر، تهران: نشر نی، چاپ اول: ۱۳۸۶
در حال و هوای جوانی: روزهای پیش از روزها در راه (۱۳۴۲–۱۳۴۶)، بهکوشش حسن کامشاد، لندن: اچ اند اس مدیا ، ۲۰۱۴؛ چاپ ایران، تهران: فرهنگ جاوید، منتشر خواهد شد
شکاریم یکسر همه پیشمرگ، نشر نی، ۱۳۹۱
درآمدی به اساطیر ایران، تهران: فرهنگ جاوید، چاپ اول: ۱۳۹۴
🔻ترجمه:
خوشههای خشم، جان استاینبک، شاهرخ مسکوب با همکاری عبدالرحیم احمدی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۲۸
آنتیگون (همراه با «لذت تراژیک» از آندره یونار)، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران، ۱۳۳۵
ادیپ شهریار، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران، ۱۳۴۰
پرومته در زنجیر، آشیلوس، شاهرخ مسکوب، تهران: نشر اندیشه، چاپ اول: ۱۳۴۲؛ تجدید چاپ، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۵
ادیپوس در کلنوس، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران: ۱۳۴۶
افسانههای تبای (سه تراژدی نامبرده سوفکلس در یک جلد)، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ اول: ۱۳۵۲
خاطرات مهرانگیز دولتشاهی: اولین و تنها سفیر زن ایران (۱۳۵۷–۱۳۵۴) مصاحبهکننده: شاهرخ مسکوب، تنظیمکننده: غلامرضا کردگاری، تهران: صفحه سفید، چاپ اول: ۱۳۸۷
#یاد
#درگذشت
#شاهرخ_مسکوب
https://tttttt.me/ksmtehran1/216
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🔹 او سوالاتی از خود میپرسد که نشان میدهد، این مرد بزرگ، حتی در سالهای پایانی زندگی هم دست از جستوجوی حقیقت برنداشت. سرانجام شاهرخ مسکوب، غریب و رنجدیده، در ۲۳ فروردین سال ۱۳۸۴ و در سن ۸۱ سالگی در پاریس از دنیا رفت.
آثار و اندیشهی این نویسندهی بزرگ، آینهی تمامنمای شرح زندگی و وضعیت اندیشمندان و روشنفکران مهاجر و از وطنراندهشده است.
📌 کتابشناسی:
مقدمهای بر رستم و اسفندیار، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول: ۱۳۴۲
سوگ سیاوش: در مرگ و رستاخیز، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ اول: ۱۳۵۰
در کوی دوست، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ اول: ۱۳۵۷
مسافرنامه، (با نام مستعار ش. البرزی)، آمریکا: نشر مطالعات ایرانی، چاپ اول: ۱۳۶۲
ملیت و زبان: نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی، رم: انتشارات فردوسی، چاپ اول: ۱۳۶۲؛ تجدید چاپ، پاریس: انتشارات خاوران، ۱۳۶۸؛ چاپ ایران با عنوان هویت ایرانی و زبان فارسی، تهران: باغ آینه ، ۱۳۷۳؛ تجدید چاپ، تهران: انتشارات فرزان روز، ۱۳۷۹.
گفتوگو در باغ، تهران: نشر باغ آینه، چاپ اول: ۱۳۷۰؛ تجدید چاپ: تهران: انتشارات فرهنگ جاوید، ۱۳۹۴
چند گفتار در فرهنگ ایران، تهران: نشر زندهرود، چاپ اول: ۱۳۷۱؛ تجدید چاپ با عنوان شکاریم یک سر همه پیش مرگ: جستارها، گفتارها و نوشتارها، تهران: نشر نی، ۱۳۹۱
دربارهٔ جهاد و شهادت (با نام مستعار کسری احمدی)، پاریس: انتشارات خاوران، چاپ اول: ۱۳۷۱
داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع، تهران: انتشارات فرزان روز، چاپ اول: ۱۳۷۳
خواب و خاموشی، لندن: دفتر خاک، چاپ اول: ۱۹۹۴؛ تجدید چاپ با اضافات و با عنوان در سوگ و عشق یاران، با مقدمهٔ حسن کامشاد، لندن: اچ اند اس مدیا ، ۲۰۱۴؛ چاپ ایران، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۷
دربارهٔ سیاست و فرهنگ: گفتوگوی علی بنوعزیزی با شاهرخ مسکوب، پاریس: انتشارات خاوران، چاپ اول: ۱۳۷۳؛ چاپ ایران با عنوان کارنامه ناتمام: درباره سیاست و فرهنگ، تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۸؛ تجدید چاپ با عنوان اصلی، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۴۰۰
شاهرخ مسکوب: کسروی از خرد آغاز میکند و میرسد به بیخردی
بررسی عقلانی حق، قانون و عدالت در اسلام، (با نام مستعار م. کوهیار)، پاریس: انتشارات خاوران، چاپ اول: ۱۳۷۴
تن پهلوان و روان خردمند، تهران: انتشارات طرح نو، چاپ اول: ۱۳۷۴؛ تجدید چاپ، تهران: فرهنگ جاوید، بهزودی
سفر در خواب، پاریس: انتشارات خاوران، چاپ اول: ۱۳۷۷؛ چاپ ایران، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۵
روزها در راه، پاریس: انتشارات خاوران، چاپ اول: ۱۳۷۹؛ چاپ ایران، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۹
کتاب مرتضی کیوان، بهکوشش شاهرخ مسکوب، تهران: نشر کتاب نادر، چاپ اول: ۱۳۸۲؛ تجدید چاپ: تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۸
🔻 آثارمنتشرشده بعد از مرگ:
ارمغان مور: جستاری در شاهنامه، تهران: نشر نی، چاپ اول: ۱۳۸۴
سوگ مادر، تهران: نشر نی، چاپ اول: ۱۳۸۶
در حال و هوای جوانی: روزهای پیش از روزها در راه (۱۳۴۲–۱۳۴۶)، بهکوشش حسن کامشاد، لندن: اچ اند اس مدیا ، ۲۰۱۴؛ چاپ ایران، تهران: فرهنگ جاوید، منتشر خواهد شد
شکاریم یکسر همه پیشمرگ، نشر نی، ۱۳۹۱
درآمدی به اساطیر ایران، تهران: فرهنگ جاوید، چاپ اول: ۱۳۹۴
🔻ترجمه:
خوشههای خشم، جان استاینبک، شاهرخ مسکوب با همکاری عبدالرحیم احمدی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۲۸
آنتیگون (همراه با «لذت تراژیک» از آندره یونار)، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران، ۱۳۳۵
ادیپ شهریار، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران، ۱۳۴۰
پرومته در زنجیر، آشیلوس، شاهرخ مسکوب، تهران: نشر اندیشه، چاپ اول: ۱۳۴۲؛ تجدید چاپ، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۵
ادیپوس در کلنوس، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران: ۱۳۴۶
افسانههای تبای (سه تراژدی نامبرده سوفکلس در یک جلد)، سوفوکل، شاهرخ مسکوب، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ اول: ۱۳۵۲
خاطرات مهرانگیز دولتشاهی: اولین و تنها سفیر زن ایران (۱۳۵۷–۱۳۵۴) مصاحبهکننده: شاهرخ مسکوب، تنظیمکننده: غلامرضا کردگاری، تهران: صفحه سفید، چاپ اول: ۱۳۸۷
#یاد
#درگذشت
#شاهرخ_مسکوب
https://tttttt.me/ksmtehran1/216
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
💠 #یاد
#محمدعلی_بهمنی
🔺۲۷ فروردین، زادروز
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی است
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است
قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست...
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست...
من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست...
فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز
که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست
#محمدعلی_بهمنی
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
#محمدعلی_بهمنی
🔺۲۷ فروردین، زادروز
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی است
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است
قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست...
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست...
من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست...
فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز
که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست
#محمدعلی_بهمنی
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
🔺زهرا کیا (خانلری)
تولد: اول اردیبهشت ۱۲۹۱
زهرا کیا در سال ۱۲۹۱ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. اجداد پدریش اهل نور مازندران بودند. پدرش میرزا هادی کیانوری پسر فضلالله نوری و نوهٔ دختری حسین محدث نوری و مادرش عصمت الحاجیه بروجردی بود که هر دو از خاندان علمای دین برخاسته بودند. او یکی از پنج فرزند خانواده بود.
زهرا کیا تحصیلات ابتدائی را در مدرسه #ناموس تهران انجام داد که مهمترین مدرسه دخترانه آن زمان بود و خیلی از کسانی که به آن مدرسه راه یافتند از زنان تحصیل کرده ایران گردیدند. زهرا کیا که از شاگردان برجستهٔ مدرسه ناموس بود به دانشسرای عالی راه یافت و سپس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۱۸ در دوره دکتری ادبیات پذیرفته شد و با پرویز خانلری همدرس بود. زهرا کیا از نخستین بانوانی است که در داخل کشور درجه دکتری ادبیات گرفت و رسالهٔ دکتری خود را تحت عنوان «سبک ادبی کتابهای تاریخی ایران» زیر نظر ملکالشعرای بهار به پایان رسانید.که با درجه خوب از تصویب گذرانیده و سپس به تدریس در مدارس کشور پرداخت؛ و دبیر ادبیات دبیرستان #نوربخش تهران شد که از مهمترین مدارس دخترانهٔ کشور بود. زهرا خانلری با گذرانیدن امتحان دانشیاری به تدریس در دانشگاه پرداخت و به مقام استادی دانشگاه رسید و سالها در دانشگاه تدریس میکرد.
فعالیت ادبی و فرهنگی
زهرا کیا پس از چند سال تدریس در دبیرستان به ریاست دبیرستان نوربخش (رضاشاه کبیر سابق) منصوب شد و چند سال به سمت دانشیاری و پس از آن به مقام استادی دانشکدهٔ ادبیات نایل آمد. در سال ۱۳۲۰ با پرویز خانلری همکلاسی رشتهٔ دکترای خود ازدواج کرد و با کمک هم مجله سخن را در سال ۱۳۲۲ منتشر کردند و در این ایام در شورای زنان با #فاطمه_سیاح و عده ای دیگر به فعالیتهای اجتماعی پرداخت و به سمت منشی هیئت مدیره شورا منصوب شد. او برای مطالعه دربارهٔ کتابهای درسی به کشورهای فرانسه و انگلستان سفر کرد و پس از بازگشت، در سازمان کتابهای درسی با عدهای از همکارانش به تغییر و تحول در کتابها پرداخت.
نمونه غزل از مجموعهٔ شاهکار ادبیات فارسی، روش تدریس فارسی و دستور، فرهنگ ادبیات جهان، بحث تحقیقی دربارهٔ فعل در تاریخ بیهقی، تاریخ و تاریخنویسی در ایران، چهار داستان حماسی از شاهنامه فردوسی، راهنمای ادبیات فارسی، داستانهای دلانگیز ادبیات فارسی، برگزیدهٔ قابوسنامه، و افسانهٔ سیمرغ برای کودکان از جمله آثار تألیفی اوست.
زهرا کیا(خانلری) از پیشگامان فعالیتهای زنان در ایران بود و طی نوشتهها و گفتههای خود چنین یادآور شدهاست:
«فکر ترقی و تساوی زن و مرد باید در تمام شئون اجتماعی و سیاسی و حقوقی واقتصادی عادی جاری این کشور باشد.»
«زن ایرانی بهیچوجه کم استعدادتر از زنان دیگر کشورها نیست. تنها علت عقب ماندگی اش، عقب ماندگی اجتماع و استبداد حکومت است؛ زیرا زن ایرانی از عهده هر کاری بر میآید».
بیست داستان، سه اندیشهٔ دخترک گوژپشت، خانهٔ افسونزده، انتقام سگ، روسری سیاه، شب عروسی، دود، زن مرده و زن زنده، سکته ناقص، و پاپ سبز هم از جمله ترجمههای او بهشمار میرود.
▪️وفات
زهرا کیا در سال ۱۳۴۴ تقاضای بازنشستگی کرد چون با به اجرا درآمدن قانون کار در آن زمان و کار تماموقت در دانشگاه تهران، دیگر فرصتی برای تألیف و ترجمه پیدا نمیکرد. از این رو خود را بازنشسته کرد تا با فراغ بال به تألیف و ترجمه بپردازد. با این حال او همواره آموزش و به ویژه آموزش ابتدایی را سنگ بنای آموزش کشور میدانست و در سرتاسر عمر خود در جهت اعتلای آن کوشید. وی در روز ۶ اسفند ۱۳۶۹ شش ماه پس از درگذشت همسرش پرویز خانلری از دنیا رفت و در کنار همسر خود در بهشت زهرای تهران قطعه ۷۳، ردیف ۳۱، شماره ۶۶ به خاک سپرده شد و آثار زیادی چه در تألیف و ترجمه از خود به جا گذاشت.
#زهراکیا
#زادروز
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/276
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔺زهرا کیا (خانلری)
تولد: اول اردیبهشت ۱۲۹۱
زهرا کیا در سال ۱۲۹۱ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. اجداد پدریش اهل نور مازندران بودند. پدرش میرزا هادی کیانوری پسر فضلالله نوری و نوهٔ دختری حسین محدث نوری و مادرش عصمت الحاجیه بروجردی بود که هر دو از خاندان علمای دین برخاسته بودند. او یکی از پنج فرزند خانواده بود.
زهرا کیا تحصیلات ابتدائی را در مدرسه #ناموس تهران انجام داد که مهمترین مدرسه دخترانه آن زمان بود و خیلی از کسانی که به آن مدرسه راه یافتند از زنان تحصیل کرده ایران گردیدند. زهرا کیا که از شاگردان برجستهٔ مدرسه ناموس بود به دانشسرای عالی راه یافت و سپس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۱۸ در دوره دکتری ادبیات پذیرفته شد و با پرویز خانلری همدرس بود. زهرا کیا از نخستین بانوانی است که در داخل کشور درجه دکتری ادبیات گرفت و رسالهٔ دکتری خود را تحت عنوان «سبک ادبی کتابهای تاریخی ایران» زیر نظر ملکالشعرای بهار به پایان رسانید.که با درجه خوب از تصویب گذرانیده و سپس به تدریس در مدارس کشور پرداخت؛ و دبیر ادبیات دبیرستان #نوربخش تهران شد که از مهمترین مدارس دخترانهٔ کشور بود. زهرا خانلری با گذرانیدن امتحان دانشیاری به تدریس در دانشگاه پرداخت و به مقام استادی دانشگاه رسید و سالها در دانشگاه تدریس میکرد.
فعالیت ادبی و فرهنگی
زهرا کیا پس از چند سال تدریس در دبیرستان به ریاست دبیرستان نوربخش (رضاشاه کبیر سابق) منصوب شد و چند سال به سمت دانشیاری و پس از آن به مقام استادی دانشکدهٔ ادبیات نایل آمد. در سال ۱۳۲۰ با پرویز خانلری همکلاسی رشتهٔ دکترای خود ازدواج کرد و با کمک هم مجله سخن را در سال ۱۳۲۲ منتشر کردند و در این ایام در شورای زنان با #فاطمه_سیاح و عده ای دیگر به فعالیتهای اجتماعی پرداخت و به سمت منشی هیئت مدیره شورا منصوب شد. او برای مطالعه دربارهٔ کتابهای درسی به کشورهای فرانسه و انگلستان سفر کرد و پس از بازگشت، در سازمان کتابهای درسی با عدهای از همکارانش به تغییر و تحول در کتابها پرداخت.
نمونه غزل از مجموعهٔ شاهکار ادبیات فارسی، روش تدریس فارسی و دستور، فرهنگ ادبیات جهان، بحث تحقیقی دربارهٔ فعل در تاریخ بیهقی، تاریخ و تاریخنویسی در ایران، چهار داستان حماسی از شاهنامه فردوسی، راهنمای ادبیات فارسی، داستانهای دلانگیز ادبیات فارسی، برگزیدهٔ قابوسنامه، و افسانهٔ سیمرغ برای کودکان از جمله آثار تألیفی اوست.
زهرا کیا(خانلری) از پیشگامان فعالیتهای زنان در ایران بود و طی نوشتهها و گفتههای خود چنین یادآور شدهاست:
«فکر ترقی و تساوی زن و مرد باید در تمام شئون اجتماعی و سیاسی و حقوقی واقتصادی عادی جاری این کشور باشد.»
«زن ایرانی بهیچوجه کم استعدادتر از زنان دیگر کشورها نیست. تنها علت عقب ماندگی اش، عقب ماندگی اجتماع و استبداد حکومت است؛ زیرا زن ایرانی از عهده هر کاری بر میآید».
بیست داستان، سه اندیشهٔ دخترک گوژپشت، خانهٔ افسونزده، انتقام سگ، روسری سیاه، شب عروسی، دود، زن مرده و زن زنده، سکته ناقص، و پاپ سبز هم از جمله ترجمههای او بهشمار میرود.
▪️وفات
زهرا کیا در سال ۱۳۴۴ تقاضای بازنشستگی کرد چون با به اجرا درآمدن قانون کار در آن زمان و کار تماموقت در دانشگاه تهران، دیگر فرصتی برای تألیف و ترجمه پیدا نمیکرد. از این رو خود را بازنشسته کرد تا با فراغ بال به تألیف و ترجمه بپردازد. با این حال او همواره آموزش و به ویژه آموزش ابتدایی را سنگ بنای آموزش کشور میدانست و در سرتاسر عمر خود در جهت اعتلای آن کوشید. وی در روز ۶ اسفند ۱۳۶۹ شش ماه پس از درگذشت همسرش پرویز خانلری از دنیا رفت و در کنار همسر خود در بهشت زهرای تهران قطعه ۷۳، ردیف ۳۱، شماره ۶۶ به خاک سپرده شد و آثار زیادی چه در تألیف و ترجمه از خود به جا گذاشت.
#زهراکیا
#زادروز
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/276
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
💠 #یاد
▪️محمد مختاری (زادۀ ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ - کشتهشده در قتلهای زنجیرهای، ۱۲ آذر ۱۳۷۷)
در گفتگویی دربابِ اضطراب و اینکه شعر چیست و شاعر کیست، میگوید:
«آدم که نباید همۀ عوامل اختلال روانی را داشته باشد که مضطرب یا افسرده قلمداد شود. آدمیزاد خیکِ ماست نیست که انگشت بزنیم تویش و جای انگشت هم بیاید. جای انگشتِ درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بیپناهی و اینها میماند و ادبیات بههرحال اگر نتواند شکل رد این انگشتانِ بلا را در انسانی کشف کند، چهکاره است؟
من نمیخواهم پردۀ سیاهی جلوِ چشمم بکشم و جلوِ چشم دیگران بکشم. دوست هم دارم میهنم را خوب تخیل کنم. دوست دارم مردممان را بانشاط ببینم، اما نمیتوانم مثل بعضیها وانمود کنم که آب از آب تکان نخورده و همه پرنشاط و شاداباند و پرشکوه و جای هیچ نگرانیای هم نیست. این حرفها کار سیاستکاران است؛ اما نویسنده نمیتواند این حقایق را در قلمش جاری نکند و نادیده بگیرد و هشدار ندهد نسبتبه آنها.»
#محمد_مختاری
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
▪️محمد مختاری (زادۀ ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ - کشتهشده در قتلهای زنجیرهای، ۱۲ آذر ۱۳۷۷)
در گفتگویی دربابِ اضطراب و اینکه شعر چیست و شاعر کیست، میگوید:
«آدم که نباید همۀ عوامل اختلال روانی را داشته باشد که مضطرب یا افسرده قلمداد شود. آدمیزاد خیکِ ماست نیست که انگشت بزنیم تویش و جای انگشت هم بیاید. جای انگشتِ درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بیپناهی و اینها میماند و ادبیات بههرحال اگر نتواند شکل رد این انگشتانِ بلا را در انسانی کشف کند، چهکاره است؟
من نمیخواهم پردۀ سیاهی جلوِ چشمم بکشم و جلوِ چشم دیگران بکشم. دوست هم دارم میهنم را خوب تخیل کنم. دوست دارم مردممان را بانشاط ببینم، اما نمیتوانم مثل بعضیها وانمود کنم که آب از آب تکان نخورده و همه پرنشاط و شاداباند و پرشکوه و جای هیچ نگرانیای هم نیست. این حرفها کار سیاستکاران است؛ اما نویسنده نمیتواند این حقایق را در قلمش جاری نکند و نادیده بگیرد و هشدار ندهد نسبتبه آنها.»
#محمد_مختاری
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
هشتم اردیبهشت زادروز سیمین دانشور
خانم دانشور را من اولینبار در سال ۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار چهرۀ سیاه مهربان او، قامت کشیدۀ او با قوسی اندک بر پشت، چون کسانی که وقت راه رفتن کمی قوز میکنند و لبخند او که بیشتر از دهانش در چشمهایش جلوه داشت و لباس سادۀ او همراه با سهلانگاری شلختهواری در انتخاب پوشاک به یادم مانده است و یک همراه تکیدهتر از خودش که هرچه این یکی بشاش بود آن یکی عبوس و عصبی و اخمو نشان میداد. اولین بار او را در زیر سقف دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران دیدم. سرسرای طبقۀ اول، با شویش، جلال آلاحمد که آن وقتها کشمکشی طولانیشده با دانشکدۀ ادبیات هم داشت. گویا در مسئلۀ دکتر شدنش و بر سر مقالۀ دکترایش یا چیزی از این دست و میشد حدس زد که به دانشکدۀ ادبیات آمدن جلال، بیشتر از آنکه برای دیدن همسرش باشد نوعی اعلام حضور زندهتر و جوری «گردگیری» با «رئیس»های مدرسۀ زنش بود که آبشان با جلال به یک جوی نمیرفت. مرد با لنگر راه میرفت. نگاهی در روبهرو، سیگاری لای انگشتها و کلاهی بر سر و زن آرام قدم برمیداشت. با همان لبخند که گفتم. کیفی حمایل ساعد و مشتی کاغذ در دست. با تمام تشخصی که در آن محیط به عنوان استاد داشت میخواست نشان دهد که در سایۀ مردش گام میزند ... نوعی پذیرش حمایت از مرد. شاید هم نمایشی خوشایند و مادروار، به دلجویی از مردش که او را شایستهتر از بسیاری میدانست که در آنجا کرسی و نیمکرسی داشتند.
کلاس سیمین خانم، حال و هوای خاص خودش را داشت. بیشتر مثل خانوادۀ پرجمعیتی بود که بر محور مادر میچرخید. از آن رابطههای خشک شاگرد و معلمی که از بقایای فرهنگ مکتبخانه به شمار میرفت و خودش را تا کلاسهای دانشگاه مخصوصاً دانشکدۀ ادبیات هم رسانده بود، نشانی در کلاس او نمیدیدی. تکیهکلامش «بچه جان!» بود که به همۀ ما از ریز و درشت و پسر و دختر خطاب میکرد. آنقدر از ته دل و آنچنان طبیعی که بیآنکه به یاد بیفتد که او از خود بچهای ندارد، تو را به صرافت این مطلب میانداخت که: چه ظرفیت شگفت مادرانهای در اوست که میتواند همۀ یتیمهای جهان را زیر بال بگیرد. راحت درس میداد. گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی میزد که در شرایط آن روزها خالی از گستاخی و شجاعت نبود.
✍حسین منزوی
«سیمین دانشور از نگاه ...»، حسین منزوی، بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱، شمارۀ ۸۶، ص ۳۴۹.
کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/277
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
هشتم اردیبهشت زادروز سیمین دانشور
خانم دانشور را من اولینبار در سال ۱۳۴۵ دیدم. از آن دیدار چهرۀ سیاه مهربان او، قامت کشیدۀ او با قوسی اندک بر پشت، چون کسانی که وقت راه رفتن کمی قوز میکنند و لبخند او که بیشتر از دهانش در چشمهایش جلوه داشت و لباس سادۀ او همراه با سهلانگاری شلختهواری در انتخاب پوشاک به یادم مانده است و یک همراه تکیدهتر از خودش که هرچه این یکی بشاش بود آن یکی عبوس و عصبی و اخمو نشان میداد. اولین بار او را در زیر سقف دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران دیدم. سرسرای طبقۀ اول، با شویش، جلال آلاحمد که آن وقتها کشمکشی طولانیشده با دانشکدۀ ادبیات هم داشت. گویا در مسئلۀ دکتر شدنش و بر سر مقالۀ دکترایش یا چیزی از این دست و میشد حدس زد که به دانشکدۀ ادبیات آمدن جلال، بیشتر از آنکه برای دیدن همسرش باشد نوعی اعلام حضور زندهتر و جوری «گردگیری» با «رئیس»های مدرسۀ زنش بود که آبشان با جلال به یک جوی نمیرفت. مرد با لنگر راه میرفت. نگاهی در روبهرو، سیگاری لای انگشتها و کلاهی بر سر و زن آرام قدم برمیداشت. با همان لبخند که گفتم. کیفی حمایل ساعد و مشتی کاغذ در دست. با تمام تشخصی که در آن محیط به عنوان استاد داشت میخواست نشان دهد که در سایۀ مردش گام میزند ... نوعی پذیرش حمایت از مرد. شاید هم نمایشی خوشایند و مادروار، به دلجویی از مردش که او را شایستهتر از بسیاری میدانست که در آنجا کرسی و نیمکرسی داشتند.
کلاس سیمین خانم، حال و هوای خاص خودش را داشت. بیشتر مثل خانوادۀ پرجمعیتی بود که بر محور مادر میچرخید. از آن رابطههای خشک شاگرد و معلمی که از بقایای فرهنگ مکتبخانه به شمار میرفت و خودش را تا کلاسهای دانشگاه مخصوصاً دانشکدۀ ادبیات هم رسانده بود، نشانی در کلاس او نمیدیدی. تکیهکلامش «بچه جان!» بود که به همۀ ما از ریز و درشت و پسر و دختر خطاب میکرد. آنقدر از ته دل و آنچنان طبیعی که بیآنکه به یاد بیفتد که او از خود بچهای ندارد، تو را به صرافت این مطلب میانداخت که: چه ظرفیت شگفت مادرانهای در اوست که میتواند همۀ یتیمهای جهان را زیر بال بگیرد. راحت درس میداد. گریزهای ظریفی هم به مسائل اجتماعی میزد که در شرایط آن روزها خالی از گستاخی و شجاعت نبود.
✍حسین منزوی
«سیمین دانشور از نگاه ...»، حسین منزوی، بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱، شمارۀ ۸۶، ص ۳۴۹.
کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/277
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
💠 #یاد
🔺دهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت علیمحمّد حقشناس
یادی از دکتر علیمحمّد حقشناس
دکتر حقشناس عاشق دانش و زیبایی بود. دیدنِ گلی همانقدر او را به وجد میآورد که مطلبی یا نوشتهای که به تشخیص او قابل تأمل بود.
در شهرک اکباتان زمانی نزدیکیهای غروب پیادهروی میکرد. گاه همدیگر را میدیدیم و همقدم میشدیم. یک بار در حاشیۀ راهی که قدم میزدیم، گل نارنجی تازهرستهای در سایهروش غروب مثل خورشید کوچکی میدرخشید، چنان مبهوتش کرد که چند دقیقهای ایستاد و به آن خیره شد. در صورتش میدیدم که انگار روحش قالب را موقتاً به تماشای فضایی دور ترک کرده است. به خود آمد و گفت: عجب! چند لحظهای مرا با خود برد! گفتم کجا برد؟ و یاد مصراعی از شاعری نوپرداز افتادم. خواندم: «ریمسکی کورساکف مرا به بوران قزاقها میبرد.» با شادی و شگفتی بلند گفت: بهبه ...! بهبه ...! این هم دست کمی از این گل ندارد، مال کیست؟ گفتم یادم نیست در مجلهای دیده بودم.
دکتر حقشناس به شکلی اغراقآمیز قدرشناس بود. اگر حرفی، نوشتهای، کتابی، شعری برایش جالب بود، حقِ لذتی را که از آن میبرد در اولین فرصت ادا میکرد. مهم نبود گوینده یا نویسنده کیست. اگر طرف را هم نمیشناخت در اولین فرصت و مجالی که به دست میآمد شیفتگی و شگفتی خود را ابراز میکرد. حرف حساب را حتی اگر نقدی بر کارهای خود او بود میستود.
دکتر حقشناس به اقتضای وقت و نرخ روز و سودای سود نمینوشت. انگیزههای روشن برای او طرح موضوعی تازه، لزوم حل مسئلهای مشکل و شیفتگی او به عمق بخشیدن و روشن کردن و رفع ابهام از مبحثی تازه بود.
نوشتن برای او بهانۀ کسب امتیاز و نام قلابی و مال تقلبی نبود. او برای خدمت به علم و حقیقت مینوشت. وقتی ترجمۀ کتاب دشوار زبان بلومفیلد را لطف میکرد، گفت: مطالب این کتاب حالا تازه نیست، اما باید همه چیز را از اساس شروع کنیم تا مبانی را درست و عمیق بشناسیم. فرهنگ هزارۀ او نشانۀ مسئولیتپذیری کامل نسبت به مخاطب در تألیف و وجدان علمی و دقت نظر تأملبرانگیز مؤلف در مقام یک معلم بینظیر است.
✍تقی پورنامداریان
«یادنامۀ دکتر علیمحمّد حقشناس»، مجلۀ زبانشناسی، سال بیست و سوم، شمارۀ دوم، پاییز و زمستان ۱۳۸۸، ص ۳-۵.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/278
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔺دهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت علیمحمّد حقشناس
یادی از دکتر علیمحمّد حقشناس
دکتر حقشناس عاشق دانش و زیبایی بود. دیدنِ گلی همانقدر او را به وجد میآورد که مطلبی یا نوشتهای که به تشخیص او قابل تأمل بود.
در شهرک اکباتان زمانی نزدیکیهای غروب پیادهروی میکرد. گاه همدیگر را میدیدیم و همقدم میشدیم. یک بار در حاشیۀ راهی که قدم میزدیم، گل نارنجی تازهرستهای در سایهروش غروب مثل خورشید کوچکی میدرخشید، چنان مبهوتش کرد که چند دقیقهای ایستاد و به آن خیره شد. در صورتش میدیدم که انگار روحش قالب را موقتاً به تماشای فضایی دور ترک کرده است. به خود آمد و گفت: عجب! چند لحظهای مرا با خود برد! گفتم کجا برد؟ و یاد مصراعی از شاعری نوپرداز افتادم. خواندم: «ریمسکی کورساکف مرا به بوران قزاقها میبرد.» با شادی و شگفتی بلند گفت: بهبه ...! بهبه ...! این هم دست کمی از این گل ندارد، مال کیست؟ گفتم یادم نیست در مجلهای دیده بودم.
دکتر حقشناس به شکلی اغراقآمیز قدرشناس بود. اگر حرفی، نوشتهای، کتابی، شعری برایش جالب بود، حقِ لذتی را که از آن میبرد در اولین فرصت ادا میکرد. مهم نبود گوینده یا نویسنده کیست. اگر طرف را هم نمیشناخت در اولین فرصت و مجالی که به دست میآمد شیفتگی و شگفتی خود را ابراز میکرد. حرف حساب را حتی اگر نقدی بر کارهای خود او بود میستود.
دکتر حقشناس به اقتضای وقت و نرخ روز و سودای سود نمینوشت. انگیزههای روشن برای او طرح موضوعی تازه، لزوم حل مسئلهای مشکل و شیفتگی او به عمق بخشیدن و روشن کردن و رفع ابهام از مبحثی تازه بود.
نوشتن برای او بهانۀ کسب امتیاز و نام قلابی و مال تقلبی نبود. او برای خدمت به علم و حقیقت مینوشت. وقتی ترجمۀ کتاب دشوار زبان بلومفیلد را لطف میکرد، گفت: مطالب این کتاب حالا تازه نیست، اما باید همه چیز را از اساس شروع کنیم تا مبانی را درست و عمیق بشناسیم. فرهنگ هزارۀ او نشانۀ مسئولیتپذیری کامل نسبت به مخاطب در تألیف و وجدان علمی و دقت نظر تأملبرانگیز مؤلف در مقام یک معلم بینظیر است.
✍تقی پورنامداریان
«یادنامۀ دکتر علیمحمّد حقشناس»، مجلۀ زبانشناسی، سال بیست و سوم، شمارۀ دوم، پاییز و زمستان ۱۳۸۸، ص ۳-۵.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/278
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
💠 #یاد
🔺« کشتند یک معلم را »
ابوالحسن خانعلی (زادهٔ ۱۳۱۱ - درگذشتهٔ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰) دارای دکترا در رشته معقول و منقول (فلسفه) از دانشگاه تهران و معلم ۲۹ ساله دروس فلسفه و زبان عربی بود که در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در تجمع صنفی اعتراضآمیز معلمان در میدان بهارستان با گلوله اسلحه رئیس کلانتری بهارستان، سرگرد ناصر شهرستانی کشته شد.
پیکر دکتر خانعلی بر روی دست معلمان با شعار « کشتند یک معلم را » به بیمارستان بازرگان منتقل شد. اقدامات پزشکان موثر واقع نشد و دکتر خانعلی فوت کرد . موج اعتراضات و انزجار از این حادثه سراسر کشور رافراگرفت . مدارس تعطیل شد. روز چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت، هزاران معلم در خیابان اسکندری تجمع کردند. تابوت او از مسیر خیابان شاه ( جمهوری ) به سمت میدان بهارستان توسط هزاران معلم و دانشجو و قشرهای دیگر مردم تشییع شد . معلمان با فریاد خواستار استعفای شریف امامی و محاکمه قاتل معلم بودند . احزاب سیاسی، گروه های صنفی و سندیکای کارگری با صدور اطلاعیه حمایت خود را از معلمان اعلام کردند. تهران بعد از کودتای ۲۸ مرداد چنین راهپیمایی با شکوهی ندیده بود. جمعیت سوگوار تابوت را در میدان بهارستان بر زمین گذاشتند.
در کیهان ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۴۰در مقاله ای با عنوان ” معلمند نه اخلالگر ” چنین آمده است : ” در مملکتی که روغن یک من ۶۰ تومان، گوشت سی یا سی و سه تومان است، چگونه یک عایله می تواند با ماهی ۲۰۰ تومان زندگی کند. آن هم خانوادهای که فهم دارد. شعور دارد و وضع دیگران را می بیند…”
تظاهرات معلمان و کشته شدن دکتر خانعلی فضای سیاسی ایران را از رکود خارج کرد.
روز ۱۵ اردیبهشت ماه، شریف امامی در حالی که برخی نمایندگان مجلس در صدد استیضاح او بودند به حالت قهر مجلس را ترک کرد و بعد از ظهر همان روز استعفا نامهی خود را به دربار فرستاد. شاه با استعفای او موافقت کرد و فردای آن روز علی امینی را مامور تشکیل کابینه کرد.
#روز_ملی_معلم
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/168
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔺« کشتند یک معلم را »
ابوالحسن خانعلی (زادهٔ ۱۳۱۱ - درگذشتهٔ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰) دارای دکترا در رشته معقول و منقول (فلسفه) از دانشگاه تهران و معلم ۲۹ ساله دروس فلسفه و زبان عربی بود که در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در تجمع صنفی اعتراضآمیز معلمان در میدان بهارستان با گلوله اسلحه رئیس کلانتری بهارستان، سرگرد ناصر شهرستانی کشته شد.
پیکر دکتر خانعلی بر روی دست معلمان با شعار « کشتند یک معلم را » به بیمارستان بازرگان منتقل شد. اقدامات پزشکان موثر واقع نشد و دکتر خانعلی فوت کرد . موج اعتراضات و انزجار از این حادثه سراسر کشور رافراگرفت . مدارس تعطیل شد. روز چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت، هزاران معلم در خیابان اسکندری تجمع کردند. تابوت او از مسیر خیابان شاه ( جمهوری ) به سمت میدان بهارستان توسط هزاران معلم و دانشجو و قشرهای دیگر مردم تشییع شد . معلمان با فریاد خواستار استعفای شریف امامی و محاکمه قاتل معلم بودند . احزاب سیاسی، گروه های صنفی و سندیکای کارگری با صدور اطلاعیه حمایت خود را از معلمان اعلام کردند. تهران بعد از کودتای ۲۸ مرداد چنین راهپیمایی با شکوهی ندیده بود. جمعیت سوگوار تابوت را در میدان بهارستان بر زمین گذاشتند.
در کیهان ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۴۰در مقاله ای با عنوان ” معلمند نه اخلالگر ” چنین آمده است : ” در مملکتی که روغن یک من ۶۰ تومان، گوشت سی یا سی و سه تومان است، چگونه یک عایله می تواند با ماهی ۲۰۰ تومان زندگی کند. آن هم خانوادهای که فهم دارد. شعور دارد و وضع دیگران را می بیند…”
تظاهرات معلمان و کشته شدن دکتر خانعلی فضای سیاسی ایران را از رکود خارج کرد.
روز ۱۵ اردیبهشت ماه، شریف امامی در حالی که برخی نمایندگان مجلس در صدد استیضاح او بودند به حالت قهر مجلس را ترک کرد و بعد از ظهر همان روز استعفا نامهی خود را به دربار فرستاد. شاه با استعفای او موافقت کرد و فردای آن روز علی امینی را مامور تشکیل کابینه کرد.
#روز_ملی_معلم
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/168
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
Taknavazi Setar
Mohammad Reza Lotfi
#یاد
محمّدرضا لطفی (۱۷ دی ۱۳۲۵ – ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳) ردیفدان، موسیقیدان و آهنگساز
او نوازندهٔ برجستهٔ تار، سهتار و کمانچه و نیز پژوهشگر و مدرس موسیقی سنتی ایرانی بود. او از چهرههای تأثیرگذار موسیقی ایرانی بود که با خلق آثاری چون «ایران ای سرای امید»، «کاروان شهید»، «برادر بیقراره» و «عشق داند» به میان تودهٔ مردم راه یافت.
لطفی بنیانگذار کانون فرهنگی و هنری چاووش، گروه شیدا و مکتبخانه میرزا عبدالله بود . او در کنار تار و سهتار، کمانچه، دف، نی و سنتور نیز مینواخت. او به مدت دو سال، ریاست پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران را بر عهده داشت.
او در کنار تار و سهتار، کمانچه، دف، نی و سنتور نیز مینواخت. او به مدت دو سال، ریاست پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران را بر عهده داشت.
لطفی تجربه همکاری با خوانندگانی چون تاج اصفهانی، غلامحسین بنان، محمدرضا شجریان و شهرام ناظری را داشت و همچنین خوانندگانی چون هنگامه اخوان، صدیق تعریف، محمد گلریز و محمد معتمدی، علیرضا شاهمحمدی و امیر اثنیعشری را نخستین بار او به جامعهٔ موسیقی معرفی کرد.
#محمدرضا_لطفی
#درگذشت
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
محمّدرضا لطفی (۱۷ دی ۱۳۲۵ – ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳) ردیفدان، موسیقیدان و آهنگساز
او نوازندهٔ برجستهٔ تار، سهتار و کمانچه و نیز پژوهشگر و مدرس موسیقی سنتی ایرانی بود. او از چهرههای تأثیرگذار موسیقی ایرانی بود که با خلق آثاری چون «ایران ای سرای امید»، «کاروان شهید»، «برادر بیقراره» و «عشق داند» به میان تودهٔ مردم راه یافت.
لطفی بنیانگذار کانون فرهنگی و هنری چاووش، گروه شیدا و مکتبخانه میرزا عبدالله بود . او در کنار تار و سهتار، کمانچه، دف، نی و سنتور نیز مینواخت. او به مدت دو سال، ریاست پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران را بر عهده داشت.
او در کنار تار و سهتار، کمانچه، دف، نی و سنتور نیز مینواخت. او به مدت دو سال، ریاست پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران را بر عهده داشت.
لطفی تجربه همکاری با خوانندگانی چون تاج اصفهانی، غلامحسین بنان، محمدرضا شجریان و شهرام ناظری را داشت و همچنین خوانندگانی چون هنگامه اخوان، صدیق تعریف، محمد گلریز و محمد معتمدی، علیرضا شاهمحمدی و امیر اثنیعشری را نخستین بار او به جامعهٔ موسیقی معرفی کرد.
#محمدرضا_لطفی
#درگذشت
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
۱۴ سال از درگذشت #محمد_بهمنبیگی، بنیانگذار آموزشوپرورش عشایری در ایران گذشت.
بهمن بیگی که از ایل قشقایی بود، با بهره از حضور «اصل چهار ترومن» در ایران، با کمک دولت وقت، مدرسههای سیّار برای بچههای ایل برپا کرد و خصوصا، بنابر نفوذی که در میان عشایر داشت، توانست دخترهای عشایری را نیز به این مدرسهها جلب کند. او نخستین مرکز تربیت معلم عشایری، راهنمای تعلیمات عشایری، آموزش حرفهای برای پسران و دختران عشایر و موسسه تربیت مامای عشایری را نیز بنیان نهاد.
بهمنبیگی، مجموعه تجربیات دست اول و خاطراتش از عشایر و آموزش آنان را در این کتابها گرد آورده: «بخارای من، ایل من»، «اگر قرهقاج نبود»، «به اجاقت قسم»، «طلای شهامت» و «عرف و عادت در عشایر فارس».
#محمد_بهمن_بیگی
#درگذشت_۱۱اردیبهشت
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
۱۴ سال از درگذشت #محمد_بهمنبیگی، بنیانگذار آموزشوپرورش عشایری در ایران گذشت.
بهمن بیگی که از ایل قشقایی بود، با بهره از حضور «اصل چهار ترومن» در ایران، با کمک دولت وقت، مدرسههای سیّار برای بچههای ایل برپا کرد و خصوصا، بنابر نفوذی که در میان عشایر داشت، توانست دخترهای عشایری را نیز به این مدرسهها جلب کند. او نخستین مرکز تربیت معلم عشایری، راهنمای تعلیمات عشایری، آموزش حرفهای برای پسران و دختران عشایر و موسسه تربیت مامای عشایری را نیز بنیان نهاد.
بهمنبیگی، مجموعه تجربیات دست اول و خاطراتش از عشایر و آموزش آنان را در این کتابها گرد آورده: «بخارای من، ایل من»، «اگر قرهقاج نبود»، «به اجاقت قسم»، «طلای شهامت» و «عرف و عادت در عشایر فارس».
#محمد_بهمن_بیگی
#درگذشت_۱۱اردیبهشت
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 #یاد
شانزدهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت حسین منزوی
آهای خبردار! مستی یا هشیار؟
خوابی یا بیدار؟ خاله یادگار!
تو شبِ سیا، تو شبِ تاریک
از چپ و از راست، از دور و نزدیک
یه نفر داره جار میزنه، جار:
آهای غمی كه مثلِ یه بختک رو سینۀ من شدهای آوار
از گلوی من دستاتو وردار
توی كوچهها یه نسیم رفته پی ولگردی
توی باغچهها پاییز اومده پی نامردی
توی آسمون ماهو دق میده دردِ بیدردی ...
حسین منزوی (۱ مهر ۱۳۲۵ - ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳) یکی از بزرگترین غزلسرایان معاصر بود که نگاهی تازه به غزل داشت و تحولی در زبان و مضامین آن ایجاد کرد. او در سرودن شعر نیمایی و ترانه نیز توانمند بود. از آثار شعری وی میتوان به حنجرۀ زخمی تغزل، با سیاوش از آتش (برگزیدۀ غزلها) و از ترمه و تغزل (برگزیدۀ اشعار) اشاره کرد.
کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
شانزدهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت حسین منزوی
آهای خبردار! مستی یا هشیار؟
خوابی یا بیدار؟ خاله یادگار!
تو شبِ سیا، تو شبِ تاریک
از چپ و از راست، از دور و نزدیک
یه نفر داره جار میزنه، جار:
آهای غمی كه مثلِ یه بختک رو سینۀ من شدهای آوار
از گلوی من دستاتو وردار
توی كوچهها یه نسیم رفته پی ولگردی
توی باغچهها پاییز اومده پی نامردی
توی آسمون ماهو دق میده دردِ بیدردی ...
حسین منزوی (۱ مهر ۱۳۲۵ - ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳) یکی از بزرگترین غزلسرایان معاصر بود که نگاهی تازه به غزل داشت و تحولی در زبان و مضامین آن ایجاد کرد. او در سرودن شعر نیمایی و ترانه نیز توانمند بود. از آثار شعری وی میتوان به حنجرۀ زخمی تغزل، با سیاوش از آتش (برگزیدۀ غزلها) و از ترمه و تغزل (برگزیدۀ اشعار) اشاره کرد.
کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
Forwarded from کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
💠 #یاد
🔹 #فرزاد_کمانگر *
🔻 قسمتی از نامه فرزاد کمانگر با عنوان
نسل سوخته /اردیبهشت ۸۸
طوفان تبر زنگار بستهاش را زمین بگذارد
نرگه ای می خواهد بروید
تفنگ ها لال شوند
کودکی می خواهد بخوابد
خانم ... عزیز
سلام
گفتی که نامه بابا آب داد را دوست داری و با روحیات تو نزدیکی بسیاری دارد، راستش را بخواهید آن نامه را با تمام وجود برای دانش آموزانم و برای کودکی های خودم نوشتم و در آن آرزوها و رؤیاهایم را بر روی کاغذ آوردم.
🔹 کودکی من (و نسل ما) به گونهاي بوده تاثیرات عمیقی بر همه ی وجوه زندگیمان گذاشته است. من شعری از کودکی ام به یاد ندارم. اصلا شعری به ما یاد ندادند. تازه در دهه ی سوم زندگی ام فهمیدم که توپ قلقلی را باید از بابا جایزه میگرفتم و پاهایام را باید دراز میکردم تا مادر برایم اتل متل میگفت.
باید معلمان به ما یاد میدادند تا برای خورشید و آسمان شعر بسراییم، باید همراه درختها قد می کشیدیم، باید با رودخانه جاری می شدیم، باید با پروانه ها آسمان را در می نوردیدیم و باید و باید و باید و ...
ولی موسیقی ما مارش نظامی بود، شعر ما برای تفنگ و سنگر بود و از ترس هلیکوپتر جرات به آسمان نگاه کردن را هم نداشتیم.
در دهه ی سوم زندگیام فهمیدم قصه ای بلد نیستم، اصلا نمی دانستم که کودک باید پای قصه پدربزرگ و مادربزرگ ها بنشیند و به قصه ی خرگوش شجاع و جوجه اردک زشت گوش کند و با آنها بخوابد .
نمیدانستم که کودک باید با رویاهایاش زندگی کند و با آنها بزرگ شود، آخر قصه ی کودکی های ما تعداد کشته ها در فلان کوهستان یا ساعتها جنگ در فلان کوه بود .
باور کن نگذاشتند کودکی کنیم شاید به همین دلیل باشد که هنوز در سی و چند سالگی دوست دارم بازیهای کودکانه انجام دهم. شاید به همین دلیل باشد که اینقدر از بازی با بچه ها لذت می برم و هنوز آرزو دارم باز فرصتی پیش آید تا پای ثابت حلقه عمو زنجیر باف و گرگم به هوای کودکان شوم .
از نسل ما بازی، شادی و لذت را گرفتن به همین خاطر چیزی از کودکیها به یاد ندارم. حال تو بگو،
اگر از شعر تو اعتراض، فریاد و عشق را بگیرند، چه میماند؟ اگر از طبیعت بهار را و از شب، ماه و ستاره را بدزدند چه میماند و حال بگو اگر از یک انسان کودکیاش را بگیرند از او چه به جا میماند؟ ...
🔹 ... بعدها معلم شدم، تا از دنیای کودکی و از بچه ها جدا نشوم و به روستاهای دامنه ی کوه شاهو برگشتم تا شاهوی زخمی را از نزدیک ببینم و با او دوست شوم. درختان بلوط بعد از سالها جان گرفته بودند. کوهستان آرام بود اما هنوز جای زخمهای عمیق را به یادگار نگه داشته بود.
زندگی در آن جریان داشت، با عشق و علاقه ی فراوان به کلاس میرفتم، اما فقر و بیکاری مردم، کفشهای پاره و لباسهای رنگ و رو رفته دانش آموزان آزارم میداد. با نگاه کردن به سیمای زجر کشیده ی آنها روزی هزار بار می مردم و زنده میشدم هر چند دوست نداشتم شاهد مرگ آرزوهای کودکان سرزمین ام باشم اما معلم شده بودم و می دانستم که معلمی در این سرزمین یعنی شریک شدن با رنج و درد دیگران و رنج و درد در این قطعه ی فراموش شده از دنیا به یک معلم مسئولیت،
آگاهی و شخصیت تازه می بخشید. باید معلم میماندم به حرمت کودکی ها، به خاطر رویاهای کودکانه ام، معلمی که دوست دارد کودک بماند، حتا در این سن و در زندان.
🔹 کودکی با موهای سپید، کودکی که هنوز شیدای بازیهای کودکانه و کودکان سرزمینش هست، اما از همینجا و از لای این دیوارها هنوز نفیر گلوله ها را در سرزمینم می شنوم، همراه با صدای انفجار با کودکان سرزمینم از خواب می پرم و با ترس آنها همان هراس کودکی همه ی وجودم را در بر می گیرد که اینبار لبخند آن جوان زخمی بر لبان من می نشیند و از ته دل آرزو می کنم کاش امشب
خواب هیچ کدامشان با صدای گلوله ای بر نیاشوبد، کاش امشب قصه ی شب هیچ کدامشان بوی باروت ندهد.
🔹 پس ... عزیز به رسم وفاداری و به جای چشمانم با چشمان زیبایت به چشمان پر از سئوال
دانش آموزانت بنگر و بارقه های کم سوی امید را به نظاره بنشین و لبخندی را که سالها من به امانت نگه داشته بودم به جای من به کودکان سرزمینمان تقدیم کن .
✍ فرزاد کمانگر
سالن ۶ اندرزگاه ۷ زندان اوین
۱٣ اردیبهشت ماه ۸۸
* معلمی که عدالت و آزادگی را به شاگردانش میآموخت و در سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ اعدام شد
https://tttttt.me/ksmtehran1/237
#یاد
#درگذشت
#معلم
#فرزاد_کمانگر
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🔹 #فرزاد_کمانگر *
🔻 قسمتی از نامه فرزاد کمانگر با عنوان
نسل سوخته /اردیبهشت ۸۸
طوفان تبر زنگار بستهاش را زمین بگذارد
نرگه ای می خواهد بروید
تفنگ ها لال شوند
کودکی می خواهد بخوابد
خانم ... عزیز
سلام
گفتی که نامه بابا آب داد را دوست داری و با روحیات تو نزدیکی بسیاری دارد، راستش را بخواهید آن نامه را با تمام وجود برای دانش آموزانم و برای کودکی های خودم نوشتم و در آن آرزوها و رؤیاهایم را بر روی کاغذ آوردم.
🔹 کودکی من (و نسل ما) به گونهاي بوده تاثیرات عمیقی بر همه ی وجوه زندگیمان گذاشته است. من شعری از کودکی ام به یاد ندارم. اصلا شعری به ما یاد ندادند. تازه در دهه ی سوم زندگی ام فهمیدم که توپ قلقلی را باید از بابا جایزه میگرفتم و پاهایام را باید دراز میکردم تا مادر برایم اتل متل میگفت.
باید معلمان به ما یاد میدادند تا برای خورشید و آسمان شعر بسراییم، باید همراه درختها قد می کشیدیم، باید با رودخانه جاری می شدیم، باید با پروانه ها آسمان را در می نوردیدیم و باید و باید و باید و ...
ولی موسیقی ما مارش نظامی بود، شعر ما برای تفنگ و سنگر بود و از ترس هلیکوپتر جرات به آسمان نگاه کردن را هم نداشتیم.
در دهه ی سوم زندگیام فهمیدم قصه ای بلد نیستم، اصلا نمی دانستم که کودک باید پای قصه پدربزرگ و مادربزرگ ها بنشیند و به قصه ی خرگوش شجاع و جوجه اردک زشت گوش کند و با آنها بخوابد .
نمیدانستم که کودک باید با رویاهایاش زندگی کند و با آنها بزرگ شود، آخر قصه ی کودکی های ما تعداد کشته ها در فلان کوهستان یا ساعتها جنگ در فلان کوه بود .
باور کن نگذاشتند کودکی کنیم شاید به همین دلیل باشد که هنوز در سی و چند سالگی دوست دارم بازیهای کودکانه انجام دهم. شاید به همین دلیل باشد که اینقدر از بازی با بچه ها لذت می برم و هنوز آرزو دارم باز فرصتی پیش آید تا پای ثابت حلقه عمو زنجیر باف و گرگم به هوای کودکان شوم .
از نسل ما بازی، شادی و لذت را گرفتن به همین خاطر چیزی از کودکیها به یاد ندارم. حال تو بگو،
اگر از شعر تو اعتراض، فریاد و عشق را بگیرند، چه میماند؟ اگر از طبیعت بهار را و از شب، ماه و ستاره را بدزدند چه میماند و حال بگو اگر از یک انسان کودکیاش را بگیرند از او چه به جا میماند؟ ...
🔹 ... بعدها معلم شدم، تا از دنیای کودکی و از بچه ها جدا نشوم و به روستاهای دامنه ی کوه شاهو برگشتم تا شاهوی زخمی را از نزدیک ببینم و با او دوست شوم. درختان بلوط بعد از سالها جان گرفته بودند. کوهستان آرام بود اما هنوز جای زخمهای عمیق را به یادگار نگه داشته بود.
زندگی در آن جریان داشت، با عشق و علاقه ی فراوان به کلاس میرفتم، اما فقر و بیکاری مردم، کفشهای پاره و لباسهای رنگ و رو رفته دانش آموزان آزارم میداد. با نگاه کردن به سیمای زجر کشیده ی آنها روزی هزار بار می مردم و زنده میشدم هر چند دوست نداشتم شاهد مرگ آرزوهای کودکان سرزمین ام باشم اما معلم شده بودم و می دانستم که معلمی در این سرزمین یعنی شریک شدن با رنج و درد دیگران و رنج و درد در این قطعه ی فراموش شده از دنیا به یک معلم مسئولیت،
آگاهی و شخصیت تازه می بخشید. باید معلم میماندم به حرمت کودکی ها، به خاطر رویاهای کودکانه ام، معلمی که دوست دارد کودک بماند، حتا در این سن و در زندان.
🔹 کودکی با موهای سپید، کودکی که هنوز شیدای بازیهای کودکانه و کودکان سرزمینش هست، اما از همینجا و از لای این دیوارها هنوز نفیر گلوله ها را در سرزمینم می شنوم، همراه با صدای انفجار با کودکان سرزمینم از خواب می پرم و با ترس آنها همان هراس کودکی همه ی وجودم را در بر می گیرد که اینبار لبخند آن جوان زخمی بر لبان من می نشیند و از ته دل آرزو می کنم کاش امشب
خواب هیچ کدامشان با صدای گلوله ای بر نیاشوبد، کاش امشب قصه ی شب هیچ کدامشان بوی باروت ندهد.
🔹 پس ... عزیز به رسم وفاداری و به جای چشمانم با چشمان زیبایت به چشمان پر از سئوال
دانش آموزانت بنگر و بارقه های کم سوی امید را به نظاره بنشین و لبخندی را که سالها من به امانت نگه داشته بودم به جای من به کودکان سرزمینمان تقدیم کن .
✍ فرزاد کمانگر
سالن ۶ اندرزگاه ۷ زندان اوین
۱٣ اردیبهشت ماه ۸۸
* معلمی که عدالت و آزادگی را به شاگردانش میآموخت و در سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ اعدام شد
https://tttttt.me/ksmtehran1/237
#یاد
#درگذشت
#معلم
#فرزاد_کمانگر
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
Forwarded from کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
💠 #یاد
🍃#مریم_میرزاخانی
(زاده ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – درگذشته ۲۳ تیر ۱۳۹۶)
نامت سپیده دمیست
كه بر پیشانیِ آسمان می گذرد.
متبرک باد نامِ تو
🔹 ۲۲ اردیبهشت (۱۲ مه) #روز_جهانی_زنان_در_ریاضیات است. این روز به مناسبت تولد #مریم_میرزاخانی و به منظور تشویق و حمایت زنان برای گسترش دستاوردهایشان در ریاضیات از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان، روز «زنان در ریاضیات» نام گرفت.
مریم میرزاخانی در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها»کاوش می کرد او اولین زن و اولین ایرانی بود که موفق شد این مدال را بدست آورد.
🔹این ریاضیدان به عنوان یکی از ۱۰ ذهن جوان برگزیده سال ۲۰۰۵ از سوی نشریه پاپیولار ساینس در آمریکا و به عنوان «ذهن برتر» در رشته ریاضیات تجلیل شد.
🔹او نخستین ایرانی و نخستین زنی بود که موفق به دریافت مدال فیلدز اتحادیه جهانی ریاضیات (IMU) شد. مریم میرزاخانی ۴۲ سال پیش در چنین روزی به دنیا آمد و دو سال قبل، پس از چهار سال مبارزه با بیماری سرطان، در سن ۴۰ سالگی از دنیا رفت
📌نغزترین سخن را پدرش احمد میرزاخانی گفت: مریم را، #الگو_کنید_نه_اسطوره...
🌺 ۲۲ اردیبهشت ماه زاد روز فخرِ ایرانزمین
«مریمِ میرزاخانی» تنها زنِ برندهیِ معتبرترین جایزهیِ ریاضیات در جهان را گرامی میداریم.
#نشرآگاهی
#زادروز
#زنان_موفق
#زنان_تاثیر_گذار
#الگوی_دختران
#آشنایی_با_بزرگان
#معرفی_زنان_تاثیر_گذار
https://tttttt.me/ksmtehran1/239
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🍃#مریم_میرزاخانی
(زاده ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – درگذشته ۲۳ تیر ۱۳۹۶)
نامت سپیده دمیست
كه بر پیشانیِ آسمان می گذرد.
متبرک باد نامِ تو
🔹 ۲۲ اردیبهشت (۱۲ مه) #روز_جهانی_زنان_در_ریاضیات است. این روز به مناسبت تولد #مریم_میرزاخانی و به منظور تشویق و حمایت زنان برای گسترش دستاوردهایشان در ریاضیات از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان، روز «زنان در ریاضیات» نام گرفت.
مریم میرزاخانی در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها»کاوش می کرد او اولین زن و اولین ایرانی بود که موفق شد این مدال را بدست آورد.
🔹این ریاضیدان به عنوان یکی از ۱۰ ذهن جوان برگزیده سال ۲۰۰۵ از سوی نشریه پاپیولار ساینس در آمریکا و به عنوان «ذهن برتر» در رشته ریاضیات تجلیل شد.
🔹او نخستین ایرانی و نخستین زنی بود که موفق به دریافت مدال فیلدز اتحادیه جهانی ریاضیات (IMU) شد. مریم میرزاخانی ۴۲ سال پیش در چنین روزی به دنیا آمد و دو سال قبل، پس از چهار سال مبارزه با بیماری سرطان، در سن ۴۰ سالگی از دنیا رفت
📌نغزترین سخن را پدرش احمد میرزاخانی گفت: مریم را، #الگو_کنید_نه_اسطوره...
🌺 ۲۲ اردیبهشت ماه زاد روز فخرِ ایرانزمین
«مریمِ میرزاخانی» تنها زنِ برندهیِ معتبرترین جایزهیِ ریاضیات در جهان را گرامی میداریم.
#نشرآگاهی
#زادروز
#زنان_موفق
#زنان_تاثیر_گذار
#الگوی_دختران
#آشنایی_با_بزرگان
#معرفی_زنان_تاثیر_گذار
https://tttttt.me/ksmtehran1/239
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
💠 #یاد
✓همه مردم جهان
به یک زبان
سکوت می کنند!
✓ برای دیدن شب
چراغ لازم نیست
۵ خرداد زادروز #پرویز_شاپور
@sahandiranmehr
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
✓همه مردم جهان
به یک زبان
سکوت می کنند!
✓ برای دیدن شب
چراغ لازم نیست
۵ خرداد زادروز #پرویز_شاپور
@sahandiranmehr
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
🔺هجدهم خرداد زادروز سعید نفیسی
نفیسی بیش از چهل سال درس گفت و نزدیک پنجاه سال مقاله و کتاب نوشت و در مسائل ایرانشناسی تحقیق کرد. کتابهای زیادی نوشت که بسیاری از آنها مفید و قابل استفاده خواهد بود. هزاران ایرانی و خارجی از مجلس درس و بحث او استفاده کردهاند و حق استادی و ارشاد بر اکثر کسانی دارد که امروز خود مردان راه حق و تجسساند. خلاصۀ کلام آن است که زندگیش وقف بر علم شد و شمع وجودش تا قطرۀ آخر در این راه چکید و فروغ و نور بخشید.
نفیسی نثر را در نهایت زیبایی و روانی مینوشت. پختگی و شیرینی نثرش بیگمان از آن بود که متون قدیم را خوب میشناخت و از بس چنان آثار را استنساخ کرده بود ذهنش و قلمش تأثر پذیرفته بود. آری نفیسی عدهای کثیر از متون مهمّ فارسی را چاپ کرد و بر آنها مقدمه نوشت. جز این چندین کتاب مستقل در باب شعر و ادبا و نویسندگان ایران از خود بهجای گذاشت که دو مجلّد تاریخ نظم و نثر در ایران از ممتازترین آنهاست.
مرحوم نفیسی به ترجمۀ ادبیات اروپا نیز علاقهمند بود. دو اثر مهمّ همر، ایلیاد و ادیسه را با زبانی بسیار رسا و درخور حماسه از زبان فرانسه به فارسی نقل کرد. آثار دیگری مخصوصاً از ادبیات روسی به فارسی ترجمه کرد که همه یادگارهای برازنده از زندگی پرثمر اوست.
منبع: کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔺هجدهم خرداد زادروز سعید نفیسی
نفیسی بیش از چهل سال درس گفت و نزدیک پنجاه سال مقاله و کتاب نوشت و در مسائل ایرانشناسی تحقیق کرد. کتابهای زیادی نوشت که بسیاری از آنها مفید و قابل استفاده خواهد بود. هزاران ایرانی و خارجی از مجلس درس و بحث او استفاده کردهاند و حق استادی و ارشاد بر اکثر کسانی دارد که امروز خود مردان راه حق و تجسساند. خلاصۀ کلام آن است که زندگیش وقف بر علم شد و شمع وجودش تا قطرۀ آخر در این راه چکید و فروغ و نور بخشید.
نفیسی نثر را در نهایت زیبایی و روانی مینوشت. پختگی و شیرینی نثرش بیگمان از آن بود که متون قدیم را خوب میشناخت و از بس چنان آثار را استنساخ کرده بود ذهنش و قلمش تأثر پذیرفته بود. آری نفیسی عدهای کثیر از متون مهمّ فارسی را چاپ کرد و بر آنها مقدمه نوشت. جز این چندین کتاب مستقل در باب شعر و ادبا و نویسندگان ایران از خود بهجای گذاشت که دو مجلّد تاریخ نظم و نثر در ایران از ممتازترین آنهاست.
مرحوم نفیسی به ترجمۀ ادبیات اروپا نیز علاقهمند بود. دو اثر مهمّ همر، ایلیاد و ادیسه را با زبانی بسیار رسا و درخور حماسه از زبان فرانسه به فارسی نقل کرد. آثار دیگری مخصوصاً از ادبیات روسی به فارسی ترجمه کرد که همه یادگارهای برازنده از زندگی پرثمر اوست.
منبع: کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
🍃 #محمدجعفر_پوینده (۱۷ خرداد ۱۳۳۳ – ۱۸ آذر ۱۳۷۷) مترجم، نویسنده و جامعهشناس، از فعالترین اعضای کانون نویسندگان ایران
🔺 #بازنشر
🔹 سیما صاحبی:
به مناسبت هفده خرداد، #زادروز همسرم #محمدجعفر_پوینده که به جرم دفاع از آزادی قلم و اندیشه به قتل رسید.
لازم دانستم به بخشی از دیدگاه های او در باره آزادی قلم و بیان که یکی از جوهرهای اصلی تفکر او بودند اشاره کنم:
🔺"آزادی قلم به گفته کانت " یگانه محافظ حقوق راستین مردم است". آزادی قلم وبیان لازمه دمکراسی و از مهم ترین آزادی های مدنی است که باید در جامعه مدنی رعایت شود . بدون آزادی بیان ، دمکراسی و توسعه فرهنگی امکان ناپذیر است و مشارکت مردم نیز بی معنا و صوری میشود.
تحقق موفقیت آمیز دمکراسی در جامعه مدنی در گرو آن است که هیچ گونه محدویتی بر أزادی بیان تحمیل نشود.
هر گونه محدویتی که در قانون برای آزادی بیان تعیین شود به وسیله ای برای سرکوب اندیشه های مخالف بدل میگردد و به همین سبب است که آزادی قلم باید از دسترس حکومت ها بیرون باشد . اگر در قانون به دولت اجازه داده شودکه محدویتی برای آزادی بیان قایل شود در واقع دولت میتواند هر وقت که لازم دید به بهانه همین محدویت ها، هر گونه منعی را بر بیان اندیشه ها و آثاری به صورت قانونی تحمیل کند."
📖 از کتاب" تا دام آخر" : محمد جعفر پوینده
🔗 انتقاد و اعتراض جرم نیست.
آزادی همه #زندانیان_سیاسی
#نویسندگان_زندانی
#معلمان_زندانی
#حرمت_قلم
#زادروز
#نویسنده
#قتلهای_زنجیره_ای
#قتل_سیستمی
#کانون_نویسندگان
#نویسندگان_زندانی
#نویسندگان_به_قتل_رسیده
https://tttttt.me/ksmtehran1/278
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🍃 #محمدجعفر_پوینده (۱۷ خرداد ۱۳۳۳ – ۱۸ آذر ۱۳۷۷) مترجم، نویسنده و جامعهشناس، از فعالترین اعضای کانون نویسندگان ایران
🔺 #بازنشر
🔹 سیما صاحبی:
به مناسبت هفده خرداد، #زادروز همسرم #محمدجعفر_پوینده که به جرم دفاع از آزادی قلم و اندیشه به قتل رسید.
لازم دانستم به بخشی از دیدگاه های او در باره آزادی قلم و بیان که یکی از جوهرهای اصلی تفکر او بودند اشاره کنم:
🔺"آزادی قلم به گفته کانت " یگانه محافظ حقوق راستین مردم است". آزادی قلم وبیان لازمه دمکراسی و از مهم ترین آزادی های مدنی است که باید در جامعه مدنی رعایت شود . بدون آزادی بیان ، دمکراسی و توسعه فرهنگی امکان ناپذیر است و مشارکت مردم نیز بی معنا و صوری میشود.
تحقق موفقیت آمیز دمکراسی در جامعه مدنی در گرو آن است که هیچ گونه محدویتی بر أزادی بیان تحمیل نشود.
هر گونه محدویتی که در قانون برای آزادی بیان تعیین شود به وسیله ای برای سرکوب اندیشه های مخالف بدل میگردد و به همین سبب است که آزادی قلم باید از دسترس حکومت ها بیرون باشد . اگر در قانون به دولت اجازه داده شودکه محدویتی برای آزادی بیان قایل شود در واقع دولت میتواند هر وقت که لازم دید به بهانه همین محدویت ها، هر گونه منعی را بر بیان اندیشه ها و آثاری به صورت قانونی تحمیل کند."
📖 از کتاب" تا دام آخر" : محمد جعفر پوینده
🔗 انتقاد و اعتراض جرم نیست.
آزادی همه #زندانیان_سیاسی
#نویسندگان_زندانی
#معلمان_زندانی
#حرمت_قلم
#زادروز
#نویسنده
#قتلهای_زنجیره_ای
#قتل_سیستمی
#کانون_نویسندگان
#نویسندگان_زندانی
#نویسندگان_به_قتل_رسیده
https://tttttt.me/ksmtehran1/278
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
..
💠 #یاد
#به_نام_خدای_رنگین_کمان
🕊 امروز تولد #کیان_پیرفلک است؛ یادش گرامی
#کیان_پیرفک
#ایذه
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
#به_نام_خدای_رنگین_کمان
🕊 امروز تولد #کیان_پیرفلک است؛ یادش گرامی
#کیان_پیرفک
#ایذه
#زادروز
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
به نام خدای رنگین کمان
کیان عزیزم امروز زادروز توست، گرچه جسمت کنار ما نیست اما در هر حال همراه مایی. حسرت یک لحظه بغل کردنت تا همیشه بر دل ما میماند.
نمیدونی امروز را با چه حالی میگذرونیم؛ برای تو لبخند بزنیم یا برای پویای عزیزمون بغضمون رو قورت بدیم. امروز دیگه فقط برای تو نیست، روز پرواز پویای عزیزمون هم هست؛ هنوز دستبند یادگاری پویا دست رادینه و تا همیشه مثل یه گنج ازش نگهداری میکنیم. جاوید نامتان پویا و کیان عزیزم.
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
به نام خدای رنگین کمان
کیان عزیزم امروز زادروز توست، گرچه جسمت کنار ما نیست اما در هر حال همراه مایی. حسرت یک لحظه بغل کردنت تا همیشه بر دل ما میماند.
نمیدونی امروز را با چه حالی میگذرونیم؛ برای تو لبخند بزنیم یا برای پویای عزیزمون بغضمون رو قورت بدیم. امروز دیگه فقط برای تو نیست، روز پرواز پویای عزیزمون هم هست؛ هنوز دستبند یادگاری پویا دست رادینه و تا همیشه مثل یه گنج ازش نگهداری میکنیم. جاوید نامتان پویا و کیان عزیزم.
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
🍃 #زادروز
#توران_میرهادی( ۲۶خرداد۱۳۰۶_۱۸آبان ۱۳۹۵)
نود و هفتمین سالروز تولد توران خانم
این خیال که صلح خود به خود ایجاد می شود ، خیال واهی است .
چنین چیزی امکان ندارد .
زیرا گروهی از وجود جنگ ها سود می برند ، و از این راه قدرتمند می شوند .
به نظر می آید ، شکلی جدید از استبداد قصد دارد کل دنیا را تسخیر کند .
در گذشته استبداد را فقط به مفهوم پادشاهی اش تصور می کردیم .
اما امروز استبداد به مفهوم نظام صنعتی پیشرفته ای که می خواهد دنیا را تسخیر کند ، حرکت خودش را آغاز کرده است ،
و اگر جلوی آن نایستیم،جهان را به خاک و خون می کشد .
"صلح را باید از کودکی آموخت ""
#صلح_را_از_کودکی_باید_آموخت
#تقویم_آموزشی
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#مدارس_نوین
#آشنایی_با_بزرگان
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🍃 #زادروز
#توران_میرهادی( ۲۶خرداد۱۳۰۶_۱۸آبان ۱۳۹۵)
نود و هفتمین سالروز تولد توران خانم
این خیال که صلح خود به خود ایجاد می شود ، خیال واهی است .
چنین چیزی امکان ندارد .
زیرا گروهی از وجود جنگ ها سود می برند ، و از این راه قدرتمند می شوند .
به نظر می آید ، شکلی جدید از استبداد قصد دارد کل دنیا را تسخیر کند .
در گذشته استبداد را فقط به مفهوم پادشاهی اش تصور می کردیم .
اما امروز استبداد به مفهوم نظام صنعتی پیشرفته ای که می خواهد دنیا را تسخیر کند ، حرکت خودش را آغاز کرده است ،
و اگر جلوی آن نایستیم،جهان را به خاک و خون می کشد .
"صلح را باید از کودکی آموخت ""
#صلح_را_از_کودکی_باید_آموخت
#تقویم_آموزشی
#نشر_آگاهی
#معلمان_تاثیرگذار
#مدارس_نوین
#آشنایی_با_بزرگان
#تاریخ_آموزش_و_پرورش
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
اول تیر زادروز عباس کیارستمی
بازنشر
(زاده ۱ تیر ۱۳۱۹ تهران -- درگذشته ۱۴ تیر ۱۳۹۵ پاریس) کارگردان، فیلمنامهنویس، تدوینگر و گرافیست
او فیلمسازی تأثیرگذار در سینمای جهان بود و آثارش با استقبال منتقدان، داوران، کارگردانان، فستیوالها و بنیادهای فرهنگی و هنری جهان روبهرو بود.
از سال ۱۹۷۰ آغاز بهفعالیت سینمایی کرد و بیش از ۴۰ فیلم کوتاه و مستند ساخت که از مهمترین کارهایش: سهگانه کوکر، کلوزآپ (۱۹۹۰) طعم گیلاس (۱۹۹۷) و باد ما را خواهد برد (۱۹۹۹) است. او در دوره پایانی کارش به فیلمسازی بیرون از ایران روی آورد که حاصلش فیلمهایی مانند کپی برابر اصل (۲۰۱۰) و مثل یک عاشق (۲۰۱۲) بود.
علاوه بر سینما در کارهای دیگر هنری از جمله شعر، عکاسی، چیدمان، موسیقی، طراحی گرافیک، طراحی و نقاشی نیز فعال بود و او را باید در زمره سینماگران موسوم به موج نوی سینما در ایران بهشمار آورد. سادگی، استفاده از کودکان بهعنوان نقش اول و قهرمان داستان، سبک مستندگونه، بهرهگیری از فضاهای روستایی، حذف کارگردان، شاعرانگی و نیز مکالمه شخصیتها در سواری، برخی از ویژگیهای فیلمهای اوست.
وی برنده چندین جایزه بزرگ سینمایی شد و پنج بار نامزد جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن بود و در سال ۱۹۹۷ در پنجاهمین دوره جشنواره فیلم کن برای فیلم طعم گیلاس، این جایزه را گرفت. او در جشنوارههای متعدد معتبر فیلم جهان بهعنوان داور حضور داشت و با ۴ دوره داوری در جشنواره فیلم کن در سالهای ۱۹۹۳، ۲۰۰۲، ۲۰۰۵ و ۲۰۱۴ در میان هنرمندان ایرانی پیشتاز بود. همچنین با دریافت ۳۲ دستآورد شخصی، پرافتخارترین هنرمند ایران بهشمار میرفت.
وی در مدرسه جم در قلهک با آیدین آغداشلو همدرس شد و نخستین تجربه هنری او نقاشی بود که در ۱۸ سالگی توانست در یک مسابقه نقاشی برنده جایزه شود. وی اندکی پس از این کامیابی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد و از سال ۱۳۴۰ بهعنوان نقاش تبلیغاتی در آتلیه ۷ و یکی دو مؤسسه دیگر بهکار طراحی جلد کتاب، پوستر و آگهیهای بازرگانی پرداخت و بعدها به «تبلی فیلم» رفت. از سال ۱۳۴۶ در سازمان تبلیغاتی نگاره طراح و سازنده تیتراژ فیلم شد که نخستین آنها تیتراژ فیلم وسوسه شیطان ساخته محمد زریندست بود و طراحی پوستر و ساخت تیتراژ فیلمهای قیصر و رضا موتوری ساخته مسعود کیمیایی را او انجام داد. مدتی بعد بهدعوت فیروز شیروانلو، که مسئولیت امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را داشت به کانون رفت و در سال ۱۳۴۹ فیلم کوتاه نان و کوچه و در سال ۱۳۵۱ فیلم زنگ تفریح را ساخت و با ساخت فیلم مسافر در سال ۱۳۵۳ مطرح شد. او در سینمای بعد از انقلاب پایهگذار سینمایی شد که تا بهحال فیلمسازان زیادی پیرو این نوع سینما، فیلم ساخته و مطرح شدهاند.
از ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۶ روی هم رفته ۱۵۰ آگهی بازرگانی برای تلویزیون ایران ساخت و تا پایان دهه ۱۹۶۰ آگهی آغاز فیلم قیصر ساخته مسعود کیمیایی و طرح کتابهای کودکان را انجام داد.
کیارستمی در تیرماه سال ۱۳۹۵ برای درمان به فرانسه رفت و سرانجام در ۷۶ سالگی در آنجا درگذشت و در لواسان بهخاک سپرده شد.
#عباس_کیارستمی
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
اول تیر زادروز عباس کیارستمی
بازنشر
(زاده ۱ تیر ۱۳۱۹ تهران -- درگذشته ۱۴ تیر ۱۳۹۵ پاریس) کارگردان، فیلمنامهنویس، تدوینگر و گرافیست
او فیلمسازی تأثیرگذار در سینمای جهان بود و آثارش با استقبال منتقدان، داوران، کارگردانان، فستیوالها و بنیادهای فرهنگی و هنری جهان روبهرو بود.
از سال ۱۹۷۰ آغاز بهفعالیت سینمایی کرد و بیش از ۴۰ فیلم کوتاه و مستند ساخت که از مهمترین کارهایش: سهگانه کوکر، کلوزآپ (۱۹۹۰) طعم گیلاس (۱۹۹۷) و باد ما را خواهد برد (۱۹۹۹) است. او در دوره پایانی کارش به فیلمسازی بیرون از ایران روی آورد که حاصلش فیلمهایی مانند کپی برابر اصل (۲۰۱۰) و مثل یک عاشق (۲۰۱۲) بود.
علاوه بر سینما در کارهای دیگر هنری از جمله شعر، عکاسی، چیدمان، موسیقی، طراحی گرافیک، طراحی و نقاشی نیز فعال بود و او را باید در زمره سینماگران موسوم به موج نوی سینما در ایران بهشمار آورد. سادگی، استفاده از کودکان بهعنوان نقش اول و قهرمان داستان، سبک مستندگونه، بهرهگیری از فضاهای روستایی، حذف کارگردان، شاعرانگی و نیز مکالمه شخصیتها در سواری، برخی از ویژگیهای فیلمهای اوست.
وی برنده چندین جایزه بزرگ سینمایی شد و پنج بار نامزد جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن بود و در سال ۱۹۹۷ در پنجاهمین دوره جشنواره فیلم کن برای فیلم طعم گیلاس، این جایزه را گرفت. او در جشنوارههای متعدد معتبر فیلم جهان بهعنوان داور حضور داشت و با ۴ دوره داوری در جشنواره فیلم کن در سالهای ۱۹۹۳، ۲۰۰۲، ۲۰۰۵ و ۲۰۱۴ در میان هنرمندان ایرانی پیشتاز بود. همچنین با دریافت ۳۲ دستآورد شخصی، پرافتخارترین هنرمند ایران بهشمار میرفت.
وی در مدرسه جم در قلهک با آیدین آغداشلو همدرس شد و نخستین تجربه هنری او نقاشی بود که در ۱۸ سالگی توانست در یک مسابقه نقاشی برنده جایزه شود. وی اندکی پس از این کامیابی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد و از سال ۱۳۴۰ بهعنوان نقاش تبلیغاتی در آتلیه ۷ و یکی دو مؤسسه دیگر بهکار طراحی جلد کتاب، پوستر و آگهیهای بازرگانی پرداخت و بعدها به «تبلی فیلم» رفت. از سال ۱۳۴۶ در سازمان تبلیغاتی نگاره طراح و سازنده تیتراژ فیلم شد که نخستین آنها تیتراژ فیلم وسوسه شیطان ساخته محمد زریندست بود و طراحی پوستر و ساخت تیتراژ فیلمهای قیصر و رضا موتوری ساخته مسعود کیمیایی را او انجام داد. مدتی بعد بهدعوت فیروز شیروانلو، که مسئولیت امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را داشت به کانون رفت و در سال ۱۳۴۹ فیلم کوتاه نان و کوچه و در سال ۱۳۵۱ فیلم زنگ تفریح را ساخت و با ساخت فیلم مسافر در سال ۱۳۵۳ مطرح شد. او در سینمای بعد از انقلاب پایهگذار سینمایی شد که تا بهحال فیلمسازان زیادی پیرو این نوع سینما، فیلم ساخته و مطرح شدهاند.
از ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۶ روی هم رفته ۱۵۰ آگهی بازرگانی برای تلویزیون ایران ساخت و تا پایان دهه ۱۹۶۰ آگهی آغاز فیلم قیصر ساخته مسعود کیمیایی و طرح کتابهای کودکان را انجام داد.
کیارستمی در تیرماه سال ۱۳۹۵ برای درمان به فرانسه رفت و سرانجام در ۷۶ سالگی در آنجا درگذشت و در لواسان بهخاک سپرده شد.
#عباس_کیارستمی
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
💠 #یاد
🔺۲ تیر زادروز صمد بهرنگی
(زاده ۲ تیر ۱۳۱۸ تبریز -- درگذشته ۹ شهریور ۱۳۴۷ ارسباران) نویسنده و مترجم
صمد در خانوادهای تهیدست زاده شد و پس از تحصیلات دبیرستان، در سال ۱۳۳۶ از دانشسرای مقدماتی پسران تبریز فارغالتحصیل شد.
وی از مهر همان سال آموزگار شد و تا پایان عمرکوتاهش، در آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی که آن زمان روستا بودند تدریس کرد.
در مهر ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دوره شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامه ادامه داد.
در ۱۹ سالگی اولین داستانش با نام عادت را نوشت و یک سال بعد داستان تلخون که برگرفته از داستانهای آذربایجان بود با نام مستعار «ص. قارانقوش» در کتاب هفته منتشر شد و این روند "بینام" تا ۱۳۴۲ و داستانهای دیگر ادامه یافت.
بعدها از او مقالاتی در روزنامه «مهد آزادی» توفیق و ... با امضاهای متعدد و نامهای مستعار فراوان از جمله داریوش نواب مرغی، چنگیز مرآتی، بابک، افشین پرویزی و باتمیش و ... به چاپ رسید.
وی ترجمههایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی بهفارسی و از فارسی به آذری (از جمله ترجمه شعرهایی از اخوان ثالث، شاملو، فروغ فرخزاد و نیمایوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شدهاست.
او در سال ۱۳۴۱ بهجرم بیان سخنهای ناخوشایند در دفتر دبیرستان و بین دبیران، اخراج و به دبستان انتقال یافت.
در سال ۱۳۴۲ کتاب الفبای آذری برای مدارس آذربایجان را نوشت که این کتاب به پیشنهاد جلال آلاحمد برای چاپ به کمیته پیکار جهانی با بیسوادی فرستاده شد، اما او با تغییراتی که قرار بود آن کمیته در کتاب ایجاد کند با قاطعیت مخالفت کرد و کتاب را پس گرفت.
سال ۱۳۴۳ بهخاطر چاپ کتاب «پاره پاره» بهمدت ۶ ماه از کار تعلیق شد و در این سال با نام مستعار افشین پرویزی کتاب انشاء ساده را برای کودکان دبستانی نوشت. در آبان همین سال حکم تعلیق وی لغو شد و بهسر کلاس بازگشت. سالهای میانی دهه ۴۰ مصادف بود با دستگیری تعدادی از نزدیکانش که موجب شرکت او در اعتصابات دانشجویی شد.
او در شیوه آموزشی و مضمون قصههای خود تلاش میکرد روح اعتراض بهحکومت را در دانش آموزان پرورش دهد.
صمد بهرنگی در ۹ شهریور سال ۱۳۴۷ در رود ارس و در ساحل روستای شامگوالیک غرق شد و پیکرش را ۱۲ شهریور در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند.
جلال آلاحمد اين مرگ را به ساواك نسبت داد كه بعد آن را شايعهسازى دانست. صمد را در گورستان امامیه تبریز بهخاک سپردند.
حدود یک ماه قبل از مرگش، کتاب ماهی سیاه کوچولو از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شد و مورد اقبال مردم ایران و جهان قرارگرفت.
#صمد_بهرنگی
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/186
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
🔺۲ تیر زادروز صمد بهرنگی
(زاده ۲ تیر ۱۳۱۸ تبریز -- درگذشته ۹ شهریور ۱۳۴۷ ارسباران) نویسنده و مترجم
صمد در خانوادهای تهیدست زاده شد و پس از تحصیلات دبیرستان، در سال ۱۳۳۶ از دانشسرای مقدماتی پسران تبریز فارغالتحصیل شد.
وی از مهر همان سال آموزگار شد و تا پایان عمرکوتاهش، در آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی که آن زمان روستا بودند تدریس کرد.
در مهر ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دوره شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامه ادامه داد.
در ۱۹ سالگی اولین داستانش با نام عادت را نوشت و یک سال بعد داستان تلخون که برگرفته از داستانهای آذربایجان بود با نام مستعار «ص. قارانقوش» در کتاب هفته منتشر شد و این روند "بینام" تا ۱۳۴۲ و داستانهای دیگر ادامه یافت.
بعدها از او مقالاتی در روزنامه «مهد آزادی» توفیق و ... با امضاهای متعدد و نامهای مستعار فراوان از جمله داریوش نواب مرغی، چنگیز مرآتی، بابک، افشین پرویزی و باتمیش و ... به چاپ رسید.
وی ترجمههایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی بهفارسی و از فارسی به آذری (از جمله ترجمه شعرهایی از اخوان ثالث، شاملو، فروغ فرخزاد و نیمایوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شدهاست.
او در سال ۱۳۴۱ بهجرم بیان سخنهای ناخوشایند در دفتر دبیرستان و بین دبیران، اخراج و به دبستان انتقال یافت.
در سال ۱۳۴۲ کتاب الفبای آذری برای مدارس آذربایجان را نوشت که این کتاب به پیشنهاد جلال آلاحمد برای چاپ به کمیته پیکار جهانی با بیسوادی فرستاده شد، اما او با تغییراتی که قرار بود آن کمیته در کتاب ایجاد کند با قاطعیت مخالفت کرد و کتاب را پس گرفت.
سال ۱۳۴۳ بهخاطر چاپ کتاب «پاره پاره» بهمدت ۶ ماه از کار تعلیق شد و در این سال با نام مستعار افشین پرویزی کتاب انشاء ساده را برای کودکان دبستانی نوشت. در آبان همین سال حکم تعلیق وی لغو شد و بهسر کلاس بازگشت. سالهای میانی دهه ۴۰ مصادف بود با دستگیری تعدادی از نزدیکانش که موجب شرکت او در اعتصابات دانشجویی شد.
او در شیوه آموزشی و مضمون قصههای خود تلاش میکرد روح اعتراض بهحکومت را در دانش آموزان پرورش دهد.
صمد بهرنگی در ۹ شهریور سال ۱۳۴۷ در رود ارس و در ساحل روستای شامگوالیک غرق شد و پیکرش را ۱۲ شهریور در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند.
جلال آلاحمد اين مرگ را به ساواك نسبت داد كه بعد آن را شايعهسازى دانست. صمد را در گورستان امامیه تبریز بهخاک سپردند.
حدود یک ماه قبل از مرگش، کتاب ماهی سیاه کوچولو از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شد و مورد اقبال مردم ایران و جهان قرارگرفت.
#صمد_بهرنگی
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/186
🔹🔹🔹
🖋 کانال کانون صنفی معلمان ایران
🆔 @KSMtehran
Telegram
..