💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۱_ص۱
🔹 سال ۱۲۶۷ خدیجه خانم مازندرانی، ملاباجی حرمسرای ناصری و مادر بی بی خانم استرآبادی، درگذشت. پس از مرگ مادر، بی بی خانوم دوباره باردار شد و تصمیم گرفت اگر فرزندش دختر باشد نام او را به یاد مادرش خدیجه بگذارد. چهارمین فرزند خانواده وزیراُف سال ۱۲۶۸ به دنیا آمد و چون دختر بود خدیجه نام گرفت. اما این اسمی بود که در زمان تولد در گوش او خواندند. ماجراهای عجیبی در همان سالهای ابتدایی زندگی خدیجه اتفاق افتاد که او را دارای چند نام مستعار کرد.
سواد بچه ها برای موسیخان وزیراف و بیبی خانم استرآبادی بسیار اهمیت داشت. مولود(دختر دیگر این خانواده) را خودشان آموزش دادند اما از پس آموزش سه پسر بزرگشان بر نمیآمدند. در آن دوران مدرسه به معنای امروزی وجود نداشت و تنها دارالفنون به عنوان مدرسهای برای تحصیلات تکمیلی پس از مکتب خانه ساخته شده بود. از طرفی نمیخواستند پسرها به مکتبخانه بروند و تنها سواد خواندن و نوشتن بیاموزند. به همین دلیل وقتی پسرها به سن مدرسه رسیدند تصمیم گرفتند یک ملاباشی استخدام کنند تا در خانه به علینقی، فتحعلی و حسنعلی درس بدهد. برای این کار یک اتاق در هشتی جلوی خانه به عنوان محل تدریس در نظر گرفتند.
در آن روزها خدیجه شش ساله شده بود و مدام به اتاقی که در آن کلاس درس برگزار می شد، سرک میکشید. گاهی هم از پدر و مادرش درباره درس خواندن و اینکه چه زمان نوبت او میشود سوالاتی میپرسید. پس از مدتی بیبی خانم نتوانست ذوق دختر کوچکش را نادیده بگیرد. درس خواندن دختران در آن روزگار کاری مذموم بود و جز زنان حرمسرا و اشراف، بقیه از حق داشتن سواد محروم بودند. اما بیبیخانم از ملاباشی خواست خدیجه را هم سر کلاس آموزش الفبا و حساب راه بدهد. این اولین مواجهه خدیجه با درس و کتاب بود که دیگر نتوانست از آن دست بردارد.
🔹 مصایب درس خواندن خدیجه
یکی از مسائلی که بیبیخانم استرآبادی در کتابش به آن اشاره کرده نداشتن حق تحصیل زنان و دختران ایرانی است. او خود در حرمسرا در کنار دختران درباری تحصیلات مکتبی پیدا کرده بود. مولود هم مانند خودش توانسته بود به سواد نسبی برسد. درست در همان سال که کتاب معایبالرجال را منتشر کرد، زمان مدرسه رفتن خدیجه رسیده بود. اما او نمیتوانست به صورت رسمی درس بخواند. در آن روزها سه سالی از مرگ شکوه السلطنه زن ناصرالدین شاه و حامی بی بی خانم در دربار، میگذشت و بیبیخانم دیگر اجازه نداشت مولود و خدیجه را به آنجا ببرد و مانند خودش در کنار دختران درباره آموزش بدهد. خدیجه دو سال همراه برادرها و در خانه، زیر نظر ملاباشی درس خواند. اما زمانی که به هشت سالگی رسید در سال ۱۲۷۶ اولین دبستان پسرانه به سبک جدید در تهران افتتاح شد. این مدرسه توسط میرزاحسن تبریزی مشهور به رشدیه افتتاح شد. رشدیه پس از سالها سختی کشیدن برای تاسیس یک مدرسه با ساختارهای شناخته شده در جهان در شهر تبریز، به تهران دعوت شده بود تا شکل نوین آموزش را با ساخت یک مدرسه رواج دهد. پس از شروع به کار او کمکم چندین دبستان دیگر در نقاط مختلف تهران افتتاح شد. یکی از مشهورترین مدارس هم با نام کمالیه توسط میرزا یحیی دولت آبادی و مرتضی خان کمالیه یک سال پس از دبستان رشدیه در تهران افتتاح شد.
موسیخان و بیبیخانم هم که از هراتفاق تازهای در جهت بهتر شدن تربیت فرزندانشان استقبال میکردند، علینقی،حسنعلی و فتحعلی را در مدرسه کمالیه ثبتنام کردند رفتن پسرها به مدرسه و جمع شدن بساط ملاباشی از خانه، خدیجه را افسرده کرده بود. بیبیخانم که مخالف بیسوادی دختران بود با همسرش مشورت کرد و نامهای برای مرتضی خان کمالیه نوشت تا شاید بتوانند برای خدیجه هم فکری بکنند. بالاخره تصمیم جمعی بر این شد که موهای خدیجه را پسرانه کوتاه کنند، پیراهن و شلوار به تن او کنند و کلاهی بر سرش بگذارند. گوشوارههایش را هم در بیاورند و دو حلقه نخ به جای آن در گوش خدیجه بیندازند. مرتضیخان از بیبیخانم خواسته بود پسرها را تعلیم دهد که خدیجه را به اسم همیشگیاش که در خانه صدا می کردند یعنی ملوکی، در مدرسه خطاب نکنند. در نهایت با همه این تدابیر خدیجه با نام میرزاعلی اصغرخان در مدرسه کمالیه ثبت نام شد.
⤵️ ادامه در پست بعد
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۱_ص۱
🔹 سال ۱۲۶۷ خدیجه خانم مازندرانی، ملاباجی حرمسرای ناصری و مادر بی بی خانم استرآبادی، درگذشت. پس از مرگ مادر، بی بی خانوم دوباره باردار شد و تصمیم گرفت اگر فرزندش دختر باشد نام او را به یاد مادرش خدیجه بگذارد. چهارمین فرزند خانواده وزیراُف سال ۱۲۶۸ به دنیا آمد و چون دختر بود خدیجه نام گرفت. اما این اسمی بود که در زمان تولد در گوش او خواندند. ماجراهای عجیبی در همان سالهای ابتدایی زندگی خدیجه اتفاق افتاد که او را دارای چند نام مستعار کرد.
سواد بچه ها برای موسیخان وزیراف و بیبی خانم استرآبادی بسیار اهمیت داشت. مولود(دختر دیگر این خانواده) را خودشان آموزش دادند اما از پس آموزش سه پسر بزرگشان بر نمیآمدند. در آن دوران مدرسه به معنای امروزی وجود نداشت و تنها دارالفنون به عنوان مدرسهای برای تحصیلات تکمیلی پس از مکتب خانه ساخته شده بود. از طرفی نمیخواستند پسرها به مکتبخانه بروند و تنها سواد خواندن و نوشتن بیاموزند. به همین دلیل وقتی پسرها به سن مدرسه رسیدند تصمیم گرفتند یک ملاباشی استخدام کنند تا در خانه به علینقی، فتحعلی و حسنعلی درس بدهد. برای این کار یک اتاق در هشتی جلوی خانه به عنوان محل تدریس در نظر گرفتند.
در آن روزها خدیجه شش ساله شده بود و مدام به اتاقی که در آن کلاس درس برگزار می شد، سرک میکشید. گاهی هم از پدر و مادرش درباره درس خواندن و اینکه چه زمان نوبت او میشود سوالاتی میپرسید. پس از مدتی بیبی خانم نتوانست ذوق دختر کوچکش را نادیده بگیرد. درس خواندن دختران در آن روزگار کاری مذموم بود و جز زنان حرمسرا و اشراف، بقیه از حق داشتن سواد محروم بودند. اما بیبیخانم از ملاباشی خواست خدیجه را هم سر کلاس آموزش الفبا و حساب راه بدهد. این اولین مواجهه خدیجه با درس و کتاب بود که دیگر نتوانست از آن دست بردارد.
🔹 مصایب درس خواندن خدیجه
یکی از مسائلی که بیبیخانم استرآبادی در کتابش به آن اشاره کرده نداشتن حق تحصیل زنان و دختران ایرانی است. او خود در حرمسرا در کنار دختران درباری تحصیلات مکتبی پیدا کرده بود. مولود هم مانند خودش توانسته بود به سواد نسبی برسد. درست در همان سال که کتاب معایبالرجال را منتشر کرد، زمان مدرسه رفتن خدیجه رسیده بود. اما او نمیتوانست به صورت رسمی درس بخواند. در آن روزها سه سالی از مرگ شکوه السلطنه زن ناصرالدین شاه و حامی بی بی خانم در دربار، میگذشت و بیبیخانم دیگر اجازه نداشت مولود و خدیجه را به آنجا ببرد و مانند خودش در کنار دختران درباره آموزش بدهد. خدیجه دو سال همراه برادرها و در خانه، زیر نظر ملاباشی درس خواند. اما زمانی که به هشت سالگی رسید در سال ۱۲۷۶ اولین دبستان پسرانه به سبک جدید در تهران افتتاح شد. این مدرسه توسط میرزاحسن تبریزی مشهور به رشدیه افتتاح شد. رشدیه پس از سالها سختی کشیدن برای تاسیس یک مدرسه با ساختارهای شناخته شده در جهان در شهر تبریز، به تهران دعوت شده بود تا شکل نوین آموزش را با ساخت یک مدرسه رواج دهد. پس از شروع به کار او کمکم چندین دبستان دیگر در نقاط مختلف تهران افتتاح شد. یکی از مشهورترین مدارس هم با نام کمالیه توسط میرزا یحیی دولت آبادی و مرتضی خان کمالیه یک سال پس از دبستان رشدیه در تهران افتتاح شد.
موسیخان و بیبیخانم هم که از هراتفاق تازهای در جهت بهتر شدن تربیت فرزندانشان استقبال میکردند، علینقی،حسنعلی و فتحعلی را در مدرسه کمالیه ثبتنام کردند رفتن پسرها به مدرسه و جمع شدن بساط ملاباشی از خانه، خدیجه را افسرده کرده بود. بیبیخانم که مخالف بیسوادی دختران بود با همسرش مشورت کرد و نامهای برای مرتضی خان کمالیه نوشت تا شاید بتوانند برای خدیجه هم فکری بکنند. بالاخره تصمیم جمعی بر این شد که موهای خدیجه را پسرانه کوتاه کنند، پیراهن و شلوار به تن او کنند و کلاهی بر سرش بگذارند. گوشوارههایش را هم در بیاورند و دو حلقه نخ به جای آن در گوش خدیجه بیندازند. مرتضیخان از بیبیخانم خواسته بود پسرها را تعلیم دهد که خدیجه را به اسم همیشگیاش که در خانه صدا می کردند یعنی ملوکی، در مدرسه خطاب نکنند. در نهایت با همه این تدابیر خدیجه با نام میرزاعلی اصغرخان در مدرسه کمالیه ثبت نام شد.
⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل
#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۱_ص۲
در آن روزها موسیخان وزیراف، پس از سالها فعالیت در قزاقخانه تهران، به درجه میرپنجی یا همان سرتیپی رسیده و در محله و شهر بسیار شناخته شده بود. همسایه ها و بچههای محل که قرار بود با پسران وزیراف به مدرسه بروند همه میدانستند در خانه آنها تنها سه پسر بزرگ وجود دارد. از همان روز اول که خدیجه پشت سر پسرها به سمت مدرسه راه افتاد، مدام بچههای همسایه از علینقی و حسنعلی درباره اینکه بچه جدید کیست و تا حالا کجا بوده سوال می پرسیدند.
پسرها هم به دستور مادر جوابهای بیربطی میدادند. خدیجه و فتحعلی که یکسالی اختلاف سن داشتند، هر دو وارد کلاس اول ابتدایی شدند. اما مشکل اصلی زنگهای تفریح بود که برادرها یادشان می رفت نباید خدیجه را ملوکی صدا کنند و این موضوع مدام برای بقیه هم مدرسهایها سوال ایجاد میکرد. حتی برخی از شاگردان بزرگتر به خدیجه نزدیک میشدند و درباره اینکه چرا گوشهایش سوراخ است سوال می پرسیدند. اما حتی جواب خدیجه هم آنها را مجاب نمیکرد. بالاخره شایعات و حرفهای درگوشی کار خودش را کرد و مرتضی خان کمالیه از بیبیخانم عذرخواهی کرد و گفت شاگردان متوجه شدهاند که او دختر است و این موضوع برای یک مدرسه تازه افتتاح شده موجب رسوایی میشود.
خدیجه در همان چهار روز، چهار برگه آفرین از معلم گرفت و به همه نشان داد چقدر باهوش است. اما با چشم گریان مجبور شد در خانه بماند.
بیبی خانم در فاصله سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۲۷۷ دو پسر دیگر به نام های علیرضا و علیاصغر به دنیا آورد و درگیر رسیدگی به آنها بود و نمیتوانست چندان به خدیجه در درس خواندن کمک کند. بنابراین او همراه مولود خواهر بزرگش، شروع به خواندن کتابهای مهمی مثل گلستان، بوستان، نهج البلاغه و... کرد در زمانهایی که دایی شان دکتر حسینعلی خان یا شیخ اسدالله مازندرانی به خانه شان می آمدند غلطهای خود را پیش آنها تصحیح می کردند. خدیجه در یادگیری خیلی بیشتر از مولود جدیت داشت. با وسواس بسیار در تلاش بود که تمرین خط کند و از این نظر هم عقب نماند. البته علاوه بر روزها، در ساعتهای انتهایی شب هم که همه اعضای خانواده زیر کرسی جمع میشدند، بچه ها باید بخشهایی از دیوان حافظ یا اسکندرنامه را برای بزرگترها می خواندند تا آنها غلطهایشان را بگیرند و در خواندن روان شوند.
هر کسی که در اقوام و آشنایان علم یا سواد خاصی داشت، وقتی به خانه وزیریها میآمد به بچههای آن خانه تعلیم می داد. یکی برایشان کلاس آموزش تار و سه تار می گذاشت دیگری به آنها حساب و هندسه درس میداد. به این شکل روزها و شبهای این خانواده تا سال ۱۲۸۵ که خدیجه ۱۴ ساله شد، گذشت.
#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی
📝 ادامه دارد ...
#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بیبیخانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۱_ص۲
در آن روزها موسیخان وزیراف، پس از سالها فعالیت در قزاقخانه تهران، به درجه میرپنجی یا همان سرتیپی رسیده و در محله و شهر بسیار شناخته شده بود. همسایه ها و بچههای محل که قرار بود با پسران وزیراف به مدرسه بروند همه میدانستند در خانه آنها تنها سه پسر بزرگ وجود دارد. از همان روز اول که خدیجه پشت سر پسرها به سمت مدرسه راه افتاد، مدام بچههای همسایه از علینقی و حسنعلی درباره اینکه بچه جدید کیست و تا حالا کجا بوده سوال می پرسیدند.
پسرها هم به دستور مادر جوابهای بیربطی میدادند. خدیجه و فتحعلی که یکسالی اختلاف سن داشتند، هر دو وارد کلاس اول ابتدایی شدند. اما مشکل اصلی زنگهای تفریح بود که برادرها یادشان می رفت نباید خدیجه را ملوکی صدا کنند و این موضوع مدام برای بقیه هم مدرسهایها سوال ایجاد میکرد. حتی برخی از شاگردان بزرگتر به خدیجه نزدیک میشدند و درباره اینکه چرا گوشهایش سوراخ است سوال می پرسیدند. اما حتی جواب خدیجه هم آنها را مجاب نمیکرد. بالاخره شایعات و حرفهای درگوشی کار خودش را کرد و مرتضی خان کمالیه از بیبیخانم عذرخواهی کرد و گفت شاگردان متوجه شدهاند که او دختر است و این موضوع برای یک مدرسه تازه افتتاح شده موجب رسوایی میشود.
خدیجه در همان چهار روز، چهار برگه آفرین از معلم گرفت و به همه نشان داد چقدر باهوش است. اما با چشم گریان مجبور شد در خانه بماند.
بیبی خانم در فاصله سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۲۷۷ دو پسر دیگر به نام های علیرضا و علیاصغر به دنیا آورد و درگیر رسیدگی به آنها بود و نمیتوانست چندان به خدیجه در درس خواندن کمک کند. بنابراین او همراه مولود خواهر بزرگش، شروع به خواندن کتابهای مهمی مثل گلستان، بوستان، نهج البلاغه و... کرد در زمانهایی که دایی شان دکتر حسینعلی خان یا شیخ اسدالله مازندرانی به خانه شان می آمدند غلطهای خود را پیش آنها تصحیح می کردند. خدیجه در یادگیری خیلی بیشتر از مولود جدیت داشت. با وسواس بسیار در تلاش بود که تمرین خط کند و از این نظر هم عقب نماند. البته علاوه بر روزها، در ساعتهای انتهایی شب هم که همه اعضای خانواده زیر کرسی جمع میشدند، بچه ها باید بخشهایی از دیوان حافظ یا اسکندرنامه را برای بزرگترها می خواندند تا آنها غلطهایشان را بگیرند و در خواندن روان شوند.
هر کسی که در اقوام و آشنایان علم یا سواد خاصی داشت، وقتی به خانه وزیریها میآمد به بچههای آن خانه تعلیم می داد. یکی برایشان کلاس آموزش تار و سه تار می گذاشت دیگری به آنها حساب و هندسه درس میداد. به این شکل روزها و شبهای این خانواده تا سال ۱۲۸۵ که خدیجه ۱۴ ساله شد، گذشت.
#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی
📝 ادامه دارد ...
#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بیبیخانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۲_ص۱
🔹 در این مدت ناصرالدینشاه ترور شد و مظفرالدین میرزا بعد از سالها ولیعهدی به پادشاهی رسید.
تأسیس دبستان دوشیزگان در دوران انقلاب مشروطه
سلسله اتفاقاتی که از اعزام اشرافزادگان برای تحصیل به اروپا در زمان ناصرالدین شاه شروع شد تا آشنایی طیف گستردهای از مردم و روحانیون با مجلسهای شورای کشورهای دیگر، باعث شد موجی تحت عنوان جنبش مشروطه از اواخر سال ۱۲۸۴ در ایران شکل بگیرد این موج که با بستنشینی روحانیون در سفارت بریتانیا و اعتراضات گسترده بود، در نهایت باعث شد مظفرالدینشاه در نیمه مرداد ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت را امضا کند.
دقیقاً در همان روزهایی که به تازگی شاه اعلام مشروطه کردهبود، موسیخان وزیراف ماموریت گرفت به عنوان رئیس قشون به شیراز برود. بیبی خانم چندان تمایلی به همراهی کردن موسیخان نداشت و تنها علینقی و فتحعلی به همراه پدر به شیراز رفتند. خانه بزرگ با ۱۲ اتاق، خالی از حضور مردان شده بود. این موضوع و دیدن تلاش زیاد خدیجه و مولود برای درس خواندن بیبیخانم را به فکر تاسیس یک مدرسه دخترانه انداخت.
اما در مسیر رسیدن به این کار چندین مانع بزرگ وجود داشت.
🔺 اولین و بزرگترین مانع دیدگاه عمومی جامعه درباره مدرسه رفتن و سواد داشتن دختران بود. این موضوع زمانی شکل سختتری به خود گرفت که برخی علما، مخصوصاً شیخ فضلاللهنوری که یکی از مشهورترین مجتهدین آن روزگار بود، فتوا دادند «تاسیس مدارس (جدید) دختران مخالف شرع اسلام است». این مخالفت به این دلیل بود که در زمان ناصرالدین شاه مستشاران آمریکایی و انگلیسی با اجازه دربار، در ایران مدارسی را بازگشایی کردند و تنها اجازه داشتند زنان و دختران غیرمسلمان را ثبت نام کنند. مدیران این مدارس معمولاً راهبه های مسیحی بودند و روحانیون این مدارس را محلی برای ترویج دین مسیحیت می دانستند. دولت در سال ۱۲۷۵ و پس از وفات ناصرالدینشاه اجازه صادر کرد تا دختران مسلمان هم به این مدارس وارد شوند. اما تا سالها به دلیل عقاید مذهبی، خانوادهها به دخترانشان اجازه ورود به این مدارس را نمیدادند.
مونس الدوله ندیمه انیس الدوله، همسر ناصرالدین شاه در کتاب خاطراتش نقل کرده «چند زن آمریکایی به تهران آمدند و از ناصرالدینشاه اجازه گرفتند یک مدرسه دخترانه در تهران دایر کنند. این زنهای آمریکایی مبلغه بودند.شاه یک تکه زمین به آنها داد و آنها در محلی که امروز مدرسه جردن(البرز) است یک مدرسه دخترانه ساختند اما تا چند سال شاگردان این مدرسه همه از خانواده های نامسلمان بودند و دختر ایرانی مسلمان به این مدرسه نمیآمد. عاقبت بعد از چند سال یک دختر ایرانی مسلمان (مهرتاج رخشان در سال ۱۲۷۶خ) با چادر به این مدرسه آمد و با دختران نامسلمان مشغول درس خواندن شد.»
بیبیخانم در ابتدا با نامه نوشتن برای روزنامهها سعی کرد جواب شیخ فضل الله و دیگر متعصبین را بدهد. او در نامهای سرگشاده خطاب به شیخ فضلاللهنوری حکم او درباره حرام بودن مدارس دخترانه را مخالف آیه «قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون» و حدیث «طلبالعلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه» میداند و پس از زیر سوال بردن دانش فقهی شیخ فضلالله از او میخواهد اکنون که «فتوا به غیر ما انزلالله داده اید، واضح نمایید که حق نشستن بر مسند شریعت را ندارید» و یا «در روزنامه لوایح خودتان مرقوم دارید که کلام را جنابعالی بی تامل مرقوم فرموده اید».
بیبیخانم در جایی دیگر این نگرانی محافظهکاران را نشانی بر سست ایمانی آنان می داند: «زهی از این بیانصافی کسی که بر مسند نشسته، علم را که یک شعبه آن قرآن است گذشته از اینکه حرام می کند خلاف دین و مذهب هم قرار می دهد یک احتمال دیگر در فرمایش شما می رود و آن این است که بفرمایید اگر زنان سواد پیدا کردند اندک اندک در عقاید و اصول دین کارکرده به قول سید بقال و عقیده او که عرض شد بگویید بابی و لامذهب میشود و به قاعده می باید مقصود شما همین باشد نقطه گیومه بسته به شدت عصبانیت از برخورد شیخ فضل الله را هم در آخرین مطلب اضافه میکند و میگوید این مطلب را هر قسم جواب بدهم قلبم آرام نمی گیرد به این جهت که معلوم میشه شود به درجه ای در مذهب و دین اثناعشری شعبه دارید که اطلاع ما زنان را منافی قبول دین و مذهب می دانید و این علامت سستی و اخلاق و عقیده جنابعالی به مذهب هفته اثناعشری است این نامه نگاری ها و چاپ آنها در روزنامه تاثیری نداشت و بیبیخانم تصمیم گرفت این مشکل را از راه قانونی حل کند و با پافشاری اجازه نامه رسمی از وزارت معارف برای باز کردن مدرسه را دریافت کرد.
⤵️ ادامه در پست بعد
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/117
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۲_ص۱
🔹 در این مدت ناصرالدینشاه ترور شد و مظفرالدین میرزا بعد از سالها ولیعهدی به پادشاهی رسید.
تأسیس دبستان دوشیزگان در دوران انقلاب مشروطه
سلسله اتفاقاتی که از اعزام اشرافزادگان برای تحصیل به اروپا در زمان ناصرالدین شاه شروع شد تا آشنایی طیف گستردهای از مردم و روحانیون با مجلسهای شورای کشورهای دیگر، باعث شد موجی تحت عنوان جنبش مشروطه از اواخر سال ۱۲۸۴ در ایران شکل بگیرد این موج که با بستنشینی روحانیون در سفارت بریتانیا و اعتراضات گسترده بود، در نهایت باعث شد مظفرالدینشاه در نیمه مرداد ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت را امضا کند.
دقیقاً در همان روزهایی که به تازگی شاه اعلام مشروطه کردهبود، موسیخان وزیراف ماموریت گرفت به عنوان رئیس قشون به شیراز برود. بیبی خانم چندان تمایلی به همراهی کردن موسیخان نداشت و تنها علینقی و فتحعلی به همراه پدر به شیراز رفتند. خانه بزرگ با ۱۲ اتاق، خالی از حضور مردان شده بود. این موضوع و دیدن تلاش زیاد خدیجه و مولود برای درس خواندن بیبیخانم را به فکر تاسیس یک مدرسه دخترانه انداخت.
اما در مسیر رسیدن به این کار چندین مانع بزرگ وجود داشت.
🔺 اولین و بزرگترین مانع دیدگاه عمومی جامعه درباره مدرسه رفتن و سواد داشتن دختران بود. این موضوع زمانی شکل سختتری به خود گرفت که برخی علما، مخصوصاً شیخ فضلاللهنوری که یکی از مشهورترین مجتهدین آن روزگار بود، فتوا دادند «تاسیس مدارس (جدید) دختران مخالف شرع اسلام است». این مخالفت به این دلیل بود که در زمان ناصرالدین شاه مستشاران آمریکایی و انگلیسی با اجازه دربار، در ایران مدارسی را بازگشایی کردند و تنها اجازه داشتند زنان و دختران غیرمسلمان را ثبت نام کنند. مدیران این مدارس معمولاً راهبه های مسیحی بودند و روحانیون این مدارس را محلی برای ترویج دین مسیحیت می دانستند. دولت در سال ۱۲۷۵ و پس از وفات ناصرالدینشاه اجازه صادر کرد تا دختران مسلمان هم به این مدارس وارد شوند. اما تا سالها به دلیل عقاید مذهبی، خانوادهها به دخترانشان اجازه ورود به این مدارس را نمیدادند.
مونس الدوله ندیمه انیس الدوله، همسر ناصرالدین شاه در کتاب خاطراتش نقل کرده «چند زن آمریکایی به تهران آمدند و از ناصرالدینشاه اجازه گرفتند یک مدرسه دخترانه در تهران دایر کنند. این زنهای آمریکایی مبلغه بودند.شاه یک تکه زمین به آنها داد و آنها در محلی که امروز مدرسه جردن(البرز) است یک مدرسه دخترانه ساختند اما تا چند سال شاگردان این مدرسه همه از خانواده های نامسلمان بودند و دختر ایرانی مسلمان به این مدرسه نمیآمد. عاقبت بعد از چند سال یک دختر ایرانی مسلمان (مهرتاج رخشان در سال ۱۲۷۶خ) با چادر به این مدرسه آمد و با دختران نامسلمان مشغول درس خواندن شد.»
بیبیخانم در ابتدا با نامه نوشتن برای روزنامهها سعی کرد جواب شیخ فضل الله و دیگر متعصبین را بدهد. او در نامهای سرگشاده خطاب به شیخ فضلاللهنوری حکم او درباره حرام بودن مدارس دخترانه را مخالف آیه «قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون» و حدیث «طلبالعلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه» میداند و پس از زیر سوال بردن دانش فقهی شیخ فضلالله از او میخواهد اکنون که «فتوا به غیر ما انزلالله داده اید، واضح نمایید که حق نشستن بر مسند شریعت را ندارید» و یا «در روزنامه لوایح خودتان مرقوم دارید که کلام را جنابعالی بی تامل مرقوم فرموده اید».
بیبیخانم در جایی دیگر این نگرانی محافظهکاران را نشانی بر سست ایمانی آنان می داند: «زهی از این بیانصافی کسی که بر مسند نشسته، علم را که یک شعبه آن قرآن است گذشته از اینکه حرام می کند خلاف دین و مذهب هم قرار می دهد یک احتمال دیگر در فرمایش شما می رود و آن این است که بفرمایید اگر زنان سواد پیدا کردند اندک اندک در عقاید و اصول دین کارکرده به قول سید بقال و عقیده او که عرض شد بگویید بابی و لامذهب میشود و به قاعده می باید مقصود شما همین باشد نقطه گیومه بسته به شدت عصبانیت از برخورد شیخ فضل الله را هم در آخرین مطلب اضافه میکند و میگوید این مطلب را هر قسم جواب بدهم قلبم آرام نمی گیرد به این جهت که معلوم میشه شود به درجه ای در مذهب و دین اثناعشری شعبه دارید که اطلاع ما زنان را منافی قبول دین و مذهب می دانید و این علامت سستی و اخلاق و عقیده جنابعالی به مذهب هفته اثناعشری است این نامه نگاری ها و چاپ آنها در روزنامه تاثیری نداشت و بیبیخانم تصمیم گرفت این مشکل را از راه قانونی حل کند و با پافشاری اجازه نامه رسمی از وزارت معارف برای باز کردن مدرسه را دریافت کرد.
⤵️ ادامه در پست بعد
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/117
Telegram
..
⤴️ ادامه از پست قبل
#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۲_ص۲
🔺 دومین مانع بر سر راه بیبیخانم آشنا نبودن با شیوه اداره و چیدمان مدرسهها به سبک جدید بود. او برای این کار از حسنعلی پسر سومش که در تهران مانده بود و تجربه حضور در مدرسه کمالیه و بعد از آن مدرسه قزاقخانه تهران را داشت کمک گرفت. اتاقها را با نیمکتها و صندلیهای چوبی پر کرد و مکانی هم برای معلمها در نظر گرفت برای اداره کلاس هم تصمیم گرفت تابوشکنی کند و خدیجه و مولود را به مدرسه آمریکاییها بفرستد تا هم شیوه معلمی را از مدرسان آنجا یاد بگیرند هم در درس هایی مثل انگلیسی و جغرافیا که کمی عقبتر بودند دانش بیشتری کسب کنند. البته به دلیل دوری مسیر خانه تا محل مدرسه آمریکاییها که باید دو دختر آن را پیاده طی میکردند و همچنین کمک به بیبی برای راهاندازی دبستان و معلمی در آن، این روند تنها چند ماه انجام شد و از تابستان سال ۱۲۸۶ دخترها دیگر به مدرسه نرفتند.
🔹 دبستان دوشیزگان با سه کلاس که بیبیخانم، خدیجه و مولود معلمهای آن بودند افتتاح شد. بیبی اعلامیه بازگشایی مدرسه را در سطح محله و شهر پخش کرد. او نسخهای از آن را هم به روزنامه تازهای به نام «مجلس» داد تا تعداد بیشتری از بازگشایی این مدرسه مطلع شوند.
«مدرسه جدید موسوم به دبستان دوشیزگان نزدیک دروازه قدیم محمدیه بازارچه حاجی محمد حسن افتتاح شده است. این مدرسه حیاطی است بزرگ و اتاقهای متعدد با تمام لوازمات مدرسهای.
از برای افتتاح این مدرسه پنج معلمه تعیین شده است که هرکدام یک درس میدهند از قبیل نخست نامه، مشق قلم، تاریخ ایران، قرائت، کتاب طباخی، قانون، مذهب، جغرافیا، علم حساب. بر حسب قوه هر دختر و خانمی این علوم تدریس می شود. به علاوه اتاقی هم معین شده است که در آن جا هنرهای یدی از قبیل کاموا دوزی، زردوزی، خامه دوزی، خیاطی و غیره تعلیم می شود.
تمام معلمان از طایفه اناثیه هستند و به غیر از یک پیرمرد قاپوچی مردی در این مدرسه نخواهد بود.
شاگرد از ۷ الی ۱۲ سال قبول میشود. اتاق ابتدایی ماهی ۱۵قران، اتاق علمی ماهی ۲۵ قران. به فقرا تخفیف داده میشود. هر دو نفر شاگرد یک نفر مجانا قبول میشود. امید است که در وطن عزیز ما هزاران از این مدارس افتتاح شود.»
۲۰ شاگرد در این مدرسه ثبت نام کردند و دبستان دوشیزگان با عنوان اولین مدرسه دخترانه ایرانی به طور رسمی از پاییز سال ۱۲۸۶ کار خود را شروع کرد
#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی
📝 ادامه دارد ...
#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بیبیخانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری
لینک قسمت ۱
https://tttttt.me/KSMtehran/12660
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۲_ص۲
🔺 دومین مانع بر سر راه بیبیخانم آشنا نبودن با شیوه اداره و چیدمان مدرسهها به سبک جدید بود. او برای این کار از حسنعلی پسر سومش که در تهران مانده بود و تجربه حضور در مدرسه کمالیه و بعد از آن مدرسه قزاقخانه تهران را داشت کمک گرفت. اتاقها را با نیمکتها و صندلیهای چوبی پر کرد و مکانی هم برای معلمها در نظر گرفت برای اداره کلاس هم تصمیم گرفت تابوشکنی کند و خدیجه و مولود را به مدرسه آمریکاییها بفرستد تا هم شیوه معلمی را از مدرسان آنجا یاد بگیرند هم در درس هایی مثل انگلیسی و جغرافیا که کمی عقبتر بودند دانش بیشتری کسب کنند. البته به دلیل دوری مسیر خانه تا محل مدرسه آمریکاییها که باید دو دختر آن را پیاده طی میکردند و همچنین کمک به بیبی برای راهاندازی دبستان و معلمی در آن، این روند تنها چند ماه انجام شد و از تابستان سال ۱۲۸۶ دخترها دیگر به مدرسه نرفتند.
🔹 دبستان دوشیزگان با سه کلاس که بیبیخانم، خدیجه و مولود معلمهای آن بودند افتتاح شد. بیبی اعلامیه بازگشایی مدرسه را در سطح محله و شهر پخش کرد. او نسخهای از آن را هم به روزنامه تازهای به نام «مجلس» داد تا تعداد بیشتری از بازگشایی این مدرسه مطلع شوند.
«مدرسه جدید موسوم به دبستان دوشیزگان نزدیک دروازه قدیم محمدیه بازارچه حاجی محمد حسن افتتاح شده است. این مدرسه حیاطی است بزرگ و اتاقهای متعدد با تمام لوازمات مدرسهای.
از برای افتتاح این مدرسه پنج معلمه تعیین شده است که هرکدام یک درس میدهند از قبیل نخست نامه، مشق قلم، تاریخ ایران، قرائت، کتاب طباخی، قانون، مذهب، جغرافیا، علم حساب. بر حسب قوه هر دختر و خانمی این علوم تدریس می شود. به علاوه اتاقی هم معین شده است که در آن جا هنرهای یدی از قبیل کاموا دوزی، زردوزی، خامه دوزی، خیاطی و غیره تعلیم می شود.
تمام معلمان از طایفه اناثیه هستند و به غیر از یک پیرمرد قاپوچی مردی در این مدرسه نخواهد بود.
شاگرد از ۷ الی ۱۲ سال قبول میشود. اتاق ابتدایی ماهی ۱۵قران، اتاق علمی ماهی ۲۵ قران. به فقرا تخفیف داده میشود. هر دو نفر شاگرد یک نفر مجانا قبول میشود. امید است که در وطن عزیز ما هزاران از این مدارس افتتاح شود.»
۲۰ شاگرد در این مدرسه ثبت نام کردند و دبستان دوشیزگان با عنوان اولین مدرسه دخترانه ایرانی به طور رسمی از پاییز سال ۱۲۸۶ کار خود را شروع کرد
#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی
📝 ادامه دارد ...
#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بیبیخانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری
لینک قسمت ۱
https://tttttt.me/KSMtehran/12660
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۱_ص۱
🔹 سال ۱۲۶۷ خدیجه خانم مازندرانی، ملاباجی حرمسرای ناصری و مادر بی بی خانم استرآبادی، درگذشت. پس از مرگ مادر، بی بی خانوم دوباره باردار شد و تصمیم گرفت اگر…
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۱_ص۱
🔹 سال ۱۲۶۷ خدیجه خانم مازندرانی، ملاباجی حرمسرای ناصری و مادر بی بی خانم استرآبادی، درگذشت. پس از مرگ مادر، بی بی خانوم دوباره باردار شد و تصمیم گرفت اگر…
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۳_ص۱
🔹 مدرسه تازه شروع به کار کرده بود که چند اتفاق پشت سرهم در کشور، باعث به وجود آمدن بحرانی بزرگ شد. پس از مرگ مظفرالدین شاه در زمستان ۱۲۸۵ پسرش محمدعلی شاه به تخت نشست. او از ابتدا با مشروطه مشکل داشت و مسئله قانونگذاری از سوی مجلس را نمیتوانست بپذیرد. در این میان برخی روحانیون مانند شیخ فضلاللهنوری هم قانون اساسی را دخالت در کار خدا میدانستند و جریانی ضد مشروطه به وجود آورده بودند. ترور امینالسلطان صدراعظم محمد علیشاه، در مهر ۱۲۸۶ و پس از آن سوء قصد به شاه در اسفند همان سال، باعث شد مخالفت شاه با مجلس چند برابر شود و در نهایت در تیرماه ۱۲۸۷ مجلس شورای ملی پس از یک دوره توسط بریگاد قزاق به فرماندهی لیاخوف به توپ بسته شود.
اما این سلسله اتفاقات تنها در مسائل سیاسی تاثیر گذار نبود بلکه آن آزادی نسبی که با شروع مشروطه در ایران اتفاق افتاده بود جای خودش را به یک تحجر داد. در این میان بیبیخانم و دبستان دوشیزگان هم از حمله متعصبان و مخالفان مشروطه در امان نماندند. یکی از دلایل اصلی مخالفت با مدرسه بیبی خانم این بود که به واسطه همسرش، نام فامیل وزیراف را به دنبال داشت و روحانیون تصور می کردند یکی از عاملان روسیه است که میخواهد به دختران دروس غیر اسلامی بدهد. حتی مستر مار لینگ کاردار وقت سفارت انگلستان در تهران در همان روزها به سر ادواردگری وزیر امور خارجه انگلستان مینویسد: «در شهر شایع شده است که این مدرسه با تلقین همسر یکی از غلامان ما تشکیل شده است و واقعیت مطلب این است که زن مزبور -بیبیخانم وزیراف- در طبقه خود برخلاف معمول زنی است که خوب تحصیل کرده و چند ماه است یک مدرسه دخترانه تشکیل داده که دختران اشخاص خیلی محترم در آن درس می خوانند. سن بیشتر شاگردان هم کمتر از ۱۴ سال است.» در این میان روحانی های ضد مشروطه و بخشی از جامعه که درس خواندن دختران را با شرع اسلام ناهمخوان می دانستند، تلاشهای زیادی برای تعطیلی دبستان دوشیزگان کردند. بعضی از متعصبان تاسیس مدرسه را حتی برابر اشاعه فحشاخانهها و اباحه مسکرات می دانستند.
🔹 خدیجه در خاطراتش گفته یک روحانی بر منبری فریاد زد: بر آن مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است. مردم هم زار زار گریستند و در محله خود ما آقای سید علی شوشتری ورقی چاپ کرد که عنوانش از این قرار بود که این بستان دوشیزگان که بیبیخانم افتتاح کرده است، این زن مفاسد دینیه دارد. در منزلش تار میزند و اجتماع هنرمندان است. این تکفیر نامه مادرم را دم واگنهای اسبی، ورقهای یک شاهی میفروختند. در همان اوقات اوباش محل را هم تحریک کردند تا بریزند و مدرسه را غارت کنند و به هم بزنند.
بی بی خانم طاقت نیاورد و باز هم ترجیح داد به جای مقابله با جریانی که به راه افتاده بود از راه قانونی وارد شود و خود را به وزارت معارف و وزیر وقت یعنی مخبرالسلطنه هدایت رساند. اما وزیر آب پاکی را روی دست او ریخت و گفت توان مقابله با روحانیها و این جماعت مخالف را ندارد. تنها یک راهنمایی به بیبی کرد و گفت «روی تابلوی مدرسه بنویسد در این دبستان دختر از ۴ تا ۶ ساله پذیرفته میشود و بزرگترها را هم از مدرسه اخراج کنید. زیرا آقای سید علی شوشتری گفتند دوشیزه به معنی باکره است و باکره شهوت انگیز!» بیبی هم با این کار موافقت کرد و بالاخره مدرسه را از حمله متعصبان نجات داد.
البته علاوه بر تلاش های بیبیخانم عامل مهمی که در بازگشایی دوباره مدرسه نقش داشت، تصویب متمم قانون اساسی پیش از به توپ بستن مجلس بود. چون اصل ۱۸ آن تحصیل علوم و معارف و صنایع را بدون ذکر جنسیت آزاد می دانست.
نزدیک به دوسال دبستان دوشیزگان در خانه موسیخان تشکیل میشد تا اینکه ماموریت او در شیراز به پایان رسید و باید به تهران برمیگشت. این موضوع باعث شد بیبیخانم به فکر اجاره مکانی دیگر برای مدرسه بیفتد. اما به همین راحتی ها افراد خانه و ملکشان را برای مدرسه دخترانه اجاره نمیدادند، چون بسیاری آن را جایگاه فساد می دانستند. اما بالاخره بیبیخانم در محله پاچنار خانه ای پیدا کرد و کار دبستان دوشیزگان را به اضافه یک کلاس اکابر برای خانمهای میانسال، از سر گرفت.
🔺گرفتن مدرک از دارالمعلمین
خدیجه آنقدر دلبسته درس خواندن بود که با وجود تدریس در مدرسه مادرش، تمام شبها را با مطالعه میگذراند. او عربی را پیش داییاش شیخ اسدالله با مهارت زیادی یاد گرفته بود. گلستان و بوستان سعدی را حفظ کرد و این مهارت ها در تدریس بسیار به او کمک میکرد.
⤵️ ادامه در پست بعد
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/129
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۳_ص۱
🔹 مدرسه تازه شروع به کار کرده بود که چند اتفاق پشت سرهم در کشور، باعث به وجود آمدن بحرانی بزرگ شد. پس از مرگ مظفرالدین شاه در زمستان ۱۲۸۵ پسرش محمدعلی شاه به تخت نشست. او از ابتدا با مشروطه مشکل داشت و مسئله قانونگذاری از سوی مجلس را نمیتوانست بپذیرد. در این میان برخی روحانیون مانند شیخ فضلاللهنوری هم قانون اساسی را دخالت در کار خدا میدانستند و جریانی ضد مشروطه به وجود آورده بودند. ترور امینالسلطان صدراعظم محمد علیشاه، در مهر ۱۲۸۶ و پس از آن سوء قصد به شاه در اسفند همان سال، باعث شد مخالفت شاه با مجلس چند برابر شود و در نهایت در تیرماه ۱۲۸۷ مجلس شورای ملی پس از یک دوره توسط بریگاد قزاق به فرماندهی لیاخوف به توپ بسته شود.
اما این سلسله اتفاقات تنها در مسائل سیاسی تاثیر گذار نبود بلکه آن آزادی نسبی که با شروع مشروطه در ایران اتفاق افتاده بود جای خودش را به یک تحجر داد. در این میان بیبیخانم و دبستان دوشیزگان هم از حمله متعصبان و مخالفان مشروطه در امان نماندند. یکی از دلایل اصلی مخالفت با مدرسه بیبی خانم این بود که به واسطه همسرش، نام فامیل وزیراف را به دنبال داشت و روحانیون تصور می کردند یکی از عاملان روسیه است که میخواهد به دختران دروس غیر اسلامی بدهد. حتی مستر مار لینگ کاردار وقت سفارت انگلستان در تهران در همان روزها به سر ادواردگری وزیر امور خارجه انگلستان مینویسد: «در شهر شایع شده است که این مدرسه با تلقین همسر یکی از غلامان ما تشکیل شده است و واقعیت مطلب این است که زن مزبور -بیبیخانم وزیراف- در طبقه خود برخلاف معمول زنی است که خوب تحصیل کرده و چند ماه است یک مدرسه دخترانه تشکیل داده که دختران اشخاص خیلی محترم در آن درس می خوانند. سن بیشتر شاگردان هم کمتر از ۱۴ سال است.» در این میان روحانی های ضد مشروطه و بخشی از جامعه که درس خواندن دختران را با شرع اسلام ناهمخوان می دانستند، تلاشهای زیادی برای تعطیلی دبستان دوشیزگان کردند. بعضی از متعصبان تاسیس مدرسه را حتی برابر اشاعه فحشاخانهها و اباحه مسکرات می دانستند.
🔹 خدیجه در خاطراتش گفته یک روحانی بر منبری فریاد زد: بر آن مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است. مردم هم زار زار گریستند و در محله خود ما آقای سید علی شوشتری ورقی چاپ کرد که عنوانش از این قرار بود که این بستان دوشیزگان که بیبیخانم افتتاح کرده است، این زن مفاسد دینیه دارد. در منزلش تار میزند و اجتماع هنرمندان است. این تکفیر نامه مادرم را دم واگنهای اسبی، ورقهای یک شاهی میفروختند. در همان اوقات اوباش محل را هم تحریک کردند تا بریزند و مدرسه را غارت کنند و به هم بزنند.
بی بی خانم طاقت نیاورد و باز هم ترجیح داد به جای مقابله با جریانی که به راه افتاده بود از راه قانونی وارد شود و خود را به وزارت معارف و وزیر وقت یعنی مخبرالسلطنه هدایت رساند. اما وزیر آب پاکی را روی دست او ریخت و گفت توان مقابله با روحانیها و این جماعت مخالف را ندارد. تنها یک راهنمایی به بیبی کرد و گفت «روی تابلوی مدرسه بنویسد در این دبستان دختر از ۴ تا ۶ ساله پذیرفته میشود و بزرگترها را هم از مدرسه اخراج کنید. زیرا آقای سید علی شوشتری گفتند دوشیزه به معنی باکره است و باکره شهوت انگیز!» بیبی هم با این کار موافقت کرد و بالاخره مدرسه را از حمله متعصبان نجات داد.
البته علاوه بر تلاش های بیبیخانم عامل مهمی که در بازگشایی دوباره مدرسه نقش داشت، تصویب متمم قانون اساسی پیش از به توپ بستن مجلس بود. چون اصل ۱۸ آن تحصیل علوم و معارف و صنایع را بدون ذکر جنسیت آزاد می دانست.
نزدیک به دوسال دبستان دوشیزگان در خانه موسیخان تشکیل میشد تا اینکه ماموریت او در شیراز به پایان رسید و باید به تهران برمیگشت. این موضوع باعث شد بیبیخانم به فکر اجاره مکانی دیگر برای مدرسه بیفتد. اما به همین راحتی ها افراد خانه و ملکشان را برای مدرسه دخترانه اجاره نمیدادند، چون بسیاری آن را جایگاه فساد می دانستند. اما بالاخره بیبیخانم در محله پاچنار خانه ای پیدا کرد و کار دبستان دوشیزگان را به اضافه یک کلاس اکابر برای خانمهای میانسال، از سر گرفت.
🔺گرفتن مدرک از دارالمعلمین
خدیجه آنقدر دلبسته درس خواندن بود که با وجود تدریس در مدرسه مادرش، تمام شبها را با مطالعه میگذراند. او عربی را پیش داییاش شیخ اسدالله با مهارت زیادی یاد گرفته بود. گلستان و بوستان سعدی را حفظ کرد و این مهارت ها در تدریس بسیار به او کمک میکرد.
⤵️ ادامه در پست بعد
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/129
Telegram
..
⤴️ ادامه از پست قبل
#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۳_ص۲
از طرفی به دستور بیبی، خدیجه و مولود همیشه با لباسهایی که از روی کارت پستالهای اروپایی برای خود میدوختند، آراسته و خوشبو باید در سر کلاس درس حاضر میشدند تا شاگردان آنها را دوست داشته باشند و یادگیری برایشان لذتبخش باشد.
اما درسهایی در جهت بالا بردن قدرت تدریس در مقطع دبستان، بهتنهایی چیزی نبود که خدیجه را راضی کند. او زیر نظر میرزاعبدالرزاق خان سرتیپ که به خانهشان میآمد، حساب، هندسه و زبان فرانسه را هم یاد گرفت. اما این که بیهدف درس بخواند، برای خدیجه کافی نبود و از برادرش حسنعلی خواست که به دوستانش در دارالفنون بسپرد تا یکی از معلمان بیاید و از او امتحان بگیرد. او با تسلط بر عربی و ادبیات فارسی توانست تصدیق خوب را از دست سلطان العلما، یکی از معلمان برجسته این مدرسه، بگیرد. اما این تصدیق هم راضیاش نکرد و تصمیم گرفت که خودش را برای یک امتحان جدیتر آماده کند. در این زمان بود که از برادرانش خواست درباره او با میرزاحسن خان رشدیه صحبت کنند تا از او امتحان بگیرد.
رشدیه پس از بازگشایی مدارس در تهران به فکر تربیت معلم افتاده بود. او خود در دارالمعلمین استانبول تحصیل کرده و به شیوه تدریس و امتحانات آن جا آشنا بود. البته تا سال ۱۲۹۸ مرکز دارالمعلمین تهران تاسیس نشد اما رشدیه با روشهایی که خود میدانست معلمهای را آموزش میداد و در آخر به آنها مدرک دارالمعلمین را هم اهدا میکرد. خدیجه هم خود را برای رسیدن به این مدرک آماده کرده بود. بالاخره میرزا حسن خان به خانه آنها آمد و از دختر بیبیخانم امتحان گرفت.
خدیجه در خاطراتش درباره این امتحان و مدرکی که گرفته، گفته: « آقای رشدیه پرسید چه چیزهایی خوانده و میدانید؟ گفتم: چهار مقاله هندسه، جبر و مقابله، تاریخ و جغرافیا. در عربی هم نهجالبلاغه و قرآن را ترجمه میکنم... دروسی که برشمرده بودم امتحان کرد و رفت تصدیقی فرستاد که بالایش به زبان فرانسه نوشته شده بود «سرتیفیکا»، عکس شیروخورشید داشت و خاصه دارالمعلمین بود. تمام موارد را تکتک نمره داده بود ولی در کنار عربی نوشته بود عربیاش به ادبیت رسیده و برای معلمی مدارس متوسطه شایستگی دارد».
این اتفاق نهتنها برای خود خدیجه بلکه برای بیبیخانم هم بسیار باعث افتخار بود. او که همیشه از منع تحصیل دختران انتقاد میکرد، حالا دختری در خانه داشت که مدرکی معادل لیسانس امروز را گرفته بود. همین موضوع باعث شد بیبی در خانه ولیمهای بگیرد و لقب افضل را روی خدیجه بگذارد و در این میهمانی همه آشناها، فامیل و همسایهها را از این افتخار باخبر کند.
#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی
📝 ادامه دارد ...
#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بیبیخانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری
لینک قسمت ۲
https://tttttt.me/KSMtehran/12678
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۳_ص۲
از طرفی به دستور بیبی، خدیجه و مولود همیشه با لباسهایی که از روی کارت پستالهای اروپایی برای خود میدوختند، آراسته و خوشبو باید در سر کلاس درس حاضر میشدند تا شاگردان آنها را دوست داشته باشند و یادگیری برایشان لذتبخش باشد.
اما درسهایی در جهت بالا بردن قدرت تدریس در مقطع دبستان، بهتنهایی چیزی نبود که خدیجه را راضی کند. او زیر نظر میرزاعبدالرزاق خان سرتیپ که به خانهشان میآمد، حساب، هندسه و زبان فرانسه را هم یاد گرفت. اما این که بیهدف درس بخواند، برای خدیجه کافی نبود و از برادرش حسنعلی خواست که به دوستانش در دارالفنون بسپرد تا یکی از معلمان بیاید و از او امتحان بگیرد. او با تسلط بر عربی و ادبیات فارسی توانست تصدیق خوب را از دست سلطان العلما، یکی از معلمان برجسته این مدرسه، بگیرد. اما این تصدیق هم راضیاش نکرد و تصمیم گرفت که خودش را برای یک امتحان جدیتر آماده کند. در این زمان بود که از برادرانش خواست درباره او با میرزاحسن خان رشدیه صحبت کنند تا از او امتحان بگیرد.
رشدیه پس از بازگشایی مدارس در تهران به فکر تربیت معلم افتاده بود. او خود در دارالمعلمین استانبول تحصیل کرده و به شیوه تدریس و امتحانات آن جا آشنا بود. البته تا سال ۱۲۹۸ مرکز دارالمعلمین تهران تاسیس نشد اما رشدیه با روشهایی که خود میدانست معلمهای را آموزش میداد و در آخر به آنها مدرک دارالمعلمین را هم اهدا میکرد. خدیجه هم خود را برای رسیدن به این مدرک آماده کرده بود. بالاخره میرزا حسن خان به خانه آنها آمد و از دختر بیبیخانم امتحان گرفت.
خدیجه در خاطراتش درباره این امتحان و مدرکی که گرفته، گفته: « آقای رشدیه پرسید چه چیزهایی خوانده و میدانید؟ گفتم: چهار مقاله هندسه، جبر و مقابله، تاریخ و جغرافیا. در عربی هم نهجالبلاغه و قرآن را ترجمه میکنم... دروسی که برشمرده بودم امتحان کرد و رفت تصدیقی فرستاد که بالایش به زبان فرانسه نوشته شده بود «سرتیفیکا»، عکس شیروخورشید داشت و خاصه دارالمعلمین بود. تمام موارد را تکتک نمره داده بود ولی در کنار عربی نوشته بود عربیاش به ادبیت رسیده و برای معلمی مدارس متوسطه شایستگی دارد».
این اتفاق نهتنها برای خود خدیجه بلکه برای بیبیخانم هم بسیار باعث افتخار بود. او که همیشه از منع تحصیل دختران انتقاد میکرد، حالا دختری در خانه داشت که مدرکی معادل لیسانس امروز را گرفته بود. همین موضوع باعث شد بیبی در خانه ولیمهای بگیرد و لقب افضل را روی خدیجه بگذارد و در این میهمانی همه آشناها، فامیل و همسایهها را از این افتخار باخبر کند.
#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی
📝 ادامه دارد ...
#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بیبیخانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری
لینک قسمت ۲
https://tttttt.me/KSMtehran/12678
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۲_ص۱
🔹 در این مدت ناصرالدینشاه ترور شد و مظفرالدین میرزا بعد از سالها ولیعهدی به پادشاهی رسید.
تأسیس دبستان دوشیزگان در دوران انقلاب مشروطه
سلسله اتفاقاتی که…
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۲_ص۱
🔹 در این مدت ناصرالدینشاه ترور شد و مظفرالدین میرزا بعد از سالها ولیعهدی به پادشاهی رسید.
تأسیس دبستان دوشیزگان در دوران انقلاب مشروطه
سلسله اتفاقاتی که…
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۴_پایان
🔺 روزنامه نگاری و تلاش برای حقوق زنان
🔹 خدیجه پیش از ازدواج و به تشویق بیبیخانم، برای روزنامه شکوفه و گاهی حبلالمتین مقالاتی مینوشت. اما پس از ازدواج دیگر فرصت این کارها برایش پیش نیامده بود. پس از اقامت مجدد در تهران، خدیجه تصمیم گرفت از معلومات و سوادش در راهی که در جهت بهبود شرایط زنان باشد، استفاده کند. از مشهورترین نشریات آن روزها، مجله عالم نسوان و روزنامه شفق سرخ به سردبیری علی دشتی بود. در ۴۰ سالگی شروع به مقاله نویسی برای مطبوعات کرد و بیشتر نوشتههایش در جهت احقاق حقوق زنان ایرانی و روشنگری برای آنها بود.
🔹 سال ۱۳۰۹ اوج دوران فعالیت های روزنامهنگاری خدیجه بود. در بهار آن سال مقالهای با عنوان «چرا یک نفر برای ۹ نفر زحمت میکشد؟» با امضای فردی به نام هادی سپانلو در روزنامه شفق سرخ به چاپ رسید. این مقاله درباره تلاشهای بیوقفه مردان در بیرون از خانه بود که باید برای خانواده خود زحمت میکشیدند. در این مقاله عملا زنان، سربار مردان و مشغول تنپروری در خانه معرفی شده بودند. خدیجه جواب بلندی به آن نوشت که به صورت چند قسمتی در چند شماره این روزنامه چاپ شد. او در این مجموعه مقالات علاوه بر صحبت از حقوق زنان و فشاری که در خانه روی آن ها وجود دارد، از زنان روستایی و این که پابهپای مردان در همه امور همکاری میکنند، صحبت کرد.
▪️ خدیجه سالهای پایانی زندگیاش را با افتخار به فرزندانش که همه موفق بودند، گذراند و در ۱۳ دی ۱۳۵۹ در ۹۱ سالگی درگذشت.
🔹 خدیجه افضل وزیری، نمونه یک زن ایرانی عهد قاجار از طبقه متوسط است که در خانوادهای روشنفکر و پیشرو رشد کرد. نه از آن زنان قاجاری که عکسها و تصاویرشان از حرمسرای ناصری موجود است، بلکه زنی که در روزگاری که دختران حتی مدرسه برای درس خواندن نداشتند، با همه سختیها جنگید، تا بتواند تا جایی که امکان دارد، سطح سواد خود را بالا ببرد. او به روستا رفت و با زنان دیگر همسرش زندگی کرد، اما ادامه داد. از همان روزهای سخت هم درس گرفت تا روزی که شرایطش پیش آمد، با قلمش از تمام تجربیات سالها زندگی خود، در جهت احقاق حقوق زنان استفاده کند.
🔹 شاید الان درباره مقالهها و مطالب چاپ شده خدیجه، حرف زدن ساده باشد، اما او در روزگاری مردان و نحوه رفتارشان را با زنان نقد میکرد که زنان حتی اجازه نداشتند در معابر شهر به راحتی تردد کنند.
🔺 تراژدی زندگی خدیجه در واقع از همان روزی که در ۸ سالگی موهای سرش را از ته زدند و به نام علیاصغر به مدرسه فرستادندش، شروع شد. تراژدی که تا میانه چهل سالگی و زمانی که مردان -به ظاهر روشنفکر - برای تمسخرش، لقب لبوفروش ( به دلیل مثالی که در یکی از مقالاتش زده بود) را برایش انتخاب کرده بودند، ادامه داشت. تراژدی در واقع سختیهای زندگی زنی روشنفکر است که در ابتدای قرن چهاردهم خورشیدی، راه ناهمواری را برای رسیدن خود و زنان همنوعش در جامعه ایرانی به حقوق طبیعی طی کرد.
#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی
#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بیبیخانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری
لینک قسمت۳
https://tttttt.me/KSMtehran/12720
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۴_پایان
🔺 روزنامه نگاری و تلاش برای حقوق زنان
🔹 خدیجه پیش از ازدواج و به تشویق بیبیخانم، برای روزنامه شکوفه و گاهی حبلالمتین مقالاتی مینوشت. اما پس از ازدواج دیگر فرصت این کارها برایش پیش نیامده بود. پس از اقامت مجدد در تهران، خدیجه تصمیم گرفت از معلومات و سوادش در راهی که در جهت بهبود شرایط زنان باشد، استفاده کند. از مشهورترین نشریات آن روزها، مجله عالم نسوان و روزنامه شفق سرخ به سردبیری علی دشتی بود. در ۴۰ سالگی شروع به مقاله نویسی برای مطبوعات کرد و بیشتر نوشتههایش در جهت احقاق حقوق زنان ایرانی و روشنگری برای آنها بود.
🔹 سال ۱۳۰۹ اوج دوران فعالیت های روزنامهنگاری خدیجه بود. در بهار آن سال مقالهای با عنوان «چرا یک نفر برای ۹ نفر زحمت میکشد؟» با امضای فردی به نام هادی سپانلو در روزنامه شفق سرخ به چاپ رسید. این مقاله درباره تلاشهای بیوقفه مردان در بیرون از خانه بود که باید برای خانواده خود زحمت میکشیدند. در این مقاله عملا زنان، سربار مردان و مشغول تنپروری در خانه معرفی شده بودند. خدیجه جواب بلندی به آن نوشت که به صورت چند قسمتی در چند شماره این روزنامه چاپ شد. او در این مجموعه مقالات علاوه بر صحبت از حقوق زنان و فشاری که در خانه روی آن ها وجود دارد، از زنان روستایی و این که پابهپای مردان در همه امور همکاری میکنند، صحبت کرد.
▪️ خدیجه سالهای پایانی زندگیاش را با افتخار به فرزندانش که همه موفق بودند، گذراند و در ۱۳ دی ۱۳۵۹ در ۹۱ سالگی درگذشت.
🔹 خدیجه افضل وزیری، نمونه یک زن ایرانی عهد قاجار از طبقه متوسط است که در خانوادهای روشنفکر و پیشرو رشد کرد. نه از آن زنان قاجاری که عکسها و تصاویرشان از حرمسرای ناصری موجود است، بلکه زنی که در روزگاری که دختران حتی مدرسه برای درس خواندن نداشتند، با همه سختیها جنگید، تا بتواند تا جایی که امکان دارد، سطح سواد خود را بالا ببرد. او به روستا رفت و با زنان دیگر همسرش زندگی کرد، اما ادامه داد. از همان روزهای سخت هم درس گرفت تا روزی که شرایطش پیش آمد، با قلمش از تمام تجربیات سالها زندگی خود، در جهت احقاق حقوق زنان استفاده کند.
🔹 شاید الان درباره مقالهها و مطالب چاپ شده خدیجه، حرف زدن ساده باشد، اما او در روزگاری مردان و نحوه رفتارشان را با زنان نقد میکرد که زنان حتی اجازه نداشتند در معابر شهر به راحتی تردد کنند.
🔺 تراژدی زندگی خدیجه در واقع از همان روزی که در ۸ سالگی موهای سرش را از ته زدند و به نام علیاصغر به مدرسه فرستادندش، شروع شد. تراژدی که تا میانه چهل سالگی و زمانی که مردان -به ظاهر روشنفکر - برای تمسخرش، لقب لبوفروش ( به دلیل مثالی که در یکی از مقالاتش زده بود) را برایش انتخاب کرده بودند، ادامه داشت. تراژدی در واقع سختیهای زندگی زنی روشنفکر است که در ابتدای قرن چهاردهم خورشیدی، راه ناهمواری را برای رسیدن خود و زنان همنوعش در جامعه ایرانی به حقوق طبیعی طی کرد.
#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی
#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بیبیخانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری
لینک قسمت۳
https://tttttt.me/KSMtehran/12720
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۳_ص۱
🔹 مدرسه تازه شروع به کار کرده بود که چند اتفاق پشت سرهم در کشور، باعث به وجود آمدن بحرانی بزرگ شد. پس از مرگ مظفرالدین شاه در زمستان ۱۲۸۵ پسرش محمدعلی شاه…
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۳_ص۱
🔹 مدرسه تازه شروع به کار کرده بود که چند اتفاق پشت سرهم در کشور، باعث به وجود آمدن بحرانی بزرگ شد. پس از مرگ مظفرالدین شاه در زمستان ۱۲۸۵ پسرش محمدعلی شاه…