💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹 #جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹#صدیقه_دولت_آبادی
🔹 #قسمت۳_ص۱
🔺 صدیقه دولت آبادی در سال ۱۲۹۹ در زمان تشکیل مجلس چهارم خطاب به نمایندگان مجلس و دولت نوشت: «اگرچه ما زنان در آن سه دوره پیشین چیزی از نتایج عقاید انتخاب کنندگان و همچنان خدمات انتخاب شدگان ندیدیم، ولی اگر برادران مامیل داشته باشند از ما بشنوند جسارتاً از اظهار نصیحت زیرین خودداری نمی کنم: برادران وطن ما البته شما می دانید که حکومت ایران ملی می باشد، یعنی کل اختیارات مملکت از کوچک تا بزرگ در دست مجلس شورای ملی است. سرنوشت وطن، قوانین مملکت به خصوص دخل و خرج، مالیات بندی، روش دولت حیات و ممات و ناموس همه ملت به اختیار دوساله وکلای مجلس یعنی نمایندگان مختار ملت که از طرف ملت به اختیار آزاد از ملت انتخاب میشوند، میباشد.»
🔺 یکی از دغدغههای همیشگی صدیقی دولت آبادی نداشتن حق رای زنان بود. او در این مقاله نوشت: «اگر مازنان حق شرکت و انتخاب میداشتیم یقین بدانید که هرگز یک نفر مستبده، یک نفر ملاک، یک نفره اعیان، یک نفر متشخص، یک نفر از بزرگان یاکسان اینجور آدمها انتخاب نمیکردیم... در مدت ۱۴ سال لذت مشروطه را ملت ندیده است. ولی اگر ما زنان اختیار داشتیم که وکیل انتخاب کنیم، البته میگشتیم فقط از میان خود ملت و یا از جنس نزدیک به ملت هرکس عاقل،عالم، دانا، آزادیخواه، مشروطه پرور، وطن پرست، ملت دوست، راستکردار، درست گفتار، فداکار و خداپرست انتخاب می کردیم تا به واسطه این جور وکلا که بیشک اولین فکری اینها قوانین و نقشهکشیهایی خواهد بود که ملت یعنی رنجبر، کارگر،کاسب، صنعتکار، بازاری فقیر و بیچاره از ذلت و فشار و نکبت خلاص بشوند. دخل ملت خوب باشد و بده مالیاتی آن کم بشود و وسایل آسایش و تحصیل و زندگانی ملت و کودکان آن فراهم گردد که توده جمعیت یعنی ملت ترقی کند.»
🔺 او معتقد بود که نشریه چون مدرسه سیاری است که همه جا میرود یا آن را چون نسخه طبیب بر سر بالین بیماران خانه نشین می فرستد تا به بیداری زنان مدد باشد.
او یکی از معدود روزنامهنگارانی بود که به قرارداد ۱۹۱۹ اعتراض کرد و وثوق الدوله را به خیانت متهم کرد. مقالهای که باعث شد بعضی از چهرههای متعصب به تحریک برخی از سیاسیهای طرفدار وثوق الدوله به دفتر روزنامه «زبان زنان» حمله کنند و شیشهها و درها را زمانی که خود دولت آبادی در آنجا بود، بشکنند. البته به همین هم بسنده نکردند و دولت سپهدار اعظم دستور توقیف روزنامه و دستگیری صدیقه دولت آبادی را هم داد.
🔺 در همین زمان بود که رئیس نظمیه اصفهان به او گفت: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمدهاید.» صدیقه دولت آبادی پاسخ داد: «آقا من صد سال دیر متولد شدم. اگر صد سال زودتر به دنیا آمده بودم، نمیگذاشتم زنان چنین خوار و خفیف در زنجیر شما مردها اسیر باشند.»
صدیقه دولت آبادی پس از تعطیلی زبان زنان به تهران آمد و بار دیگر زبان زنان را به صورت ماه نامهای به قطع وزیری در ۳۲ صفحه منتشر کرد. وی در همین ایام در تهران شرکتی به نام انجمن آزمایش بانوان تاسیس کرد و با کمک خانم درالمعالی در جنبش علیه استفاده از کالاهای خارجی شرکت کرد.
🔺 یکی از تلاشهایی که در تمام زندگی به دنبال آن بود، حمایت از کالاهای داخلی بود.
جنبش علیه خرید و استفاده از کالاهای خارجی از مهمترین فعالیتهای زنان بود. بیشتر جنبشهای زنان در ابتدای فعالیت علیه کالاهای خارجی و حمایت از کالای داخلی فعال بودند. صدیقه دولتآبادی یکی از زنانی بود که شخصاً نه فقط با نوشتن که در عمل نیز برای ترویج کالاهای وطنی فعالیت می کردند. او به همراه بدرالدجی درخشان به قهوهخانهها میرفت و با مردان صحبت میکرد تا از اجناس ایرانی استفاده کنند. یکی از این اجناس قند بود. آنها در قهوهخانهها از مردان می خواستند قند فرنگی نخورند. دولتآبادی همچنین با پوشیدن لباس از پارچه های وطنی آن را ترویج میکرد.
🔺 بعد از این که در سال ۱۳۰۰ طلاق گرفت، با سامان دادن به خواهران کوچکش، تصمیم تازهای برای خود گرفت. او که از بیماری کلیه رنج میبرد تصمیم گرفت برای معالجه به خارج از ایران برود. در فروردین ۱۳۰۲ از راه کرمانشاه، بغداد، بیروت و حلب به سوئیس و سپس آلمان رفت و بعد از چند ماه معالجه در برلین، در مرداد همان سال عازم پاریس شد. در پاریس ضمن ادامه کالج شبانه روزی زنان دوره سه ساله تعلیم و تربیت را به پایان رساند و موفق به اخذ لیسانس در تعلیم و تربیت سوربن شد.
⤵️ ادامه در پست بعد
🔹 #جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹#صدیقه_دولت_آبادی
🔹 #قسمت۳_ص۱
🔺 صدیقه دولت آبادی در سال ۱۲۹۹ در زمان تشکیل مجلس چهارم خطاب به نمایندگان مجلس و دولت نوشت: «اگرچه ما زنان در آن سه دوره پیشین چیزی از نتایج عقاید انتخاب کنندگان و همچنان خدمات انتخاب شدگان ندیدیم، ولی اگر برادران مامیل داشته باشند از ما بشنوند جسارتاً از اظهار نصیحت زیرین خودداری نمی کنم: برادران وطن ما البته شما می دانید که حکومت ایران ملی می باشد، یعنی کل اختیارات مملکت از کوچک تا بزرگ در دست مجلس شورای ملی است. سرنوشت وطن، قوانین مملکت به خصوص دخل و خرج، مالیات بندی، روش دولت حیات و ممات و ناموس همه ملت به اختیار دوساله وکلای مجلس یعنی نمایندگان مختار ملت که از طرف ملت به اختیار آزاد از ملت انتخاب میشوند، میباشد.»
🔺 یکی از دغدغههای همیشگی صدیقی دولت آبادی نداشتن حق رای زنان بود. او در این مقاله نوشت: «اگر مازنان حق شرکت و انتخاب میداشتیم یقین بدانید که هرگز یک نفر مستبده، یک نفر ملاک، یک نفره اعیان، یک نفر متشخص، یک نفر از بزرگان یاکسان اینجور آدمها انتخاب نمیکردیم... در مدت ۱۴ سال لذت مشروطه را ملت ندیده است. ولی اگر ما زنان اختیار داشتیم که وکیل انتخاب کنیم، البته میگشتیم فقط از میان خود ملت و یا از جنس نزدیک به ملت هرکس عاقل،عالم، دانا، آزادیخواه، مشروطه پرور، وطن پرست، ملت دوست، راستکردار، درست گفتار، فداکار و خداپرست انتخاب می کردیم تا به واسطه این جور وکلا که بیشک اولین فکری اینها قوانین و نقشهکشیهایی خواهد بود که ملت یعنی رنجبر، کارگر،کاسب، صنعتکار، بازاری فقیر و بیچاره از ذلت و فشار و نکبت خلاص بشوند. دخل ملت خوب باشد و بده مالیاتی آن کم بشود و وسایل آسایش و تحصیل و زندگانی ملت و کودکان آن فراهم گردد که توده جمعیت یعنی ملت ترقی کند.»
🔺 او معتقد بود که نشریه چون مدرسه سیاری است که همه جا میرود یا آن را چون نسخه طبیب بر سر بالین بیماران خانه نشین می فرستد تا به بیداری زنان مدد باشد.
او یکی از معدود روزنامهنگارانی بود که به قرارداد ۱۹۱۹ اعتراض کرد و وثوق الدوله را به خیانت متهم کرد. مقالهای که باعث شد بعضی از چهرههای متعصب به تحریک برخی از سیاسیهای طرفدار وثوق الدوله به دفتر روزنامه «زبان زنان» حمله کنند و شیشهها و درها را زمانی که خود دولت آبادی در آنجا بود، بشکنند. البته به همین هم بسنده نکردند و دولت سپهدار اعظم دستور توقیف روزنامه و دستگیری صدیقه دولت آبادی را هم داد.
🔺 در همین زمان بود که رئیس نظمیه اصفهان به او گفت: «خانم شما صد سال زود به دنیا آمدهاید.» صدیقه دولت آبادی پاسخ داد: «آقا من صد سال دیر متولد شدم. اگر صد سال زودتر به دنیا آمده بودم، نمیگذاشتم زنان چنین خوار و خفیف در زنجیر شما مردها اسیر باشند.»
صدیقه دولت آبادی پس از تعطیلی زبان زنان به تهران آمد و بار دیگر زبان زنان را به صورت ماه نامهای به قطع وزیری در ۳۲ صفحه منتشر کرد. وی در همین ایام در تهران شرکتی به نام انجمن آزمایش بانوان تاسیس کرد و با کمک خانم درالمعالی در جنبش علیه استفاده از کالاهای خارجی شرکت کرد.
🔺 یکی از تلاشهایی که در تمام زندگی به دنبال آن بود، حمایت از کالاهای داخلی بود.
جنبش علیه خرید و استفاده از کالاهای خارجی از مهمترین فعالیتهای زنان بود. بیشتر جنبشهای زنان در ابتدای فعالیت علیه کالاهای خارجی و حمایت از کالای داخلی فعال بودند. صدیقه دولتآبادی یکی از زنانی بود که شخصاً نه فقط با نوشتن که در عمل نیز برای ترویج کالاهای وطنی فعالیت می کردند. او به همراه بدرالدجی درخشان به قهوهخانهها میرفت و با مردان صحبت میکرد تا از اجناس ایرانی استفاده کنند. یکی از این اجناس قند بود. آنها در قهوهخانهها از مردان می خواستند قند فرنگی نخورند. دولتآبادی همچنین با پوشیدن لباس از پارچه های وطنی آن را ترویج میکرد.
🔺 بعد از این که در سال ۱۳۰۰ طلاق گرفت، با سامان دادن به خواهران کوچکش، تصمیم تازهای برای خود گرفت. او که از بیماری کلیه رنج میبرد تصمیم گرفت برای معالجه به خارج از ایران برود. در فروردین ۱۳۰۲ از راه کرمانشاه، بغداد، بیروت و حلب به سوئیس و سپس آلمان رفت و بعد از چند ماه معالجه در برلین، در مرداد همان سال عازم پاریس شد. در پاریس ضمن ادامه کالج شبانه روزی زنان دوره سه ساله تعلیم و تربیت را به پایان رساند و موفق به اخذ لیسانس در تعلیم و تربیت سوربن شد.
⤵️ ادامه در پست بعد
💠 #گفتگو
🔹 آن را که خانه نئین است بازی نه این است
🔹 گفتگوی چشمانداز ایران با کمال اطهاری
🔹 #قسمت۳_ص۱
پیشبرد تعامل مثبت با جهان، ورود به زنجیره ارزش جهان، ورود به اقتصاد دانش که همه اینها در دستور کار برنامه چهارم بود همه اینها حذف شد و تهدید خارجی عمده شد. از آن موقع بود که زوال در جمهوری اسلامی آغاز شد. زوالی که در دهه ۹۰ نظام را بهسوی فروپاشی برد و الآن نشانههایش را میبینیم.
من در همان نیمه اول دهه ۹۰ هشدارش را دادم که شوروی در اوج قدرت نظامی و سیاسیاش فروپاشید و این موقعی اتفاق افتاد که توسعه در آن متوقف شد و جامعه جهتگیری دموکراتیک نداشت و در خارج دخالت میکرد بدون اینکه جامعهاش دموکراتیک باشد. از لحاظ فنّاوری عقب افتاد، از لحاظ کشاورزی عقب افتاد و اینها را الآن شما در ایران میبینید. فنّاوری نظامی در شوروی بسیار پیشرفته بود اما این فنّاوری نمیتوانست توسعهبخش باشد.
حق توسعه این جامعه اینگونه خورده شد و شما در کنار آن میزان فسادهای چند هزارمیلیاردی را میبینید.
یکی از آقایان چندی پیش گفته بود من پیش از این ناآرامیها آدمهایی را میدیدم که لخت مادرزاد هستند، کاملاً درست میگوید، برای اینکه شما آنها را لخت کردید. همه ثروت و حق توسعهشان را بردید. بیکاری میزان بزهکاری را بالا میبرد، فرار مغزها رخ میدهد، لخت شدن یعنی فرار مغزها و خروج ۸۰ میلیارد دلار. یکی دیگر میگوید اغتشاشگران خنجر شمر دارند اما توجه نمیکنید چه کسی این میزان فقر و بیکاری و سکونتگاههای غیررسمی را در ایران ایجاد کرده که به ۳۰ درصد از جمعیت شهری رسیده و دارد بالاتر هم میرود. پیش از انقلاب این سکونتگاهها ۳ درصد بود. خنجر شمر را چه کسی دارد؟ هر میزان از تورم میزان بزهکاری را چند برابر بالا میبرد. اینها با چنگ و دندان به رانت قدرت و ثروت چسبیدهاند و خودشان را به خواب زدند؛ یعنی اصلاً این ترمزبریدگی این وضع را ایجاد کرده است.
برخی تمام ذهن و توهمشان این بود که یکعدهای را از دانشگاه امام صادق بیاورند و با آنها مملکت را جلو ببرند. یک نیروی انسانی کمدانش، بدون دانش توسعه که پرورش پیدا کرده با یک دانش ابتدایی نئوکلاسیک از لحاظ اقتصاد را وارد سیستم کردند. کسانی که جراحی اقتصادی را با این وضعیت انجام داد، تورم ۵۰-۶۰ درصد ایجاد کردهاند.
یاد آن ضربالمثل میافتم که جزو حکمتهای ایرانی است که یک نفر در خانه ساختهشده از نی میخواست شعبده آتشبازی یاد بگیرد و در هنگام یادگیری خانهاش میسوزد. عقلا به او میگویند:
آنجا که خانه نئین است
بازی نه این است.
شما نتوانستید وارد اقتصاد دانش شوید، نتوانستید کشاورزیتان را رشد دهید و وابسته به خارج هستید و کشاورزیتان در حال نابودی است، محیط زیست شما در حال نابودی است. نمک دریاچه ارومیه تمام زمینهای اطراف را نابود میکند. فقط به تکمحصول نفت وابسته هستید.
موتور توسعه شما بهجای اقتصاد دانش بخش مسکن رانتی است که قفل شده. تا ۳ میلیون واحد مسکونی خالی در ایران وجود دارد و مردم مسکن ندارند. از منطقه آزاد انزلی یک تحقیق بسیار خوبی دیدم که جزو کارهای خوبی است که در نسل جوانتر شروع شده. در این پژوهش منطقه آزاد انزلی را با بیست استان که منطقه آزاد نداشتند مقایسه کرده و نشان داده استان رشد اقتصادیاش از همهجا کمتر است. چرا این اتفاق میافتد؟ چون منطقه آزاد منطقه رانت است. محل ورود پورشه است. من با این منطقه خیلی مخالفت کردم، چون تهدیدی برای محیط زیست شده و میخواهند بروند تا دماغه بوجاق را که یک منطقه بینظیر و بکر از نظر زیستمحیطی است بگیرند. شرکتی که من در آن کار میکردم با پروژه مخالفت کرد و شرکت را خلع ید کردند و هر از چند گاهی این را راه میاندازند و سرمایههای مولد را میبرند آنجا برای مستغلات، درصورتیکه این منطقه میتوانست منطقه اقتصاد دانش گیلان بشود.
این بازیای بود که امریکا میخواست کشور را به آن سو بکشاند که جریان نظامی قدرت را قبضه بکند و بهجای توسعه بهسوی نظامیگری برود. آن عامل ذهنیاش بود که گفتم و این پنج عامل هم عوامل عینیاش هستند.
❓شما از حاکمیت نئوفئودال میگویید. خصلت این حاکمیت چیست؟
_ رانتجویی خصلت اصلی حاکمیت است. این میشود نئوفئودال، برای اینکه اقتصاد یک اقتصادی است که وارد روابط سرمایهدارانه شده، ولی حاکمیتش با رانت زندگی میکند نه با مالیات، با زور مازاد اقتصادی را با شرکت خصولتی میگیرد. تراکم میفروشد مثلاً پل صدر را میسازد و بهازای آن به سازنده در منطقه ۲۲ که منطقه نوآوری تهران بوده اجازه ساختوساز میدهد. ضد نوآوری است. اصلاً در طرح جامع تهران منطقه ۲۲ منطقه نوآوری اعلام شده بود. دوره احمدینژاد یک طرح جامع بود که ظرفیت زیستمحیطی تهران ۹ میلیون نفر دیده شده بود که بتواند بعد وارد اقتصاد دانش بشود.
⤵️ ادامه در پست بعد
🔹 آن را که خانه نئین است بازی نه این است
🔹 گفتگوی چشمانداز ایران با کمال اطهاری
🔹 #قسمت۳_ص۱
پیشبرد تعامل مثبت با جهان، ورود به زنجیره ارزش جهان، ورود به اقتصاد دانش که همه اینها در دستور کار برنامه چهارم بود همه اینها حذف شد و تهدید خارجی عمده شد. از آن موقع بود که زوال در جمهوری اسلامی آغاز شد. زوالی که در دهه ۹۰ نظام را بهسوی فروپاشی برد و الآن نشانههایش را میبینیم.
من در همان نیمه اول دهه ۹۰ هشدارش را دادم که شوروی در اوج قدرت نظامی و سیاسیاش فروپاشید و این موقعی اتفاق افتاد که توسعه در آن متوقف شد و جامعه جهتگیری دموکراتیک نداشت و در خارج دخالت میکرد بدون اینکه جامعهاش دموکراتیک باشد. از لحاظ فنّاوری عقب افتاد، از لحاظ کشاورزی عقب افتاد و اینها را الآن شما در ایران میبینید. فنّاوری نظامی در شوروی بسیار پیشرفته بود اما این فنّاوری نمیتوانست توسعهبخش باشد.
حق توسعه این جامعه اینگونه خورده شد و شما در کنار آن میزان فسادهای چند هزارمیلیاردی را میبینید.
یکی از آقایان چندی پیش گفته بود من پیش از این ناآرامیها آدمهایی را میدیدم که لخت مادرزاد هستند، کاملاً درست میگوید، برای اینکه شما آنها را لخت کردید. همه ثروت و حق توسعهشان را بردید. بیکاری میزان بزهکاری را بالا میبرد، فرار مغزها رخ میدهد، لخت شدن یعنی فرار مغزها و خروج ۸۰ میلیارد دلار. یکی دیگر میگوید اغتشاشگران خنجر شمر دارند اما توجه نمیکنید چه کسی این میزان فقر و بیکاری و سکونتگاههای غیررسمی را در ایران ایجاد کرده که به ۳۰ درصد از جمعیت شهری رسیده و دارد بالاتر هم میرود. پیش از انقلاب این سکونتگاهها ۳ درصد بود. خنجر شمر را چه کسی دارد؟ هر میزان از تورم میزان بزهکاری را چند برابر بالا میبرد. اینها با چنگ و دندان به رانت قدرت و ثروت چسبیدهاند و خودشان را به خواب زدند؛ یعنی اصلاً این ترمزبریدگی این وضع را ایجاد کرده است.
برخی تمام ذهن و توهمشان این بود که یکعدهای را از دانشگاه امام صادق بیاورند و با آنها مملکت را جلو ببرند. یک نیروی انسانی کمدانش، بدون دانش توسعه که پرورش پیدا کرده با یک دانش ابتدایی نئوکلاسیک از لحاظ اقتصاد را وارد سیستم کردند. کسانی که جراحی اقتصادی را با این وضعیت انجام داد، تورم ۵۰-۶۰ درصد ایجاد کردهاند.
یاد آن ضربالمثل میافتم که جزو حکمتهای ایرانی است که یک نفر در خانه ساختهشده از نی میخواست شعبده آتشبازی یاد بگیرد و در هنگام یادگیری خانهاش میسوزد. عقلا به او میگویند:
آنجا که خانه نئین است
بازی نه این است.
شما نتوانستید وارد اقتصاد دانش شوید، نتوانستید کشاورزیتان را رشد دهید و وابسته به خارج هستید و کشاورزیتان در حال نابودی است، محیط زیست شما در حال نابودی است. نمک دریاچه ارومیه تمام زمینهای اطراف را نابود میکند. فقط به تکمحصول نفت وابسته هستید.
موتور توسعه شما بهجای اقتصاد دانش بخش مسکن رانتی است که قفل شده. تا ۳ میلیون واحد مسکونی خالی در ایران وجود دارد و مردم مسکن ندارند. از منطقه آزاد انزلی یک تحقیق بسیار خوبی دیدم که جزو کارهای خوبی است که در نسل جوانتر شروع شده. در این پژوهش منطقه آزاد انزلی را با بیست استان که منطقه آزاد نداشتند مقایسه کرده و نشان داده استان رشد اقتصادیاش از همهجا کمتر است. چرا این اتفاق میافتد؟ چون منطقه آزاد منطقه رانت است. محل ورود پورشه است. من با این منطقه خیلی مخالفت کردم، چون تهدیدی برای محیط زیست شده و میخواهند بروند تا دماغه بوجاق را که یک منطقه بینظیر و بکر از نظر زیستمحیطی است بگیرند. شرکتی که من در آن کار میکردم با پروژه مخالفت کرد و شرکت را خلع ید کردند و هر از چند گاهی این را راه میاندازند و سرمایههای مولد را میبرند آنجا برای مستغلات، درصورتیکه این منطقه میتوانست منطقه اقتصاد دانش گیلان بشود.
این بازیای بود که امریکا میخواست کشور را به آن سو بکشاند که جریان نظامی قدرت را قبضه بکند و بهجای توسعه بهسوی نظامیگری برود. آن عامل ذهنیاش بود که گفتم و این پنج عامل هم عوامل عینیاش هستند.
❓شما از حاکمیت نئوفئودال میگویید. خصلت این حاکمیت چیست؟
_ رانتجویی خصلت اصلی حاکمیت است. این میشود نئوفئودال، برای اینکه اقتصاد یک اقتصادی است که وارد روابط سرمایهدارانه شده، ولی حاکمیتش با رانت زندگی میکند نه با مالیات، با زور مازاد اقتصادی را با شرکت خصولتی میگیرد. تراکم میفروشد مثلاً پل صدر را میسازد و بهازای آن به سازنده در منطقه ۲۲ که منطقه نوآوری تهران بوده اجازه ساختوساز میدهد. ضد نوآوری است. اصلاً در طرح جامع تهران منطقه ۲۲ منطقه نوآوری اعلام شده بود. دوره احمدینژاد یک طرح جامع بود که ظرفیت زیستمحیطی تهران ۹ میلیون نفر دیده شده بود که بتواند بعد وارد اقتصاد دانش بشود.
⤵️ ادامه در پست بعد
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۳_ص۱
🔹 مدرسه تازه شروع به کار کرده بود که چند اتفاق پشت سرهم در کشور، باعث به وجود آمدن بحرانی بزرگ شد. پس از مرگ مظفرالدین شاه در زمستان ۱۲۸۵ پسرش محمدعلی شاه به تخت نشست. او از ابتدا با مشروطه مشکل داشت و مسئله قانونگذاری از سوی مجلس را نمیتوانست بپذیرد. در این میان برخی روحانیون مانند شیخ فضلاللهنوری هم قانون اساسی را دخالت در کار خدا میدانستند و جریانی ضد مشروطه به وجود آورده بودند. ترور امینالسلطان صدراعظم محمد علیشاه، در مهر ۱۲۸۶ و پس از آن سوء قصد به شاه در اسفند همان سال، باعث شد مخالفت شاه با مجلس چند برابر شود و در نهایت در تیرماه ۱۲۸۷ مجلس شورای ملی پس از یک دوره توسط بریگاد قزاق به فرماندهی لیاخوف به توپ بسته شود.
اما این سلسله اتفاقات تنها در مسائل سیاسی تاثیر گذار نبود بلکه آن آزادی نسبی که با شروع مشروطه در ایران اتفاق افتاده بود جای خودش را به یک تحجر داد. در این میان بیبیخانم و دبستان دوشیزگان هم از حمله متعصبان و مخالفان مشروطه در امان نماندند. یکی از دلایل اصلی مخالفت با مدرسه بیبی خانم این بود که به واسطه همسرش، نام فامیل وزیراف را به دنبال داشت و روحانیون تصور می کردند یکی از عاملان روسیه است که میخواهد به دختران دروس غیر اسلامی بدهد. حتی مستر مار لینگ کاردار وقت سفارت انگلستان در تهران در همان روزها به سر ادواردگری وزیر امور خارجه انگلستان مینویسد: «در شهر شایع شده است که این مدرسه با تلقین همسر یکی از غلامان ما تشکیل شده است و واقعیت مطلب این است که زن مزبور -بیبیخانم وزیراف- در طبقه خود برخلاف معمول زنی است که خوب تحصیل کرده و چند ماه است یک مدرسه دخترانه تشکیل داده که دختران اشخاص خیلی محترم در آن درس می خوانند. سن بیشتر شاگردان هم کمتر از ۱۴ سال است.» در این میان روحانی های ضد مشروطه و بخشی از جامعه که درس خواندن دختران را با شرع اسلام ناهمخوان می دانستند، تلاشهای زیادی برای تعطیلی دبستان دوشیزگان کردند. بعضی از متعصبان تاسیس مدرسه را حتی برابر اشاعه فحشاخانهها و اباحه مسکرات می دانستند.
🔹 خدیجه در خاطراتش گفته یک روحانی بر منبری فریاد زد: بر آن مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است. مردم هم زار زار گریستند و در محله خود ما آقای سید علی شوشتری ورقی چاپ کرد که عنوانش از این قرار بود که این بستان دوشیزگان که بیبیخانم افتتاح کرده است، این زن مفاسد دینیه دارد. در منزلش تار میزند و اجتماع هنرمندان است. این تکفیر نامه مادرم را دم واگنهای اسبی، ورقهای یک شاهی میفروختند. در همان اوقات اوباش محل را هم تحریک کردند تا بریزند و مدرسه را غارت کنند و به هم بزنند.
بی بی خانم طاقت نیاورد و باز هم ترجیح داد به جای مقابله با جریانی که به راه افتاده بود از راه قانونی وارد شود و خود را به وزارت معارف و وزیر وقت یعنی مخبرالسلطنه هدایت رساند. اما وزیر آب پاکی را روی دست او ریخت و گفت توان مقابله با روحانیها و این جماعت مخالف را ندارد. تنها یک راهنمایی به بیبی کرد و گفت «روی تابلوی مدرسه بنویسد در این دبستان دختر از ۴ تا ۶ ساله پذیرفته میشود و بزرگترها را هم از مدرسه اخراج کنید. زیرا آقای سید علی شوشتری گفتند دوشیزه به معنی باکره است و باکره شهوت انگیز!» بیبی هم با این کار موافقت کرد و بالاخره مدرسه را از حمله متعصبان نجات داد.
البته علاوه بر تلاش های بیبیخانم عامل مهمی که در بازگشایی دوباره مدرسه نقش داشت، تصویب متمم قانون اساسی پیش از به توپ بستن مجلس بود. چون اصل ۱۸ آن تحصیل علوم و معارف و صنایع را بدون ذکر جنسیت آزاد می دانست.
نزدیک به دوسال دبستان دوشیزگان در خانه موسیخان تشکیل میشد تا اینکه ماموریت او در شیراز به پایان رسید و باید به تهران برمیگشت. این موضوع باعث شد بیبیخانم به فکر اجاره مکانی دیگر برای مدرسه بیفتد. اما به همین راحتی ها افراد خانه و ملکشان را برای مدرسه دخترانه اجاره نمیدادند، چون بسیاری آن را جایگاه فساد می دانستند. اما بالاخره بیبیخانم در محله پاچنار خانه ای پیدا کرد و کار دبستان دوشیزگان را به اضافه یک کلاس اکابر برای خانمهای میانسال، از سر گرفت.
🔺گرفتن مدرک از دارالمعلمین
خدیجه آنقدر دلبسته درس خواندن بود که با وجود تدریس در مدرسه مادرش، تمام شبها را با مطالعه میگذراند. او عربی را پیش داییاش شیخ اسدالله با مهارت زیادی یاد گرفته بود. گلستان و بوستان سعدی را حفظ کرد و این مهارت ها در تدریس بسیار به او کمک میکرد.
⤵️ ادامه در پست بعد
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/129
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۳_ص۱
🔹 مدرسه تازه شروع به کار کرده بود که چند اتفاق پشت سرهم در کشور، باعث به وجود آمدن بحرانی بزرگ شد. پس از مرگ مظفرالدین شاه در زمستان ۱۲۸۵ پسرش محمدعلی شاه به تخت نشست. او از ابتدا با مشروطه مشکل داشت و مسئله قانونگذاری از سوی مجلس را نمیتوانست بپذیرد. در این میان برخی روحانیون مانند شیخ فضلاللهنوری هم قانون اساسی را دخالت در کار خدا میدانستند و جریانی ضد مشروطه به وجود آورده بودند. ترور امینالسلطان صدراعظم محمد علیشاه، در مهر ۱۲۸۶ و پس از آن سوء قصد به شاه در اسفند همان سال، باعث شد مخالفت شاه با مجلس چند برابر شود و در نهایت در تیرماه ۱۲۸۷ مجلس شورای ملی پس از یک دوره توسط بریگاد قزاق به فرماندهی لیاخوف به توپ بسته شود.
اما این سلسله اتفاقات تنها در مسائل سیاسی تاثیر گذار نبود بلکه آن آزادی نسبی که با شروع مشروطه در ایران اتفاق افتاده بود جای خودش را به یک تحجر داد. در این میان بیبیخانم و دبستان دوشیزگان هم از حمله متعصبان و مخالفان مشروطه در امان نماندند. یکی از دلایل اصلی مخالفت با مدرسه بیبی خانم این بود که به واسطه همسرش، نام فامیل وزیراف را به دنبال داشت و روحانیون تصور می کردند یکی از عاملان روسیه است که میخواهد به دختران دروس غیر اسلامی بدهد. حتی مستر مار لینگ کاردار وقت سفارت انگلستان در تهران در همان روزها به سر ادواردگری وزیر امور خارجه انگلستان مینویسد: «در شهر شایع شده است که این مدرسه با تلقین همسر یکی از غلامان ما تشکیل شده است و واقعیت مطلب این است که زن مزبور -بیبیخانم وزیراف- در طبقه خود برخلاف معمول زنی است که خوب تحصیل کرده و چند ماه است یک مدرسه دخترانه تشکیل داده که دختران اشخاص خیلی محترم در آن درس می خوانند. سن بیشتر شاگردان هم کمتر از ۱۴ سال است.» در این میان روحانی های ضد مشروطه و بخشی از جامعه که درس خواندن دختران را با شرع اسلام ناهمخوان می دانستند، تلاشهای زیادی برای تعطیلی دبستان دوشیزگان کردند. بعضی از متعصبان تاسیس مدرسه را حتی برابر اشاعه فحشاخانهها و اباحه مسکرات می دانستند.
🔹 خدیجه در خاطراتش گفته یک روحانی بر منبری فریاد زد: بر آن مملکت باید گریست که در آن دبستان دوشیزگان باز شده است. مردم هم زار زار گریستند و در محله خود ما آقای سید علی شوشتری ورقی چاپ کرد که عنوانش از این قرار بود که این بستان دوشیزگان که بیبیخانم افتتاح کرده است، این زن مفاسد دینیه دارد. در منزلش تار میزند و اجتماع هنرمندان است. این تکفیر نامه مادرم را دم واگنهای اسبی، ورقهای یک شاهی میفروختند. در همان اوقات اوباش محل را هم تحریک کردند تا بریزند و مدرسه را غارت کنند و به هم بزنند.
بی بی خانم طاقت نیاورد و باز هم ترجیح داد به جای مقابله با جریانی که به راه افتاده بود از راه قانونی وارد شود و خود را به وزارت معارف و وزیر وقت یعنی مخبرالسلطنه هدایت رساند. اما وزیر آب پاکی را روی دست او ریخت و گفت توان مقابله با روحانیها و این جماعت مخالف را ندارد. تنها یک راهنمایی به بیبی کرد و گفت «روی تابلوی مدرسه بنویسد در این دبستان دختر از ۴ تا ۶ ساله پذیرفته میشود و بزرگترها را هم از مدرسه اخراج کنید. زیرا آقای سید علی شوشتری گفتند دوشیزه به معنی باکره است و باکره شهوت انگیز!» بیبی هم با این کار موافقت کرد و بالاخره مدرسه را از حمله متعصبان نجات داد.
البته علاوه بر تلاش های بیبیخانم عامل مهمی که در بازگشایی دوباره مدرسه نقش داشت، تصویب متمم قانون اساسی پیش از به توپ بستن مجلس بود. چون اصل ۱۸ آن تحصیل علوم و معارف و صنایع را بدون ذکر جنسیت آزاد می دانست.
نزدیک به دوسال دبستان دوشیزگان در خانه موسیخان تشکیل میشد تا اینکه ماموریت او در شیراز به پایان رسید و باید به تهران برمیگشت. این موضوع باعث شد بیبیخانم به فکر اجاره مکانی دیگر برای مدرسه بیفتد. اما به همین راحتی ها افراد خانه و ملکشان را برای مدرسه دخترانه اجاره نمیدادند، چون بسیاری آن را جایگاه فساد می دانستند. اما بالاخره بیبیخانم در محله پاچنار خانه ای پیدا کرد و کار دبستان دوشیزگان را به اضافه یک کلاس اکابر برای خانمهای میانسال، از سر گرفت.
🔺گرفتن مدرک از دارالمعلمین
خدیجه آنقدر دلبسته درس خواندن بود که با وجود تدریس در مدرسه مادرش، تمام شبها را با مطالعه میگذراند. او عربی را پیش داییاش شیخ اسدالله با مهارت زیادی یاد گرفته بود. گلستان و بوستان سعدی را حفظ کرد و این مهارت ها در تدریس بسیار به او کمک میکرد.
⤵️ ادامه در پست بعد
https://tttttt.me/httpsksmtehran2/129
Telegram
..
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۴_پایان
🔺 روزنامه نگاری و تلاش برای حقوق زنان
🔹 خدیجه پیش از ازدواج و به تشویق بیبیخانم، برای روزنامه شکوفه و گاهی حبلالمتین مقالاتی مینوشت. اما پس از ازدواج دیگر فرصت این کارها برایش پیش نیامده بود. پس از اقامت مجدد در تهران، خدیجه تصمیم گرفت از معلومات و سوادش در راهی که در جهت بهبود شرایط زنان باشد، استفاده کند. از مشهورترین نشریات آن روزها، مجله عالم نسوان و روزنامه شفق سرخ به سردبیری علی دشتی بود. در ۴۰ سالگی شروع به مقاله نویسی برای مطبوعات کرد و بیشتر نوشتههایش در جهت احقاق حقوق زنان ایرانی و روشنگری برای آنها بود.
🔹 سال ۱۳۰۹ اوج دوران فعالیت های روزنامهنگاری خدیجه بود. در بهار آن سال مقالهای با عنوان «چرا یک نفر برای ۹ نفر زحمت میکشد؟» با امضای فردی به نام هادی سپانلو در روزنامه شفق سرخ به چاپ رسید. این مقاله درباره تلاشهای بیوقفه مردان در بیرون از خانه بود که باید برای خانواده خود زحمت میکشیدند. در این مقاله عملا زنان، سربار مردان و مشغول تنپروری در خانه معرفی شده بودند. خدیجه جواب بلندی به آن نوشت که به صورت چند قسمتی در چند شماره این روزنامه چاپ شد. او در این مجموعه مقالات علاوه بر صحبت از حقوق زنان و فشاری که در خانه روی آن ها وجود دارد، از زنان روستایی و این که پابهپای مردان در همه امور همکاری میکنند، صحبت کرد.
▪️ خدیجه سالهای پایانی زندگیاش را با افتخار به فرزندانش که همه موفق بودند، گذراند و در ۱۳ دی ۱۳۵۹ در ۹۱ سالگی درگذشت.
🔹 خدیجه افضل وزیری، نمونه یک زن ایرانی عهد قاجار از طبقه متوسط است که در خانوادهای روشنفکر و پیشرو رشد کرد. نه از آن زنان قاجاری که عکسها و تصاویرشان از حرمسرای ناصری موجود است، بلکه زنی که در روزگاری که دختران حتی مدرسه برای درس خواندن نداشتند، با همه سختیها جنگید، تا بتواند تا جایی که امکان دارد، سطح سواد خود را بالا ببرد. او به روستا رفت و با زنان دیگر همسرش زندگی کرد، اما ادامه داد. از همان روزهای سخت هم درس گرفت تا روزی که شرایطش پیش آمد، با قلمش از تمام تجربیات سالها زندگی خود، در جهت احقاق حقوق زنان استفاده کند.
🔹 شاید الان درباره مقالهها و مطالب چاپ شده خدیجه، حرف زدن ساده باشد، اما او در روزگاری مردان و نحوه رفتارشان را با زنان نقد میکرد که زنان حتی اجازه نداشتند در معابر شهر به راحتی تردد کنند.
🔺 تراژدی زندگی خدیجه در واقع از همان روزی که در ۸ سالگی موهای سرش را از ته زدند و به نام علیاصغر به مدرسه فرستادندش، شروع شد. تراژدی که تا میانه چهل سالگی و زمانی که مردان -به ظاهر روشنفکر - برای تمسخرش، لقب لبوفروش ( به دلیل مثالی که در یکی از مقالاتش زده بود) را برایش انتخاب کرده بودند، ادامه داشت. تراژدی در واقع سختیهای زندگی زنی روشنفکر است که در ابتدای قرن چهاردهم خورشیدی، راه ناهمواری را برای رسیدن خود و زنان همنوعش در جامعه ایرانی به حقوق طبیعی طی کرد.
#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی
#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بیبیخانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری
لینک قسمت۳
https://tttttt.me/KSMtehran/12720
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۴_پایان
🔺 روزنامه نگاری و تلاش برای حقوق زنان
🔹 خدیجه پیش از ازدواج و به تشویق بیبیخانم، برای روزنامه شکوفه و گاهی حبلالمتین مقالاتی مینوشت. اما پس از ازدواج دیگر فرصت این کارها برایش پیش نیامده بود. پس از اقامت مجدد در تهران، خدیجه تصمیم گرفت از معلومات و سوادش در راهی که در جهت بهبود شرایط زنان باشد، استفاده کند. از مشهورترین نشریات آن روزها، مجله عالم نسوان و روزنامه شفق سرخ به سردبیری علی دشتی بود. در ۴۰ سالگی شروع به مقاله نویسی برای مطبوعات کرد و بیشتر نوشتههایش در جهت احقاق حقوق زنان ایرانی و روشنگری برای آنها بود.
🔹 سال ۱۳۰۹ اوج دوران فعالیت های روزنامهنگاری خدیجه بود. در بهار آن سال مقالهای با عنوان «چرا یک نفر برای ۹ نفر زحمت میکشد؟» با امضای فردی به نام هادی سپانلو در روزنامه شفق سرخ به چاپ رسید. این مقاله درباره تلاشهای بیوقفه مردان در بیرون از خانه بود که باید برای خانواده خود زحمت میکشیدند. در این مقاله عملا زنان، سربار مردان و مشغول تنپروری در خانه معرفی شده بودند. خدیجه جواب بلندی به آن نوشت که به صورت چند قسمتی در چند شماره این روزنامه چاپ شد. او در این مجموعه مقالات علاوه بر صحبت از حقوق زنان و فشاری که در خانه روی آن ها وجود دارد، از زنان روستایی و این که پابهپای مردان در همه امور همکاری میکنند، صحبت کرد.
▪️ خدیجه سالهای پایانی زندگیاش را با افتخار به فرزندانش که همه موفق بودند، گذراند و در ۱۳ دی ۱۳۵۹ در ۹۱ سالگی درگذشت.
🔹 خدیجه افضل وزیری، نمونه یک زن ایرانی عهد قاجار از طبقه متوسط است که در خانوادهای روشنفکر و پیشرو رشد کرد. نه از آن زنان قاجاری که عکسها و تصاویرشان از حرمسرای ناصری موجود است، بلکه زنی که در روزگاری که دختران حتی مدرسه برای درس خواندن نداشتند، با همه سختیها جنگید، تا بتواند تا جایی که امکان دارد، سطح سواد خود را بالا ببرد. او به روستا رفت و با زنان دیگر همسرش زندگی کرد، اما ادامه داد. از همان روزهای سخت هم درس گرفت تا روزی که شرایطش پیش آمد، با قلمش از تمام تجربیات سالها زندگی خود، در جهت احقاق حقوق زنان استفاده کند.
🔹 شاید الان درباره مقالهها و مطالب چاپ شده خدیجه، حرف زدن ساده باشد، اما او در روزگاری مردان و نحوه رفتارشان را با زنان نقد میکرد که زنان حتی اجازه نداشتند در معابر شهر به راحتی تردد کنند.
🔺 تراژدی زندگی خدیجه در واقع از همان روزی که در ۸ سالگی موهای سرش را از ته زدند و به نام علیاصغر به مدرسه فرستادندش، شروع شد. تراژدی که تا میانه چهل سالگی و زمانی که مردان -به ظاهر روشنفکر - برای تمسخرش، لقب لبوفروش ( به دلیل مثالی که در یکی از مقالاتش زده بود) را برایش انتخاب کرده بودند، ادامه داشت. تراژدی در واقع سختیهای زندگی زنی روشنفکر است که در ابتدای قرن چهاردهم خورشیدی، راه ناهمواری را برای رسیدن خود و زنان همنوعش در جامعه ایرانی به حقوق طبیعی طی کرد.
#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی
#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بیبیخانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری
لینک قسمت۳
https://tttttt.me/KSMtehran/12720
🔹🔹🔹
🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)
🆔 @KSMtehran
Telegram
کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۳_ص۱
🔹 مدرسه تازه شروع به کار کرده بود که چند اتفاق پشت سرهم در کشور، باعث به وجود آمدن بحرانی بزرگ شد. پس از مرگ مظفرالدین شاه در زمستان ۱۲۸۵ پسرش محمدعلی شاه…
🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو
🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۳_ص۱
🔹 مدرسه تازه شروع به کار کرده بود که چند اتفاق پشت سرهم در کشور، باعث به وجود آمدن بحرانی بزرگ شد. پس از مرگ مظفرالدین شاه در زمستان ۱۲۸۵ پسرش محمدعلی شاه…