کانال کانون صنفی معلمان ایران(تهران)
2.05K subscribers
8.5K photos
948 videos
59 files
3.78K links
ارگان رسمی کانون صنفی معلمان ایران(تهران)

بازتاب‌دهنده مواضع و خبرهای کانون صنفی معلمان ایران (تهران)
@Ertebat_Ba_KSMtehran
Download Telegram
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران

🔹#جنبش_زنان_ایران #زنان_پیشرو

🔹 #صدیقه_دولت_آبادی


🔹 #قسمت۱_ص۱


🔺 جنبش زنان ایران در تاریخ ۱۱۴ ساله خود به اعتبار تلاش جمعی از زنان حرکت کرده و خود را پیش برده است. این جنبش که پویایی خود را در طول زمان حیات خود حفظ کرده، هیچگاه جنبش من و نام‌ها نبود که جنبش ما و فعالیت جمعی بود. با این همه در این مدت زنانی بودند که تلاش بیشترشان صدا و نامشان را ماندگار کرده است یکی از این زنان بی شک صدیقه دولت‌آبادی است. زنی از خانواده‌ای سرشناس مذهبی که تا پایان عمر با همه مشکلاتی که برایش پیش آمد، دست از مبارزه بر نداشت. اما سرنوشت نگذاشت ثمره آرزویی را که همه زندگی برایش مبارزه کرد، ببیند و چند ماه پیش از نخستین رای گیری زنان در خانه‌اش درگذشت و آرزوی انداختن رای در صندوق را برای همیشه به گور فراموشی برد.

صدیقه دولت آبادی هفتمین فرزند حاج میرزاهادی دولت‌آبادی و خاتمه بیگم، دختر حکیم ملاباقر نوری بود. دختری پس از شش پسر که البته ارج و قربی برابر برادران نامدارش در پیش پدر و مادری داشت که تحصیل را حق دخترشان هم می‌دانستند. صدیقه در سال ۱۲۶۱ شمسی دراصفهان به دنیا آمد. پدرش سید هادی دولت آبادی روحانی سرشناس اصفهانی بود که تحصیلات دینی خود را نزد میرزا حسن شیرازی و آیت الله حاج زین‌العابدین مازندرانی به پایان برد و بعد از بازگشت، ریاست مدرسه علمیه جلالیه را به دست گرفت. سید هادی همچنین در اتحاد اسلام با سید جمال الدین اسد آبادی همراهی داشت.
میرزا هادی در بازگشت از عتبات با خاتمه بیگم، دختر ملاعلی‌نوری حکیم سرشناس حکمت ازدواج کرد. خاتمه خانوم مانند دخترش آخرین فرزند خانواده بود که پیش از او ۶ دختر داشتند و نام او را به طعنه خاتمه گذاشتند که تا پایانی بر دختران پدرش باشد، هرچند که ملاعلی آن‌چنان که از پدرش آموخته بود دخترانش بخصوص خاتمه را سواد آموخت. دخترانش مانند همسرش پشت تجیری می‌نشستند و درس می‌آموختند. خاتمه خانم علاوه بر این که حافظ کل قرآن بود و احادیث و اخبار زیادی را از حفظ داشت، سواد خواندن و نوشتن نیز آموخته بود و به دختر خود نیز این سواد را منتقل کرد.

حاصل ازدواج میرزاهادی دولت‌آبادی و خاتمه خانم نوری شش پسر به نام های میرزا احمد، میرزا یحیی، میرزا علی محمد، میرزامهدی، میرزا محمدعلی، میرزا رضا و البته صدیقه بود. بعدتر که خاتمه خانم بیمار شد و فوت کرد حاج هادی دختر جوانی را برای کارهای خانه به عقد در آورد که حاصل این ازدواج دو دختر به اسم های قمرتاج و فخرتاج بود که چون پدر را در کودکی از دست دادند حضانت این دو خواهر به خواهر بزرگتر یعنی صدیقه رسید.

در میان فرزندان حاج هادی میرزایحیی دولت آبادی یکی از چهره‌های سرشناس این خانواده بود. او که شهرتش مانند خواهر به دلیل آزادی‌خواهی اش بود، از اعضای تاثیر گذار و اولیه انجمن معارف و انجمن میکده از انجمن های موثر در جنبش مشروطه بود. او به همراه برادرش میرزا محمدعلی در مشروطه نقش مهمی را ایفا کردند. برادر دیگر یعنی میرزامهدی نیز پسری به اسم حسام‌الدین داشت که مدتی نماینده اصفهان بود و زمانی هم شهردار تهران شد دو دختر به اسم‌های شیوا و پروین داشت پروین دولت آبادی یکی از شناخته شده‌ترین شاعران کودک و نوجوان در ایران بود.
با این همه چهره شناخته شده در این خانواده صدیقه دولت آبادی با دیگر اعضا تفاوت داشت. او از زمانی که جوان بود دست از تلاش برای تغییر وضعیت زنان برنداشت. در این راه از ثروت خانوادگی تا به خطر انداختن جانش هزینه کرد.

🔺 صدیقه دولت‌آبادی مانند بسیاری از فعالان حقوق زنان بارها توسط جریان مخالفان پیشرفت زنان تهدید و مورد ضرب و شتم قرار گرفت و توهین و تحقیر شنید اما این‌ها سدی برای او نبود. شاید بخشی از این تلاش و خسته نشدنش را از مادری داشت که سواد را از سن کودکی به او آموخت و پدری که در شش سالگی گفت اگر بخواهد سواد بیاموزد مانند برادرانش می‌تواند معلم داشته باشد. صدیقه زبان‌های عربی و فارسی را نزد شیخ محمد رفیع تاری و دروس متوسطه را نزد معلمان خصوصی یاد گرفت. در برخی از منابع آمده شانزده ساله بود که ازدواج کرد، اما در کتاب اسناد و خاطراتش که به همت بنیاد صدیقه دولت‌آبادی و زیر نظر خواهرزاده‌اش مهدخت منتشر شده، آمده بیست ساله بود که با دکتر اعتضادالحکما ازدواج کرد. ازدواجی که البته موفق نبود و چند سال بعد به جدایی انجامید. صدیقه به جای اینکه بار دیگر ازدواج کند تصمیم گرفت در حوزه‌ای که قسم خورده بود، یعنی حقوق زنان، فعالیت کند و مادر دو خواهر ناتنی‌اش باشد. اما نکته جالب در این ازدواج این است که بعد از مرگ حاج هادی مشخص شد او حق طلاق دخترش را از دکتر اعتضادالحکما گرفته است. این یکی از نخستین دفعاتی بود که زن در ایران حق طلاق گرفت. اما زندگی واقعی صدیقه دولت‌آبادی همزمان با مشروطه یعنی در سن ۲۶ سالگی آغاز شد.


⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل


#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۲_ص۲


🔺 او در ادامه به دولت پیشنهاد داد در ولایات مختلف مدرسه برای دختران باز کند: «در مرکز اقلا یک دبستان فنی برای دختران تشکیل نماید. خیلی لازم است که وزارت معارف یک عده معلم مخصوص صاحبان فنون از اروپا بخواهد و اداره مخصوص معارف زنان تشکیل دهند و از آن‌ها به اتفاق دختران ایرانی مفتش های مخصوص برای مدارس نسوان ولایات اعزام بدارند که تا خرد خرد بشود از راه معارف به مقصود رسید. زنان و دختران دانشمند تهران ذمه‌دار هستند که از وزارت معارف بخواهند. ما در این موقع نمی‌خواهیم از اظهار یک نکته مهم خودداری کنیم و آن این است: از قراری که شنیده ایم بودجه اداره نظمیه یک مملکت ایران بیش از بودجه وزارت معارف است و این بودجه مصرف میز و صندلی های سبز و سرخ و مرکب پرطاووسی می شود آیا یک چنین مملکتی میتواند ترقی کند؟ آدم تاکی نگوید! تا چه اندازه می‌تواند خاموش بماند! آیا نباید فریاد کشید و گفت: ملت آن روح دموکراسی زحماتی را که می کشد و پول‌هایی که می دهد برای پرورش هیئت جامعه خود حق دارد و باید در راه همین ملت صرف شود. ما شنیده‌ایم که آقای نصیرالدوله وزیر معارف پیشنهاداتی دایر به توسعه معارف دارند، ولی از کمی بودجه کامیابی ندارند. خوب است هیئت دولت از بودجه‌های بیهوده ببرد و به بودجه‌های اساسی بیفزاید و منابع حاصل ثروت را برای مملکت باز نماید.»

🔺 در این مقاله صدیقه دولت آبادی با اشاره به مکاتباتی که با اداره معارف اصفهان داشته است نوشته: «بر طبق راپورت وزارت معارف قریب دو سال است مدارس دوشیزگان مثل مدارس ذکوریه در ولایت و پایتخت تاسیس شده است. لازم است توجه آقای وزیر معارف را به این نکته جلب نماییم در ولایات مدارس مجانی برای دوشیزگان به اندازه سهم ارثی هم نشده تا چه رسد برای دختران هم باشد. مخصوصاً ما هم از چندی پیش فریاد برآوریم و از رئیس معارف اصفهان پرسیدیم و جوابی که دادند این بود که هیچ امری در تاسیس مدرسه دخترانه نیامده است. از شیراز و مشهد هم خبر داریم که دبستان دخترانه وجود ندارد.»

🔺 او در مقاله دیگری با تیتر «حق با آزادی‌ است» نیز نوشت: «اشخاصی که ندیدند، نخواندند و یا نشنیدند، از کجا می توانند بدانند. در ایران ما بدبختانه از این جنس اشخاص بسیارند؛ بدبختانه‌تر اینکه دشمنان همین عده هم زیاد هستند. همین که یک یا چند نفر پیدا می‌شوند که می خواهند در راه خدا اشخاصی که چیزی ندیده اند را راهنمایی کنند، نخوانده ها را بیاموزند و به نشنیندگان بگویند، فوراً دشمنان آن‌ها از هر طرف به عناوین مختلف قیام می‌کند و با زبان‌های عوام فریبی بر خلاف هرحقوقی می‌گویند تا طرف را خسته کرده و از پای درآورند. خیلی شاد هستیم که در مقابل همه بدبینی‌های امروز در همین وطن خودمان از میان فرزندان ایران ما می‌بینیم اشخاصی را که نه‌تنها در مقابل این دشمنان انسانیت عقب‌نشینی را اختیار نمی‌کنند، بلکه از حملات خود دست نمی‌کشند، مجاهدت می‌کنند و فداکاری می‌نمایند، تا نجات عمومی را فراهم سازند. حقیقتاً دنیا به طرفداران عالم انسانیت فهمانده است که باید با شجاعت تامه کارکرد. سرنگون باد استبداد! پست و نابود باد جهل!»

#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: فرزانه ابراهیم زاده


📝 ادامه دارد...

لینک بخش اول

https://tttttt.me/KSMtehran/12407

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #گفتگو


🔹 آن را که خانه نئین است بازی نه این است

🔹 گفتگوی چشم‌انداز ایران با کمال اطهاری
🔹 #قسمت۱_ص۱
 

🔹 کمال اطهاری پژوهشگر توسعه ازجمله افرادی است که سال‌هاست نسبت به ادامه وضعیت موجود، هم به حاکمیت و هم به جریان‌های اپوزیسیون و روشنفکران مدنی هشدار می‌دهد؛ هشدار از این‌رو که حرکت در مسیری بدون الگوی توسعه جز فروپاشی چیزی به دنبال ندارد و نیروهای جایگزین نیز در این شرایط طرحی برای ارائه در دست ندارند. با او درباره وضعیت امروز جامعه که به‌نوعی تحقق پیش‌بینی‌های گذشته است به گفت‌وگو نشستیم.
 

آقای اطهاری شما سال‌هاست نسبت به ادامه وضع موجود هشدار می‌دهید. به نظر شما در بین عوامل مختلفی که در مقالات و گفت‌وگوهای خود به آن اشاره داشته‌اید، مهم‌ترین عاملی که کشور را به مرحله فعلی رسانده، چیست؟

_ در انقلابی که سال ۵۷ در ایران صورت گرفت مردم خواهان درافکندن طرحی نو بودند و این طرح نو عادتاً می‌بایست به‌صورت نهادهای جدید در جامعه ما برپا می‌شد و می‌توانست توسعه‌ای کامل‌تر از آنکه در دوران پهلوی بود در این جامعه به ارمغان بیاورد. جامعه ما می‌اندیشید توسعه‌ای که در دوران محمدرضا پهلوی سامان داده شده بود برایشان کفایت نمی‌کند و باید کامل‌تر باشد و این در شعارهای آن زمان و به‌خصوص در شعار استقلال و آزادی تجلی پیدا می‌کرد. اشتباه بزرگی که محمدرضا پهلوی کرد این بود که در سال ۵۳ اعلام حزب رستاخیز کرد و ضد آن فرآیندی عمل کرد که کل جامعه ایران و حتی بورژوازی و دولتمردان پیش گرفته بودند. آن‌ها همه جهت‌گیری‌شان به سمت یک جریان دموکراتیک بود و شاه بر ضد آن عمل کرد و از نخبگان برید و همین مبنای سقوطش را فراهم و تسریع کرد.

با این حال در آستانه انقلاب یک کاستی و کمبود اساسی وجود داشت و آن کاستی این بود که این طرح نو با دقت تعریف نشده بود. نفی نظام موجود در دستور کار بود و نظام عدم مشروعیتش را هم از کودتای ۲۸ مرداد داشت، اما جریان انقلابی برای این نفی مشروعیت نتوانسته بود جنبه اثباتی پیدا بکند و آن طرح نو را تعریف کند. این خلاف فرآیندی بود که روشنفکران مشروطه پیمودند و طرح نسبتاً کاملی را سامان دادند که بر اساس آن نهادهای نوین شکل گرفت. آن نهادها بود که امکان توسعه را فراهم می‌کرد؛ نهادهایی مثل سازمان برنامه گرفته تا برنامه‌های عمرانی تا نهادهایی مثل سازمان تأمین اجتماعی و قانون تجارت و دانشگاه‌ها و خود قانون مدنی که هنوز هم پابرجاست. تمام آن نهادهایی که آن‌ها توانستند تعریف کنند در چارچوب یک مدل توسعه بورژوا دموکراتیک، توسعه را برای ایران به ارمغان آورده بود و مبانی یک جامعه نوین را هم از لحاظ سخت‌افزاری و فیزیکی و هم از لحاظ نرم‌افزاری یا قوانین و سازمان‌های مختلف که بنای یک توسعه همه‌جانبه را آماده می‌کند شکل داده بودند.

در انقلاب ۵۷ نبود این الگوی اثباتی که تدقیق شده باشد باعث شد نه‌تنها نهاد نوینی ایجاد نشود، بلکه نهادهایی که پیش‌تر تأسیس شده بود نیز کژکارکرد شوند. در چهل و اندی سالی که از انقلاب می‌گذرد کدام نهاد پایدار توسعه‌بخشی را می‌توانید اسم ببرید؟ بخش کشاورزی با انقلابی‌گری خرده‌بورژوایی تقسیم دوباره اراضی شد، شرکت‌های تعاونی زراعی و شرکت‌های سهامی زراعی منحل شدند و وضعیتی به وجود آمده که هم اغلب کشاورزها فقیرتر شدند (مگر به استثناء) و هم محیط زیست در حال نابودی است. در بخش صنعت شاخص‌های پیچیدگی اقتصاد نسبت به قبل از انقلاب کاسته شده، چون آن موقع که ایران ذوب‌آهن و کارخانه خودروسازی و غیره داشت اکثریت کشورهای جهان سوم نداشتند، ولی الآن همه آن‌ها دارند و بعضی‌هایشان پیشرفت‌های بسیار شگرفی هم کردند.

ویتنام کشوری که آن موقع جنگ‌زده بود و اصلاحاتش را حدوداً ده سال بعد از انقلاب ایران آغاز کرد صادراتش را از یک میلیارد دلار به ۱۵۰ میلیارد دلار رسانده است و ایران به‌زحمت می‌تواند ۳۰-۴۰ میلیارد کالای غیرنفتی صادر بکند که بخش اعظم آن هم پتروشیمی است که نفتی محسوب می‌شود.

در شاخص‌های رفاه اجتماعی سقوط وحشتناکی اتفاق افتاده و سیاست‌های غیرقابل‌دفاعی مثل مسکن مهر اجرایی شده است که با کنار گذاشتن طرح جامع مسکن محقق شد. اتفاقاً اکثریت اصلاح‌طلب‌ها از این طرح دفاع می‌کردند و به‌عنوان بزرگ‌ترین پروژه ساختمان‌سازی یا بهتر است بگوییم به‌عنوان بزرگ‌ترین پروژه بنایی در ایران از آن یاد و دفاع می‌کردند. این سیاست نه‌تنها در رفاه اکثریت جامعه تأثیری نگذاشت، بلکه کل اقتصاد را هم زمین‌گیر کرد و یک نوع ضدیت با صنعت هم ایجاد شد و رابطه متعارضی با صنعت پیدا کرد.


⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل

🔹 گفتگوی چشم‌انداز ایران با کمال اطهاری
🔹 #قسمت۲_ص۲

3⃣ سومین نکته این است که رهبران اصلاحات هم فاقد الگو می‌باشند و هم فاقد اقتدار که هر دوی این مسائل در جریان اصلاح‌طلب وجود داشته است. الگوی توسعه فرق می‌کند با اینکه شما بگویید اول دموکراسی وجود داشته باشد تا من در آن دموکراسی فکر بکنم چه کار باید بکنم. شما بدون الگو نمی‌توانید دموکراسی ایجاد کنید، بلکه آن چیزی که هست را هم از دست می‌دهید که همین اتفاق افتاد. کسی که به دنبال دموکراسی است هم باید از طبقه کارگر و دهقان دفاع کند، مثلاً اگر بیمه تأمین اجتماعی برای کشاورزان از ابتدا در دستور کار قرار می‌گرفت کشاورزان حاضر می‌شدند در تعاونی‌ها قرار بگیرند. یک دهقان که جز یک‌تکه زمین چیزی ندارد حاضر نیست آن را در تعاونی ببرد اما اگر برنامه بیمه را پیش‌روی او بگذاریم نگاه او متفاوت می‌شود. الگو به این می‌گویند. وقتی این الگو را ندارید دیگر به شما رأی نمی‌دهد. یا کارگری که در کارگاه‌های زیر ده نفر است و از شمول قانون کار خارجش کردید دیگر به شما رأی نمی‌دهد.
زیانبارترین نوع نهاد جدید در ایران تراکم‌فروشی بوده است. تراکم‌فروشی ضد صنعت است. بهره بانکی را بالا بردید که آن هم ضد صنعت است. در نتیجه سرمایه‌دار چون نمی‌تواند جز برای رانت‌خواری وارد سیستم شود در نتیجه سرمایه‌اش را خارج می‌کند. وقتی که رهبران اصلاحات فاقد الگو باشند این اتفاق می‌افتد. درنهایت جامعه به اینجا می‌رسد که نه اصول‌گرا، نه اصلاح‌طلب را قبول نمی‌کند.
البته برخی اصلاح‌طلبان هنوز نمی‌پذیرند که جایگاهی بین مردم ندارند.
آن موقع هم باور نمی‌کردند. وقتی ما می‌گفتیم شما چون الگویی ندارید مردم این شعار را دادند آن‌ها پاسخ می‌دادند نه این خطایی است که شما می‌کنید؛ یعنی حتی آن موقع هم باور نمی‌کردند.

4⃣ چهارمین عامل این است که مدیران ابزار اعمال سیاست را نداشته باشند؛ یعنی سیاستی وجود داشته باشد که البته نداشته و این مدیران توان اجرایش را نداشته باشند. در ایران اصلاً به مدیران چنین اجازه‌ای ندادند. اوج این موضوع به دولت یکدست می‌رسد. در دهه اخیر یک نسل جدیدی از پژوهشگران و کسانی که دوره دکترا را چه در ایران و چه در خارج گذراندند، به وجود آمدند که مقالات بسیار درخشانی دارند، ولی در این بوروکراسی که به‌خصوص در دوره احمدی‌نژاد وجود داشت آدم‌های خلاق را کوبیدند و میرزابنویس‌ها ماندند. در این سیستم بوروکراسی آدم‎های فاسد باقی مانده‌اند که با هم مشغول غارت مردم هستند. این بوروکراسی مدیران شایسته را از پا انداخته، مگر در گوشه‌ها و شکاف‌هایی مثل این گیاهان نایابی که در یک گوشه‌هایی از کره زمین هنوز به حیاتشان ادامه می‌دهند. برخی افراد در یک گوشه‌هایی از این بوروکراسی و مؤسسات پژوهشی کار می‌کنند و کارهای خوبی هم می‌کنند. به‌خصوص در دهه اخیر بحث‌هایی در خصوص دولت توسعه‎بخش مطرح شده، در مورد اقتصاد دانش کارهای خوبی شده، در مورد کشاورزی کارهای خوبی شده، کارهای خوبی را شما می‌بینی که در این گوشه و کنارها نسلی که می‌توانست مدیران میانی بسیار خوبی باشد انجام دادند. مثلاً سیاست اجتماعی جزو گفتمان‌های دهه اخیر در ایران است. قوانین خوبی در قالب برنامه چهارم توسعه تصویب شد و الگوی برنامه چهارم بسیار الگوی پیشرفته‌ای بود، ولی اکثریت آدم‌هایی که در همان جریان اصلاح‌طلب بودند این را درک نمی‌کردند.

5⃣ عامل پنجم هم این بود که رهبران جامعه پیرو نظریات و باورهای غیرواقعی باشند که این به‌شدت رایج است.
و چرا این اتفاق می‌افتد؟

به نظر من این جریان حاکمیت در مواردی از امریکا بازی خورده است. آن زمانی که دولت اصلاحات داشت شکل می‌گرفت و برنامه چهارم تدوین شده بود بوش پسر گفت ایران محور شرارت است و همان نقشه‌ای را که برای شوروی داشتند و آن را به سمت نظامی‌گری سوق دادند در مورد ایران هم آزمون کردند.
جامعه ایران یک جامعه در حال بلوغ بود و هیچ‌کس به یک جامعه بلوغ‌یافته نمی‌تواند تلنگر بزند. این جریانی که شعارش هم شده بود علیه نئولیبرالیسم و حتی برنامه چهارم را سرمایه‌داری اعلام کرد و سازمان برنامه را منحل کرد، این‌ها همان جریان سوق‌دهنده به سمت نظامی‌گری بودند و از این زمان مصیبت ایران شروع شد. تحریم یعنی تهدید خارجی، یعنی شما در آستانه تدوین یک الگویی قرار گرفتید، ولی تهدید خارجی را بزرگ می‌کنید و به این ترتیب آن الگویی که از برنامه چهارم آمده بود را کنار می‌گذارید و نهادهایی که می‌توانست ایجاد شود و جامعه را در حوزه اقتصادی و سیاست اجتماعی بالغ کند کنار گذاشتید.

📝 ادامه دارد...

لینک قسمت اول:

https://tttttt.me/KSMtehran/12441

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
⚫️ #هزينه_انساني_محروميت

    #قسمت۱_ص۱

🔺 بررسي‌هاي «اعتماد» نشان داد كه در ۲۸۳ روز از سال جاري ۲۳ كارگر به دليل فقر، اخراج يا طلب‌هاي مزدي خودكشي كرده‌اند كه ۶۵ درصد قربانيان، ساكن استان‌هاي مرزی بوده‌اند

بنفشه سام‌گيس 


▪️ بررسي‌هاي «اعتماد» از اخبار منتشرشده درباره #خودكشي_كارگران در سال ۱۴۰۱ نشان مي‌دهد از ابتدای امسال تا ۸ دی و طی ۲۸۳ روز، ۲۳ كارگر ساكن يا شاغل در استان‌های خوزستان، كرمان، فارس، سمنان، خراسان رضوي، ايلام، گيلان، كرمانشاه، قزوين، كهگيلويه‌وبويراحمد، آذربايجان غربی و گلستان، به دليل فقر، معوقات و طلب‌های مزدی يا تعديل و اخراج از محل كار، خودكشي كرده‌اند كه صرف‌نظر از تاريخ تقويمي ثبت خودكشي‌ها، به‌طور ميانگين،  هر ۱۲ روز يك كارگر براي پايان دادن به زندگي خود اقدام كرده است. طبق اين بررسي‌ها، استان ايلام با ۵ مورد خودكشي كارگران در صدر جدول بوده، استان كهگيلويه‌و‌بويراحمد با ۳ مورد، استان خوزستان با ۳ مورد، استان كرمانشاه با ۳ مورد، استان فارس با ۲ مورد و استان‌هاي آذربايجان غربي، قزوين، گيلان، گلستان، كرمان ، خراسان رضوي و سمنان هر كدام با يك مورد، در رديف‌هاي بعد هستند. 

▪️ به استناد بررسي‌هاي «اعتماد»، در حالي كه تمام متوفيان، مرد و كارگر پيمانكاري يا روزمزد و با قراردادهاي موقت و امنيت شغلي ناپايدار بوده‌اند، فقط دو مورد از خودكشي‌ها (خودكشي كارگر شاغل در يك شركت توليد فرآورده‌هاي شيميايي در استان قزوين و كارگر شاغل در يك آرايشگاه در استان خراسان رضوي) دليل نامعلوم داشته اما از مجموع ۲۱ مورد ديگر، ۱۱ مورد، به دليل اخراج از محل كار، ممنوع‌الورود شدن به محل كار، تنبيه و توبيخ انضباطي با تهديد به اخراج بوده، ۵ كارگر به دليل فقر و بيكاري خودكشي كرده‌اند، ۴ مورد از خودكشي‌ها به دليل مشكلات معيشتي ناشي از معوقات مزدي رخ داده و يك كارگر پس از درگيري با كارفرما خودكشي كرده كه البته هنوز معلوم نيست اين اختلاف كارگري و كارفرمايي، تا چه حد با مشكلات مزدی و معيشتی كارگر در ارتباط بوده است.

▪️ نتايج بررسی‌های «اعتماد» همچنين نشان داد كه بيشترين خودكشی‌های كارگران در ماه‌هاي خرداد و مرداد، به تعداد ۷ مورد در هر ماه بوده و ماه دي با ۳ مورد، ماه ارديبهشت با دو مورد ، ماه مهر با دو مورد  و سپس، ماه‌هاي تير و شهريور هر كدام با ثبت يك مورد خودكشي در رديف‌هاي بعد هستند.

طبق بررسي‌هاي «اعتماد» و به استناد جزييات اخبار خودكشي ۲۱ نفر از كارگران، خودسوزي، حلق‌آويز، مصرف قرص [....] و شليك با اسلحه، روش‌هايي بوده كه اين كارگران براي پايان دادن به زندگي خود انتخاب كرده‌اند؛ روش‌هايي كه اميد بازگشت و نجات قرباني، تا صفر سقوط مي‌كند؛ ۱۰ كارگر خود را آتش زده‌اند، ۶ كارگر خود را حلق‌آويز كرده‌اند، سه كارگر با مصرف قرص [....] به زندگي خود پايان داده‌اند و ۲ كارگر با اسلحه به خود شليك كرده‌اند.
 
🔺 كمي فراتر از اعداد
 
    سيروس و كريم، دو كارگر ۲۰ ساله، هر دو ساكن يك روستا و هر دو شاغل در يك واحد نانوايي در شهرستان ممسني بودند كه ۲۲ ارديبهشت امسال، بعد از اخراج از نانوايي، با خوردن قرص [....] خودكشي كردند. آخرين تصوير به جا مانده از اين دو جوان جانباخته، فيلم كوتاهي است كه ساعاتي پيش از مرگ‌شان ضبط كرده‌اند و رو به دوربين و رو به چشم‌هاي ميليون‌ها انسان زنده، مي‌گويند كه شغل‌شان را از دست داده‌اند و از اين زندگي خسته‌اند. 

   آرش و علي و محمد، كارگران اخراجي كارخانه پتروشيمي در استان ايلام بودند. هر سه اخراج شدند، هر سه خودشان را كشتند. علي و محمد به فاصله ۲۴ ساعت خودكشي كردند؛ يكي ۱۶ مرداد و يكي ۱۷ مرداد. يكي ، به خودش شليك كرد و يكي ،خودش  را حلق‌آويز كرد. آرش با خوردن قرص [....] از اين دنيا رفت. از مرگ آرش ۱۰ روز مي‌گذرد. 
   
خسرو، جانباز جنگ و بازنشسته و ساكن «سنقر» بود. ۱۱ مرداد، در اعتراض به شنيده نشدن فريادهاي مكررش بابت مشكلات شديد معيشتي  ، خودش را به آتش كشيد. 
   
اوايل دي‌ماه امسال، محمد؛ كارگر ۳۸ ساله ساكن خليل‌آباد، اول، دو فرزندش را كشت و سپس، خودش را حلق‌آويز كرد. 
   و كارگري بود از اهالي «لنده» كه خرداد امسال به دليل ناتواني در تامين وديعه مسكن، خودش را كشت.

   و كارگري بود از اهالي ياسوج كه خرداد امسال به دليل ناتواني از پرداخت بدهي ۱۰ ميليون توماني خودش را آتش زد  و ۳ فرزندش را تنها گذاشت ..... 



⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل

#هزينه_انساني_محروميت
#قسمت۲_ص۲


🔺 محروميت فراگير در نوار مرزي شرق، غرب و شمال  و جنوب كشور، عامل مهمي در افزايش آمار خودكشي‌هاي معيشتي يا اعتراضي است. طبق بررسي‌هاي «اعتماد» از تفكيك منطقه‌اي آمار خودكشي ۲۳ كارگر در ۲۸۳ روز از ابتداي  امسال، ۱۵ مورد (۶۵ درصد) در استان‌هاي مرزي ايلام، خوزستان، كرمانشاه، آذربايجان غربي، خراسان رضوي ، گيلان و گلستان رخ داده است. 

🔺 نگاهي به جدول شاخص فلاكت در سال ۱۴۰۰ نشان مي‌دهد كه ميانگين كشوري شاخص فلاكت (تركيبي از نرخ تورم و نرخ بيكاري) تا پايان سال گذشته به عدد ۴۹.۶ درصد رسيده و نتيجه برابر‌سازي استان‌هايي كه در ۲۸۳ روز از ابتداي امسال ، محل اقدام به خودكشي ۲۳ كارگر بوده با نرخ شاخص فلاكت استان در سال ۱۴۰۰، حكايت از اين دارد كه غير از استان‌هاي فارس و سمنان و خراسان رضوي و گيلان، باقي استان‌ها (خوزستان، كرمان، ايلام،  كرمانشاه، قزوين، كهگيلويه‌وبويراحمد، آذربايجان غربي و گلستان) شاخص فلاكت بالاتر از ميانگين كشوري داشتند چنان كه شاخص فلاكت در استان‌هاي آذربايجان غربي (۶۲.۲ درصد) كرمانشاه (۵۷.۶ درصد) كهگيلويه‌وبويراحمد (۵۶.۶ درصد) ايلام (۵۳.۳ درصد) كرمان (۵۲.۷ درصد) خوزستان (۵۱.۱ درصد) بالاتر از ۵۰ درصد و در وضعيت بحران بوده است. طبق گزارشي كه وزارت تعاون، فروردين امسال درباره نرخ بيكاري و تورم استان‌ها در سال ۱۴۰۰ منتشر كرد هم، در حالي كه ميانگين كشوري نرخ بيكاري، ۹.۴ درصد و نرخ تورم، ۴۰.۲ درصد بوده، نرخ تورم سال ۱۴۰۰ در استان‌هاي كرمان، فارس، ايلام، گيلان، قزوين، كهگيلويه‌وبويراحمد، آذربايجان غربي و گلستان، بيش از ۴۰ درصد و همچنين نرخ بيكاري در استان‌هاي آذربايجان غربي (۱۸.۳ درصد) كرمانشاه (۱۷.۹ درصد) خوزستان (۱۱.۶ درصد) و كرمان (۱۱.۳ درصد) بالاتر از ميانگين كشوري ثبت شد. 

🔺 موسوي چلك در توضيح ارتباط خودكشي‌هاي معيشتي با ناامني شغلي مي‌گويد: «كف حقوق كارگران، با واقعيت موجود، با خط فقر و با نرخ تورم هيچ تناسبي ندارد و بايد منتظر تبعات اين ناهمخواني‌ها باشيم؛ افزايش جرم، افزايش سرقت، افزايش قتل و البته افزايش خودكشي كه روند آمارهاي خودكشي هم نشان مي‌دهد خودكشي در كشور افزايش يافته است. بعضي مردم در شرايط بد اقتصادي به استيصال مي‌رسند. كارگر خودش را آتش مي‌زند چون حقوق نگرفته يا چون اخراج شده و چون همين حقوق حداقل و همين شغلي كه داشته را هم از دست داده. هر سال هم به جمعيت فقراي كشور اضافه مي‌شود چون دولت‌ها نتوانستند نظام چند لايه تامين اجتماعي را اجرايي كنند. اميل دوركيم (جامعه‌شناس فرانسوي) در تحليل خودكشي مي‌گويد كه يكي از انواع خودكشي، خودكشي ناشي از نابساماني‌هاي اقتصادي است.

🔺 نابساماني اقتصادي؛ شرايطي است كه نظام حمايت اجتماعي قدرتمندي وجود ندارد و بسياري از فقرا حتي شناسايي نمي‌شوند. طبق قانون اساسي، آموزش و درمان براي مردم بايد رايگان باشد در حالي كه هزينه‌هاي درمان، كمر مردم را شكسته. امروز شاهديم كه تا چه حد ميزان مصرف پروتيين و كالري دريافتي مردم كم شده و از ان طرف آمار سوءتغذيه افزايش داشته و خريد اجناس دست دوم هم رونق پيدا كرده كه مجموع اين كاهش‌ها و افزايش‌ها نشانه افزايش فقر است. در چنين شرايطي، مردم ديگر حواس‌شان به همسايه ديوار به ديوار نيست چون مسووليت اجتماعي هم مثل گذشته نيست در حالي كه پشتوانه‌هايي از اين دست، علاوه بر ايجاد اعتماد به نفس، كمك مي‌كند مسير سخت و بحران را اميدوارانه‌تر طي كنيم.

وقتي مراودات افزايش داشته باشد، مراقبت‌ها هم بيشتر مي‌شود و فقر باعث كاهش مراودات مي‌شود. امروز افرادي كه به ديگران كمك مي‌كردند، اغلب سر در لاك فرو برده‌اند و مردم هم در خرج روزانه‌شان مانده‌اند. اعدادي كه امروز درباره خودكشي كارگران مي‌شنويم، نتيجه لحظه و آن نيست. رخدادهاي علوم اجتماعي معمولا تدريجي است. نتايج پژوهش‌هايي كه در دهه ۳۹۰ انجام شد به ما مي‌گفت كه بايد منتظر چنين اتفاقاتي و از جمله افزايش خودكشي اقشار آسيب‌پذير باشيم.»


#کارگران
#خودکشی

https://tttttt.me/KSMtehran/12462

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran
💠 #تاریخچه_آموزش_پرورش_نوین_ایران

🔹#جنبش_زنان_ایران  #زنان_پیشرو

🔹 #خدیجه_افضل_وزیری
🔹 #قسمت۱_ص۱


🔹 سال ۱۲۶۷ خدیجه خانم مازندرانی، ملاباجی حرمسرای ناصری و مادر بی بی خانم استرآبادی، درگذشت. پس از مرگ مادر، بی بی خانوم دوباره باردار شد و تصمیم گرفت اگر فرزندش دختر باشد نام او را به یاد مادرش خدیجه بگذارد. چهارمین فرزند خانواده وزیراُف سال ۱۲۶۸ به دنیا آمد و چون دختر بود خدیجه نام گرفت. اما این اسمی بود که در زمان تولد در گوش او خواندند. ماجراهای عجیبی در همان سال‌های ابتدایی زندگی خدیجه اتفاق افتاد که او را دارای چند نام مستعار کرد.
سواد بچه ها برای موسی‌خان وزیراف و بی‌بی خانم استرآبادی بسیار اهمیت داشت. مولود(دختر دیگر این خانواده) را خودشان آموزش دادند اما از پس آموزش سه پسر بزرگ‌شان بر نمی‌آمدند. در آن دوران مدرسه به معنای امروزی وجود نداشت و تنها دارالفنون به عنوان مدرسه‌ای برای تحصیلات تکمیلی پس از مکتب خانه ساخته شده بود. از طرفی نمی‌خواستند پسرها به مکتب‌خانه بروند و تنها سواد خواندن و نوشتن بیاموزند. به همین دلیل وقتی پسرها به سن مدرسه رسیدند تصمیم گرفتند یک ملاباشی استخدام کنند تا در خانه به علینقی، فتحعلی و حسنعلی درس بدهد. برای این کار یک اتاق در هشتی جلوی خانه به عنوان محل تدریس در نظر گرفتند.

در آن روزها خدیجه شش ساله شده بود و مدام به اتاقی که در آن کلاس درس برگزار می شد، سرک می‌کشید. گاهی هم از پدر و مادرش درباره درس خواندن و اینکه چه زمان نوبت او می‌شود سوالاتی می‌پرسید. پس از مدتی بی‌بی خانم نتوانست ذوق دختر کوچکش را نادیده بگیرد. درس خواندن دختران در آن روزگار کاری مذموم بود و جز زنان حرمسرا و اشراف، بقیه از حق داشتن سواد محروم بودند. اما بی‌بی‌خانم از ملاباشی خواست خدیجه را هم سر کلاس آموزش الفبا و حساب راه بدهد. این اولین مواجهه خدیجه با درس و کتاب بود که دیگر نتوانست از آن دست بردارد.

🔹 مصایب درس خواندن خدیجه

یکی از مسائلی که بی‌بی‌خانم استرآبادی در کتابش به آن اشاره کرده نداشتن حق تحصیل زنان و دختران ایرانی است. او خود در حرمسرا در کنار دختران درباری تحصیلات مکتبی پیدا کرده بود. مولود هم مانند خودش توانسته بود به سواد نسبی برسد. درست در همان سال که کتاب معایب‌الرجال را منتشر کرد، زمان مدرسه رفتن خدیجه رسیده بود. اما او نمی‌توانست به صورت رسمی درس بخواند. در آن روزها سه سالی از مرگ شکوه السلطنه زن ناصرالدین شاه و حامی بی بی خانم در دربار، می‌گذشت و بی‌بی‌خانم دیگر اجازه نداشت مولود و خدیجه را به آنجا ببرد و مانند خودش در کنار دختران درباره آموزش بدهد. خدیجه دو سال همراه برادرها و در خانه، زیر نظر ملاباشی درس خواند. اما زمانی که به هشت سالگی رسید در سال ۱۲۷۶ اولین دبستان پسرانه به سبک جدید در تهران افتتاح شد. این مدرسه توسط میرزاحسن تبریزی مشهور به رشدیه افتتاح شد. رشدیه پس از سالها سختی کشیدن برای تاسیس یک مدرسه با ساختارهای شناخته شده در جهان در شهر تبریز، به تهران دعوت شده بود تا شکل نوین آموزش را با ساخت یک مدرسه رواج دهد. پس از شروع به کار او کم‌کم چندین دبستان دیگر در نقاط مختلف تهران افتتاح شد. یکی از مشهورترین مدارس هم با نام کمالیه توسط میرزا یحیی دولت آبادی و مرتضی خان کمالیه یک سال پس از دبستان رشدیه در تهران افتتاح شد.

موسی‌خان و بی‌بی‌خانم هم که از هراتفاق تازه‌ای در جهت بهتر شدن تربیت فرزندانشان استقبال می‌کردند، علینقی،حسنعلی و فتحعلی را در مدرسه کمالیه ثبت‌‌نام کردند رفتن پسرها به مدرسه و جمع شدن بساط ملاباشی از خانه، خدیجه را افسرده کرده بود. بی‌بی‌خانم که مخالف بیسوادی دختران بود با همسرش مشورت کرد و نامه‌ای برای مرتضی خان کمالیه نوشت تا شاید بتوانند برای خدیجه هم فکری بکنند. بالاخره تصمیم جمعی بر این شد که موهای خدیجه را پسرانه کوتاه کنند، پیراهن و شلوار به تن او کنند و کلاهی بر سرش بگذارند. گوشواره‌هایش را هم در بیاورند و دو حلقه نخ به جای آن در گوش خدیجه بیندازند. مرتضی‌خان از بی‌بی‌خانم خواسته بود پسرها را تعلیم دهد که خدیجه را به اسم همیشگی‌اش که در خانه صدا می کردند یعنی ملوکی، در مدرسه خطاب نکنند. در نهایت با همه این تدابیر خدیجه با نام میرزاعلی اصغرخان در مدرسه کمالیه ثبت نام شد.

⤵️ ادامه در پست بعد
⤴️ ادامه از پست قبل

#جنبش_زنان_ایران
#زنان_پیشرو
#قسمت۲_ص۲



🔺 دومین مانع بر سر راه بی‌بی‌خانم آشنا نبودن با شیوه اداره و چیدمان مدرسه‌ها به سبک جدید بود. او برای این کار از حسنعلی پسر سومش که در تهران مانده بود و تجربه حضور در مدرسه کمالیه و بعد از آن مدرسه قزاق‌خانه تهران را داشت کمک گرفت. اتاق‌ها را با نیمکت‌ها و صندلی‌های چوبی پر کرد و مکانی هم برای معلم‌ها در نظر گرفت برای اداره کلاس هم تصمیم گرفت تابوشکنی کند و خدیجه و مولود را به مدرسه آمریکایی‌ها بفرستد تا هم شیوه معلمی را از مدرسان آن‌جا یاد بگیرند هم در درس هایی مثل انگلیسی و جغرافیا که کمی عقب‌تر بودند دانش بیشتری کسب کنند. البته به دلیل دوری مسیر خانه تا محل مدرسه آمریکایی‌ها که باید دو دختر آن را پیاده طی می‌کردند و همچنین کمک به بی‌بی برای راه‌اندازی دبستان و معلمی در آن، این روند تنها چند ماه انجام شد و از تابستان سال ۱۲۸۶ دخترها دیگر به مدرسه نرفتند.

🔹 دبستان دوشیزگان با سه کلاس که بی‌بی‌خانم،  خدیجه و مولود معلم‌های آن بودند افتتاح شد. بی‌بی اعلامیه بازگشایی مدرسه را در سطح محله و شهر پخش کرد. او نسخه‌ای از آن را هم به روزنامه تازه‌ای به نام «مجلس» داد تا تعداد بیشتری از بازگشایی این مدرسه مطلع شوند.

«مدرسه جدید موسوم به دبستان دوشیزگان نزدیک دروازه قدیم محمدیه بازارچه حاجی محمد حسن افتتاح شده است. این مدرسه حیاطی است بزرگ و اتاق‌های متعدد با تمام لوازمات مدرسه‌ای.

از برای افتتاح این مدرسه پنج معلمه تعیین شده است که هرکدام یک درس میدهند از قبیل نخست نامه، مشق قلم، تاریخ ایران، قرائت، کتاب طباخی، قانون، مذهب، جغرافیا، علم حساب. بر حسب قوه هر دختر و خانمی این علوم تدریس می شود. به علاوه اتاقی هم معین شده است که در آن جا هنرهای یدی از قبیل کاموا دوزی، زردوزی، خامه دوزی، خیاطی و غیره تعلیم می شود.

تمام معلمان از طایفه اناثیه هستند و به غیر از یک پیرمرد قاپوچی مردی در این مدرسه نخواهد بود.

شاگرد از ۷ الی ۱۲ سال قبول می‌شود. اتاق ابتدایی ماهی ۱۵قران، اتاق علمی ماهی ۲۵ قران. به فقرا تخفیف داده می‌شود. هر دو نفر شاگرد یک نفر مجانا قبول می‌شود. امید است که در وطن عزیز ما هزاران از این مدارس افتتاح شود.»

۲۰ شاگرد در این مدرسه ثبت نام کردند و دبستان دوشیزگان با عنوان اولین مدرسه دخترانه ایرانی به طور رسمی از پاییز سال ۱۲۸۶ کار خود را شروع کرد



#منبع: ماهنامه تراژدی شماره ششم
#نویسنده: #سوسن_سیرجانی

📝 ادامه دارد ...

#زنان_پیشرو
#آموزش_دختران
#بی‌بی‌خانم_استرآبادی
#خدیجه_افضل_وزیری

لینک قسمت ۱
https://tttttt.me/KSMtehran/12660

🔹🔹🔹

🖋کانال کانون صنفی معلمان ایران ( تهران)

🆔 @KSMtehran