Forwarded from محمد مرادی
"شعر و ناشعر"
"با ذکر یا فتاح در را باز کرد و به خواب من آمد. همیشه فکر می کردم کسی که از بهشت به خواب های من می آید دستانش پر از سوغاتی است؛ اما تنها قبایی از ترس به دوشم انداخت که با آن نمی شد لا به لای قوم بنی اسرائیل قدم بزنم. نمی توانستم از چشمه ی جوشان یهود آب بنوشم. او کفش های جفت شده اش را پوشید و رفت و با ذکر یا حافظ در قفل شد. من ماندم و قبا و ترس و هزار ذکر ..."
مخاطبی که این متن را می خواند فکر می کند در حال خواندن یک خاطره یا بخشی از یک اثر داستانی است. حادثه ها به صورت پیاپی و در روایتی خطی پشت هم قرار گرفته اند و مهمترین عنصر ادبی اثر روایت است، آن هم نه روایتی پیچیده و حتی با ساختاری متمایز.
اما خلاف دریافت مخاطب، به عقیده ی صاحب این متن، قطعه ی یادشده شعر است. شعر اول از دفتر #گل_فروش_مسلمان به قلم #مجید_سعدآبادی که از سوی موسسه ی #شهرستان_ادب منتشر شده است. اغلب شصت قطعه ی این کتاب ساختمانی این گونه دارند، فقط به صورت تکه تکه و پلکانی صفحه آرایی شده اند. اما فارغ از محتوای انسانی و انقلابی اشعار باید گفت که از زاویه ی شاعرانگی، این دفتر تا چه میزان می تواند تعریف شود.
حتی عناصر پراکنده و منفرد شعر نیز در این متن اندک است و بسیاری از آثار داستانی کسانی چون #ابراهیم_گلستان، #دولت_آبادی، #نادر_ابراهیمی و ... را بیش از این متن می توان شعر دانست.
اصولا فرق #شعر و #ناشعر در چیست؟ پاسخ دشوار است؛ اما اگر به متن بالا بنگریم خواهیم دید که دست کم از دو منظر ناشعر است: یکی نیفتادن اتفاق در زبان و دیگر نداشتن فرم شاعرانه. در این متن حتی افعال نیز به صورت طبیعی کنار هم قرار گرفته اند و پیوند اجزا و ارکان دستوری، کاملا شبیه یک نثر طبیعی است. حال قضاوت با شما و شاعر و بسیاری که اینگونه شعر می گویند.
#محمد_مرادی
#نقد_شعر
@drmmoradi
"با ذکر یا فتاح در را باز کرد و به خواب من آمد. همیشه فکر می کردم کسی که از بهشت به خواب های من می آید دستانش پر از سوغاتی است؛ اما تنها قبایی از ترس به دوشم انداخت که با آن نمی شد لا به لای قوم بنی اسرائیل قدم بزنم. نمی توانستم از چشمه ی جوشان یهود آب بنوشم. او کفش های جفت شده اش را پوشید و رفت و با ذکر یا حافظ در قفل شد. من ماندم و قبا و ترس و هزار ذکر ..."
مخاطبی که این متن را می خواند فکر می کند در حال خواندن یک خاطره یا بخشی از یک اثر داستانی است. حادثه ها به صورت پیاپی و در روایتی خطی پشت هم قرار گرفته اند و مهمترین عنصر ادبی اثر روایت است، آن هم نه روایتی پیچیده و حتی با ساختاری متمایز.
اما خلاف دریافت مخاطب، به عقیده ی صاحب این متن، قطعه ی یادشده شعر است. شعر اول از دفتر #گل_فروش_مسلمان به قلم #مجید_سعدآبادی که از سوی موسسه ی #شهرستان_ادب منتشر شده است. اغلب شصت قطعه ی این کتاب ساختمانی این گونه دارند، فقط به صورت تکه تکه و پلکانی صفحه آرایی شده اند. اما فارغ از محتوای انسانی و انقلابی اشعار باید گفت که از زاویه ی شاعرانگی، این دفتر تا چه میزان می تواند تعریف شود.
حتی عناصر پراکنده و منفرد شعر نیز در این متن اندک است و بسیاری از آثار داستانی کسانی چون #ابراهیم_گلستان، #دولت_آبادی، #نادر_ابراهیمی و ... را بیش از این متن می توان شعر دانست.
اصولا فرق #شعر و #ناشعر در چیست؟ پاسخ دشوار است؛ اما اگر به متن بالا بنگریم خواهیم دید که دست کم از دو منظر ناشعر است: یکی نیفتادن اتفاق در زبان و دیگر نداشتن فرم شاعرانه. در این متن حتی افعال نیز به صورت طبیعی کنار هم قرار گرفته اند و پیوند اجزا و ارکان دستوری، کاملا شبیه یک نثر طبیعی است. حال قضاوت با شما و شاعر و بسیاری که اینگونه شعر می گویند.
#محمد_مرادی
#نقد_شعر
@drmmoradi