محمد مرادی
233 subscribers
232 photos
29 videos
27 files
65 links
Download Telegram
Forwarded from محمد مرادی
"سیستم ها و قالب ها"
احتمالا بسیاری چون من به #فوتبال علاقه مندند و بازی های #جام_جهانی را دیده اند یا از خبرهای آن سراغ گرفته اند. اگر دیشب بازی #انگلستان و #کرواسی را دیده اید؛ از نتیجه ی آن خبر دارید و شما هم چون من معتقدید که با آن نوع بازی ویژه، انگستان پس از گل خوردن، دیگر نتوانست در برابر سیستم متنوع و پویای کروات ها موفق عمل کند.
در این جام، یکی از آسیب های تیم های بزرگ، #کلیشه_های_سیستمی، بود. تیم هایی بزرگ که از آغاز تا پایان یک جور بازی می کردند و تغییر و تنوعی در بازی هاشان نمی شد دید.
قطعا همه می دانیم که سیستم های مستقل و ترکیبی متعددی در جهان فوتبال شناخته شده است. سه، پنج، دو- چهار، چهار، دو- سه، چهار، سه- چهار، سه، دو، یک- و ... . سیستم های رایج در بازی های فوتبال را، می توان با #قالب_های_شعری مقایسه کرد. هرچند هر شاعر، یک سیستم شعری اصلی را برای رسیدن به سبک شخصی انتخاب می کند، اصرار بیش از حد بر یک قالب، شاعران را دچار همان آسیبی می کند که در جام اخیر تیم های بزرگ حذف شده دچار آن شدند.
هنر تک سیستمی، چون فوتبال تک سیستمی است و چنین هنرمندانی، در صورت خطا در انتخاب سیستم مناسب، کمتر فرصت جبران خواهند یافت. همچنین، سیستم این دست هنرمندان، هرقدر هم در عمل موفق باشد، مخاطب را به کسالت از دیدن فوتبال (خواندن شعر) می کشاند.
در این تمثیل، قالب هایی چون #غزل، #رباعی، #مثنوی، #سپید، #نیمایی، #طرح و ... سیستم هایی متفاوتند که یکی کارکردی تر و دیگری با کارکرد و موفقیت کمتر بوده است؛ اما آنچه کاملا مشخص است، این نکته است که در ادب فارسی اغلب شاعران شاخص، شاعران چند قالبی بوده اند. در جام اخیر هم، #فرانسه و #کرواسی، در لحظات بحرانی بهتر توانسته اند از دیگر سیستم ها استفاده کنند و همین نکته سبب شده، در فینال جام جهانی فوتبال، بتوان حضور این دو را دید.
در کنار سیستم ها که شبیه قالب ها هستند؛ در تمثیل می توان انواع #پاس و #ضربه در فوتبال را با گونه های #وزن در شعر شبیه دانست. اصرار بر پاس های #کوتاه_عرضی به شیوه ی تیم #اسپانیا، یا #سانترهای بلند در بازی دیشب #انگلستان، یا صرف استفاده از #شوت پشت محوطه یا ضربه های #ایستگاهی یا #کورنر یا #پرتاب_اوت یا #شروع_مجدد دروازه بان یا پاس های تو در یا #دریپل، نمی تواند تیم را در همه ی بازی ها به موفقیت برساند. داشتن #طرح های متعدد و متنوع برای #گردش_توپ، همان تنوع وزن های متناسب در شعر است. #کلیشه های سیستمی و قالبی، چه در فوتبال و چه در شعر یکی از #پاشنه_های_آشیل دو موضوع مقایسه شده(فوتبال و شعر) است که در دیگر عناصر سازنده نیز قابل قیاسند.
نکته ی پایانی این که در روزهای اخیر کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه را که دوست شاعر #مبین_اردستانی به همت #شهرستان_ادب، منتشر کرده، مطالعه کردم. بررسی و #نقد این مجموعه به مجالی دیگر نیاز دارد؛ اما از زاویه ی تمثیل پیشین باید گفت که خوشبختانه، شاعر این دفتر از نظر #قالب_های_شعری، متنوع عمل کرده است. #غزل، #رباعی، #دوبیتی، #نیمایی، #مثنوی و #ترانه، در این دفتر نمود یافته و تنوع وزنی هم در معدود غزل ها و ترانه های دفتر مناسب بوده است. البته اینکه شاعر با استفاده از این سیستم های متنوع، چقدر توانسته است به نتیجه ی نهایی برسد (گل بزند) در دیگر یادداشت ها بررسی خواهد شد.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
نقدی بر "دفی از پوست ابلیس"
بسیاری از اهالی شعر و ادب، #ایرج_زبردست #رباعی_سرای معاصر اهل شیراز را می شناسند. او صاحب مجموعه هایی متعدد است که ازآن میان دفتر #دفی_از_پوست_ابلیس، در سال ۱۳۹۴ از سوی نشر #نیماژ منتشر شده است و ۴۳ رباعی شاعر را در بر می گیرد.
اشعار این دفتر از زوایایی قابل تحسین و از جنبه هایی نیز سزاوار نقدند. این زوایا گاه به زبان، تصاویر و ساختار بر می گردد، گاه متوجه تفنن طلبی های شاعر است و گاه نیز می توان از زاویه ی مضامین و اندیشه ی شاعر به آن ها پرداخت.
آنچه در این یادداشت کوتاه به آن می نگریم و بیشتر برآمده از یک نگاه معناگراست، بررسی برخی رباعی های این مجموعه از زاویه ی #نقد_ایدئولوژیک است؛ شاخه ای از نقد و سبک شناسی که در بسیاری از مطالعات جدید ادبی بر آن تاکید می شود.
علت انتخاب این زاویه ی نقد، تلاشی است که شاعر برای گریز از گفتمان #ایدئولوژی_مذهبی و انقلابی، در سال های اخیر تجربه کرده و کوشیده تا خود را از سیطره ی ایدئولوژیک شعر #انقلاب رها سازد؛ حال آنکه مطالعه ی این دفتر و دیگر شعرهای اخیر او نشان می دهد، ایرج زبردست به همان اندازه که از جهان ایدئولوژیک شعر انقلاب فاصله می گیرد، درگیر گفتمانی می شود که کاملا به شعر او رنگ #شعاری می دهد، با این تفاوت که این شعارزدگی دیگر چون برخی از اشعار سال های آغازین شاعری او وابسته به ایدئولوژی شعر انقلاب نیست.
اصرار او بر گریز از گفتمان شعر انقلاب به اندازه ای است که گاه به نظر می رسد، شاعر را مجبور کرده تا به صورت #کوششی برخی ساخت شکنی های معنایی را در شعرش به کار گیرد، تا آنجا که نشانه های #تصنع و تبلیغ مفاهیم و مضامین درونی نشده و صرفا تفننی در بسیاری از رباعی ها دیده می شود.
جالب این است که این نوع نگاه، گاه یادآور برخی شاعران مروج دیدگاه های #ملی_گرایانه است که نماینده ی مشهور این جریان را می توان #پورداوود در عصر رضاشاهی دانست؛ هرچند پیش و پس از او نیز این اصرار و افراط را در شعر دیگران دیده ایم.
آنچه زبان شعر زبردست را در لایه های رویین(نه در عمق و لایه ی شناختی) ایدئولوژیک می کند؛ اشارات آشکار به واژه ها یا مفاهیمی است که مروج نقد شاعر از گفتمان مذهبی و ترویج نگاهی مغایر با گفتمان دینی است. این ویژگی در رباعی پشت جلد کتاب به خوبی دیده می شود:
تاریخ به زیر آب فریاد کشید:
کورش تو به پا خیز که ما درخوابیم
منجی بودن کورش یا نیاز به حضور او مفهوم اصلی این رباعی است؛ اما آنچه در پرداخت این رباعی به چشم می آید لحن شعاری است که در دو نشانه از مصراع چهارم قابل واکاوی است؛ نخست استفاده از فعل امری (که در سبک شناسی ایدئولوریک اهمیت دارد) و دیگر ارجاع مصراع به سخن #محمد_رضاپهلوی که هر دو موید بار ایدئولوژیک قوی واژه ها در این رباعی است. انتخاب رباعی پشت جلد به همراه نام کتاب که خود با محوریت واژه ی #ابلیس دریافتی خاص را به مخاطب القا می کند از دیگر دلایل تقویت نگاه ایئولوژیک در مجموعه است.
جلوه ی شگفت مجموعه و بزنگاه کشف لایه های کوششی رباعی ها، تضادی است که میان گفتمان #ملی معدودی اشعار و مفاهیم #شطح_گونه و شبه عرفانی وجود دارد.
در بسیاری از این رباعی ها شاعر کوشیده تا برخی دریافت های سطحی یا عادی از مذهب یا مناسک آن را به شیوه ی اهل عرفان نقد کند؛ اما با دقت کردن بر عمق ابیات و با در نظر گرفتن تضاد نقدهای ملی و عرفانی، می توان دریافت که این انتقادها نه برآمده از تجربیات شاعرانه؛ بلکه زاییده ی مطالعات و شنیده های شاعر است و تنها نقطه ی اتصال این دو گفتمان، ایدئولوژی موید انتقاد از گفتمان حکومتی است:
ای دل قدم محال بر می داری
برگرد که خانه ی خدا هم سنگی است
*
در رباعی ای دیگر کعبه به طواف مادر شاعر می آید(ص ۱۴)؛ چون رباعی او که در آن کعبه به طواف تخت جمشید می آید. یا شاعر در شعری دیگر مدعی است که از راز و نیاز با خدا نیز می ترسد. (ص۱۵).
یا از اذان گفتن مرگ در شهر سخن می گوید. (ص۱۸)یا شعر زیر که کاملا تکراری از اندیشه های عرفانی کهن است:
عوعوی سگی به از مناجات من است

در عبارت شطح گونه ی زیر اوج این بازی های شاعرانه را می توان دید:
نه نقطه نه خط نه حرف یک تشدیدم
تا لاف زنم تاج سر الله م
گویا شاعر پس از خواندن شطحیاتی از #ابن_عربی، #روزبهان یا دیگران، بی تجربه ی معنوی شطح، به تکرار مضامین و بیان شطح گونه در رباعی هایش دل خوش کرده است.
حاصل این نگاه را می توان در چند بخش زیر طبقه بندی کرد:
الف_ خلاف ظاهر ایئولوژی گریز این مجموعه، رباعی های ایرج زبردست پر از نشانه های ایدئولوژیک است.
ب_ اصرار بر برخی ساختارشکنی های معنایی بدون در نظر گرفتن بسترهای اندیشگانی و معنوی لازم برای شکل گیری آن ها، تصنع و شعارزدگی را وارد رباعی ها کرده است.
ج_ نوعی تضاد بنیادین بین جهان بینی رباعی های شطح گونه و ملی در این دفتر دیده می شود.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"نگاهی به چند رباعی از سفینه ی تبریز"
یکی از مجموعه های نفیس فرهنگی و ادبی که دو دهه ی پیش نخستین بار بر محققان ادبیات رخ نشان داد، نسخه ای است از مجموعه ای به نام #سفینه_تبریز که چنان که از #ترقیمه های متعدد پایان رساله ها بر می آید، در محدوده ی زمانی ۷۲۱ تا ۷۲۳ هجری کتابت شده است.
این مجموعه در برگیرنده ی چندصد رساله در حوزه های گوناگون فرهنگی و ادبی است و گستردگی آن سبب شده تا کنون جز تصحیح چند رساله از آن، تنها به صورت عکسی منتشر شده باشد؛ هرچند یادداشت ها و مقالاتی با بهره گیری از این اثر نفیس نگاشته شده است.
یکی از بخش های این سفینه (ورق ۲۹۱تا۲۹۷) کتابی است در ۱۲ باب که در آن ۴۰۰ رباعی از اوحدالدین کرمانی شاعر عارف قرن های ششم و هفتم درج شده است. این مجموعه علاوه بر پژوهش های مربوط به #اوحدی_کرمانی، از منظر بررسی نسبت برخی از #رباعی_های_سرگردان نیز می تواند مفید باشد. برای مثال تعداد قابل توجهی از رباعیات این گزیده، در دیگر دیوان ها و نسخ نیز یافت می شوند که می توان با در نظر گرفتن قدمت این مجموعه، درباره ی آن ها نیز اظهار نظر کرد.
در این یادداشت کوتاه به برخی از این رباعی ها اشاره می کنیم:
۱_ اولین رباعی گزیده این است:
نه عقل به سر حد کمال تو رسد
نه جان به سراچه ی جمال تو رسد
نتوان ز تمنای وصالت دم زد
کو غیر تو کس تا به وصال تو رسد
در باب نخست #مختارنامه ی #عطار نیز این رباعی به صورت زیر آمده است:
نه عقل به کنه لایزال تو رسد
نه فکر به غایت جمال تو رسد
در کنه کمالت نرسد هیچ کسی
کو غیر تو کس تا به کمال تو رسد
که بعید نیست یکی از این ضبط ها، از دیگری برداشت شده باشد. با توجه به این که نسخه ی اساس تصحیح مختارنامه متعلق به ۸۲۶ ق است و حتی با در نظر گرفتن اقدم نسخ آن ۷۳۱ق، باز هم سفینه ی تبریز چند سال قبل از نسخ در دسترس(فعلا) مختارنامه کتابت شده، می توان محتمل است این رباعی از اوحدی باشد و نه عطار؛ مخصوصا اینکه بعید است کاتب شعرآشنا رباعی های اوحدی را با شعری مجعول آغاز کرده باشد.
۲_ رباعی دیگر، این است:
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کآنچه دلش می خوانند
یک قطره ی خون است و هزار اندیشه
این رباعی در برخی نسخ دیوان #خاقانی، به نام او نیز ثبت شده و از این منظر نیازمند بررسی و تحقیق بیشتر است؛ اما نکته ی جالب این است که در برخی نسخ دیوان #حافظ به نام او ثبت شده و بسیاری این رباعی را به نام حافظ نقل کرده اند؛ حال آنکه حافظ (متولد حدود ۷۲۶) است و سفینه ی تبریز پیش از حیات او کتابت شده است؛ پس به قطع(فارغ از مباحث سبکی) این شعر نمی تواند از حافظ باشد.
۳_ نکته ی دیگر این که تعدادی از رباعی های ثبت شده به نام اوحدی، در نسخه های قبل و بعد از سفینه، به نام #خیام ثبت شده است. از این جمله است دو رباعی زیر از این رساله:
قومی به گمان فتاده اندر ره دین
قومی دگر اوفتاده از راه یقین
ناگاه ز گوشه ای برآمد آواز
کای بی خبران راه نه آن است و نه این
*
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره دین
چرخ از تو هزار بار سرگشته تر است
۴_ تعداد قابل توجهی از رباعیات این کتاب نیز در رسالات و آثار متاخر به #بوسعید نسبت یافته و #نفیسی در کتاب خود آن ها را به نام شیخ #میهنه گردآوری کرده است. از آن جمله اند:
ای در دل من مهر و تمنا همه تو
وی در سر من مایه ی سودا همه تو
چندانک به روی کار خود می نگرم
امروز همه توی و فردا همه تو
*
ای دیدن روی تو دلارای همه
وصل لب لعل تو تمنای همه
گر با دگری به ز منی وای به من
ور با همه کس همچو منی وای همه
*
از روی تو من همیشه گلشن بودم
وز دیدن تو دو دیده روشن بودم
گفتم به دعا چشم بد از روی تو دور
دیدم سبب چشم بدت من بودم
البته بررسی رباعی های این مجموعه از منظر انتساب و مقایسه با دیگر نسخ و مجموعه ها به مجالی بیش از این نیاز دارد و این سطرها تنها مقدمه ای بر ارزش این سفینه ی گران سنگ خواهد بود.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"خط آینه ای و یک رباعی منسوب به ابن سینا"
درباره ی اشعار فارسی #ابن_سینا منتقدان، بحث هایی گوناگون مطرح کرده اند. در رسالات و کتاب های مربوط به شیخ، ابیاتی به نام او ثبت شده و از دیرباز در تذکره ها و جنگ ها نیز اشعاری از او نقل شده است.
هرچند احتمال شاعری شیخ به فارسی را نمی توان رد کرد، درباره ی صحت استناد این ابیات می توان سخن گفت.
مجموع ابیات منتسب به شیخ را #مدبری در #شاعران_بی_دیوان منتشر کرده و پس از او نیز با استناد به جنگ ها و کتاب های تازه یافته، ابیاتی دیگر به این مجموعه افزوده شده است. یکی از اشعار منتسب به بوعلی، #رباعی زیر است:
بر صفحه ی چهره ها خط لم یزلی
معکوس نوشته است نام دو علی
یک لام و دو عین با دو یای معکوس
از حاجب و عین و انف با خط جلی
قدیم ترین مآخذ در بر دارنده ی این رباعی، از قرن دهم هجری است. از جمله #قاضی_نورالله_شوشتری، در #مجالس_المومنین، این شعر را به نام شیخ الرئیس آورده و در #عرفات_العاشقین و تعدادی از تذکره های پس از آن هم به نام این شاعر فیلسوف ثبت شده است.
آنچه در تحلیل این رباعی و انتساب آن راهگشاست، نوع اصطلاحات #خوشنویسی منعکس در آن است.
مضمون شعر به گونه ای است که گویی دو بار املای نام علی (به صورت آینه ای) در صورت هر انسان نگاشته شده است. همانگونه که در مقاله ای مفصل، درباره ی تاریخ پیدایش این نوع خط در قلمرو #هنر_اسلامی توضیح داده ام، قدیم ترین نمونه ی #خط_آینه ای را خوشنویسان #عثمانی در قرن نهم و در معماری مساجد به کار برده اند و همین نکته نشان می دهد، انعکاس خط آینه ای در رباعی، نمی تواند قبل از قرن نهم ممکن بوده باشد. به همین دلیل این رباعی دست کم چهار قرن بعد از مرگ بوعلی سروده شده و به نام او شهرت یافته است.
نکته ی دیگر اینکه در گردآوری ابیات منسوب به شیخ و برخی نسخه ها و تصحیحات مجالس یا تذکره ی عرفات العاشقین، واژه ی "انف" مصراع چهارم به صورت های "عنف" یا "الف" ضبط یا حتی تصحیح شده که با توجه به معنی شعر به هیچ وجه صحیح نیست.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"نقد النقد"
ماه گذشته (۱۴ دی ماه) یادداشتی درباره ی بخشی از #سفینه_تبریز در این گروه منتشر کردم و در خلال ارج نهادن بر پژوهش های جناب #سید_علی_میرافضلی در حوزه ی #رباعی، نظرها و پیشنهادهایی را درباره ی تصحیح ایشان از بخش رباعی های #اوحدالدین_کرمانی مطرح کردم.
گویا از توفیق های این نگارنده بوده که ایشان آن یادداشت را بخوانند و امروز مطلع شدم که نقدها و نظرهایی نیز بر آن یادداشت کوتاه نگاشته اند.
بر خود لازم دیدم ضمن قدردانی از نگاه علمی و خارج از تعصب ایشان، به رسم امانت و اطلاع مخاطبان محترم، نظرهای ایشان را نیز بدون تغییر در ادامه نقل کنم.
👇👇👇
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
یا هو
در سال های نسبتا دور، #رباعی از یاران همیشگی خلوت شاعرانه ی من بوده است. گاه زورش بر #غزل چربیده؛ هرچند این دوران چون تعداد ابیات رباعی کوتاه بود و پس از آن بیشتر عاشق غزل بوده ام.
در حد فاصل سال های ۷۶ تا ۸۳، علاقه ام به رباعی آن قدر زیاد بود که در انجمن های شعر شیراز بیشتر این قالب را می خواندم. حاصل آن سال ها ۶۰۰، ۷۰۰ رباعی بود که اغلب را اینک فراموش کرده ام و تنها حدود صد رباعی در دفترهای #دخترک_کوچه_بالا_سلام سال ۸۲ و مجموعه رباعی #این_جمعه_آن_بابا_نوئل سال ۸۳، منتشر شده اند.
هرچند برخی تفنن های آن روزها دیگر برای من میانسال جذابیت ندارد؛ گزیده ای از آن چارمصراعی ها را به یاد حس غربت گذشته به اشتراک می گذارم. بزرگواران در این مضامین ناخلف به دیده ی عفو و جوانی زمان سرودن بنگرند:
چند رباعی از دفتر اول:
۱_ بگذار که چشم تو به ما سر بزند
گنجشک لبت به سمت ما پر بزند
بگذار که باز کشتی بوسه ی من
در اسکله ی لب تو لنگر بزند
۱۳۷۹
۲_از باغ خدا شکوفه چیدن ممنوع
بر گونه ی گل دست کشیدن ممنوع
آی آینه ها فقط نگاهش بکنید
رُک می گویم: بوسه اکیداً ممنوع!
۱۳۸۰
۳_یک بوسه فقط؟ نمی پذیریم کم است
صد بار اگر بی تو بمیریم کم است
با خوردن افطار لبت فهمیدم
هر روز اگر روزه بگیریم کم است
۱۳۷۹
۴_آرامش چشمان عجولت زیباست
بر صفحه ی دل، مُهر قبولت زیباست
اخمت جذاب و خنده ات پر معنی است
چشمت نکنم ادا_اصولت زیباست
۱۳۷۹
۵_از چشم من امروز خدا می بارد
تا عشق تو دست از سرم بردارد
ای صبر! میان من و او سد شده ای
گفتم برو! انگار تنت می خارد
۱۳۷۹
۶_بر شیشه ی تنهایی من سنگ بزن
نقاشی چشمان مرا رنگ بزن
این بار اگر شماره ام را دیدی
با اسم مزاحمی به من زنگ بزن
۱۳۸۰
۷_ رُژ می زد و از سرِ گذر رد می شد
قطّام که می رفت: پسر رد می شد
هرکس جز من هم: ابن ملجم شده بود_
از کوچه ی شان علی اگر رد می شد
۱۳۸۰
۸_ بر بوم نگاه من خدا هم بکشید
یک قلب و دو چشم آشنا هم بکشید
دیروز به روزگار من خندیدید
عاشق شده اید، ها؟ شما هم بکشید
۱۳۸۲
چند رباعی از دفتر دوم:
۹_ در شهر اگر عشق ببارد مردم!
یک مرد به جا نمی گذارد مردم!
"تصمیم گرفته ام که عاشق باشم"
دیوانه که شاخ و دُم ندارد مردم
۱۳۸۲
۱۰_ دنیای قشنگ کودکی گولم زد
بی تجربگی و کوچکی گولم زد
من حیثیت بهشت بودم اما
یک بستنی عروسکی گولم زد
۱۳۸۳
۱۱_ لشکر بکش از دور سپاهت پیداست
هرجا بروی چشم سیاهت پیداست
معشوقه ی باستانی من چندی است
اهرام ثلاثه در نگاهت پیداست
۱۳۸۳
۱۲_ روزی که غمت میان ما را سد کرد
عشق تو دل خوب مرا هم بد کرد
آن روز صلاحیت ما را در عشق
شورای نگهبان نگاهت رد کرد
۱۳۷۹
۱۳_ ای آبروی بهار! باران! باران!
آیینه ی موجدار! باران! باران!
نم نم دل ناودان ما را بردی
با حوصله تر ببار! باران! باران!
۱۳۸۳
۱۴_ برگرد دلم برای تو تنگ شده
آیینه ی دل سیاه از زنگ شده
گفتم که خدا! از آه من سنگش کن
از بخت بدم فقط دلت سنگ شده
۱۳۷۹
۱۵_ یک روز: در آتش خلیل افتادند
دیروز: به پای جبرئیل افتادند
امروز به خود انگ خدایی زده اند
انگار که از دماغ فیل افتادند
۱۳۸۳
۱۶_ شمشیر غرور بی غلاف است، بیا
آیینه و سنگ هم مصاف است بیا
ای آبروی دختر همسایه ی ما
این کوچه پر از بچّه_ خلاف است بیا
۱۳۸۲
۱۷_ ای کاش اسیر پنجه ی غم نشویم
آواره ی مرزهای مبهم نشویم
حالا که علی نمی شویم ای مردم
پس سعی کنیم ابن ملجم نشویم
۱۳۸۲
۱۸_ تصویر تو تا به روی مهتاب افتاد
از شرم تو ماه مست و بی تاب افتاد
وقتی که تو را به ماه نسبت کردم
دیدم دهن ستاره ها آب افتاد
۱۳۷۹
۱۹_ جانسوزترین ترانه ی زنجره ایم
فریاد پر از سکوت یک حنجره ایم
در کوچه به دنبال کسی می گردیم
ما زایر قبر حضرت پنجره ایم
۱۳۸۳
۲۰_ من ماندم و همزاد قدیمیم: شما
نزدیک ترین یار صمیمیم شما
دور از تو چطور زنده باشم وقتی
نیمیم خودم هستم و نیمیم شما
۱۳۸۳
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"۲۰۲۰ سال رباعی"
امروز آغازین روز از سال ۲۰۲۰ میلادی است؛ سالی که از نظر بصری و عددی شاید پس از ۲۰۰۰، مهمترین سال میلادی باشد که نسل معاصر ما تجربه کرده است. قرار گرفتن دو بیست، پشت سر هم، ناخودآگاه مفاهیمی را به ذهن آدمی القا می کند؛ عددی که مرا به ناگاه به یاد #رباعی می اندازد.
انسان ها در طول تاریخ از زوایایی گوناگون به اعداد نگریسته اند؛ شاید در سیر تاریخی مواجهه با اعداد باید خود را مدیون فیثاغورث(فیثاغورس) بدانیم که جهان را متشکل از اعداد دانسته است. پس از او نیز بسیاری گروه ها و افراد به اعداد از نگاه خود نگریسته اند؛ از عالمان علوم خفیه و ابجدشناسان گرفته تا افرادی چون بوعلی سینا که مطالعاتی در حوزه ی معانی حروف و اعداد انجام داده یا بسیاری از اهل عرفان که تاویل هایی متنوع از اعداد ارائه کرده اند. در شیمی، اعداد یادآور جدول تناوبی و عدد اتمی است و در فیزیک و علوم متمایل به ریاضی؛ هر عدد معنا و هویتی خاص خود دارد.
اما آنچه در این یادداشت به آن اشاره می شود، مربوط به #عدد_وزنی است. اگر وزن عروضی را حاصلِ مواجهه ی عددی با زمان بدانیم، هر هجا نماد میزانی از کشش در زمان خواهد بود و بر همین اساس، هر رکن عروضی معادل عددی و هر وزن نیز القاگر عددی است. ویژگی ای خاص از علم عروض که زاییده ی پیوند آن با ریاضیات است.
حال اگر بر اساس قواعد این علم، هر هجای کوتاه را x و هر هجای بلند را 2x بدانیم، عدد وزنی هر رکن یا وزن را می توان به راحتی محاسبه کرد.
برای مثال عدد وزنی رکن فعولن برابر است با: x+2x+2x که حاصل آن 5x است و اگر x واحد پایه ی حد اقل کشش وزنی باشد، عدد فعولن ۵ خواهد بود.
همین گونه مفاعیلن(۷)، مستفعلن(۷) و فاعلاتن(۷)، مفاعلن(۶)، فعلاتن (۶)، مفعولن(۶)، مفتعلن(۶) و به همین سیاق. البته یکسان بودن عدد وزنی به معنی یکی بودن نیست و برای کاربرد اوزان علاوه بر تساوی عددی، سنخیت موسیقایی(یا رعایت ترتیب در ترکیب) نیز لازم است.
بر اساس قاعده ی اعداد وزنی، هر وزن عروضی عددی دارد که حاصل جمع تعداد هجاهای آن است. مثلا عدد وزنی ابیات شاهنامه ۱۸، عدد دوبیتی ۱۹ و عدد وزنی رباعی ۲۰ است.
حال اگر ۲۴ گونه ی وزنی رباعی را که از هزج اخرب و اخرم مستخرج شده اند از منظر تعداد هجا و عددوزنی با هم مقایسه کنیم، خواهیم دید که هرچند تعداد هجاها از ۱۰ تا ۱۳ شناور است؛ عددوزنی در تمام اوزان ۲۰ است.
به همین دلیل است که وقتی برخی شاعران نوگرا در رباعی معاصر تلاش می کنند وزن هایی تازه به رباعی بیافزایند موفق نیستند؛ زیرا در نمونه های تفننی آنان عددوزنی عمدتا ۱ یا ۲ شماره کمتر یا زیادتر از ۲۰ است. درباره ی نقش عددوزنی در درست بودن اختیارات عروضی نیز می توان مواردی مطرح کرد که نیاز به مجالی گسترده تر دارد.
پس سال جدید(۲۰۲۰) از زوایه ای می تواند سال رباعی باشد‌.
#عدد_وزنی
#رباعی
#محمد_مرادی
@drmmoradi
"به مناسبت سالروز درگذشت نیما یوشیج"

بر هم بزن این سکون و بی‌زاری را
جانی بده این خشکی و بی‌باری را
از "قایق" و از "ساحل" و از "رود" بخوان
ری‌را... ری‌را... ری‌را... ری‌را... ری‌را

*
بر طاقچه‌ها قابِ تو را می‌بینند
در شب‌ها: مهتابِ تو را می‌بینند
بر هم زده‌ای خلوتشان را و هنوز
آن "مورچه‌ها" خوابِ تو را می‌بینند
*
با این تلخی لحظه‌ی شیرینی نیست
در سختی‌ها امید تسکینی نیست
هر روز دعا می‌کنم اما افسوس
در این همه مرغ، "مرغ آمینی" نیست
*
تب دارد شهر... آه... تب دارد... تب
هذیانی در نگاه و... بغضی بر لب
دم کرده هوا و باد هم خوابیده است
کو فانوسی؟ که "هست شب... آری شب"
#رباعی
#نیما_یوشیج
#محمد_مرادی
@drmomoradi
«بحثی دربارۀ ضبط یک رباعی در تمهیدات»

تمهیدات عین‌القضات از متون مهم عرفانی کهن است که در کنار جایگاه عرفانی، از منظر در برداشتن رباعیات متعدد ثبت‌شده در آن، اهمیت دارد. یکی از رباعیاتی که در تمهیدات به تصحیح عفیف عسیران و در «حقیقت و حالات عشق» نقل شده، شعر زیر است:

تا من به میان خلق باشم باتو
تنها ز همه خلق من و تنها با تو
خورشید نخواهم که بر آید با تو
آیی، برِ من سایه نیاید با تو
(تمهیدات ص 131)

چنانکه مشخص است، مصرع دوم این رباعی از نظر وزن ایراد دارد و یک هجای افزوده در آن می‏‌توان دید؛ نکته‏‌ای که مصحح به آن توجه نکرده و در چاپ‌های متعدد این تصحیح تکرار شده و از طریق آن به سایت‌های ادبی و مقالات علمی و نرم‌افزار گنجور نیز راه یافته است.
استاد گرانقدر تقی پورنامداریان به همراه مینا حفیظی در مقالۀ «نگاهی به تصحیح تمهیدات پس از نیم قرن» منتشرشده در نامۀ فرهنگستان(1396)؛ برخی از خطاهای این تصحیح را یادآور شده‏‌؛ از جمله برخی ضبط‏‌های غیرموزون ابیات؛ اما به این بیت اشاره نکرده‏‌است.
در دست‌نویس شمارۀ 1842 تمهیدات ایاصوفیا مورخ 867، بیت نخست این گونه ضبط شده است:
تا من به میان رسول یابم با تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو

در نسخۀ1086 کتابخانۀ مغنیسا هم مصرع اول به صورت «یا من بر تو رسول باشم با تو» و مصرع دوم به صورت صحیح ضبط شده است. در برخی چاپ‌ها و نسخ زبده‌الحقایق چشتی (شرح تمهیدات) هم مصراع نخست «یا من به میان رسول باشم یا تو» ثبت شده است.
بر این اساس می‌توان صورت نزدیک به صحیح این رباعی را چنین دانست؛ هرچند دربارۀ ضبط مصرع نخست یا ترتیب مصرع‌ها نیاز به بررسی بیشتر است:

تا من برِ تو رسول باشم با تو؛
تنها ز همه خلق من و تنها تو؛
خورشید نخواهم که بر آید با تو
[ک]آیی، بر من سایه نیاید با تو

#تصحیح
#رباعی
#عین_القضات
@drmomoradi
https://eitaa.com/mmparvizan
" بر مرد رسد بلای دوجهان از زن: شوخی‌ای با بانوان/ به بهانه‌ی روز زن"


سخن نخست: زنان جوهره‌ی مهر و محبت و مایه‌ی طراوت هستی‌اند. بی‌شک، این جهان پرآشوب، بی‌دستان نوازشگر مادران و بی‌مهر همسران و بی‌زلالی و معصومیت دختران ما، ارزشی ندارد. پس مبارک باد بر همه‌ی دختران و زنان و مادران ایران‌زمین، این روز عزیز.

سخن دوم: اینکه در چنین دقایقی و به صورت اتفاقی (در خلال نسخه‌گردی)، چشمم به این حکایت مشهور غزالی و چند رباعی‌ پایانی آن باید بیفتد، خالی از حکمت نیست. سه رباعی با ردیف "زن" که نگاهی شوخیانه به بانوان دارد و در بالا ذکر شده است.

پ.ن. صفحه‌ی پایانی نسخه‌ی ۱۴۶۲ شهیدعلی پاشا: نصیحه‌الملوک، غزالی، باب هفتم در طبیعت زنان.
#روز_زن
#رباعی

@drmomoradi
"چند رباعی تقدیم به بهارِ عزیز"

عید آمد و گل به آسمان گفت: سلام!
گنجشک به غنچه‌ی جوان گفت: سلام!
شمشاد به گوش سبزه‌ها خواند درود
بلبل به درخت ارغوان گفت: سلام!

عید است، چرا عاشق پرچین نشوم؟
یا مست شکوفه‌های رنگین نشوم؟
دیوانه‌ی رقص شاخه‌هایم: در باد
ای کاش که دیوانه‌تر از این، نشوم


چشمی دارم به راه... بارانِ بهار!
بر تشنگی‌ام "نگاه"! بارانِ بهار!
امسال کجایی که گلومان خشک است؟
باران بهار! آه! بارانِ بهار!

باران بهار! از پرستو چه‌خبر؟
از چشمه‌ی کوه‌های آن‌سو چه‌خبر؟
بادام شکوفه کرد و نوروز رسید
از رقص نسیم و گل گردو چه‌خبر؟

از باد بپرس معنی پویش را
در صوت پرندگان بخوان گویش را
از پنجره خیره شو به دنیا و ببین
بر رحلِ درخت، سوره‌ی رویش را


بر ماذنِ شاخه، بانگ اسلام است این؟
یا حاجی در لباس احرام است این؟
پیراهنی از شکوفه دارد بر تن
آری! آری! درخت بادام است این

باد آمد و باز چهره آراست: چنار
از خواب زمستانی، برخاست: چنار
یک سیّد سبزپوش در صحن حیاط
زوّار: پرندگان، چه زیباست: چنار

پیغمبر چشم‌های بینا! خوبی؟
موسای غریب طور سینا! خوبی؟
از چهچهه‌ات نام خدا می‌ریزد
مینویی باغ مرغ مینا! خوبی؟


یک‌سمت پر از ترانه، یک‌سمت سکوت
یک‌سمت شکوهِ کوه، در حال قنوت
اینجا منم و هجوم اندوه خیال
آنجا تویی و جنگل انبوه بلوط

من مرده‌ام و به زیر پایت چمنم
بارانم تا چنگ به مویت بزنم
آهسته‌تر از بین خیابان رد شو
تا سیر بببندت درختی که "منم"

#رباعی
#بهار
#محمد_مرادی

@drmomoradi
"استهلال"

از بهر هلال عید آن‌مه ناگاه_
بر بام دوید و
هرطرف کرد نگاه...

هرکس که بدید گفت:
"سبحان‌الله!!!"
"خورشید برآمده‌است و می‌جوید ماه!"

دیوان انوری، ج۲، ص ۱۰۲۶

#عید_فطر
#رباعی
#انوری

http://tttttt.me/drmomoradi
"همسایه"
ای باغ شکوفه‌دار نارنج سلام!
سرسبزی بی‌شمار نارنج سلام!
عطر تو تمام شهر را پر کرده است
همشهری من! بهار نارنج سلام!
#رباعی
#بداهه
#بهار_شیراز

http://tttttt.me/drmomoradi
"به بهانه‌ی روز کارگر"

شعر کارگری یکی از شاخه‌های مربوط به ادبیات معاصر است که پس از تشکیل جنبش‌های کارگری در قفقاز، از میانه‌ی دوران قاجار به قلمرو ادب فارسی نیز راه یافته است.
در شعر مشروطه و به‌ویژه در جریان شعر انتقادی و همچنین سروده‌های شاعران چپ، به مضامین مربوط به زندگی کارگران بسیار توجه شده؛ به‌طوری که نشانه‌های این جریان را در اشعار عارف و بهار و لاهوتی و بیش از آنان، فرخی یزدی می‌توان دید.
فرخی در اشعارش چه در قالب غزل و چه در رباعی، بارها به وصف کارگران و نقش آنان در جامعه‌ی ایرانی پرداخته؛ تا آنجا که از این واژه در جایگاه ردیف اشعار خود بهره برده است‌.

در زیر سه‌رباعی از دیوان او با موضوع "ادبیات کارگری" نقل شده است:

در مملکتی که جنگ اصنافی نیست
آزادی آن منبسط و کافی نیست
در جشن به کارگر چرا ره ندهند؟
این مجلس اگر مجلس اشرافی نیست
(دیوان فرخی، ص ۲۲۰)

جان بنده‌ی رنج و زحمت کارگر است
دل غرقه به خون ز محنت کارگر است
با دیده‌ی انصاف چو نیکو نگری
آفاق رهین منت کارگر است
(همان، ص ۲۰۹)

سرمایه‌ی اغنیا اگر کار کند
با زحمت دست کارگر کار کند
جانم به فدای دست خون‌آلودی
کز بهر سعادت بشر کار کند
(همان، ص ۲۳۵)

"دیوان فرخی یزدی، به کوشش حسین مکی"

#ادبیات_کارگری
#شعر_مشروطه
#رباعی
#روز_کارگر
@drmomoradi
"تقدیر"
مُردیم و جواب آشنایی... نرسید
حجم ریه‌هامان به هوایی... نرسید
یک‌عمر درون گور خود داد زدیم
افسوس... صدای ما به جایی نرسید

#محمد_مرادی
#رباعی
https://tttttt.me/drmomoradi