عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.51K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




تنهایی
مهربانم کرده است
شبیه سربازی که
از روی برجک دیده بانی
برای تک تیرانداز آن سوی مرز
دست تکان می دهد...

#حامد_ابراهیم_پور
@asheghanehaye_fatima




هان ای
عقاب عشق..!
از اوج
قله های مه آلود دور دست
پرواز کن
به دشت غم انگیز عمر من

آنجا ببر مرا
که شرابم نمی برد..!

آن بی ستاره ام
که عقابم نمی برد..!


#فریدون_مشیری
@asheghanehaye_fatima



چه رنجی کشیده‌ای از عادت‌ات به من؛
به روح تنها و وحشی‌ام؛
و به نام‌ام که می‌رماند، همه را!

#پابلو_نرودا
#شاعر_شیلی🇨🇱
ترجمه: #بابک_زمانی
شده ای سیب گناهی که دل از وسوسه ات
فـارغ از بیم خـدا شهـوت چـیدن دارد

یوسفت می شوم ای یار اگر امر کنی
چــه کـنم ‌پیــرهنم میــل دریدن دارد

#مرتضی_شاکری

@asheghanehaye_fatima
همیشه که صبح شعر نمیخواهد ...

یک وقت‌هایی تو را ميخواهد ،
فقط تو را ...!!!



الهام حبیبی

@ashehanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


صبح است
و من گمان می کنم
اگر اعجاز چشم های تو نبود
کدام دلیل روشن
بهانه ی زندگی
در این روزگار دهان دریده بود ؟

#حسن_حسینی
@asheghanehaye_fatima


آفتاب را
دوخته ای به لب هایت!
آدم دوست دارد
هر روز خورشیدش
از لب های تو
طلوع کند...

#علیرضا_اسفندیاری
با تبسم های گرمت
روز من آغاز شد

صبح آمد ،
خنده ات جاریست ،
لبخندت بخیر

#فرامرز_عرب_عامری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




صبح بخیر!
اسم من دیوار است
در خیابانی عمومی قرار دارم
بە درازنای بیزاری درازم و
بە بلندی عصبانیت هم بلندم!

هرچە پوستر است
بە من چسباندە می‌‌شود.
از صد شعار یکی پیدا نمی‌‌شود
چیزی بە من بیاموزد!
از صد پوستر یکی پیدا نمی‌شود
دلم را شاد گرداند!

همین دیروز بود
از "سَر" تا انگشت پایم
شعاری به من آویزان کردند
وقتی خواندمش
از شرم خجلت زده شدم
کە من دیوارِ کشوری باشم
دروغ گُنده و بزرگ این چنینی
بە آن بیاویزند!


▪️شیرکو بیکس

#شعر
#شیرکو_بیکس
@asheghanehaye_fatima



تو بعد از من هزار تکه شدی..
و هر تکه ات را در تنم جا گذاشتی
موهایت را در چشمانم
گوش هایت را بر سینه ام
دستانت را در جیب هایم
و لبانت را..
تو هزار تکه در من جا ماندی
و با هرکس که نشستی ،
گفتی :
" وصله ی تن هم نبودیم "




#صادق_اسماعیلی_الوند
@asheghanehaye_fatima



ما تماشاچیانی هستیم؛

که پشت درهای بسته مانده ایم
دیر آمدیم،خیلی دیر
پس به ناچار
حدس می زنیم
شرط می بندیم
شک می کنیم
و آن سوتر،در صحنه
بازی به گونه ای دیگر در جریان است...

#حسین_پناهی
@asheghanehaye_fatima




نفسِ خشم‌آگینِ مرا
تُند و بریده
در آغوش می‌فشاری
و من احساس می‌کنم که رها می‌شوم
و عشق
مرگِ رهایی‌بخشِ مرا
از تمامیِ تلخی‌ها
می‌آکند

بهشتِ من جنگلِ شوکران‌هاست
و شهادتِ مرا پایانی نیست

«احمد شاملو»

#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima




من ،در تو ، ماجرای به قطب رفتن یک کشتی را
من ، در تو ، کشف تقدیر قمارباز را
در تو ، فاصله ها را
من ، درتو
ناممکنی ها را دوست می دارم
غوطه ور شدن در چشمان ات ،چون جنگلی غوطه ور در نور
و خیس از عرق و خون ، گرسنه و خشمگین
با اشتهای صیادی ،گوشت تن ات را به دندان کشیدن.

من ، در تو ، ناممکنی ها را دوست می دارم
اما ، ناامیدی ها را
هرگز ...

«ناظم حکمت »
ترجمه : یاشار یاغیش

#ناظم_حکمت
@asheghanehaye_fatima




مرگ وقتی‌‌ست که دل نمی‌تپد و ساعت می‌تپد
عشق وقتی‌ست که دل می‌تپد و ساعت نمی‌تپد

شاید همین قیاس ساده می‌گفت
چرا دوباره به ساعت نگاه کردی

می‌دانستی انتظار تحمل متراکم ابدیت است
و عشق ، اعجاز فانیان
ابدیت را شرمسار می‌کند

عصر بلند تابستان
بر تابوت‌ها و برج‌های ساعت غروب می‌کرد
ویرانه‌ها می‌دانستد و
تو نمی‌دانستی
جنگ ، انتظار را بی‌اعتبار می‌کند
و حفظ حیات
تمام حقیقت می‌شود

او مرده بود ؟
بی‌تو گریخته بود ؟
یا تو دیگر عاشق نبودی ؟

مردگان جواب نمی‌دادند
زندگان می‌گریختند
و عشق
دیگر
به نبض ساعت می‌تپید...

« #بالتازار_ترانسلان»
ترجمه:محسن عمادی
تو مغناطیسِ دنیامی
دلم دورِ تو ..
می گرده .

#علیرضا_آذر

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




غریب است سرگردانی در مه
آنجا که تنهاست هرسنگ و بوته ای
و هیچ درختی درخت دیگر را نمی بیند
همه تنهایند

پر از دوست بود دنیا برایم
آنوقت که زندگی ام نور بود
اینک که مه فرو می افتد
دیگر کسی قابل رویت نیست

راستی که هیچکس عاقل نمی شود
مگر اینکه تاریکی را بشناسد
که خاموش و گریز ناپذیر
از همه جدا می کند او را

غریب است در مه سرگردان شدن
زندگی تنها بودن است
هیچ کس چیز دیگری نمی شناسد
همه تنهایند

«هرمان هسه»
ترجمه : فرشته وزیری نسب

#هرمان_هسه
@asheghanehaye_fatima



همه جا می بینمت
به درخت و پرده و آینه
نمی دانم اما
تو مرا دنبال می کنی
یا من ترا
ای چشم شیرین زیبا
به گلها می بینیم و می بینمت
به گلها نشسته ای و می بینیم
بر آب می نگرم و می بینمت
در آب می لرزی و می بینیم
تو مرا جست و جو می کنی یا من ترا ای چشم شیرین دلربا
همه رویاهایم را نیلوفری کرده ای
و همه خیال هایم را به بوی شراب آغشته ای
همه جا
گرمای خانه و جان و جهان است حضورت
ولی چشم که باز می کنم
نمی بینمت دیگر
با آن که می دانم
تو می بینیم همه جا
من شیدای توام
یا تو مرا گرفته ای به بازوی سودا
ای چشم شیرین بی پروا ...

«منوچهر آتشی»

#منوچهر_آتشی
@asheghanehaye_fatima



درتو صفاتی غیر قابل پیش بینی وجود دارد
مردی جدید برای هر روز
و من با تو هر روز عشق جدیدی دارم
مداوم به تو خیانت
وآن را روی تو اجرا می کنم
همه چیز اسم تو شده است
صدای تو شده است
و حتی هنگامی که می خواهم
از تو
به بیابان های خواب فرار کنم
پیش می آید که ساعدهایم نزدیک گوش هایم قرار گیرد
به تک تک های ساعتم گوش می دهم
که اسم تو را تکرار می کند
ثانیه به ثانیه
در عشق نیفتادم
به سوی او با گام های ثابت رفتم
با چشمانی باز تا دور دست
من در عشق ایستاده ام
نه افتاده در عشق
تورا می خواهم با تمام هوش و حواسم
یا با آنچه باقی مانده بعد از آشنایی با تو
تصمیم گرفتم دوستت داشته باشم
خواسته ای که خودم خواسته ام
نه خواسته ای که از روی شکست است
و این من هستم که از وجود در بسته ی تو عبور می کنم
با تمام هوش یا دیوانگی ام
و از قبل می دانم
در کدام کهکشان آتش بر افکنم
و چه طوفانی از صندوق گناهان بیرون بیاورم

«غاده السمان»
ترجمه : محبوبه افشاری

#غاده_السمان
دلتنگی اگر واگیر داشت

می بوسیدمت ...


#مهدیه_لطیفی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


برای زن ها یک روزهایی هست در ماه که همه چیز به اوج خودش میرسد
به اوج اشتیاق، یاس، حماقت، ترس، دلشوره، عصبیت...
قوی ترین زن دنیا هم این روزها را نمی تواند مثل دیگر روزهای ماه سر کند
از مسائل کوچک بحران های بزرگ میسازد
با کوچک ترین دلگیری بی اختیار اشکش جاری میشود
دلتنگی هایش بزرگ تر میشود
و از پس خاطره ها به جان کندنی بی وصف برمی آید...
مردها این رخداد را زود می فهمند و شوخی و جدی همینقدر میدانند که در این روزها کاری به کار زن ها نداشته باشند...
علم اسمش را گذاشته تغییرات هرمونی که نمودی جسمانی دارد
اما زن ها خوب میدانند اتفاق اصلی در روحشان رخ میدهد
زلزله ای چند ریشتری که هر ماه می آید، نظم همه چیز را بهم میزند و میرود...
#زن ها بعد از پس لرزه ها دوباره همه چیز را سر جای خود قرار میدهند
به آفتابی که دگرباره از پس ابرها بیرون آمده لبخند میزنند و ادامه میدهند...‌
زن ها امداد گرانی کارآزموده اند
میدانند چند روز دیگر دوباره به زلزله ای زیر و رو میشوند اما کم نمی آورند



#پریسا_زابلی_پور