عاشقانه های فاطیما
816 subscribers
21.4K photos
6.6K videos
278 files
2.95K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
معنای زنده بودن من، با تو بودن است.
نزدیک، دور
سیر، گرسنه
رها، اسیر
دلتنگ، شاد
آن لحظه‌ای که بی‌ تو سرآید مرا مباد!
مفهوم مرگِ من
در راه سرفرازی تو، در کنار تو
مفهوم زندگی‌ است.
معنای عشق نیز
در سرنوشت من
با تو، همیشه با تو، برای تو، زیستن.

#فریدون_مشیری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هرگز نمی‌پرسم که: آیا دوستم داری؟
قلب من و چشم تو می‌گوید به من: آری!

#فریدون_مشیری


@asheghanehaye_fatima
عمری به هر کوی و گذر
گشتم که پیدایت کنم ...
اکنون که پیدا کرده ام ،
بنشین تماشایت کنم ...

 الماس اشک شوق را
تاجی به گیسویت نهم ...
گل های باغ شعر را
زیب سراپایت کنم ...

#فریدون_مشیری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
كدام نشانه دویده است از تو در تن من؟
كه ذره های وجودم تو را كه می بینند،
به رقص می آیند
سرود می خوانند...

#فریدون_مشیری


@asheghanehaye_fatima
در بنفشه زار چشم تو
برگ های زرد و نیلی و بنفش،
عطرهای زرد و آبی و کبود،
نغمه های ناشنیده ساز می کنند،
بهتر از تمام نغمه ها و سازها!

روی مخمل لطیف گونه هات،
غنچه های رنگ رنگ ناز،
برگ های تازه تازه بازمی کنند،
بهتر از تمام رنگها و رازها!
*
خوب خوب نازنین من!
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب.
بهتر از تمام شعرهای ناب!

نام تو، اگر چه بهترین سرود زندگیست
من تو را
به خلوت خدایی خیال خود:
« بهترینِ بهترینِ من » خطاب می کنم،
بهترینِ بهترین ِمن!


#فریدون_مشیری, بهار را باورکن
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
کاش می دیدم، چیست
آنچه از عمق تو تا عمق وجودم جاریست!
*
آه، وقتی که تو، لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه، وقتی که تو چشمانت،
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنهء جان سوخته، می گردانی
موج موسیقیِ عشق
از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویران گر شوق
پر پرم میکند، ای غنچه رنگین!پر پر!
*
من، در آن لحظه، که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیدهء ایمان را
در پنجه باد
رقصشیطانیخواهشرا
درآتش سبز!
نورپنهانیبخششرا
درچشمهءمهر!
اهتزاز ابدیت رامی بینم
بیش ازاین،سوی نگاهت،نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را
یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو، تا عمق وجودم جاریست. 

#فریدون_مشیری
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
دیدی آن را
که تو خواندی به جهان یارترین, 
سینه را ساختی از عشقش,
سرشارترین.... 
آنکه می گفت:
منم بهر تو غمخوارترین،،،
چه دل آزارترین شد،
چه دل آزارترین....

#فریدون_مشیری



@asheghanehaye_fatima
بسی گفتند: دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است
اما نوشداروست ...

#فریدون_مشیری

@asheghanehaye_fatima

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی
از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نه گسستم نه رمیدم
رفت در ظلمت غم
آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

#فریدون_مشیری


@asheghanehaye_fatima
.
.
معنای زنده بودن من
با تو بودن است...

#فریدون_مشیری


@asheghanehaye_fatima
هیچ جز یاد تو ،
      رویای دلاویزم نیست

#فریدون_مشیری


@asheghanehaye_fatima
هر صبح، گنجشکی، لب ایوان خانه
سر می دهد آوازهایی شادمانه

جان مایه‌ی آواز او آزادی اوست
آزادی او چهره ساز ِ شادی اوست

پرواز، آواز
آواز، پرواز
بر شاخه‌ها، بر بام‌ها،
تا دور دست ِ بی‌کرانه

من نیز، هر صبح
اینجا، کنار پنجره، پر بسته، دلتنگ
شعری، سرودی، می‌سرایم
با حسرت ِ پرواز ِ آن مرغ خوش‌آهنگ

او، می سراید تا فضای صبحدم را
هر لحظه رنگین‌تر کند با هر ترانه
من، می سرایم، تا نمیرم؛ تا بمانم
بر ما چنین رفته‌ست فرمان زمانه

#فریدون_مشیری


@asheghanehaye_fatima
پر كن پياله را
كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نمی‌‌برد

اين جام‌ها كه در پی هم می‌شود تهی
دريای آتش است كه ‌ريزم به كام خويش
گردآب می‌ربايد و آبم نمی‌‌برد

من با سمند سركش و جادویی‌ شراب
تا بيكران عالم پندار رفته‌ام
تا دشت پر ستاره‌ی انديشه‌های گرم
تا مرز ناشناخته‌ی مرگ و زندگی
تا كوچه باغ خاطره‌های گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نمی‌برد

هان ای عقاب عشق!
از اوج قله‌های مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غم‌انگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمی‌برد
آن بی ستاره‌ام كه عقابم نمی‌برد

در راه زندگی
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اينكه ناله می‌كشم از دل كه:
آب... آب...
ديگر فريب هم به سرابم نمی‌برد

پر كن پياله را

#فریدون_مشیری

@asheghanehaye_fatima
‏بی او ز ساز عشق نوایی نمی‌رسد...

#فریدون_مشیری

@asheghanehaye_fatima
ز بشر گذشته بودم به خدا رسیده بودم
تو اگر نبسته بودی سر ره گذار ما را

تو درین سیاه شب‌ها به فروغ باده مانی
که به مهر می‌نوازی دل بی‌قرار ما را

#فریدون_مشیری



@asheghanehaye_fatima
صبح از دریچه سر به درون می‌کشد به ناز 
وز مشرقِ خیال  
تو
صبحِ تابناک‌تری را 
سر در کنار من 
با چهره شکفته چو گل‌های نسترن 
لبخند می‌زنی 
من
آفتاب پاک‌تری را 
در نوشخندِ مهر تو می‌بینم 
در مطلعِ بلند شکفتن  
من
روز خویش را 
با آفتاب رویِ تو 
کز مشرق خیال دمیده ست 
آغاز می‌کنم 
من با تو می‌نویسم و می‌خوانم 
من با تو راه می‌روم و حرف می‌زنم 
وز شوق این محال : 
که دستم به دستِ توست
من
جای راه رفتن
پرواز می‌کنم
آن لحظه‌ها که مات 
در انزوای خویش 
یا در میانِ جمع 
خاموش می‌نشینم 
موسیقی نگاهِ تو را گوش می‌کنم 
گاهی میان مردم 
در ازدحام شهر
غیر از تو هر چه هست فراموش می‌کنم 
گویند این و آن به هم : آهسته 
هان و هان! 
دیوانه را ببینید! 
بی خود چو کودکان 
لبخند می‌زند! 
با خود چگونه گرم سخن گفتن است! آه ! 
من ، دور از این ملامت بی‌گاه 
همچنان 
سر مست در فضای پریخانه‌های راز  
شاد از شکوهِ طالع و بخت موافقم 
آخر ، چگونه بانگ برآرم که : عاقلان ! 
دیوانه نیستم ! 
به خدا سخت عاشقم ! 


#فریدون_مشیری

@asheghanehaye_fatima
از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویران گر شوق
پر پرم میکند ای غنچه رنگین پر پر....
من ، در آن لحظه كه چشم تو به من مي نگرد
برگ خشكيده ايمان را
در پنجه باد ،
 رقص شيطاني خواهش را ،در آتش سبز 
 نور پنهاني بخشش را ،در چشمه مهر !
 اهتزاز ابديت را مي بينم !!
 بيش از اين ، سوي نگاهت ، نتوانم نگريست !
اهتزاز ابديت را ياراي تماشايم نيست !
كاش مي گفتي چيست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست ؟!
*
#فریدون_مشیری
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
چشم در راه کسی هستم
کوله بارش بر دوش
آفتابش در دست
خنده بر لب، گل به دامن، پیروز
کوله بارش سرشار از عشق، امید
آفتابش نوروز
باسلامش، شادی
در کلامش، لبخند
از نفس هایش گُل می بارد
با قدم هایش گُل می کارد
مهربان، زیبا، دوست...

روح هستی با اوست!
قصه ساده ست، معما مشمار.
چشم در راه بهارم، آری
چشم در راهِ بهار…!

#فریدون‌_مشیری



@asheghanehaye_fatima
هوا آرام
شب خاموش
راه آسمان‌ها باز
خیالم
چون کبوترهای وحشی می‌کند پرواز
رَوَد آنجا
که می‌بافند کولی‌های جادو ،
گیسوی شب را  .....


#فریدون_مشیری

@asheghanehaye_fatima
.

دمی با تو به سر بردن
خودش
آرامشی ناب است...


#فریدون_مشیری


@asheghanehaye_fatima