انتظار
شبیه مردیست
که در یک شب بارانی
در یک ایستگاه اتوبوس
در پولیور سورمه ای
در خاطرات
در خاطرات
در خاطرات...
بلند شو آقا
مدت هاست
که از این ایستگاه
اتوبوسی نمی گذرد!
@asheghanehaye_fatima
#صادق_اسماعیلی_الوند
🔺
شبیه مردیست
که در یک شب بارانی
در یک ایستگاه اتوبوس
در پولیور سورمه ای
در خاطرات
در خاطرات
در خاطرات...
بلند شو آقا
مدت هاست
که از این ایستگاه
اتوبوسی نمی گذرد!
@asheghanehaye_fatima
#صادق_اسماعیلی_الوند
🔺
@asheghanehaye_fatima
ما تفاهم زیادی باهم داریم!
مثلا لباس هایمان
تو روشن می پوشی،
من تیره
قدم هایمان
تو سریع برمی داری،
من آرام
حرف هایمان
تو خوش صحبتی،
من کم حرف...
ولی ما
حتما تفاهم زیادی باهم داریم
که وقتی دستانت را می گیرم
تفاوت هایمان،
گوشه ای می نشینند
پلک هایمان بی رمق می افتند
و لب هایمان به هم می رسند.
#صادق_اسماعیلی_الوند
ما تفاهم زیادی باهم داریم!
مثلا لباس هایمان
تو روشن می پوشی،
من تیره
قدم هایمان
تو سریع برمی داری،
من آرام
حرف هایمان
تو خوش صحبتی،
من کم حرف...
ولی ما
حتما تفاهم زیادی باهم داریم
که وقتی دستانت را می گیرم
تفاوت هایمان،
گوشه ای می نشینند
پلک هایمان بی رمق می افتند
و لب هایمان به هم می رسند.
#صادق_اسماعیلی_الوند
@asheghanehaye_fatima
شب های سرد را هیچ ژاکتی نمی فهمد
دستان یخ کرده ام اما چرا
گونه های خیس را
هیچ دستمال کاغذی نمی فهمد
بالش خیسم اما چرا
گوشی تلفن چه می فهمد
برای چه بوسیده میشود
کفش هایم چه می فهمد
چرا یک کوچه ی خاص را هر روز قدم می زنم
و مادرم نمی داند
چرا هر روزی که می گذرد
سال ها شکسته تر میشوم
و تو هم حتما نمی دانستی
جرم قتل عمد را
وقتی که می گفتم
بی تو می میرم
#صادق_اسماعیلی_الوند
شب های سرد را هیچ ژاکتی نمی فهمد
دستان یخ کرده ام اما چرا
گونه های خیس را
هیچ دستمال کاغذی نمی فهمد
بالش خیسم اما چرا
گوشی تلفن چه می فهمد
برای چه بوسیده میشود
کفش هایم چه می فهمد
چرا یک کوچه ی خاص را هر روز قدم می زنم
و مادرم نمی داند
چرا هر روزی که می گذرد
سال ها شکسته تر میشوم
و تو هم حتما نمی دانستی
جرم قتل عمد را
وقتی که می گفتم
بی تو می میرم
#صادق_اسماعیلی_الوند
@asheghanehaye_fatima
تو بعد از من هزار تکه شدی..
و هر تکه ات را در تنم جا گذاشتی
موهایت را در چشمانم
گوش هایت را بر سینه ام
دستانت را در جیب هایم
و لبانت را..
تو هزار تکه در من جا ماندی
و با هرکس که نشستی ،
گفتی :
" وصله ی تن هم نبودیم "
#صادق_اسماعیلی_الوند
تو بعد از من هزار تکه شدی..
و هر تکه ات را در تنم جا گذاشتی
موهایت را در چشمانم
گوش هایت را بر سینه ام
دستانت را در جیب هایم
و لبانت را..
تو هزار تکه در من جا ماندی
و با هرکس که نشستی ،
گفتی :
" وصله ی تن هم نبودیم "
#صادق_اسماعیلی_الوند
@asheghanehaye_fatima
✨
بوی عود می پیچد از بین ِ نگاهت ...
این جنگل ِ خیس ، خانه را در خواب کرد و تو
هنوز روبروی ِ آینه ای ... ؟
با لبانت چه میکنی ... ؟
رد ِ سرخی می کشی از
چپ به راست و از راست به چپ و
از راست به راست و چپ به چپ ...
چه ساده دیوانه ام می کنی و حواست نیست ...
مثل سربازی که سنگرش را گم کرده
به کدام سوی ِ آغوشت پناه برم
که تیر ِ خلاص ِ نگاه ِ سردت ،
سینه ام را نسوزاند ... ؟
موهایت را که تاب می دهی
موج می زند به اقیانوس ِ خفته در چشمانم
موهای ِ تو تنها دلیل ِ زمین لرزه ها
به وسعت ِ قرن ها دوست داشتنند
و من تنها باز مانده ی ِ همیشگی ِ این ویرانی ...
سالهاست به عطر ِ لبخندت زنده می شوم
و سالهاست کفش هایت ...
کفش هایت اما ...
هنوز بوی ِ رفتن می دهند ...
نه قطاری سوت می کشد
و نه بلیطی مهر می خورد
اما ...
دستانت خبر از
خداحافظی ِ دور و درازی می دهند ...
باکی نیست ...
" بوی دستانت که از دستم برفت
عطر ِ تند از شیر گاز جایش گرفت " ...
#صادق_اسماعیلی_الوند✅
✨
بوی عود می پیچد از بین ِ نگاهت ...
این جنگل ِ خیس ، خانه را در خواب کرد و تو
هنوز روبروی ِ آینه ای ... ؟
با لبانت چه میکنی ... ؟
رد ِ سرخی می کشی از
چپ به راست و از راست به چپ و
از راست به راست و چپ به چپ ...
چه ساده دیوانه ام می کنی و حواست نیست ...
مثل سربازی که سنگرش را گم کرده
به کدام سوی ِ آغوشت پناه برم
که تیر ِ خلاص ِ نگاه ِ سردت ،
سینه ام را نسوزاند ... ؟
موهایت را که تاب می دهی
موج می زند به اقیانوس ِ خفته در چشمانم
موهای ِ تو تنها دلیل ِ زمین لرزه ها
به وسعت ِ قرن ها دوست داشتنند
و من تنها باز مانده ی ِ همیشگی ِ این ویرانی ...
سالهاست به عطر ِ لبخندت زنده می شوم
و سالهاست کفش هایت ...
کفش هایت اما ...
هنوز بوی ِ رفتن می دهند ...
نه قطاری سوت می کشد
و نه بلیطی مهر می خورد
اما ...
دستانت خبر از
خداحافظی ِ دور و درازی می دهند ...
باکی نیست ...
" بوی دستانت که از دستم برفت
عطر ِ تند از شیر گاز جایش گرفت " ...
#صادق_اسماعیلی_الوند✅
@asheghanehaye_fatima
میشود وقتی که از اتاق رفتی، پرده را بکشی، در را ببندی، تلوزیون را خاموش کنی، گوشی را خاموش کنی، برق را خاموش کنی، دنیا را خاموش کنی؟ شاید بخواهم گریه کنم.
یا که نه، میشود از اتاق نروی؟ همینجا بمانی،مثل همیشه آرام دستانم را نوازش کنی، گونه هایم را نوازش کنی، خستگی هایم را نوازش کنی، اشک هایم را نوازش کنی. شاید بخواهم گریه کنم.
#صادق_اسماعیلی_الوند
میشود وقتی که از اتاق رفتی، پرده را بکشی، در را ببندی، تلوزیون را خاموش کنی، گوشی را خاموش کنی، برق را خاموش کنی، دنیا را خاموش کنی؟ شاید بخواهم گریه کنم.
یا که نه، میشود از اتاق نروی؟ همینجا بمانی،مثل همیشه آرام دستانم را نوازش کنی، گونه هایم را نوازش کنی، خستگی هایم را نوازش کنی، اشک هایم را نوازش کنی. شاید بخواهم گریه کنم.
#صادق_اسماعیلی_الوند
@asheghanehaye_fatima
همین است
که گوشمالی می دهندت
شهرهای بزرگ، خانه های کوچک
پنجره های باز، پرده های آویخته
و تختی که شب ها
با گریه های زنی هم آغوش است
آری، همین است
که به بازگشت کسی امیدوار
و از برگشت عمری که می رود نا امید
چه فرق است
میان زنی که گلستان مو از شقیقه اش آویزان
و زنی با گیسوان بافته و بوی بهاران
و زنی که لب هایش، هندسه ای دقیق
و تویی که تعداد بوسه هایم را از بری
چیست بگو
تا نترسم از دوباره عاشق شدن
و پژمردن شاخه های گل در کمد
به گمانم
که آدم ها فقط یکبار عاشق می شوند
و عشق های بعدی
تنها رونوشتی از خاطراتشان است
شاید
که همین است
#صادق_اسماعیلی_الوند
همین است
که گوشمالی می دهندت
شهرهای بزرگ، خانه های کوچک
پنجره های باز، پرده های آویخته
و تختی که شب ها
با گریه های زنی هم آغوش است
آری، همین است
که به بازگشت کسی امیدوار
و از برگشت عمری که می رود نا امید
چه فرق است
میان زنی که گلستان مو از شقیقه اش آویزان
و زنی با گیسوان بافته و بوی بهاران
و زنی که لب هایش، هندسه ای دقیق
و تویی که تعداد بوسه هایم را از بری
چیست بگو
تا نترسم از دوباره عاشق شدن
و پژمردن شاخه های گل در کمد
به گمانم
که آدم ها فقط یکبار عاشق می شوند
و عشق های بعدی
تنها رونوشتی از خاطراتشان است
شاید
که همین است
#صادق_اسماعیلی_الوند