عاشقانه های فاطیما
785 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
از نامه‌های #نیما به همسرش #عالیه

محبتِ من تو را جذب می‌کند. یقین بدار تمام قلب‌ها مثل قلب شاعر آفریده نشده است. ضعف و شدت در تمام اشیاء مشاهده می‌شود. پس هیچ‌کس مثل من، تو را دوست نخواهد داشت.

عالیه! میل داری امتحان کن. تاریخ و آثار شعرای بزرگ را بخوان. مسلّم خواهد شد که قلب مبدأ همه‌چیزهاست و هیچ‌کس مثل آن شعرا نتوانسته است حساسیت به خرج داده باشد. بعد از آن نظرت را رو به جمعیت پرتاب کن:

غالب اشخاص خوش‌لباس و خوش‌هیکل را خواهی دید که بدجنس، بی‌محبت و بی‌وفا هستند. پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد.

موج‌های دریا که در وقت طلوع ماه و خورشید اینقدر قشنگ و برازنده است، کی توانسته است به آن اعتماد کند و روی آن بیفتد؟ ولی کوه محکم، اگرچه به‌ظاهر خشن است، تمام گل‌ها روی آن قرار گرفته‌اند.

- بیا! بیا! روی قلب من قرار بگیر!


#نیما_یوشیج


@asheghanehaye_fatima
‏تو
روشنیِ قلبِ منی .

خودم را به هدر نداده‌ام ...




چرا شعله‌های قلب این‌قدر ممتد است؟!
این آتش چرا خاکستر نمی‌شود؟

به من بگو انسان چرا دوست می‌دارد...؟





از میان #نامه‌های #نیما_یوشیج
به همسرش " عالیه "

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تَلاجَن سایه‌ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم…

شعر «تو را من چشم در راهم» از #نیما_یوشیج با صدای #غزاله_علیزاده

@asheghanehaye_fatima
فکر را پَر بدهید
و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر
فکر باید بپرد
برسد تا سر کوه تردید
و ببیند که میان افق باورها
کفر و ایمان چه به هم نزدیکند
"فکر اگر پَر بکشد"
جای این توپ و تفنگ، این‌همه جنگ
سینه‌ها دشت محبت گردد
دستها مزرع گل‌های قشنگ
"فکر اگر پر بکشد"
هیچ‌کس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست
همه پاکیم و رها...



👤#نیما_یوشیج
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
۱۳ دی ۱۳۳۸
درگذشت #نیما_یوشیج
#معرفی_شاعر


فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر
فریاد من رسا
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می‌زنم.
فریاد می‌زنم!


#علی_اسفندیاری ( #نیما_یوشیج)
(زادهٔ ۲۱ آبان ۱۲۷۶ مازندران -
درگذشته ۱۳ دی ۱۳۳۸ تهران )
بنیانگذار شعرنو

نامبرده که در دهکدهٔ یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد ملقب به پدر شعرنو است.
نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه، که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خودِ نیما بر هنر خویش نهاده ‌بود.
تمام جریان‌های اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین می‌دانند و او را هم ‌پایهٔ شاعران سمبولیست بنام جهان می‌شمارند. وی همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام «روجا» چاپ شده‌است. او با بهره‌گیری از عناصر طبیعی با بیانی رمزگونه به ترسیم سیمای جامعه پرداخته است.
نیما تا دوازده‌سالگی در زادگاهش، در دل طبیعت زندگی کرد. ۱۲ساله بود که به‌همراه خانواده به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچه‌ها کناره‌گیری می‌کرد و به‌گفته خودِ نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می‌کردند و پس از مدتی با تشویق یکی از معلم‌هایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول شد و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد. نیما، شعر بلند افسانه را به نظام وفا، معلم قدیمی اش تقدیم کرده است. پس از پایان تحصیلات در مدرسه سن‌لویی، نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد، اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضاء می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناسنامه نام وی نیما خان یوشیج ثبت شده‌است.
دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف بود با توفان‌های سهمگین سیاسی ـ اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تأسیس جمهوری سرخ گیلان که روح حساس نیما نمی‌توانست از این توفان‌های اجتماعی بی‌تأثیر بمانَد. نیما ازنظر سیاسی تفکر چپ‌گرایانه داشت و با نشریه ایران سرخ، یکی از نشریات حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) که برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر می‌شد همکاری قلمی داشت. ازجمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود.
نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ ازدواج کرد. همسر وی، عالیه جهانگیر، فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود. حاصل این ازدواج، که تا پایان عمر دوام یافت، فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی می‌کند. شراگیم در سال ۱۳۲۱ به‌دنیا آمد.
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفته‌نامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه‌های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه‌هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷) آغاز شد و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد. او در ۶۴ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییر ناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرهایش تحول بخشد.
این شاعر بزرگ، درحالی‌که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تأثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش، بهجت‌الزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته‌است.

@asheghanehaye_fatima
کسی سوال میکند
بخاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی تو را بهانه می‌کنم...

#نیما_یوشیج

@asheghanehaye_fatima


خاموش شبی است. هر چه تنهاست.

#نیما_یوشیج

@asheghanehaye_fatima
فکر را پر بدهید
و نترسید که از سقف عقیده برود بالاتر
فکر باید بپرد
برسد تا سر کوه تردید
و ببیند که میان افق باورها
کفر و ایمان چه به هم نزدیکند .

فکر اگر پر بکشد
جای این توپ و تفنگ ، این همه جنگ
سینه ها دشت محبت گردد ،
دستها مزرع گل های قشنگ....

فکر اگر پر بکشد
هیچکس کافر و ننگ و نجس و مشرک نیست
همه پاکیم و رها ...


#نیما_یوشیج

@asheghanehaye_fatima
دردا که نگشت هر کسی محرم ما
آگاه نشد به دل ز بیش و کم ما

آنی که نشاندمش سخن‌ها در گوش
دیدم کـه ز دور خنـده زد بـر غـم ما

#نیما_یوشیج

@asheghanehaye_fatima
❑ «خروس می‌خواند»


قوقولی قو! خروس می‌خواند
ازدرون نهفت خلوتِ ده،
از نشیب رهی که چون رگ خشک،
درتن مردگان دواند خون.
می‌تَند بر جدار سرد سحر
می‌تراود به هرسوي هامون.

با نوایش از او ره آمد پُر
مژده می‌آورد به گوش آزاد
می‌نماید رهش به آبادان
کاروان را در این خراب‌آباد.

نرم می‌آید
گرم می‌خواند
بال می‌کوبد
پر می‌افشاند.

گوش بر زنگ کاروان صداش
دل بر آوای نغز او بسته است.
قوقولی قو! بر این ره تاریک
کیست کو مانده؟ کیست کو خسته است؟

گرم شد از دمِ نواگر او
سردی‌آور شب زمستانی
کرد افشای رازهای مگو
روشن‌آرای صبح نورانی.

با تنِ خاک بوسه می‌شکند
صبح نازنده، صبح دیر سفر
تا وی این نغمه از جگر بگشود
وز ره سوز جان کشید به در.

قوقولی قو! زخطّه‌ی پیدا
می‌گریزد سوی نهان شبکور،
چون پلیدی دروج کز درِ صبح
به نواهای روز گردد دور.
می‌شتابد به راه مرد سوار
گرچه‌اش در سیاهی اسب رمید
عطسه‌ی صبح در دماغ‌اش بست
نقشه‌ی دلگشای روز سفید.

این زمانش به چشم
همچنانش که روز
ره بر او روشن
شادی آورده است
اسب می‌راند.

قوقولی قو! گشاده شد دل و هوش
صبح آمد. خروس می‌خواند.

همچو زندانی شب چون گور
مرغ از تنگی قفس جَسته است.
در بیابان و راهِ دور و دراز
کیست کو مانده؟ کیست کو خسته است؟

۲ آبان ۱۳۲۵

#نیما_یوشیج
@asheghanehaye_fatima
اگر گوگل سرچ کنید کوتاه ترین داستان جهان براتون داستانی ۶‌کلمه ای از #همینگوی و میاره:

"For sale: baby shoes, never worn
برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده

و یا این داستان ۶ کلمه ای از #آلیستر_دنیل:
هیچ حواسم نبود،
دو فنجان ریختم...

در حالی که #نیما_یوشیج با ۵‌ کلمه به زیبا ترین شکل تونسته رکورد و بشکنه
"دیدمش
گفتم منم
نشناخت او..."


@asheghanehaye_fatima
.نسیم خنکی که موهایت را تکان می‌دهد،
صدایِ من است!
بارها از تو می‌گذرد و
تو او را نخواهی شناخت....

👤#نیما_یوشیج
📎بسیار زیبا


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر و دکلمه


ــ  هست شب ...  #نیما_یوشیج

ــ دکلمه :  #شراگیم_یوشیج ( فرزند نیما )




هست شب یک شبِ دَم کرده و
خاک
رنگِ رخ  باخته است ...

باد ،  نوباوه‌ی ابر ،  از بَرِ کوه
سوی من تاخته است .


هست شب ،
همچو وَرم کرده تَنی گرم در اِستاده هوا ،

هم اَزین روست  نمی‌بیند اگر
گمشده‌ای  راهش را ...

با تَنَش گرم ، بیابانِ دراز
مُرده را مانَد در گورش تنگ
به دل سوخته‌ی من مانَد
به تنم خسته که می‌سوزد از هیبتِ تب !

هست شب ... آری ،  شب ...

@asheghanehaye_fatima
Ay Adamha
Soheil nafisi
🎼●آهنگ: «آی آدم‌ها»

🎙‌●آواز و آهنگ‌:
#سهیل_نفیسی

شعر: #نیما_یوشیج [ ۲۱ آبان ۱۳۷۶ – ۱۳ دی ۱۳۳۸ ]

‍ آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندان‌اید!
یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان.

@asheghanehaye_fatima
از #نامه‌هایِ #نیما_یوشیج به همسرش :

به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد.
به جایی پا بگذار که زیرِ پایِ تو نلغزد.

موج‌هایِ دریا که در وقتِ طلوعِ ماه و خورشید این‌قدر قشنگ و برازنده است، چه کسی توانسته است به آن اعتماد کند و رویِ آن بیفتد؟
ولی کوه محکم، اگر چه به ظاهر خشن است، تمامِ گل‌ها رویِ آن قرار گرفته‌اند.
بیا! بیا رویِ قلبِ من قرار بگیر.


@asheghanehaye_fatima
.

به تـو که می‌رسم،مکث می‌کنم!
انگار در زیبایی ‌ات،
چیزی جا گذاشته‌ام
مثلاً در صدایت آرامش،
یا در چشم‌ هایت زندگی...



#نیما_یوشیج
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
من دلم سخت گرفته است از این
میهمانخانهء مهمان‌کشِ روزش تاریک
که به جان هم نشناخته
                             انداخته است
                            چند تن ناهموار
                            چند تن خواب‌آلود
                           چند تن ناهُشیار...!!!


                   #نیما_یوشیج


@asheghanehaye_fatima
.

از کجا شروع کنم؟ دلتنگی را به چه طریق می‌توان جمع کرد؟ من این راه را بلد نیستم.

از نامه‌های #نیما_یوشیج به لادن
برگرفته از کتابِ #نامه_های_نیما_یوشیج

@asheghanehaye_fatima
▪️

ببین کوه‌ها را چقدر آسوده ایستاده‌اند. ابرها را که چطور بدون دنباله ناپدید می‌شوند. هیچ موجودی مثل انسان، بدبختی را به انواع وسائل برای خودش تهیه نمی‌کند.

#نیما_یوشیج
دنیا خانه من است

@asheghanehaye_fatima