عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
‏عشق اگر عشق باشد ریشه‌اش مثل درخت گردو چنان در جان زمین پنجه می‌گشاید که فرصت به گیاه دیگر نمی‌دهد.

#عباس_معروفی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

ناجی، دست های توست نگاهش کن
ببین چه بی رحمانه زیباست!
و این نشانی من است ، نشانه ی من
از میان آن همه پریزاد پرپر و
حرفها که بر دلم ماند نفس می زنم
تا خود را به کوچه ی اقاقیا برسانم
گل من ..!
با همین دستها حرفها دارم
برای تک تک دکمه هایت

#عباس_معروفی


@asheghanehaye_fatima
.
پدر خیال می‌کرد آدم وقتی
در حجره‌ی خودش تنها باشد، تنها ست...
نمی‌دانست که تنهایی را
فقط در شلوغی می‌شود حس کرد

#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
به جای پيرهن
زندگی‌ام را تنت می‌کنم
دلم را گوشه‌ی واژگانم گره می‌زنم
راه نرو...!
تو به جانِ آویخته‌ام بوسه بزن
تا دستان زندگی خط بخورد...!


#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
می خواستم سر هر پیچ
یک شعر بکارم بزنی به موهات
که وقتی برابر آیینه می ایستی
هیچ چیزی
جز دست های من
بر سینه ات دل دل نکند...



#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا به حال مرا
زیر نفس‌های خودت
گمگشته
دیده بودی؟


#عباس_معروفی


@asheghanehaye_fatima
من خوب می دانم که زندگی یکسر
صحنه بازی است، من خوب می دانم،
اما بدان که همه برای بازی های حقیر
آفریده نشده‌اند.

#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
دلم میخواست چیز محکمی به او بگویم که بداند چقدردوستش دارم
گفتم: تو مسیح ِمنی...

#عباس_معروفی


@asheghanehaye_fatima
.

همیشه دلم خواسته بدانم
لحظه‌های تو بی من
چطور می‌گذرد؟
وقتی نگاهت می‌افتد به برگ
به شاخه
به پوست درخت
وقتی بوی پرتقال می‌پیچد
وقتی باران تنها تو را خیس می‌کند
وقتی با صدایی
برمی‌گردی پشت سرت
من نیستم...

#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
سیگاری آتش زدم و یکهو غم بزرگی توی سینه‌ام چنگ انداخت!
مثل سیگاری که ذره ذره تمام می‌شود یا آدم را تمام می‌کند.


#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
▪️

حتی یک نفر را نداشتم که با او درد دل کنم و از حسینا برایش حرف بزنم. کسی باشد که به او بگویم دوستش دارم، می‌فهمی؟ می‌دانی عشق یعنی چی؟ خیال نمی‌کنم بفهمی. هیچکس نمی‌داند من چه حالی دارم، هیچکس. دلم از تنهایی می‌پوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار می‌شود. آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید، غم انگیز نیست؟!

- سال بلوا
#عباس_معروفی


@asheghanehaye_fatima
تقصیر کسی نیست. روزگار نکبتی شده، آنقدر که آدم دلش می‌خواهد مدام به خاطره‌هایش چنگ بیندازد و آن جاها دنبال چیزی بگردد؛ یاد بچگی‌ها و سایه‌‌ی بعد از ظهر و توت‌های کال روی آجرِ فرش، صدای نامفهوم دوره گردها، انگار خواب بوده و حسرتش حالا به بزرگی یک حشره‌ی‌ چسبنده روی سینه آدم می‌ماند.

#عباس_معروفی
🎞️در دنیای تو ساعت چند است


@asheghanehaye_fatima
از ته چاه
    تا بازار آدم فروشان
که برادران غیورم تدارک دیدند
      ردی به جاست
   ای معمای خاموش!
   ای حماسه‌ی آغوش!
از شبی که همچون ماه
سر از پیرهن پاره پاره‌ام درآوردی
          و من
  عزیز سرزمینت شدم
ردی به جاست
ای تلألو نارنج در غفلت ترنج!
        ای شب آفتابی!
  شمارش سود و زیان انگشتان کجا؟
      رد عاشقی کردنِ تن و جان کجا؟




  #عباس_معروفی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
با این نوشته‌ی #عباس_معروفی تضمینی دلش رو می‌بری؛ میگه:


"‏حتی یک نفر در این دنیا شبیه تو نیست
نه در نفس کشیدن،
نه در نفس نفس نفس زدن،
و نه از قشنگی نفس مرا بند آوردن!"


@asheghanehaye_fatima
▪️

گفت : بی معرفت .!!
چجوری عواطف و خاطرات را قورت دادی؟
هسته‌ی آلبالو که نبود ...

#عباس_معروفی


@asheghanehaye_fatima
سرشار از بوی تنش بودم...
طعم دهن و جای دست هاش ...
در وجودم مثل نبض می زد...
می‌کوبید...
چیزی جادویی...
آن جادوی ابدی ...
که تمام زشتی ها...
بدی ها ...
و کژی های دنیا را از یادم می‌برد...
خالص می شدم...
شیشه می شدم ..
و تن خود را در تن او می دیدم ...
و او را از خودم عبور می دادم...
به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت ...!!!

#عباس_معروفی


@asheghanehaye_fatima
‌این‌ها همه دلتنگی بود؟
که روزها و شب‌ها
پشت پلک‌هام قورت دادم؟

چرا به من نگفته بودی
نبودنت قامتم را تکیده می‌کند؟

#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
خیال قشنگی ست؛
شنیدن صدای خش خش برگ ها،
بر زیر پاهایمان...
قدم زدن دو نفره مان، در پاییز!
اما هنوز؛
نه تو آمده ای،
نه پاییز...

#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
گاهی خیال بوده ام
گاهی توهم،
گاهی تجردی تنها
میان آدم ها
سایه ای از خودم
ک دنبال تو میگشتم ..

#عباس_معروفی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به انگشتهایت بگو
لبهای مراببوسند
به انگشتهایت بگو
راه بیفتند روی صورتم
توی موهام قدم زدن در این شب گرم حالت را خوب میکند
گل من گاهی نفس عمیق بکش
ونگذار تنم ازحسودی بمیرد.

#عباس_معروفی


@asheghanehaye_fatima