عاشقانه های فاطیما
808 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
.
هر روز با روشنایی گیتی بازی می‌کنی.
زوار ظریف، در گُل و در آب سر می‌رسی.
تو، سرتر از این سرِ کوچکِ سفیدی هستی
که هر روز به‌سانِ خوشه‌یی
میانِ دست‌هایم می‌فشارم.

به هیچ‌کس نمی‌مانی از آن هنگام
که دوست‌ات دارم.
بگذار بگسترانمت میانِ گل‌دسته‌های زرد.
چه‌کسی نام‌ات را با حروفی از جنسِ دود میانِ ستارگانِ جنوب می‌نویسد؟
آه، بگذار تو را آن‌طور به‌ خاطرت بیاورم
که بودی، پیش از آنی که باشی.

ناگهان باد می‌غرد و به پنجره‌ی بسته‌ام می‌کوبد.
آسمان تور فشرده‌یی‌ست مملو از ماهی‌هایی سایه‌‌وار
تمامی بادها، تمامی‌شان، دیر یا زود، برای کوبیدن به این‌جا می‌آیند.
باران جامه از تن به در می‌کند.

پرندگان در حالِ گریزند.
باد. باد.
تنها علیه نیروی آدمیان می‌توانم به جدال برخیزم
توفان برگ‌های تیره را می‌چرخاند و
تمامِ قایق‌هایی را که دیشب در یوغِ آسمان بودند، به راه می‌اندازد.

تو این‌جایی. نمی‌گریزی.
تا به آخرین فریادم پاسخ دهی.
طوری بر من بپیچ که انگار ترسیده‌یی.
گرچه، هرازگاهی، سایه‌یی مرموز از میانِ چشم‌هایت گذر می‌کند.

و اکنون، حتا همین الان، دلبرک‌ام، برایم پیچ‌امین‌الدوله می‌آوری
و پستان‌هایت عطری خوش گرفته‌اند.
در حالی‌ که باد دل‌گیر می‌تازد و پروانه‌ها را سلاخی می‌کند، 
من دوست‌ات دارم و شعف‌ام لب‌های هم‌چو آلوی سرخ‌ات را به دندان می‌گیرد.

چه رنجی متحمل شده‌یی برای عادت به من
به روحِ تنها و وحشی‌‌ من
به نام‌ام که همه را از خود رمانده است.
بارها سوختن نخستین ستاره را
به‌وقتِ بوسیدن‌ِ چشم‌هامان
و سرزدنِ بادبزن گونه‌ی شفق را
بالا سرمان دیده‌ایم.

کلمات‌ام نوازش‌گرانه بر تو فرو‌می‌افتند
دیرهنگامی‌ست که اندامِ صدف‌‌وارِ آفتابی‌ات را دوست دارم
و حتا بر این باورم که عالم از آنِ توست.
برایت از کوه
گل‌های خندان، گل‌های زنگوله‌یی،
فندق و سبدهای جنگلی بوسه خواهم آورد.
می‌خواهم با تو آن کنم که بهار
با درختانِ گیلاس می‌کند.

#پابلو_نرودا [ Pablo Neruda / شیلی، ۱۹۷۳-۱۹۰۴ ]



@asheghanehaye_fatima
 گمگشتگی

باری گم گشتم در دستانت
دژی بودند لبانم،
دلتنگِ فتحی شگرف وُ شیدای هماغوشی‌.
و پیش آمدم
کمرت پادشهی بود وُ
دستانت، طلیعه‌ی لشکری
و چشمانت، جان‌پناهی.
.
#آدونیس
ترجمه #صالح_بوعذار
کتاب «صحنه و آینه‌ها»


@asheghanehaye_fatima
Majnoon
Reza Nikfarjam
🎼●آهنگِ: «غریبِ دریا»

🎙●با صدای
: #رضا_نیک‌فرجام

من غریبِ دریا
نشسته این‌جا
به انتظارت و بی‌قرارت
که باز آیی و رخ نمایی
بگو کجایی

@asheghanehaye_fatima
⚜️⚜️⚜️⚜️

جز عشق که می تواندم، این دل،
۔ این آینه - از غبار بزداید؟
بر روی من - این همیشه در دوزخ۔
یک پنجره از بهشت بگشاید؟



جز عشق که می تواند از چشمت،
یک شعله به خرمن شب اندازد؟
- این شب که هزار خیمه ى گلگون
از خون دل ستاره، در مازد _


جز عشق که می تواند از دستم
بین من و خویشتن پلی بندد؟
تا خاک ز خاکدان رها گردد
تا ذرّه به آفتاب پیوندد



جز عشق، که جز تو نیست، آری، تو!
ای دوست! که عشق بی تو خواهد مرد۔
آیا که پرندگان عاشق را،
تا باغ و بهار راه خواهد برد؟



آیا که به باغ یاد خواهد داد،
جز عشق، ترانه شکفتن را؟
با گل ؛ نشکفته ناز کردن را
با بلبل از نیاز گفتن را |



جز عشق که با نسیم خواهد گفت
تا خواب سپیده دم، برآشوبد؟
تا هر گل سرخ را کند بیدار،
یک یک در سبز باغ ها؛ کوبد



جز عشق که جز تو نیست، آیا «من»
این مرده چگونه زنده خواهد شد؟
این بغض چگونه خواهدش ترکید؟
وین گریه، چگونه خنده خواهد شد؟



جز عشق؟نه عشق،بعد از این جز دوست
یعنی جز تو که دوستت دارم
آیا که به زندگیم خواهد بست؟،
ای دوست! که دوستیت شد کارم.



شد کارم، آفتاب روشن را
در خنده آفتابی ات دیدن
مستی را، نشئه را، رهایی را
در گیسوی شرابی ات دیدن



شد کارم تاکه نامه هایت را،
با بوسه و چشم و دست بنگارم
- هر بوسه در این مقام اگر حرفی است
من با لب تو بسی سخن دارم -



شد کارم تا چنان که می باید
جز شخص تو با کسی نیامیزم
یعنی همه کس تویی و تا هستم
از هرکه به غیر توست بگریزم



آمیخته باشم آن چنان با تو
گویی که نفس به هستی آمیزد
من تو شوم و تو من، من و تو، ما
بیگانگی از میانه برخیزد.



دیوانه ى جذبه ى توای دریا!
جاری شدن سوی تو، شد کارم
بگشای آغوش، رود می آید،
با زمزمه های «دوستت دارم».

#حسین_منزوى
#عزیز_روزهام

⚜️⚜️⚜️⚜️
@asheghanehaye_fatima
عشق من! خواب سحرگاهی نوشینـم باش
شادی وسوسه ای در دل غمگینـم باش

خرمن زلف در آغوش من افشان كن و باز
زینت بستر و زیبایی بالینم باش

هم چو خورشید كه مشّاطه ی آفاق شود
پرده ای افكن و شب بشكن و آذینم باش

اختری خُرد چه با ظلمت من خواهد كرد؟
تو بر آی از افق و خوشه ی پروینم باش

تا كَنم كوه غم از جا، نه كم از فرهادم
تیشه بسپار به دست من و شیرینم باش

#حسین_منزوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
رازی است در آن چشم سیاهت ، بِنَمایش

شعری نسرودست نگاهت ، بِسُرایش

خوش می چرد آهوی لبت ، غافل از این لب

این لب که پلنگانه کمین کرده برایش

سیبی است زنخدان بهشتیت که ناچار

پرهیز مرا می شکند وسوسه هایش

گستر دگی سینه ات آفاق فلق هاست

مرغی است لبم ، پر زده اکنون به هوایش

آغوش تو ای دوست ! دَرِ باغ بهشت است

یک شب بدر آی از خود و بر من بگشایش
▄ ▄ ▄

هر دیده که بینم به تو می سنجم و زشت است

چشمی که تو را دید ، جز این نیست سزایش !

دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد

ترسد که کنی روزی از این بند رهایش

وصل تو ، خودِ جان و همه جان جوان است

غم نیست اگر جان بستانی به بهایش

بانوی من ، اندیشه مکن ، عشق نمرده است

در شعر من ، این سان که بلند است صدایش

#حسین_منزوی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
روی
تو را
و یاس و سحر را
کنار هم
هر روز دیده ام
با این سه تابناک
دل و جان خویش را
سوی بهشت نور و طراوت کشیده ام
ای خوش تر از سپیده دم
ای خوب تر ز یاس
تا با منی چه کار به یاس و سپیده دم!


#فریدون_مشیری
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
شوق توام باز گریبان گرفت
اشک دوان آمد و دامان گرفت

سهل بود ترک دو عالم، ولی
ترک رخ و زلف تو نتوان گرفت

جان منی، بی تو نفس چون زنم
زانکه مرا بی تو دل از جان گرفت

عارض او تا بدر آورد خط
خرده بسی بر مه تابان گرفت

دل طلب کعبه روی تو کرد
حلقه آن زلف پریشان گرفت

بی مه رخسار و شب زلف او
خاطرم از شمع شبستان گرفت

خسرو بیدل ز دو عالم برست
وز دو جهان دامن جانان گرفت

امیرخسرو دهلوی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
گذشت صحنه‌ی بوسیدنت که از رویا
نگاه شیفته‌ی دوربین عقب‌تر بود
تو رفته بودی و ماه از پی‌‌ تو می‌آمد
برای دیدن فردا... زمین عقب‌تر بود

به روح آینه _جادو شدی_ اثر کردی
گذشتی از دل آتش‌فشان، خطر کردی
سوار بال کدام اژدها سفر کردی؟
که از تو افعی دیوارچین عقب‌تر بود

و آن شب از تو چه گفتند رود و جنگل و کوه؟
که من به سوی تو می‌آمدم گروه‌گروه
برای کشف جهان تو با تنی مجروح
گذشتم از شب و میدان مین عقب‌تر بود

پریده بود هزاران کبوتر از دهنم
جلوتر از خود من می‌دوید آمدنم
بغل گرفت تو را اشتیاق پیرهنم
که دست‌های من از آستین عقب‌تر بود

دلم به عشق تو بود آشنا، به غم نه هنوز
گذشته بودم از آیینه‌، از عدم نه هنوز
تو باورم شده بودی ولی خودم نه هنوز
که شک من به جهان از یقین عقب‌تر بود

صدا زدی که کجا می‌روی؟ به شب برگرد
و بوسه‌بوسه همین راه را به لب برگرد
من این طرف‌تر از اندیشه‌ام، عقب برگرد...
و هر چه آمدم، آن سرزمین عقب‌تر بود...



#سعید_مبشر



@asheghanehaye_fatima
خوب است که بر این سیّاره همیشه کسی هست که به کس دیگری فکر می کند.
شک نکنید، فکر بکنید همین حسِ آرامِ خوشایند است که قدم های آدمی را در امتدادِ صبح استوار می کند.

#سیدعلی_صالحی

@asheghanehaye_fatima
حتما کسی را در زندگی دوست بدارید.
چیزی را، حتی!
فرصت بسیار کم است.
همین که چشم‌هامان را ببندیم و روی تخت دراز بکشیم، دیر یا زود خوابمان میبرد و یک روز کمتر عاشق بوده‌ایم. اما قرار هم نیست دلمان را خرجِ بیهوده کنیم... آدم‌ها گاهی از نگرانیِ گلدانِ آب نخورده، سفر را دیرتر می‌روند!
دلبستگی آدم را بزرگ می‌کند. حتما قرار نیست آدم به آدم عاشقی کند...
جمعه، برای کسانی که دوست داشتن بلد نیستند غمگین است!

- صابر ابر
@asheghanehaye_fatima
🌱

می‌گویم آقا سید محمود! خاک بر دهانم! زبانم لال!
نکند گیس بورها و چشم آبی های فرنگی دلتان را بلرزاند.به همان امامزاده داوودی که باهم رفتیم ، به همان جدّتان قسم ، دق میکنم ها!

قسمتی از نامه پریدخت به سیدمحمود

پریدخت 📚
#حامد_عسکری
@asheghanehaye_fatima
.

#آنا_گاوالدو یجا تو یکی از کتاباش میگه   :

به خودم گفتم، راحت باش، یک دلِ سیر گریه کن، بعد اشک هایت را خشک کن، دستمال‌ات را کنار بگذار، به هیکل بزرگ ماتم زده ات تکانی بده و صفحه جدیدی را باز کن، به چیز دیگری فکر کن، راه بیفت و همه چیز را از نو شروع کن.


@asheghanehaye_fatima
دوستت دارم مالِ کیست؟
آن‌که می‌گوید
یا آن‌که می‌شنود...

#حسن_آذری

@asheghanehaye_fatima
دستِ تو  یاسِ نوازش
    در سَحَرگاهِ بهاری
ای همه آرامش از تو
   در سَر اَنگُشتَت چه داری ...؟!


با منِ ویرانه از درد
دستِ تو اما چه‌ها کرد
ای که با معنای دیگر
   عشق را آموزگاری ...




      # اردلان_سرفراز



@asheghanehaye_fatima
بزار نادیده بگیرن همه ی از خود گذشتن هاتو
بزار بگن از خوبی خودشونه که خوبی می کنی
بزار سکوت هاتو بزارن پای حرفی برای گفتن نداشتنت
اصلا بزار هرچی می خوان بگن!
تو خودت خوب میدونی کجا وایستادی
کجا امیدواری دادی وقتی امیدی نبود
کجا باور کردی وقتی همه ی باورهات خورد شده بود
کجا باز احترام گذاشتی وقتی دلیلی برای احترام وجود نداشت
کجا بزرگوار بودی و بخشیدی و خندیدی
بخاطر  ارزشمند بودن خودت
باور داشتن خودت
تکیه گاه بودن خودت
پس به خودت خیلی افتخار کن 🤍
.
#عادل_دانتیسم
@asheghanehaye_fatima
آری، خورشیدی است انسان
وقتی که دوست می‌دارد
همه چیز را می‌بیند،
همه چیز را می‌ستاید ...
دوست که نمی‌دارد
خانه‌ای است تاریک
که در آن چراغکی دود می‌کند ...

#فردریش_هولدرلین


@asheghanehaye_fatima
گاهی هم تکه‌ها یکی یکی برمی‌گردند سر جایشان. گاهی هم تکه‌هایی که یک روز از جایشان خارج شده بودند، همه آنچه پراکنده شده بود، همه آنجه طوفان از جا کنده بود و به دور دست‌ها برده بود،  آرام آرام می‌آیند و سر جایشان قرار می‌گیرند. تکه‌های گمشده‌ای که وقتی برمی‌گردند هر کدام درسی به ما می‌آموزند. یکی یادمان می‌دهد که حواس پرت‌مان را درمان کنیم، یکی یادمان می‌دهد که نیکخواه را از بد‌خواه تشخیص دهیم، یکی درک‌مان را از زیبایی و زشتی تصحیح می‌کند.
وقت‌های خوش زندگی گاهی اینطور از راه می‌رسند، همراه تکه‌هایی که یکی یکی سر جایشان قرار می‌گیرند.


#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima