.
مرا در ظرفی قرار دادند
سپس به من گفتند: سازگار شو!
اما من آب نیستم
من از گل آسمانی سرشته شدم
و اگر ظرف ام گنجایش رشد مرا نداشته باشد
در هم میشکند !
✍ #احمد_مطر
@asheghanehaye_fatima
مرا در ظرفی قرار دادند
سپس به من گفتند: سازگار شو!
اما من آب نیستم
من از گل آسمانی سرشته شدم
و اگر ظرف ام گنجایش رشد مرا نداشته باشد
در هم میشکند !
✍ #احمد_مطر
@asheghanehaye_fatima
با خودمان می گوییم،
عادت می کنیم و با صراحت زیادی،
این جمله را تکرار می کنیم.
آن چیزی که هیچ کس نمی پرسد،
این است که:
"به چه قیمتی عادت می کنیم؟"
#دخمه
#ژوزه_ساراماگو
@asheghanehaye_fatima
عادت می کنیم و با صراحت زیادی،
این جمله را تکرار می کنیم.
آن چیزی که هیچ کس نمی پرسد،
این است که:
"به چه قیمتی عادت می کنیم؟"
#دخمه
#ژوزه_ساراماگو
@asheghanehaye_fatima
بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخرهها
کنار رودخانههای کمعمق
بیا با من زندگی کن
تا میوهی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود
برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرتمان کند
دوباره به میان برفها
و حفرههای درونمان
لبریز شود از
ناگواریها
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد
از تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفرههای درونمان
لبریز شود از برف
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد
و پرندگان آواز بخوانند.
#جان_یائو
#آزاده_کامیار (مترجم)
@asheghanehaye_fatima
تا بنشینیم
روی صخرهها
کنار رودخانههای کمعمق
بیا با من زندگی کن
تا میوهی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود
برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرتمان کند
دوباره به میان برفها
و حفرههای درونمان
لبریز شود از
ناگواریها
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد
از تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفرههای درونمان
لبریز شود از برف
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد
و پرندگان آواز بخوانند.
#جان_یائو
#آزاده_کامیار (مترجم)
@asheghanehaye_fatima
فواره وار سربه هوایی و سربه زیر
چون تلخی شراب دل آزار و دلپذیر
ماهی تویی و آب، من و تنگ، روزگار
من در حصار تنگ و تو در مشت من اسیر
مرداب زندگی همه را غرق می كند
ای عشق همّتی كن و دست مرا بگیر
ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر
شیرینی فراق کم از شور وصل نیست
گر عشق مقصد است خوشا لذت مسیر
چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی كن و با زندگی بمیر
#فاضل_نظری
@asheghanehaye_fatima
چون تلخی شراب دل آزار و دلپذیر
ماهی تویی و آب، من و تنگ، روزگار
من در حصار تنگ و تو در مشت من اسیر
مرداب زندگی همه را غرق می كند
ای عشق همّتی كن و دست مرا بگیر
ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر
شیرینی فراق کم از شور وصل نیست
گر عشق مقصد است خوشا لذت مسیر
چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی كن و با زندگی بمیر
#فاضل_نظری
@asheghanehaye_fatima
دیشب که تا گرداب راندم ساحلم گم بود
وز ورطه تا ورطه تلاطم در تلاطم بود
چون صبح برگشتم به ساحل عشق را دیدم
کز سنگ وصخره با لطافت در تجسّم بود
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
وز ورطه تا ورطه تلاطم در تلاطم بود
چون صبح برگشتم به ساحل عشق را دیدم
کز سنگ وصخره با لطافت در تجسّم بود
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
درود بزرگمنشان و نیک سیرتان رخشان اندیشه!
پگاهتان خوش نگار و دلنواز؛
آرزومند تک تک آرزوهای زیبایتان هستم و سپاسگزار همراهی پرمهرتان...
درس امروز
خوشحال باشید نه به این دلیل که همه چیز خوب است، بلکه به این دلیل که میتوانید خوبیها را در همه چیز ببینید.
@asheghanehaye_fatima
# صبح
پگاهتان خوش نگار و دلنواز؛
آرزومند تک تک آرزوهای زیبایتان هستم و سپاسگزار همراهی پرمهرتان...
درس امروز
خوشحال باشید نه به این دلیل که همه چیز خوب است، بلکه به این دلیل که میتوانید خوبیها را در همه چیز ببینید.
@asheghanehaye_fatima
# صبح
مأوای ما گلبرگ کوچکی ست
بازمانده از باغی دور
با هزار زمستان دیوانه اش در پی
و سهم ستاره از آفتاب
تنها تبسم پنهانی ست
که در انعکاس تکلم شب جاری ست.
خدایا از آن پرندهی کوچک سبز اگر خبر داری
بهار امسال را پر از سلام و ترانه کن ..
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
بازمانده از باغی دور
با هزار زمستان دیوانه اش در پی
و سهم ستاره از آفتاب
تنها تبسم پنهانی ست
که در انعکاس تکلم شب جاری ست.
خدایا از آن پرندهی کوچک سبز اگر خبر داری
بهار امسال را پر از سلام و ترانه کن ..
#سیدعلی_صالحی
@asheghanehaye_fatima
#پائولو_کوئیلو:
هیچ زمان نمی توانی قلبت را خاموش كنی، حتی اگر وانمود كنی كه به حرفهایش گوش نمی دهی، او آنجا در سینه ی تو خواهد بود و مدام آنچه را كه درباره ی زندگی و دنیا می اندیشد تكرار خواهد كرد
@asheghanehaye_fatima
هیچ زمان نمی توانی قلبت را خاموش كنی، حتی اگر وانمود كنی كه به حرفهایش گوش نمی دهی، او آنجا در سینه ی تو خواهد بود و مدام آنچه را كه درباره ی زندگی و دنیا می اندیشد تكرار خواهد كرد
@asheghanehaye_fatima
Man Va Tou
Habib
🎼●آهنگ: «من و تو»
🎙●خواننده و آهنگساز: #حبیب_محبیان
●شعر: #حمید_مصدق
با من اکنون چه نشستنها؟ خاموشیها؟
با تو اکنون چه فراموشیهاست؟
چه کسی میخواهد
من و تو «ما» نشویم؟
خانهاش ویران باد!
@asheghanehaye_fatima
🎙●خواننده و آهنگساز: #حبیب_محبیان
●شعر: #حمید_مصدق
با من اکنون چه نشستنها؟ خاموشیها؟
با تو اکنون چه فراموشیهاست؟
چه کسی میخواهد
من و تو «ما» نشویم؟
خانهاش ویران باد!
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من به خود میگویم:
«چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا، آتشِ عشقِ تو خاکستر کرد؟»
با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها؛
با تو اکنون چه فراموشیهاست.
چه کسی میخواهد
من و تو «ما» نشویم
خانهاش ویران باد!
من اگر «ما» نشوم، تنهایم
تو اگر «ما» نشوی، خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو مُشتِ رسوایان را وانکنیم.
من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمیخیزند.
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟!
چه کسی با دشمن بستیزد؟...
#حمید_مصدق
📺●سرباز اوکراینی شعری از حمید مصدق را میخواند
@asheghanehaye_fatima
«چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا، آتشِ عشقِ تو خاکستر کرد؟»
با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها؛
با تو اکنون چه فراموشیهاست.
چه کسی میخواهد
من و تو «ما» نشویم
خانهاش ویران باد!
من اگر «ما» نشوم، تنهایم
تو اگر «ما» نشوی، خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو مُشتِ رسوایان را وانکنیم.
من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمیخیزند.
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟!
چه کسی با دشمن بستیزد؟...
#حمید_مصدق
📺●سرباز اوکراینی شعری از حمید مصدق را میخواند
@asheghanehaye_fatima
به که پیغام دهم ؟
به شباهنگ ، که شب مانده به راه ؟
یا به انبوه کلاغان سیاه ؟
به که پیغام دهم؟
به پرستو که سفر میکند از سردی فصل ؟
یا به مرغان نوک چیده ی مرداب گناه ؟
به که پیغام دهم؟
دست من ، دست تو را میطلبد
چشم من ، تو را میجوید
لب من ، نام تو را میخواند
پای من ، راه تو را میپوید
به که پیغام دهم ؟
بی تو از خویش ، تنفر دارم
دل من باز ، تو را میخواهد
#شمس_لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
به شباهنگ ، که شب مانده به راه ؟
یا به انبوه کلاغان سیاه ؟
به که پیغام دهم؟
به پرستو که سفر میکند از سردی فصل ؟
یا به مرغان نوک چیده ی مرداب گناه ؟
به که پیغام دهم؟
دست من ، دست تو را میطلبد
چشم من ، تو را میجوید
لب من ، نام تو را میخواند
پای من ، راه تو را میپوید
به که پیغام دهم ؟
بی تو از خویش ، تنفر دارم
دل من باز ، تو را میخواهد
#شمس_لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رفته ای
و تنها خاطره ای
که به جا مانده
دست های من هستند
نمی توانم دور بریزمشان
#مهدی_اشرفی
@asheghanehaye_fatima
رفته ای
و تنها خاطره ای
که به جا مانده
دست های من هستند
نمی توانم دور بریزمشان
#مهدی_اشرفی
@asheghanehaye_fatima
کفر ...
خدایا تو بوسیدهای هیچگاه،
لب سرخ فام زنی مست را؟
ز وسواس لرزید دندان تو،
به پستان کالش زدی دست را
خدایا دلت خواست تا نیمه شب،
به فنجان نافش بریزی شراب
لب خویش بر جام نافش نهی،
بنوشی بدان سان که گردی به خواب
خدایا تو لرزیده ای هیچگاه
به محراب گم رنگ چشمان او
شنیدی تو بانگ دل خویش را
ز تاریکی سینهی تنگ او
خدایا شبی شد که مدهوش و مست،
ره خانهی خویش را گم کنی
بکوبی در روسپی خانهها،
به میخانهها سجده بر خم کنی
خدایا تو هیچ از زنی خواستی
که تا صبح خوابد در آغوش تو
سحر مست برخیزی از بسترش،
گناهش بود جمله بر دوش تو
خدایا شب تیرهی تیرماه
گرفتهاست شهوت گریبان تو
کنی روی سوی خوابگاه زنی،
تپد قلب و بر لب رسد جان تو
خدایا تو گرییده ای هیچگاه
به دنبال تابوتهای سیاه
ز چشمان خاموش پاشیدهای
به چشم کسی خون بجای نگاه
تو ای ایزد رانده از دردها،
چه دانی که احساس و اندوه چیست
شبی گر بیایی به میخانهها،
بگویی خدای شما کیست کیست
دریغا تو احساس اگر داشتی،
دلت را چو من مفت میباختی
برای خود ای ایزد بی خدا،
خدایی دگر نیز میساختی!
#نصرت_رحمانی
@asheghanehaye_fatima
خدایا تو بوسیدهای هیچگاه،
لب سرخ فام زنی مست را؟
ز وسواس لرزید دندان تو،
به پستان کالش زدی دست را
خدایا دلت خواست تا نیمه شب،
به فنجان نافش بریزی شراب
لب خویش بر جام نافش نهی،
بنوشی بدان سان که گردی به خواب
خدایا تو لرزیده ای هیچگاه
به محراب گم رنگ چشمان او
شنیدی تو بانگ دل خویش را
ز تاریکی سینهی تنگ او
خدایا شبی شد که مدهوش و مست،
ره خانهی خویش را گم کنی
بکوبی در روسپی خانهها،
به میخانهها سجده بر خم کنی
خدایا تو هیچ از زنی خواستی
که تا صبح خوابد در آغوش تو
سحر مست برخیزی از بسترش،
گناهش بود جمله بر دوش تو
خدایا شب تیرهی تیرماه
گرفتهاست شهوت گریبان تو
کنی روی سوی خوابگاه زنی،
تپد قلب و بر لب رسد جان تو
خدایا تو گرییده ای هیچگاه
به دنبال تابوتهای سیاه
ز چشمان خاموش پاشیدهای
به چشم کسی خون بجای نگاه
تو ای ایزد رانده از دردها،
چه دانی که احساس و اندوه چیست
شبی گر بیایی به میخانهها،
بگویی خدای شما کیست کیست
دریغا تو احساس اگر داشتی،
دلت را چو من مفت میباختی
برای خود ای ایزد بی خدا،
خدایی دگر نیز میساختی!
#نصرت_رحمانی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جنگ
🎼●آهنگ: «لغو جنگ»
■با صدای کودک اوکراینی: #آنا_دراگا
آنجا که جنگ باشد جایی برای بازی بچهها نیست
جایی که جنگ باشد نمیتوان گل چید!
@asheghanehaye_fatima
🎼●آهنگ: «لغو جنگ»
■با صدای کودک اوکراینی: #آنا_دراگا
آنجا که جنگ باشد جایی برای بازی بچهها نیست
جایی که جنگ باشد نمیتوان گل چید!
@asheghanehaye_fatima
و غمها دستهدسته میآیند
بادهای درد، دلم را محاصره میکنند
و تو پناه آخر میمانی
و چیزی غیر از تو نیست جز نابودی.
وتأتي الهموم جموعاً.. جموعاً
تحاصرُ قلبي، رياح الألم!
وتبقين أنت الملاذ الأخير
ولا شيء بعدك غير العَدَمْ!
■#فاروق_جویدة
■برگردان: #فارس_الخیال
@asheghanehaye_fatima
بادهای درد، دلم را محاصره میکنند
و تو پناه آخر میمانی
و چیزی غیر از تو نیست جز نابودی.
وتأتي الهموم جموعاً.. جموعاً
تحاصرُ قلبي، رياح الألم!
وتبقين أنت الملاذ الأخير
ولا شيء بعدك غير العَدَمْ!
■#فاروق_جویدة
■برگردان: #فارس_الخیال
@asheghanehaye_fatima