عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
گفتم: «بمان!» و نماندی
رفتی،
بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی!
گفتم:
نردبان ترانه تنها سه پله دارد:
سکوت و
صعودُ
سقوط!
تو صدای مرا نشنیدی
و من
هی بالا رفتم، هی افتادم!
هی بالا رفتم، هی افتادم...
تو می دانستی که من از تنهایی و تاریکی می ترسم،
ولی فتیله فانوس نگاهت را پایین کشیدی!
من بی چراغ دنبال دفترم گشتم،
بی چراغ قلمی پیدا کردم
و بی چراغ از تو نوشتم!
نوشتم، نوشتم .



#نصرت_رحمانی

@asheghanehaye_fatima
ای دوست
این روزها
با هرکه دوست می‌شوم، احساس می‌كنم
آنقدر دوست بوده‌ایم كه دیگر
وقت خیانت است...


#نصرت_رحمانی

@asheghanehaye_fatima
.

شيرين
سوگلی عشق
بالا بلند
گيسو کمند
از لابلای جنگل مژگانم
از ماورایِ  منشورهای  سرشکم
رنگين‌کمان مرمر عريانت
تطهير ميکند ، امواج چشمه را

شيرين
جام شرابِ پير
ای طاقه‌‌ی حرير
اين چشمه‌سار ، راهی دراز بُريده
از شيب تا نشيب پريده
تا مرمر بدنت را در بازوان تشنه کشيده
قلبش با قلب تيشه‌ي فرهاد ، بی شکيب تپيده
بنگر به چشمه‌سار
فرياد آتش است
خون خورده تيشه‌ای
با صخره‌های سخت به حال نيايش است
زيباييت مدام به حد ستايش است
از قطره تا حباب
از برکه تا سراب
خواهان خواهش است
چون بيستون که زير تيشه‌ي فرهاد
در کارگاهش است



#نصرت_رحمانی

@asheghanehaye_fatima
.

ای نازنین
اندوه اگر که پنجه به قلبت زد
تاری ز موی سپیدم
در عود سوز بیفکن
تا عشق را بر آستانه درگاه بنگری

#نصرت_رحمانی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی میان بازوان تو
از عشق رویینه می‌شوم
اسفندیارِ عاشقانِ جهانم


#نصرت_رحمانی

@asheghanehaye_fatima
صبـح می‌آيد و من
در آينه موی خود را
شانه خواهم کرد


قصه‌ی بيدادِ شب را
با سپيدِ صب‍ـحدم
افسانه خواهم کرد.

#نصرت_رحمانی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
لیلی!
بی‌خط‌وخال باش
با من بیا که خوب‌ترینم
با من که آبروی عشقم
با من که شعرم..، شعرم..، شعرم!
وای...
در من وضو بگیر
سجاده‌ام، بایست کنارم
رو کُن به من که قبله‌ی عشاقم
وآن‌گه نماز را،
با بوسه‌ای بلند، قامت ببند!

لیلی!
با من بودن خوب است،
من می‌سرایمت!


#نصرت_رحمانی | √●بخشی از یک شعر

@asheghanehaye_fatima
نصرت! چه می کنی سر این پرتگاه ژرف
با پای خویش، تن به دل خاک می کشی
گم گشته ای به پهنه تاریک زندگی
نصرت! شنیده ام که تو تریاک می کشی

*

نصرت! تو شمع روشن یک خانواده ای
این دست کیست در رهِ بادت نشانده است؟
پرهیز کن ز قافله سالار راه مرگ
چون، چشم بسته بر سر چاهت کشانده است!

*

بیش از سه ماه رفته که شعری نگفته ای
ای مرغ خوش نوا ز چه خاموش گشته ای؟
روزی به خویش آیی و بینی که ای... دریغ
با این همه هنر، تو فراموش گشته ای!

*

هر شب که مست دست به دیوار می کِشی
از خواب می جهد پدرت، آه... می کِشد!
نجوا کنان به ناله سراید: "که این جوان
گردونه امید به بیراه می کشد"

*

دیشب ملیحه دختر همسایه طعنه زد:
"آمد دوباره شاعر بد نام شهر ما!"
مادر!... بس است... وای... فراموش کن مرا
باید که گفت: شاعر ناکام شهر ما!

*

مادر! به تنگ آمده ام از دست ناکسان
دست از سرم بدار، نمی دانی چه می کشم
دردیست بر دلم که نگنجد به عالمی
این درد، کِی به گفته در آید که می کشم؟

*

نصرت! از آن مردم خویشی، نه مال خود
زنهار! تیرگی زند راه نام تو
هر گوش ، منتظر به سرود تو مانده است!
" نصرت!"شرنگ مرگ نریزد به جام تو!


#نصرت_رحمانی
@asheghanehaye_fatima
.
لیلی
وقتی که پاک می‌کنی خط چشم‌ات را
دیوارهای این شب سنگین را
درهم شکسته وای... که بیداد می‌کنی.
وقتی که پاک می‌کنی خط چشم‌ات را
در باغ‌های سبز تن‌ات شب را
آزاد می‌کُنی

لیلی!
بی‌مرز باش.
دیوار را ویران کن،
خط را به حالِ خویش رها کُن،
بی‌‌خط باش
با من بیا...، همیشه‌ترین باش!!

■شاعر: #نصرت_رحمانی [  ۱۳۷۹ - ۱۳۰۸ ]

√●بخشی از شعرِ «من آبروی عشق‌ام»

@asheghanehaye_fatima
گفتم که “عشق چیست ؟”
تهی کرد جام و گفت :
بر هر کسی به شیوه ای این داستان گذشت !


#نصرت_رحمانی

@asheghanehaye_fatima
از دور و دیر او را می‌شناسم
شناخت اگر به آگاهی از حال و رفتار و کردار کسی محدود باشد بی‌گمان راهی دور نرفته و سخنی به یاوه نبافته‌ام.
با او دم زده  اندوه برده  و شادی چشیده‌ام. با او زیستن  در قلب ملتی زیستن  و در او زیستن از جهانی دوری گرفتن بود.
این‌چنین به او نزدیک بوده‌ام.
به کودک ولگرد و تنهایی می‌ماندم که کنار کوچه‌های غبارآلود و کثیف به روی خاک با سرانگشت‌اش خط می‌کشد، خطی مخدوش. این خطوط گنگ، خطوط سرنوشت او و من بود.
این خطوط نشان‌دهنده‌ی دورانی از دست رفته است و این خط را من ادامه دهنده‌ام.
اگر درباره‌ی خود سخنی گفته‌ام همان صیقل دادن و زنگار به خاکستر از قلب زدودن است تا او را بهتر بشود در من تماشا کرد.
اما اگر تو به جهنم می‌روی
اشعار مرا هم با خود ببر!


بخشی از مقدمه‌ی کتاب ترمه/
#نصرت_رحمانی


@asheghanehaye_fatima
بگشای بندِ موی، بیفشان
شب را میانِ شب

#نصرت_رحمانی

@asheghanehaye_fatima
.

گفتم که «عشق چیست؟» تهی کرد جام و گفت:
بر هرکسی به شیوه‌ای این داستان گذشت ...!


#نصرت_رحمانی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
ای نازنین
اندوه اگر که پنجه به قلبت زد
تاری ز موی سپیدم
در عود سوز بیفکن
تا عشق را بر آستانه درگاه بنگری


#نصرت_رحمانی

@asheghanehaye_fatima
.

چگونه باورمان شد که
عشق درمان است؟
چگونه؟ آه
هنوز خاطره‌ها می‌جوند دل‌ها را
چو زخم‌های گرسنه.


#نصرت_رحمانی


@asheghanehaye_fatima
.


هرگز نمی توان
گُل زخم های خاطره ای را زقلب کَند

که در این سیاه قرن
بی قلب زیستن
آسان تر است ز بی زخم زیستن

قرنی که قلب هر انسان
چندیدن هزار بار کوچکتر است
از زخم های مزمن و رنجی که می‌کشد.


#نصرت_رحمانی


@asheghanehaye_fatima
ای معشوق
ای محالِ صادق
ممکن شو
شانه هایم عطش بوسه های تو را کم دارند
غافلگیرم کن ...


#نصرت_رحمانی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
هنگام بدرقه ی عشق
پیراهنی چنان سفید به تن کن
که گویا برهنه ای ! ...


#نصرت_رحمانی


@asheghanehaye_fatima
تندی از بوسه های تو می روید
شعر از لبان من
قانون عشق چنین است
باید گذر کنم
" معصوم و پاک تر زِ سیاووش از شعله زار جنگلِ مژگانت "
اما دریغ و درد
کسی با من این نگفت
کز نی نی سیاه دو چشمت حذر کنم
تندی از بوسه های تو می روید
شعر از...

#نصرت_رحمانی

@asheghanehaye_fatima
‌این شعر نیست آتش خاموش معبدی ‌ست
این شعر نیست قصه احساس سنگ‌هاست
این شعر نیست نقش سرابی ست در کویر
این شعر نیست زندگی گنگ رنگ هاست

‌‌گر شعر بود بر لب خشکم نمی‌نشست
گر شعر بود از دل سردم نمی‌رمید
گر شعر بود درد مرا فاش می‌نمود
گر شعر بود تیغ به زخمم نمی‌کشید

‌این شعر نیست لاشه ی مَردی‌ ست پای دار
این شعر نیست خون شهیدی ست روی راه
این شعر نیست رنگ سیاهی ست در سپید
این شعر نیست رنگ سپیدی ست در سیاه

‌گر شعر بود مونس چنگ و رباب بود
گر شعر بود از دل خود می‌زدودمش
گر شعر بود بر لب یاران سرود بود
گر شعر بود نیمه شبی می‌سرودمش

#نصرت_رحمانی

@asheghanehaye_fatima