عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
تنهایم
نیمی از من زنی ست
که نیم دیگرم را
در آغوش گرفته است


#مهدی_اشرفی
کتاب: #افراد
نشر: #نیماژ

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


دكمه اي در پيراهن يارم هست
كه هنوز دستم به آن نرسيده
براي او
پيراهني از وصال دوختم
از من گرفت
اما نپوشيده آن را دور انداخت
اين پيراهن را به چه كسي بدهم؟
پيراهني كه
همچون گل هاي رنگارنگش
سرشار از مهر است
روي دست هايم ماند
دست هايي كه حلقه اي از خاطره هاست
اين دست ها را به كسي بدهم ؟
روزگار من سياه است
چون چراغي خاموش شده
و او چون زنبوري كه پريده و رفته
اما عسل خاطره ها را جا گذاشته
اين عسل را به چه كسي بدهم ؟
آنهايي را كه رفته اند صدا نخواهم كرد
حتي اگر كسي نباشد كه دردهايم را ببيند
حتي آن نگاهي را
كه زخمي در سينه ام كاشت و رفت .
اما اين زخم را به چه كسي بدهم ؟
غم تنهايي بيشتر
وشب ، درازتر شده است.
راهي در پيش دارم
با پلي كه پيش ترها شكسته است
اين راه را به چه كسي بدهم ؟

#نصرت_كسمنلي
#شاعر_آذربایجان 🇦🇿
ترجمه:
#غلامرضا_طريقي
نشر:
#نیماژ
@asheghanehaye_fatima


روز را به جمعه پیوند زدن
گل را بی وسوسه
در ایستگاه
انداختن...

شجاعت.
ادامه ی سخن زن روبرویی ست
می نوشد و نابینا می شود
رها می شود.

آدم
در ایستگاه
با وسوسه گل را بر می دارد
زن گل را می گیرد
و در حافظه ی آدم گم می شود.


#احمد_رضا_احمدی
کتاب:
#می_گویند_بیرون_از_این_اتاق_برف_می_بارد
نشر: #نیماژ
شب به پایان راهش نزدیک می شود
ما را
هرگز خوابی نیست
بیدار می مانیم تا سپیده دمان
منتظر می مانیم
تا خورشید چکش اش را
بر تارک خانه ها بکوبد
منتظر می مانیم
تا خورشید
چکش اش را
بر پیشانی های مان بکوبد
بر قلب های مان بکوبد
آن قدر بکوبد
تا صدا شود
آن قدر تا صدا شنیده شود
صدایی دیگر گونه
چرا که سکوت
پر از صدای گلوله هایی ست
که نمی دانیم از کجا شلیک می شوند .

#یانیس_ریتسوس
#شاعر_یونان🇬🇷
ترجمه :
#بابک_زمانی
کتاب :
#نفس_عمیق
#نیماژ


عکس :
#عباس_کیارستمی
از مجموعه ی :
#جاده_ها

@asheghanehaye_fatima
آینه دختر را می سوزاند
دختری بزک کرده از مژگان تا سینه ها
تنهای تنها در آینه
و تابستان بال های سختش را مچاله می کند .

زیر میوه ی طلایی هسته ای وجود دارد
سر شار از خاکستر سرخ
و گل سرخی با باری سنگین و دلپذیر
گلبرگ های صیقلی اش را می ریزد .

اتاق سرشار است
از عطر فراموش کار گل های مادری اش
اسبت را زین کن باکره ی ناپاک
از بنفشه و نرگس .

زره ات را فراموش نکن
زره ای از پیچک و یاسمن
زیرا که تنها همین برایت مانده برای جنگ
در آفتاب و برف
و عرق و خون خشن
_اگر آسمان بی امان صاعقه زند
بر ران های آزاد و اسطوخودوس وار تو _
شهسوار بزرگ شهوت رانی .

#آلن_برن
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه :
#اصغر_نوری
کتاب :
#شب_بامن_ازتو_حرف_میزند
#نیماژ


@asheghanehaye_fatima
در حسرت گردنت
چي مي كشد شالگردن ؟
تا زمستانِ سالِ بعد


#الياس_علوی
کتاب: #حدود
نشر: #نیماژ

@asheghanehsye_fatima
@asheghanehaye_fatima




هیچ آوازی نشنیدیم
کاش نوازنده زودتر می آمد
هیچ میوه ای نخوردیم
کاش میوه ها را زودتر می دیدیم
میزبان خمیازه کشید
چراغ ها و خنده ها را بلعید
دست از پا درازتر
به خودمان‌بر می گردیم که بمیریم
چه زود مهمانی تمام شد
ما تازه آمده بودیم!



#رسول_یونان
کتاب #چه_زود_مهمانی_تمام_شد
نشر #نیماژ
@asheghanehaye_fatima




با من از دست هايت
از پيشانی ات
و از آفتاب تندی كه بر آن می تابد
از پيراهنت بگو
كه باد به سينه ات می چسباند آن را
وقتی در ميان خوشه های گندم ايستاده ای
و فكر زمستان پيش رو
به گرمای آغوش من می كشاندش
بوی گندم ويرانم می كند
بوی وحشی بازوانت ويرانم می كند
با من از خاك مزرعه ات حرف بزن
وبگذار
شعرهايم
تب تند تنت را داشته باشد
تب خاكی را كه سرزمين من است.

#شكريه_عرفانی
#شاعر_افغانستان 🇦🇫
کتاب:
#اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند
نشر:
#نیماژ
@Asheghanehaye_fatima



مشخص نیستند
نه جای زخم هایت
نه آنان که زخمت زده اند
به برکه ها می مانی عزیزم
و هر سنگ که زخمی ات می کند
در تو آرام می شود.
زخم ها زیباترت کرده اند...
چون برکه ها
که با سنگ‌های خوابیده در بسترشان
زیباترند.

#حسن_آذری
کتاب:
#بادها_کجا_می_میرند
نشر :
#نیماژ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بگذار نوازشت کنم
با این که می دانم
این دست
خیابانی ست
که به پنج کوچه ی بن بست می رسد


#مهدي_اشرفي
کتاب:
#اتاق_پرو
نشر:
#نیماژ

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from دستیار
.

دستم که تو را لمس کرده
بهتر خواهد شد .

همان ساعت ها
در همان هوا زنگ می زنند
و دوباره دست به دست هم
ما را از هم جدا می کنند .

اما خاطره ی نزدیکی تو
جوهری تازه است
که بی وقفه سراغش خواهم رفت
تا در برابرم
نوری دیگر و سایه یی دیگر بگسترانم .

اشتیاقم به تو
ابری مبهم است که حالا
ستاره های تازه یی از آن می چینم .

وعده های تن تو
مرا قبل از گل دادنم به صلیب می کشند
و حالا با شبح سبک تو
به خواب می روم اینجا
همراه قلم و اندیشه .

#آلن_برن
#شاعر_فرانسه🇫🇷
ترجمه :
#اصغر_نوری
کتاب :
#شب_بامن_ازتو_حرف_میزند
#نیماژ


@asheghanehaye_fatima