عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
بوسیدمش!
دیگر
هراس نداشتم
جهان پایان یابد
من از جهان
سهمم را گرفته بودم..!

#احمد_رضا_احمدی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


صدای تو خوب است
در صدای تو
قایق‌ های نورس
رشد می‌ کنند
می‌ رسند
کشتی می‌ شوند
کشتی از بندر عبور می‌ کند
به صدای تو می‌ رسد
و سکوت توست
که کشتی ذوب می‌ شود
قایق می‌ شود
با قایق به خانه می‌ رسیم
سیاره‌ ای از گرما
به اتاق من میهمان می‌ شود.

#احمد_رضا_احمدی
من نمی دانم چرا هر کسی را صدا کردم،
هر کس را دوست داشتم،
ناگهان
در خم کوچه گم شد...


#احمد_رضا_احمدی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


روز را به جمعه پیوند زدن
گل را بی وسوسه
در ایستگاه
انداختن...

شجاعت.
ادامه ی سخن زن روبرویی ست
می نوشد و نابینا می شود
رها می شود.

آدم
در ایستگاه
با وسوسه گل را بر می دارد
زن گل را می گیرد
و در حافظه ی آدم گم می شود.


#احمد_رضا_احمدی
کتاب:
#می_گویند_بیرون_از_این_اتاق_برف_می_بارد
نشر: #نیماژ
@asheghanehaye_fatima



همیشه هراسم آن بود
که صبح از خواب بیدار شوم
با هراس به من بگویند
فقط تو خواب بودی
بهار آمد و رفت...

از خواب بیدار می شوم می پرسم بهار کجا رفت؟
کسی جواب مرا نمی دهد
سکوت می کنند!

در پشت اتاقم باران می بارد
می پرسم شاید این باران ِ بهار است
کسی جواب مرا نمی دهد
سکوت می کنند!

پنجره را که باز می کنم
باران تمام می شود
در آینه چهره ام را نگاه می کنم
آرام آرام چهره ام پیر می شود
از پنجره زمین را نگاه می کنم
خیس است و ساکت
بر تن لباس می کنم ، به کوچه می آیم
از نخستین عابر که در باران بدون چتر می دود
می پرسم
شما عبور ِ بهار را در این کوچه ندیدید؟
عجله دارد ، فقط می گوید نه !
از همسایه ها دلگیر هستم....

#احمد_رضا_احمدی
@asheghanehaye_fatima



«من ترا سرتاسر نبودم»

من خودم را پوشیدم
فصل نبود
در لباس بی‌فصل

من ترا سرتاسر نبودم
من تو بودم
من ترا خوب گفتم
که گلهای شمعدانی را پوشیدم.

اتاق من دیگر سفید است
گلدان اکنون خالی است
مرا دوست بدار
گلدان گل می‌دهد
اتاق سفیدتر می‌شود
مرا دوست بدار
گلدان گل می‌دهد
اتاق سفیدتر می‌شود
مرا دوست بدار.

من در اتاق سفید
ترا خفته ام
ترا پوشیده ام
سفیدی را صدا نمی‌کنم.
مرا دوست بدار.


#احمد_رضا_احمدی
@asheghanehaye_fatima



زیباترین قول تو این است
که هرگز باز نخواهی آمد
زاده ی قول تو هستم
در غبار

پس می دانم
که رنج در خانه است
در انتها ی پله ها خانه دارد
تنها انزوای من است
که در باران مرا شکر می کند
که تا صبح فردا
زنده هستم
چرا
تمام هفته را با پاروی شکسته
در خانه ماندم
خانه کوچک بود
در خلوتی خانه
از میان همه ی عادت ها
و سوگند ها
فقط تو را صدا کردم

زیباترین قول تو این است
که هرگز باز نخواهی آمد

#احمد_رضا_احمدی
کتاب:
#سبک_نمی‌شود_این_وقت
نشر:
#تهران
@asheghanehaye_fatima






ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻮﺍﻥ
ﻛﻪ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ
ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻏﺮﻭﺏ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﻔﻨﺪ
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺷﺎﻋﺮﻡ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﯾﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﻣﺎﺩﺭﻡ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻮﺍﻥ
ﺩﺭ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ
ﺳﻔﺮﻩ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﺮﺍﯼ ﻓﻬﺮﺳﺖ ﻋﻤﺮ ﻣﻦ
ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﭘﯽ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﻮﺩ
ﻛﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻮﺍﻥ
ﺍﺯ ﯾﻚ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﯾﻚ ﺷﺐ
ﮔﺮﯾﻪ ﻛﻨﺪ
ﺷﻔﺎﯼ ﻣﻦ
ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﯾﻚ ﻏﺮﻭﺏ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ
ﺍﻧﺘﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﮔﻢ ﺷﺪ
ﻣﺎﺩﺭﻡ
ﺩﺭ ﺍﯾﻮﺍﻥ
ﻭﻗﻮﻉ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺩﻭ ﺗﻦ
ﻣﻦ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ
ﺣﺪﺱ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺁﻣﯿﺨﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﺑﺮ ﺑﻮﺩﻡ
ﺯﺑﺎﻧﻢ ﻟﻜﻨﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﻗﺪﺭ ﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ
ﭘﺲ
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﻛﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﻢ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻋﺎﺭﺽ ﺷﺪ
ﻗﺪﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻟﻄﻒ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺗﻮ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ

#احمد_رضا_احمدی
@asheghanehaye_fatima



دستانش از من بود
اما بر تنش‌ آویخته بود
می گفتم : باز گردیم ، شب را ستایش کنیم
که به ما در تاریکی
پناه داد ...


#احمد_رضا_احمدی
(روزی برای تو خواهم گفت)
تمام دست تو روز است
و چهره‌ات گرما
نه سکوت دعوت می‌کند
و نه دیر است
دیگر باید حضور داشت
در روز
در خبر
در رگ
و در مرگ...

#احمد_رضا_احمدی
#شعر

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




شتاب مکن
که ابر بر خانه ات ببارد 
و عشق 
در تکه ای نان گم شود 
هرگز نتوان 
آدمی را به خانه آورد 
آدمی در سقوط کلمات 
سقوط می کند 
و هنگامی که از زمین برخیزد 
کلمات نارس را 
به عابران تعارف می کند 
آدمی را توانایی 
عشق نیست 
در عشق می شکند و می میرد!


#احمد_رضا_احمدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دستانش از من بود
اما بر تنش‌ آویخته بود
می گفتم : باز گردیم ، شب را ستایش کنیم
که به ما در تاریکی
پناه داد ...


#احمد_رضا_احمدی
(روزی برای تو خواهم گفت)

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



دستانش از من بود
اما بر تنش‌ آویخته بود
می گفتم : باز گردیم ، شب را ستایش کنیم
که به ما در تاریکی
پناه داد ...


#احمد_رضا_احمدی
#روزی_برای_تو_خواهم_گفت
در كنار تو در كوچه
چهار فصل سال ناگهان گل دادند !
نرگسى در چشمان تو
گل سرخى بر لبان تو
شقايق بر گيسوان تو
اقاقيايى در دستان تو
و من در پيشگاه تو سكوت كردم ..!

#احمد_رضا_احمدی


@asheghanehaye_fatima