@asheghanehaye_fatima
دكمه اي در پيراهن يارم هست
كه هنوز دستم به آن نرسيده
براي او
پيراهني از وصال دوختم
از من گرفت
اما نپوشيده آن را دور انداخت
اين پيراهن را به چه كسي بدهم؟
پيراهني كه
همچون گل هاي رنگارنگش
سرشار از مهر است
روي دست هايم ماند
دست هايي كه حلقه اي از خاطره هاست
اين دست ها را به كسي بدهم ؟
روزگار من سياه است
چون چراغي خاموش شده
و او چون زنبوري كه پريده و رفته
اما عسل خاطره ها را جا گذاشته
اين عسل را به چه كسي بدهم ؟
آنهايي را كه رفته اند صدا نخواهم كرد
حتي اگر كسي نباشد كه دردهايم را ببيند
حتي آن نگاهي را
كه زخمي در سينه ام كاشت و رفت .
اما اين زخم را به چه كسي بدهم ؟
غم تنهايي بيشتر
وشب ، درازتر شده است.
راهي در پيش دارم
با پلي كه پيش ترها شكسته است
اين راه را به چه كسي بدهم ؟
#نصرت_كسمنلي
#شاعر_آذربایجان 🇦🇿
ترجمه:
#غلامرضا_طريقي
نشر:
#نیماژ
دكمه اي در پيراهن يارم هست
كه هنوز دستم به آن نرسيده
براي او
پيراهني از وصال دوختم
از من گرفت
اما نپوشيده آن را دور انداخت
اين پيراهن را به چه كسي بدهم؟
پيراهني كه
همچون گل هاي رنگارنگش
سرشار از مهر است
روي دست هايم ماند
دست هايي كه حلقه اي از خاطره هاست
اين دست ها را به كسي بدهم ؟
روزگار من سياه است
چون چراغي خاموش شده
و او چون زنبوري كه پريده و رفته
اما عسل خاطره ها را جا گذاشته
اين عسل را به چه كسي بدهم ؟
آنهايي را كه رفته اند صدا نخواهم كرد
حتي اگر كسي نباشد كه دردهايم را ببيند
حتي آن نگاهي را
كه زخمي در سينه ام كاشت و رفت .
اما اين زخم را به چه كسي بدهم ؟
غم تنهايي بيشتر
وشب ، درازتر شده است.
راهي در پيش دارم
با پلي كه پيش ترها شكسته است
اين راه را به چه كسي بدهم ؟
#نصرت_كسمنلي
#شاعر_آذربایجان 🇦🇿
ترجمه:
#غلامرضا_طريقي
نشر:
#نیماژ