همهی کسانی که فکر کردند مرا دفن کردند و آسودند،
نمیدانند من همیشه از خاکستر خود برمیخیزم...
#غاده_السمان
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
نمیدانند من همیشه از خاکستر خود برمیخیزم...
#غاده_السمان
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
انّی وُلدت
لکی أحبّک...
زاده شدم
تا تو را دوست بدارم...
#محمود_درویش
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
انّی وُلدت
لکی أحبّک...
زاده شدم
تا تو را دوست بدارم...
#محمود_درویش
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
هُل تريد أن تعرف سرّ قوّتي؟
لا أحد أحبّني حقاً قط...
میخواهی راز قدرت مرا بدانی؟
هیچکس هیچوقت واقعاً مرا دوست نداشت...
#غاده_السمان
#شاعر_سوریه
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
هُل تريد أن تعرف سرّ قوّتي؟
لا أحد أحبّني حقاً قط...
میخواهی راز قدرت مرا بدانی؟
هیچکس هیچوقت واقعاً مرا دوست نداشت...
#غاده_السمان
#شاعر_سوریه
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
لا أتذکّر إلا صوتك...
جز صدای تو را به یاد نمیآورم...
#نزار_قبانی
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
جز صدای تو را به یاد نمیآورم...
#نزار_قبانی
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
:
أعودُ إليك
لا تفتح الباب
افتح يديك....
::
به سوی تو بازمیگردم
در را باز نکن
آغوش بگشا...
#جوزف_حرب.
#شاعر_لبنان
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
أعودُ إليك
لا تفتح الباب
افتح يديك....
::
به سوی تو بازمیگردم
در را باز نکن
آغوش بگشا...
#جوزف_حرب.
#شاعر_لبنان
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
:
أن تقتلینی
و أن توقفینی عن الموت
هذا هو الحب...
بکشیام
و از مرگ بازم داری
عشق یعنی این...
#محمود_درویش
#شاعر_فلسطین
ترجمه: #اسماء_خواجهزاده 🌱
أن تقتلینی
و أن توقفینی عن الموت
هذا هو الحب...
بکشیام
و از مرگ بازم داری
عشق یعنی این...
#محمود_درویش
#شاعر_فلسطین
ترجمه: #اسماء_خواجهزاده 🌱
:
هَل رأيتَ الفَجر يطلع مِن أصابع مَن تحب؟
آیا دیدی سپیدهدم
از انگشتان او
که دوستش داری طلوع میکند؟
محمود درویش
#شاعر_فلسطین
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
هَل رأيتَ الفَجر يطلع مِن أصابع مَن تحب؟
آیا دیدی سپیدهدم
از انگشتان او
که دوستش داری طلوع میکند؟
محمود درویش
#شاعر_فلسطین
ترجمه:
#اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
كل العشّاق قالوا أحببنا!
لكن؛ هناك فرقٌ بين عاشق مات بحبه
وآخر نسيه فى أول محطة قطار
...
همهی عاشقان گفتند: ما دل باخته بودیم!
اما تفاوت است بین عاشقی که جان بر سر ِ عشق خود گذاشته
و عاشقی که در اولین ایستگاه قطار
آن را از یاد برده است
#فاروق_جويدة
#شاعر_مصر 🇪🇬
ترجمه: #اسماء_خواجهزاده
كل العشّاق قالوا أحببنا!
لكن؛ هناك فرقٌ بين عاشق مات بحبه
وآخر نسيه فى أول محطة قطار
...
همهی عاشقان گفتند: ما دل باخته بودیم!
اما تفاوت است بین عاشقی که جان بر سر ِ عشق خود گذاشته
و عاشقی که در اولین ایستگاه قطار
آن را از یاد برده است
#فاروق_جويدة
#شاعر_مصر 🇪🇬
ترجمه: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehsye_fatima.
هَل تريد أن تعرف سرّ قوّتی؟
لا أحد أحبّنی حقاً قط...
میخواهی راز قدرت مرا بدانی؟
هیچکس هیچوقت واقعاً مرا دوست نداشت...
#غاده_السمان
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
هَل تريد أن تعرف سرّ قوّتی؟
لا أحد أحبّنی حقاً قط...
میخواهی راز قدرت مرا بدانی؟
هیچکس هیچوقت واقعاً مرا دوست نداشت...
#غاده_السمان
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
مِن سوء حظي
نسيتُ أن الليل طويل
و مِن حسن حظك
تذكرتك حتى الصباح...
از بداقبالیام
فراموش کردم که شب دراز است
و از خوشاقبالیات
تا صبح تو را به خاطر آوردم...
#محمود_درویش
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
مِن سوء حظي
نسيتُ أن الليل طويل
و مِن حسن حظك
تذكرتك حتى الصباح...
از بداقبالیام
فراموش کردم که شب دراز است
و از خوشاقبالیات
تا صبح تو را به خاطر آوردم...
#محمود_درویش
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
چشمان تو دو پارهی اخگرند و من زمستان،
دو قطرهی اشکاند و من اشک،
برهها و آهوها و کبوترهایاند و من گرگ...
پرچم خود را بالا بردم تا بادها آن را بگدازند
و همانند روزگار چشمهایم تو را نگاه میکنند
چون شنیدهام
که رنج من در چشمهای تو به خواب میرود...
و دوستات خواهم داشت...
زیرا تو آن مه مهاجری
و من
آن باد که در پی مِه...
مرا دوست داشته باش...
★★★★★
عيناك جمرتان وأنا الشتاء
دمعتان وأنا الدمع
الخراف والغزلان والحمام وأنا الذئب..
أعليتُ رايتي لتلفحها الرياح، وكدهر تنظر عيناي
إليك
فقد سمعت في عينيك عذابي ينام وسأُحبّك لأنّك
الضباب المهاجر،
وأنا الريح وراء الضباب...
أحبّيني...
■●شاعر: #انسی_الحاج | أنسی الحاج | لبنان ● ۲۰۱۴-۱۹۳۷ |
■●برگردان: #اسماء_خواجهزاده
چشمان تو دو پارهی اخگرند و من زمستان،
دو قطرهی اشکاند و من اشک،
برهها و آهوها و کبوترهایاند و من گرگ...
پرچم خود را بالا بردم تا بادها آن را بگدازند
و همانند روزگار چشمهایم تو را نگاه میکنند
چون شنیدهام
که رنج من در چشمهای تو به خواب میرود...
و دوستات خواهم داشت...
زیرا تو آن مه مهاجری
و من
آن باد که در پی مِه...
مرا دوست داشته باش...
★★★★★
عيناك جمرتان وأنا الشتاء
دمعتان وأنا الدمع
الخراف والغزلان والحمام وأنا الذئب..
أعليتُ رايتي لتلفحها الرياح، وكدهر تنظر عيناي
إليك
فقد سمعت في عينيك عذابي ينام وسأُحبّك لأنّك
الضباب المهاجر،
وأنا الريح وراء الضباب...
أحبّيني...
■●شاعر: #انسی_الحاج | أنسی الحاج | لبنان ● ۲۰۱۴-۱۹۳۷ |
■●برگردان: #اسماء_خواجهزاده
وقتي عاشق به معشوق میگوید:
«تو را میپرستم»
- بیآنکه بداند - تصدیق میکند
عشق دین ِ دوم است...
★★★★★
حین يقول
العاشق لمعشوقته:
"اني أعبدك"
فإنّه يؤكد _دون أن يدري _
أن الحب ديانة ثانية...
■●شاعر: #نزار_قبانی
■●برگردان: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
«تو را میپرستم»
- بیآنکه بداند - تصدیق میکند
عشق دین ِ دوم است...
★★★★★
حین يقول
العاشق لمعشوقته:
"اني أعبدك"
فإنّه يؤكد _دون أن يدري _
أن الحب ديانة ثانية...
■●شاعر: #نزار_قبانی
■●برگردان: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
به تو میگویم بله
میگویم نه
میگویم بیا
میگویم برو
میگویم دوستات دارم
میگویم برایم مهم نیست
و همهی اینها را یکبار و در یک آن به زبان میآورم
و فقط تو همهی آنها را متوجه میشوی
و هیچ تناقضی بینشان نمیبینی
و قلبات به اندازهی کافی برای روشنایی و تاریکی
و تمام طیفهای نور و سایه جا دارد
حرفی نمانده
جز اینکه دوستات دارم
آن چاه عمیق و تاریک
که در آن سکنا گزیدهام را ترک میکنم
بالِ من باش
تا دوباره به سوی خورشید و شادمانی
و سینهی تو پرواز کنم
موهبتی است که زندهام
فقط برای اینکه بتوانم تو را دوست داشته باشم
و غمانگیز است در حالیکه میتوانم اینهمه دوستات داشته باشم
میمیرم
#غادة_السمان | سوریه، ۱۹۴۲ |
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
میگویم نه
میگویم بیا
میگویم برو
میگویم دوستات دارم
میگویم برایم مهم نیست
و همهی اینها را یکبار و در یک آن به زبان میآورم
و فقط تو همهی آنها را متوجه میشوی
و هیچ تناقضی بینشان نمیبینی
و قلبات به اندازهی کافی برای روشنایی و تاریکی
و تمام طیفهای نور و سایه جا دارد
حرفی نمانده
جز اینکه دوستات دارم
آن چاه عمیق و تاریک
که در آن سکنا گزیدهام را ترک میکنم
بالِ من باش
تا دوباره به سوی خورشید و شادمانی
و سینهی تو پرواز کنم
موهبتی است که زندهام
فقط برای اینکه بتوانم تو را دوست داشته باشم
و غمانگیز است در حالیکه میتوانم اینهمه دوستات داشته باشم
میمیرم
#غادة_السمان | سوریه، ۱۹۴۲ |
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_شاعر
#غسان_کنفانی
غسان فائز کنفانی، نویسنده و روزنامهنگار مشهور فلسطینی و یکی از اعضای رهبری جبههی مردمی برای آزادی فلسطین بود.
وی از نویسندگان توانای حوزهی اجتماعی فلسطین و ادبیات داستانی عربی بود که آثار تأثیرگذارش به دور از شعارزدگی، مفاهیم عمیقی را درباره زندگی بیان می کنند.
وی در ۹ آوریل سال ۱۹۳۶ در خانوادهای از طبقهی متوسط در "عکا" متولد شد. او سومین فرزند فائز عبدالرزاق بود که در جنبش ملی بر ضد اشغال بریتانیا فعالیت داشت. تحصیلات اولیه را در مدرسه فرانسوی زبان میسیونرهای کاتولیک در شهر یافا سپری کرد. به دلیل جنگ عربها و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ غسان به همراه خانواده مجبور به مهاجرت شد و پس از اقامت کوتاهی در لبنان، به سوریه رفتند و در دمشق به عنوان پناهندهی فلسطینی سکنی گزیدند. دوره متوسطه را در آنجا سپری کرد. در سال ۱۹۵۲ در رشته ادبیات عرب دانشگاه دمشق ثبتنام کرد. کنفانی که از بازماندگان کوچ تلخ ۱۹۴۸ از سرزمینهای اشغالی بود، تا آخرین لحظه عمر کوتاه خویش از فلسطین گفت و نوشت. کنفانی هنوز هم کاملترین نویسندهی مقاومت فلسطینیست؛ قلم غسان کنفانی برای مخاطب ایرانی یادآور نوشتههای صمد بهرنگیست. صمد و غسان هر دو راوی رنج تودههای فرودست و روایتگر مبارزه برای عدالت، آزادی و کرامت انسانی بودند. عجیبتر آنکه حتی محتوای برخی از داستانهای این دو نیز شبیه هم است؛ ماجرای معلم و کودک واکسی در کعک علی الرصیف غسان، همان قصهی آموزگار و تاریوردی در پسرک لبوفروش صمد است. سبک ساده و واقعگرایانهی کنفانی و بهرنگی در کنار توجه به مضامین انسانی و آموزههای انقلابی، از هر دو، نویسندگانی الهامبخش ساخته است.
غسان کنفانی در ۸ ژوئیهی ۱۹۷۲ در یک حادثهی تروریستی موساد، در بیروت، با انفجاری بمبی که در ماشینش قرار داده بودند، به همراه خواهرزادهاش ترور شد. همراه غسان، خواهرزادهی او، لمیس حسین نجم، نیز به قتل رسید. لمیس مخاطب بسیاری از داستانهای کوتاه و کودکانهی کنفانی بود.
ادامهی بیوگرافی و نمونه اشعار را در عکسهای این پست بخوانید.
#غسان_کنفانی
#سعید_هلیچی
#محمد_حمادی
#اسماء_خواجهزاده
#غسان_حمدان
@asheghanehaye_fatima
#غسان_کنفانی
غسان فائز کنفانی، نویسنده و روزنامهنگار مشهور فلسطینی و یکی از اعضای رهبری جبههی مردمی برای آزادی فلسطین بود.
وی از نویسندگان توانای حوزهی اجتماعی فلسطین و ادبیات داستانی عربی بود که آثار تأثیرگذارش به دور از شعارزدگی، مفاهیم عمیقی را درباره زندگی بیان می کنند.
وی در ۹ آوریل سال ۱۹۳۶ در خانوادهای از طبقهی متوسط در "عکا" متولد شد. او سومین فرزند فائز عبدالرزاق بود که در جنبش ملی بر ضد اشغال بریتانیا فعالیت داشت. تحصیلات اولیه را در مدرسه فرانسوی زبان میسیونرهای کاتولیک در شهر یافا سپری کرد. به دلیل جنگ عربها و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ غسان به همراه خانواده مجبور به مهاجرت شد و پس از اقامت کوتاهی در لبنان، به سوریه رفتند و در دمشق به عنوان پناهندهی فلسطینی سکنی گزیدند. دوره متوسطه را در آنجا سپری کرد. در سال ۱۹۵۲ در رشته ادبیات عرب دانشگاه دمشق ثبتنام کرد. کنفانی که از بازماندگان کوچ تلخ ۱۹۴۸ از سرزمینهای اشغالی بود، تا آخرین لحظه عمر کوتاه خویش از فلسطین گفت و نوشت. کنفانی هنوز هم کاملترین نویسندهی مقاومت فلسطینیست؛ قلم غسان کنفانی برای مخاطب ایرانی یادآور نوشتههای صمد بهرنگیست. صمد و غسان هر دو راوی رنج تودههای فرودست و روایتگر مبارزه برای عدالت، آزادی و کرامت انسانی بودند. عجیبتر آنکه حتی محتوای برخی از داستانهای این دو نیز شبیه هم است؛ ماجرای معلم و کودک واکسی در کعک علی الرصیف غسان، همان قصهی آموزگار و تاریوردی در پسرک لبوفروش صمد است. سبک ساده و واقعگرایانهی کنفانی و بهرنگی در کنار توجه به مضامین انسانی و آموزههای انقلابی، از هر دو، نویسندگانی الهامبخش ساخته است.
غسان کنفانی در ۸ ژوئیهی ۱۹۷۲ در یک حادثهی تروریستی موساد، در بیروت، با انفجاری بمبی که در ماشینش قرار داده بودند، به همراه خواهرزادهاش ترور شد. همراه غسان، خواهرزادهی او، لمیس حسین نجم، نیز به قتل رسید. لمیس مخاطب بسیاری از داستانهای کوتاه و کودکانهی کنفانی بود.
ادامهی بیوگرافی و نمونه اشعار را در عکسهای این پست بخوانید.
#غسان_کنفانی
#سعید_هلیچی
#محمد_حمادی
#اسماء_خواجهزاده
#غسان_حمدان
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
هر صبح که صدای تو طلوع نمیکند
شبی تبعیدی و اندوهناک است
و هفته در آن
به هفت قرن بدل میشود...
كل صباح لا يشرق صوتك فيه
ليل منفی كئيب
يصير فيه الأسبوع
سبعة قرون..
#غادة_السمان | سوریه، زادهی ۱۹۴۲ |
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
شبی تبعیدی و اندوهناک است
و هفته در آن
به هفت قرن بدل میشود...
كل صباح لا يشرق صوتك فيه
ليل منفی كئيب
يصير فيه الأسبوع
سبعة قرون..
#غادة_السمان | سوریه، زادهی ۱۹۴۲ |
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
و نامها را نیز عطریست
هر بار تو را صدا زدم نسیم بهشت وزیدن گرفت...
للأسماء عطورها ايضا
كلّما ناديتُك هبّت ريحُ جَنّة...
#زاهی_وهبی | لبنان، ۱۹۶۴ |
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
و نامها را نیز عطریست
هر بار تو را صدا زدم نسیم بهشت وزیدن گرفت...
للأسماء عطورها ايضا
كلّما ناديتُك هبّت ريحُ جَنّة...
#زاهی_وهبی | لبنان، ۱۹۶۴ |
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانهای خواستی،
به رویت آغوش گشودم...
#عبدالعظیم_فنجان
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima
به رویت آغوش گشودم...
#عبدالعظیم_فنجان
برگردان: #اسماء_خواجهزاده
@asheghanehaye_fatima