عاشقانه های فاطیما
805 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




إنني أقول لك كل شيء لأنني أفتقدك، لأنني أكثر من ذلك (تعبت من الوقوف بدونك)



من همه چیز را به تو می گویم، زیراکه تو را کم دارم، بلکه خیلی بیشتر از اینها ( از ایستادن بدون تو خسته شده ام)



من کتاب رسائل غسان كنفاني لغادة السمان
از کتاب نامه های #غسان_کنفانی به #غاده_السمان
ترجمه : #غسان_حمدان
Forwarded from اتچ بات
🍂
چشمان‌ات آیا مى‌دانند
كه بسی انتظار کشیدم
آن‌سان که پرنده‌اى به انتظار تابستان نشسته باشد؟
و به خواب رفتم...
آن‌سان که مهاجر بیارامد
چشمى مى‌خوابد، تا چشم ديگرى بيدار بماند..
تا دير وقت
و براى آن یکی چشم‌ام بگريد،
تا ماه بخوابد،
دو دل‌داده‌ايم ما
و مى‌دانيم كه هم‌آغوشى و بوس و كنار
قوتِ شب‌هاى غزل است●


#محمود_درویش
🔘برگردان: #غسان_حمدان


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




به‌سان گرگ‌ها در فصل‏‌های خشک
همه‌جا می‌روییدم
باران را دوست می‌داشتیم
پاییز را می‌‏‌پرستیدیم
و حتا روزی هم
به فکر آن افتادیم
نامه‌ی تشکرآمیزی به آسمان بفرستیم
و جای تمبر را
به جای آن برگ‌پاییزی بچسبان‌ایم

ما باور داشتیم که کوه‌ها فناپذیرند
دریاها فناپذیرند
تمدن‌ها فناپذیرند
عشق، اما می‏‌ماند

و ناگه جدا شدیم
او کاناپه‌های بلند را دوست داشت
و من کشتی‏‌های بلند را
او شیفته‌ی نجوا و آه‏ کشیدن‏‌ها در قهوه‏‌خانه‏‌ها بود
و من عاشق پریدن و فریاد کشیدن در خیابان‏‌ها
با ‌این‌حال
بازوان‌ام در امتداد هستی
در انتظار اوست...


■●شاعر: #محمد_الماغوط |سوریه|

■●برگردان: #غسان_حمدان
@asheghanehaye_fatima



چشمان‌ات آیا مى‌دانند
كه بسی انتظار کشیدم
آن‌سان که پرنده‌اى به انتظار تابستان نشسته باشد؟
و به خواب رفتم...
آن‌سان که مهاجر بیارامد
چشمى مى‌خوابد، تا چشم ديگرى بيدار بماند..
تا دير وقت
و براى آن یکی چشم‌ام بگريد،
تا ماه بخوابد،
دو دل‌داده‌ايم ما
و مى‌دانيم كه هم‌آغوشى و بوس و كنار
قوتِ شب‌هاى غزل است.

■●شاعر: #محمود_درویش | فلسطین |

■●برگردان: #غسان_حمدان
@asheghanehaye_fatima



به‌سان گرگ‌ها در فصل‏‌های خشک
همه‌جا می‌روییدم
باران را دوست می‌داشتیم
پاییز را می‌‏‌پرستیدیم
و حتا روزی هم
به فکر آن افتادیم
نامه‌ی تشکرآمیزی به آسمان بفرستیم
و جای تمبر را
به جای آن برگ‌پاییزی بچسبان‌ایم

ما باور داشتیم که کوه‌ها فناپذیرند
دریاها فناپذیرند
تمدن‌ها فناپذیرند
عشق، اما می‏‌ماند

و ناگه جدا شدیم
او کاناپه‌های بلند را دوست داشت
و من کشتی‏‌های بلند را
او شیفته‌ی نجوا و آه‏ کشیدن‏‌ها در قهوه‏‌خانه‏‌ها بود
و من عاشق پریدن و فریاد کشیدن در خیابان‏‌ها
با ‌این‌حال
بازوان‌ام در امتداد هستی
در انتظار اوست...

■●شاعر: #محمد_الماغوط |سوریه|

■●برگردان: #غسان_حمدان
@asheghanehaye_fatima



به‌سان گرگ‌ها در فصل‏‌های خشک
همه‌جا می‌روییدم
باران را دوست می‌داشتیم
پاییز را می‌‏‌پرستیدیم
و حتا روزی هم
به فکر آن افتادیم
نامه‌ی تشکرآمیزی به آسمان بفرستیم
و جای تمبر را
به جای آن برگ‌پاییزی بچسبان‌ایم

ما باور داشتیم که کوه‌ها فناپذیرند
دریاها فناپذیرند
تمدن‌ها فناپذیرند
عشق، اما می‏‌ماند

و ناگه جدا شدیم
او کاناپه‌های بلند را دوست داشت
و من کشتی‏‌های بلند را
او شیفته‌ی نجوا و آه‏ کشیدن‏‌ها در قهوه‏‌خانه‏‌ها بود
و من عاشق پریدن و فریاد کشیدن در خیابان‏‌ها
با ‌این‌حال
بازوان‌ام در امتداد هستی
در انتظار اوست...

■●شاعر: #محمد_الماغوط | سوریه ●۲۰۰۶-۱۹۳۴ |

■●برگردان: #غسان_حمدان
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_شاعر
#غسان_کنفانی

غسان فائز کنفانی، نویسنده و روزنامه‌نگار مشهور فلسطینی و یکی از اعضای رهبری جبهه‌ی مردمی برای آزادی فلسطین بود.
وی از نویسندگان توانای حوزه‌ی اجتماعی فلسطین و ادبیات داستانی عربی بود که آثار تأثیرگذارش به دور از شعارزدگی، مفاهیم عمیقی را درباره زندگی بیان می کنند.
وی در ۹ آوریل سال ۱۹۳۶ در خانواده‌ای از طبقه‌ی متوسط در "عکا" متولد شد. او سومین فرزند فائز عبدالرزاق بود که در جنبش ملی بر ضد اشغال بریتانیا فعالیت داشت. تحصیلات اولیه را در مدرسه فرانسوی زبان میسیونرهای کاتولیک در شهر یافا سپری کرد. به دلیل جنگ عرب‌ها و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ غسان به همراه خانواده مجبور به مهاجرت شد و پس از اقامت کوتاهی در لبنان، به سوریه رفتند و در دمشق به عنوان پناهنده‌ی فلسطینی سکنی گزیدند. دوره متوسطه را در آنجا سپری کرد. در سال ۱۹۵۲ در رشته ادبیات عرب دانشگاه دمشق ثبت‌نام کرد. کنفانی که از بازماندگان کوچ تلخ ۱۹۴۸ از سرزمین‌های اشغالی بود، تا آخرین لحظه عمر کوتاه خویش از فلسطین گفت و نوشت. کنفانی هنوز هم کامل‌ترین نویسنده‌ی مقاومت فلسطینی‌ست؛ قلم غسان کنفانی برای مخاطب ایرانی یادآور نوشته‌های صمد بهرنگی‌ست. صمد و غسان هر دو راوی رنج توده‌های فرودست و روایت‌گر مبارزه برای عدالت، آزادی و کرامت انسانی بودند. عجیب‌تر آنکه حتی محتوای برخی از داستان‌های این دو نیز شبیه هم است؛ ماجرای معلم و کودک واکسی در کعک علی الرصیف غسان، همان قصه‌ی آموزگار و تاری‌وردی در پسرک لبوفروش صمد است. سبک ساده و واقع‌گرایانه‌ی کنفانی و بهرنگی در کنار توجه به مضامین انسانی و آموزه‌های انقلابی، از هر دو، نویسندگانی الهام‌بخش ساخته است.
غسان کنفانی در ۸ ژوئیه‌ی ۱۹۷۲ در یک حادثه‌ی تروریستی موساد، در بیروت، با انفجاری بمبی که در ماشینش قرار داده بودند، به همراه خواهرزاده‌اش ترور شد. همراه غسان، خواهرزاده‌ی او، لمیس حسین نجم، نیز به قتل رسید. لمیس مخاطب بسیاری از داستان‌های کوتاه و کودکانه‌ی کنفانی بود.

ادامه‌ی بیوگرافی و نمونه اشعار را در عکس‌های این پست بخوانید.

#غسان_کنفانی
#سعید_هلیچی
#محمد_حمادی
#اسماء_خواجه‌زاده
#غسان_حمدان

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




چشمانت آیا مى‌دانند
كه بسی انتظار کشیدم
آنسان که پرنده‌اى به انتظار تابستان نشسته باشد؟
و به خواب رفتم...
آنسان که مهاجر بیارامد
چشمى مى‌خوابد، تا چشم ديگرى بيدار بماند..
تا دير وقت
و براى آن یکی چشمم بگريد،
تا ماه بخوابد،
دو دل‌داده‌ايم ما
و مى‌دانيم كه هم‌آغوشى و بوس و كنار
قوتِ شب‌هاى غزل است.

#محمود_درویش | فلسطین، ۲۰۰۸-۱۹۴۱ |
برگردان: #غسان_حمدان