عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.51K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram

آنک !‌ چشمانی که خمیرمایه‌ی مِهر است

وینک !‌ مِهرِ تو :
نَبرداَفزاری
تا با تقدیرِ خویش پنجه‌درپنجه کنم ...





#احمد_شاملو

کتاب : ابراهیم در آتش

انتشارات : کتاب زمان



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




وَ من به خاطرِ عشقِ تُو

سخت با زمان در جَنگم،

همچنان که او از تُو

می کاهد و از تُو می بَرَد ،

من تُو را در شعرم

به نُو پیوند می زَنَم



#ویلیام_شکسپیر
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima



آدم ها رابطه ی نزدیکی با طعم ها دارند. مثل طالع ماه تولد، هر آدمی به یک کدام از ادویه ها می ماند.
مثل برج عقرب و میزان و سرطان؛ شخصیت هر یک از آدم ها بشدت نزدیک به یکی از ادویه هاست.

بعضی ها اصولا فلفل اند، مدام مایه دردسرند، نزدیکشان بشوی، هزار بار هم دهنت را آب بکشی از شرّشان خلاص نمیشوی. بعد هم باید پشت دستت را داغ کنی تا سراغشان نروی.

بعضی ها هم چیزی مثل جوش شیرین اند، بودن یا نبودنشان زیاد فرقی نمیکند، لااقل ما که متوجه فرقشان نمی شویم. میگویند باشند خوب است، اما مطمئن باشید،نباشند هم هیچ مشکلی پیش نمی آید.

عده ی دیگری هم عینهو نمک اند؛ نباشند، یک چیزی کم است. میگویند بد است اما نبودنشان باور کنید بدتر است.

دسته ی دیگری هستند که چیزی مثل زردچوبه اند. دقیقا متوجه حضورشان نمیشوی، و اهمیتش را هیچ نمیدانید مگر تا وقتی که نباشند. اگر نباشند، بعد میبینی همه چیز خراب شده است و کار از کار گذشته است.

یک عده ی معدودی هم هستند که شبیه ادویه کاری اند، کلا بودنشان تمام دردها را دوا میکند. تمام مشکلات با وجودشان حل میشوند، اصولا این دسته، حکمِ آب روی آتش را ایفا میکنند.

افرادی هم هستند، که شبیه به این ادویه های جدیدی هستند که نه نام شان را میدانی نه طعمشان را، اما برای تنوع اضافه اش میکنی به غذایت، به زندگی ات.
بعد هم میبینی عجب کار بدی کرده ای که سراغشان رفته ای و سخت پشیمان میشوی از این تجربه. این دسته اصولا بد مزه اند، نمیدانم چه مزه ای اما بد مزه اند.

عده ی آخری هم هستند که کلا مزه ندارند، بودنشان کم خطر است، اصلا شاید هم خوب باشد. اما هزاران با بهتر از این دسته ی آخری هستند، همان بدمزه ها.

خلاصه اینکه آدم ها مزه های مختلفی دارند، اما بی مزه ها خیلی بهتر از بدمزه ها هستند.
سعی کنیم اگر شخصیتمان برای دیگران مزه ای ندارد، لااقل بدمزه هم نباشیم.

اما میان این همه مزه و عطر و طعم و بو؛ بعضی ها هم سال به سال ببینیدشان، باز هم همان شکر اند. خوشحالم از بودن این بعضی ها که هیچوقت جایشان با ترش و تلخ و شور عوض نمی شود.

#یک_لیوان_آب_برایم_میاوری؟

#بابک_زمانی
مادرم پیامبری بود
با یک زنبیل پر از معجزه!
یادم هست
در اولین سوز زمستانی
النگویش را به بخاری تبدیل کرد...!


#تارا_محمد_صالحی

این شعر در فضای مجازی و به اشتباه به اسم شاعر عزیز دیگری (#بهرنگ_قاسمى) نشر داده شده است. لطفا اگر جایی مشاهده کردید اطلاع دهید ... تا اثر، از صاحب اثر جدا نشود. ممنونم.



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

امروز کارهای بسیار دارم؛
باید خاطراتم را قربانی کنم،
روح زنده‌ام را سنگ‌ کنم،
سپس،
به خودم بیاموزم
که دوباره زندگی کنم.

آنا آخماتووا - شاعر روسی
برگردان: مرجان وفایی

I have a lot of work to do today;
I need to slaughter memory,
Turn my living soul to stone
Then teach myself
to live again.

#Anna_Akhmatova
#آنا_آخماتووا
#مرجان_وفایی
همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بی تابم و از غصه این خواب ندارم

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست...

#وحشی_بافقی




@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


گر چَشمِ دل بر آن مَهِ آیینه‌رو کنی
سِیرِ جهان در آینه‌ی روی او کنی !

خاکِ سیه مباش که کس برنگیردت
آیینه شو که خدمتِ آن ماهرو کنی !

جانِ تو جلوه‌گاهِ جمال آنگهی شود
کایینه‌اش به اشکِ صفا شست‌وشو کنی

خوابِ و خیالِ من همه با یادِ روی توست
تا کِی به من چو دولتِ بیدار رو کنی !

درمانِ دَردِ عشق صبوری بود ، ولی
با من چرا حکایتِ سنگ و سبو کنی !

خون می‌چکد ز ناله‌ی بلبل دَرین چمن
فریاد از تو گُل ، که به هر خار خو کنی

دل بسته‌ام به باد ، به بوی شبی که زلف
بگشایی و مشامِ مرا مشک‌بو کنی !


اینجاست یارِ گم شده  گِردِ جهان مگرد
خود را بجوی سایه !
اگر جست‌وجو کنی ...







#هوشنگ_ابتهاج

( ه. الف. سایه )
آهسته می‌غلتد لبم بر روی لب‌هایت
گس می‌شوم از طعم خرمالوی لب‌هایت

کم کم شراب کهنه می‌ریزند از دوری
انگورهای تازه در پستوی لب‌هایت

در نیشخندت زهر داری, تلخِ تلخ اما؛
طعم عسل می‌ریزد از کندوی لب‌هایت ...

زهر و عسل بوی شراب و طعم خرمالو؛
معجون دلچسبی است از جادوی لب‌هایت ...

یک بوسه تا پایان این رویا که خوابم برد
فردا خجالت می‌کشم از روی لب‌هایت ...

#حسین_غیاثی




@asheghanehaye_fatima
.
.
.
.
چه می‌گذرد در دلم
که عطر آهن تفته از کلماتم ریخته است
چه می‌گذرد در خیالم
که قلقل نور از رگهایم به گوش می‌رسد
چه می‌گذرد در سرم
که جر جر طوفان بند شده در گلویم می‌لرزد
.

سراسر نامها را گشته‌ام
و نام تو را پنهان کرده‌ام
می‌دانم شبی تاریک در پی است
و من به چراغ نامت محتاجم
طوفان‌هایی سر چهار راه ایستاده‌اند و
انتظار مرا می‌کشند
و من به زورق نامت محتاجم
آفتاب را سمت خانه تو گیج کرده‌ام
گل آفتاب گردان ونگوگ
حضور تو چون شمعی ته دره کافی‌است
که مثل پلنگی به دامن زندگی در افتم
قرص ماه حل شده در آسمان
.
چه می‌گذرد در کتابم
که درختان بریده بر می‌خیزند
کاغذ می‌شوند
تا از تو سخن بگویم
چه می‌گذرد در سرم
که در نوک پا قدم برمی‌دارند ،
ببر و خدا در خیالم...


#شعر_خوانی
#شمس_لنگرودی
#احمد_موثقی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را
روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری، ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد، فرهاد رفته باشد

#حزین_لاهیجی
@asheghanehaye_fatima





ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻓﮑﺮ می‌کرﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ می‌دﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯﺍﺭﺩﻫﻨﺪﻩﺗﺮﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ... ﻣﺘﻘﺎﻋﺪ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻭﺍﻗﻊ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ نمی‌دﻫﺪ ﺯﯾﺮﺍ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺎﻟﮏ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻨﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺳﺖ؛
ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻦ ﺑﻪ آﻥﻫﺎ ﺑﯽ آنکه ﺻﺎﺣﺒﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ...

#مهرنوش_صفایی
از کتاب #خلوت_خلود
@asheghanehaye_fatima



کرگدن گفت: عاشق یعنی چی؟
دم‌جنبانک گفت: یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکد.
کرگدن باز هم منظور دم‌جنبانک را نفهمید، اما دوست داشت دم‌جنبانک باز حرف بزند، باز پرواز کند و او باز هم تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتد. کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشم هایش بریزد، یک روز حتماً قلبش تمام می شود. آن وقت لبخندی زد و با خودش گفت: من که اصلاً قلب نداشتم! حالا که دم‌جنبانک به من قلب داد، چه عیبی دارد، بگذار تمام قلبم برای او بریزد!

#شل_سيلور_استاين
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موسیقی پاپ فرانسه عاشقانه های زیادی دارد،
ترانه ای زیبا از #ژ_دو_سن خواننده ی خوش صدا و جوانمرگ فرانسه.

و بگو تو نباشی اگر
من چرا باشم؟
گام بردارم در دنیا
بدون تو، بدون امید
و اگر نباشی تو
عشق را باید از نو اختراع کنم...

#رقص

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



مرز میان خواب و بیداری را
می‌شناسی؟
همان نقطه‌ای که در آن
هنوز می‌توان
رویاها را به خاطر آورد...
همان‌جاست که من
هم‌واره تو را
به انتظار خواهم نشست
و دوست‌ات خواهم داشت!

You know that place
Between sleep and awake,
That place
Where you can still remember dreaming?
That's where I will always love you.
That's where I will always be waiting.

#جیمز_متیو_بری | James Matthew Barrie | اسکاتلند، ۱۹۳۷ - ۱۸۶۰ |

برگردان: #فرزاد_فتوحی

اگر بگویی چقدر دوست‌ام داری
می‌گویم: به اندازه‌ی «انار».
از بیرون تنها من دیده می‌شوم
در درون‌ام هزاران تو فرومی‌ریزد...

Ne kadar seviyorsun dersen;
"Nar" kadar derim.
Dışımdan bir ben görünürüm,
İçimden binlerce sen dökülür
Attila -Ilhan


#آتیلا_ایلهان



@asheghanehaye_fatima
🔹 قوی بودن یک انتخابه ، ولی قوی موندن اجباریه ..
دستی میان دشنه و دیوارست
دستی میان دشنه و دل نیست
از پله‌ها
فرود می‌آییم
اینک بدون پا.

لیلای من همیشه
پشت پنجره می‌خوابد
و خوب می‌داند
که من سپیده‌دمان
بدون دست می‌آیم
و یارای گشودن پنجره
با من نیست.

شن‌های کنار ساحل عمان
رنگ نمی‌بازند
این گونه‌ی من است
که رنگ دشت سوخته دارد
وقتی تو را
میانه‌‌ی دریا
بی‌پناه می‌بینم.

دستی میان دشنه و دل نیست
خوابیده ای؟
نه؟ بیداری؟
آیا تو آفتاب را
به شهر خواهی برد
تا کوچه‌های خفته در میانه‌ی باران
و حرف‌های نمور فاصله‌ها را
مشتعل کنی...؟
تا دو سمت رود بدانند
که آتش
همیشه نمی‌خوابد به زیر خاکستر
در زیر ریزش
رگبار تیغ برهنه
می‌دانم تو دامنه می‌خواهی
می‌دانم
تا از کناره بیایی
و پنجره‌ها را
رو به صبح بگشایی
من
با سیاهیِ دو چشم سیاه تو
خواهم نوشت
بر هر کرانه‌ی این باغ
دستی همیشه منتظر دست دیگرست
چشمی همیشه هست که نمی‌خوابد...



خفته در باران
#خسرو_گلسرخی

@asheghanehaye_fatima