@asheghanehaye_fatima
شب که میآید و میکوبد
پشتِ در را
به خودم میگویم:
من همین فردا
کاری خواهم کرد
کاری کارستان!
#خسرو_گلسرخی
شب که میآید و میکوبد
پشتِ در را
به خودم میگویم:
من همین فردا
کاری خواهم کرد
کاری کارستان!
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
در دست های تو
دنیا دروغین است
چشمت همه آهن
پایت همه تردید
دستت همه كاغذ ...
این كه فراز دار می بینی
قلب بزرگ ماست
دریا درون سینه ام جاریست
با قایق تردید، با سرنشینی خسته و مغموم
با ارتفاع موج ها، شلاق
در من همه فانوس ها خاموش می گردند
گل ها معلق در فضا یكریز می گریند سنگین
یك چیدن سر پنجه بی اعتنای تست
و قلب مغموم كبوترها
در استكاك لحظه های دام
با سرخی شفاف
در انتظار مهربانی های چشمانند.
پایت همه خسته
دستت همه بسته
در من طنین آبشاران نیست
در دستهای تو دنیا دروغین است ...
#خسرو_گلسرخی
در دست های تو
دنیا دروغین است
چشمت همه آهن
پایت همه تردید
دستت همه كاغذ ...
این كه فراز دار می بینی
قلب بزرگ ماست
دریا درون سینه ام جاریست
با قایق تردید، با سرنشینی خسته و مغموم
با ارتفاع موج ها، شلاق
در من همه فانوس ها خاموش می گردند
گل ها معلق در فضا یكریز می گریند سنگین
یك چیدن سر پنجه بی اعتنای تست
و قلب مغموم كبوترها
در استكاك لحظه های دام
با سرخی شفاف
در انتظار مهربانی های چشمانند.
پایت همه خسته
دستت همه بسته
در من طنین آبشاران نیست
در دستهای تو دنیا دروغین است ...
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
دوباره
دست های تو
آن دست های قادرِ عاشق
هم سان یک شکوفه، یک گل خواهد شکفت
و خورشیدی خواهی گشت
بر فراز دیوارهای سیاه
همیشه خوش آفتاب،
همیشه بی غروب...
#خسرو_گلسرخی
دوباره
دست های تو
آن دست های قادرِ عاشق
هم سان یک شکوفه، یک گل خواهد شکفت
و خورشیدی خواهی گشت
بر فراز دیوارهای سیاه
همیشه خوش آفتاب،
همیشه بی غروب...
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
دوباره دستهای تو
آن دستهای قادرِ عاشق
همسان یک شکوفه، یک گل
خواهد شکفت
و خورشیدی خواهی گشت
بر فراز دیوارهای سیاه
همیشه خوشآفتاب،
همیشه بیغروب!
#خسرو_گلسرخی
دوباره دستهای تو
آن دستهای قادرِ عاشق
همسان یک شکوفه، یک گل
خواهد شکفت
و خورشیدی خواهی گشت
بر فراز دیوارهای سیاه
همیشه خوشآفتاب،
همیشه بیغروب!
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
تو چهره ات شگفت ترین ست
وقتی تو حرف می زنی
آفتاب ،
از اوج شوکت خود به زیر می آید
تا آخرین پیام تو را
مانند برگِ کتاب مقدس
بر نیزه های نور هدیه کند
تا همسایه ها
از تصوّر بی باکی ِ ما بهراسند
و آن روز ِ خفته در حریر بیاید
که بوسه های دختران ِ عاشق ما
طعم ِ سپیده ی موعود ،
و رنگ پاک ترین لحظه را نشانه دهد
#خسرو_گلسرخی
تو چهره ات شگفت ترین ست
وقتی تو حرف می زنی
آفتاب ،
از اوج شوکت خود به زیر می آید
تا آخرین پیام تو را
مانند برگِ کتاب مقدس
بر نیزه های نور هدیه کند
تا همسایه ها
از تصوّر بی باکی ِ ما بهراسند
و آن روز ِ خفته در حریر بیاید
که بوسه های دختران ِ عاشق ما
طعم ِ سپیده ی موعود ،
و رنگ پاک ترین لحظه را نشانه دهد
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت ...
بر تپه ها بِایست
پریشان کن
اینک هجومِ فاصله ها را
ای آمده ز عمقِ فراموشی
در من عقابِ منقلبی هست
هرگز ز خستگی نرانده سخن
هرگز نگفته آری
از من مَخواه فرود آیم
بگذار
روی زردیِ بابک را
هرگز به یاد نیارند
در انزوا چه کسی خوابِ آفتاب دید
تا من به انتظار بمانم
کنارِ دریچه
و در خیالِ پاکِ کبوتر
سقوط کنم میانِ سیاهی
تنهاییِ عظیم نشسته برابرم
اینک
کجای جهان حرف می زنی
آیا همین آفتاب خسته ی شهرم
اجاقِ تو را
گرم می کند
و با هر اشاره ی دَستَت
دریا میانِ رَگم خواب می رود
ای مخملی که سَرو
گُلبوته های حرفِ تو را سبز می کند
از پله ها بیا
میانِ نیزه های نور و سپیده
دریاوار
نگاهِ منقلب را
ویران میانه ی دشت
دشتی که گونه های سوخته اش
چهره ی من است
که گیسوان به دستِ باد سپرده
دنیا
میانِ چَشمِ تو خفته ست ...
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت
یادآورِ شبی زمستانی است
من بی رَدا
بدونِ وحشتِ دشنه
شادمانه خواب می رفتم
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می رَوم
و می میرم ...
#خسرو_گلسرخی
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت ...
بر تپه ها بِایست
پریشان کن
اینک هجومِ فاصله ها را
ای آمده ز عمقِ فراموشی
در من عقابِ منقلبی هست
هرگز ز خستگی نرانده سخن
هرگز نگفته آری
از من مَخواه فرود آیم
بگذار
روی زردیِ بابک را
هرگز به یاد نیارند
در انزوا چه کسی خوابِ آفتاب دید
تا من به انتظار بمانم
کنارِ دریچه
و در خیالِ پاکِ کبوتر
سقوط کنم میانِ سیاهی
تنهاییِ عظیم نشسته برابرم
اینک
کجای جهان حرف می زنی
آیا همین آفتاب خسته ی شهرم
اجاقِ تو را
گرم می کند
و با هر اشاره ی دَستَت
دریا میانِ رَگم خواب می رود
ای مخملی که سَرو
گُلبوته های حرفِ تو را سبز می کند
از پله ها بیا
میانِ نیزه های نور و سپیده
دریاوار
نگاهِ منقلب را
ویران میانه ی دشت
دشتی که گونه های سوخته اش
چهره ی من است
که گیسوان به دستِ باد سپرده
دنیا
میانِ چَشمِ تو خفته ست ...
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت
یادآورِ شبی زمستانی است
من بی رَدا
بدونِ وحشتِ دشنه
شادمانه خواب می رفتم
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می رَوم
و می میرم ...
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت ...
بر تپه ها بِایست
پریشان کن
اینک هجومِ فاصله ها را
ای آمده ز عمقِ فراموشی
در من عقابِ منقلبی هست
هرگز ز خستگی نرانده سخن
هرگز نگفته آری
از من مَخواه فرود آیم
بگذار
روی زردیِ بابک را
هرگز به یاد نیارند
در انزوا چه کسی خوابِ آفتاب دید
تا من به انتظار بمانم
کنارِ دریچه
و در خیالِ پاکِ کبوتر
سقوط کنم میانِ سیاهی
تنهاییِ عظیم نشسته برابرم
اینک
کجای جهان حرف می زنی
آیا همین آفتاب خسته ی شهرم
اجاقِ تو را
گرم می کند
و با هر اشاره ی دَستَت
دریا میانِ رَگم خواب می رود
ای مخملی که سَرو
گُلبوته های حرفِ تو را سبز می کند
از پله ها بیا
میانِ نیزه های نور و سپیده
دریاوار
نگاهِ منقلب را
ویران میانه ی دشت
دشتی که گونه های سوخته اش
چهره ی من است
که گیسوان به دستِ باد سپرده
دنیا
میانِ چَشمِ تو خفته ست ...
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت
یادآورِ شبی زمستانی است
من بی رَدا
بدونِ وحشتِ دشنه
شادمانه خواب می رفتم
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می رَوم
و می میرم ...
#خسرو_گلسرخی
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت ...
بر تپه ها بِایست
پریشان کن
اینک هجومِ فاصله ها را
ای آمده ز عمقِ فراموشی
در من عقابِ منقلبی هست
هرگز ز خستگی نرانده سخن
هرگز نگفته آری
از من مَخواه فرود آیم
بگذار
روی زردیِ بابک را
هرگز به یاد نیارند
در انزوا چه کسی خوابِ آفتاب دید
تا من به انتظار بمانم
کنارِ دریچه
و در خیالِ پاکِ کبوتر
سقوط کنم میانِ سیاهی
تنهاییِ عظیم نشسته برابرم
اینک
کجای جهان حرف می زنی
آیا همین آفتاب خسته ی شهرم
اجاقِ تو را
گرم می کند
و با هر اشاره ی دَستَت
دریا میانِ رَگم خواب می رود
ای مخملی که سَرو
گُلبوته های حرفِ تو را سبز می کند
از پله ها بیا
میانِ نیزه های نور و سپیده
دریاوار
نگاهِ منقلب را
ویران میانه ی دشت
دشتی که گونه های سوخته اش
چهره ی من است
که گیسوان به دستِ باد سپرده
دنیا
میانِ چَشمِ تو خفته ست ...
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت
یادآورِ شبی زمستانی است
من بی رَدا
بدونِ وحشتِ دشنه
شادمانه خواب می رفتم
اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می رَوم
و می میرم ...
#خسرو_گلسرخی
در ژرف تو
آینهایست
که قفسها را انعکاس میدهد
و دستان تو محلولیست
که انجماد روز را
در حوضچهی شب غرق میکند.
ای صمیمی
دیگر زندگی را نمیتوان
در فرو مردن یک برگ
یا شکفتن یک گل
یا پریدن یک پرنده دید
ما در حجم کوچک خود رسوب میکنیم.
آیا شود که باز درختان جوانی را
در راستای خیابان
پرورش دهیم
و صندوقهای زرد پست
سنگین
ز غمنامههای زمانه نباشند؟
در سرزمینی که عشق آهنیست
انتظار معجزه را بعید میدانم!
پرندگان همه خیساند
و گفتوگویی از پریدن نیست
در سرزمین ما
پرندگان همه خیساند
در سرزمینی که عشق کاغذی است
انتظار معجزه را بعید میدانم...
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
آینهایست
که قفسها را انعکاس میدهد
و دستان تو محلولیست
که انجماد روز را
در حوضچهی شب غرق میکند.
ای صمیمی
دیگر زندگی را نمیتوان
در فرو مردن یک برگ
یا شکفتن یک گل
یا پریدن یک پرنده دید
ما در حجم کوچک خود رسوب میکنیم.
آیا شود که باز درختان جوانی را
در راستای خیابان
پرورش دهیم
و صندوقهای زرد پست
سنگین
ز غمنامههای زمانه نباشند؟
در سرزمینی که عشق آهنیست
انتظار معجزه را بعید میدانم!
پرندگان همه خیساند
و گفتوگویی از پریدن نیست
در سرزمین ما
پرندگان همه خیساند
در سرزمینی که عشق کاغذی است
انتظار معجزه را بعید میدانم...
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در ژرفِ تُو آینہاےست ڪہ
قفسها را انعڪاس مےدَهَد
وَ دستانِ تُو محلولےست
ڪہ انجمادِ روز را
در حوضچہے شب
غَرق مےڪُنَد !
#خسرو_گلسرخی
در ژرفِ تُو آینہاےست ڪہ
قفسها را انعڪاس مےدَهَد
وَ دستانِ تُو محلولےست
ڪہ انجمادِ روز را
در حوضچہے شب
غَرق مےڪُنَد !
#خسرو_گلسرخی
لیلای من
همیشه
پشت پنجره میخوابد
و خوب میداند
که من سپیدهدمان
بدونِ دست میآیم
و یارای گشودن پنجره
با من نیست
منیم لیلام
همیشه پنجره آرخاسیندا
یوخویا دالیر
دان سؤکولرکن
قولسوز گله جه ییمی
یاخشی آنلاییر، آنجاق
منده آرتیق
پنجره نی آچماغا
بیر گوج یوخ
#خسرو_گلسرخی | ۱۳۵۲-۱۳۲۲ |
برگردان به ترکی آذربایجانی: #ایواز_طاها
@asheghanehaye_fatima
همیشه
پشت پنجره میخوابد
و خوب میداند
که من سپیدهدمان
بدونِ دست میآیم
و یارای گشودن پنجره
با من نیست
منیم لیلام
همیشه پنجره آرخاسیندا
یوخویا دالیر
دان سؤکولرکن
قولسوز گله جه ییمی
یاخشی آنلاییر، آنجاق
منده آرتیق
پنجره نی آچماغا
بیر گوج یوخ
#خسرو_گلسرخی | ۱۳۵۲-۱۳۲۲ |
برگردان به ترکی آذربایجانی: #ایواز_طاها
@asheghanehaye_fatima
دستی میان دشنه و دیوارست
دستی میان دشنه و دل نیست
از پلهها
فرود میآییم
اینک بدون پا.
لیلای من همیشه
پشت پنجره میخوابد
و خوب میداند
که من سپیدهدمان
بدون دست میآیم
و یارای گشودن پنجره
با من نیست.
شنهای کنار ساحل عمان
رنگ نمیبازند
این گونهی من است
که رنگ دشت سوخته دارد
وقتی تو را
میانهی دریا
بیپناه میبینم.
دستی میان دشنه و دل نیست
خوابیده ای؟
نه؟ بیداری؟
آیا تو آفتاب را
به شهر خواهی برد
تا کوچههای خفته در میانهی باران
و حرفهای نمور فاصلهها را
مشتعل کنی...؟
تا دو سمت رود بدانند
که آتش
همیشه نمیخوابد به زیر خاکستر
در زیر ریزش
رگبار تیغ برهنه
میدانم تو دامنه میخواهی
میدانم
تا از کناره بیایی
و پنجرهها را
رو به صبح بگشایی
من
با سیاهیِ دو چشم سیاه تو
خواهم نوشت
بر هر کرانهی این باغ
دستی همیشه منتظر دست دیگرست
چشمی همیشه هست که نمیخوابد...
خفته در باران
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
دستی میان دشنه و دل نیست
از پلهها
فرود میآییم
اینک بدون پا.
لیلای من همیشه
پشت پنجره میخوابد
و خوب میداند
که من سپیدهدمان
بدون دست میآیم
و یارای گشودن پنجره
با من نیست.
شنهای کنار ساحل عمان
رنگ نمیبازند
این گونهی من است
که رنگ دشت سوخته دارد
وقتی تو را
میانهی دریا
بیپناه میبینم.
دستی میان دشنه و دل نیست
خوابیده ای؟
نه؟ بیداری؟
آیا تو آفتاب را
به شهر خواهی برد
تا کوچههای خفته در میانهی باران
و حرفهای نمور فاصلهها را
مشتعل کنی...؟
تا دو سمت رود بدانند
که آتش
همیشه نمیخوابد به زیر خاکستر
در زیر ریزش
رگبار تیغ برهنه
میدانم تو دامنه میخواهی
میدانم
تا از کناره بیایی
و پنجرهها را
رو به صبح بگشایی
من
با سیاهیِ دو چشم سیاه تو
خواهم نوشت
بر هر کرانهی این باغ
دستی همیشه منتظر دست دیگرست
چشمی همیشه هست که نمیخوابد...
خفته در باران
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
...ابریشم سیاه دو چشمت
خانهی من است
آن خانهای
که در آن خواب میروم
و میمیرم!
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
...ابریشم سیاه دو چشمت
خانهی من است
آن خانهای
که در آن خواب میروم
و میمیرم!
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
من!
با سیاهی دو چشم سیاه تو،
خواهم نوشت
بر هر کرانه ی این باغ
دستی همیشه منتظر دست دیگرست!
چشمی همیشه هست که نمیخوابد!
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
با سیاهی دو چشم سیاه تو،
خواهم نوشت
بر هر کرانه ی این باغ
دستی همیشه منتظر دست دیگرست!
چشمی همیشه هست که نمیخوابد!
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
تو چهره ات عزیزترین است
و رمز گشودن درها
در دست های خالی توست
وقتی تو می گریی
بهار نمی آید
و زمستان ادامه خواهد داشت
وقتی تو می گریی
بذرهای روینده
میان دست های روستایی ما
نابود می شود
تو چهره ات شگفت ترین است
ای مخمل مقدس آتش
ای بی خیال من ...!
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
و رمز گشودن درها
در دست های خالی توست
وقتی تو می گریی
بهار نمی آید
و زمستان ادامه خواهد داشت
وقتی تو می گریی
بذرهای روینده
میان دست های روستایی ما
نابود می شود
تو چهره ات شگفت ترین است
ای مخمل مقدس آتش
ای بی خیال من ...!
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
ابریشم سیاه دو چشمت
یادآور شبی زمستانی است
من بی رَدا
بدونِ وحشتِ دشنه
شادمانه خواب میرفتم
ابریشمِ سیاهِ دو چشمت
خانهی من است
آن خانهای
که در آن خواب میروم
و میمیرم.
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
یادآور شبی زمستانی است
من بی رَدا
بدونِ وحشتِ دشنه
شادمانه خواب میرفتم
ابریشمِ سیاهِ دو چشمت
خانهی من است
آن خانهای
که در آن خواب میروم
و میمیرم.
#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima
تُو چهرهاَت عزیزتَرین است
و رمزِ گشودنِ درها
در دستهای خالی تُوست.
وقتی تُو میگریی
بهار نمی آید
و زمستان ادامه خواهد داشت،
وقتی تُو میگریی
بذرهای روینده
میانِ دستهای روستایی ما
نابود می شود.
تُو چهرهاَت شگفتتَرین است
اِی مخملِ مقدّسِ آتش
اِی بیخیالِ من
#خسرو_گلسرخی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
و رمزِ گشودنِ درها
در دستهای خالی تُوست.
وقتی تُو میگریی
بهار نمی آید
و زمستان ادامه خواهد داشت،
وقتی تُو میگریی
بذرهای روینده
میانِ دستهای روستایی ما
نابود می شود.
تُو چهرهاَت شگفتتَرین است
اِی مخملِ مقدّسِ آتش
اِی بیخیالِ من
#خسرو_گلسرخی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو چهره ات شگفت ترین ست
وقتی تو حرف می زنی
آفتاب ،
از اوج شوکت خود به زیر می آید
تا آخرین پیام تو را
مانند برگِ کتاب مقدس
بر نیزه های نور هدیه کند
#خسرو_گلسرخی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
وقتی تو حرف می زنی
آفتاب ،
از اوج شوکت خود به زیر می آید
تا آخرین پیام تو را
مانند برگِ کتاب مقدس
بر نیزه های نور هدیه کند
#خسرو_گلسرخی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
شب که میآید و می کوبد پشتِ در را
به خودم میگویم
اگر از خواب شب یلدا ما برخیزیم
اگر از خواب بلند یلدا، برخیزیم
ما همین فردا
کاری خواهیم کرد
کاری کارستان
#خسرو_گلسرخی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
به خودم میگویم
اگر از خواب شب یلدا ما برخیزیم
اگر از خواب بلند یلدا، برخیزیم
ما همین فردا
کاری خواهیم کرد
کاری کارستان
#خسرو_گلسرخی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima