@asheghanehaye_fatima
- دختر، اینطور به من نگاه نکن .
این چشمهای تو، بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگ در زندگی خواهد کرد...
- این خبط شما، آرزوی من است...
#بزرگ_علوی
رمان #چشمهایش
- دختر، اینطور به من نگاه نکن .
این چشمهای تو، بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگ در زندگی خواهد کرد...
- این خبط شما، آرزوی من است...
#بزرگ_علوی
رمان #چشمهایش
@asheghanehaye_fatima
به تنهايی مرد قبل سفر
به سنگينی بغض رو حنجره
شده سهمم از اينهمه روز و شب
اتاقی بدون در و پنجره
به اينكه تو رو داشتم قانعم
به مرگی كه شايد بياد دلخوشم
میكوبم سرم رو به كابوسهام
خودم رو دارم توو خودم میكشم
يه خوابه فقط توی بیخوابيام
يه اسمه فقط رو لب خونیام
نمیترسم از حكم حبس ابد
منی كه توو چشمات زندونیام
منو توی زنجير موهات ببند
كه ديوونه میشم توو اين رابطه
صدای زمين و زمان توو سرم
ولی اون كه عاشقتره ساكته
بزن با تبر تا خلاصم كني
غروری توو اين سرو افتاده نيست
منو رد كن از بغض ديوارها
گذشتن از اين روزها ساده نيست
دلت رو به چی خوش كنم توو قفس
كه فردا از امروز من بدتره
كه گاهی دلت موندگاره ولی
سفر آدمو با خودش میبره
نمیتونه اين مرد شادی كنه
نمیتونه كه مثل مردم بشه
خداحافظی میكنه با خودش
میخواد كه بره تا ابد گم بشه
#سید_مهدی_موسوی
به تنهايی مرد قبل سفر
به سنگينی بغض رو حنجره
شده سهمم از اينهمه روز و شب
اتاقی بدون در و پنجره
به اينكه تو رو داشتم قانعم
به مرگی كه شايد بياد دلخوشم
میكوبم سرم رو به كابوسهام
خودم رو دارم توو خودم میكشم
يه خوابه فقط توی بیخوابيام
يه اسمه فقط رو لب خونیام
نمیترسم از حكم حبس ابد
منی كه توو چشمات زندونیام
منو توی زنجير موهات ببند
كه ديوونه میشم توو اين رابطه
صدای زمين و زمان توو سرم
ولی اون كه عاشقتره ساكته
بزن با تبر تا خلاصم كني
غروری توو اين سرو افتاده نيست
منو رد كن از بغض ديوارها
گذشتن از اين روزها ساده نيست
دلت رو به چی خوش كنم توو قفس
كه فردا از امروز من بدتره
كه گاهی دلت موندگاره ولی
سفر آدمو با خودش میبره
نمیتونه اين مرد شادی كنه
نمیتونه كه مثل مردم بشه
خداحافظی میكنه با خودش
میخواد كه بره تا ابد گم بشه
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
" #نخستین_بار_که_دیدمش
#دروغ چرا ، نه وهمی در کار بود و نه یک رویا بافی . نه خسرو و شیرین بازی ! شبحی در کار نبود . درست یادم هست .
روی زمین ولو ، آب دماغش آویزان ، شیشه شیرش را در بغلش داشت . از روزهایی که به هزار مصیبت و عشق ، خودم را از شیر و پستانک گرفته بودند ، زمان کمی گذشته بود .( تا ۵ سالگی پستانکِ با نخ آویزان ، از رگ گردن به من نزدیکتر بود ! )
پس بِقاعده ی بِقاعده یادم هست :
آن وضع که دیدمش سه هوس آمد به یک باره به جونم : بچه شوم و شیر خورم . از پدرم ترسیدم اما ! بگویم بیا خاله بازی . سر وقتش شیشه را حین بازی بشکنم . از نگاه پدرش به خودم لرزیدم اما !
آخرین ، سومی ، اما خیالاتی بود : جای آن شیشه شیرش باشم . #در_آغوشش !
#بچه_شری بودم ؟ !
دکتر #مجتبی_تجلی
" #نخستین_بار_که_دیدمش
#دروغ چرا ، نه وهمی در کار بود و نه یک رویا بافی . نه خسرو و شیرین بازی ! شبحی در کار نبود . درست یادم هست .
روی زمین ولو ، آب دماغش آویزان ، شیشه شیرش را در بغلش داشت . از روزهایی که به هزار مصیبت و عشق ، خودم را از شیر و پستانک گرفته بودند ، زمان کمی گذشته بود .( تا ۵ سالگی پستانکِ با نخ آویزان ، از رگ گردن به من نزدیکتر بود ! )
پس بِقاعده ی بِقاعده یادم هست :
آن وضع که دیدمش سه هوس آمد به یک باره به جونم : بچه شوم و شیر خورم . از پدرم ترسیدم اما ! بگویم بیا خاله بازی . سر وقتش شیشه را حین بازی بشکنم . از نگاه پدرش به خودم لرزیدم اما !
آخرین ، سومی ، اما خیالاتی بود : جای آن شیشه شیرش باشم . #در_آغوشش !
#بچه_شری بودم ؟ !
دکتر #مجتبی_تجلی
@asheghanehaye_fatima
«لطفاً از سکو فاصله بگیرید!»
چطور عشقها هرزگی نباشد
وقتی بارانها اسیدی است
وقتی از زمین زهر میروید و
نسیم در ریههامان
بذر عقرب کشت میکند
ماری که ما را بلعیده است
در ایستگاه توپخانه
دوباره بالا میآوردمان
ادامۀ راه را تا خانه از میان باتلاق میگذریم
و شبهنگام
بازوهامان را
دور زانوان حلقه میکنیم
تا در رحِمِ اجارهای جا شویم
نه؛ دیگر زاده نمیشویم ما
تنها ای کاش
در تنگنای این غشای مسدود
پیش از آنکه مأمور کورتاژ
روپوش سپیدش را به تن کند
با همین چشمهای بسته و چهرۀ بیدهان
در گوش هم بخوانیم:
«مرا ببوس
مرا ببوس
برای آخرین بار...»
#مهدی_تدینی
#شعر
«لطفاً از سکو فاصله بگیرید!»
چطور عشقها هرزگی نباشد
وقتی بارانها اسیدی است
وقتی از زمین زهر میروید و
نسیم در ریههامان
بذر عقرب کشت میکند
ماری که ما را بلعیده است
در ایستگاه توپخانه
دوباره بالا میآوردمان
ادامۀ راه را تا خانه از میان باتلاق میگذریم
و شبهنگام
بازوهامان را
دور زانوان حلقه میکنیم
تا در رحِمِ اجارهای جا شویم
نه؛ دیگر زاده نمیشویم ما
تنها ای کاش
در تنگنای این غشای مسدود
پیش از آنکه مأمور کورتاژ
روپوش سپیدش را به تن کند
با همین چشمهای بسته و چهرۀ بیدهان
در گوش هم بخوانیم:
«مرا ببوس
مرا ببوس
برای آخرین بار...»
#مهدی_تدینی
#شعر
مهم نیست که از خاطر جهان
رفتهام
مهم نیست چون زورقی
بیپارو
غوطهور در هیچم
باور کن مهم نیست
وقتی
من
به زیبایی تو
قانعم
#مهدی_تدینی
رفتهام
مهم نیست چون زورقی
بیپارو
غوطهور در هیچم
باور کن مهم نیست
وقتی
من
به زیبایی تو
قانعم
#مهدی_تدینی
@asheghanehaye_fatima
امشب
از در دیگری منتظرم
نیامدنت را ...
میان هیاهوی خانه ای از واقعه خالی
با گلی که در دستم ریشه کرده
و عطری به جامانده از هیچوقت
راستی ...
امشب از کدام سمت نمی آیی؟
#جلال_حاجی_زاده
امشب
از در دیگری منتظرم
نیامدنت را ...
میان هیاهوی خانه ای از واقعه خالی
با گلی که در دستم ریشه کرده
و عطری به جامانده از هیچوقت
راستی ...
امشب از کدام سمت نمی آیی؟
#جلال_حاجی_زاده
@asheghanehaye_fatima
گاهی وقت ها تمام وسایل ارتباط جمعی دور و برت را خط میزنی ، فضای مجازی را مچاله میکنی مثل یک دستمال و پرت میکنی یک گوشه و خودت را در چهار دیواری خود ساخته ات پنهان میکنی . سه روز .. ده روز .. یک ماه .. شاید هم بیشتر .. نه برای اینکه از این تنهایی لذت ببری .
خودت را حبس میکنی تا پیدایت کنند . تا بفهمی آن همه آدم که دور و برت را گرفته اند ، وقتی نیستی ، تقه ای به در اتاق تنهایی ات میزنند یا نه . میخواهی بفهمی هنوز برای چه کسانی عزیز هستی . خدا نکند ؛ خدا نکند کسی حواسش به نبودنت نباشد . آنجاست که تنهایی را به تمام آدم هایی که هستند اما نیستند ، ترجیح می دهی ...
#زکیه_خوشخو
گاهی وقت ها تمام وسایل ارتباط جمعی دور و برت را خط میزنی ، فضای مجازی را مچاله میکنی مثل یک دستمال و پرت میکنی یک گوشه و خودت را در چهار دیواری خود ساخته ات پنهان میکنی . سه روز .. ده روز .. یک ماه .. شاید هم بیشتر .. نه برای اینکه از این تنهایی لذت ببری .
خودت را حبس میکنی تا پیدایت کنند . تا بفهمی آن همه آدم که دور و برت را گرفته اند ، وقتی نیستی ، تقه ای به در اتاق تنهایی ات میزنند یا نه . میخواهی بفهمی هنوز برای چه کسانی عزیز هستی . خدا نکند ؛ خدا نکند کسی حواسش به نبودنت نباشد . آنجاست که تنهایی را به تمام آدم هایی که هستند اما نیستند ، ترجیح می دهی ...
#زکیه_خوشخو
@asheghanehaye_fatima
نه مثل یک عکس رنگی
روی کاغذ و یک ایده
پرداختشده توی شعری به قصد دلالی…
من جیغ لیلا را از دورها میشنوم
از اتاق خواب: ترکم نکن!
اسیر قافیهی شبهای قبیلهای
مرا چون سوژهای به آنها نسپار
من یک زنام، نه بیشتر نه کمتر
من همانیام که هستم همانطور
که تو همانی که هستی
در تو زندگی میکنم، تا تو، برای تو
من شفافیِ ناگزیر معمای مشترکمان را دوست دارم
من ازآن توام وقتی از شب بیرون میزنم
اما زمینات نیستم...
■محمود درویش
■ترجمه: #باهار_افسری
#محمود_درویش #شعر
نه مثل یک عکس رنگی
روی کاغذ و یک ایده
پرداختشده توی شعری به قصد دلالی…
من جیغ لیلا را از دورها میشنوم
از اتاق خواب: ترکم نکن!
اسیر قافیهی شبهای قبیلهای
مرا چون سوژهای به آنها نسپار
من یک زنام، نه بیشتر نه کمتر
من همانیام که هستم همانطور
که تو همانی که هستی
در تو زندگی میکنم، تا تو، برای تو
من شفافیِ ناگزیر معمای مشترکمان را دوست دارم
من ازآن توام وقتی از شب بیرون میزنم
اما زمینات نیستم...
■محمود درویش
■ترجمه: #باهار_افسری
#محمود_درویش #شعر
عَيناك
آخِرُ ما تَبقى
مِنْ تُراثِ العِشق
چشمانت
آخرین چیزی است
که از میراث عشق
باقی می ماند...
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
🍂🍁🍂🍁
عَيناك
آخِرُ ما تَبقى
مِنْ تُراثِ العِشق
چشمانت
آخرین چیزی است
که از میراث عشق
باقی می ماند...
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
🍂🍁🍂🍁
@asheghanehaye_fatima
آنی تو
آن کنایهی مرموز
که در نهفت عشق روان است
دانستناش ضرور
و گفتنش محال!
تو... آنی تو...
از ما گذشت
باید به ابر بیاموزیم
تا از عطش گیاه نمیرد.
باید به قفلها بسپاریم
با بوسهای گشوده شوند
بیرخصت کلید.
#نصرت_رحمانی
آنی تو
آن کنایهی مرموز
که در نهفت عشق روان است
دانستناش ضرور
و گفتنش محال!
تو... آنی تو...
از ما گذشت
باید به ابر بیاموزیم
تا از عطش گیاه نمیرد.
باید به قفلها بسپاریم
با بوسهای گشوده شوند
بیرخصت کلید.
#نصرت_رحمانی
@asheghanehaye_fatima
بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخرهها
کنار رودخانههای کمعمق.
بیا با من زندگی کن
تا میوهی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود.
برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرتمان کند
دوباره به میان برفها
و حفرههای درونمان
لبریز شود از
ناگواریها.
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد از
تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفرههای درونمان
لبریز شود از برف.
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد و
و پرندگان آواز بخوانند...
■ #جان_یائو
■ترجمه : #آزاده_کامیار
#شعر
بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخرهها
کنار رودخانههای کمعمق.
بیا با من زندگی کن
تا میوهی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود.
برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرتمان کند
دوباره به میان برفها
و حفرههای درونمان
لبریز شود از
ناگواریها.
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد از
تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفرههای درونمان
لبریز شود از برف.
بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد و
و پرندگان آواز بخوانند...
■ #جان_یائو
■ترجمه : #آزاده_کامیار
#شعر
@asheghanehaye_fatima
ازدواج سرنوشتی است که جامعه سنتی به زن عرضه میکند. زن مجرد خواه محروممانده از پیوند، خواه طغیانکرده بر آن، و یا حتی بیاعتنا به این نهاد، بر اساس ازدواج تعریف میشود…ازدواج به دو دلیل به زن تحمیل شده است: ۱- زن باید کودکانی به جامعه بدهد. ۲- زن وظیفه دارد نیازهای جنسی مرد را برآورد و مراقبت از خانه او را به عهده گیرد.برای هر دو طرف ازدواج در آن واحد، هم لازم است و هم سود، اما در موقعیتهای این دو طرف، موازنه وجود ندارد. برای دختران جوان، ازدواج یگانه وسیلهای است که بتوانند جزو اجتماع شوند و اگر «روی دست بمانند» از نظر اجتماع تحقیر شدهاند…دختر جوان مطلقا منفعل است؛ پسرها ازدواج میکنند، زن میگیرند. پسرها در ازدواج، انبساط و تاکید وجود خود را میجویند نه حق وجود داشتن را. ازدواج برای آنها نوعی شیوه زندگی است نه سرنوشت...
❑جنس دوم ■سیمون دوبووار ■ترجمه: #قاسم_صنعوی
◘۹ ژانویه،برابر است با تولد سیمون دوبووار نویسنده و مبارز فرانسوی
#سیمون_دوبووار
#زنان
ازدواج سرنوشتی است که جامعه سنتی به زن عرضه میکند. زن مجرد خواه محروممانده از پیوند، خواه طغیانکرده بر آن، و یا حتی بیاعتنا به این نهاد، بر اساس ازدواج تعریف میشود…ازدواج به دو دلیل به زن تحمیل شده است: ۱- زن باید کودکانی به جامعه بدهد. ۲- زن وظیفه دارد نیازهای جنسی مرد را برآورد و مراقبت از خانه او را به عهده گیرد.برای هر دو طرف ازدواج در آن واحد، هم لازم است و هم سود، اما در موقعیتهای این دو طرف، موازنه وجود ندارد. برای دختران جوان، ازدواج یگانه وسیلهای است که بتوانند جزو اجتماع شوند و اگر «روی دست بمانند» از نظر اجتماع تحقیر شدهاند…دختر جوان مطلقا منفعل است؛ پسرها ازدواج میکنند، زن میگیرند. پسرها در ازدواج، انبساط و تاکید وجود خود را میجویند نه حق وجود داشتن را. ازدواج برای آنها نوعی شیوه زندگی است نه سرنوشت...
❑جنس دوم ■سیمون دوبووار ■ترجمه: #قاسم_صنعوی
◘۹ ژانویه،برابر است با تولد سیمون دوبووار نویسنده و مبارز فرانسوی
#سیمون_دوبووار
#زنان
@asheghanehaye_fatima
و قسم ب شب
به سیاهی آسمان
به بی وفایی ستارگان
به تنهایی ماه
به چشمهای پشت پنجره زل زده به افق
به خفگی صدای در گلو
به فکرو خیال های منطقی
به حس های غیر منطقی
به خیسی پلک
به تکرار جنون آمیز خاطرات
وقسم به زمان که تا روشنی هوا
مرا در طبیعت خویش سلاخی میکند
#آنیئیسم
#جنون_منطقی
و قسم ب شب
به سیاهی آسمان
به بی وفایی ستارگان
به تنهایی ماه
به چشمهای پشت پنجره زل زده به افق
به خفگی صدای در گلو
به فکرو خیال های منطقی
به حس های غیر منطقی
به خیسی پلک
به تکرار جنون آمیز خاطرات
وقسم به زمان که تا روشنی هوا
مرا در طبیعت خویش سلاخی میکند
#آنیئیسم
#جنون_منطقی
تنهایی آدم ها؛
بزرگ است خیلی بزرگ
شایدم به وسعت یک دریاست
اما برای پر کردنش
یک لیوان محبت کافیست...!
#گابریل_گارسیا_مارکز
@asheghanehaye_fatima
بزرگ است خیلی بزرگ
شایدم به وسعت یک دریاست
اما برای پر کردنش
یک لیوان محبت کافیست...!
#گابریل_گارسیا_مارکز
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
آغوش سردی که توهم در تنت دارد
چشم حسد بر دگمه ی پیراهنت دارد
در جاده های بی قراری هام می بینی
هر انتظاری حرف از برگشتنت دارد
ای چشم ْنرگس ! گوش ْلاله ! ناخنت گلبرگ!
گلهای هر شعری هوای گلشنت دارد
هرگاه در تب می کشم دندان به هذیانها
طبع مریضم میلی از آویشنت دارد
می ریزد از آه گلویم هی عطش روی ِ -
لبهای سردی که تب بوسیدنت دارد
بازوی شعرم در خیال بی کسی هرشب
تصویر و طرحش را به دور گردنت دارد
سرد است جایی که نباشی، سرد و بی روح است
ای عشق ! آغوشم تب ِ پیراهنت دارد
#طاها_ابراهیمی
#عزیز_روزهام🍀
آغوش سردی که توهم در تنت دارد
چشم حسد بر دگمه ی پیراهنت دارد
در جاده های بی قراری هام می بینی
هر انتظاری حرف از برگشتنت دارد
ای چشم ْنرگس ! گوش ْلاله ! ناخنت گلبرگ!
گلهای هر شعری هوای گلشنت دارد
هرگاه در تب می کشم دندان به هذیانها
طبع مریضم میلی از آویشنت دارد
می ریزد از آه گلویم هی عطش روی ِ -
لبهای سردی که تب بوسیدنت دارد
بازوی شعرم در خیال بی کسی هرشب
تصویر و طرحش را به دور گردنت دارد
سرد است جایی که نباشی، سرد و بی روح است
ای عشق ! آغوشم تب ِ پیراهنت دارد
#طاها_ابراهیمی
#عزیز_روزهام🍀
@asheghanehaye_fatima
آه ای رفیق روز و شب ِ های های من
لیلای مهربان ِغزل آشنای من
دارم میان شعر ، ترا گریه می کنم
تنها تویی مسبب این گریه های من
ای خستگی روح پر از درد و غصه ام
هم سایه ی تمام غمم ! پا به پای من !
ای بوسه های نازک هرگز نچیده ام !
ای آه پر ز حسرت ِ لبْ بوسه زای من
ای ناز نازنین ِغزلنازْ واژه ها
ترکیب ناز و حس نوازش برای من
پیچد هوای گرم تنت توی شعرهام
شرجی ترین بغل که تویی در هوای من
لی لی قدم قدم زدنت،رقص باد و برگ
در کوچه باغ شعر ، تو لی لای لای من
ای واژه واژه واژه ی من دوست دارمت !
لیلای نازنین ِ پر از بی وفای من
من تا کجا ، کجای غزل ، گریه می کنم
من بی تو در هوای غزل گریه می کنم
طاهای ناله های کدامین قصیده ام
من با تو تا کجای غزلها رسیده ام
تصویر قاب چشم تو در اشک واژه هام
لیلای نازنین دلم ! راستی سلام
از سقف هرچه شور غزل چکه می کنم
در موج بی کسی ِ بغل چکه می کنم
در روزگار ِ بی تو ، چه زجری کشیده ام
از لا به لای ناله ترا آفریده ام
من آفریدمت که ستایش کنم ترا
هر صبح و ظهر و شام نیایش کنم ترا
دلتنگم از اتاق و غزل منزوی شدن
پایان هر چه شور غزل مثنوی شدن
دردم که باز له شده ام زیر پای خود
از واژه های زل زده بر های های خود
بانوی نازنین ِ .... تو لیلا ترین جنون
این هم شبی بدون تو در آخرین جنون
شعری مرا لبالب ِ درد و پر از نگاه
شعری پر از دریچه و شعری برای ... آه....!
#طاها_ابراهیمی
#عزیز_روزهام🍀
آه ای رفیق روز و شب ِ های های من
لیلای مهربان ِغزل آشنای من
دارم میان شعر ، ترا گریه می کنم
تنها تویی مسبب این گریه های من
ای خستگی روح پر از درد و غصه ام
هم سایه ی تمام غمم ! پا به پای من !
ای بوسه های نازک هرگز نچیده ام !
ای آه پر ز حسرت ِ لبْ بوسه زای من
ای ناز نازنین ِغزلنازْ واژه ها
ترکیب ناز و حس نوازش برای من
پیچد هوای گرم تنت توی شعرهام
شرجی ترین بغل که تویی در هوای من
لی لی قدم قدم زدنت،رقص باد و برگ
در کوچه باغ شعر ، تو لی لای لای من
ای واژه واژه واژه ی من دوست دارمت !
لیلای نازنین ِ پر از بی وفای من
من تا کجا ، کجای غزل ، گریه می کنم
من بی تو در هوای غزل گریه می کنم
طاهای ناله های کدامین قصیده ام
من با تو تا کجای غزلها رسیده ام
تصویر قاب چشم تو در اشک واژه هام
لیلای نازنین دلم ! راستی سلام
از سقف هرچه شور غزل چکه می کنم
در موج بی کسی ِ بغل چکه می کنم
در روزگار ِ بی تو ، چه زجری کشیده ام
از لا به لای ناله ترا آفریده ام
من آفریدمت که ستایش کنم ترا
هر صبح و ظهر و شام نیایش کنم ترا
دلتنگم از اتاق و غزل منزوی شدن
پایان هر چه شور غزل مثنوی شدن
دردم که باز له شده ام زیر پای خود
از واژه های زل زده بر های های خود
بانوی نازنین ِ .... تو لیلا ترین جنون
این هم شبی بدون تو در آخرین جنون
شعری مرا لبالب ِ درد و پر از نگاه
شعری پر از دریچه و شعری برای ... آه....!
#طاها_ابراهیمی
#عزیز_روزهام🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی که پوستت:
- ابریشم سپید تراوا -
نیلوفرینه می شود از نیش بوسه ها
احساس می کنم،
بازرگان عطر و پرند و نورم
در جاده های خرم ابریشم.
#فرخ_تمیمی
شب بخیر جان جانانم❤
- ابریشم سپید تراوا -
نیلوفرینه می شود از نیش بوسه ها
احساس می کنم،
بازرگان عطر و پرند و نورم
در جاده های خرم ابریشم.
#فرخ_تمیمی
شب بخیر جان جانانم❤