@asheghanehaye_fatima
نخستين ديدار
نه دستانم مى لرزيد
نه حرف هايم را قورت دادم
نه دستپاچه بودم
نه مبهوت
نه به آغوش زمين پهن شدم
نه به آغوشش پرت
من خودم را گم كه نه
او را پيدا كرده بودم
حالم عجيب خوب بود
اين نخستين بارى بود كه
حالم عجيب خوب بود
#نخستین_بار_که_دیدمش
#الميرا_رنگين
نخستين ديدار
نه دستانم مى لرزيد
نه حرف هايم را قورت دادم
نه دستپاچه بودم
نه مبهوت
نه به آغوش زمين پهن شدم
نه به آغوشش پرت
من خودم را گم كه نه
او را پيدا كرده بودم
حالم عجيب خوب بود
اين نخستين بارى بود كه
حالم عجيب خوب بود
#نخستین_بار_که_دیدمش
#الميرا_رنگين
@asheghanehaye_fatima
" #نخستین_بار_که_دیدمش
#دروغ چرا ، نه وهمی در کار بود و نه یک رویا بافی . نه خسرو و شیرین بازی ! شبحی در کار نبود . درست یادم هست .
روی زمین ولو ، آب دماغش آویزان ، شیشه شیرش را در بغلش داشت . از روزهایی که به هزار مصیبت و عشق ، خودم را از شیر و پستانک گرفته بودند ، زمان کمی گذشته بود .( تا ۵ سالگی پستانکِ با نخ آویزان ، از رگ گردن به من نزدیکتر بود ! )
پس بِقاعده ی بِقاعده یادم هست :
آن وضع که دیدمش سه هوس آمد به یک باره به جونم : بچه شوم و شیر خورم . از پدرم ترسیدم اما ! بگویم بیا خاله بازی . سر وقتش شیشه را حین بازی بشکنم . از نگاه پدرش به خودم لرزیدم اما !
آخرین ، سومی ، اما خیالاتی بود : جای آن شیشه شیرش باشم . #در_آغوشش !
#بچه_شری بودم ؟ !
دکتر #مجتبی_تجلی
" #نخستین_بار_که_دیدمش
#دروغ چرا ، نه وهمی در کار بود و نه یک رویا بافی . نه خسرو و شیرین بازی ! شبحی در کار نبود . درست یادم هست .
روی زمین ولو ، آب دماغش آویزان ، شیشه شیرش را در بغلش داشت . از روزهایی که به هزار مصیبت و عشق ، خودم را از شیر و پستانک گرفته بودند ، زمان کمی گذشته بود .( تا ۵ سالگی پستانکِ با نخ آویزان ، از رگ گردن به من نزدیکتر بود ! )
پس بِقاعده ی بِقاعده یادم هست :
آن وضع که دیدمش سه هوس آمد به یک باره به جونم : بچه شوم و شیر خورم . از پدرم ترسیدم اما ! بگویم بیا خاله بازی . سر وقتش شیشه را حین بازی بشکنم . از نگاه پدرش به خودم لرزیدم اما !
آخرین ، سومی ، اما خیالاتی بود : جای آن شیشه شیرش باشم . #در_آغوشش !
#بچه_شری بودم ؟ !
دکتر #مجتبی_تجلی
@asheghanehaye_fatima
نخستین بار که دیدمش،
روی سِن....
شخصیتی مستثنی!
حرکات،
رفتار،
نگاه....
حس سنگینی نگاهی که هیچگاه گمان نمیکردم از روی سِن باشد!
و
چه تصادف زیبایی!
که مدام چَشمانِ آرامِ او، میان صدها نگاه، در چشمانم گرِه میخورد .....
خداراشکر میگویم که بر روی سن نمایشِ زندگے ام نیز مهمترین و زیباترین نقش را یافت .....
#نخستین_بار_که_دیدمش
#ناهال
نخستین بار که دیدمش،
روی سِن....
شخصیتی مستثنی!
حرکات،
رفتار،
نگاه....
حس سنگینی نگاهی که هیچگاه گمان نمیکردم از روی سِن باشد!
و
چه تصادف زیبایی!
که مدام چَشمانِ آرامِ او، میان صدها نگاه، در چشمانم گرِه میخورد .....
خداراشکر میگویم که بر روی سن نمایشِ زندگے ام نیز مهمترین و زیباترین نقش را یافت .....
#نخستین_بار_که_دیدمش
#ناهال