@asheghanehaye_fatima
از یاد برده ام همه چی را به غیر تو
اسمت طلسم ماندن، وقتِ فرار بود
من در کدام صفحه ی تاریخ دیدمت؟!
پاییز بود... گرچه یقینا بهار بود!...
#سید_مهدی_موسوی
از یاد برده ام همه چی را به غیر تو
اسمت طلسم ماندن، وقتِ فرار بود
من در کدام صفحه ی تاریخ دیدمت؟!
پاییز بود... گرچه یقینا بهار بود!...
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
به تنهايی مرد قبل سفر
به سنگينی بغض رو حنجره
شده سهمم از اينهمه روز و شب
اتاقی بدون در و پنجره
به اينكه تو رو داشتم قانعم
به مرگی كه شايد بياد دلخوشم
میكوبم سرم رو به كابوسهام
خودم رو دارم توو خودم میكشم
يه خوابه فقط توی بیخوابيام
يه اسمه فقط رو لب خونیام
نمیترسم از حكم حبس ابد
منی كه توو چشمات زندونیام
منو توی زنجير موهات ببند
كه ديوونه میشم توو اين رابطه
صدای زمين و زمان توو سرم
ولی اون كه عاشقتره ساكته
بزن با تبر تا خلاصم كني
غروری توو اين سرو افتاده نيست
منو رد كن از بغض ديوارها
گذشتن از اين روزها ساده نيست
دلت رو به چی خوش كنم توو قفس
كه فردا از امروز من بدتره
كه گاهی دلت موندگاره ولی
سفر آدمو با خودش میبره
نمیتونه اين مرد شادی كنه
نمیتونه كه مثل مردم بشه
خداحافظی میكنه با خودش
میخواد كه بره تا ابد گم بشه
#سید_مهدی_موسوی
به تنهايی مرد قبل سفر
به سنگينی بغض رو حنجره
شده سهمم از اينهمه روز و شب
اتاقی بدون در و پنجره
به اينكه تو رو داشتم قانعم
به مرگی كه شايد بياد دلخوشم
میكوبم سرم رو به كابوسهام
خودم رو دارم توو خودم میكشم
يه خوابه فقط توی بیخوابيام
يه اسمه فقط رو لب خونیام
نمیترسم از حكم حبس ابد
منی كه توو چشمات زندونیام
منو توی زنجير موهات ببند
كه ديوونه میشم توو اين رابطه
صدای زمين و زمان توو سرم
ولی اون كه عاشقتره ساكته
بزن با تبر تا خلاصم كني
غروری توو اين سرو افتاده نيست
منو رد كن از بغض ديوارها
گذشتن از اين روزها ساده نيست
دلت رو به چی خوش كنم توو قفس
كه فردا از امروز من بدتره
كه گاهی دلت موندگاره ولی
سفر آدمو با خودش میبره
نمیتونه اين مرد شادی كنه
نمیتونه كه مثل مردم بشه
خداحافظی میكنه با خودش
میخواد كه بره تا ابد گم بشه
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
شماره ات خاموش است، مثل برق اتاق
صدای هق هق یک زن !
نشسته بر تخت است...
که قول داده ای و داده ام، قوی باشیم
که قول داده ای و داده ام...
ولی سخت است!
#سید_مهدی_موسوی
شماره ات خاموش است، مثل برق اتاق
صدای هق هق یک زن !
نشسته بر تخت است...
که قول داده ای و داده ام، قوی باشیم
که قول داده ای و داده ام...
ولی سخت است!
#سید_مهدی_موسوی
در سرم وحشت فردا و پُر از دیروزم
بغلم میکنی و در بغلت میسوزم
قرص ماه منی و حل شدهای در آبم
بغلم میکنی و در بغلت میخوابم
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
بغلم میکنی و در بغلت میسوزم
قرص ماه منی و حل شدهای در آبم
بغلم میکنی و در بغلت میخوابم
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
از روزهای قبل تو غمگینم
از گریههای بعد تو آگاهم
این قهوه، سرکشیدنِ تلخیهاست
فالِ مرا نگیر! نمیخواهم!...
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
از گریههای بعد تو آگاهم
این قهوه، سرکشیدنِ تلخیهاست
فالِ مرا نگیر! نمیخواهم!...
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
مثل یک عقربه اسیر زمان،
توی تکرار ِ در پس عادت!
خسته ام مثل بچّه از بازی
کاش یک شب بخوابد این ساعت...
#سید_مهدی_موسوی
توی تکرار ِ در پس عادت!
خسته ام مثل بچّه از بازی
کاش یک شب بخوابد این ساعت...
#سید_مهدی_موسوی
📌
مرا بگیر در آغوش لعنتیت عزیز!
که گریه های من از شب بزرگتر شده است..
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
مرا بگیر در آغوش لعنتیت عزیز!
که گریه های من از شب بزرگتر شده است..
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.
نوشتم که از بغض خالی بشم
که خون دلم، توی خودکار بود
درو باز کردم به تنهاییام
که پشت ِ در ِ خونه، دیوار بود!
سر ِ کوه رفتم که خورشید رو
بیارم به رؤیای شهر سیاه
جنازه ش توی خواب، یخ بسته بود
نشستم به گریه پس از چند ماه
کشیدم توو هر کوچه عکس تو رو
که این شهر غمگینو عاشق کنم
دویدم به سمت زنی که نبود
که رو شونه ی باد، هق هق کنم
به سمت جهان باز شد پنجره
بپیچه توی خونه، کابوس و دود
به در زل زدم مثل دیوونه ها
به جز گریه هیچ کس به یادم نبود
کدوم دیو دزدید خواب منو؟
کدوم کوه یخ، دستمو سرد کرد؟
کدوم زن به من جرأت عشق داد؟
کدوم گریه آخر منو مرد کرد؟
کدوم چوبه ی دار، توو مغزمه
که قایم شدن پشت من مشت هام!
خودم رو کجای خودم کشته ام
که خونی شده کلّ انگشت هام
توو این روزهای بد ِ لعنتی
امیدم به رؤیای عشقه هنوز
که خورشید پا می شه از خواب مرگ
که می ریزه دیوار حتماً یه روز...
#سید_مهدی_موسوی
از کتاب: با موشها
.
نوشتم که از بغض خالی بشم
که خون دلم، توی خودکار بود
درو باز کردم به تنهاییام
که پشت ِ در ِ خونه، دیوار بود!
سر ِ کوه رفتم که خورشید رو
بیارم به رؤیای شهر سیاه
جنازه ش توی خواب، یخ بسته بود
نشستم به گریه پس از چند ماه
کشیدم توو هر کوچه عکس تو رو
که این شهر غمگینو عاشق کنم
دویدم به سمت زنی که نبود
که رو شونه ی باد، هق هق کنم
به سمت جهان باز شد پنجره
بپیچه توی خونه، کابوس و دود
به در زل زدم مثل دیوونه ها
به جز گریه هیچ کس به یادم نبود
کدوم دیو دزدید خواب منو؟
کدوم کوه یخ، دستمو سرد کرد؟
کدوم زن به من جرأت عشق داد؟
کدوم گریه آخر منو مرد کرد؟
کدوم چوبه ی دار، توو مغزمه
که قایم شدن پشت من مشت هام!
خودم رو کجای خودم کشته ام
که خونی شده کلّ انگشت هام
توو این روزهای بد ِ لعنتی
امیدم به رؤیای عشقه هنوز
که خورشید پا می شه از خواب مرگ
که می ریزه دیوار حتماً یه روز...
#سید_مهدی_موسوی
از کتاب: با موشها
-کنار تخت ؛
کسی نیست وقت بی تابی…
چه مانده است ؟!
به جز صبر و گریه کردن ها…
کنار مبل ،
کسی نیست وقتِ دیدنِ فیلم
کنار پنجره ؛
سیگار می کشم تنها…
کسی نمانده ،
که از پشتِ من بیاغوشد!
تمام خستگی ام را از آشپزخانه…
کسی نمانده !
که در کوچه ها قدم بزنیم…
برای خواندن آوازهای دیوانه...
#سید_مهدی_موسوی
کسی نیست وقت بی تابی…
چه مانده است ؟!
به جز صبر و گریه کردن ها…
کنار مبل ،
کسی نیست وقتِ دیدنِ فیلم
کنار پنجره ؛
سیگار می کشم تنها…
کسی نمانده ،
که از پشتِ من بیاغوشد!
تمام خستگی ام را از آشپزخانه…
کسی نمانده !
که در کوچه ها قدم بزنیم…
برای خواندن آوازهای دیوانه...
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
مرا بگیر در آغوش لعنتیت عزیز!
که گریه های من
از شب بزرگتر شده است
#سید_مهدی_موسوی
مرا بگیر در آغوش لعنتیت عزیز!
که گریه های من
از شب بزرگتر شده است
#سید_مهدی_موسوی
تنها چیزی که میدونم
اینه که دوست داشتن، نه وابستهیِ لمسِ تنه، نه محتاجِ دیدار
تنها چیزی که میدونم اینه که، تویِ تمامِ کتابا، تویِ تمامِ فیلما، تویِ هرجایی که بویِ ادبیات و هنر بده میتونی پیدام کنی، میتونم پیدات کنم!
یه کلمه..
یه تصویر از هزاران کیلومتر اونور تر میتونه مارو بهم وصل کنه..
یکیمون که..
تو، منو تویِ این کتابا و کلمهها پیدا کردی..
چجوری میتونی تا وقتی این کلمهها نفس میکشن،
گُمم کنی
چجوری میتونم گُمت کنم؟
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
اینه که دوست داشتن، نه وابستهیِ لمسِ تنه، نه محتاجِ دیدار
تنها چیزی که میدونم اینه که، تویِ تمامِ کتابا، تویِ تمامِ فیلما، تویِ هرجایی که بویِ ادبیات و هنر بده میتونی پیدام کنی، میتونم پیدات کنم!
یه کلمه..
یه تصویر از هزاران کیلومتر اونور تر میتونه مارو بهم وصل کنه..
یکیمون که..
تو، منو تویِ این کتابا و کلمهها پیدا کردی..
چجوری میتونی تا وقتی این کلمهها نفس میکشن،
گُمم کنی
چجوری میتونم گُمت کنم؟
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
AmirAzimi_Khaste
Channel:@asru1
#امیر_عظیمی
شعر: #سید_مهدی_موسوی
به خودم زنگ زدم توی شب پاییزی
دود سیگار شدم تا که نبینم چیزی!
@asheghanehaye_fatima
شعر: #سید_مهدی_موسوی
به خودم زنگ زدم توی شب پاییزی
دود سیگار شدم تا که نبینم چیزی!
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
فشارم بده
بچسبان به تختی
که از نیمهاش مرزها رد شدند
سراسر غریزه
بدون کلیشه
به چشمان من زل بزن ای رفیق همیشه!
اگر دوستان بد شدند
#سید_مهدی_موسوی
فشارم بده
بچسبان به تختی
که از نیمهاش مرزها رد شدند
سراسر غریزه
بدون کلیشه
به چشمان من زل بزن ای رفیق همیشه!
اگر دوستان بد شدند
#سید_مهدی_موسوی
زنیست در بغلم: قهرمان افسرده!
كه ديو آمده و بچّههاش را خورده
كه سالهاست به خودكارهاش مصلوب است
زنی كه رابطهاش با فرشتهها خوب است
پرندهایست ولی غرق خون و پَركنده
برهنهتر جلوی چشمهای شرمنده
كه پير نيست و موهاش روسفيد شده!
كه اشك میريزد با تصوّر خنده
زنی كه گوشهی سلّولها دراز كشيد
زنی كه قربانی بود توی پرونده
زنی كه رام نشد، تا ابد تمام نشد
زنی به هيأت عصيان و خون، زنی زنده!
زنی كه شوق تنش را به ياد داشته است
زنی كه رابطههایی زياد داشته است
زنی كه مثل خودش بود اگر كمی بد بود
زنی كه مال كسی نيست و نخواهد بود...
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
كه ديو آمده و بچّههاش را خورده
كه سالهاست به خودكارهاش مصلوب است
زنی كه رابطهاش با فرشتهها خوب است
پرندهایست ولی غرق خون و پَركنده
برهنهتر جلوی چشمهای شرمنده
كه پير نيست و موهاش روسفيد شده!
كه اشك میريزد با تصوّر خنده
زنی كه گوشهی سلّولها دراز كشيد
زنی كه قربانی بود توی پرونده
زنی كه رام نشد، تا ابد تمام نشد
زنی به هيأت عصيان و خون، زنی زنده!
زنی كه شوق تنش را به ياد داشته است
زنی كه رابطههایی زياد داشته است
زنی كه مثل خودش بود اگر كمی بد بود
زنی كه مال كسی نيست و نخواهد بود...
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from شعرنوش
🔘 #تو_خوبی
✍️ شاعر #سید_مهدی_موسوی
📀 تنظیم #آرتا_رحیمی
🕊 ارائه شده در کانال #شعرنوش
تو خوبی
شبیه غروبی که از پشت شیشه همیشه به من،
به وطن ربط دارد
ستونهای چوبی این خانهی عاشقانه
بدون دلیل و بهانه
به زن ربط دارد
به نزدیکی و دوریِ دوست
به حسّ سرانگشت بر پوست
به تاریکیِ مطلقِ هیچ در مشت
به عاشق شدن ربط دارد
تو خوبی
شبیه یک آهنگِ دلتنگ را
از دو سوی جهان گوش دادن
به گوشیِ خاموش و
آغوش او فکر کردن
به بغضِ پلنگِ پتو فکر کردن
به بوی تنش
که مرا میسپارد به هر موج
که دفنم کند توی دریاچهای باستانی
به جنگِ جهانیِ در خوابهایم
که میآیم از اوج پایین و پایین
به یک جوجه که مادرش دیر کرده
به یک بغض سنگین
که توی گلو گیر کرده
تو خوبی
شبیه کششهای آتش به پنبه
پس از هفتهها دیدنت چند شنبه
از این مردِ آمادهی مرگ
از آن آخرین برگ
به تو پل زدن
تو را دیدن و بو کشیدن
به محض رسیدن
هوس کردنِ بوسه بر گردنت
بغل کردنت از زمین و زمان مثل بادی رها
به آن چشمها زل زدن
تو خوبی
صدای «حمیرا»ی در جادههای شمالی
شبیه تکان خوردنِ شانه در رقصهای جنوبی
در این روزهایی که با سوز
از چشمِ خیسم به تو مینویسم
در آن لحظهای که رفیقانِ نزدیک
در آن راهِ بیماهِ تاریک
پس از دیدن برق شلّیک
مردّد شدند
من از اسب افتادم و عاشقانم
همه از کنارم فقط رد شدند
اگر دوستان بد شدند
در آن روزهای عمودیِ دودی
پس از بر تنم جای زخم و کبودی
تو بودی
در این روزهای فقط گریه در حال مستی
تو هستی
من از یاد بردم که از یاد بردم
زمین را،
زمان را،
غم جاودان را
همه دوستان را،
همه دشمنان را
غم عشق و نان را
فراموش کردم
تو ماندی فقط بر تنم مثل یک خالکوبی
به آغوش "تو" فکر کردم
به آواز خاموش "تو" فکر کردم
تو خوبی
تو خوبی...
✍️ شاعر #سید_مهدی_موسوی
📀 تنظیم #آرتا_رحیمی
🕊 ارائه شده در کانال #شعرنوش
تو خوبی
شبیه غروبی که از پشت شیشه همیشه به من،
به وطن ربط دارد
ستونهای چوبی این خانهی عاشقانه
بدون دلیل و بهانه
به زن ربط دارد
به نزدیکی و دوریِ دوست
به حسّ سرانگشت بر پوست
به تاریکیِ مطلقِ هیچ در مشت
به عاشق شدن ربط دارد
تو خوبی
شبیه یک آهنگِ دلتنگ را
از دو سوی جهان گوش دادن
به گوشیِ خاموش و
آغوش او فکر کردن
به بغضِ پلنگِ پتو فکر کردن
به بوی تنش
که مرا میسپارد به هر موج
که دفنم کند توی دریاچهای باستانی
به جنگِ جهانیِ در خوابهایم
که میآیم از اوج پایین و پایین
به یک جوجه که مادرش دیر کرده
به یک بغض سنگین
که توی گلو گیر کرده
تو خوبی
شبیه کششهای آتش به پنبه
پس از هفتهها دیدنت چند شنبه
از این مردِ آمادهی مرگ
از آن آخرین برگ
به تو پل زدن
تو را دیدن و بو کشیدن
به محض رسیدن
هوس کردنِ بوسه بر گردنت
بغل کردنت از زمین و زمان مثل بادی رها
به آن چشمها زل زدن
تو خوبی
صدای «حمیرا»ی در جادههای شمالی
شبیه تکان خوردنِ شانه در رقصهای جنوبی
در این روزهایی که با سوز
از چشمِ خیسم به تو مینویسم
در آن لحظهای که رفیقانِ نزدیک
در آن راهِ بیماهِ تاریک
پس از دیدن برق شلّیک
مردّد شدند
من از اسب افتادم و عاشقانم
همه از کنارم فقط رد شدند
اگر دوستان بد شدند
در آن روزهای عمودیِ دودی
پس از بر تنم جای زخم و کبودی
تو بودی
در این روزهای فقط گریه در حال مستی
تو هستی
من از یاد بردم که از یاد بردم
زمین را،
زمان را،
غم جاودان را
همه دوستان را،
همه دشمنان را
غم عشق و نان را
فراموش کردم
تو ماندی فقط بر تنم مثل یک خالکوبی
به آغوش "تو" فکر کردم
به آواز خاموش "تو" فکر کردم
تو خوبی
تو خوبی...
Telegram
ArtaMusic_channel
🎙 #با_شاعران (برنامه شماره 15)
🔘 #سید_مهدی_موسوی با شعر " تو خوبی"
📀 تنظیم #آرتا_رحیمی
🕊 ارائه شده در کانال #شعرنوش
⚪️ برای مشاهده لیست برنامه های قبلی اینجا 🟩 را لمس کنید.
❄️ @shernosh
🔘 #سید_مهدی_موسوی با شعر " تو خوبی"
📀 تنظیم #آرتا_رحیمی
🕊 ارائه شده در کانال #شعرنوش
⚪️ برای مشاهده لیست برنامه های قبلی اینجا 🟩 را لمس کنید.
❄️ @shernosh
وسط آینه دیدی و ندیدم خود را
در شب یخزده سیگار کشیدم خود را
به خودم زنگ زدم توی شبی پاییزی
دود سیگار شدم تا که نبینم چیزی
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
در شب یخزده سیگار کشیدم خود را
به خودم زنگ زدم توی شبی پاییزی
دود سیگار شدم تا که نبینم چیزی
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
خوابی و نمیخوابم
در این شب طولانی
ای روزنهی امّید
در صفحهی پایانی
میچرخی و میچرخم
از این شب بیامّید
تا صبح فراموشی
تا تجربهی خورشید
خاموشی و در صحبت
دوری و به من نزدیک
امنیّت آغوشی
در طولِ شبِ تاریک
در جادهی بیمقصد
رفتیم و گریزی نیست
دنیای مرا گشتند
جز عشق تو چیزی نیست!
گفتند که باید رفت
گفتند که برگردم
در اینهمه شک، تنها
ایمان به تو آوردم
پایان شب من باش
چون جای درنگی نیست
جز عشق برای ما
پایان قشنگی نیست...
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
در این شب طولانی
ای روزنهی امّید
در صفحهی پایانی
میچرخی و میچرخم
از این شب بیامّید
تا صبح فراموشی
تا تجربهی خورشید
خاموشی و در صحبت
دوری و به من نزدیک
امنیّت آغوشی
در طولِ شبِ تاریک
در جادهی بیمقصد
رفتیم و گریزی نیست
دنیای مرا گشتند
جز عشق تو چیزی نیست!
گفتند که باید رفت
گفتند که برگردم
در اینهمه شک، تنها
ایمان به تو آوردم
پایان شب من باش
چون جای درنگی نیست
جز عشق برای ما
پایان قشنگی نیست...
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
یه تخت شکسته، یه آغوش وحشی
واسه نسل من بهترین سرزمینه
یه آغوش وحشی میونِ جهنم
بهشتی که من دوست دارم، همینه!
بکش خنجرت رو، که تسلیم محضم
تو قلبم رو توو چاه بنداز، خوبه!
محل تلاقیِ عشق و جنونی
تو حمامِ خون راه بنداز، خوبه!
توو این عشق، ما خطّقرمز نداریم
تو هر چی اراده کنی، میپذیرم
اراده بکن تا بیفتم به پاهات
اراده بکن تا همینجا بمیرم!
خیالت عزیز دلم! تخت باشه
قراره که این زندگی سخت باشه
آره سخته! اما کسی جز من و تو
نمیتونه اینقدر خوشبخت باشه
بغل کردن و بوسه هی پشت بوسه
یه آهنگو با همدیگه گوش کردن
رها از گذشته، از آینده، از حال
فراموش کردن، فراموش کردن...
به یه بوسه یا جملهی عاشقانه
کمک کن از این رنجِ ممتد رها شم
بهت قول میدم بخندم دوباره
بهت قول میدم که غمگین نباشم!
واسهم دیگه زنجیر و زندون مهم نیست
واسهت گریهی زیر بارون مهم نیست
جز این عشق، این عشق، این عشق، این عشق...
دیگه هیچچیزی برامون مهم نیست
خیالت عزیز دلم! تخت باشه
قراره که این زندگی سخت باشه
آره سخته! اما کسی جز من و تو
نمیتونه اینقدر خوشبخت باشه
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
واسه نسل من بهترین سرزمینه
یه آغوش وحشی میونِ جهنم
بهشتی که من دوست دارم، همینه!
بکش خنجرت رو، که تسلیم محضم
تو قلبم رو توو چاه بنداز، خوبه!
محل تلاقیِ عشق و جنونی
تو حمامِ خون راه بنداز، خوبه!
توو این عشق، ما خطّقرمز نداریم
تو هر چی اراده کنی، میپذیرم
اراده بکن تا بیفتم به پاهات
اراده بکن تا همینجا بمیرم!
خیالت عزیز دلم! تخت باشه
قراره که این زندگی سخت باشه
آره سخته! اما کسی جز من و تو
نمیتونه اینقدر خوشبخت باشه
بغل کردن و بوسه هی پشت بوسه
یه آهنگو با همدیگه گوش کردن
رها از گذشته، از آینده، از حال
فراموش کردن، فراموش کردن...
به یه بوسه یا جملهی عاشقانه
کمک کن از این رنجِ ممتد رها شم
بهت قول میدم بخندم دوباره
بهت قول میدم که غمگین نباشم!
واسهم دیگه زنجیر و زندون مهم نیست
واسهت گریهی زیر بارون مهم نیست
جز این عشق، این عشق، این عشق، این عشق...
دیگه هیچچیزی برامون مهم نیست
خیالت عزیز دلم! تخت باشه
قراره که این زندگی سخت باشه
آره سخته! اما کسی جز من و تو
نمیتونه اینقدر خوشبخت باشه
#سید_مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima