عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
گاهی انسان‌ها نمی‌خواهند حقیقت را بشنوند چرا که می‌ترسند خیالات واهی‌شان نابود شود.
ماری که نتواند از پوست خود جدا شود محکوم به مرگ است؛ همچنین انسانی که در برابر تغییر عقایدش ایستادگی کند اندیشه خود را از دست خواهد داد.
انسان تا زمانی که از دایره امن عقاید خود بیرون نیاید به آگاهی دست نخواهد یافت.

#فریدریش_نیچه
#ترس_از_تغییر



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima






بر روی قلب من بیا،
ای روح ستمگر و بی‌رحم
ای ببر محبوب، ای دیو بی‌اعتنا
می‌خواهم
انگشتان لرزانم را درون یالهای سنگی‌ات فرو برم

می‌خواهم سر دردآلودم را
در دامن عطرآگین تو بگذارم و
رطوبت عشق مرده‌ام را
چون گل پژمرده‌ای ببویم.

می‌خواهم بخوابم، می‌خواهم در خوابی
راحت چون آرامش مرگ غرق شوم.
می‌خواهم بر پیکر زیبا و صاف و
مسی‌رنگ تو بی‌آن‌که دندان فرو کنم، بوسه گسترانم

هق‌هق گریه‌های مرا
تنها غرقاب بستر تو می‌بلعد و معدوم می‌کند
نسیان پرقدرت درون دهان تو جای گرفته و لِتِه در بوسه‌های تو جاری‌ است.

از این پس، ای لذت زندگانی من،
چون برگزیده‌ای بی‌گناه که محکوم رنج و عذاب است،
سر اطاعت بر پای سرنوشت خواهم سود،
تا شور و حرارت آن آتش اندوه‌ام را تیزتر کند.

نپانتس* و شوکران را در انتهای زیبای گلوی‌ات
که هرگز دلی را به دام نیفکنده،
خواهم مکید تا
بغض و کینه‌ام را به دست فراموشی سپارم.

#شارل_بودلر | فرانسه، ۱۸۶۷-۱۸۲۱ | Charles Baudelaire | 

برگردان: #مرتضا_شمس
 
★نپانتس: نوعی گیاه گرمسیری و گوشتخوار
تمامیِ آنان که واپسین معشوقه پنداشته بودمشان
همه همان زن بودند
بی خبر بودند از هم
لیک من می دانستم
چرا که من همان من بودم

تمامیِ آنان که "دوستت دارم" گفتمشان
همه همان زن بودند
بی خبر بودند از هم
لیک من می دانستم
چرا که تمامیِ آنان را دوست می داشتم

تمامیِ آنان که فریبم دادند
همه همان زن بودند
نمی دانستند که چندین زخم بر تن دارم
لیک من می دانستم
چراکه آن که همیشه زخم می خورد من بودم



#عزیز_نسین


@asheghanehaye_fatima


🎼●آهنگ یونانی: «موج» | "To Kima"

🎙●خوا
ننده: #هریس_الکسیو | Haris Alexiou | یونان، ۱۹۵۰ |

دیدن تو، حتا به‌قدر یک ساعت، برای من کافی‌ست
تا به این ‌وسیله، این زندگی بی‌‌تفاوت‌ام را ادامه دهم
و علت این است که تو این‌جا در کنارم نیستی محبوب من!

به ساده‌گی می‌دانی که یک کلمه‌ات چه اثری برایم دارد
چه چیزهایی را بازمی‌بخشد و چه قدرتی به من می‌دهد؛
امیدها هستند که ما را از گرداب ذهن و فکر بیرون می‌کشند

بیا موج! بیا مرا با خود ببر!
و بار دیگر در آغوش‌اش جای بده
بیا موج! بیا باد شمال!
مرا مقابل‌اش بیاندازید در ساحل حضور گرم‌اش؛
اما اگر مرا پذیرا نشد، غرق‌ام کنید در اعماق اقیانوس
هم‌چون کشتی غرق‌شده

فقط به قدر سر سوزنی به من زمان بده
تا این فاصله‌ی لعنتی را پاک کنم؛
و بعد اگر نخواستی، برای همیشه چشمان‌ام را به روی عشق‌ات می‌بندم؛

امشب همه‌چیز مرا به یاد عزیمت و کوچ می‌اندازد
تو نابودم خواهی کرد و من می‌دانم... پس می‌روم
تو اهل توقف و درجا زدنی و من بر خلاف تو، می‌روم تا دوردست

بیا موج! بیا مرا با خود ببر...

@asheghanehaye_fatima
حبـكِ كالإهــانة لا يُنسى أبداً

همچون اهانت
دوست داشتنت
فراموش شدنی نیست...

#محمد_الماغوط

@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📙#قطعه_گمشده
#شل_سیلور_استاین

این داستان بی شک یکی از زیباترین و مفهومی ترین داستانهای شل سیلور استاین است!!!

«آدم همیشه دنبال قطعه‌ای گم شده است،
هیچ آدمی را نمی‌توان یافت كه قطعه خود را
جستجو نكند؛ فقط نوع قطعه‌هاست كه فرق می‌كند...

یكی به دنبال دوستی است،
دیگری در پی عشق؛
یكی مراد می‌جوید و یكی مرید!
یكی همراه می‌خواهد و دیگری شریك زندگی،
یكی هم قطعه ای اسباب بازی!

به هر حال آدم هرگز بدون قطعه خود یا دست
كم بدون آرزوی یافتن آن نمی‌تواند زندگی كند.

گستره این آرزو به اندازه زندگی آدم است و
آرزوهای آدم هرگز نابود نمی‌شوند، بلكه تغییر
موضوع می‌دهند.

حتی آن كه نمی‌خواهد آرزویی داشته باشد،
آن كه آرزویش را از كف داده است، آنكه ایمان
خود را به آرزویش از دست داده است،

اندیشه‌اش گرفتار «آرزو» ست.»


📙 #در_جستجوی_قطعه_گم_شده
#شل_سیلور_استاین

💢 #شل_سیلور_استاین
شاعر، نویسنده، کاریکاتوریست و خواننده آمریکایی


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زنان زیبا شه‌زاده‌اند
(خدایانِ بی‌قرار وحی)
زنان زیبا نزدیک‌اند
(همجواران رنگین کمان)
زنان زیبا مهجورند
(همچون ترانه‌های شادی)


برشی از شعر #محمود_درویش
کتاب: #تاریخ_دلتنگی
ترجمه: #سعید_هلیچی



@asheghanehaye_fatima
درود بزرگواران ارجمند!
پگاهتان بهارینه و دلنواز؛
روزتان به زیبایی باغ رویاهایتان؛
بهترین های جهان هستی ارزانی تان باد...

درس امروز

انسان نمی تواند به پرواز درآید،
مگر آنکه ابتدا به لبه ی پرتگاه برسد ...

#نیکوس_کازانتزاکیس
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
#صبح
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وَه که چه زیبائی تو!
صبح، راهبی شد که تو را می‌نگرد..
چه رؤياها که با مرزهایت خو گرفت،
چه بهارها که با تو عاشقانه سخن گفت؟
دریا مُمتد است...
تو هم‌چو سیاره‌ای و جهان،
تمام جهان برخاست تا تو را بلند کند...



ما أجملك!
الصبح أصبح راهبًا يتأملك..
كم رؤى ألفَت حدودك،
كم ربيعًا غازلك؟
والبحر مُمتد
كأنك كوكبٌ والكون، كل الكونِ فزّ ليحملك...

#ماجد_مقبل
برگردان: #محمد_حمادی

@asheghanehaye_fatima
شهد لب‌های نگارم گشته قوت غالبم
من چگونه فطریه باید بپردازم خدا؟
گفته‌ای باشد روا بر مستمندان فطریه
من گدای کوی یارم، می‌شود بر من روا؟


#سید_مسیح_شاهچراغ
#عزیز_روزهام☺️



@asheghanehaye_fatima
عید آمده هرکس پیِ کارِ خویش ‌است
می‌نازد اگر غنی و گر درویش است
من بی‌تو به حالِ خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم رمضان در پیش است

#بیدل_دهلوی
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



ای بی‌خيال مانده زمن، دوست!
ديگر تو را زمين و زمان
از برکت جنون نجيب من
با نام می‌شناسند.

ای آهوی رمنده‌ی صحرای خاطره
در واپسين غروب بهار
نام مرا به خاطر بسپار!

#منوچهر_آتشی
همه ما در زندگیمان تواناییهای نامحدودی داریم
و تنها محدودیت هایی که داریم همان محدودیتهایی هستند که خودمان تعیین کرده
ایم و با آنها خو گرفته ایم
گاهی این انتخابها نتیجه ی باورهای شخصی و محدود ما هستند, باورهایی که - وقتی آنها را می پذیریم- منجر به تجربه کردن محدودیتِ ما
می شوند.
این باورهای محدود شخصی ما باعث میشود بجای اینکه بر روی خودمان سرمایه گذاری کنیم رو به سرمایه گذاری کورکورانه ی عاطفی بر روی دیگران میکنیم
و این اشتباه است اشتباه!
انتخابی اشتباه که منجر به شکست خوردن ما در رابطه می شود و به اصطلاح ما را به زمین می زند.
همه ما اساسا قادر به انجام هر کاری که به ذهنمان می رسد, هستیم برای اینکه تصور بر همه ی کارها حاکم است.
دیر یا زودش را نمیدانم اما بالاخره روزی یاد می گیریم که از این حقیقت به نفع خود استفاده کنیم.
به بخشی از زندگیمان که احساس می کنیم در آن کمبود داریم , فکر کنیم.
دیدن محدودیت حاکی از باور محدود است.
هرگاه جمله ای مانند ( من ..... کافی ندارم) را می گوییم محدودیتی به خودمان تحمیل می کنیم.
امروز در جملات و افکارمان به دنبال این عقاید باشیم و آنها را با عبارات تاکیدی مثبتی مانند (من ..... زیادی دارم) و (من ..... نامحدودی دارم) خنثی کنیم.
همانطور که گفتیم, کلمات نقطه ی شروع آرزوها هستند.

پ.ن: شايد حق انتخاب زيادى نداشته باشیم...
اما اجازه ندهیم روياهامون بمیرن
ما حیفیم حیف! به خودمان پشت نکنیم

#عادل_دانتیسم


@asheghanehaye_fatima
من در نفس تو رمزها یافته ام
من با نفس تو زندگی ساخته ام

من در نفس تو یافتم مکیده ای
با خون ترانه ی تو در رگ هایم

درخشک ترین کویر بی باران
من در نفس تو خرم آبادم
وقتی دو کبوتر حرم را دیدم
در قرمزی نوک هاشان می شکفند
پنهان کردم در نفس تو گنج هایم را
در ژرف ترین خواب تو اسرارم را
پنهان ز تو ، آهسته امانت دادم
من در نفس تو رود را پوییدم
بازیچه ی موج
از راه تنفس دهان با تو
از غرق شدن به زندگی برگشت
هر بازدم تو روح رؤیای من است
محرابه ی آتشکده در بوسه ی تو
من آتش را به بوسه برگرداندم
خاکستر بوسه را به آهی کوتاه
تا با نفس تو مشتبه گردد
در راسته ی عطر فروشان ، امشب
در بین هزار شیشه ی مشک و گلاب
می پرسم
دستمال عطر آگینی از نفس او چند ؟


#محمدعلی_سپانلو

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی_نویسنده
#غزاله_علیزاده، زن پیشرو و نویسنده رمان درخشان #خانه_ادریسی‌ها است؛ از زبان خودش بشنوید و ببینید که چرا نویسنده شد.

ویدیو از روزآروز

غزاله علیزاده درباره خود و زندگی‌اش در گفت‌وگویی با مجله‌ ادبی «گردون»، اینچنین می‌گوید:

«ما نسلی بوديم آرمان‌خواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رويا حيرت می‌کنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانه‌‌ عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژه‌های مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفته‌ای داشت.»

@asheghanehaye_fatima
⁠⁣«....در تمام رویاهایم از دوران‌های باستانی، رد پای تو را می‌بینم، ضمنا می‌دانم همه جا کنارت بوده‌ام، با نوازش سر انگشتانت به خواب رفته‌ام. اگر هزار سال بعد هم مثل سبزه از خاک برویم در آوندهایم جریان داری...»

خانه ادریسی‌ها/
#غزاله_علیزاده

بیست‌و‌پنج‌ سال از روزی که غزاله درخت را انتخاب کرد، می‌گذرد.

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی_شاعر
#محمدعلی_سپانلو

محمد علی سپانلو، مشهور به شاعر تهران (زاده ۲۹ آبان ۱۳۱۹ در تهران – درگذشته ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در تهران) شاعر، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی و مترجم ایرانی بود.

تو ساعتي تو چراغی
تو بستري تو سكوتي
چگونه مي توانم
كه غايبت بدانم
مگر كه خفته باشي در اندوه هايت

تو واژه اي تو كلامي
تو بوسه اي توسلامي
چگونه مي توانم كه غايبت بدانم
مگر كه مرده باشي در نامه هايت

تو يادگاري تو وسوسه اي
تو گفتگوی دروني
چگونه مي تواني كه غايبم بداني
مگر كه مرده باشم من در حافظه ات

بهانه ها را مرور كردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده
رضايت دادم
يعني
همين كه تو در دوردست زنده اي
به سرنوشت رضايت دادم

#محمدعلی_سپانلو

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
ای خاک، عروس ادبی ما را بپذیر.
ولی ای مرگ، لحظه ایی او را در آغوش آن درخت سر سبزمازندران، نگاه دار،
لحظه ایی او را نبر، تا با تو این سفارش آخرین را بگوییم که از میان ما چه کسی را با حلقه ی تنگت به تاراج برده ای...


#رضا_براهنی
#در_رثای_غزاله_علیزاده
@asheghanehaye_fatima


زن های خانواده، از دَم، تسلیم و قربانی بودند: لوبا ، خانم ادریسی و رحیلا، هر یک پذیرنده‌ی تقدیر محتوم. نه پرتگاهها را می شناختند، نه ژرفای رنج، عشق و مرگ را. سلسله‌ی زن‌های زیبا و با قریحه: نیلوفرهای سپیدی که بر سطح برکه‌ی اجدادی می‌شکفتند و پس از مدتی می‌پژمردند. آن تیره‌ی زنان پریوار که سال ها بین ستون‌ها رفت و آمد کرده بودند و آه‌ها را فروخورده بودند...

جوان تبسمی کرد: «اذیت نکن! کتاب یگانه چیزی‌ست که نیاز به محافظ ندارد.»
چشمهای وهاب دودو زد: «چرا؟»
- «چون به تملک در نمی‌آید.»
: «از دید شما هیچ چیز مالکیت نمی‌پذیرد.»
جوان سر را پایین انداخت، سطری خواند و زیر لب گفت: «بله، احساس تملک غریزه‌ای عقب‌مانده‌است.»
: «ولی هر آدمی میل دارد چیزهایی را هر چند محدود، از آن خودش بداند و من به دو چیز وابسته‌ام: خاطره‌ای از کودکی و کتابخانه‌ام.»

#خانه_ادریسی‌ها
#غزاله_علیزاده
غزاله علیزاده که در سال ۱۳۷۵ در جواهر ده رامسر به زندگی خود پایان داد و قبل از رفتنش نوشت: "تنها و خسته‌ام برای همین می‌روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک. من غلام خانه‌های روشنم …"

@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸فیلم نزدیکی – Intimacy 2001
🔹ژانر: درام، عاشقانه، بزرگسال
🔸زیرنویس چسبیده
🔹با کیفیت موبایل
#فیلم
@asheghanehaye_fatima