عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



عنوان #خانه_ادریسیها
نویسنده #غزاله_علیزاده
راوی #فریده_گودرزی
۶۰۸ صفحه
چهار فایل فشرده 👇👇👇👇👇
داستان رمان دربارهٔ شهری است به نام عشق آباد و گروهی به قدرت رسیده که وارد شهر شده‌اند تا حق ستم دیدگان را از ثروتمندان بگیرند و آنها را از خانه هاشان بیرون کنند، و به دیگر بیان آنان را به سزای کارهای ناشایستشان برسانند. همه ماجرا در خانه بزرگ و کهنه‌ای می‌گذرد. ادریسیها ساکنان نخستین خانه هستند: مادربزرگ یا خانم ادریسیها یا زلیخا، لقا (دختر میانسال خانم ادریسیها که سال‌های زندگانی اش را به تنهایی و به دور از مردها به سر برده‌است)، وهاب (نوه پسری خانم ادریسیها که درسش را در خارج از کشور گذرانده‌است و پس از سفر در جست و جوی رحیلا بازگشته‌است). هر سه خود را در خانه و خاطرات خیلی دورشان زندانی کرده‌اند. هرگز خانه را ترک نکرده‌اند و به گفته وهاب آنچه سبب شده هرگز خانه را ترک نکنند و به جمع دیگران نروند، «خو گرفتن، ناچاری و تن آسایی بوده‌است». و یاور باغبان و مستخدم پیر خانه.
خانه ادریسیها اندوه بار است و پر از رخدادهای شگفت‌آور و باورنکردنی. زن‌های این خانواده همواره تسلیم خودخواهی مردان شده‌اند(مردسالاری. …(


@asheghanehaye_fatima
عشق مروارید سیاه است،
کمیابترین جواهر دنیا؛
جان بی‌صاحب آدم را می‌سوزاند و کُنده می‌کند، خاکسترش را به دست باد می‌سپارد. 


#خانه_ادریسیها
#غزاله_علیزاده 

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#معرفی_نویسنده
#غزاله_علیزاده، زن پیشرو و نویسنده رمان درخشان #خانه_ادریسی‌ها است؛ از زبان خودش بشنوید و ببینید که چرا نویسنده شد.

ویدیو از روزآروز

غزاله علیزاده درباره خود و زندگی‌اش در گفت‌وگویی با مجله‌ ادبی «گردون»، اینچنین می‌گوید:

«ما نسلی بوديم آرمان‌خواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رويا حيرت می‌کنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانه‌‌ عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژه‌های مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفته‌ای داشت.»

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
ای خاک، عروس ادبی ما را بپذیر.
ولی ای مرگ، لحظه ایی او را در آغوش آن درخت سر سبزمازندران، نگاه دار،
لحظه ایی او را نبر، تا با تو این سفارش آخرین را بگوییم که از میان ما چه کسی را با حلقه ی تنگت به تاراج برده ای...


#رضا_براهنی
#در_رثای_غزاله_علیزاده
@asheghanehaye_fatima


زن های خانواده، از دَم، تسلیم و قربانی بودند: لوبا ، خانم ادریسی و رحیلا، هر یک پذیرنده‌ی تقدیر محتوم. نه پرتگاهها را می شناختند، نه ژرفای رنج، عشق و مرگ را. سلسله‌ی زن‌های زیبا و با قریحه: نیلوفرهای سپیدی که بر سطح برکه‌ی اجدادی می‌شکفتند و پس از مدتی می‌پژمردند. آن تیره‌ی زنان پریوار که سال ها بین ستون‌ها رفت و آمد کرده بودند و آه‌ها را فروخورده بودند...

جوان تبسمی کرد: «اذیت نکن! کتاب یگانه چیزی‌ست که نیاز به محافظ ندارد.»
چشمهای وهاب دودو زد: «چرا؟»
- «چون به تملک در نمی‌آید.»
: «از دید شما هیچ چیز مالکیت نمی‌پذیرد.»
جوان سر را پایین انداخت، سطری خواند و زیر لب گفت: «بله، احساس تملک غریزه‌ای عقب‌مانده‌است.»
: «ولی هر آدمی میل دارد چیزهایی را هر چند محدود، از آن خودش بداند و من به دو چیز وابسته‌ام: خاطره‌ای از کودکی و کتابخانه‌ام.»

#خانه_ادریسی‌ها
#غزاله_علیزاده
غزاله علیزاده که در سال ۱۳۷۵ در جواهر ده رامسر به زندگی خود پایان داد و قبل از رفتنش نوشت: "تنها و خسته‌ام برای همین می‌روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ای تاریک. من غلام خانه‌های روشنم …"

@asheghanehaye_fatima