عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
وقتى ببينمت،
به‌ اندازه‌ی صد‌سال بغل‌ات می‌کنم...


#دیوار_نوشته_عربی
#دیوار_نوشت

@asheghanehaye_fatima
دیگران را تلخ می آید
شراب جور عشق

ما ز دست دوست
می‌گیریم و شکّر می‌شود


#سعدی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

هر آن‌که مِهرِ یکی
در دلش قرار گرفت

رَوا بُوَد که تحمّل کند
جفای هزار ...




کدام دوست بِتابَد رخ از محبتِ دوست؟
کدام یار بپیچد سَر از ارادتِ یار ؟!


چو دیده دید و
دل از دست رفت و چاره نماند
نَه دل ز مِهر شکیبد ، نه دیده از دیدار


فراق را دلی از سنگ سخت‌تَر باید
کدام صبر که بر می‌کَنی دل از دلدار ؟!


هوای دل نتوان پخت بی‌تَعَنُّتِ خَلق
درخت گُل نتوان چید بی‌تحمّلِ خار ...




نگویمت که بر آزارِ دوست دل خوش کن
که خود ز دوست مصوّر نمی‌شود آزار


دگر مگوی که من تَرکِ عشق خواهم گفت
که قاضی از پَسِ اِقرار نشنود اِنکار



هر آدمی که نظر با یکی ندارد و
دل ،
به صورتی ندهد ،
صورتیست بر دیوار ... !!!



#سعدی

🎼●آهنگ: «خونه‌ی بهار»

🎙●خواننده و آهنگ‌ساز:
#علیرضا_پوراستاد

○●ترانه: مران_صلاحی / #علیرضا_پوراستاد

آهای فلک آهای فلک
که گردنت از هممون بلندتره
به ما که خسته‌ایم بگو
خونه‌ی بهار کدوم وره
خونه‌ی بهار کدوم وره...

@asheghanehaye_fatima
▪️

آیدای خودم، آیدای احمد .!
شریک سرنوشت و رفیق راه من...
در همه ی چشم انداز اندیشه
و‌ خیال من، جز تصویر چشم های زنده
و عاشق خودت هیچ‌ چیز نیست .!

#احمد_شاملو🌱

@asheghanehaye_fatima
#حسین_منزوی



کجاست بارشی از ابرِ مهربانِ صدایت؟
که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه‌هایت

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از تو به آسمان شکایت خواهم برد
چگونه توانسته‌ای، چگونه
که در خود خلاصه کنی
تمامی زنان روی زمین را...

■شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

■برگردان: #محمد_حمادی

@@asheghanehaye_fatima
كان من المستحيل
أن ينبت قمحي فوق صخرتك
وكنت أعرف ذلك منذ البداية
ولكنني نشرت  فوقك سحبي
واحتضنتك
كما يحتضن البحر الأفق ...



محال بود
گندمِ من بر صخر‌ه‌ی تو بِرویَد ؛
این را از ابتدا می‌دانستم !
اما
اَبرهایم را بالای سَرت گسترانیدم
و در آغوشت گرفتم
چونان‌که دریا افق را در آغوش می‌کشد ...




#غادة_السمان

ترجمه : طیبه حسین‌زاده

@asheghanehaye_fatima
برای همه‌ی کسانی که
شخصی عزیز در اطرافشان
در درد و رنج است
و یا خودشان در رنجی عمیق هستند ،
چه رنجی در جسم ، چه رنجی در روان .


بدانیم که زندگی دریاست .
در وقتِ موج‌های بلندی که زندگی‌مان را
در هم می‌شکند ،
هشیار باشیم که روزهای صاف و
آفتابی هم در راه است .

آفتاب و طوفان ، باران و موج ،
سکوت و هیاهو ،
همه بخشی از زندگی در دریاست .


گاهی لازم است شنا کنیم ،
گاهی هم فقط باید
دل به موج‌ها بسپاریم و
اجازه دهیم دریا
ما را به آنجایی ببرد که می‌خواهد .


تسلیمِ هوای دریا باشیم و بدانیم که
در پسِ هر موج ، سکونی‌ست و
در پسِ هر روز آفتابی ، هیاهویی ...


تسلیم که باشیم ،
می‌دانیم در هر حالتِ دریا ،
چطور از آن گذر کنیم .
شنا کنیم یا رها باشیم و
اجازه دهیم دریا کارش را انجام دهد ...



@asheghanehaye_fatima



#پونه_مقیمی
دوری ، فاصله و فضای بینِ ماست
و تو این را نشان دادی
و ثابت کردی
نزدیک ، دور ، هر جایی هستی

و من باور می کنم ،
قلب می‌تواند برای این بتپد

یک بارِ دیگر در را باز کن
و دوباره در قلبِ من باش ...

ما تا اَبد با هم خواهیم بود

تو در قلبِ من ،
در پناه خواهی بود
و قلبِ من برای تو خواهد تپید
و خواهد تپید ...




@asheghanehaye_fatima



#مارگوت_بیکل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من تو را دوست دارم
این تنها حرفه‌ای‌ست که من آن را بلدم
و دوستان‌ام بابت آن به من حسودی می‌کنند
و هم‌چنین دشمنان‌ام
متشکرم... که پذیرفتی معشوقه‌ام باشی



إنني أحبك..
هذه هي المهنة الوحيدة التي أتقنها
ويحسدني عليها أصدقائي وأعدائي
شكراً... لأنك قبلت أن تكوني حبيبتي.

#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #احمد_دریس


@asheghanehaye_fatima
دوستت دارم
و
شادمانی من
می گزد لبانِ نرم تو را.

گرانه و سنگین بود
این
به من عادت کردن ات.

عادت به روح منزوی و وحشی من
و نامم
که از آن گریزانند همه ...
مدیدی هست
ای مروارید تک
تو را عاشقم
و
تو را چون بانوی کهکشان باور دارم.

گل های شادی را از کوهپایه می چینم
فندق های سیاه تو را
و سبدهایی از حصیر جنگل
پر از بوسه ها
با تو چنان می کنم
که بهار
با درختان گیلاس.

#پابلو_نرودا
#عزیز_روزهام




@asheghanehaye_fatima
▪️

بی‌آرزو چه می‌کنی ای دوست؟
ــ به ملال،
در خود به ملال
با یکی مُرده سخن می‌گویم.
شب، خامُش اِستاده هوا
وز آخرین هیاهوی پرند‌گانِ کوچ
دیرگاه‌ها می‌گذرد.
اشکِ بی‌بهانه‌ام آیا
تلخه‌ی این تالاب نیست؟
ــ از این گونه
ی‌اشک
به چه می‌گریی؟
ــ مگر آن زمستانِ خاموشِ خشک
در من است.
به هر اندازه که بیگانه‌وار
به شانه‌بَرَت سَر نهم
سنگ‌باری آشناست
سنگ‌باری آشناست غم.

#احمد_شاملو

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




بهار زنی است ضرورتن فوری
در پس از بستر
در کوچه‌ی خلوت
زیرگذر
در پارک
در اداره
در بازار بورس
در دست‌شویی مدرسه
راه‌رو کلیسا
سالن رقص
بارِ کافه‌راک
در ترافیک خیابان چهل‌وششم
مطب دندان‌پزشک
لای هات‌داگ با سس‌خردل و کاهو
روی سیم‌های پُرگنجشک
در آشپزخانه پس از مهمانی
در پریودهای نامنظم مدرن

اما نه در تویی‌ که فکر می‌کنی
شاعر می‌توانست تا بی‌نهایت ادامه دهد
بهار فورن زنی است
ضروری.

#برنادت_مایر | Bernadette Mayer | آمریکا، ۱۹۴۵ |
#به_کدامین_عریانی_احساس_بوسه هایت_سوگند
که نوک انگشتانت بر شانه هایم آرامشی عبدی تراشیده است

به خیسی لب هایت سوگند؛
تا جد در جد بوسه هایی که
در وزن شعر
به تن عریانم می کشی؛
میپرانی مرا از واهمه ی مرگ؛
وقتی با انگشتانم به مهمانی سینه هایت دعوت می شوم.!!!

به سیمای نازهای زنانهٔ تو؛
تا ابدیتی احساسی مردانه ام
قسم که در شیطنتهای انگشتان تو
جنونی دیوانه وار لبریز است؛
وقتی از پیچ و خم آغوشم
رد می شوی تا جان بگیرم؛
در دنباله ی بوسه هایی که
بر بازوانم حک کرده ای

#_به_کدامین_عریانی_احساس_ بوسه هایت_سوگند
که اینگونه مرا تا مرز لمس سینه هایت میفشاری
بدون آنکه از کلمه کلمه ی آغوشت
اجازه بگیرم؛
در تو زاده می شوم
تولد شعرهایی که بی واهمه
در پهنای سینه ات عشق بازی
می کنند...


#جابرفدایی
#عزیز_روزهام





@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وجود عشق برای آن نیست که مارا خوشحال کند ؛
من اعتقاد دارم عشق وجود دارد تا به ما نشان دهد چقدر میتوانیم تحمل کنیم ...

#هرمان_هسه



@asheghanehaye_fatima

🎼●ترانه‌ی فرانسوی: «مامان» | "Maman"

🎙●خواننده:
#لوان_امرا | Louane Emera | فرانسه، ۱۹۹۶ |

معشوقه‌ها از تختی به تخت دیگه جابه‌جا می‌شند
تو هتل‌ها، توی پارکینگ‌ها
برای فرار از تمام این افسردگی‌ها
مرکز شهر خیلی شلوغ به نظر می‌آد

دل‌گیری‌ها، زنگ تلفن‌ها
همه چی دوباره فصل بهار شروع می‌شه
غیر از عشق‌های ماندگار

رؤیاها توی مترو روی هم انباشته شده
آسمان‌خراش‌ها از بالا به ما نگاه می‌کنن
مثل پرنده‌های توی قفس

من حال‌ و روز خوشی ندارم در سرم مامان
من دیگه حوصله‌ی مهمونی رفتن ندارم مامان
ببین دخترت چی به سرش اومده مامان
دیگه ادامه‌ی ماجراجویی زندگی برام مفهومی نداره

اون موقع‌ها که می‌خونه‌ها پر آدم می‌شد
قلب‌ها در همان حال از عشق خالی می‌شد
به همان سرعتی که آن شب‌ها قول‌وقراری گذاشته می‌شد
به همان سرعت هم فراموش می‌شد

دل‌گیری‌ها، زنگ تلفن‌ها
همه چی دوباره فصل بهار شروع می‌شه
غیر از عشق‌های ماندگار

من حال‌ و روز خوشی ندارم مامان
من دیگه حوصله‌ی مهمونی رفتن ندارم مامان
ببین دخترت چی به سرش اومده مامان
دیگه ادامه‌ی ماجراجویی زندگی برام مفهومی نداره

@asheghanehaye_fatima