Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قطعه «Ode to Joy» از سمفونی نهم #بتهوون
وقتی دختر کوچکی برای نوازنده خیابانی سکهای میاندازد و ارکستر برای او مینوازد...
@asheghanehaye_fatima
وقتی دختر کوچکی برای نوازنده خیابانی سکهای میاندازد و ارکستر برای او مینوازد...
@asheghanehaye_fatima
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا
بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا
سعدی اندر کف جلاد غمت میگوید
بندهام بنده به کشتن ده و مفروش مرا
#سعدی , دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا
بی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا
سعدی اندر کف جلاد غمت میگوید
بندهام بنده به کشتن ده و مفروش مرا
#سعدی , دیوان اشعار, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
چو پیراهن شوم آسوده خاطر
گرش همچون قبا گیرم در آغوش
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش
دل و دینم دل و دینم ببردهست
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش
#حافظ, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
گرش همچون قبا گیرم در آغوش
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگردد مهرت از جانم فراموش
دل و دینم دل و دینم ببردهست
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش
#حافظ, غزلیات
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
.
هوای پیراهنِ تو
در پاسی از مویرگهای نزدیک به پائیز
و چند برگِ زردِ دیررَسِ عناب
بر سینه های تو
در لابلای هایِ
این بنفشههای بیحوصله
چه میکند؟
رو به فرسایشِ ارغوانی دارم
که در آفتابیهایم مرور میکند
و رنگی
که از طیفِ پائیزِ تنم
جدا میشود
در سفرِ دُردانههای کاج
که چشم ،
به چشیدنِ این بنفشهها دارند
.
همه میراثِ من
جای پنجههای توست
و همه میراثِ تو
این،
هرکجا ، یک چند
آفتابگردانی در میانِ غزلهای سرخ
.
به بودههای در یاد
میگویم مهتاب
تا شبی که از کهکشان تو
چشمانی آمد
و دستِ اعماقِ تاریکیام را گرفت
و عطشی ،
که در اردیبهشتم
فرشتهها را به آبتنی وا داشت...
وسعتی به اندازهی
تمامِ شعرهای جهان
در اندامِ تو بود
تا وجود پراکندهام را
روحی پرورده کند
که بتوانم با زوزهی نورِ باریکی
در قیامتی تاریک
خود را به سطح دریا برسانم
و شعر تو را بسرایم...
بر یک فصل
با تو اتفاق نمیکنم
صدای پای کوچ کردن ستارهها
از آسمانم میآید
هراسی ندارم بر این درگاهِ فراموشی
چرا که میدانم
سلولهایم در هواخوریِ گیسوانِ تو
تجزیه شدهاند
من ،
تمام هستی را
ای بینهایت ،
آغشته به نفسِ تو کردهام....
آنسوی عادتهای این جهان
در میانِ قصیدههای پائیز و باران
به شمارِ شکوفههای دامنات
آغوش در من روئیده است...
تردید نمیکنم،
به شکرانهی "نفسِ بعد از بارانم" که مرا نام نهادی و سرشانههای تو
در اقامتگاهِ گندمزارهای
آنسوی مشرق
در نمیدانم کجای این جهان
در برهوتی
که هیچکس نامی برای آن ندارد
ارواحِ عاشقان را فراهم میآورم
تا جهان،
در تنِ تو پوست بیندازد...
آسمان زائل شود
و دگرباره
مسیحَم/
از دامنِ تو بزاید.....
#کیومرث_یزدانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
هوای پیراهنِ تو
در پاسی از مویرگهای نزدیک به پائیز
و چند برگِ زردِ دیررَسِ عناب
بر سینه های تو
در لابلای هایِ
این بنفشههای بیحوصله
چه میکند؟
رو به فرسایشِ ارغوانی دارم
که در آفتابیهایم مرور میکند
و رنگی
که از طیفِ پائیزِ تنم
جدا میشود
در سفرِ دُردانههای کاج
که چشم ،
به چشیدنِ این بنفشهها دارند
.
همه میراثِ من
جای پنجههای توست
و همه میراثِ تو
این،
هرکجا ، یک چند
آفتابگردانی در میانِ غزلهای سرخ
.
به بودههای در یاد
میگویم مهتاب
تا شبی که از کهکشان تو
چشمانی آمد
و دستِ اعماقِ تاریکیام را گرفت
و عطشی ،
که در اردیبهشتم
فرشتهها را به آبتنی وا داشت...
وسعتی به اندازهی
تمامِ شعرهای جهان
در اندامِ تو بود
تا وجود پراکندهام را
روحی پرورده کند
که بتوانم با زوزهی نورِ باریکی
در قیامتی تاریک
خود را به سطح دریا برسانم
و شعر تو را بسرایم...
بر یک فصل
با تو اتفاق نمیکنم
صدای پای کوچ کردن ستارهها
از آسمانم میآید
هراسی ندارم بر این درگاهِ فراموشی
چرا که میدانم
سلولهایم در هواخوریِ گیسوانِ تو
تجزیه شدهاند
من ،
تمام هستی را
ای بینهایت ،
آغشته به نفسِ تو کردهام....
آنسوی عادتهای این جهان
در میانِ قصیدههای پائیز و باران
به شمارِ شکوفههای دامنات
آغوش در من روئیده است...
تردید نمیکنم،
به شکرانهی "نفسِ بعد از بارانم" که مرا نام نهادی و سرشانههای تو
در اقامتگاهِ گندمزارهای
آنسوی مشرق
در نمیدانم کجای این جهان
در برهوتی
که هیچکس نامی برای آن ندارد
ارواحِ عاشقان را فراهم میآورم
تا جهان،
در تنِ تو پوست بیندازد...
آسمان زائل شود
و دگرباره
مسیحَم/
از دامنِ تو بزاید.....
#کیومرث_یزدانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
برق سپیده دیدم ٬ در مشرق جبینت
گل ها به دیده چیدم ٬ از باغ آستینت
در اوج خویش هم چون خورشید نیمروزی
ای حلقه ی افق ها ٬ در سایه ی نگینت
شیرین و مهربانی ٬ شیراز دخترانی
تلفیق عشق و شعری ٬ مانند سرزمینت
چون باده می تراود ٬ از کوزه ای نگارین
شعری که می تراود ٬ از چشم نازنینت
با خواهش نیازم ٬ دارند ماجراها
آن شرم نازگونت ٬ وان ناز شرمگینت
چشم تو گرم نجواست ٬با من که آمدی؟ آه!
عمری نشسته بودم ٬ ای عشق در کمینت
از سوی روشنایی ٬ بر اسبی از رهایی
می آیی و ز خورشید ٬ پر کرده خورجینت
آیا تو آن صدایی ٬ ای آشنا که باید
تا جاودان بپیچد ٬ در هستی ام طنینت
استاد #حسین_منزوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
گل ها به دیده چیدم ٬ از باغ آستینت
در اوج خویش هم چون خورشید نیمروزی
ای حلقه ی افق ها ٬ در سایه ی نگینت
شیرین و مهربانی ٬ شیراز دخترانی
تلفیق عشق و شعری ٬ مانند سرزمینت
چون باده می تراود ٬ از کوزه ای نگارین
شعری که می تراود ٬ از چشم نازنینت
با خواهش نیازم ٬ دارند ماجراها
آن شرم نازگونت ٬ وان ناز شرمگینت
چشم تو گرم نجواست ٬با من که آمدی؟ آه!
عمری نشسته بودم ٬ ای عشق در کمینت
از سوی روشنایی ٬ بر اسبی از رهایی
می آیی و ز خورشید ٬ پر کرده خورجینت
آیا تو آن صدایی ٬ ای آشنا که باید
تا جاودان بپیچد ٬ در هستی ام طنینت
استاد #حسین_منزوی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
اگر قرار است روزی از زندگی لذت ببریم
امروز همان روز است
امروز باید همواره شگفت انگیزترین روز زندگی ما باشد...
#توماس_دریر
@asheghanehaye_fatima
امروز همان روز است
امروز باید همواره شگفت انگیزترین روز زندگی ما باشد...
#توماس_دریر
@asheghanehaye_fatima
خفته بودیم و شعاع آفتاب
بر سراپامان به نرمی میخزید
روی کاشی های ایوان دست نور
سایه هامان را شتابان میکشید
موج رنگین افق پایان نداشت
آسمان از عطر روز کنده بود
گرد ما گویی حریر ابرها
پرده ای نیلوفری افکنده بود
دوستت دارم خموش خسته جان
باز هم لغزید بر لبهای من
لیک گویی در سکوت نیمروز
گم شد از بی حاصلی آوای من
#فروغ_فزخزاد
@asheghanehaye_fatima
بر سراپامان به نرمی میخزید
روی کاشی های ایوان دست نور
سایه هامان را شتابان میکشید
موج رنگین افق پایان نداشت
آسمان از عطر روز کنده بود
گرد ما گویی حریر ابرها
پرده ای نیلوفری افکنده بود
دوستت دارم خموش خسته جان
باز هم لغزید بر لبهای من
لیک گویی در سکوت نیمروز
گم شد از بی حاصلی آوای من
#فروغ_فزخزاد
@asheghanehaye_fatima
.
از حیرانی و
سڪوتم غمڪَین نشو
و ڪَمان نبر ڪہ میان من و تو
چیزے عوض شده ،
آنڪَاه ڪہ
نمیڪَویم دوستت میدارم
یعنی ڪہ دوست ترت میدارم ....!!
#نزار_قبانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
از حیرانی و
سڪوتم غمڪَین نشو
و ڪَمان نبر ڪہ میان من و تو
چیزے عوض شده ،
آنڪَاه ڪہ
نمیڪَویم دوستت میدارم
یعنی ڪہ دوست ترت میدارم ....!!
#نزار_قبانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
میدانی، شروع به دوست داشتن کسی کردن، اقدام مهمی است.
باید نیرو، کنجکاوی و کوری داشت.
حتی لحظهای هست در آغاز،
که باید از پرتگاهی پایین پرید؛
اگر کسی به آن فکر کند،
این کار را نخواهد کرد.
میدانم که من دیگر هیچوقت نخواهم پرید...!
•تهوع | ژان پل سارتر
@asheghanehaye_fatima
باید نیرو، کنجکاوی و کوری داشت.
حتی لحظهای هست در آغاز،
که باید از پرتگاهی پایین پرید؛
اگر کسی به آن فکر کند،
این کار را نخواهد کرد.
میدانم که من دیگر هیچوقت نخواهم پرید...!
•تهوع | ژان پل سارتر
@asheghanehaye_fatima
چه هراسی ست زیستن در اسارت این زنجیرها، و در بطن تنهایی.
آدمیانی که شریکِ دقایق طربناک تو بودند
هرگز تکه ای از غم هایت را بر دوش نخواهند کشید.
تنهایی ام پرنده ای یکه تاز را می ماند که پادشاه آسمان ها باشد!
قلبم فشرده از رنج هایی بی حساب است.
لحظه های زندگی ام را به تماشا نشسته ام
که گردن نهاده به تقدیر
همچون خوابی از پس یکدیگر می گذرند،
و باز با همان آرزوهایِ پیشین باز می گردند .
تابوتی می بینم که چشم به راه کسی ست!
کسی که لحظه ای بر زمین درنگ کند
و از رفتن باز ایستد.
می دانم که اندوه مرگ من کسی را ویران نخواهد کرد
و ایمان دارم روز مرگم ، شادیِ بزرگتری از روز میلادم برایشان به ارمغان خواهد آورد!.
#میخائیل_لرمانتف
برگردان: رخساره شمیرانی
@asheghanehaye_fatima
آدمیانی که شریکِ دقایق طربناک تو بودند
هرگز تکه ای از غم هایت را بر دوش نخواهند کشید.
تنهایی ام پرنده ای یکه تاز را می ماند که پادشاه آسمان ها باشد!
قلبم فشرده از رنج هایی بی حساب است.
لحظه های زندگی ام را به تماشا نشسته ام
که گردن نهاده به تقدیر
همچون خوابی از پس یکدیگر می گذرند،
و باز با همان آرزوهایِ پیشین باز می گردند .
تابوتی می بینم که چشم به راه کسی ست!
کسی که لحظه ای بر زمین درنگ کند
و از رفتن باز ایستد.
می دانم که اندوه مرگ من کسی را ویران نخواهد کرد
و ایمان دارم روز مرگم ، شادیِ بزرگتری از روز میلادم برایشان به ارمغان خواهد آورد!.
#میخائیل_لرمانتف
برگردان: رخساره شمیرانی
@asheghanehaye_fatima
__
زیبایی چیزی است سوزان و غم انگیز و اندکی مبهم. مثلا در موردِ جذابترین ابژهای که وجود دارد، یعنی چهرهی یک زن، سیمایِ زن سیمایی دلربا و زیباست، میخواهم بگویم سیمایی است که توامان لذت و غم را بر می انگیزد اما به شکلی در هم، سیمایی است که تصور مالیخولیا، ملال و حتی اشباع را در خود دارد یا تصوری عکسِ این، یعنی شور، میلِ زیستن، همراه با نوعی تلخیِ واپس رونده که گویی از محرومیت یا حرمان برآمده است. راز و حسرت نیز از ویژگی های زیبایی اند.
#شارل_بودلر
@asheghanehaye_fatima
زیبایی چیزی است سوزان و غم انگیز و اندکی مبهم. مثلا در موردِ جذابترین ابژهای که وجود دارد، یعنی چهرهی یک زن، سیمایِ زن سیمایی دلربا و زیباست، میخواهم بگویم سیمایی است که توامان لذت و غم را بر می انگیزد اما به شکلی در هم، سیمایی است که تصور مالیخولیا، ملال و حتی اشباع را در خود دارد یا تصوری عکسِ این، یعنی شور، میلِ زیستن، همراه با نوعی تلخیِ واپس رونده که گویی از محرومیت یا حرمان برآمده است. راز و حسرت نیز از ویژگی های زیبایی اند.
#شارل_بودلر
@asheghanehaye_fatima
حواس خود را به طور کامل به کار بگیرید. همانجایی که هستید، باشید. به اطراف نگاه کنید. فقط بنگرید، تعبیر و تفسیر نکنید. نور، شکل ها، رنگ ها و بافت ها را ببینید. نسبت به حضور بی صدای یکایک چیزها هشیار باشید. نسبت به فضایی که امکان وجود چیزها را فراهم میآورد، هشیار باشید.
به صداها گوش دهید. آنها را داوری نکنید. به سکوت پشت صداها گوش دهید. چیزی را لمس کنید - هر چیزی را و بودن آن را پذیرا باشید.
ضرب آهنگ تنفس خود را ملاحظه کنید، هوای دم و بازدم را حس کنید، انرژی حیات را در درون خود حس کنید. بگذارید همه چیز در درون و بیرون باشد. بودن همه چیز را بپذیرید. عمیق تر به ژرفای حال فرو بروید.
به این ترتیب شما دنیای مرگ آور پندارهای ذهنی وابسته به زمان را پشت سر می گذارید. شما از ذهن دیوانه که انرژی حیاتتان را می بلعد و آهسته آهسته سیاره زمین را مسموم و نابود می کند، رها می شوید. شما از رویای زمان بیدار میشود و به لحظه حاضر گام می نهید.
#تمرین_نیروی_حال
#اکهارت_توله
@asheghanehaye_fatima
به صداها گوش دهید. آنها را داوری نکنید. به سکوت پشت صداها گوش دهید. چیزی را لمس کنید - هر چیزی را و بودن آن را پذیرا باشید.
ضرب آهنگ تنفس خود را ملاحظه کنید، هوای دم و بازدم را حس کنید، انرژی حیات را در درون خود حس کنید. بگذارید همه چیز در درون و بیرون باشد. بودن همه چیز را بپذیرید. عمیق تر به ژرفای حال فرو بروید.
به این ترتیب شما دنیای مرگ آور پندارهای ذهنی وابسته به زمان را پشت سر می گذارید. شما از ذهن دیوانه که انرژی حیاتتان را می بلعد و آهسته آهسته سیاره زمین را مسموم و نابود می کند، رها می شوید. شما از رویای زمان بیدار میشود و به لحظه حاضر گام می نهید.
#تمرین_نیروی_حال
#اکهارت_توله
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"مرا ببخش"
با بازی «محسن کیایی» و «سارا توکلی»
🎙 #علیرضا_قربانی
من به فراست کشف کردهام که:
دلتنگی... گاهی
کانالِ نامحسوسی است
رو به "جنون"!
یعنی در برخی موارد چنان
پایش را بر خرخره ی فرد میفشارد که
دیوانهوار حاضر است هرکاری
برای رفع این عطش باهم بودن،
دربرابر فرد مقابلش، انجام دهد.
هرکاری...!!!
#خورخه_لوئیس_بورخس
@asheghanehaye_fatima
با بازی «محسن کیایی» و «سارا توکلی»
🎙 #علیرضا_قربانی
من به فراست کشف کردهام که:
دلتنگی... گاهی
کانالِ نامحسوسی است
رو به "جنون"!
یعنی در برخی موارد چنان
پایش را بر خرخره ی فرد میفشارد که
دیوانهوار حاضر است هرکاری
برای رفع این عطش باهم بودن،
دربرابر فرد مقابلش، انجام دهد.
هرکاری...!!!
#خورخه_لوئیس_بورخس
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق نوعی میلاد است.
اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم
که «پیش از عشق» بودیم،
به این معناست که به قدر کافی
دوست نداشتهایم
اگر کسی را دوست داشته باشی،
با معناترین کاری که
میتوانی به خاطر او انجام بدهی،
تغییر کردن است!
باید چندان تغییر کنی که
"تو از تو بودن به در آیی"
✍#الیف_شافاک
📙 #ملت_عشق
@asheghanehaye_fatima
اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم
که «پیش از عشق» بودیم،
به این معناست که به قدر کافی
دوست نداشتهایم
اگر کسی را دوست داشته باشی،
با معناترین کاری که
میتوانی به خاطر او انجام بدهی،
تغییر کردن است!
باید چندان تغییر کنی که
"تو از تو بودن به در آیی"
✍#الیف_شافاک
📙 #ملت_عشق
@asheghanehaye_fatima
ليتنا استطعنا أن نحب أقل..
كي لا نتألم أكثر!
ای کاش میتوانستیم کمتر دوست بداریم
تا بیشتر درد نکشیم
#محمود_درویش
@asheghanehaye_fatima
كي لا نتألم أكثر!
ای کاش میتوانستیم کمتر دوست بداریم
تا بیشتر درد نکشیم
#محمود_درویش
@asheghanehaye_fatima
درود بر همگی بزرگواران ورجاوند و والاگهر
بامداد شهریوری تان ناب و نوشین؛
سپاسگزارم از واژه واژه تان که شمیم شکوفه های مهربانی دارد و عطر و بوی گلبرگهای بهارینه...
یزدان پاک و بی همتا نوازنده ی ساز دلتان باد.
@asheghanehaye_fatima
بامداد شهریوری تان ناب و نوشین؛
سپاسگزارم از واژه واژه تان که شمیم شکوفه های مهربانی دارد و عطر و بوی گلبرگهای بهارینه...
یزدان پاک و بی همتا نوازنده ی ساز دلتان باد.
@asheghanehaye_fatima