چون تو جانان مني جان بي تو خرم کي شود
چون تو در کس ننگري کس با تو همدم کي شود
گر جمال جانفزاي خويش بنمايي به ما
جان ما گر در فزايد حسن تو کم کي شود
دل ز من بردي و پرسيدي که دل گم کردهاي
اين چنين طراريت با من مسلم کي شود
عهد کردي تا من دلخسته را مرهم کني
چون تو گويي يا کني اين عهد محکم کي شود
چون مرا دلخستگي از آرزوي روي توست
اين چنين دل خستگي زايل به مرهم کي شود
غم از آن دارم که بي تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نيايي از دلم غم کي شود
خلوتي ميبايدم با تو زهي کار کمال
ذرهاي همخلوت خورشيد عالم کي شود
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
چون تو در کس ننگري کس با تو همدم کي شود
گر جمال جانفزاي خويش بنمايي به ما
جان ما گر در فزايد حسن تو کم کي شود
دل ز من بردي و پرسيدي که دل گم کردهاي
اين چنين طراريت با من مسلم کي شود
عهد کردي تا من دلخسته را مرهم کني
چون تو گويي يا کني اين عهد محکم کي شود
چون مرا دلخستگي از آرزوي روي توست
اين چنين دل خستگي زايل به مرهم کي شود
غم از آن دارم که بي تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نيايي از دلم غم کي شود
خلوتي ميبايدم با تو زهي کار کمال
ذرهاي همخلوت خورشيد عالم کي شود
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
.
«و گفت:
به صحرا شدم عشق باریده بود
و زمین تر شده بود.
چنانکه پای مرد به گلزار فرو شود،
پای من به عشق فرو میشد.»
#عطار_نیشابوری
- تذکرة الاولیا/ ذکر بایزید بسطامی
@asheghanehaye_fatima
«و گفت:
به صحرا شدم عشق باریده بود
و زمین تر شده بود.
چنانکه پای مرد به گلزار فرو شود،
پای من به عشق فرو میشد.»
#عطار_نیشابوری
- تذکرة الاولیا/ ذکر بایزید بسطامی
@asheghanehaye_fatima
.
و گفت: «حقیقتِ معرفت آن است که دوست داری او را به دل،و یاد کنی او را به زبان،و همّت بریده گردانی از هر چه غیر اوست.»
- تذکرة الاولیا
#عطار_نیشابوری
@asheghanehaye_fatima
و گفت: «حقیقتِ معرفت آن است که دوست داری او را به دل،و یاد کنی او را به زبان،و همّت بریده گردانی از هر چه غیر اوست.»
- تذکرة الاولیا
#عطار_نیشابوری
@asheghanehaye_fatima
عافیت ، اختیارِ من است ، و بلا ، اختیارِ دوست. من اختیارِ خویش بر اختیارِ او اختیار نکنم.
و گفت: محبّت ، محوِ ارادت است و داروی دل اندر او نگاه کردن.
#عطار_نیشابوری
تذکره الاولیاء
ذکر ابراهیم خواص
@asheghanehaye_fatima
و گفت: محبّت ، محوِ ارادت است و داروی دل اندر او نگاه کردن.
#عطار_نیشابوری
تذکره الاولیاء
ذکر ابراهیم خواص
@asheghanehaye_fatima
.
دلم از کارِ جهان گرفته است؛
آمدهام تا مرا بخواهی
تا در صحبتِ تو روی در طاعت آرَم؛
که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد
اِلّٰا به تو ...
تذکرةالاولیاء #عطار نیشابوری
( ذِکرِ جنید بغدادی )
@asheghanehaye_fatima
دلم از کارِ جهان گرفته است؛
آمدهام تا مرا بخواهی
تا در صحبتِ تو روی در طاعت آرَم؛
که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد
اِلّٰا به تو ...
تذکرةالاولیاء #عطار نیشابوری
( ذِکرِ جنید بغدادی )
@asheghanehaye_fatima
هر که از ساقی عشق تو چو من باده گرفت
بیخود و بیخرد و بیخبر وحیران شد
#عطار
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
بیخود و بیخرد و بیخبر وحیران شد
#عطار
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
اگر دوزخ مرا بخشند، هرگز هیچ عاشقی را نسوزم. از بهرِ آنکه عشق، او را صدبار سوخته است.
سائلی گفت: اگر آن عاشق را جُرم بسیار بود او را نسوزی؟ گفت نِی، که آن جرم به اختیار نبوده باشد که کارِ عاشقان اضطراری بُوَد نه اختیاری.
📚 تذکره الاولیا
#عطار_نیشابوری
@asheghanehaye_fatima
سائلی گفت: اگر آن عاشق را جُرم بسیار بود او را نسوزی؟ گفت نِی، که آن جرم به اختیار نبوده باشد که کارِ عاشقان اضطراری بُوَد نه اختیاری.
📚 تذکره الاولیا
#عطار_نیشابوری
@asheghanehaye_fatima
ای جانِ همه جهان زکوةِ لبِ تو
رسته ز شکر برون نباتِ لبِ تو
دل در ظلماتِ زلفت از دست برفت
آه ار نرسد آبِ حیاتِ لبِ تو
#عطار_نیشابوری, مختارنامه, باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
رسته ز شکر برون نباتِ لبِ تو
دل در ظلماتِ زلفت از دست برفت
آه ار نرسد آبِ حیاتِ لبِ تو
#عطار_نیشابوری, مختارنامه, باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
جانا چو دلم دارد درد از سر زلف تو
بگذار در آن دردش وز دست بمگذارش
بردی دلم و پایش بستی به سر زلفت
دل باز نمیخواهم اما تو نکو دارش
تا بو که به دست آرم یک ذره وصال تو
جان میبفروشم من کس نیست خریدارش
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
بگذار در آن دردش وز دست بمگذارش
بردی دلم و پایش بستی به سر زلفت
دل باز نمیخواهم اما تو نکو دارش
تا بو که به دست آرم یک ذره وصال تو
جان میبفروشم من کس نیست خریدارش
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
چشم بر روی تو دارم از جهان
گر سوی من چشم بگشایی بس است
تا قیامت ذرهای اندوه تو
مونس جانم به تنهایی بس است
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
گر سوی من چشم بگشایی بس است
تا قیامت ذرهای اندوه تو
مونس جانم به تنهایی بس است
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
چو در غم تو جز جان چیزی دگرم نبود
پیش تو کشم کز تو غمخوارترم نبود
پیش نظرم عالم چون روز قیامت باد
آن روز که بر راهت دایم نظرم نبود
گفتم خبری گویم با تو ز دل زارم
اما چو تو را بینم از خود خبرم نبود
#عطار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
پیش تو کشم کز تو غمخوارترم نبود
پیش نظرم عالم چون روز قیامت باد
آن روز که بر راهت دایم نظرم نبود
گفتم خبری گویم با تو ز دل زارم
اما چو تو را بینم از خود خبرم نبود
#عطار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
بوی زلف یار آمد یارم اینک میرسد
جان همی آساید و دلدارم اینک میرسد
اولین شب صبحدم با یارم اینک میدمد
وآخرین اندیشه و تیمارم اینک میرسد
در کنار جویباران قامت و رخسار او
سرو سیمین آن گل بی خارم اینک میرسد
ای بسا غم کو مرا خورد و غمم کس می نخورد
چون نباشم شاد چون غمخوارم اینک میرسد
مدتی تا بودم اندر آرزوی یک نظر
لاجرم چندین نظر در کارم اینک میرسد
دین و دنیا و دل و جان و جهان و مال و ملک
آنچه هست از اندک و بسیارم اینک میرسد
روی تو ماه است و مه اندر سفر گردد مدام
همچو ماه از مشرق ره یارم اینک میرسد
من به استقبال او جان بر کف از بهر نثار
یار میگوید کنون عطارم اینک میرسد
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
جان همی آساید و دلدارم اینک میرسد
اولین شب صبحدم با یارم اینک میدمد
وآخرین اندیشه و تیمارم اینک میرسد
در کنار جویباران قامت و رخسار او
سرو سیمین آن گل بی خارم اینک میرسد
ای بسا غم کو مرا خورد و غمم کس می نخورد
چون نباشم شاد چون غمخوارم اینک میرسد
مدتی تا بودم اندر آرزوی یک نظر
لاجرم چندین نظر در کارم اینک میرسد
دین و دنیا و دل و جان و جهان و مال و ملک
آنچه هست از اندک و بسیارم اینک میرسد
روی تو ماه است و مه اندر سفر گردد مدام
همچو ماه از مشرق ره یارم اینک میرسد
من به استقبال او جان بر کف از بهر نثار
یار میگوید کنون عطارم اینک میرسد
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی
در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی
در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی
بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی
بی آتش رخ تو دل گشته چون کبابی
چون چشم نیم خوابت بیدار کرد فتنه
ناموس شوخ چشمان آنجا نمود خوابی
آن چشمهای که لعلت سیراب شد از آنجا
در خلد هیچ حوری آنجا نیافت آبی
من تاب می نیارم تابی ز زلف کم کن
تا کی بود ز زلفت در دل فتاده تابی
ای گنج آفرینش دلها خراب از تو
آرام گیر با من چون گنج در خرابی
در شش جهات عالم از هشت خلد خوشتر
در تو نگاه کردن در نور ماهتابی
خواهم که مست باشی در ماهتاب خفته
من بر رخت فشانده از چشم تر گلابی
گه کرده بر رخ تو از برگ گل نثاری
گه خورده با لب تو از جام جم شرابی
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی
در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی
در جنب طاق چشمت نیل فلک سرابی
بی تنگی دهانت جان مانده در مضیقی
بی آتش رخ تو دل گشته چون کبابی
چون چشم نیم خوابت بیدار کرد فتنه
ناموس شوخ چشمان آنجا نمود خوابی
آن چشمهای که لعلت سیراب شد از آنجا
در خلد هیچ حوری آنجا نیافت آبی
من تاب می نیارم تابی ز زلف کم کن
تا کی بود ز زلفت در دل فتاده تابی
ای گنج آفرینش دلها خراب از تو
آرام گیر با من چون گنج در خرابی
در شش جهات عالم از هشت خلد خوشتر
در تو نگاه کردن در نور ماهتابی
خواهم که مست باشی در ماهتاب خفته
من بر رخت فشانده از چشم تر گلابی
گه کرده بر رخ تو از برگ گل نثاری
گه خورده با لب تو از جام جم شرابی
#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ای رفته به آسمان نفیرم بی تو
یک لحظه قرار مینگیرم بی تو
تو شمع منی بیا و میسوز مرا
کان دم که نسوزیم بمیرم بی تو
#عطار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
یک لحظه قرار مینگیرم بی تو
تو شمع منی بیا و میسوز مرا
کان دم که نسوزیم بمیرم بی تو
#عطار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
دلبرم رخ گشاده میآید
تاب در زلف داده میآید
در دل سنگ لعل میبندد
کو چنین لب گشاده میآید
شهسوار سپهر از پی او
میرود کو پیاده میآید
زلف برهم فکنده میگذرد
خلق برهم فتاده میآید
ای عجب چشم اوست مست و خراب
وز لبش بوی باده میآید
پیش سرسبزی خطش چو قلم
عقل کل بر چکاده میآید
ماه سر درفکنده میگذرد
چرخ بر سر ستاده میآید
آفتابی که سرکش است چو تیغ
بر خطش سر نهاده میآید
در صفاتش ز بحر جان فرید
گهر پاکزاده میآید
#عطار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
تاب در زلف داده میآید
در دل سنگ لعل میبندد
کو چنین لب گشاده میآید
شهسوار سپهر از پی او
میرود کو پیاده میآید
زلف برهم فکنده میگذرد
خلق برهم فتاده میآید
ای عجب چشم اوست مست و خراب
وز لبش بوی باده میآید
پیش سرسبزی خطش چو قلم
عقل کل بر چکاده میآید
ماه سر درفکنده میگذرد
چرخ بر سر ستاده میآید
آفتابی که سرکش است چو تیغ
بر خطش سر نهاده میآید
در صفاتش ز بحر جان فرید
گهر پاکزاده میآید
#عطار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ای به وصفت گمشده هرجان که هست
جان تنها نه خرد چندان که هست
وی کمال آفتاب روی تو
تا ابد فارغ ز هر نقصان که هست
گر سکندر چشمهٔ حیوان نیافت
نیست عیب چشمهٔ حیوان که هست
کور مادرزاد آید کل خلق
در بر آن حسن جاویدان که هست
صد هزاران قرن چرخ تیزرو
بود هم زین شیوه سرگردان که هست
از شفق در خون بسی گشت و نیافت
چون تو خورشیدی درین دوران که هست
آفتاب از شرم رویت هر شبی
در سیاهی شد چنین پنهان که هست
باز چون زلفت کمند او شود
بی سر و بن میرود زین سان که هست
نی چه میگویم فلک گویی است بس
در خم آن زلف چو چوگان که هست
هیچ سر بر تن نخواهد ماند از انک
گوی خواهد شد درین میدان که هست
زاشتیاق روی چون خورشید توست
ابر را هر دیدهٔ گریان که هست
گرد نعلین گدای کوی تو
بیشتر از ملک هر سلطان که هست
دوستتر دارم من آشفته دل
ذرهای دردت ز هر درمان که هست
همدم عیسی شود بی شک فرید
گر دمی برهد ازین زندان که هست
#عطار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
جان تنها نه خرد چندان که هست
وی کمال آفتاب روی تو
تا ابد فارغ ز هر نقصان که هست
گر سکندر چشمهٔ حیوان نیافت
نیست عیب چشمهٔ حیوان که هست
کور مادرزاد آید کل خلق
در بر آن حسن جاویدان که هست
صد هزاران قرن چرخ تیزرو
بود هم زین شیوه سرگردان که هست
از شفق در خون بسی گشت و نیافت
چون تو خورشیدی درین دوران که هست
آفتاب از شرم رویت هر شبی
در سیاهی شد چنین پنهان که هست
باز چون زلفت کمند او شود
بی سر و بن میرود زین سان که هست
نی چه میگویم فلک گویی است بس
در خم آن زلف چو چوگان که هست
هیچ سر بر تن نخواهد ماند از انک
گوی خواهد شد درین میدان که هست
زاشتیاق روی چون خورشید توست
ابر را هر دیدهٔ گریان که هست
گرد نعلین گدای کوی تو
بیشتر از ملک هر سلطان که هست
دوستتر دارم من آشفته دل
ذرهای دردت ز هر درمان که هست
همدم عیسی شود بی شک فرید
گر دمی برهد ازین زندان که هست
#عطار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima