معلم: یادگیرنده مادام العمر
8.59K subscribers
2.92K photos
1.28K videos
142 files
1.3K links
در این کانال درباره تعلیم و تربیت، معلم و معلمی، و یادگیری مادام العمر گفتگو می‌کنیم:

@JafarabadiAli
Download Telegram
♨️ ناموسا بدکاری می‌کنید

🌱 جواد ماهر نوشت:‌
«صندوق رای انتخابات "انجمن اولیا" را که شمردیم، پسرهای اولیای منتخب را توی حیاط جمع کردم؛ تا دفتر انجمن را تکمیل کنم. هفت هشت نفر دورم جمع شدند. از یک نفر که مادرش رای آورده بود؛ نام کوچک مادرش را پرسیدم. پسرهای هفتم هشتم نهمی همهمه کردند. یک نفر گفت: "ما دوست نداریم مادرمان مدرسه بیاید." یک نفر گفت: "پدر ما چرا انتخاب شده." گفتم: "ببخشید که پدر و مادرتان بی اجازه ی شما نامزد شده اند. خانه که رفتید به حساب شان برسید." یک نفر گفت: "اسم مادرمان را برای چه می خواهید؟" گفتم: "برای تکمیل فرم لازم است." یک نفر مزه پراند که: "لابد شماره ی مادرمان را هم می خواهید." گفتم: "بله، لازم است." یک نفر گفت: "آقا، ناموسن بدکاری می کنید." به خنده افتادم. گفتم: "بروید جلوی دفتر." جلوی دفتر ایستادند، و من از توی دفتر یکی یکی صدای شان زدم، و در تنهایی مشخصات پدر یا مادرشان را نوشتم.»

#والدگری #فرهنگی #پرورشی
#مشاوره #مدرسه #تجربه_نگاری
منبع:
@maher234
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🔆 ارائه مدلی برای یادگیری حین کار معلمان بر اساس تجربیات مدارس علوی و نیکان
علوی و نیکان

📅 چهارشنبه ۲۲ آذر

#هویت_معلمی #هویت_حرفه_ای
#تجربه_نگاری #مدرسه #مدیریت_آموزشی
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🖋 در مدرسه نمی‌شود رقمی جابه‌جا کرد

🌱 جواد ماهر نوشت:
«امروز افسرده‌ام. افسرده و مفسرده. یک نفر از صنعت چای کلی پول بلند کرده که به من ربطی ندارد.
در اطراف دنیا چند جنگ برپاست که تلویزیون اصرار دارد اخبارش را توی حلقم کند. من معمولا تلویزیون را خاموش نگه می‌دارم. اما تلویزیون ناگهان روشن می‌شود، و اخبارش را بیرون می‌ریزد.
این افسردگی با من است تا مدرسه. توی مدرسه نمی‌توانم افسرده باشم. بنای کودکان بر شادمانی است. خوشحالم محل کارم مدرسه است. فکر کنید محل کارم اداره چای بود. چایم زهر مارم می‌شد. فکرم توی رقمی بود که دوستان بلند کرده‌اند.
در مدرسه نمی‌شود رقمی جابه‌جا کرد. از اول سال یک جام فوتبال برگزار کرده‌ایم که چهارصد از جیب گذاشتم. چهارصد هزار تومان. دیروز هم چهل هزار تومان شکلات خریدم برای بین دو نماز دانش‌آموزان که قاطی طعم شیرین عبادت برود زیر زبان شان که خداپرست و بااخلاق شوند.
در مدرسه نمی‌شود رقمی جابه‌جا کرد. دیروز پانزده هزار تومان به دانش‌آموز گرسنه‌ای قرض دادم که از بوفه چیزی بخرد. دانش‌آموز دیگری گفت: "دیگر نمی آورد." دانش‌آموز گرسنه گفت: "ما از آقا نمی‌خوریم." پس اینهایی که از ما می‌خورند کجا تربیت شده‌اند؟
در مدرسه نمی‌شود رقمی جابه‌جا کرد، روح و تربیت را چرا. روح و تربیت را می‌توان جابه‌جا کرد. همین روح و تربیت است که رقم جابه جا می کند. به معلم ریاضی می‌گویم: "به دانش‌آموزان تکلیف بده که رقم جابه‌جا شده توسط دوستانِ چای را از دلار به تومان تبدیل کنند." می‌گویم: "خیلی صفر دارد."»

#تجربه_نگاری #سیاست
#فرهنگی #پرورشی #مدرسه
#هویت_معلمی #هویت_حرفه_ای
منبع:
@maher234
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL
معلم: یادگیرنده مادام العمر
‼️شخصیت معلم ها را بیش از این خرد نکنید. 📌چندی قبل خبری از قول رییس جمهور نقل شد که در مراسم بازگشایی مدارس گفته بودند: «حقوق معلمین به طور متوسط در سال ۹۲ یک میلیون و ۳۰۰ هزارتومان بوده است و امروز حقوق معلمان به طور متوسط ۴ میلیون و صدهزارتومان است، یعنی…
🖋️️️️️️ ما معلم ها

🌱 جواد ماهر نوشت:

فروشنده‌ای می گوید: "این گلاب ها عالی است. یک معلم برایم آورده." یک فروشنده دیگر برای تبلیغ شیره انگورش تاکید می‌کند که یک معلم برایش می‌آورد. آن یکی هم می‌گوید که عسل را از یک معلم می‌گیرد. ما معلم‌ها ضامن‌های خوبی هستیم. اعتبار اجتماعی‌مان درجه یک است. کاش تعلیم و تربیت بچه‌ها را هم به خوبی کارهای دیگر بلد بودیم.

#هویت_معلمی #هویت_حرفه_ای #تجربه_نگاری
منبع:
@maher234
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🖋 اخراجی‌ها

🌱 جواد ماهر نوشت:
«گاهی معلمی دانش‌آموزی را از کلاس اخراج می‌کند. دانش‌آموز می‌آید جلوی دفتر. لازم است برای کنترل تنش مدتی بیرون کلاس باشد. دانش‌آموز اخراجی مورد غضب مدیر و معاونین قرار می‌گیرد و با استرس جلوی دفتر می‌ایستد، اگر به جریمه‌هایی مثل یک دست و یک پا بالا یا رو به دیوار ایستادن یا چیزهای دیگر گرفتار نشود. من گاهی یک کتاب خوبِ پرنقش و نگار از روی میزم برمی‌دارم، و می‌دهم دست دانش‌آموز اخراج شده و می‌گویم جلوی دفتر بخوان. نگاه می‌کنم که توی کتاب، غرق شده باشد. کتاب را که می‌خواند، و حالش دگرگون می شود، می‌برمش سر کلاس.»

#کتاب #کتابخوانی #مطالعه
#روش_تدریس #مدیریت_آموزشی
#مدرسه #فرهنگی #پرورشی #تجربه_نگاری
منبع:
@maher234
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🗺 راهنمای کانال

🔸 به نظرم آمد بد نیست مروری داشته باشیم بر سرفصل‌های مطالب کانال:

✔️ تصاویر تامل برانگیز:
#درنگ

✔️ نقاشی های دیواری در مدارس:
#دیوارنگار

✔️ تجربهنگاری اختصاصی کانال، از سوی اساتید بنام داخلی و خارجی:
#مسیر

✔️ گزارش مطالعات شخصی:
#گزارش_مطالعه

✔️ جملات برگزیده:
#گزین_گویه

✔️ فرازهایی از کتاب‌ها:
#کتاب

✔️ مهرورزی‌های محیط آموزش:
#زمزمه_محبتی

✔️ عدد و رقم‌های مربوط به حوزه آموزش:
#آمار

✔️ اسناد و اوراق تاریخی:
#برگی_از_تاریخ

✔️ تفریح و تفنن:
#زنگ_تفریح

✔️ کارهای خیر در حوزه آموزش:
#خیر_ماندگار

✔️ ایده های آموزشی:
#ایده

✔️ شنیدن از شما و تجربه های آموزشی‌تان:
#پای_درس_شما

✔️ طرح پرسش های شما با همکاران و درخواست کمک فکری:
#همفکری

✔️ نوآوری ها و موضوعات مربوط به معماری آموزشی:
#معماری_آموزشی

✔️ موقعیت های شغلی در حوزه آموزش:
#موقعیت_شغلی

✔️ مسائل مربوط به اقتصاد آموزش‌و‌پرورش و مدیریت مالی آن:
#اقتصاد_آموزش_و_پرورش

✔️ تصاویری برای گفتگو با دانش آموزان و رمزگشایی از آن و رسیدن به افق های جدید:
#عکس_و_مکث

و...

📌 در کنار مشخص کردن سرفصل‌ها، سعی کرده‌ام هشتگ ها هم بیش‌و‌کم راهنمای خوبی برای یافتن مطالب مشابه باشند؛ مثلا: #فرهنگی، #سیاستگذاری_آموزشی، #کتب_درسی، #سلامت_روان، #گفتگو، #سنگاپور، #دیپلماسی_آموزشی، #عدالت_آموزشی، #تجربه_نگاری و ... .

🔆  تلاشم این است که از همراهی کانال خوشحال باشید و با هم یاد بگیریم؛ و اگر خواستید کانال را به کسی معرفی کنید، کمتر دچار تردید شوید.
🕊 اگر مانعی نبود و دوست داشتید، کانال را به دیگران هم معرفی کنید.

ارادتمند، جعفرآبادی

#راهنمای_کانال
https://tttttt.me/TeacherasLLL
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🖋 راهی برای این واقعیت نمی‌شناسند...

🌱 جواد ماهر نوشت:

دانش‌آموز کلاس نهمی چاقویی که زیر لباس مخفی کرده نشانم می‌دهد. می‌گوید: "پس از مدرسه با زیدمان قرار داریم. باید همراه‌مان باشد که کسی مزاحم نشود." می‌گویم: "آن را بده به من." نمی‌دهد. می‌گویم: "توی مدرسه نباید دستت باشد. دیگر مدرسه نیاور. می‌دانی که حمل سلاح سرد جرم است؟" دوستش می‌گوید: "بده به آقا." چاقو را می‌دهد. چیز ترسناکی است. می‌گذارم توی کیفم. حالا من مجرمم. این دانش‌آموز خانواده‌ای از هم گسسته دارد. اخراج او از مدرسه پاک کردن صورت مساله است. رها کردن کودکی مسلح و بدون تربیت در جامعه. به پایش نشسته‌ایم تا مساله‌اش را حل کنیم. کار سخت و پیچیده‌ای است.

در چند روز اخیر در یکی دو مراسم با حضور مسئولین آموزش و پرورش شرکت کرده‌ام. چیزی که از خلال سخنرانی‌های مسئولین فهمیدم این است که اکثر آن ها نسبت به سال گذشته حداقل در کلام از لزوم تغییراتی در آموزش حرف می‌زنند. نگران هستند، و معترف که این نسل آن‌ها را نمی‌پذیرد، و قبول‌شان ندارد، و به آن‌ها پشت کرده است. می‌گویند نباید مقابل این نسل ایستاد. حرف‌های زیادی که نگرانی‌هایی از این دست را بازتاب می‌دهد. چیز دیگری که دستگیرم شده این است که مسئولین محترم با وجود درک این واقعیت، هنوز راهی برای مواجهه با این واقعیت نمی‌شناسند. به وضوح در ورطه شک و تردید اند که چه کنند. نمی‌دانند چه کنند. چه شیوه‌ای در پیش گیرند. معلوم است که کارشناسانی یا دلسوزانی یا اندیشه‌ورزی خودشان تحلیلی نزدیک به واقعیت به آن‌ها داده است، ولی برای برخورد با این واقعیت دست‌شان تهی است. آن قدر تهی که معلوم است. از این جهت، رقت‌انگیز و شایسته توجه و کمک‌اند. امیدوارم به تلاش ادامه دهند. به تلاش و اندیشه و مطالعه و کندوکاو صادقانه و به دور از فریب، برای یافتن شیوه‌ها و راه‌های تازه برای مواجه شدن با نسل متفاوتی که دست در آموزش آن‌ها دارند. واقعیت علاوه بر مسئولین همه ما معلم‌ها و پدر و مادرها نیازمند این تلاش و کندوکاو صادقانه‌ایم. اتفاقات سال گذشته چیزهای زیادی را عوض کرده است.

چند دانش‌آموزِ چپ دست در مدرسه داریم. اول سال آمدند دنبال صندلیِ چپ دست. نداشتیم. به مدیر گفتم. به جایی نرسیدیم. به دانش‌آموزان چپ دست یک صندلی دیگر هم دادم، تا بگذارند جلوی صندلی شان و روی دسته آن بنویسند. امروز دیدم معلم‌ها صندلی‌های اضافی کلاس‌ها را به دلیل تنگی جا بیرون می‌ریزند. به مدیر گفتم: "ما که صندلی برای چپ دست‌ها نداریم، بیا اخراج‌شان کنیم."

با تصویب "شورای دانش‌آموزی" برای بردن دانش‌آموزان به استخر شهر با استخر تماس گرفتم. یک نوبت کامل می‌خواهم بگیرم که با دانش‌آموزان و معلم‌ها همگی برویم استخر. می‌خواهیم در حاشیه، یک جلسه "شورای دبیران" را در استخر برگزار کنیم. نخستین جلسه شورای دبیرانِ لخت در خاورمیانه. نمی‌دانم این اتفاق، وضعیت خاورمیانه را بهتر می‌کند یا بدتر. خاورمیانه مدت‌هاست همین جوری است. جلسه شورای دبیران ما لخت یا پوشیده اثر زیادی بر آن ندارد.

#تجربه_نگاری #مشاوره #مدرسه
#فرهنگی #پرورشی #مدیریت_آموزشی
#سیاستگذاری_آموزشی #گفتگو #دیالوگ
منبع:
@maher234
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🖋 ترک تحصیل را بی‌خیال شو

🌱 جواد ماهر نوشت:‌
«دانش‌آموزی در مدرسه دارم که عشق هیات است. به هر بهانه‌ای پیش من می‌آید که: "آقا، جشن برگزار کنیم. عزاداری برگزار کنیم." من همراهی می‌کنم. در تامین هزینه و برنامه‌ریزی کمکش می‌کنم. گاهی از این ور آن ور پول می‌گیرد، گاهی هم که می‌ماند، من هزینه‌اش را تامین می‌کنم. از ابتدای سال که با این دانش‌آموز آشنا شدم برداشتم این بود که او فقط به خاطر همین مراسم‌ها و فعالیت‌ها مدرسه می‌آید. به همین خاطر همراهی‌اش کردم.
امروز مراسم جشن داشتیم. به پیشنهاد همین دانش‌آموز که حالا دو سه نفر هم دورش جمع کرده و یک گروه خوب شده. شِکر نداشتند، رفتیم خریدیم. گلاب نداشتند، رفتیم خریدیم. شربتِ جشن را بالاخره آماده کردیم.
در حین مراسم سر صحبت را با من باز کرد، و گفت که: "آقا، فردا پدر و مادرم می‌آیند که پرونده‌ام را بگیرند، و ترک تحصیل کنم." پرسیدم: "چرا؟" گفت: "آقا، دیگر نمی‌توانیم. به خاطر درسِ ضعیف مان مرتب توسری می‌خوریم، و منت می‌شنویم. آخرش گفتم بروم سر کار."
در همین گفت‌و‌گو بود که اعتراف کرد اگر آزادی عملش برای برنامه‌های امسالش نبود، از ابتدای سال ترک تحصیل می‌کرد. گفت این روزها فشار رویش زیاد شده. از مدرسه به پدر و مادرش زنگ می‌زنند. پدر و مادرش هم او را سرزنش می‌کنند.
من با او حرف زدم و گفتم: "امسال را که به اسفند رسانده‌ای. یکی دو ماه دیگر بیشتر نمانده. امسال را ادامه بده. من با مدیر و معاون و مشاور و برخی معلم‌ها و والدینت حرف می‌زنم تا فشارها کمتر شود."
گفت: "آقا، ما دوست داریم برویم رشته انسانی و معاون پرورشی شویم. از این جور فعالیت‌ها خوش مان می‌آید." گفتم: "پس ترک تحصیل را فعلا بی‌خیال شو.»

#تجربه_نگاری #مشاوره
#فرهنگی #پرورشی #گفتگو
#مدرسه #دیالوگ #هدایت_تحصیلی
منبع:
@maher234
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🔆 در محضر استاد: تجربه زیسته

🗓 دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۲
ساعت ۱۷

📍 سالن خیام

🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می شود.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.

#تجربه_نگاری #گفتگو #دیالوگ
منبع:
@iranianhht
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🗺 راهنمای کانال

🔸 به نظرم آمد بد نیست مروری داشته باشیم بر سرفصل‌های مطالب کانال:

✔️ تصاویر تامل برانگیز:
#درنگ

✔️ نقاشی های دیواری در مدارس:
#دیوارنگار

✔️ تجربهنگاری اختصاصی کانال، از سوی اساتید بنام داخلی و خارجی:
#مسیر

✔️ گزارش مطالعات شخصی:
#گزارش_مطالعه

✔️ جملات برگزیده:
#گزین_گویه

✔️ فرازهایی از کتاب‌ها:
#کتاب

✔️ مهرورزی‌های محیط آموزش:
#زمزمه_محبتی

✔️ عدد و رقم‌های مربوط به حوزه آموزش:
#آمار

✔️ اسناد و اوراق تاریخی:
#برگی_از_تاریخ

✔️ تفریح و تفنن:
#زنگ_تفریح

✔️ کارهای خیر در حوزه آموزش:
#خیر_ماندگار

✔️ ایده های آموزشی:
#ایده

✔️ شنیدن از شما و تجربه های آموزشی‌تان:
#پای_درس_شما

✔️ طرح پرسش های شما با همکاران و درخواست کمک فکری:
#همفکری

✔️ نوآوری ها و موضوعات مربوط به معماری آموزشی:
#معماری_آموزشی

✔️ موقعیت های شغلی در حوزه آموزش:
#موقعیت_شغلی

✔️ مسائل مربوط به اقتصاد آموزش‌و‌پرورش و مدیریت مالی آن:
#اقتصاد_آموزش_و_پرورش

✔️ تصاویری برای گفتگو با دانش آموزان و رمزگشایی از آن و رسیدن به افق های جدید:
#عکس_و_مکث

و...

📌 در کنار مشخص کردن سرفصل‌ها، سعی کرده‌ام هشتگ ها هم بیش‌و‌کم راهنمای خوبی برای یافتن مطالب مشابه باشند؛ مثلا: #فرهنگی، #سیاستگذاری_آموزشی، #کتب_درسی، #سلامت_روان، #گفتگو، #سنگاپور، #دیپلماسی_آموزشی، #عدالت_آموزشی، #تجربه_نگاری و ... .

🔆  تلاشم این است که از همراهی کانال خوشحال باشید و با هم یاد بگیریم؛ و اگر خواستید کانال را به کسی معرفی کنید، کمتر دچار تردید شوید.
🕊 اگر مانعی نبود و دوست داشتید، کانال را به دیگران هم معرفی کنید.

ارادتمند، جعفرآبادی

#راهنمای_کانال
https://tttttt.me/TeacherasLLL
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🖋 درد داشتم؛ عصبانی شدم؛ شکست خوردم

🌱 تجربه هما همت را می خوانید؛ معلمی از هرات

«امروز بار دیگر در وظیفه معلمی‌ام شکست خوردم، آن‌هم در برابر مهتاب.
یک ماهی می‌شود، وقتی صبح‌ها سر صنف میاستم تا تدریس را شروع کنم، رگ گردنم تا به شانه‌ راستم درد می‌گیرد، روزهای اول به روی خودم نمی آوردم و می‌گفتم: برای این است که پیوسته به سی و دو شاگرد سرمشق می‌نویسم و چون میز ندارم، اذیت می‌شوم.
تا اینکه امروز دردش آنقدر شدید شد، که درس را زودتر تمام کردم و طبق معمول مصروف سرمشق نوشتن به شاگردان شدم.
در این چند هفته‌ای که مهتاب را پیش خودم آوردم، هر ترفند و مهارت تربیتی که در این سال‌های معلمی و مادری بلد بودم با او در پیش گرفتم، اما فایده‌ای نداشت.
نه علاقه‌ای به خواندن و نوشتن دارد و نه تاب نشستن در صنف و علاوه کارش آزار دادن و حواس پرت کردن سی شاگرد دیگر است. طوری که آنها را هم بد ادا ساخته است و تا به آنها حرف می‌زنم، می‌گویند: چرا به مهتاب چیزی نمی‌گویید.
امروز برایش سرمشق دادم و خیلی جدی برایش گفتم: بنشیند و صفحه‌ای بنویسد، ولی باز بدون اجازه بیرون شد.
وقتی دوباره برگشت، نگذاشتم داخل شود و با عصبانیت کیفش را پرت کردم داخل حیاط مکتب و کتابچه‌اش را هم جلوی نگاه حیرانش پاره کردم و گفتم: امروز دیگر نمی‌توانی بیایی داخل این صنف بنشینی، برو خوب چکر( گردش) بزن.
گریه کرد و خواهرش را از صنف دیگر آورد ولی باز هم اجازه ندادم، و درد گردنم هم شدیدتر شد.
آخر رفتم طرف اداره و به سر معلم گفتم: تسلیم شدم، از عهده مهتاب بر نمی‌آیم، هر طور تو صلاح می‌دانی.
گفت: من همان روز می‌خواستم مادرش را راضی کنم تا او را امسال دیگر مکتب نیاورد تا سال بعد بزرگتر و هوشیارتر شود، اما تو جو گیر شدی، حالا فهمیدی کودکی استثنایی است و مشکل عصبی و روانی دارد.
گفتم: ماندنش به ضرر آن سی شاگرد دیگر هم است و بعد اشاره به گردنم و درد شدید آن کردم.
هیچ‌وقت معلم همیشه مهربانی نبودم و بارها چنان در صنف با شاگردانم تند برخورد کردم که واقعا ترسیده‌اند.
خانه که آمدم ساعتی که گذشت درد کمرنگ شد.
داخل گوگل که جستجو کردم، فهمیدم این درد از تاثیر فشار و استرس است، چون به محض رسیدن به خانه و کمی استراحت و سکوت آرام می‌شود.
امان از معلمی و رنج‌ها و دردهایش.
اگر معلم هستید و چنین تجربه‌هایی داشتید برایم بنویسید.»

#تجربه_نگاری #روش_تدریس
#هویت_معلمی #هویت_حرفه_ای
منبع:
@homahemmat
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🖋 امتحان پیرم کرد

🌱 جواد ماهر نوشت:
دو روزی بود دانش‌آموزی به محض ورود من به مدرسه پیش می‌آمد، و می پرسید: "کورش را آوردید؟" و من می گفتم: "نه." بالاخره روز دوم با خودکار علامت زدم روی شصتم، و کورش را آوردم دادم به دانش‌آموزم.
حالا همان دانش‌آموز آمده که:
"کورش را نمی‌فروشید؟"
می‌گویم: "می‌فروشم."
می‌گوید: "چند؟"
می‌گویم: "قیمت روی جلد."
می‌گوید: "قیمت ندارد."
می‌گویم: "ده هزار تومان."
با خوشحالی می‌گوید: "ده هزار تومان؟"
می‌گویم: "بله."
می‌گوید: "می‌خرم."

🔹 امتحان می‌گیریم. امتحان استرس دارد. هم برای امتحان دهنده هم برای امتحان گیرنده. من پیش از امتحان برای دانش‌آموزان پشت بلندگو موسیقی آرامش‌بخش پخش می‌کنم. به صف می‌شوند، و مدیر و معاون آموزشی از جلو نظام می‌دهند. من بین صف‌ها راه می‌روم، و با دانش‌آموزان احوالپرسی می‌کنم.
دانش‌آموزی می‌گوید: "پیرشده اید، آقا." ریشم را ده روز است نزده‌ام. بلند شده و تک و توک موهای سفیدش معلوم است.
می‌گویم: "امتحان پیرم کرده." می‌گوید: "شما که امتحان نمی‌دهید، ما امتحان می‌دهیم." می‌گویم: "امتحان گرفتن هم به اندازه امتحان دادن استرس دارد."

ریشم را زدم. ریش به من نیامد. ریش خوب است برای ریش‌سفیدی و اتفاقات خوب. این بار با ریشم در مراسم عزای این و آن شرکت کردم. خوب نبود. ریشم را زدم.

#تجربه_نگاری #آزمون #امتحان
#مدرسه #سنجش_و_ارزیابی
منبع:
@maher234
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🗺 راهنمای کانال

🔸 به نظرم آمد بد نیست مروری داشته باشیم بر سرفصل‌های مطالب کانال:

✔️ تصاویر تامل برانگیز:
#درنگ

✔️ نقاشی های دیواری در مدارس:
#دیوارنگار

✔️ تجربهنگاری اختصاصی کانال، از سوی اساتید بنام داخلی و خارجی:
#مسیر

✔️ گزارش مطالعات شخصی:
#گزارش_مطالعه

✔️ جملات برگزیده:
#گزین_گویه

✔️ فرازهایی از کتاب‌ها:
#کتاب

✔️ مهرورزی‌های محیط آموزش:
#زمزمه_محبتی

✔️ عدد و رقم‌های مربوط به حوزه آموزش:
#آمار

✔️ اسناد و اوراق تاریخی:
#برگی_از_تاریخ

✔️ تفریح و تفنن:
#زنگ_تفریح

✔️ کارهای خیر در حوزه آموزش:
#خیر_ماندگار

✔️ ایده های آموزشی:
#ایده

✔️ شنیدن از شما و تجربه های آموزشی‌تان:
#پای_درس_شما

✔️ طرح پرسش های شما با همکاران و درخواست کمک فکری:
#همفکری

✔️ نوآوری ها و موضوعات مربوط به معماری آموزشی:
#معماری_آموزشی

✔️ موقعیت های شغلی در حوزه آموزش:
#موقعیت_شغلی

✔️ مسائل مربوط به اقتصاد آموزش‌و‌پرورش و مدیریت مالی آن:
#اقتصاد_آموزش_و_پرورش

✔️ تصاویری برای گفتگو با دانش آموزان و رمزگشایی از آن و رسیدن به افق های جدید:
#عکس_و_مکث

و...

📌 در کنار مشخص کردن سرفصل‌ها، سعی کرده‌ام هشتگ ها هم بیش‌و‌کم راهنمای خوبی برای یافتن مطالب مشابه باشند؛ مثلا: #فرهنگی، #سیاستگذاری_آموزشی، #کتب_درسی، #سلامت_روان، #گفتگو، #سنگاپور، #دیپلماسی_آموزشی، #عدالت_آموزشی، #تجربه_نگاری و ... .

🔆  تلاشم این است که از همراهی کانال خوشحال باشید و با هم یاد بگیریم؛ و اگر خواستید کانال را به کسی معرفی کنید، کمتر دچار تردید شوید.
🕊 اگر مانعی نبود و دوست داشتید، کانال را به دیگران هم معرفی کنید.

ارادتمند، جعفرآبادی

#راهنمای_کانال
https://tttttt.me/TeacherasLLL
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
معلم: یادگیرنده مادام العمر
💡 درنگ 🕊 همراه محترم کانال، سرکار خانم عابدین‌پور نوشتند: «چندماه پیش مشاهده‌ای را به نگارش در آورده و در کانال مدرسه به اشتراک گذاشتم. خواستم برای شما هم ارسال کنم شاید قابل استفاده باشد.» 🪺 شرح این تصاویر را در مطلب بعدی بخوانید... . #درنگ #زمزمه_محبتی…
🕊 این سرپناه، ثوابی اگر داشت؛ برای پدرم

🕊 همراه محترم کانال، سرکار خانم عابدین‌پور ضمن ارسال تصویر بالا، نوشتند:

«انتظار دیدن هر پدیده‌ای را در سرویس بهداشتی مدرسه داشتم غیر از نفوذ جریان طبیعت که ما انسان‌ها آن‌را از شکل و سیاق طبیعی خودش خارج کرده‌ایم.

برای بازدید رفته بودم؛ در انتهای محوّطهٔ سرویس‌ها، جایی آن گوشه، کنارِ  روشویی و درون آخرین سرویس بهداشتی ، پرنده‌ای روی چاه بستِ کاسه توالت داشت مصالح لانه‌اش را فراهم می‌کرد و چه با زحمت دانه دانه چوب‌های ظریف را آورده بود تا مثلا جایی امن برای تولد جوجه‌هایش آماده کند، در آن حالت تأثرِ آمیخته‌ از شگفتی و تأسف، به یادم آمد مهربانیِ بناها و تعهد بنّاهایشان در دیرینه زمانِ این سرزمین که حق طبیعت را در سازه‌های خود ادا می‌کردند؛ به یاد فتوّت‌نامه‌ها یشان افتادم که به آن پایبند بودند؛ «...که فتوّت صرف کردن وجود است در اطاعت حق یا راحتِ خلق ...» ؛ و به یاد «رابطهٔ انسان با طبیعت» که هدف تعلیم و تربیت اصلاح این روابط است؛ ( رابطه فرد با خود، رابطه فرد با خدا، رابطه فرد با دیگران و رابطه فرد با طبیعت)
پس کجاست این رویکرد و کارکردِ نظام تعلیم و تربیت؟!

   در سازه‌های قدیم هنگام آجر چینی، بنّای با فتوّت با نظم و به شکلی خاص یک جاهایی را یک یا دو آجر نمی‌چید، آنگاه خلأیی حاصل می‌شد برای لانه کردن پرندگان و اینگونه بر راحتِ مخلوق خدا و ادای حق آن پایبند بود.

در اندیشه آن معمار و بنّا، انسان با بریدن درختان برای هموار کردن زمین و برافراشتن بناهای بلند بر روی آن، مسیر پرواز پرندگان را سد و امکان لانه گزینی در میان شاخه‌های آن درختان بریده شده را از این مخلوق سلب می‌کرد، پس به جبران آن، در سازه‌اش، جایی برای ساخت لانه و راحتِ او در نظر می‌گرفت.
 
حالا پرنده‌‌های بی‌سروسامان شهر، روی پکیج‌های خانه‌هامان، کنجی بی‌ثبات از گوشه‌ بالکن‌هایمان و یا روی چاه‌بست توالتی، لانه‌ای ناپایدار می‌سازند، آن‌هم اگر من و شما برای راحتی خودمان، راحتشان را به هم نریخته و بساط لانه‌اشان را جمع نکنیم.
فتوت نامه ها کاش احیا می‌شدند و کارکردِ تعلیم و تربیت در اصلاح رابطه انسان با طبیعت، کاش کار می‌کرد!

 دانش‌آموزی به بازیگوشی و از سر بی‌توجهی، شاخه درخت  سیب مدرسه را شکسته بود، به او گفتم برای جبران آن یک نهال بخر، بیاور و....، نگذاشت حرفم به آخر برسد؛ گفت: «من که کاری نکردم...!»

  حالی، پس از دیدن آن لانه‌گزینی بی‌‌ثبات و اساسِ پرنده‌ی بی سروسامان، برای خرید لانه‌ای به سمت استادکار نجار روانه شدم.
لانه‌ایی برای راحتِ این مخلوقات خدا خریدم، زحمت نصبش را به بابای مدرسه دادم.

ثوابی اگر داشت، برای پدرم...»

#درنگ #زمزمه_محبتی #مدرسه #تجربه_نگاری
#فرهنگی #پرورشی #طبیعت #محیط_زیست
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
معلم: یادگیرنده مادام العمر
🕊 این سرپناه، ثوابی اگر داشت؛ برای پدرم 🕊 همراه محترم کانال، سرکار خانم عابدین‌پور ضمن ارسال تصویر بالا، نوشتند: «انتظار دیدن هر پدیده‌ای را در سرویس بهداشتی مدرسه داشتم غیر از نفوذ جریان طبیعت که ما انسان‌ها آن‌را از شکل و سیاق طبیعی خودش خارج کرده‌ایم.…
💡 درنگ

🌿 خانم عابدین‌پور می‌گوید که پس از انتشار مطلب بالا در کانال مدرسه، دخترها نهالی آوردند و باهم کاشتند:
«نهال را که آوردند، گفتم می‌سپاریم به بابای مدرسه، امّا اصرار داشتند که خودشان بکارند.»
خودشان کاشتند.

#درنگ #زمزمه_محبتی #مدرسه #تجربه_نگاری
#فرهنگی #پرورشی #طبیعت #محیط_زیست
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
✍🏻 داستان دلتنگی برای خانم معلم و غریبگی با آقای معلم

🌱 آقای مسعود بازرگان از همراهان کانال این متن را ارسال فرموده اند:

«روزهای اول مهر یادتان هست؟
دلتنگی برای خانم طاهری،
و احساس غریبگی از آقا معلم جدید کلاس!
این آقا معلم نه ظرافت های آن خانم معلم را داشت و نه می‌توانست فضای کلاس را مثل کلاس اول، فضای شاد و دخترانه ای بکند برایتان...
هفته ها گذشت تا بتوانید عادت بکنید،بپذیرید که آن خانم معلم دیگر در کلاس شما نیست.
آقا رفتارش جدی بود هر چند که شوخ طبعی اش گاهی از حد می‌گذشت و صدای کر کر خنده ی بچه ها کل فضای کلاس را پر میکرد...

به قول خودش او ریش و سبیل داشت و دیگر قرار نبود ناز شما را بکشد،نیاز بود سخت باشد و قرار بود شما هم کمی سفت و سخت بار بیایید.
دیگر کسی اجازه نداشت از زمین خوردن در زنگ ورزش و در بازی فوتبال گریه کند،دیگر از جشن های کلاس اول خبری نبود،از تزئین کلاس و بادبادک های رنگی.
باید قبول میکردیم که بزرگ شده ایم،کلمات و جملاتمان باید از «بابا آب داد» و «بابا نان داد» فراتر می‌رفت...
سوز پاییز گذشت،ما عادت کردیم به آقا معلم.
عادت کار خودش را میکند،او هم عادت کرد به شیطنت ها و احساسات کودکانه ما...
او دنیای کودکانه ما را پذیرفته بود اما ما هنوز با دنیایی که او قرار بود برایمان بسازد کمی بیگانه بودیم...
وقتی برف آمد و زمستان که شد احساس کردیم کمی بزرگ شده ایم این را از شاخه خشکیده تک درخت گوشه حیاط مدرسه یاد گرفته بودیم،این که برای شکوفه دادن باید سخت باشیم و این سختی است که باعث میشود ما به بهار برسیم و شکوفه بدهیم...
املا
ریاضی
قرآن
و همه و همه، قرار بود ما را بزرگ تر بکند،بیشتر بفهمیم و بتوانیم بیشتر از این، آدم خوبی باشیم.
کنار کرسی جشن یلدا دل هایمان به هم گره خورده بود،یادتان هست!
شب یلدا اومده بچه ها خبر خبر
ننه سرما اومده بچه ها خبر خبر
باز هم روزها گذشت و گذشت؛
دی،
بهمن،
اسفند،
نه از تاریکی شب یلدا خبری ماند
و نه از ننه سرما...
بهار رسیده بود و فصل شکوفه دادن بود،بچه ها باید شکوفه می‌دادند،و دادند،این را از کجا باید می‌فهمیدم؟
از رفتارشان
از کلماتشان
و شاید گاهی هم از نگاهشان...
نگاهی که نشان میداد دیگر با آفرین گفتن و وعده جایزه دادن قرار نیست خوب باشند،آنها یاد گرفته بودند خوب باشند برای اینکه بهای با خدا بودن، خوب بودن بود...
شاید روزی که دوباره شما را ببینم همه ی این خاطرات فراموش شود ،
اما خوبی و مهربانی خواهد ماند...
و مهربانی همیشه لبخند نیست،
گاهی صدای فریاد بلند معلم است،
گاهی نگاه أخم آلود اوست به بچه ی بازیگوش گوشه کلاس،
و گاهی راندن و دل بریدن از دانش آموز دل تنگی است که قرار است او بزرگتر بشود و بتواند روی پای خود برود آن راهی را که تمام معلمان برایش ترسیم کرده اند... .»

#زمزمه_محبتی #روش_تدریس #مدرسه
#تجربه_نگاری #هویت_حرفه_ای #هویت_معلمی
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🖋 وسوسه‌های موسم ثبت‌نام

🌱 جواد ماهر نوشت:

«وسوسه شدم یک حرکتی بزنم. مرد کت و شلوارپوشی آمد توی دفتر و خودش را خیاط معرفی کرد و گفت کارگاه دارد و لباس فرم دانش‌آموزان را بدهیم او بدوزد. که اگر بدهیم به او علاوه بر تخفیف، به عنوان اشانتیون برای مدیر مدرسه و معاون که من باشم کت و شلوار رایگان می‌دوزد.
پیش از این مرد کت و شلواری مردِ پیراهن پوشی آمد که: بچه‌ام را ثبت نام کنید. گفتیم: خانه شما در محدوده مدرسه ی ما نیست. گفت: پس از مدرسه فرهنگ مدرسه ی شما اسم در کرده. اگر اسم پسر مرا بنویسید به لحاظِ کمک به مدرسه در خدمتم. در آمدیم که: شغل‌تان چیست؟ گفت: در معدن طلا مشغولم.
وسوسه کننده است. کت و شلوار رایگان و معدن طلا و پیشنهادهای دیگری که پشت سر هم از راه می‌رسد. دم ثبت نامِ مدرسه آدم وسوسه می‌شود یک تکانی به زندگی‌اش بدهد.

#تجربه_نگاری #مدرسه
منبع:
@maher234
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL
🖋 اکسیر محبت حل شده در چای و نبات

🌱 آقای امیری از همراهان محترم کانال این متن را ارسال کرده‌اند:

«یاد آن روزها بخیر
راهنمایی که بودیم مدرسه‌مان کارپردازی داشت به نام خانم اسماعیلی. کارپرداز که چه عرض کنم، انگار مادر همه‌ی دانش‌آموزان مدرسه بود. گو اینکه این زن به تنهایی کل بار عوض کردن حال و هوای مردانه‌‌ی مدرسه‌مان را به دوش گرفته است تا جو را کمی تلطیف می‌کند.
خانم اسماعیلی مدرسه‌ی ما علاوه بر مواردی که ذکر آن رفت، در درست کردن یک چیز بسیار چیره‌دست و متبحر بود و آن هم چیزی نبود جز چای‌نبات! چای‌نبات او با همه‌ی چای‌نبات‌های این کره‌ی خاکی فرق می‌کرد و انگار عصاره‌ای از ایمان و مهر هم به قدر کفاف در آن وجود وجود داشت.
دروغ چرا؟ گاهی اوقت بچه‌ها خودشان را به دلپیچه و بدحالی می‌زدند و جلوی اتاق ایشان اطراق می‌کردند تا احیانا فنجانی از آن چای‌نبات روح‌افزا نصیب‌شان شود. خدا را چه دیدی؟! شاید مقداری از زمان همایونی کلاس هم پیچانده می‌شد که آنوقت نور علی نور بود!
خلاصه انگار تمامی مسکّن‌های عالم در آن جمع شده بود. حتی اگر بیماری لاعلاجی هم داشتی آن چای‌نبات کار خودش را می‌کرد و کارستانی می‌کرد که از دست زبده‌ترین و حاذق‌ترین طبیبان و حکیمان برنمی‌آمد.
گاهی اوقات هم خانم اسماعیلی با دیدن حال نزار کسی که جلوی اتاق ایشان بود می‌پرسید چای‌نبات میخوری پسرم؟ و همین یک جمله محبت‌آمیز مقدمه‌ی جواب مثبت بی‌درنگ را فراهم می‌کرد که انگار قرار است ماچالته لاکچری‌بازهای اعیان تهران سرو شود.
راستی! اگر عشق و محبت نباشد، چه فرقی بین چای‌نبات و ماچالته وجود دارد؟
خانم اسماعیلی مرهمی بر تلاطمات و فشارهای روانی بود که خواه به خاطر زندگی شخصی ما، خواه به دلیل فشارهای سیستمی نظام آموزشی و خواه به هر دلیل دیگری بر روح و روان نحیف و آسیب‌پذیر نوجوان ما وارد می‌شد.
باری؛ اگر خانم اسماعیلی را می‌بینید، به ایشان بگویید که امسال سالی است که تعداد قابل توجهی از دانش‌آموزان پر شر و شور جنوب شهر از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شوند و ماییم و حسرت یک چای‌نبات دیگر از دستان پرمهر جناب‌عالی.»

#زمزمه_محبتی #مدرسه
#تجربه_نگاری #مدیریت_آموزشی
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام‌العمر باشیم:
@TeacherasLLL