#معرفی_کتاب
#نقد_نئولیبرالیسم
نئولیبرالیسم، تاریخ مختصر
دیوید هاروی
ترجمه محمود عبدالله زاده
انتشارات اختران
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
#نقد_نئولیبرالیسم
نئولیبرالیسم، تاریخ مختصر
دیوید هاروی
ترجمه محمود عبدالله زاده
انتشارات اختران
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
#معرفی_کتاب
#نقد_نئولیبرالیسم
دیوید هاروی، استاد انسان شناسی و جغرافیا در دانشگاه نیویورک، در کتاب خود با عنوان "نئولیبرالیسم؛ یک تاریخ مختصر" به بازخوانی تاریخ نئولیبرالیسم از حدود دهه ی هفتاد میلادی تا به امروز پرداخته است. وی ابتدا با شرحی از شرایط و بحران های سرمایهداری پس از جنگ جهانی دوم، و تشریح نیروهای سیاسی، اجتماعی موجود در آن دوره و راه حل هریک برای برون رفت از بحران ها، دلایل موفقیتِ سیاسیِ پروپاگاندایِ نئولیبرالیسم را توضیح میدهد و در ادامه با بررسی آمارهای اقتصادی، از دههی هفتاد به بعد، یعنی پس از گسترش ایده های نئولیبرال، بی اعتباری سیاست های آن ها را نشان می دهد و تأکید می کند که بخش مهمی از تفوق پروژهی نئولیبرال، در گروِ موفقیت تبلیغاتیِ این گرایش در اقناع اذهان عمومی است که توسط آن، سیاست های به شدت طبقاتی شان را به عنوان تنها راهِ توسعه و رشد ملت های مختلف، معرفی کرده اند.
هاروی در فصل اول کتاب که عنوان تأمل برانگیزِ "آزادی،صرفاً یک واژه ی دیگر..."* را بر خود دارد، می نویسد: «پس از اجرای سیاستهای نئولیبرالی در اواخر دههی 1970، سهم یک درصد فوقانی تحصیلکنندگان درآمد از درآمد ملی در ایالات متحده به شدت بالا رفت و تا پایان قرن بیستم به 15 درصد (بسیار نزدیک به رقم پیش از جنگ جهانی دوم) رسید. یک درصد فوقانی تحصیلکنندگان درآمد در ایالات متحده، سهم خودشان از درآمد ملی را از 2 درصد در 1978 به بیش از 6 درصد تا 1999 افزایش دادند، در همین حال، نسبت مزد متوسط کارگران به حقوق مدیران اجرایی ارشد [یا همان کادرهای نئولیبرالیسم] از اندکی بیش از30 به یک در 1970 به تقریباً 500 به یک تا سال 2000 افزایش یافت.
در این مورد ایلات متحده تنها نیست و یک درصد فوقانی تحصیلکنندگان درآمد در بریتانیا نیز سهم خود از درآمد ملی را دوبرابر کردهاند، یعنی از 1982 به بعد از 5/6 درصد به 13 درصد رساندهاند و وقتی بیشتر دقت میکنیم تمرکز فوق العادهی ثروت و قدرت را میبینیم که در همه جا در حال پدید آمدن است. مثلاً پس از «شوک درمانی: نئولیبرالی در دههی 1990 در روسیه یک الیگارشی کوچک و نیرومند در آن جا ظهور کرد. به همین ترتیب در چین، با پذیرش شیوههای مبتنی بر بازار آزاد، افزایشی عجیب در نابرابری درآمد و ثروت رخ داده است. موج خصوصی سازی در مکزیک پس از 1992 چند نفر (نظیر کارلوس اسلیم) را تقریباً یک شبه در فهرست ثروتمندترین مردم جهان مجلهی فورچون قرار داد. در سطح جهان، «کشورهای اروپای شرقی و مشترک المنافع، بیشترین افزایش نابرابری اجتماعی را تا امروز به ثبت رساندهاند. کشورهای عضو سازمان همکاریِ اقتصادی و توسعه نیز افزایش زیادی را در نابرابری پس از دههی 1980 نشان داده اند»، در همین حال «شکاف درآمدی بین یک پنجم از مردم جهان در ثروتمندترین و یک پنجم در فقیرترین کشورهای جهان در 1997 به 74 به یک رسید که از 60 به یک در 1990 و 30 به یک در 1960، افزایش یافته بود.» اگرچه استثناهایی در این روند وجود دارند ... ولی شواهد به وضوح نشان میدهند که چرخش نئولیبرالی به نحوی و تا اندازهای با تجدید حیات یا بازسازی قدرت نخبگان اقتصادی [اصطلاحاً یک درصد بالای جامعه] مرتبط است.»
*متاسفانه مترجم عنوان فصل را اشتباه ترجمه کرده است (اشتباه گرفتن Word و World!)
**عبارات داخل قلاب از نگارنده است و نه مترجم
دیوید هاروی، نئولیبرالیسم، تاریخ مختصر، ترجمهی محمود عبدالله زاده، انتشارات اختران، صص 28-30
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
#نقد_نئولیبرالیسم
دیوید هاروی، استاد انسان شناسی و جغرافیا در دانشگاه نیویورک، در کتاب خود با عنوان "نئولیبرالیسم؛ یک تاریخ مختصر" به بازخوانی تاریخ نئولیبرالیسم از حدود دهه ی هفتاد میلادی تا به امروز پرداخته است. وی ابتدا با شرحی از شرایط و بحران های سرمایهداری پس از جنگ جهانی دوم، و تشریح نیروهای سیاسی، اجتماعی موجود در آن دوره و راه حل هریک برای برون رفت از بحران ها، دلایل موفقیتِ سیاسیِ پروپاگاندایِ نئولیبرالیسم را توضیح میدهد و در ادامه با بررسی آمارهای اقتصادی، از دههی هفتاد به بعد، یعنی پس از گسترش ایده های نئولیبرال، بی اعتباری سیاست های آن ها را نشان می دهد و تأکید می کند که بخش مهمی از تفوق پروژهی نئولیبرال، در گروِ موفقیت تبلیغاتیِ این گرایش در اقناع اذهان عمومی است که توسط آن، سیاست های به شدت طبقاتی شان را به عنوان تنها راهِ توسعه و رشد ملت های مختلف، معرفی کرده اند.
هاروی در فصل اول کتاب که عنوان تأمل برانگیزِ "آزادی،صرفاً یک واژه ی دیگر..."* را بر خود دارد، می نویسد: «پس از اجرای سیاستهای نئولیبرالی در اواخر دههی 1970، سهم یک درصد فوقانی تحصیلکنندگان درآمد از درآمد ملی در ایالات متحده به شدت بالا رفت و تا پایان قرن بیستم به 15 درصد (بسیار نزدیک به رقم پیش از جنگ جهانی دوم) رسید. یک درصد فوقانی تحصیلکنندگان درآمد در ایالات متحده، سهم خودشان از درآمد ملی را از 2 درصد در 1978 به بیش از 6 درصد تا 1999 افزایش دادند، در همین حال، نسبت مزد متوسط کارگران به حقوق مدیران اجرایی ارشد [یا همان کادرهای نئولیبرالیسم] از اندکی بیش از30 به یک در 1970 به تقریباً 500 به یک تا سال 2000 افزایش یافت.
در این مورد ایلات متحده تنها نیست و یک درصد فوقانی تحصیلکنندگان درآمد در بریتانیا نیز سهم خود از درآمد ملی را دوبرابر کردهاند، یعنی از 1982 به بعد از 5/6 درصد به 13 درصد رساندهاند و وقتی بیشتر دقت میکنیم تمرکز فوق العادهی ثروت و قدرت را میبینیم که در همه جا در حال پدید آمدن است. مثلاً پس از «شوک درمانی: نئولیبرالی در دههی 1990 در روسیه یک الیگارشی کوچک و نیرومند در آن جا ظهور کرد. به همین ترتیب در چین، با پذیرش شیوههای مبتنی بر بازار آزاد، افزایشی عجیب در نابرابری درآمد و ثروت رخ داده است. موج خصوصی سازی در مکزیک پس از 1992 چند نفر (نظیر کارلوس اسلیم) را تقریباً یک شبه در فهرست ثروتمندترین مردم جهان مجلهی فورچون قرار داد. در سطح جهان، «کشورهای اروپای شرقی و مشترک المنافع، بیشترین افزایش نابرابری اجتماعی را تا امروز به ثبت رساندهاند. کشورهای عضو سازمان همکاریِ اقتصادی و توسعه نیز افزایش زیادی را در نابرابری پس از دههی 1980 نشان داده اند»، در همین حال «شکاف درآمدی بین یک پنجم از مردم جهان در ثروتمندترین و یک پنجم در فقیرترین کشورهای جهان در 1997 به 74 به یک رسید که از 60 به یک در 1990 و 30 به یک در 1960، افزایش یافته بود.» اگرچه استثناهایی در این روند وجود دارند ... ولی شواهد به وضوح نشان میدهند که چرخش نئولیبرالی به نحوی و تا اندازهای با تجدید حیات یا بازسازی قدرت نخبگان اقتصادی [اصطلاحاً یک درصد بالای جامعه] مرتبط است.»
*متاسفانه مترجم عنوان فصل را اشتباه ترجمه کرده است (اشتباه گرفتن Word و World!)
**عبارات داخل قلاب از نگارنده است و نه مترجم
دیوید هاروی، نئولیبرالیسم، تاریخ مختصر، ترجمهی محمود عبدالله زاده، انتشارات اختران، صص 28-30
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
استاد کوچولو
نوشته حسام امیری
@IranSociology
📝ابد و یک روز به دلیل ساختار دراماتیکِ خود، فیلمِ خوشنقدی است که در پایان مخاطبش را مجبور به حرف زدن دربارهی سینما میکند. فیلمی در حال اکران است که پس از دو سه سال دوباره از دهانِ خاک گرفتهی تماشاگران ایرانی، غبار بلند میکند.
📝میتوان در یک دورهی زمانی معین و در یک حوزهی جغرافیاییِ مشخص، گرایشها و موجهای همسانی را ردیابی و نقد کرد ولی به هر حال، تاکید مداوم بر وضعیت کلی و نامشخصی به نام اوضاع سینمای ایران، فضای نقد را به جای باز کردن، به نفع یک عده مسدود خواهد کرد.
📝نسل جوان سینمای ایران اما تنها چیزی که از سینما میداند در بهترین حالت، خودِ سینماست و این را شاید بتوان بزرگترین تفاوت آنها با فیلمسازان آکادمیک پیش از انقلاب دانست. آنها هیچ نیازی ندارند که به نسبت پیچیدهی تصویر با زندگی، تاریخ، هنر، اجتماع و سیاست فکر کنند.
@IranSociology
📝سعید روستایی با کرامات خود به درجهای رسیده که دیگر به هیچ سبکی، به معنای فلوبری و برسونیاش، نیازمند نیست. تعارف را کنار بگذاریم، روستایی اصلاً نمیفهمد سینما یعنی چه. نمیفهمد رنجِ یک کارگردان برای بازنماییِ رنج یعنی چه. نمیداند که همرسانیِ کردن درد جز با دردکشیدن امکان پذیر نیست.
📝روستایی به هیچ کدام از صحنهها امان نمیدهد و با عجله آنها را به یکدیگر کات میزند. از دلِ یک هیجان به دلِ یک هیجان دیگر. به خاطر همین منطق، نمیتوان هیچ سکوتی را در فیلم جای داد. یک لحظه سکوت برای چنین فیلمی یعنی از هم پاشیدن کل این پیوستارِ با تف به هم چسبیده. یک ثانیه سکوت یعنی ورود همزمان تمامی تصاویری که بیرون قاب گذاشته شده بودند با تمام توانشان.
📝گدار میگوید که سینما همچون خورشیدی است که از درونِ تصویر به بیرون آن میتابد. ابد ویک روز، نه یک خورشید، که یک چاه فاضلاب است. چاهی که به زور سعی میکند بیرونِ تصویر را به درون تصویر بمکد. چیزی همچون یک نمای پورن که در یک لحظه میخواهد تمام انرژیهای جهان را به درونِ خود بکشد.
#سینما #نقد #فیلم
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
متن کامل را در فایل PDF زیر بخوانید👇👇👇
نوشته حسام امیری
@IranSociology
📝ابد و یک روز به دلیل ساختار دراماتیکِ خود، فیلمِ خوشنقدی است که در پایان مخاطبش را مجبور به حرف زدن دربارهی سینما میکند. فیلمی در حال اکران است که پس از دو سه سال دوباره از دهانِ خاک گرفتهی تماشاگران ایرانی، غبار بلند میکند.
📝میتوان در یک دورهی زمانی معین و در یک حوزهی جغرافیاییِ مشخص، گرایشها و موجهای همسانی را ردیابی و نقد کرد ولی به هر حال، تاکید مداوم بر وضعیت کلی و نامشخصی به نام اوضاع سینمای ایران، فضای نقد را به جای باز کردن، به نفع یک عده مسدود خواهد کرد.
📝نسل جوان سینمای ایران اما تنها چیزی که از سینما میداند در بهترین حالت، خودِ سینماست و این را شاید بتوان بزرگترین تفاوت آنها با فیلمسازان آکادمیک پیش از انقلاب دانست. آنها هیچ نیازی ندارند که به نسبت پیچیدهی تصویر با زندگی، تاریخ، هنر، اجتماع و سیاست فکر کنند.
@IranSociology
📝سعید روستایی با کرامات خود به درجهای رسیده که دیگر به هیچ سبکی، به معنای فلوبری و برسونیاش، نیازمند نیست. تعارف را کنار بگذاریم، روستایی اصلاً نمیفهمد سینما یعنی چه. نمیفهمد رنجِ یک کارگردان برای بازنماییِ رنج یعنی چه. نمیداند که همرسانیِ کردن درد جز با دردکشیدن امکان پذیر نیست.
📝روستایی به هیچ کدام از صحنهها امان نمیدهد و با عجله آنها را به یکدیگر کات میزند. از دلِ یک هیجان به دلِ یک هیجان دیگر. به خاطر همین منطق، نمیتوان هیچ سکوتی را در فیلم جای داد. یک لحظه سکوت برای چنین فیلمی یعنی از هم پاشیدن کل این پیوستارِ با تف به هم چسبیده. یک ثانیه سکوت یعنی ورود همزمان تمامی تصاویری که بیرون قاب گذاشته شده بودند با تمام توانشان.
📝گدار میگوید که سینما همچون خورشیدی است که از درونِ تصویر به بیرون آن میتابد. ابد ویک روز، نه یک خورشید، که یک چاه فاضلاب است. چاهی که به زور سعی میکند بیرونِ تصویر را به درون تصویر بمکد. چیزی همچون یک نمای پورن که در یک لحظه میخواهد تمام انرژیهای جهان را به درونِ خود بکشد.
#سینما #نقد #فیلم
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
متن کامل را در فایل PDF زیر بخوانید👇👇👇
📝 نگاهي به فيلم ابد و يك روز
✍ نوشته #شهاب_تقي_پور
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
بازنمايي فردگرايانه ي واقعيت اجتماعي؛ برخوردهاي دم دستي و كليشه اي صنعت سينما با اعتياد،فقر، زنان و مهاجرين(نگاهي به فيلم "ابد و يك روز" ساخته سعيد روستايي)
ابد و يك روز را مي توان فيلمي خوش ساخت در نظر گرفت كه محصول ايده پردازي دقيق و مبتني بر جزييات در يك فيلمنامه خوب است ، اين خلاقيت قصه محور به اضافه قدرت تشخيص در انتخاب بازيگران مناسب فيلم را براي اكثريت سينمادوستان دلنشين كرده است. اما دقيقن همين تلاش زيركانه و نبوغ اميز در راستاي دلنشيني براي اكثريت از طرف ديگر و به طرق گوناگون مي تواند پاشنه ي اشيل كار باشد. بر اين اساس در اين يادداشت بر سه ويژگي اصلي فيلم كه اتفاقن واجد سويه اي قابل بحث در گفتارهاي جامعه شناختي آست تاكيد مي كنم و سعي دارم نشان دهم كه چگونه تنها سينمايي اكثريت پسند ، متوسط و غيرتوليدگر در دام چنين كليشه هاي اكثريتي گير مي افتد و صنعتي شدن غيربرابر سينماي ايران در سالهاي اخير چگونه با بازتوليد اين كليشه ها، اين ابزار نوين رهايي را به زنجيرهاي تصوير-روياي توده مردم جدا از هم فروكاهيده است:
١- فردگرايي مورد علاقه ي كارگردانان جديد؛ علاقه ي هنري ناب يا تاثيرپذيري مستقيم
پير بورديو در مطالعات جامعه شناختي منظم و علمي خود نشان داده است كه تفكر هنري در خلا و در فضايي جادويي و ماورايي ان طور كه هنرمندان مي خواهند به ظرافت هر چه تمام تر آن را فخرفروشانه نمايش دهند اتفاق نمي افتد. او به خوبي نشان مي دهد كه شكل گيري ايده ها، سلايق، دقايق و ظرايف هنري پروسه ي تمامن تاثيرپذيرفته از وجوه اجتماعي "بودن" افراد در جامعه است. اگرچه اين غيرقابل انكار است كه محصول هنري متعالي و خلاقانه به معناي اصيل كلمه مي تواند همه جانبه به واقعيت هجوم ببرد و برپاكننده ي مرزهاي جديد بياني و در پي آن طرح انداز واقعيت هاي اجتماعي نوين باشد. اما اين اختلال هاي بياني در جهان واقعيت ها كه توسط هنر متعالي و كميابِ هر عرصه رخ مي دهد نيز نه در حالتي فردگرايانه و غيرتاثيرپذير بلكه تمامن در يك تاثيرپذيرفتگي خلاقانه است كه اتفاق مي افتد. آنچه حتا نظريات جديد مدافع هنر درباره آفرينش گري ها و مرزناپذيري هنر مي گويند نه ارجاعاتي به ساحات فردي در خلا بلكه قسمي آري گويي خلاقانه به شكلي از تحولات ساختاري و جمعي است. از اين جهت هيچ تقابلي بين اين دو ادعا نيست و هنر خلاق آفرينش گر و جمع گرايي هيچ تناقضي با هم ندارند.
اما شكلي از سلطه ي علاقه مندي شيك به فردگرا بودن و تاكيد بر فردگرايي سوژه محور (كه از آن طرف با هنرمند بودن و در پي آن متفاوت بودن هم آميزي ظريفي دارد) را در روح تحليل گرايانه ي فيلم ابد و يك روز به وضوح مي بينيم. اين روح فردگرايانه مسير خود را از لابه لاي مقاومت هاي فرهنگي در برابر سركوب ساختاري علايق و ارزش هاي نسل جديد هنريِ برخاسته از نهادهاي رسمي هنري اي مانند "دانشگاه سوره" (كه زيرمجموعه نهادهاي انقلابي مثل سازمان تبليغات اسلامي است) و تلاشي وسواسانه در تمايزجويي از هنر سياسي شده و ژورناليستي يافته است. چنين تلاش هايي در جهت بيرون كشيدن تفاوت خرد خود با شباهت درشت جمع كه به شكل غريبي با مصرف گرايي افراطي اكثريت اين افراد در ظاهر و پوشش نيز همراه شده است به شكل تاريخي همزمان با بسط نابرابري اجتماعي وسيعي اي بود كه از قضا چرخه ي تودرتوي بازتوليدكننده اش ....
@shahabtaghipour
#نقد #سینما #فیلم
✅کانال جامعه شناسی
https://telegram.me/joinchat/BW29hDusPve1xfOrGDB4Eg
ادامه يادداشت را
در فایل PDF زیر بخوانید👇👇👇
✍ نوشته #شهاب_تقي_پور
✅کانال جامعه شناسی
@IranSociology
بازنمايي فردگرايانه ي واقعيت اجتماعي؛ برخوردهاي دم دستي و كليشه اي صنعت سينما با اعتياد،فقر، زنان و مهاجرين(نگاهي به فيلم "ابد و يك روز" ساخته سعيد روستايي)
ابد و يك روز را مي توان فيلمي خوش ساخت در نظر گرفت كه محصول ايده پردازي دقيق و مبتني بر جزييات در يك فيلمنامه خوب است ، اين خلاقيت قصه محور به اضافه قدرت تشخيص در انتخاب بازيگران مناسب فيلم را براي اكثريت سينمادوستان دلنشين كرده است. اما دقيقن همين تلاش زيركانه و نبوغ اميز در راستاي دلنشيني براي اكثريت از طرف ديگر و به طرق گوناگون مي تواند پاشنه ي اشيل كار باشد. بر اين اساس در اين يادداشت بر سه ويژگي اصلي فيلم كه اتفاقن واجد سويه اي قابل بحث در گفتارهاي جامعه شناختي آست تاكيد مي كنم و سعي دارم نشان دهم كه چگونه تنها سينمايي اكثريت پسند ، متوسط و غيرتوليدگر در دام چنين كليشه هاي اكثريتي گير مي افتد و صنعتي شدن غيربرابر سينماي ايران در سالهاي اخير چگونه با بازتوليد اين كليشه ها، اين ابزار نوين رهايي را به زنجيرهاي تصوير-روياي توده مردم جدا از هم فروكاهيده است:
١- فردگرايي مورد علاقه ي كارگردانان جديد؛ علاقه ي هنري ناب يا تاثيرپذيري مستقيم
پير بورديو در مطالعات جامعه شناختي منظم و علمي خود نشان داده است كه تفكر هنري در خلا و در فضايي جادويي و ماورايي ان طور كه هنرمندان مي خواهند به ظرافت هر چه تمام تر آن را فخرفروشانه نمايش دهند اتفاق نمي افتد. او به خوبي نشان مي دهد كه شكل گيري ايده ها، سلايق، دقايق و ظرايف هنري پروسه ي تمامن تاثيرپذيرفته از وجوه اجتماعي "بودن" افراد در جامعه است. اگرچه اين غيرقابل انكار است كه محصول هنري متعالي و خلاقانه به معناي اصيل كلمه مي تواند همه جانبه به واقعيت هجوم ببرد و برپاكننده ي مرزهاي جديد بياني و در پي آن طرح انداز واقعيت هاي اجتماعي نوين باشد. اما اين اختلال هاي بياني در جهان واقعيت ها كه توسط هنر متعالي و كميابِ هر عرصه رخ مي دهد نيز نه در حالتي فردگرايانه و غيرتاثيرپذير بلكه تمامن در يك تاثيرپذيرفتگي خلاقانه است كه اتفاق مي افتد. آنچه حتا نظريات جديد مدافع هنر درباره آفرينش گري ها و مرزناپذيري هنر مي گويند نه ارجاعاتي به ساحات فردي در خلا بلكه قسمي آري گويي خلاقانه به شكلي از تحولات ساختاري و جمعي است. از اين جهت هيچ تقابلي بين اين دو ادعا نيست و هنر خلاق آفرينش گر و جمع گرايي هيچ تناقضي با هم ندارند.
اما شكلي از سلطه ي علاقه مندي شيك به فردگرا بودن و تاكيد بر فردگرايي سوژه محور (كه از آن طرف با هنرمند بودن و در پي آن متفاوت بودن هم آميزي ظريفي دارد) را در روح تحليل گرايانه ي فيلم ابد و يك روز به وضوح مي بينيم. اين روح فردگرايانه مسير خود را از لابه لاي مقاومت هاي فرهنگي در برابر سركوب ساختاري علايق و ارزش هاي نسل جديد هنريِ برخاسته از نهادهاي رسمي هنري اي مانند "دانشگاه سوره" (كه زيرمجموعه نهادهاي انقلابي مثل سازمان تبليغات اسلامي است) و تلاشي وسواسانه در تمايزجويي از هنر سياسي شده و ژورناليستي يافته است. چنين تلاش هايي در جهت بيرون كشيدن تفاوت خرد خود با شباهت درشت جمع كه به شكل غريبي با مصرف گرايي افراطي اكثريت اين افراد در ظاهر و پوشش نيز همراه شده است به شكل تاريخي همزمان با بسط نابرابري اجتماعي وسيعي اي بود كه از قضا چرخه ي تودرتوي بازتوليدكننده اش ....
@shahabtaghipour
#نقد #سینما #فیلم
✅کانال جامعه شناسی
https://telegram.me/joinchat/BW29hDusPve1xfOrGDB4Eg
ادامه يادداشت را
در فایل PDF زیر بخوانید👇👇👇
📜 سوپ تصویر
✍️ البرز محبوب خواه
نه فیلمبرداری زیبا، نه تصاویر زیبا بلکه تصاویر ضروری، فیلمبرداری ضروری.
روبر برسون
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 تاریخ سینما تاریخ اشغال و غارت است. دم و دستگاههای نظارت و کنترل که با تصاویر واقعی کار میکنند، از دل سینما بیرون نیامدهاند. آنها امتداد سینما نیستند ولی با همان ابزار کار میکنند. در فرانسه بعد از ابداع عکاسی گرایشهای مختلفی برای ثبت تصویر وجود داشت که یکی از آنها تصاویری بود که پلیس از خلافکاران پروندهدار می گرفت و آرشیو میکرد. هیتلر، به قول گدار، نوعی نورپردازی را ابداع کرد تا بتواند از میادین جنگ فیلمبرداری کند. استالین یک سینمای پروپاگاندا ساخت. تلویزیون هدایت جامعه را بدست گرفت و دوربینهای مداربسته کنترل آن را.... متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.
از متن:
💬 تماشا کردن بدنهای سوخته و خاکستر شده در تلویزیون عادیست چون بزودی با تصاویری دیگر جایگزین خواهند شد. تلویزیون فراموش میکند و فراموشی تولید میکند. هر تصویری چیزی نیست جز یک پیشقروال برای تصویر بعدی که حتی ذرهای از این تصویر (قبلی) را در خود حفظ نمیکند. برای همین، نمایش مرگ و سوختن در اخبار تلویزیون دقیقا مثل نمایش ندادن آن است چون با اینکه رخداد نمایش داده میشود ولی شرایطی که در آن این نمایش پخش، دیده، مصرف و فراموش میشود، نشان داده نمیشود. تلویزیون فاقد دیگریست و تنها خودش را نشان میدهد.
💬 سینما نه به تماشاگر بلکه به شاهد نیازمند است. شاهد کسی است که رخداد را در محل و در حین رخدادن رصد میکند. او با رخداد همزمان و همبود است و این همان معنای زمان حالیست که سینما همواره در آن گشوده میشود. شاهد بدنش را در معرض همان نیروهایی قرار میدهد که فیلم متحملش میشود. فیلم دیدن، نوعی شور است، رنجِ جهان. درواقع سینما خود هم رخداد است و هم شاهد. درحالیکه تماشاگر بودن متضمن یک مدیوم، یک پرده، یک غشا و در نهایت نوعی فاصله با رخداد است. فاصلهای که هم مکانیست و هم زمانی. این تلویزیون، تبلیغات و پورنوگرافیست که به تماشاگر نیاز دارند. آنها میخواهند تماشاگر نه تنها ببیند بلکه همچنین دیده شود تا بدین ترتیب، هم بر روی فانتزی او سرمایه گذاری کرده و هم او را به کنترل خود درآورند. این ذات متناقض تلویزیون است که به تماشاگر تا آنجایی نیاز دارد تا او (تماشاگر) را ببلعد. نوعی بدن برای تغذیه...
💬 درعصر اینترنت و یوتیوب و مدیا، در عصر پساسینما و پساتلویزیون، تصویر دیگر همهجا هست و همهجا تصویر است. هرکسی دوربین و صفحه نمایش کوچک خود را در جیبش دارد. ولی وقتی همهچیز تصویر است و تصویر همهجا هست، پس هیچ راه خروجی تصویری وجود ندارد....
- متن کامل این #مقاله را در فایل #PDF زیر بخوانید.
#سینما #تلویزیون #فیلم #نقد
🌐جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ البرز محبوب خواه
نه فیلمبرداری زیبا، نه تصاویر زیبا بلکه تصاویر ضروری، فیلمبرداری ضروری.
روبر برسون
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 تاریخ سینما تاریخ اشغال و غارت است. دم و دستگاههای نظارت و کنترل که با تصاویر واقعی کار میکنند، از دل سینما بیرون نیامدهاند. آنها امتداد سینما نیستند ولی با همان ابزار کار میکنند. در فرانسه بعد از ابداع عکاسی گرایشهای مختلفی برای ثبت تصویر وجود داشت که یکی از آنها تصاویری بود که پلیس از خلافکاران پروندهدار می گرفت و آرشیو میکرد. هیتلر، به قول گدار، نوعی نورپردازی را ابداع کرد تا بتواند از میادین جنگ فیلمبرداری کند. استالین یک سینمای پروپاگاندا ساخت. تلویزیون هدایت جامعه را بدست گرفت و دوربینهای مداربسته کنترل آن را.... متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.
از متن:
💬 تماشا کردن بدنهای سوخته و خاکستر شده در تلویزیون عادیست چون بزودی با تصاویری دیگر جایگزین خواهند شد. تلویزیون فراموش میکند و فراموشی تولید میکند. هر تصویری چیزی نیست جز یک پیشقروال برای تصویر بعدی که حتی ذرهای از این تصویر (قبلی) را در خود حفظ نمیکند. برای همین، نمایش مرگ و سوختن در اخبار تلویزیون دقیقا مثل نمایش ندادن آن است چون با اینکه رخداد نمایش داده میشود ولی شرایطی که در آن این نمایش پخش، دیده، مصرف و فراموش میشود، نشان داده نمیشود. تلویزیون فاقد دیگریست و تنها خودش را نشان میدهد.
💬 سینما نه به تماشاگر بلکه به شاهد نیازمند است. شاهد کسی است که رخداد را در محل و در حین رخدادن رصد میکند. او با رخداد همزمان و همبود است و این همان معنای زمان حالیست که سینما همواره در آن گشوده میشود. شاهد بدنش را در معرض همان نیروهایی قرار میدهد که فیلم متحملش میشود. فیلم دیدن، نوعی شور است، رنجِ جهان. درواقع سینما خود هم رخداد است و هم شاهد. درحالیکه تماشاگر بودن متضمن یک مدیوم، یک پرده، یک غشا و در نهایت نوعی فاصله با رخداد است. فاصلهای که هم مکانیست و هم زمانی. این تلویزیون، تبلیغات و پورنوگرافیست که به تماشاگر نیاز دارند. آنها میخواهند تماشاگر نه تنها ببیند بلکه همچنین دیده شود تا بدین ترتیب، هم بر روی فانتزی او سرمایه گذاری کرده و هم او را به کنترل خود درآورند. این ذات متناقض تلویزیون است که به تماشاگر تا آنجایی نیاز دارد تا او (تماشاگر) را ببلعد. نوعی بدن برای تغذیه...
💬 درعصر اینترنت و یوتیوب و مدیا، در عصر پساسینما و پساتلویزیون، تصویر دیگر همهجا هست و همهجا تصویر است. هرکسی دوربین و صفحه نمایش کوچک خود را در جیبش دارد. ولی وقتی همهچیز تصویر است و تصویر همهجا هست، پس هیچ راه خروجی تصویری وجود ندارد....
- متن کامل این #مقاله را در فایل #PDF زیر بخوانید.
#سینما #تلویزیون #فیلم #نقد
🌐جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Forwarded from اتچ بات
📝 نگاهی به فیلم اتاق
🔺در جهان بودن
🔻دکارت فراسوی افلاطون و هایدگر
✍️ #علی_نجات_غلامی
@IranSociology
🔸 کودک در صحنهای کلیدی از فیلم از داخل اتومبیل فریاد میزند: mom! I'm in the world
این صحنه و این جمله (مادر! من در جهان هستم!) به نظر من اگر درست فهم شود قفل فلسفه را برای ما باز میکند.
داستان این فیلم از زندگی مادر و کودک پنجسالهاش شروع میشود که درون یک اتاق تقریباً کوچک زندگی میکنند. کودک در همان اتاق به دنیا آمده است و کل جهاناش آن اتاق است، اتاقی که پنجره ندارد و فقط یک نورگیر در سقفاش دارد که از آن فقط آسمان معلوم است. همچنین وسایل یک زندگی معمولی مانند تخت خواب، وان حمام، سینک دستشویی، کمد و فرش و یک تلوزیون درون اتاق است. مادر، کودک را اینگونه توجیه کرده است بعد از این اتاق همانطور که از نورگیر میبیند «فضاء» است و بعد «بهشت» و نیز تصاویر تلوزیون واقعی نیستند و فقط جادو است. کودک درکی از «جهان» خارج از اتاق ندارد. و غروبها مردی میآید و برایشان غذا و وسایل لازم میآورد... متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvcSOZ6y-bfzjA
#سینما #فیلم #تحلیل_فیلم #نقد_فیلم #جامعه_شناسی_هنر #جامعه_شناسی_سینما
🔺در جهان بودن
🔻دکارت فراسوی افلاطون و هایدگر
✍️ #علی_نجات_غلامی
@IranSociology
🔸 کودک در صحنهای کلیدی از فیلم از داخل اتومبیل فریاد میزند: mom! I'm in the world
این صحنه و این جمله (مادر! من در جهان هستم!) به نظر من اگر درست فهم شود قفل فلسفه را برای ما باز میکند.
داستان این فیلم از زندگی مادر و کودک پنجسالهاش شروع میشود که درون یک اتاق تقریباً کوچک زندگی میکنند. کودک در همان اتاق به دنیا آمده است و کل جهاناش آن اتاق است، اتاقی که پنجره ندارد و فقط یک نورگیر در سقفاش دارد که از آن فقط آسمان معلوم است. همچنین وسایل یک زندگی معمولی مانند تخت خواب، وان حمام، سینک دستشویی، کمد و فرش و یک تلوزیون درون اتاق است. مادر، کودک را اینگونه توجیه کرده است بعد از این اتاق همانطور که از نورگیر میبیند «فضاء» است و بعد «بهشت» و نیز تصاویر تلوزیون واقعی نیستند و فقط جادو است. کودک درکی از «جهان» خارج از اتاق ندارد. و غروبها مردی میآید و برایشان غذا و وسایل لازم میآورد... متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvcSOZ6y-bfzjA
#سینما #فیلم #تحلیل_فیلم #نقد_فیلم #جامعه_شناسی_هنر #جامعه_شناسی_سینما
Telegram
#نقد و تحلیل انیمیشن راه حل طناب
#حمیدرضا_سام_خانیانی
@IranSociology
همچنانکه در قرن 17 رنه دکارت با عبارت خود "من می اندیشم ، پس هستم" دنیای پیرامون خود را به سمت خردگرایی سوق داد ، در جامعه سرمایه داری امروز نیز مصرف انفعالیِ جامعه توده وار این رویکرد را پیش رو قرار داده است که "من مصرف می کنم ، پس هستم" .
انیمیشن "راه حل طناب" به صنعت فرهنگ و رابطه مستقیم آن با شبکه های ارتباطی و رسانه تلویزیون در جامعه توده وار معاصر اشاره می کند.
در انبوه ساختمانهای متحد الشکل ، دوربین ، یکی از هزاران واحد آپارتمانی را در این کلانشهر انتخاب می کند. فردی تن پرور که انیماتور ، طراحی چهره آن را "ابله گونه" می نمایاند، برای انجام پیش پا افتاده ترین کارهایش از پیشنهادهای تبلیغاتی تلویزیون بهره می جوید و آرام آرام عنان خود را هر چه بیشتر به توصیه های تلویزیون می سپارد و به لحاظ روحی به او وابسته می شود. هر بار و هر بار شرکتی که آن اقلام و ابزار و لوازم را بصورت رایگان برای او فراهم می آورد با زبانی کنایی از راه حل طناب!!! و از داخل یخچال خانه اش به زندگی او وارد می شود!!!!! یعنی دُرُست از نقطه ضعف او استفاده می کند و برای رفع گرسنگی ، استراحت و فراغتش و به بهانه خدمت و تأمین رفاه، آرامش او را سلب می کند.
پیروان مکتب فرانکفورت معتقدند که سرمایه داری مدرن از طریق روی کار آوردن دولتهای رفاه با تولید صنایع فرهنگی برای کارگران رضایتمندی ایجاد کرده تا انقلابهای احتمالی آینده را اطفاء کنند. از این رو مصرف گرایی، نیازهای کاذبی برای شهروندان ایجاد می کند. این شکلی از کنترل اجتماعی است ، به گونه ای که اشخاص ، خود را در کالاهایشان معنا کرده و هویت خویش را در خرید کالاهایی که برای آن پول می پردازند و آنها را مصرف می کنند می جویند و نه در انتقاد از نظام سرمایه داری . البته این تبلیغات است که به چنین نیازهای دروغینی دامن می زند .
محصولاتِ صنعت فرهنگ ، با خلق نیازهای کاذب ، مانع از شکل گیری نیازهای بنیادی می شود . بنابراین تخیّل سیاسی و نگاه انتقاد آمیز شهروندان ، ابتر می ماند. کالاها و تجربه هایی که مصرف می شوند به کالاها و تجربه های از پیش بسته بندی شده بدل شده اند که برای ایجاد و دریافت پاسخ های معین ، کدگذاری شده اند و این امر ، بُعد جدیدی به "بیگانگی" افراد داده است.
مصرف کنندگان مدرن به لحاظ جسمی منفعل و از نظر روحی بسیار مشغول و مضطربند و این اضطراب بواسطه انتخابهای متعددی است که بواسطه تبلیغات رسانه ها برای افراد بوجود می آید.
در فیلم به کَرّات می بینیم که تلویزیون به بهانه پخش آگهی های تبلیغاتی هر بار و هر بار خانه این فرد تن پرور را انباشته از طناب می کند و این طنابها نمای بیرونی آپارتمان او را از تار و پود خود پنهان می نماید. در انتها او همچون طعمه ای که در تار عنکبوت به تله می افتد ، گرفتار می آید و انتظار مرگ خود را به تماشا می نشیند. در نمای انتهایی ، کُل شهر را می بینیم که همگی به سرنوشتی مشابه دچار شده اند و سرِ طنابها به شرکت تولید و تهیه اقلام و لوازم و کالاهای مصرفی منتهی می شود. اینجاست که به پیوند تلویزیون بعنوان یک رسانه با نظام سرمایه داری پی می بریم که گویا ایندو یکدیگر را تقویت و تأیید می کنند و همیشه رابطه مستقیمی بین آنها وجود دارد.
صنعت فرهنگ با تولید انبوه کالاهای متنوع و به کمک رسانه های جمعی نظیر رادیو ، تلویزیون و مطبوعات به تبلیغات گسترده ای برای بازاریابی و مصرف کالاها پرداخته و از این طریق به فریب اذهان و افکار عمومی مبادرت ورزیده است تا افرادی منفعل و تسلیم طلب در برابر اقتدار و تمامیت خواهی حاکم بر جامعه بوجود آورد.
از نکات جالب توجه فیلم ، یکدست و همسان بودن ساختمانهای شهر ، چهره بلاهت آمیز فرد تن پرور و همچنین یک جور بودن و شباهت بیش از حد کارگرانی است که بدستور شرکت تولید کننده ، بطور رایگان ابزار و لوازم شرکت طناب ساز را در یخچال نصب می کنند.
این دو کارگر نیز به بهانه انجام یک کارِ تعریف شده به خانه فرد تن پرور می آیند و همه آنها به یک میزان ، از خود بیگانه شده اند و از داشتن فرهنگ منتقدانه عاری شده اند.
سرگرمی و رفاه مصرف کننده بی خاصیت همانقدر عجز و درماندگی را در برابر نظام سرمایه محورِ شرکت تولید کننده رفاه به مخاطب القاء می کند که کارِ کلیشه ای دو کارگر لاغر اما جدی فیلم که بدون کوچکترین واکنشی به پیرامون به کار همیشگی خود می پردازند .
لینک فیلم:
https://tttttt.me/iransociology/8229
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
#حمیدرضا_سام_خانیانی
@IranSociology
همچنانکه در قرن 17 رنه دکارت با عبارت خود "من می اندیشم ، پس هستم" دنیای پیرامون خود را به سمت خردگرایی سوق داد ، در جامعه سرمایه داری امروز نیز مصرف انفعالیِ جامعه توده وار این رویکرد را پیش رو قرار داده است که "من مصرف می کنم ، پس هستم" .
انیمیشن "راه حل طناب" به صنعت فرهنگ و رابطه مستقیم آن با شبکه های ارتباطی و رسانه تلویزیون در جامعه توده وار معاصر اشاره می کند.
در انبوه ساختمانهای متحد الشکل ، دوربین ، یکی از هزاران واحد آپارتمانی را در این کلانشهر انتخاب می کند. فردی تن پرور که انیماتور ، طراحی چهره آن را "ابله گونه" می نمایاند، برای انجام پیش پا افتاده ترین کارهایش از پیشنهادهای تبلیغاتی تلویزیون بهره می جوید و آرام آرام عنان خود را هر چه بیشتر به توصیه های تلویزیون می سپارد و به لحاظ روحی به او وابسته می شود. هر بار و هر بار شرکتی که آن اقلام و ابزار و لوازم را بصورت رایگان برای او فراهم می آورد با زبانی کنایی از راه حل طناب!!! و از داخل یخچال خانه اش به زندگی او وارد می شود!!!!! یعنی دُرُست از نقطه ضعف او استفاده می کند و برای رفع گرسنگی ، استراحت و فراغتش و به بهانه خدمت و تأمین رفاه، آرامش او را سلب می کند.
پیروان مکتب فرانکفورت معتقدند که سرمایه داری مدرن از طریق روی کار آوردن دولتهای رفاه با تولید صنایع فرهنگی برای کارگران رضایتمندی ایجاد کرده تا انقلابهای احتمالی آینده را اطفاء کنند. از این رو مصرف گرایی، نیازهای کاذبی برای شهروندان ایجاد می کند. این شکلی از کنترل اجتماعی است ، به گونه ای که اشخاص ، خود را در کالاهایشان معنا کرده و هویت خویش را در خرید کالاهایی که برای آن پول می پردازند و آنها را مصرف می کنند می جویند و نه در انتقاد از نظام سرمایه داری . البته این تبلیغات است که به چنین نیازهای دروغینی دامن می زند .
محصولاتِ صنعت فرهنگ ، با خلق نیازهای کاذب ، مانع از شکل گیری نیازهای بنیادی می شود . بنابراین تخیّل سیاسی و نگاه انتقاد آمیز شهروندان ، ابتر می ماند. کالاها و تجربه هایی که مصرف می شوند به کالاها و تجربه های از پیش بسته بندی شده بدل شده اند که برای ایجاد و دریافت پاسخ های معین ، کدگذاری شده اند و این امر ، بُعد جدیدی به "بیگانگی" افراد داده است.
مصرف کنندگان مدرن به لحاظ جسمی منفعل و از نظر روحی بسیار مشغول و مضطربند و این اضطراب بواسطه انتخابهای متعددی است که بواسطه تبلیغات رسانه ها برای افراد بوجود می آید.
در فیلم به کَرّات می بینیم که تلویزیون به بهانه پخش آگهی های تبلیغاتی هر بار و هر بار خانه این فرد تن پرور را انباشته از طناب می کند و این طنابها نمای بیرونی آپارتمان او را از تار و پود خود پنهان می نماید. در انتها او همچون طعمه ای که در تار عنکبوت به تله می افتد ، گرفتار می آید و انتظار مرگ خود را به تماشا می نشیند. در نمای انتهایی ، کُل شهر را می بینیم که همگی به سرنوشتی مشابه دچار شده اند و سرِ طنابها به شرکت تولید و تهیه اقلام و لوازم و کالاهای مصرفی منتهی می شود. اینجاست که به پیوند تلویزیون بعنوان یک رسانه با نظام سرمایه داری پی می بریم که گویا ایندو یکدیگر را تقویت و تأیید می کنند و همیشه رابطه مستقیمی بین آنها وجود دارد.
صنعت فرهنگ با تولید انبوه کالاهای متنوع و به کمک رسانه های جمعی نظیر رادیو ، تلویزیون و مطبوعات به تبلیغات گسترده ای برای بازاریابی و مصرف کالاها پرداخته و از این طریق به فریب اذهان و افکار عمومی مبادرت ورزیده است تا افرادی منفعل و تسلیم طلب در برابر اقتدار و تمامیت خواهی حاکم بر جامعه بوجود آورد.
از نکات جالب توجه فیلم ، یکدست و همسان بودن ساختمانهای شهر ، چهره بلاهت آمیز فرد تن پرور و همچنین یک جور بودن و شباهت بیش از حد کارگرانی است که بدستور شرکت تولید کننده ، بطور رایگان ابزار و لوازم شرکت طناب ساز را در یخچال نصب می کنند.
این دو کارگر نیز به بهانه انجام یک کارِ تعریف شده به خانه فرد تن پرور می آیند و همه آنها به یک میزان ، از خود بیگانه شده اند و از داشتن فرهنگ منتقدانه عاری شده اند.
سرگرمی و رفاه مصرف کننده بی خاصیت همانقدر عجز و درماندگی را در برابر نظام سرمایه محورِ شرکت تولید کننده رفاه به مخاطب القاء می کند که کارِ کلیشه ای دو کارگر لاغر اما جدی فیلم که بدون کوچکترین واکنشی به پیرامون به کار همیشگی خود می پردازند .
لینک فیلم:
https://tttttt.me/iransociology/8229
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
Telegram
جامعهشناسی
🎬 #انیمیشن راه حل طناب
حجم فایل: 23 مگابایت
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
حجم فایل: 23 مگابایت
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
جامعهشناسی
🎬 #فیلم_کوتاه فیلم کوتاه عاشقانه و زیبای "هزار کلمه" به کارگردانی تد چانگ فیلمساز چینی است. این فیلم برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه دارای امتیاز 8 از 10 است. 🌐جامعهشناسی👇 🆔 @IRANSOCIOLOGY
📝 #نقد و تحلیل #فیلم_کوتاه هزار کلمه
✍️#حمیدرضا_سام_خانیانی
" انتظار واهی "
فیلم با نوشتن شماره همراه پسر جوان به امید اینکه روزی دختر جوان به او زنگ خواهد زد پایان می یابد ، به عبارت بهتر ، فیلم با القای " انتظار" جوان به مخاطب پایان بندی می گردد.
@IranSociology
یکی از مفاهیم بنیادین در جامعه شناسی و بخصوص جامعه شناسی معرفت ، چگونگی ساخت واقعیتهای اجتماعی است. ما به عنوان یکی از اعضای جامعه همیشه در این توهّم هستیم که به عنوان فاعل شناسا ، می اندیشیم. فکرمان را تنظیم می کنیم ، تعابیر و تفاسیری از جهان هستی داریم.
در حالیکه اینگونه نیست بلکه افکارمان توسط جامعه ای که پیرامونمان قرار دارد ساخته می شود و شکل می گیرد و حتی جهت داده می شود. واقعیتها از طریق باورها ، عقاید ، عینیات و ذهنیات جامعه به ما القا می شود.
پسر جوان همچنان که عکسهای دوربین دختر را می بیند ناگهان تصویر خود را در میان عکسهای دختر جوان ملاحظه می کند .
به این می اندیشد :
دختر به او علاقه مند شده است و....
و این فکر با کاویدن دیگر عکسهای دوربین و مشاهده عکسهای دیگری از خودش تشدید می گردد.
رسانه ای که خود ، ساخته دست بشر است خود را به عنوان یک واقعیت اجتماعی به او تحمیل می کند ، و در مرتبه بعدی این واقعیت اجتماعی عینی با هجمه دیگری از یک واقعیت اجتماعیِ ذهنی که همان مفهوم عشق می باشد ، واقعیتی که پسرِ جوان از گذشته و از اجتماع انسانی به ارث برده پسر جوان را به خود مشغول می دارد تجمیع می گردد و آرامش را از او سلب می کند.
جستجو برای دیدن و یافتن دختر آغاز می شود و فیلم که با انتظاری واهی که شاید هیچگاه محقق نشود پایان می یابد .
رسانه و تکنولوژی آسایش را به انسان می دهند اما آرامش را از او می گیرند.
این #فیلم را در لینک زیر ببینید:
https://tttttt.me/iransociology/8243
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
✍️#حمیدرضا_سام_خانیانی
" انتظار واهی "
فیلم با نوشتن شماره همراه پسر جوان به امید اینکه روزی دختر جوان به او زنگ خواهد زد پایان می یابد ، به عبارت بهتر ، فیلم با القای " انتظار" جوان به مخاطب پایان بندی می گردد.
@IranSociology
یکی از مفاهیم بنیادین در جامعه شناسی و بخصوص جامعه شناسی معرفت ، چگونگی ساخت واقعیتهای اجتماعی است. ما به عنوان یکی از اعضای جامعه همیشه در این توهّم هستیم که به عنوان فاعل شناسا ، می اندیشیم. فکرمان را تنظیم می کنیم ، تعابیر و تفاسیری از جهان هستی داریم.
در حالیکه اینگونه نیست بلکه افکارمان توسط جامعه ای که پیرامونمان قرار دارد ساخته می شود و شکل می گیرد و حتی جهت داده می شود. واقعیتها از طریق باورها ، عقاید ، عینیات و ذهنیات جامعه به ما القا می شود.
پسر جوان همچنان که عکسهای دوربین دختر را می بیند ناگهان تصویر خود را در میان عکسهای دختر جوان ملاحظه می کند .
به این می اندیشد :
دختر به او علاقه مند شده است و....
و این فکر با کاویدن دیگر عکسهای دوربین و مشاهده عکسهای دیگری از خودش تشدید می گردد.
رسانه ای که خود ، ساخته دست بشر است خود را به عنوان یک واقعیت اجتماعی به او تحمیل می کند ، و در مرتبه بعدی این واقعیت اجتماعی عینی با هجمه دیگری از یک واقعیت اجتماعیِ ذهنی که همان مفهوم عشق می باشد ، واقعیتی که پسرِ جوان از گذشته و از اجتماع انسانی به ارث برده پسر جوان را به خود مشغول می دارد تجمیع می گردد و آرامش را از او سلب می کند.
جستجو برای دیدن و یافتن دختر آغاز می شود و فیلم که با انتظاری واهی که شاید هیچگاه محقق نشود پایان می یابد .
رسانه و تکنولوژی آسایش را به انسان می دهند اما آرامش را از او می گیرند.
این #فیلم را در لینک زیر ببینید:
https://tttttt.me/iransociology/8243
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
Telegram
جامعهشناسی
🎬 #فیلم_کوتاه
فیلم کوتاه عاشقانه و زیبای "هزار کلمه" به کارگردانی تد چانگ فیلمساز چینی است. این فیلم برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه دارای امتیاز 8 از 10 است.
🌐جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
فیلم کوتاه عاشقانه و زیبای "هزار کلمه" به کارگردانی تد چانگ فیلمساز چینی است. این فیلم برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه دارای امتیاز 8 از 10 است.
🌐جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#ژیژک درباره #فیلم "تایتانیک" می گوید:
@IranSociology
«بیشترِ تماشاگران این فیلم را یک داستانِ عشقیِ سرراست می دانند و بیشترِ منتقدان به لحنِ ضد سیستمیِ آن اشاره می کنند. به اینکه مسافرانِ ثروتمند بی رحم اند در حالی که افرادِ مقیمِ عرشه پایینی همدل تر هستند. اما این فیلم بیشتر از آن که نظمِ اجتماعی را براندازد، آن را تقویت می کند. "کیت" بر عرشه کشتی، با شور و شوق آتشینی به معشوقش میگوید وقتی کشتی صبح فردا به نیویورک برسد، به اتفاق هم خواهند گریخت، یعنی زندگی فقیرانه همراه با عشق حقیقی را به زندگی فاسد و دروغآمیز در میان ثروتمندان ترجیح خواهد داد؛ در "همین" لحظه است که کشتی به کوه یخ میخورد تا از وقوع آنچه بیتردید فاجعه حقیقی محسوب میشود جلوگیری کند، یعنی زندگی مشترک این زوج عاشق در نیویورک. باری، به راحتی میتوان حدس زد که پلشتی و فلاکت زندگی روزمره به سرعت عشق آن دو را به باد فنا میداد. بدین اعتبار، فاجعه از آن روی رخ میدهد که عشق آن دو زنده بماند و این توهم تداوم یابد که اگر فاجعه روی نمی داد آن دو میتوانستند "تا آخر عمر خوشحال و خوشبخت" در کنار هم زندگی کنند!
لحظههای آخرِ زندگیِ دیکاپریو او در آبِ سردِ دریا یخ میزند و جان میسپارد و حال آنکه وینسلت، صحیح و سالم، روی تخته چوبِ بزرگی شناور میماند؛ او که میداند یارش را لحظههایی بعد از کف خواهد داد، فریاد میزند: "هیچوقت نمیگذارم از پیشم بروی!" و وقتی این را میگوید، با دستانش او را هل میدهد –در لایه زیرین قصه عشقِ این دو دل داده، تایتانیک داستانِ دیگری را حکایت میکند؛ روایت اصلی درباره دختری متمول و تباه شده از طبقه اعیان جامعه است که دچار بحرانِ هویت شده. او به سراغِ عاشقی از طبقه پایین می رود تا سرزندگیِ خود را بیابد و تصویرِ اِگو یا منِ خویش را کامل کند. دیکاپریو یکجور "میانجیِ محوشونده ی محض" است که کارکردش بازگردانیدنِ حسِ هویت و معنای زندگی و تصویری است که دختر از خودش دارد؛ عاشق نیز عملا تابلوی وی را می کشد و همین که کار پسر تمام میشود، او از صحنه خارج میشود و به دیار باقی میرود. به همین سبب است که واپسین حرفهای او -پیش از غرق گشتن در آبهای سرد اقیانوس اطلس شمالی- نه کلماتِ عاشقی در آستانه جدایی از معشوق، بلکه واپسین پیامِ یک واعظ بالای منبر است. این یک داستانِ عشقی نیست، استثماری خون آشام گونه و خودخواهانه است.»
https://goo.gl/hPasU6
#سینما #نقد_فیلم
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
@IranSociology
«بیشترِ تماشاگران این فیلم را یک داستانِ عشقیِ سرراست می دانند و بیشترِ منتقدان به لحنِ ضد سیستمیِ آن اشاره می کنند. به اینکه مسافرانِ ثروتمند بی رحم اند در حالی که افرادِ مقیمِ عرشه پایینی همدل تر هستند. اما این فیلم بیشتر از آن که نظمِ اجتماعی را براندازد، آن را تقویت می کند. "کیت" بر عرشه کشتی، با شور و شوق آتشینی به معشوقش میگوید وقتی کشتی صبح فردا به نیویورک برسد، به اتفاق هم خواهند گریخت، یعنی زندگی فقیرانه همراه با عشق حقیقی را به زندگی فاسد و دروغآمیز در میان ثروتمندان ترجیح خواهد داد؛ در "همین" لحظه است که کشتی به کوه یخ میخورد تا از وقوع آنچه بیتردید فاجعه حقیقی محسوب میشود جلوگیری کند، یعنی زندگی مشترک این زوج عاشق در نیویورک. باری، به راحتی میتوان حدس زد که پلشتی و فلاکت زندگی روزمره به سرعت عشق آن دو را به باد فنا میداد. بدین اعتبار، فاجعه از آن روی رخ میدهد که عشق آن دو زنده بماند و این توهم تداوم یابد که اگر فاجعه روی نمی داد آن دو میتوانستند "تا آخر عمر خوشحال و خوشبخت" در کنار هم زندگی کنند!
لحظههای آخرِ زندگیِ دیکاپریو او در آبِ سردِ دریا یخ میزند و جان میسپارد و حال آنکه وینسلت، صحیح و سالم، روی تخته چوبِ بزرگی شناور میماند؛ او که میداند یارش را لحظههایی بعد از کف خواهد داد، فریاد میزند: "هیچوقت نمیگذارم از پیشم بروی!" و وقتی این را میگوید، با دستانش او را هل میدهد –در لایه زیرین قصه عشقِ این دو دل داده، تایتانیک داستانِ دیگری را حکایت میکند؛ روایت اصلی درباره دختری متمول و تباه شده از طبقه اعیان جامعه است که دچار بحرانِ هویت شده. او به سراغِ عاشقی از طبقه پایین می رود تا سرزندگیِ خود را بیابد و تصویرِ اِگو یا منِ خویش را کامل کند. دیکاپریو یکجور "میانجیِ محوشونده ی محض" است که کارکردش بازگردانیدنِ حسِ هویت و معنای زندگی و تصویری است که دختر از خودش دارد؛ عاشق نیز عملا تابلوی وی را می کشد و همین که کار پسر تمام میشود، او از صحنه خارج میشود و به دیار باقی میرود. به همین سبب است که واپسین حرفهای او -پیش از غرق گشتن در آبهای سرد اقیانوس اطلس شمالی- نه کلماتِ عاشقی در آستانه جدایی از معشوق، بلکه واپسین پیامِ یک واعظ بالای منبر است. این یک داستانِ عشقی نیست، استثماری خون آشام گونه و خودخواهانه است.»
https://goo.gl/hPasU6
#سینما #نقد_فیلم
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
📝تقابل لاتاری و فراری
✍️ #سیامک_مهاجری
@IranSociology
اخیراً یاسر عرب، مستند ساز در روزهایی که انتقادها از فیلم «لاتاری» بالا گرفته است، با کمپینی در مقابل این فیلم و مافیای سینمای ایران پیشنهاد تماشای فیلم «فراری» را داده است. خارج از ذکاوتی که در این انتخاب و تقابل وجود دارد، من مایلم از منظری گفتمانی به این موضوع ورود کنم، و فیلم لاتاری و فراری را نه ساخته فیلمسازانشان، بلکه تولید شده دو شکل از گفتمان و نماینده دو صورت بندی گفتمانی قلمداد کنم. در حقیقت هیچ تهیه کننده و فیلم سازی قادر نیست که اثری را تولید کند که بستر گفتمانی و بستر اجتماعی آن، چه بهصورت فروخورده و چه بهصورت فعال وجود نداشته باشد و اگر گامی فراتر بگذاریم باید بگوییم اگرنه همه اما بخش قابل توجهی از شرایط تولید یک اثر هنری ریشه در سفارش اجتماع دارد.
دال مرکزی گفتمان فیلمهایی چون لاتاری، آژانس شیشهای، قیصر و... رادیکالیسم است. این دال مرکزی تمایل دارد مفاهیمی چون غیرت، شجاعت، عمل گرایی و... را فرا بخواند و نظم گفتمانی را میسر کند تا از طریق آن شکلی از معنا را تولید کند. دال مرکزی این گفتمان، به طبع، مفاهیمی چون سازش، صلح، مذاکره و تأمل را پس میزند و یا آن را در اولویت خود قرار نمیدهد. حال چه این فیلم را سفارش خاص از یک نهاد قدرت بدانیم، چه آن را در سیطره مافیای سینمای ایران، در اصل مسئله تفاوتی نمیکند این فیلم نماینده یک گفتمان است که در سطح اجتماعی وجود دارد و عدهای پیرو آن هستند. هرچند چنین گفتمانی از منظر افرادی چون ناصر فکوهی یا محسن حسام مظاهری و... خطرناک باشد اما شاید بتوان از تولید یا پخش یک فیلم جلوگیری کرد اما اصل گفتمانی را که با رویکردی رمانتیک یا حتی در طیفهای غیر رمانتیک ملی گرایی، یا قوم گرایی را ترویج میکند یا با حرکات غیر رادیکالیسم در سطح اجتماعی موافقتی ندارد را نمیتوان حذف کرد. شاهد مثال آنکه اگرچه حکومتها با حذف یا محدود کردن افراد اقداماتی را در عمل انجام دادند اما هرگز نتوانستند که بسترهای گفتمانی آن را از بین ببرند. در نتیجه مطالعه و نقد آنها از دل یک فهم درون گفتمانی میسر است که از موضوع این نوشتار خارج است.
اما تقابلی که یاسر عرب بین لاتاری و فراری ایجاد میکند، تقابل بین رادیکالیسم و مذاکره نیست، تقابل بین انتخاب صلح و جنگ نیست، تقابلی از جنس حاج کاظم و سلحشور در آژانس یا تقابل موسی و مرتضی در لاتاری نیست. در شکل کلانتر تقابل بین اصلاح طلبی و انقلابی گری نیست. بلکه گفتمان دیگری است که در این تقابل، نه جنگ و نه سازش بلکه «سوژهی ویران گر میل» را برجسته میکند! در واقع فراری، محل مناقشه را تغییر میدهد و آن را بر شیزوفرنی میل متمرکز میکند. دال مرکزی گفتمانی که فراری نماینده آن است میلی فزایندهای است که میتواند بهمراتب ویرانگرتر از سازش کاران، رادیکالها، اعراب و... باشد. میلی که به تعبیر لاکان فاقد موضوع است؛ و ماشین فراری تنها بهانهای برای آن است، زیرا این خود میل است که گم شده و جستجوی سرسام آور برای یافتن آن بینتیجه است. در واقع گفتمانی که پس پشتِ فراری قرار دارد سعی دارد با برجسته کردنِ عواملی که این میل را تشدید کردند، نوک پیکان انتقاد را از بیغیرتی و عرب ستیزی به سمت سرمایه داری ویرانگر بچرخاند.
در حقیقت این گفتمانها در سپهر عمومی ما در حال نزاع هستند و هریک تلاش میکند با برجسته کردن دال مرکزی خود دالهای شناور موجود را به سمت خود جذب کند. من برخلاف یاسر عرب اقبال به فیلم لاتاری و بهوقت شام و بیتوجهی به فراری را نه الزاماً برآمده از مافیای سینمای ایران که حاصل نظم گفتمانی در سپهر عمومی میدانم، به این معنا که توجه به دال مرکزی گفتمان فیلم فراری در خود بستر اجتماعی ما به نسبت گفتمان رقیب در اقلیت است. ما به تماشای لاتاری میرویم زیرا مقصر یک عامل بیرونی است، یک دیگری است، اما در به وجود آمدن وضعیتی که فراری به دنبال آن است دستهای همه ما آلوده است و از سویی دیگر همه ما در جستجوی آن میلی هستیم که فانتزی فراری را ممکن می کند در نتیجه از دیدن چهره خود در آینه فیلم گریزانیم.
#نقد_فیلم
#سینما
کانال نویسنده (دیدن):
@boof60
https://goo.gl/MGqPCs
🌏جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
✍️ #سیامک_مهاجری
@IranSociology
اخیراً یاسر عرب، مستند ساز در روزهایی که انتقادها از فیلم «لاتاری» بالا گرفته است، با کمپینی در مقابل این فیلم و مافیای سینمای ایران پیشنهاد تماشای فیلم «فراری» را داده است. خارج از ذکاوتی که در این انتخاب و تقابل وجود دارد، من مایلم از منظری گفتمانی به این موضوع ورود کنم، و فیلم لاتاری و فراری را نه ساخته فیلمسازانشان، بلکه تولید شده دو شکل از گفتمان و نماینده دو صورت بندی گفتمانی قلمداد کنم. در حقیقت هیچ تهیه کننده و فیلم سازی قادر نیست که اثری را تولید کند که بستر گفتمانی و بستر اجتماعی آن، چه بهصورت فروخورده و چه بهصورت فعال وجود نداشته باشد و اگر گامی فراتر بگذاریم باید بگوییم اگرنه همه اما بخش قابل توجهی از شرایط تولید یک اثر هنری ریشه در سفارش اجتماع دارد.
دال مرکزی گفتمان فیلمهایی چون لاتاری، آژانس شیشهای، قیصر و... رادیکالیسم است. این دال مرکزی تمایل دارد مفاهیمی چون غیرت، شجاعت، عمل گرایی و... را فرا بخواند و نظم گفتمانی را میسر کند تا از طریق آن شکلی از معنا را تولید کند. دال مرکزی این گفتمان، به طبع، مفاهیمی چون سازش، صلح، مذاکره و تأمل را پس میزند و یا آن را در اولویت خود قرار نمیدهد. حال چه این فیلم را سفارش خاص از یک نهاد قدرت بدانیم، چه آن را در سیطره مافیای سینمای ایران، در اصل مسئله تفاوتی نمیکند این فیلم نماینده یک گفتمان است که در سطح اجتماعی وجود دارد و عدهای پیرو آن هستند. هرچند چنین گفتمانی از منظر افرادی چون ناصر فکوهی یا محسن حسام مظاهری و... خطرناک باشد اما شاید بتوان از تولید یا پخش یک فیلم جلوگیری کرد اما اصل گفتمانی را که با رویکردی رمانتیک یا حتی در طیفهای غیر رمانتیک ملی گرایی، یا قوم گرایی را ترویج میکند یا با حرکات غیر رادیکالیسم در سطح اجتماعی موافقتی ندارد را نمیتوان حذف کرد. شاهد مثال آنکه اگرچه حکومتها با حذف یا محدود کردن افراد اقداماتی را در عمل انجام دادند اما هرگز نتوانستند که بسترهای گفتمانی آن را از بین ببرند. در نتیجه مطالعه و نقد آنها از دل یک فهم درون گفتمانی میسر است که از موضوع این نوشتار خارج است.
اما تقابلی که یاسر عرب بین لاتاری و فراری ایجاد میکند، تقابل بین رادیکالیسم و مذاکره نیست، تقابل بین انتخاب صلح و جنگ نیست، تقابلی از جنس حاج کاظم و سلحشور در آژانس یا تقابل موسی و مرتضی در لاتاری نیست. در شکل کلانتر تقابل بین اصلاح طلبی و انقلابی گری نیست. بلکه گفتمان دیگری است که در این تقابل، نه جنگ و نه سازش بلکه «سوژهی ویران گر میل» را برجسته میکند! در واقع فراری، محل مناقشه را تغییر میدهد و آن را بر شیزوفرنی میل متمرکز میکند. دال مرکزی گفتمانی که فراری نماینده آن است میلی فزایندهای است که میتواند بهمراتب ویرانگرتر از سازش کاران، رادیکالها، اعراب و... باشد. میلی که به تعبیر لاکان فاقد موضوع است؛ و ماشین فراری تنها بهانهای برای آن است، زیرا این خود میل است که گم شده و جستجوی سرسام آور برای یافتن آن بینتیجه است. در واقع گفتمانی که پس پشتِ فراری قرار دارد سعی دارد با برجسته کردنِ عواملی که این میل را تشدید کردند، نوک پیکان انتقاد را از بیغیرتی و عرب ستیزی به سمت سرمایه داری ویرانگر بچرخاند.
در حقیقت این گفتمانها در سپهر عمومی ما در حال نزاع هستند و هریک تلاش میکند با برجسته کردن دال مرکزی خود دالهای شناور موجود را به سمت خود جذب کند. من برخلاف یاسر عرب اقبال به فیلم لاتاری و بهوقت شام و بیتوجهی به فراری را نه الزاماً برآمده از مافیای سینمای ایران که حاصل نظم گفتمانی در سپهر عمومی میدانم، به این معنا که توجه به دال مرکزی گفتمان فیلم فراری در خود بستر اجتماعی ما به نسبت گفتمان رقیب در اقلیت است. ما به تماشای لاتاری میرویم زیرا مقصر یک عامل بیرونی است، یک دیگری است، اما در به وجود آمدن وضعیتی که فراری به دنبال آن است دستهای همه ما آلوده است و از سویی دیگر همه ما در جستجوی آن میلی هستیم که فانتزی فراری را ممکن می کند در نتیجه از دیدن چهره خود در آینه فیلم گریزانیم.
#نقد_فیلم
#سینما
کانال نویسنده (دیدن):
@boof60
https://goo.gl/MGqPCs
🌏جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
🔗 #سینما
🔗 #نقد
🎞 پاپ، سیاه نمی شود!(عنوان)
نام فیلم: #پاپ
کارگردان: احسان عبدی پور
🔗 #سینمای_اقلیت
🖌 #علی_سعادتمند
"پاپ" فیلمی سه اپیزودی که سعی در بومی شدن دارد، روایتگر سه قصه مجزا در بستری مشترک است، که هر سه در شب معرفی (پاپ) جدید به هم مرتبط می شوند. از نظر( فرم)، فیلم عقبتر از فیلمنامه است. فیلمساز، سرنوشت شخصیت های قصه ی خود را به انتخاب پاپ بعدی گره زده است. طنز تلخ دیالوگ ها از نکات نسبتا خوب فیلنامه محسوب می شود. به طور مثال، لحظه ای که شخصیت پدر درباره میزان اهمیت سیاه پوست بودن پاپ جدید با شور و حرارت حرف می زند، دوستش در جواب می گوید "سیاهی (اوباما) شما را رو سفید نکرد". ایده اصلی فیلم، درباره اقلیت سیاه پوست در جنوب ایران و مشکلات آنهاست. قصه ی فیلم، در سکانسی که پدر متوجه می شود که دخترش به خاطر رنگ پوستش دختر دیگری را سر قرار با پسر مورد علاقه اش می فرستد، فیلم به سمتی می رود که به جای کلیشه همیشگی "پدر" در سینمای ایران، می تواند پدری متفاوت را در ذهن مخاطب تعریف کند. کارگردان در ساخت هر اپیزود، که قصه ای مجزا، با کاراکترهایی مشترک را روایت می کند، به طور جداگانه کار کرده و این در حالی است که هر سه داستان، بستری مشترک در پایان هر اپیزود دارند. اما دوربین در راستای ساخت شخصیت ها به خصوص پدر خانواده، حساسیت و نوع ارتباط با دخترش در نماهایی با قاب بندی های بسته و تصاویر (کلوز)، نسبت به سایر تصاویر فیلم خوب کار کرده، اما در نماهای (مدیوم شات) و ساختن فضای محلی موجود در فیلم، چندان موفق نیست.
تصویربرداری با دوربین روی دست، چه در نماهای داخلی و چه در کوچه و خیابان های محله های قدیمی بوشهر، ابدا در فضاسازی از شهر و خانه ها راهگشا نیست، این در حالی است که قصه و بازی ها جلوتر هستند و فیلمبرداری درست و بهتر می توانست کمک زیادی به ساخت فیلمی اپیزودیک با ایده ای خوب کند. استفاده از بازیگران محلی به جای سلبریتی های موجود در سینمای ایران که فقط باعث فاصله افتادن میان قصه و مخاطب می شود (بر خلاف فیلم "تیک آف"، ساخته دیگر عبدی پور) نقطه قوت فیلم به حساب می آید. این نکته، اصطلاحا بازی ها را یکدست نشان می دهد و بدون خودنمایی به همراهی مخاطب با اپیزودها کمک می کند.
فیلم، سرشار از لحظاتی شیطنت آمیز و احساسی است که عامل پیشبرنده آن، یک عکس خاص و نسبت شخصیت ها با آن عکس است. به طوری که بیم وامید، آرزو وعشق کاراکترها با تعلق خاطرشان به یک عکس بخصوص، برای مخاطب روشن می شود، بی آنکه نیازی به توضیح و انتقال اطلاعات از طریق گفتگوهای طولانی و دیالوگ داشته باشد. به عنوان مثال شباهت جالب پدر خانواده به پوستر بزرگی از (مورگان فریمن) یا تصویر دختر قایقران بر دیوار اتاق پسر خانواده که می خواهد به هر قیمتی شده خود را از راه دریا به عشقش برساند و آلبوم شخصی عکس پدر خانواده که در آن عکس (مارتین لوتر کینگ) در کنار (بخشو) نوحه خوان مشهور ناحیه بوشهر دیده می شود، از نمونه های کارکرد عکس در فیلم است. در همین راستا، در فیلمبرداری هم نماهای "اینسرت" اکستریم کلوز درست و به جا از عکس ها در راستای داستان فیلم و کارکرد عکس ها گرفته شده است. در نماهای «مدیوم شات» داخلی در خانه هم، عکس های روی دیوار در قاب بندی، کارکرد نسبتا خوبی دارد.
در سکانس انتخاب پاپ جدید واتیکان که فصل مشترک هر سه اپیزود در فیلم است، عناصر صحنه کارکرد دراماتیک دارند. تنظیم تلویزیون در شلوغی حیاط موقعیت طنزی ایجاد می کند که به شکل گیری کامل سکانس کمک می کند.
پاپ فیلمنامه ای جلوتر از کارگردانی دارد. نقاط ضعف کارگردانی باعث شده که فیلم (فضا) نسازد، دکوپاژ متفاوتی از فیلمساز در حرکت های دوربین و قاب بندی و نماها شاید می توانست به جنس و بافت محلی فیلم کمک زیادی کند، و کارگردانی با دوربین و تصاویر بهتر، به ساخته شدن فرم و فضای رئال قصه کمک بیشتری کند. در نهایت "پاپ" که محصول سال ۱۳۹۲ است، از ساخته ی بعدی فیلمساز "تیک آف" جلوتر است، و در قصه، بهتر عمل کرده است. اما اینکه چرا ساخته ی بعدی فیلمساز به فیلمی مثل "تیک آف" می رسد که نه قصه دارد و نه فرم، مسئله اصلی است. سیر نزولی فیلمساز در ساخت فیلم سومش که در آن نه از بافت قدیمی جنوب خبری هست و نه از بازیگران محلی، (در حالی که این فیلم هم در جنوب ساخته شده است) و فیلمنامه ای که ابدا قصه ندارد، حاکی از این است که عبدی پور هم شاید نتوانست خود را جدای از فیلم های تجاری مرسوم این روزهای سینمای ایران نگه دارد و راه خودش را برود. "پاپ"، علی رغم نکات مثبتی که در خود جای داده، به علت گم نامی، حتی چند سال بعد از ساخت، در زمان اکران مهجور مانده است. پاپ" فیلمی است درباره ی اقلیت، که خود نیز مشمول همین اقلیت شده است.
https://ibb.co/nJ120z
🌐 جامعهشناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔗 #نقد
🎞 پاپ، سیاه نمی شود!(عنوان)
نام فیلم: #پاپ
کارگردان: احسان عبدی پور
🔗 #سینمای_اقلیت
🖌 #علی_سعادتمند
"پاپ" فیلمی سه اپیزودی که سعی در بومی شدن دارد، روایتگر سه قصه مجزا در بستری مشترک است، که هر سه در شب معرفی (پاپ) جدید به هم مرتبط می شوند. از نظر( فرم)، فیلم عقبتر از فیلمنامه است. فیلمساز، سرنوشت شخصیت های قصه ی خود را به انتخاب پاپ بعدی گره زده است. طنز تلخ دیالوگ ها از نکات نسبتا خوب فیلنامه محسوب می شود. به طور مثال، لحظه ای که شخصیت پدر درباره میزان اهمیت سیاه پوست بودن پاپ جدید با شور و حرارت حرف می زند، دوستش در جواب می گوید "سیاهی (اوباما) شما را رو سفید نکرد". ایده اصلی فیلم، درباره اقلیت سیاه پوست در جنوب ایران و مشکلات آنهاست. قصه ی فیلم، در سکانسی که پدر متوجه می شود که دخترش به خاطر رنگ پوستش دختر دیگری را سر قرار با پسر مورد علاقه اش می فرستد، فیلم به سمتی می رود که به جای کلیشه همیشگی "پدر" در سینمای ایران، می تواند پدری متفاوت را در ذهن مخاطب تعریف کند. کارگردان در ساخت هر اپیزود، که قصه ای مجزا، با کاراکترهایی مشترک را روایت می کند، به طور جداگانه کار کرده و این در حالی است که هر سه داستان، بستری مشترک در پایان هر اپیزود دارند. اما دوربین در راستای ساخت شخصیت ها به خصوص پدر خانواده، حساسیت و نوع ارتباط با دخترش در نماهایی با قاب بندی های بسته و تصاویر (کلوز)، نسبت به سایر تصاویر فیلم خوب کار کرده، اما در نماهای (مدیوم شات) و ساختن فضای محلی موجود در فیلم، چندان موفق نیست.
تصویربرداری با دوربین روی دست، چه در نماهای داخلی و چه در کوچه و خیابان های محله های قدیمی بوشهر، ابدا در فضاسازی از شهر و خانه ها راهگشا نیست، این در حالی است که قصه و بازی ها جلوتر هستند و فیلمبرداری درست و بهتر می توانست کمک زیادی به ساخت فیلمی اپیزودیک با ایده ای خوب کند. استفاده از بازیگران محلی به جای سلبریتی های موجود در سینمای ایران که فقط باعث فاصله افتادن میان قصه و مخاطب می شود (بر خلاف فیلم "تیک آف"، ساخته دیگر عبدی پور) نقطه قوت فیلم به حساب می آید. این نکته، اصطلاحا بازی ها را یکدست نشان می دهد و بدون خودنمایی به همراهی مخاطب با اپیزودها کمک می کند.
فیلم، سرشار از لحظاتی شیطنت آمیز و احساسی است که عامل پیشبرنده آن، یک عکس خاص و نسبت شخصیت ها با آن عکس است. به طوری که بیم وامید، آرزو وعشق کاراکترها با تعلق خاطرشان به یک عکس بخصوص، برای مخاطب روشن می شود، بی آنکه نیازی به توضیح و انتقال اطلاعات از طریق گفتگوهای طولانی و دیالوگ داشته باشد. به عنوان مثال شباهت جالب پدر خانواده به پوستر بزرگی از (مورگان فریمن) یا تصویر دختر قایقران بر دیوار اتاق پسر خانواده که می خواهد به هر قیمتی شده خود را از راه دریا به عشقش برساند و آلبوم شخصی عکس پدر خانواده که در آن عکس (مارتین لوتر کینگ) در کنار (بخشو) نوحه خوان مشهور ناحیه بوشهر دیده می شود، از نمونه های کارکرد عکس در فیلم است. در همین راستا، در فیلمبرداری هم نماهای "اینسرت" اکستریم کلوز درست و به جا از عکس ها در راستای داستان فیلم و کارکرد عکس ها گرفته شده است. در نماهای «مدیوم شات» داخلی در خانه هم، عکس های روی دیوار در قاب بندی، کارکرد نسبتا خوبی دارد.
در سکانس انتخاب پاپ جدید واتیکان که فصل مشترک هر سه اپیزود در فیلم است، عناصر صحنه کارکرد دراماتیک دارند. تنظیم تلویزیون در شلوغی حیاط موقعیت طنزی ایجاد می کند که به شکل گیری کامل سکانس کمک می کند.
پاپ فیلمنامه ای جلوتر از کارگردانی دارد. نقاط ضعف کارگردانی باعث شده که فیلم (فضا) نسازد، دکوپاژ متفاوتی از فیلمساز در حرکت های دوربین و قاب بندی و نماها شاید می توانست به جنس و بافت محلی فیلم کمک زیادی کند، و کارگردانی با دوربین و تصاویر بهتر، به ساخته شدن فرم و فضای رئال قصه کمک بیشتری کند. در نهایت "پاپ" که محصول سال ۱۳۹۲ است، از ساخته ی بعدی فیلمساز "تیک آف" جلوتر است، و در قصه، بهتر عمل کرده است. اما اینکه چرا ساخته ی بعدی فیلمساز به فیلمی مثل "تیک آف" می رسد که نه قصه دارد و نه فرم، مسئله اصلی است. سیر نزولی فیلمساز در ساخت فیلم سومش که در آن نه از بافت قدیمی جنوب خبری هست و نه از بازیگران محلی، (در حالی که این فیلم هم در جنوب ساخته شده است) و فیلمنامه ای که ابدا قصه ندارد، حاکی از این است که عبدی پور هم شاید نتوانست خود را جدای از فیلم های تجاری مرسوم این روزهای سینمای ایران نگه دارد و راه خودش را برود. "پاپ"، علی رغم نکات مثبتی که در خود جای داده، به علت گم نامی، حتی چند سال بعد از ساخت، در زمان اکران مهجور مانده است. پاپ" فیلمی است درباره ی اقلیت، که خود نیز مشمول همین اقلیت شده است.
https://ibb.co/nJ120z
🌐 جامعهشناسی
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ImgBB
170220
Image 170220 hosted in ImgBB
جامعهشناسی
🎬 #فیلم_کوتاه فیلم کوتاه عاشقانه و زیبای "هزار کلمه" به کارگردانی تد چانگ فیلمساز چینی است. این فیلم برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه دارای امتیاز 8 از 10 است. 🌐جامعهشناسی👇 🆔 @IRANSOCIOLOGY
📝 #نقد و تحلیل #فیلم_کوتاه هزار کلمه
✍️#حمیدرضا_سام_خانیانی
" انتظار واهی "
فیلم با نوشتن شماره همراه پسر جوان به امید اینکه روزی دختر جوان به او زنگ خواهد زد پایان می یابد ، به عبارت بهتر ، فیلم با القای " انتظار" جوان به مخاطب پایان بندی می گردد.
@IranSociology
یکی از مفاهیم بنیادین در جامعه شناسی و بخصوص جامعه شناسی معرفت ، چگونگی ساخت واقعیتهای اجتماعی است. ما به عنوان یکی از اعضای جامعه همیشه در این توهّم هستیم که به عنوان فاعل شناسا ، می اندیشیم. فکرمان را تنظیم می کنیم ، تعابیر و تفاسیری از جهان هستی داریم.
در حالیکه اینگونه نیست بلکه افکارمان توسط جامعه ای که پیرامونمان قرار دارد ساخته می شود و شکل می گیرد و حتی جهت داده می شود. واقعیتها از طریق باورها ، عقاید ، عینیات و ذهنیات جامعه به ما القا می شود.
پسر جوان همچنان که عکسهای دوربین دختر را می بیند ناگهان تصویر خود را در میان عکسهای دختر جوان ملاحظه می کند .
به این می اندیشد :
دختر به او علاقه مند شده است و....
و این فکر با کاویدن دیگر عکسهای دوربین و مشاهده عکسهای دیگری از خودش تشدید می گردد.
رسانه ای که خود ، ساخته دست بشر است خود را به عنوان یک واقعیت اجتماعی به او تحمیل می کند ، و در مرتبه بعدی این واقعیت اجتماعی عینی با هجمه دیگری از یک واقعیت اجتماعیِ ذهنی که همان مفهوم عشق می باشد ، واقعیتی که پسرِ جوان از گذشته و از اجتماع انسانی به ارث برده پسر جوان را به خود مشغول می دارد تجمیع می گردد و آرامش را از او سلب می کند.
جستجو برای دیدن و یافتن دختر آغاز می شود و فیلم که با انتظاری واهی که شاید هیچگاه محقق نشود پایان می یابد .
رسانه و تکنولوژی آسایش را به انسان می دهند اما آرامش را از او می گیرند.
این #فیلم را در لینک زیر ببینید:
https://tttttt.me/iransociology/8243
🌐جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️#حمیدرضا_سام_خانیانی
" انتظار واهی "
فیلم با نوشتن شماره همراه پسر جوان به امید اینکه روزی دختر جوان به او زنگ خواهد زد پایان می یابد ، به عبارت بهتر ، فیلم با القای " انتظار" جوان به مخاطب پایان بندی می گردد.
@IranSociology
یکی از مفاهیم بنیادین در جامعه شناسی و بخصوص جامعه شناسی معرفت ، چگونگی ساخت واقعیتهای اجتماعی است. ما به عنوان یکی از اعضای جامعه همیشه در این توهّم هستیم که به عنوان فاعل شناسا ، می اندیشیم. فکرمان را تنظیم می کنیم ، تعابیر و تفاسیری از جهان هستی داریم.
در حالیکه اینگونه نیست بلکه افکارمان توسط جامعه ای که پیرامونمان قرار دارد ساخته می شود و شکل می گیرد و حتی جهت داده می شود. واقعیتها از طریق باورها ، عقاید ، عینیات و ذهنیات جامعه به ما القا می شود.
پسر جوان همچنان که عکسهای دوربین دختر را می بیند ناگهان تصویر خود را در میان عکسهای دختر جوان ملاحظه می کند .
به این می اندیشد :
دختر به او علاقه مند شده است و....
و این فکر با کاویدن دیگر عکسهای دوربین و مشاهده عکسهای دیگری از خودش تشدید می گردد.
رسانه ای که خود ، ساخته دست بشر است خود را به عنوان یک واقعیت اجتماعی به او تحمیل می کند ، و در مرتبه بعدی این واقعیت اجتماعی عینی با هجمه دیگری از یک واقعیت اجتماعیِ ذهنی که همان مفهوم عشق می باشد ، واقعیتی که پسرِ جوان از گذشته و از اجتماع انسانی به ارث برده پسر جوان را به خود مشغول می دارد تجمیع می گردد و آرامش را از او سلب می کند.
جستجو برای دیدن و یافتن دختر آغاز می شود و فیلم که با انتظاری واهی که شاید هیچگاه محقق نشود پایان می یابد .
رسانه و تکنولوژی آسایش را به انسان می دهند اما آرامش را از او می گیرند.
این #فیلم را در لینک زیر ببینید:
https://tttttt.me/iransociology/8243
🌐جامعه شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Telegram
جامعهشناسی
🎬 #فیلم_کوتاه
فیلم کوتاه عاشقانه و زیبای "هزار کلمه" به کارگردانی تد چانگ فیلمساز چینی است. این فیلم برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه دارای امتیاز 8 از 10 است.
🌐جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
فیلم کوتاه عاشقانه و زیبای "هزار کلمه" به کارگردانی تد چانگ فیلمساز چینی است. این فیلم برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه دارای امتیاز 8 از 10 است.
🌐جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #ببینید: آدورنو، هنرِ متعهد و هنرِ خودآیین
#نقد تئودور آدورنو بر ایدهی «هنرِ متعهد» ِ سارتر
گوینده: کیاوش انوری
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#نقد تئودور آدورنو بر ایدهی «هنرِ متعهد» ِ سارتر
گوینده: کیاوش انوری
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 درباره داگویل ساخته لارس فون تریه
✍️ #فرهاد_قنبری ؛ #تحلیل_فیم #نقد_فیلم
داگویل روایت فروپاشی اخلاقی یک جامعه است. ساکنان داگویل در برخورد با زن غریبه وقتی متوجه میشوند که او پناهگاه و حامی ندارد، وقتی متوجه میشوند قانونی از او حمایت نخواهد کرد، به نوبت گریس را به دندان گرفته و از او تغذیه میکنند.
فون تریه این جمله که «اگر هر کسی هم جای من بود همین کار را میکرد» را به چالش میکشد و نشان میدهد که این منش و نگاه چه میزان خطرناک و پر از خشونت است. نگاهی که در آن فکر و اندیشه تعطیل شده و فرد با فرض اینکه دیگران هم در موقعیتهای مشابه، واکنشی شبیه به او نشان خواهند داد، خود را از بار مسئولیت اعمالش رها میسازد...
📃 متن کامل را در جستارها بخوانید:
🔗 https://jostarha.com/qgia
#معرفی_فیلم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #فرهاد_قنبری ؛ #تحلیل_فیم #نقد_فیلم
داگویل روایت فروپاشی اخلاقی یک جامعه است. ساکنان داگویل در برخورد با زن غریبه وقتی متوجه میشوند که او پناهگاه و حامی ندارد، وقتی متوجه میشوند قانونی از او حمایت نخواهد کرد، به نوبت گریس را به دندان گرفته و از او تغذیه میکنند.
فون تریه این جمله که «اگر هر کسی هم جای من بود همین کار را میکرد» را به چالش میکشد و نشان میدهد که این منش و نگاه چه میزان خطرناک و پر از خشونت است. نگاهی که در آن فکر و اندیشه تعطیل شده و فرد با فرض اینکه دیگران هم در موقعیتهای مشابه، واکنشی شبیه به او نشان خواهند داد، خود را از بار مسئولیت اعمالش رها میسازد...
📃 متن کامل را در جستارها بخوانید:
🔗 https://jostarha.com/qgia
#معرفی_فیلم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Forwarded from زیر سقف آسمان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️مقلدان تجلیلگر!
مترجم است نه نویسنده. دریابندری است نه دریابندی. نقادی نیازمند دانش است، تجلیل اما ظاهرا نیاز به هیچ دانشی ندارد!
حسن محدثی گیلوایی
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
#نقد
#دریابندری
#فرهنگ_تزویر
#مقلدان_تجلیلگر
#تمایز_مترجم_و_متفکر
@NewHasanMohaddesi
مترجم است نه نویسنده. دریابندری است نه دریابندی. نقادی نیازمند دانش است، تجلیل اما ظاهرا نیاز به هیچ دانشی ندارد!
حسن محدثی گیلوایی
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
#نقد
#دریابندری
#فرهنگ_تزویر
#مقلدان_تجلیلگر
#تمایز_مترجم_و_متفکر
@NewHasanMohaddesi
🎬 استاد توماس ساول و بازگشت از مارکسیسم _ با زیرنویس فارسی
https://www.youtube.com/watch?v=S-sc_-Hf30s
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
https://www.youtube.com/watch?v=S-sc_-Hf30s
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
YouTube
استاد توماس ساول و بازگشت از مارکسیسم _ با زیرنویس فارسی
#جالب #دانستنی #دانستنیها #سیاست #چپ #زیرنویس_فارسی #انتقاد #نقد #انتقادی #روشنگری #عجیب #زیرنویس
Forwarded from آبسکورا؛ علوم اجتماعی انتقادی
توفیق_شایق_نقد_مدرنیزاسیون_حاکمیت.pdf
869.6 KB
مروری بر کتاب «مدرنیزاسیون و حاکمیت پسا-استعماری در ایران؛ رسالهای در باب دولت» اثر ابراهیم توفیق
سیروس شایق
برگردان: حمید قیصری
#نقد_کتاب
http://obscura.ir
سیروس شایق
برگردان: حمید قیصری
#نقد_کتاب
http://obscura.ir
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️فرهنگ تکفیر و اتهام در ایران: چپول کافر فاشیست لیبرال نیهیلیست پوزیتیویست!
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
وقتی اسلامگراهایی را که از اسلام ایدهئولوژی ساخته اند، نقد کردم، مرا کافر و غربزده خواندند؛
وقتی هایدگریستهای اسلامی را نقد کردم، مرا نیهیلیست و غربزده و پوزیتیویست خواندند؛
وقتی ملیگراییی باستانگرا و اسطورههای ملیگراییی ایرانی را نقد کردم، مرا چپ و چپول و پنجاه و هفتی خواندند؛
و وقتی کمونیسم را نقد کردم، مرا لیبرال و فاشیست خواندند.
نه اینکه من تافتهی جدابافتهای باشم؛ خیر. این سرنوشت تمام ناقدان ایرانی است. ما هنوز فرهنگ نقد را پدید نیاورده ایم. بسیاری از ما ایرانیان هنوز به مرحلهی بلوغ گفتوگو با مخالف نرسیده ایم. شنیدن حرف موافق که کاری ندارد. تحمل سخن مخالف و مدارا با او است که مدنیت ما را نمایان میسازد. دموکراسی و حقوق بشر و مداراگری و فرهنگ آنها، اموری وارداتی نیستند؛ آفریدنی اند.
🔸پسنوشت: توسعهی فرهنگی نیازمند انسان مدنیی مداراگر کثرتگرا و واجد بلوغ گفتوگو با مخالف و برخوردار از فرهنگ نقد است.
#توسعهی_فرهنگی
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
#نقد
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
وقتی اسلامگراهایی را که از اسلام ایدهئولوژی ساخته اند، نقد کردم، مرا کافر و غربزده خواندند؛
وقتی هایدگریستهای اسلامی را نقد کردم، مرا نیهیلیست و غربزده و پوزیتیویست خواندند؛
وقتی ملیگراییی باستانگرا و اسطورههای ملیگراییی ایرانی را نقد کردم، مرا چپ و چپول و پنجاه و هفتی خواندند؛
و وقتی کمونیسم را نقد کردم، مرا لیبرال و فاشیست خواندند.
نه اینکه من تافتهی جدابافتهای باشم؛ خیر. این سرنوشت تمام ناقدان ایرانی است. ما هنوز فرهنگ نقد را پدید نیاورده ایم. بسیاری از ما ایرانیان هنوز به مرحلهی بلوغ گفتوگو با مخالف نرسیده ایم. شنیدن حرف موافق که کاری ندارد. تحمل سخن مخالف و مدارا با او است که مدنیت ما را نمایان میسازد. دموکراسی و حقوق بشر و مداراگری و فرهنگ آنها، اموری وارداتی نیستند؛ آفریدنی اند.
🔸پسنوشت: توسعهی فرهنگی نیازمند انسان مدنیی مداراگر کثرتگرا و واجد بلوغ گفتوگو با مخالف و برخوردار از فرهنگ نقد است.
#توسعهی_فرهنگی
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
#نقد
@NewHasanMohaddesi
📘راهی برای مبارزه با آزادی اینترنت
🍂 دیشب که خبر دستگیری دوروف تازه منتشر شده بود، رسانهها میگفتند او به اتهام «فراهم کردن بستری برای کلاهبرداری، پولشویی، قاچاق مواد مخدر و کودکآزاری» بازداشت شدهاست. اما حالا در اروپا یک روز کاری گذشته و همین رسانهها فرصت کردهاند کاملتر به موضوع بپردازند؛ مثلاً گاردین چند ساعت پیش یک مقالهی نسبتاً مفصلتر دربارهی دوروف منتشر کردهاست. اینجا هم در یک خط گفته که برخی افراد از تلگرام برای مقاصد مجرمانهای مانند کلاهبرداریها و کودکآزاریها استفاده میکنند. اما سپس جهت نوشته کاملاً عوض میشود و ما در ادامهی مقاله فقط میخوانیم که تلگرام شبکهی اجتماعی اصلی علاقمندان به نظریههای توطئه، disinformation، و—درست حدس زدید—راستهای افراطی شده است!
🍂 جالب این که در جایی اشاره میشود که گروهی به اسم Hope Not Hate به این نتیجه رسیده که تلگرام تبدیل شده به اپ منتخب نژادپرستان (کلمهی رمز ووکها برای مخالفان خود) و افراطیها و «فاضلاب محتوای یهودستیزانه» و تلگرام نیز هیچ تلاشی برای محدودسازی محتوای افراطی نمیکند. این Hope Not Hate، که ادعا میکند گروه پیشرو مبارزه با فاشیسم در انگلیس است، ۳۳ هزار دنبالکننده در اینستاگرام و ۱۲۰ هزار دنبالکننده در توییتر دارد. از این موارد فراوان هستند؛ اما چرا یک سازمان اقلیت به این نتیجه میرسد که میتواند برای محدودسازی یک پلتفرم خصوصی با حدوداً یک میلیارد کاربر تصمیمگیری کند؟
🍂 چون چیزی که این مبارزان فاشیسم با آن مبارزه میکنند، دقیقاً آزادی همان یک میلیارد نفر است، نه سوءاستفادهی یک مشت پدوفیل و یهودستیز یا هر گروهی که به آن اشاره میشود. در تمام تاریخ همیشه اقلیتی بودند که شَر یک اقلیت دیگر را بهانهای برای محدود کردن آزادی تمام انسانها میدانستند. این موضوع بر آزادیخواهان گذشته هم پوشیده نبود و در بسیاری از نوشتههای کلاسیک دفاع از آزادی بیان همیشه با این نکته برخورد میکنیم که اقلیتی همواره از آزادی رسانهها سوءاستفاده میکنند، اما این نمیتواند و نباید بهانهی مشروعی برای محدود کردن یکی دیگر از آزادیهای مردم باشد.
🍂 کسی مثل جان استوارت میل حتی چنان پیش میرود که میگوید آزاد بودن این افراد در بیان عقایدشان بهترین راه برای مبارزه با آنهاست؛ برعکس، محدود کردن آزادی بیان آنها باعث میشود تا مردم آمادگی ذهنی خود را برای مقابله با آنها از دست بدهند.
🍂 اگر هدف مبارزه با نژادپرستی و کودکآزاری است، شنیدن مداوم حرفها و استدلالهای این گروهها و برنامههایشان باعث میشود تا همیشه و هرجا که کوچکترین نشانهای ازشان ببینیم متوجه شده و مقابله کنیم. در مقابل، ساکت کردنشان، حذفشان از همهی پلتفرمها، نهتنها مانعی برای ارتکاب جرم نیست، بلکه حتی باعث میشود تا بتوانند در سکوت و بدون این که کسی متوجه شود مقدمات جنایات خود را فراهم کنند.
🍂 مردم زمانی متوجه اینها خواهند شد که دیگر کار از کار گذشته، درحالیکه اگر واقعاً میدانستند یک نژادپرست، یا زنستیز، یا کودکآزار چه عقایدی دارد، سادهتر او را شناسایی میکردند. یا حداقل اگر میدیدند که این افراد چنان فراوانند که مثلاً در تلگرام بهصورت سازمانیافته فعالیت دارند، بیشتر خود را آماده میکردند.
🍂 در هر صورت، فقط خود را فریب میدهیم اگر فکر کنیم که مشکل اصلی دولتها با افرادی که در راستای آزادی اینترنت کار میکنند، مبارزه با شرهایی مثل نژادپرستی و کودکآزاری باشد. خیلیها از قبل بهروشنی نشان دادهاند (مثلاً این اقدام سال گذشتهی دولت فرانسه در رابطه با تلگرام) که مشکل اصلیشان دقیقاً آزادی اینترنت هست، نه چیزی دیگر.
🍂 البته خوشبینانه میتوان گفت اتهاماتی که رسانهها میگویند دوروف بهخاطرشان دستگیر شده بسیار بیپایهتر از آن هستند که در یک دادگاه درستحسابی بتوان با اتکا به آنها انسانی را محکوم کرد. اما این دستگیری مطمئناً آغاز یک راه بسیار نگرانکنندهتر برای مبارزه با آزادی بیان در اینترنت خواهد بود.
.
#سیاست #نقد_چپ #فرانسه #راست_افراطی #نژادپرستی #فاشیسم #فلسفه_سیاست #مکرون #روسیه #پاول_دوروف #تلگرام #آزادی_بیان #پاریس #رمزارز #دموکراسی #نظریه_توطئه #سانسور #حریم_خصوصی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🍂 دیشب که خبر دستگیری دوروف تازه منتشر شده بود، رسانهها میگفتند او به اتهام «فراهم کردن بستری برای کلاهبرداری، پولشویی، قاچاق مواد مخدر و کودکآزاری» بازداشت شدهاست. اما حالا در اروپا یک روز کاری گذشته و همین رسانهها فرصت کردهاند کاملتر به موضوع بپردازند؛ مثلاً گاردین چند ساعت پیش یک مقالهی نسبتاً مفصلتر دربارهی دوروف منتشر کردهاست. اینجا هم در یک خط گفته که برخی افراد از تلگرام برای مقاصد مجرمانهای مانند کلاهبرداریها و کودکآزاریها استفاده میکنند. اما سپس جهت نوشته کاملاً عوض میشود و ما در ادامهی مقاله فقط میخوانیم که تلگرام شبکهی اجتماعی اصلی علاقمندان به نظریههای توطئه، disinformation، و—درست حدس زدید—راستهای افراطی شده است!
🍂 جالب این که در جایی اشاره میشود که گروهی به اسم Hope Not Hate به این نتیجه رسیده که تلگرام تبدیل شده به اپ منتخب نژادپرستان (کلمهی رمز ووکها برای مخالفان خود) و افراطیها و «فاضلاب محتوای یهودستیزانه» و تلگرام نیز هیچ تلاشی برای محدودسازی محتوای افراطی نمیکند. این Hope Not Hate، که ادعا میکند گروه پیشرو مبارزه با فاشیسم در انگلیس است، ۳۳ هزار دنبالکننده در اینستاگرام و ۱۲۰ هزار دنبالکننده در توییتر دارد. از این موارد فراوان هستند؛ اما چرا یک سازمان اقلیت به این نتیجه میرسد که میتواند برای محدودسازی یک پلتفرم خصوصی با حدوداً یک میلیارد کاربر تصمیمگیری کند؟
🍂 چون چیزی که این مبارزان فاشیسم با آن مبارزه میکنند، دقیقاً آزادی همان یک میلیارد نفر است، نه سوءاستفادهی یک مشت پدوفیل و یهودستیز یا هر گروهی که به آن اشاره میشود. در تمام تاریخ همیشه اقلیتی بودند که شَر یک اقلیت دیگر را بهانهای برای محدود کردن آزادی تمام انسانها میدانستند. این موضوع بر آزادیخواهان گذشته هم پوشیده نبود و در بسیاری از نوشتههای کلاسیک دفاع از آزادی بیان همیشه با این نکته برخورد میکنیم که اقلیتی همواره از آزادی رسانهها سوءاستفاده میکنند، اما این نمیتواند و نباید بهانهی مشروعی برای محدود کردن یکی دیگر از آزادیهای مردم باشد.
🍂 کسی مثل جان استوارت میل حتی چنان پیش میرود که میگوید آزاد بودن این افراد در بیان عقایدشان بهترین راه برای مبارزه با آنهاست؛ برعکس، محدود کردن آزادی بیان آنها باعث میشود تا مردم آمادگی ذهنی خود را برای مقابله با آنها از دست بدهند.
🍂 اگر هدف مبارزه با نژادپرستی و کودکآزاری است، شنیدن مداوم حرفها و استدلالهای این گروهها و برنامههایشان باعث میشود تا همیشه و هرجا که کوچکترین نشانهای ازشان ببینیم متوجه شده و مقابله کنیم. در مقابل، ساکت کردنشان، حذفشان از همهی پلتفرمها، نهتنها مانعی برای ارتکاب جرم نیست، بلکه حتی باعث میشود تا بتوانند در سکوت و بدون این که کسی متوجه شود مقدمات جنایات خود را فراهم کنند.
🍂 مردم زمانی متوجه اینها خواهند شد که دیگر کار از کار گذشته، درحالیکه اگر واقعاً میدانستند یک نژادپرست، یا زنستیز، یا کودکآزار چه عقایدی دارد، سادهتر او را شناسایی میکردند. یا حداقل اگر میدیدند که این افراد چنان فراوانند که مثلاً در تلگرام بهصورت سازمانیافته فعالیت دارند، بیشتر خود را آماده میکردند.
🍂 در هر صورت، فقط خود را فریب میدهیم اگر فکر کنیم که مشکل اصلی دولتها با افرادی که در راستای آزادی اینترنت کار میکنند، مبارزه با شرهایی مثل نژادپرستی و کودکآزاری باشد. خیلیها از قبل بهروشنی نشان دادهاند (مثلاً این اقدام سال گذشتهی دولت فرانسه در رابطه با تلگرام) که مشکل اصلیشان دقیقاً آزادی اینترنت هست، نه چیزی دیگر.
🍂 البته خوشبینانه میتوان گفت اتهاماتی که رسانهها میگویند دوروف بهخاطرشان دستگیر شده بسیار بیپایهتر از آن هستند که در یک دادگاه درستحسابی بتوان با اتکا به آنها انسانی را محکوم کرد. اما این دستگیری مطمئناً آغاز یک راه بسیار نگرانکنندهتر برای مبارزه با آزادی بیان در اینترنت خواهد بود.
.
#سیاست #نقد_چپ #فرانسه #راست_افراطی #نژادپرستی #فاشیسم #فلسفه_سیاست #مکرون #روسیه #پاول_دوروف #تلگرام #آزادی_بیان #پاریس #رمزارز #دموکراسی #نظریه_توطئه #سانسور #حریم_خصوصی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY