جامعه‌شناسی
40K subscribers
3.47K photos
478 videos
144 files
2.42K links
🌎جامعه شناسى مطالعه علمى زندگى بشر است.

💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما

📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology


بزرگترین مرجع علوم‌انسانی کشور
Download Telegram
📝پدیدارشناسی درد
✍️ #سیامک_مهاجری

@IranSociology

🔸 وقتی درد دارم همچون وقتی نیست که کتاب یا لباس دارم،درد بخشی از داشتن است که در من مدفون است هیچ بخشی از آن قابل رویت و لمس نیست درد در من تنهاست.. حتا وقتی شادم یا خشمگین می توانم دیگری را با خود به نحوی شریک کنم و او را متوجه حس درونی ام کنم و وادارش کنم که عکس العملی نشان دهد،اما درد در تن ام سالکانه تنهاست فقط می توانم بگویم درد دارم، و بعد سکوت... تنها دکتر است که کیفیت درد را تجسس می کند از من می خواهد که نوعش را توضیح دهم انگار که بخواهم اتاقم را برایش توضیح دهم اما ناممکن است، مجبورم به استعاره ها متوسل شوم «از چپ تیر می کشد و تا راست می رود» «ذوق ذوق می کند» و...درد بخشی از هستی من است که غیر قابل توضیح است،مثل لحظه شادی و خشم نیست که زبان مایل به توضیح همه چیز است مایل به روشن کردن و به اشتراک گذاشتن،حتا نمی دانم که آن کسی که دردی مشابه من دارد چقدر در تجربه اش شریک من است، گویی هر دردی یک تجربه جدیدی از درد است.

🔸 مدتی است که دردی در پشتم پشت به پشت من خوابیده و به آنجا خو کرده و دارد مقیم می شود و این طولانی ترین دردی است که با من بوده به تمام تلاش هایم و به همه مسکن ها بی توجه بوده ،فکر کردم که با بودنش دیگر نجنگم و به اقامت و سلوکش احترام بگذارم فقط نمی دانم روزی که نباشم او کجاست و چگونه می توانم چون نوشته هایم او را هم در جایی امن بایگانی کنم ;اما درد با آنکه چون کتابم هست تمایلی به بودن بعد از من ندارد، هستی او در هستی من گره خورده است اگر او چنین به من وفادار است چرا به دور کردنش این چنین شتاب دارم؟!چه چیزی چون او در تعلق به من تا این اندازه مصر است. من قاتل هستی اویم چون از منظر فیزیولوژیک، هیچ دردی نباید با من باشد من نباید با درد زندگی کنم باید با او بجنگم ،حتا در روانشناسی جدید توصیه می شود مقابل خشم و غضب نباید ایستاد باید اجازه داد تا تخلیه شود اما این حکمی ازلی است درد را باید کشت! اما درد اگر از پا نیندازدم و اگر چون خشم به اندازه باشد چرا باید درکش نکنم‍؟آن هم با اینهمه وفا و تنیدگی که در من دارد،خنده چیست جز شکلی از دهان که حتا وقتی نیستم در قاب عکسی چنان خود را ازلی می نماید که گویی بخشی از معماری صورتم بوده،اما درد خیلی آهسته آمده در بخشی از هستی من نشسته و پشت به پشت من خوابیده آنچنان معصوم و وفادار که در هیچ عکس و در هیچ قابی و در هیچ تنی پس از من باقی نخواهد ماند،با من آمده و با من می رود،درد من از آن منست نه درمانم!

🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvcSOZ6y-bfzjA
#گمگشتگی

@IranSociology

جهان مجازی، شبکه های ارتباطی و نقشه های مجازی گم شدن را هر روز ناممکن تر می کنند...گم شدن به آهستگی از جهان تجربه ما رخت می بندد، بخش زیادی از کودکی نسل من یا در هراس گم شدن بود و یا پای کارتون هایی گذشت که تمام قهرمانانش گم کرده هایی داشتند... سریال بزرگترها هم «سالهای دور از خانه» بود در ادبیات سالهای جنگ مفقود الاثر واژه ای پر بسامد بود و معشوقه های گم شده چون شبحی اذهان عاشقان مالیخولیایی را در می نوردید. خلاصه هرکس گم شده ای داشت ما نسلی بودیم که با گم شده ها بزرگ شدیم ! یکبار همان سالهای کودکی که طبق معمول همه سفرها با خواهرم ماشین را روی سرمان گذاشته بودیم پدرم طاقتش تاب شد زد کنار و گفت پیاده شو تو را دیگر با خودمان نمی بریم وسط جاده مجبورم کرد پیاده شوم و بعد چند متری هم راند و رفت همان چند متر برای هیولای گم گشتگی کافی بود تا آهسته از هراس به واقعیت گام بگذارد. و من در آن دقایق حس کردم حافظه بزرگترین نعمت جهان است تا چهره های رفته را بخاطر بسپارم
نسل ما با تجربه عمیقی از گم شدن بزرگ شد و پا به جهانی گذاشت که سراسر از لونی دیگر بود حالا در ماشینم می نشینم و خانم سخنگوی روی نقشه موبایل با صدایی ظریفش روی آن گذشته خطی عمیق می اندازد و می بینم حالا آنچه گم کردم خود گمگشتگی است.

#سیامک_مهاجری

🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
📝تقابل لاتاری و فراری
✍️ #سیامک_مهاجری

@IranSociology

اخیراً یاسر عرب، مستند ساز در روزهایی که انتقادها از فیلم «لاتاری» بالا گرفته است، با کمپینی در مقابل این فیلم و مافیای سینمای ایران پیشنهاد تماشای فیلم «فراری» را داده است. خارج از ذکاوتی که در این انتخاب و تقابل وجود دارد، من مایلم از منظری گفتمانی به این موضوع ورود کنم، و فیلم لاتاری و فراری را نه ساخته فیلم‌سازانشان، بلکه تولید شده دو شکل از گفتمان و نماینده دو صورت بندی گفتمانی قلمداد کنم. در حقیقت هیچ تهیه کننده و فیلم سازی قادر نیست که اثری را تولید کند که بستر گفتمانی و بستر اجتماعی آن، چه به‌صورت فروخورده و چه به‌صورت فعال وجود نداشته باشد و اگر گامی فراتر بگذاریم باید بگوییم اگرنه همه اما بخش قابل توجهی از شرایط تولید یک اثر هنری ریشه در سفارش اجتماع دارد.

دال مرکزی گفتمان فیلم‌هایی چون لاتاری، آژانس شیشه‌ای، قیصر و... رادیکالیسم است. این دال مرکزی تمایل دارد مفاهیمی چون غیرت، شجاعت، عمل گرایی و... را فرا بخواند و نظم گفتمانی را میسر کند تا از طریق آن شکلی از معنا را تولید کند. دال مرکزی این گفتمان، به طبع، مفاهیمی چون سازش، صلح، مذاکره و تأمل را پس می‌زند و یا آن را در اولویت خود قرار نمی‌دهد. حال چه این فیلم را سفارش خاص از یک نهاد قدرت بدانیم، چه آن را در سیطره مافیای سینمای ایران، در اصل مسئله تفاوتی نمی‌کند این فیلم نماینده یک گفتمان است که در سطح اجتماعی وجود دارد و عده‌ای پیرو آن هستند. هرچند چنین گفتمانی از منظر افرادی چون ناصر فکوهی یا محسن حسام مظاهری و... خطرناک باشد اما شاید بتوان از تولید یا پخش یک فیلم جلوگیری کرد اما اصل گفتمانی را که با رویکردی رمانتیک یا حتی در طیف‌های غیر رمانتیک ملی گرایی، یا قوم گرایی را ترویج می‌کند یا با حرکات غیر رادیکالیسم در سطح اجتماعی موافقتی ندارد را نمی‌توان حذف کرد. شاهد مثال آنکه اگرچه حکومت‌ها با حذف یا محدود کردن افراد اقداماتی را در عمل انجام دادند اما هرگز نتوانستند که بسترهای گفتمانی آن را از بین ببرند. در نتیجه مطالعه و نقد آنها از دل یک فهم درون گفتمانی میسر است که از موضوع این نوشتار خارج است.

اما تقابلی که یاسر عرب بین لاتاری و فراری ایجاد می‌کند، تقابل بین رادیکالیسم و مذاکره نیست، تقابل بین انتخاب صلح و جنگ نیست، تقابلی از جنس حاج کاظم و سلحشور در آژانس یا تقابل موسی و مرتضی در لاتاری نیست. در شکل کلان‌تر تقابل بین اصلاح طلبی و انقلابی گری نیست. بلکه گفتمان دیگری است که در این تقابل، نه جنگ و نه سازش بلکه «سوژه‌ی ویران گر میل» را برجسته می‌کند! در واقع فراری، محل مناقشه را تغییر می‌دهد و آن را بر شیزوفرنی میل متمرکز می‌کند. دال مرکزی گفتمانی که فراری نماینده آن است میلی فزاینده‌ای است که می‌تواند به‌مراتب ویرانگرتر از سازش کاران، رادیکال‌ها، اعراب و... باشد. میلی که به تعبیر لاکان فاقد موضوع است؛ و ماشین فراری تنها بهانه‌ای برای آن است، زیرا این خود میل است که گم شده و جستجوی سرسام آور برای یافتن آن بی‌نتیجه است. در واقع گفتمانی که پس پشتِ فراری قرار دارد سعی دارد با برجسته کردنِ عواملی که این میل را تشدید کردند، نوک پیکان انتقاد را از بی‌غیرتی و عرب ستیزی به سمت سرمایه داری ویرانگر بچرخاند.
در حقیقت این گفتمان‌ها در سپهر عمومی ما در حال نزاع هستند و هریک تلاش می‌کند با برجسته کردن دال مرکزی خود دال‌های شناور موجود را به سمت خود جذب کند. من برخلاف یاسر عرب اقبال به فیلم لاتاری و به‌وقت شام و بی‌توجهی به فراری را نه الزاماً برآمده از مافیای سینمای ایران که حاصل نظم گفتمانی در سپهر عمومی می‌دانم، به این معنا که توجه به دال مرکزی گفتمان فیلم فراری در خود بستر اجتماعی ما به نسبت گفتمان رقیب در اقلیت است. ما به تماشای لاتاری می‌رویم زیرا مقصر یک عامل بیرونی است، یک دیگری است، اما در به وجود آمدن وضعیتی که فراری به دنبال آن است دست‌های همه ما آلوده است و از سویی دیگر همه ما در جستجوی آن میلی هستیم که فانتزی فراری را ممکن می کند در نتیجه از دیدن چهره خود در آینه فیلم گریزانیم.
#نقد_فیلم
#سینما
کانال نویسنده (دیدن):
@boof60

https://goo.gl/MGqPCs

🌏جامعه‌شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA