Forwarded from اتچ بات
📝 نگاهی به فیلم اتاق
🔺در جهان بودن
🔻دکارت فراسوی افلاطون و هایدگر
✍️ #علی_نجات_غلامی
@IranSociology
🔸 کودک در صحنهای کلیدی از فیلم از داخل اتومبیل فریاد میزند: mom! I'm in the world
این صحنه و این جمله (مادر! من در جهان هستم!) به نظر من اگر درست فهم شود قفل فلسفه را برای ما باز میکند.
داستان این فیلم از زندگی مادر و کودک پنجسالهاش شروع میشود که درون یک اتاق تقریباً کوچک زندگی میکنند. کودک در همان اتاق به دنیا آمده است و کل جهاناش آن اتاق است، اتاقی که پنجره ندارد و فقط یک نورگیر در سقفاش دارد که از آن فقط آسمان معلوم است. همچنین وسایل یک زندگی معمولی مانند تخت خواب، وان حمام، سینک دستشویی، کمد و فرش و یک تلوزیون درون اتاق است. مادر، کودک را اینگونه توجیه کرده است بعد از این اتاق همانطور که از نورگیر میبیند «فضاء» است و بعد «بهشت» و نیز تصاویر تلوزیون واقعی نیستند و فقط جادو است. کودک درکی از «جهان» خارج از اتاق ندارد. و غروبها مردی میآید و برایشان غذا و وسایل لازم میآورد... متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvcSOZ6y-bfzjA
#سینما #فیلم #تحلیل_فیلم #نقد_فیلم #جامعه_شناسی_هنر #جامعه_شناسی_سینما
🔺در جهان بودن
🔻دکارت فراسوی افلاطون و هایدگر
✍️ #علی_نجات_غلامی
@IranSociology
🔸 کودک در صحنهای کلیدی از فیلم از داخل اتومبیل فریاد میزند: mom! I'm in the world
این صحنه و این جمله (مادر! من در جهان هستم!) به نظر من اگر درست فهم شود قفل فلسفه را برای ما باز میکند.
داستان این فیلم از زندگی مادر و کودک پنجسالهاش شروع میشود که درون یک اتاق تقریباً کوچک زندگی میکنند. کودک در همان اتاق به دنیا آمده است و کل جهاناش آن اتاق است، اتاقی که پنجره ندارد و فقط یک نورگیر در سقفاش دارد که از آن فقط آسمان معلوم است. همچنین وسایل یک زندگی معمولی مانند تخت خواب، وان حمام، سینک دستشویی، کمد و فرش و یک تلوزیون درون اتاق است. مادر، کودک را اینگونه توجیه کرده است بعد از این اتاق همانطور که از نورگیر میبیند «فضاء» است و بعد «بهشت» و نیز تصاویر تلوزیون واقعی نیستند و فقط جادو است. کودک درکی از «جهان» خارج از اتاق ندارد. و غروبها مردی میآید و برایشان غذا و وسایل لازم میآورد... متن کامل را در فایل #PDF زیر بخوانید.
🌐جامعه شناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvcSOZ6y-bfzjA
#سینما #فیلم #تحلیل_فیلم #نقد_فیلم #جامعه_شناسی_هنر #جامعه_شناسی_سینما
Telegram
#ژیژک درباره #فیلم "تایتانیک" می گوید:
@IranSociology
«بیشترِ تماشاگران این فیلم را یک داستانِ عشقیِ سرراست می دانند و بیشترِ منتقدان به لحنِ ضد سیستمیِ آن اشاره می کنند. به اینکه مسافرانِ ثروتمند بی رحم اند در حالی که افرادِ مقیمِ عرشه پایینی همدل تر هستند. اما این فیلم بیشتر از آن که نظمِ اجتماعی را براندازد، آن را تقویت می کند. "کیت" بر عرشه کشتی، با شور و شوق آتشینی به معشوقش میگوید وقتی کشتی صبح فردا به نیویورک برسد، به اتفاق هم خواهند گریخت، یعنی زندگی فقیرانه همراه با عشق حقیقی را به زندگی فاسد و دروغآمیز در میان ثروتمندان ترجیح خواهد داد؛ در "همین" لحظه است که کشتی به کوه یخ میخورد تا از وقوع آنچه بیتردید فاجعه حقیقی محسوب میشود جلوگیری کند، یعنی زندگی مشترک این زوج عاشق در نیویورک. باری، به راحتی میتوان حدس زد که پلشتی و فلاکت زندگی روزمره به سرعت عشق آن دو را به باد فنا میداد. بدین اعتبار، فاجعه از آن روی رخ میدهد که عشق آن دو زنده بماند و این توهم تداوم یابد که اگر فاجعه روی نمی داد آن دو میتوانستند "تا آخر عمر خوشحال و خوشبخت" در کنار هم زندگی کنند!
لحظههای آخرِ زندگیِ دیکاپریو او در آبِ سردِ دریا یخ میزند و جان میسپارد و حال آنکه وینسلت، صحیح و سالم، روی تخته چوبِ بزرگی شناور میماند؛ او که میداند یارش را لحظههایی بعد از کف خواهد داد، فریاد میزند: "هیچوقت نمیگذارم از پیشم بروی!" و وقتی این را میگوید، با دستانش او را هل میدهد –در لایه زیرین قصه عشقِ این دو دل داده، تایتانیک داستانِ دیگری را حکایت میکند؛ روایت اصلی درباره دختری متمول و تباه شده از طبقه اعیان جامعه است که دچار بحرانِ هویت شده. او به سراغِ عاشقی از طبقه پایین می رود تا سرزندگیِ خود را بیابد و تصویرِ اِگو یا منِ خویش را کامل کند. دیکاپریو یکجور "میانجیِ محوشونده ی محض" است که کارکردش بازگردانیدنِ حسِ هویت و معنای زندگی و تصویری است که دختر از خودش دارد؛ عاشق نیز عملا تابلوی وی را می کشد و همین که کار پسر تمام میشود، او از صحنه خارج میشود و به دیار باقی میرود. به همین سبب است که واپسین حرفهای او -پیش از غرق گشتن در آبهای سرد اقیانوس اطلس شمالی- نه کلماتِ عاشقی در آستانه جدایی از معشوق، بلکه واپسین پیامِ یک واعظ بالای منبر است. این یک داستانِ عشقی نیست، استثماری خون آشام گونه و خودخواهانه است.»
https://goo.gl/hPasU6
#سینما #نقد_فیلم
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
@IranSociology
«بیشترِ تماشاگران این فیلم را یک داستانِ عشقیِ سرراست می دانند و بیشترِ منتقدان به لحنِ ضد سیستمیِ آن اشاره می کنند. به اینکه مسافرانِ ثروتمند بی رحم اند در حالی که افرادِ مقیمِ عرشه پایینی همدل تر هستند. اما این فیلم بیشتر از آن که نظمِ اجتماعی را براندازد، آن را تقویت می کند. "کیت" بر عرشه کشتی، با شور و شوق آتشینی به معشوقش میگوید وقتی کشتی صبح فردا به نیویورک برسد، به اتفاق هم خواهند گریخت، یعنی زندگی فقیرانه همراه با عشق حقیقی را به زندگی فاسد و دروغآمیز در میان ثروتمندان ترجیح خواهد داد؛ در "همین" لحظه است که کشتی به کوه یخ میخورد تا از وقوع آنچه بیتردید فاجعه حقیقی محسوب میشود جلوگیری کند، یعنی زندگی مشترک این زوج عاشق در نیویورک. باری، به راحتی میتوان حدس زد که پلشتی و فلاکت زندگی روزمره به سرعت عشق آن دو را به باد فنا میداد. بدین اعتبار، فاجعه از آن روی رخ میدهد که عشق آن دو زنده بماند و این توهم تداوم یابد که اگر فاجعه روی نمی داد آن دو میتوانستند "تا آخر عمر خوشحال و خوشبخت" در کنار هم زندگی کنند!
لحظههای آخرِ زندگیِ دیکاپریو او در آبِ سردِ دریا یخ میزند و جان میسپارد و حال آنکه وینسلت، صحیح و سالم، روی تخته چوبِ بزرگی شناور میماند؛ او که میداند یارش را لحظههایی بعد از کف خواهد داد، فریاد میزند: "هیچوقت نمیگذارم از پیشم بروی!" و وقتی این را میگوید، با دستانش او را هل میدهد –در لایه زیرین قصه عشقِ این دو دل داده، تایتانیک داستانِ دیگری را حکایت میکند؛ روایت اصلی درباره دختری متمول و تباه شده از طبقه اعیان جامعه است که دچار بحرانِ هویت شده. او به سراغِ عاشقی از طبقه پایین می رود تا سرزندگیِ خود را بیابد و تصویرِ اِگو یا منِ خویش را کامل کند. دیکاپریو یکجور "میانجیِ محوشونده ی محض" است که کارکردش بازگردانیدنِ حسِ هویت و معنای زندگی و تصویری است که دختر از خودش دارد؛ عاشق نیز عملا تابلوی وی را می کشد و همین که کار پسر تمام میشود، او از صحنه خارج میشود و به دیار باقی میرود. به همین سبب است که واپسین حرفهای او -پیش از غرق گشتن در آبهای سرد اقیانوس اطلس شمالی- نه کلماتِ عاشقی در آستانه جدایی از معشوق، بلکه واپسین پیامِ یک واعظ بالای منبر است. این یک داستانِ عشقی نیست، استثماری خون آشام گونه و خودخواهانه است.»
https://goo.gl/hPasU6
#سینما #نقد_فیلم
🌐جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
📝تقابل لاتاری و فراری
✍️ #سیامک_مهاجری
@IranSociology
اخیراً یاسر عرب، مستند ساز در روزهایی که انتقادها از فیلم «لاتاری» بالا گرفته است، با کمپینی در مقابل این فیلم و مافیای سینمای ایران پیشنهاد تماشای فیلم «فراری» را داده است. خارج از ذکاوتی که در این انتخاب و تقابل وجود دارد، من مایلم از منظری گفتمانی به این موضوع ورود کنم، و فیلم لاتاری و فراری را نه ساخته فیلمسازانشان، بلکه تولید شده دو شکل از گفتمان و نماینده دو صورت بندی گفتمانی قلمداد کنم. در حقیقت هیچ تهیه کننده و فیلم سازی قادر نیست که اثری را تولید کند که بستر گفتمانی و بستر اجتماعی آن، چه بهصورت فروخورده و چه بهصورت فعال وجود نداشته باشد و اگر گامی فراتر بگذاریم باید بگوییم اگرنه همه اما بخش قابل توجهی از شرایط تولید یک اثر هنری ریشه در سفارش اجتماع دارد.
دال مرکزی گفتمان فیلمهایی چون لاتاری، آژانس شیشهای، قیصر و... رادیکالیسم است. این دال مرکزی تمایل دارد مفاهیمی چون غیرت، شجاعت، عمل گرایی و... را فرا بخواند و نظم گفتمانی را میسر کند تا از طریق آن شکلی از معنا را تولید کند. دال مرکزی این گفتمان، به طبع، مفاهیمی چون سازش، صلح، مذاکره و تأمل را پس میزند و یا آن را در اولویت خود قرار نمیدهد. حال چه این فیلم را سفارش خاص از یک نهاد قدرت بدانیم، چه آن را در سیطره مافیای سینمای ایران، در اصل مسئله تفاوتی نمیکند این فیلم نماینده یک گفتمان است که در سطح اجتماعی وجود دارد و عدهای پیرو آن هستند. هرچند چنین گفتمانی از منظر افرادی چون ناصر فکوهی یا محسن حسام مظاهری و... خطرناک باشد اما شاید بتوان از تولید یا پخش یک فیلم جلوگیری کرد اما اصل گفتمانی را که با رویکردی رمانتیک یا حتی در طیفهای غیر رمانتیک ملی گرایی، یا قوم گرایی را ترویج میکند یا با حرکات غیر رادیکالیسم در سطح اجتماعی موافقتی ندارد را نمیتوان حذف کرد. شاهد مثال آنکه اگرچه حکومتها با حذف یا محدود کردن افراد اقداماتی را در عمل انجام دادند اما هرگز نتوانستند که بسترهای گفتمانی آن را از بین ببرند. در نتیجه مطالعه و نقد آنها از دل یک فهم درون گفتمانی میسر است که از موضوع این نوشتار خارج است.
اما تقابلی که یاسر عرب بین لاتاری و فراری ایجاد میکند، تقابل بین رادیکالیسم و مذاکره نیست، تقابل بین انتخاب صلح و جنگ نیست، تقابلی از جنس حاج کاظم و سلحشور در آژانس یا تقابل موسی و مرتضی در لاتاری نیست. در شکل کلانتر تقابل بین اصلاح طلبی و انقلابی گری نیست. بلکه گفتمان دیگری است که در این تقابل، نه جنگ و نه سازش بلکه «سوژهی ویران گر میل» را برجسته میکند! در واقع فراری، محل مناقشه را تغییر میدهد و آن را بر شیزوفرنی میل متمرکز میکند. دال مرکزی گفتمانی که فراری نماینده آن است میلی فزایندهای است که میتواند بهمراتب ویرانگرتر از سازش کاران، رادیکالها، اعراب و... باشد. میلی که به تعبیر لاکان فاقد موضوع است؛ و ماشین فراری تنها بهانهای برای آن است، زیرا این خود میل است که گم شده و جستجوی سرسام آور برای یافتن آن بینتیجه است. در واقع گفتمانی که پس پشتِ فراری قرار دارد سعی دارد با برجسته کردنِ عواملی که این میل را تشدید کردند، نوک پیکان انتقاد را از بیغیرتی و عرب ستیزی به سمت سرمایه داری ویرانگر بچرخاند.
در حقیقت این گفتمانها در سپهر عمومی ما در حال نزاع هستند و هریک تلاش میکند با برجسته کردن دال مرکزی خود دالهای شناور موجود را به سمت خود جذب کند. من برخلاف یاسر عرب اقبال به فیلم لاتاری و بهوقت شام و بیتوجهی به فراری را نه الزاماً برآمده از مافیای سینمای ایران که حاصل نظم گفتمانی در سپهر عمومی میدانم، به این معنا که توجه به دال مرکزی گفتمان فیلم فراری در خود بستر اجتماعی ما به نسبت گفتمان رقیب در اقلیت است. ما به تماشای لاتاری میرویم زیرا مقصر یک عامل بیرونی است، یک دیگری است، اما در به وجود آمدن وضعیتی که فراری به دنبال آن است دستهای همه ما آلوده است و از سویی دیگر همه ما در جستجوی آن میلی هستیم که فانتزی فراری را ممکن می کند در نتیجه از دیدن چهره خود در آینه فیلم گریزانیم.
#نقد_فیلم
#سینما
کانال نویسنده (دیدن):
@boof60
https://goo.gl/MGqPCs
🌏جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
✍️ #سیامک_مهاجری
@IranSociology
اخیراً یاسر عرب، مستند ساز در روزهایی که انتقادها از فیلم «لاتاری» بالا گرفته است، با کمپینی در مقابل این فیلم و مافیای سینمای ایران پیشنهاد تماشای فیلم «فراری» را داده است. خارج از ذکاوتی که در این انتخاب و تقابل وجود دارد، من مایلم از منظری گفتمانی به این موضوع ورود کنم، و فیلم لاتاری و فراری را نه ساخته فیلمسازانشان، بلکه تولید شده دو شکل از گفتمان و نماینده دو صورت بندی گفتمانی قلمداد کنم. در حقیقت هیچ تهیه کننده و فیلم سازی قادر نیست که اثری را تولید کند که بستر گفتمانی و بستر اجتماعی آن، چه بهصورت فروخورده و چه بهصورت فعال وجود نداشته باشد و اگر گامی فراتر بگذاریم باید بگوییم اگرنه همه اما بخش قابل توجهی از شرایط تولید یک اثر هنری ریشه در سفارش اجتماع دارد.
دال مرکزی گفتمان فیلمهایی چون لاتاری، آژانس شیشهای، قیصر و... رادیکالیسم است. این دال مرکزی تمایل دارد مفاهیمی چون غیرت، شجاعت، عمل گرایی و... را فرا بخواند و نظم گفتمانی را میسر کند تا از طریق آن شکلی از معنا را تولید کند. دال مرکزی این گفتمان، به طبع، مفاهیمی چون سازش، صلح، مذاکره و تأمل را پس میزند و یا آن را در اولویت خود قرار نمیدهد. حال چه این فیلم را سفارش خاص از یک نهاد قدرت بدانیم، چه آن را در سیطره مافیای سینمای ایران، در اصل مسئله تفاوتی نمیکند این فیلم نماینده یک گفتمان است که در سطح اجتماعی وجود دارد و عدهای پیرو آن هستند. هرچند چنین گفتمانی از منظر افرادی چون ناصر فکوهی یا محسن حسام مظاهری و... خطرناک باشد اما شاید بتوان از تولید یا پخش یک فیلم جلوگیری کرد اما اصل گفتمانی را که با رویکردی رمانتیک یا حتی در طیفهای غیر رمانتیک ملی گرایی، یا قوم گرایی را ترویج میکند یا با حرکات غیر رادیکالیسم در سطح اجتماعی موافقتی ندارد را نمیتوان حذف کرد. شاهد مثال آنکه اگرچه حکومتها با حذف یا محدود کردن افراد اقداماتی را در عمل انجام دادند اما هرگز نتوانستند که بسترهای گفتمانی آن را از بین ببرند. در نتیجه مطالعه و نقد آنها از دل یک فهم درون گفتمانی میسر است که از موضوع این نوشتار خارج است.
اما تقابلی که یاسر عرب بین لاتاری و فراری ایجاد میکند، تقابل بین رادیکالیسم و مذاکره نیست، تقابل بین انتخاب صلح و جنگ نیست، تقابلی از جنس حاج کاظم و سلحشور در آژانس یا تقابل موسی و مرتضی در لاتاری نیست. در شکل کلانتر تقابل بین اصلاح طلبی و انقلابی گری نیست. بلکه گفتمان دیگری است که در این تقابل، نه جنگ و نه سازش بلکه «سوژهی ویران گر میل» را برجسته میکند! در واقع فراری، محل مناقشه را تغییر میدهد و آن را بر شیزوفرنی میل متمرکز میکند. دال مرکزی گفتمانی که فراری نماینده آن است میلی فزایندهای است که میتواند بهمراتب ویرانگرتر از سازش کاران، رادیکالها، اعراب و... باشد. میلی که به تعبیر لاکان فاقد موضوع است؛ و ماشین فراری تنها بهانهای برای آن است، زیرا این خود میل است که گم شده و جستجوی سرسام آور برای یافتن آن بینتیجه است. در واقع گفتمانی که پس پشتِ فراری قرار دارد سعی دارد با برجسته کردنِ عواملی که این میل را تشدید کردند، نوک پیکان انتقاد را از بیغیرتی و عرب ستیزی به سمت سرمایه داری ویرانگر بچرخاند.
در حقیقت این گفتمانها در سپهر عمومی ما در حال نزاع هستند و هریک تلاش میکند با برجسته کردن دال مرکزی خود دالهای شناور موجود را به سمت خود جذب کند. من برخلاف یاسر عرب اقبال به فیلم لاتاری و بهوقت شام و بیتوجهی به فراری را نه الزاماً برآمده از مافیای سینمای ایران که حاصل نظم گفتمانی در سپهر عمومی میدانم، به این معنا که توجه به دال مرکزی گفتمان فیلم فراری در خود بستر اجتماعی ما به نسبت گفتمان رقیب در اقلیت است. ما به تماشای لاتاری میرویم زیرا مقصر یک عامل بیرونی است، یک دیگری است، اما در به وجود آمدن وضعیتی که فراری به دنبال آن است دستهای همه ما آلوده است و از سویی دیگر همه ما در جستجوی آن میلی هستیم که فانتزی فراری را ممکن می کند در نتیجه از دیدن چهره خود در آینه فیلم گریزانیم.
#نقد_فیلم
#سینما
کانال نویسنده (دیدن):
@boof60
https://goo.gl/MGqPCs
🌏جامعهشناسی👇
https://tttttt.me/joinchat/AAAAADusPvd55HU6gKBynA
📃 درباره داگویل ساخته لارس فون تریه
✍️ #فرهاد_قنبری ؛ #تحلیل_فیم #نقد_فیلم
داگویل روایت فروپاشی اخلاقی یک جامعه است. ساکنان داگویل در برخورد با زن غریبه وقتی متوجه میشوند که او پناهگاه و حامی ندارد، وقتی متوجه میشوند قانونی از او حمایت نخواهد کرد، به نوبت گریس را به دندان گرفته و از او تغذیه میکنند.
فون تریه این جمله که «اگر هر کسی هم جای من بود همین کار را میکرد» را به چالش میکشد و نشان میدهد که این منش و نگاه چه میزان خطرناک و پر از خشونت است. نگاهی که در آن فکر و اندیشه تعطیل شده و فرد با فرض اینکه دیگران هم در موقعیتهای مشابه، واکنشی شبیه به او نشان خواهند داد، خود را از بار مسئولیت اعمالش رها میسازد...
📃 متن کامل را در جستارها بخوانید:
🔗 https://jostarha.com/qgia
#معرفی_فیلم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #فرهاد_قنبری ؛ #تحلیل_فیم #نقد_فیلم
داگویل روایت فروپاشی اخلاقی یک جامعه است. ساکنان داگویل در برخورد با زن غریبه وقتی متوجه میشوند که او پناهگاه و حامی ندارد، وقتی متوجه میشوند قانونی از او حمایت نخواهد کرد، به نوبت گریس را به دندان گرفته و از او تغذیه میکنند.
فون تریه این جمله که «اگر هر کسی هم جای من بود همین کار را میکرد» را به چالش میکشد و نشان میدهد که این منش و نگاه چه میزان خطرناک و پر از خشونت است. نگاهی که در آن فکر و اندیشه تعطیل شده و فرد با فرض اینکه دیگران هم در موقعیتهای مشابه، واکنشی شبیه به او نشان خواهند داد، خود را از بار مسئولیت اعمالش رها میسازد...
📃 متن کامل را در جستارها بخوانید:
🔗 https://jostarha.com/qgia
#معرفی_فیلم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY