📃آزادی اقتصادی چگونه آرژانتین را متحول کرد؟
🔹خاویر میلی، رئیسجمهور لیبرتارین آرژانتین در تلاش است تا با اصلاحات گسترده، اقتصاد بحرانزده آرژانتین را به مسیر ثبات و رشد بازگرداند. او که به دلیل دفاع از آزادی اقتصادی و انتقاد از نقش گسترده دولت شناخته میشود، سال گذشته در انتخابات ریاستجمهوری با شعارهایی نظیر کاهش دخالت دولت و حذف بانک مرکزی به پیروزی رسید.
🔹در شرایطی که آرژانتین با تورم بالا، کسری بودجه عظیم، و بحران بدهی دستوپنجه نرم میکرد، میلی دست به سیاستهای رادیکالی در زمینه اصلاحات اقتصادی زد. پس از گذشته 11 ماه از آغاز به کار دولت، با حضور در پادکست« لکس فریدمن» به ارائه توضیحاتی درباره اقدامات دولت، عقاید اقتصادی خود و چشم انداز اقتصاد آرژانتین پرداخت.
🔹در ماههای گذشته دولت او توانست بدون کنترل قیمتها یا ثابت نگهداشتن نرخ ارز تورم را به پایینترین سطح برساند و ترازنامه بانک مرکزی را اصلاح کند. از دیگر اقدامات او میتوان به کاهش تعداد وزارتخانهها، توقف پروژههای عمرانی دولتی، و حذف یارانهها اشاره کرد.
🔹میلی بر این باور است که تنها راه موفقیت اقتصادی، تقویت آزادی بازار و احترام به مالکیت خصوصی است. این اصلاحات اگرچه هنوز نتایج بلندمدت آن مشخص نیست، اما نشاندهنده عزم او برای احیای اقتصادی کشوری است که سالها از بحران رنج برده است./دنیای اقتصاد
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔹خاویر میلی، رئیسجمهور لیبرتارین آرژانتین در تلاش است تا با اصلاحات گسترده، اقتصاد بحرانزده آرژانتین را به مسیر ثبات و رشد بازگرداند. او که به دلیل دفاع از آزادی اقتصادی و انتقاد از نقش گسترده دولت شناخته میشود، سال گذشته در انتخابات ریاستجمهوری با شعارهایی نظیر کاهش دخالت دولت و حذف بانک مرکزی به پیروزی رسید.
🔹در شرایطی که آرژانتین با تورم بالا، کسری بودجه عظیم، و بحران بدهی دستوپنجه نرم میکرد، میلی دست به سیاستهای رادیکالی در زمینه اصلاحات اقتصادی زد. پس از گذشته 11 ماه از آغاز به کار دولت، با حضور در پادکست« لکس فریدمن» به ارائه توضیحاتی درباره اقدامات دولت، عقاید اقتصادی خود و چشم انداز اقتصاد آرژانتین پرداخت.
🔹در ماههای گذشته دولت او توانست بدون کنترل قیمتها یا ثابت نگهداشتن نرخ ارز تورم را به پایینترین سطح برساند و ترازنامه بانک مرکزی را اصلاح کند. از دیگر اقدامات او میتوان به کاهش تعداد وزارتخانهها، توقف پروژههای عمرانی دولتی، و حذف یارانهها اشاره کرد.
🔹میلی بر این باور است که تنها راه موفقیت اقتصادی، تقویت آزادی بازار و احترام به مالکیت خصوصی است. این اصلاحات اگرچه هنوز نتایج بلندمدت آن مشخص نیست، اما نشاندهنده عزم او برای احیای اقتصادی کشوری است که سالها از بحران رنج برده است./دنیای اقتصاد
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از کدام راه؟
#روسیه
از این راه به خدا نمیرسی حاجی
به خانه خدا شاید...
قطعهای از فیلم #کمال_الملک ساخته #علی_حاتمی
دیدی آن قهقههٔ کبکِ خِرامان حافظ
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#روسیه
از این راه به خدا نمیرسی حاجی
به خانه خدا شاید...
قطعهای از فیلم #کمال_الملک ساخته #علی_حاتمی
دیدی آن قهقههٔ کبکِ خِرامان حافظ
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا غافل بود
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃چیزی فراتر از یک زلزله
✍️ #توس_طهماسبی
سقوط رژیم اسد در پی جنگ دو ماههٔ لبنان، چیزی فراتر از یک زلزلهٔ استراتژیک در منطقه خواهد بود. نه سال پیش نوشتم بقای رژیم اسد بدترین و ترسناکترین پیام سیاسی ممکن را دارد: یک حکومت در معرض سرنگونی در نتیجهٔ شورش اکثریت مردم، میتواند با توسل به بالاترین سطح قابل تصور از خشونت و توحش و قتل عام صدها هزار نفر از شهروندان سرپا باقی بماند، بدون اینکه کوچکترین امتیازی داده یا تغییری ایجاد کند. این پیام شوم تأثیرات منفی بسیاری در منطقه داشت اما امروز خوشبختانه این موج معکوس خواهد شد.
از سوی دیگر بقای حکومت اسد به معنای ادامه حیات تنها بازمانده از الگویی شوم و منحوس یعنی ناسیونالیسم غربستیز و فاشیستی عرب بود. آخرین بازمانده از جنبش خونآشام ضداستعماری و ضدامپریالیستی جهان عرب که با عبدالناصر و میشل عفلق آغاز شد و با عبدالکریم قاسم، برادران عارف، امین حافظ، صدام حسین، حافظ اسد، قذافی، یاسر عرفات و ابونضال ادامه یافت.
میراث این جنبش به جز دریای خون و شکنجه، تباهی اقتصادی و ترور و تجاوزگری در خارج از مرزها، چیزی نبود. امروز افرادی از زندانهای سوریه آزاد میشوند که به سبب یک اعتراض ساده پنجاه سال در بدترین شرایط زندانی بودهاند و یا به سبب بیتوجهی به ایست بازرسی چهل سال زندانی شدهاند.
حکومت اسد از جنس حکومت صدام بود که در آن پلیسهای راهنمایی و رانندگی اسلحه و مجوز دستگیری داشتند و برخی افراد به سبب جرائم راهنمایی و رانندگی، هیچگاه از سیاهچالها زنده بیرون نیامدند و نیز از تبار دولت قذافی بود که در آن میشد هزار نفر از افراد قبیلهای را به سبب مخالفت با ازدواج دختر قبیله با رهبر زنده به گور کرد. اسد، صدام و قذافی خویشاوند سیاسی ابونضال رهبر منشعب از ساف بودند که مخالفانش را با دست خود قطعه قطعه میکرد و در زیر میز کار و باغچه خانه شخصیاش دفن مینمود. بله این چهرهٔ واقعی ناسیونالیسم چپگرا و ضداستعماری عربی بود.
جنبش ضداستعماری/ضدامپریالیستی جهان عرب همان بود که بمباران غیر نظامیان با سلاح شیمیایی را توسط عبدالناصر در یمن بنیان گذاشت و بعداً بدست حافظ اسد، بشار و صدام حسین در برابر شهروندان خودشان در ابعاد مافوق تصوری تکرار کرد. این جنبش همان بود که نمایندهاش قذافی تظاهرات انبوه مردم غیر مسلح را با بمبهای سنگین میگهای ساخت شوروی سلاخی کرد. این نوع اتفاقات، جای دیگری از جهان رخ ندادهاند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #توس_طهماسبی
سقوط رژیم اسد در پی جنگ دو ماههٔ لبنان، چیزی فراتر از یک زلزلهٔ استراتژیک در منطقه خواهد بود. نه سال پیش نوشتم بقای رژیم اسد بدترین و ترسناکترین پیام سیاسی ممکن را دارد: یک حکومت در معرض سرنگونی در نتیجهٔ شورش اکثریت مردم، میتواند با توسل به بالاترین سطح قابل تصور از خشونت و توحش و قتل عام صدها هزار نفر از شهروندان سرپا باقی بماند، بدون اینکه کوچکترین امتیازی داده یا تغییری ایجاد کند. این پیام شوم تأثیرات منفی بسیاری در منطقه داشت اما امروز خوشبختانه این موج معکوس خواهد شد.
از سوی دیگر بقای حکومت اسد به معنای ادامه حیات تنها بازمانده از الگویی شوم و منحوس یعنی ناسیونالیسم غربستیز و فاشیستی عرب بود. آخرین بازمانده از جنبش خونآشام ضداستعماری و ضدامپریالیستی جهان عرب که با عبدالناصر و میشل عفلق آغاز شد و با عبدالکریم قاسم، برادران عارف، امین حافظ، صدام حسین، حافظ اسد، قذافی، یاسر عرفات و ابونضال ادامه یافت.
میراث این جنبش به جز دریای خون و شکنجه، تباهی اقتصادی و ترور و تجاوزگری در خارج از مرزها، چیزی نبود. امروز افرادی از زندانهای سوریه آزاد میشوند که به سبب یک اعتراض ساده پنجاه سال در بدترین شرایط زندانی بودهاند و یا به سبب بیتوجهی به ایست بازرسی چهل سال زندانی شدهاند.
حکومت اسد از جنس حکومت صدام بود که در آن پلیسهای راهنمایی و رانندگی اسلحه و مجوز دستگیری داشتند و برخی افراد به سبب جرائم راهنمایی و رانندگی، هیچگاه از سیاهچالها زنده بیرون نیامدند و نیز از تبار دولت قذافی بود که در آن میشد هزار نفر از افراد قبیلهای را به سبب مخالفت با ازدواج دختر قبیله با رهبر زنده به گور کرد. اسد، صدام و قذافی خویشاوند سیاسی ابونضال رهبر منشعب از ساف بودند که مخالفانش را با دست خود قطعه قطعه میکرد و در زیر میز کار و باغچه خانه شخصیاش دفن مینمود. بله این چهرهٔ واقعی ناسیونالیسم چپگرا و ضداستعماری عربی بود.
جنبش ضداستعماری/ضدامپریالیستی جهان عرب همان بود که بمباران غیر نظامیان با سلاح شیمیایی را توسط عبدالناصر در یمن بنیان گذاشت و بعداً بدست حافظ اسد، بشار و صدام حسین در برابر شهروندان خودشان در ابعاد مافوق تصوری تکرار کرد. این جنبش همان بود که نمایندهاش قذافی تظاهرات انبوه مردم غیر مسلح را با بمبهای سنگین میگهای ساخت شوروی سلاخی کرد. این نوع اتفاقات، جای دیگری از جهان رخ ندادهاند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🛑زنی که در «پستوی خانه نهان نماند»
این کنش پرستو احمدی تمامی عناصر و شعارهای جنبش #زن_زندگی_آزادی را در خود دارد. از آن دست کنشهای سیاسی که در راستای زندگی، مطالبات زمینی و حقوقی مدنی و مدرن، برآمده از سوژگی و فردیت، در پی تأکید، تأیید و تثبیت حضور بدن، جنسیت و مبارزهای آشکار برای «آزادی» بدون هیچ لکنت و حرف پیش و پس است.
بدیهی است که مرتجعین در قامت روحانیت، روشنفکر دینی، روشنفکر، فلسفهخوان و جامعهشناس و هر عنوان دیگری اگر به چنین دست کنشهایی حمله نکنند، از سر استیصال در برابر آن سکوت خواهند کرد. سکوتی از سر تمایل به ندیدن و نشنیدن. چراکه رویارویی در برابر چنین سوژههای فعالی، بهخودی خود محو و ذوب در ولایت و ایدئولوژیهای ناسوژههای سرخ و سیاه را به چالش میکشد. از اینروست که چپ جنبش #زن_زندگی_آزادی را با وقاحت تمام مبتذل خواند و همچنان حریصانه کوشید آن را به تصرف خود درآورد.
✍️ #احسان_عزیزی
اجرای زندهی پرستو احمدی، خوانندهٔ زنی که در یکی از کاروانسراهای ایران برگزار شد و بهصورت زنده از یوتیوب او پخش شد را میتوانید اینجا ببینید:
https://youtu.be/oYcaDHEnhbU
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
این کنش پرستو احمدی تمامی عناصر و شعارهای جنبش #زن_زندگی_آزادی را در خود دارد. از آن دست کنشهای سیاسی که در راستای زندگی، مطالبات زمینی و حقوقی مدنی و مدرن، برآمده از سوژگی و فردیت، در پی تأکید، تأیید و تثبیت حضور بدن، جنسیت و مبارزهای آشکار برای «آزادی» بدون هیچ لکنت و حرف پیش و پس است.
بدیهی است که مرتجعین در قامت روحانیت، روشنفکر دینی، روشنفکر، فلسفهخوان و جامعهشناس و هر عنوان دیگری اگر به چنین دست کنشهایی حمله نکنند، از سر استیصال در برابر آن سکوت خواهند کرد. سکوتی از سر تمایل به ندیدن و نشنیدن. چراکه رویارویی در برابر چنین سوژههای فعالی، بهخودی خود محو و ذوب در ولایت و ایدئولوژیهای ناسوژههای سرخ و سیاه را به چالش میکشد. از اینروست که چپ جنبش #زن_زندگی_آزادی را با وقاحت تمام مبتذل خواند و همچنان حریصانه کوشید آن را به تصرف خود درآورد.
✍️ #احسان_عزیزی
اجرای زندهی پرستو احمدی، خوانندهٔ زنی که در یکی از کاروانسراهای ایران برگزار شد و بهصورت زنده از یوتیوب او پخش شد را میتوانید اینجا ببینید:
https://youtu.be/oYcaDHEnhbU
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ما این حقایق را بدیهی میپنداریم که تمام انسانها برابر آفریده شدهاند، که از سوی پروردگارشان حقوقی جداییناپذیر به آنها اعطا شده، که در میان آنها زندگی، آزادی و پیگیری شادمانی قرار دارند [سهگانه متداولتر در آن زمان "زندگی، آزادی و مالکیت" بود]. که برای تضمین این حقوق دولتهایی بین انسانها نهادینه میشوند که قدرت مشروعشان را از رضایت مردم تحت حکومت خود میگیرند. که هرگاه هر گونهای از دولت به تخریب این اهداف روی آورد این حق مردم است که آن را دگرگون یا نابود کنند.
تامس جفرسون؛ اعلامیه استقلال آمریکا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
تامس جفرسون؛ اعلامیه استقلال آمریکا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
روایت مولود خانلری درباره کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران
فرانسه بودم که یک کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران را پیشنهاد دادم، درست در همان واقعه بگیر و ببند بود ۱۹۵۳ یا ۵۴ بود. ۵۳-۵۴ بود که مصدق را گرفتند. این آقایان حزب کمونیست از من استقبال کردند و گفتند بسیار کار خوبی است.
گفتند تو خودت چه میخواهی بکنی؟ گفتم من میروم ژان پل سارتر را میبینم. گفتند معلوم نیست و اینها. آنها میانهای با ژان پل سارتر نداشتند. سخت ژان پل سارتر به آنها پریده بود و قضیه کنگره پیش آمده بود، از وکس بیرون آمده بود، چون ژان پل سارتر در اینجا در وکس شوروی هم عضو بود. او بیرون آمد و فریاد زد. خلاصه اینها مسائلی بود که اینها هم با او میانهای نداشتند. «بورژوا و فلان».
گفتم در ایران خیلی اهمیت دارد، در جهان هم خیلی اهمیت دارد. من شخصاً هم به شما بگویم بسیار بسیار از وجودم به ژان پل سارتر علاقهمند بودم. اصلاً نامه نوشتم و وقت خواستم. سکرترش جواب داد و روزی وقت داد و من رفتم. اولین بار بود که میدیدمش؛ یعنی برای اینجوری و الا خیلی دیده بودمش، در کنفرانس خیلی. گفتم وضع من این است و من یک زن ایرانی هستم که مبارزه میکنم. مملكتم این است، گرفتاریم این است. خیلی برای مصدق تأثر خورد. البته برای افسران هم که گرفتند، برای آزادی آنها.
گفتم یک همچین تقاضائی از شما دارم آیا شما قبول میکنید؟ گفت من ایرانولوگ نیستم. اگر دراینباره کمکی به من بشود که درباره ایران توضیحات درستی داده بشود من با کمال میل حاضرم. من گفتم عهدهدار میشوم اگر شما قبول بفرمائید خودم در کنار شما conseiller این کار، گفتم خود من. گفت که من به شما جواب خواهم داد. بعد از چند روز یک نامهای به من نوشت که من پذیرفتم نظر شما را ولی از شما میخواهم که شما هم خودتان conseiller این کمیته باشید و در ضمن هم با دیگر مردان تماس بگیرید و اعضای کمیته مشخص بشود. من president خواهم بود.
از خانم سیمون دوبوار تقاضا کردم که فوراً قبول کردند. آقای پروفسور ژان کلوریج که یکی از مردان بزرگ اینجاست، از مادون رفتم به آکادمی فرانسه از فرانسوا موریاک تقاضا کردم. ایشان پذیرفتند برای کمیته. بعد آراگون وعدهای از نویسندگان و سران آن حزب هم عضو شدند. ژان پل سارتر گفت «هیچ مانعی در کار نیست، آراگون دارای اهمیت زیادی است بنده president هستم هیئتمدیره هستم.»
این عده از آقایان درجهیک، واقعاً درجهیک، یعنی اولین آنتلکتوئلهای فرانسه برای این کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران عضو شدند که این تا مرگ سارتر باقی بود. تا مرگ ژان پل سارتر باقی ماند و مبارزه بسیار شدیدی کرد. واقعاً شاید تنها کمیتهای که شاه را میترساند یا به قول لوموند میلرزاند. برای اینکه تمام اوقات میپرسید این اصلاً چیست.
مصاحبه مولود خانلری با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
فرانسه بودم که یک کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران را پیشنهاد دادم، درست در همان واقعه بگیر و ببند بود ۱۹۵۳ یا ۵۴ بود. ۵۳-۵۴ بود که مصدق را گرفتند. این آقایان حزب کمونیست از من استقبال کردند و گفتند بسیار کار خوبی است.
گفتند تو خودت چه میخواهی بکنی؟ گفتم من میروم ژان پل سارتر را میبینم. گفتند معلوم نیست و اینها. آنها میانهای با ژان پل سارتر نداشتند. سخت ژان پل سارتر به آنها پریده بود و قضیه کنگره پیش آمده بود، از وکس بیرون آمده بود، چون ژان پل سارتر در اینجا در وکس شوروی هم عضو بود. او بیرون آمد و فریاد زد. خلاصه اینها مسائلی بود که اینها هم با او میانهای نداشتند. «بورژوا و فلان».
گفتم در ایران خیلی اهمیت دارد، در جهان هم خیلی اهمیت دارد. من شخصاً هم به شما بگویم بسیار بسیار از وجودم به ژان پل سارتر علاقهمند بودم. اصلاً نامه نوشتم و وقت خواستم. سکرترش جواب داد و روزی وقت داد و من رفتم. اولین بار بود که میدیدمش؛ یعنی برای اینجوری و الا خیلی دیده بودمش، در کنفرانس خیلی. گفتم وضع من این است و من یک زن ایرانی هستم که مبارزه میکنم. مملكتم این است، گرفتاریم این است. خیلی برای مصدق تأثر خورد. البته برای افسران هم که گرفتند، برای آزادی آنها.
گفتم یک همچین تقاضائی از شما دارم آیا شما قبول میکنید؟ گفت من ایرانولوگ نیستم. اگر دراینباره کمکی به من بشود که درباره ایران توضیحات درستی داده بشود من با کمال میل حاضرم. من گفتم عهدهدار میشوم اگر شما قبول بفرمائید خودم در کنار شما conseiller این کار، گفتم خود من. گفت که من به شما جواب خواهم داد. بعد از چند روز یک نامهای به من نوشت که من پذیرفتم نظر شما را ولی از شما میخواهم که شما هم خودتان conseiller این کمیته باشید و در ضمن هم با دیگر مردان تماس بگیرید و اعضای کمیته مشخص بشود. من president خواهم بود.
از خانم سیمون دوبوار تقاضا کردم که فوراً قبول کردند. آقای پروفسور ژان کلوریج که یکی از مردان بزرگ اینجاست، از مادون رفتم به آکادمی فرانسه از فرانسوا موریاک تقاضا کردم. ایشان پذیرفتند برای کمیته. بعد آراگون وعدهای از نویسندگان و سران آن حزب هم عضو شدند. ژان پل سارتر گفت «هیچ مانعی در کار نیست، آراگون دارای اهمیت زیادی است بنده president هستم هیئتمدیره هستم.»
این عده از آقایان درجهیک، واقعاً درجهیک، یعنی اولین آنتلکتوئلهای فرانسه برای این کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران عضو شدند که این تا مرگ سارتر باقی بود. تا مرگ ژان پل سارتر باقی ماند و مبارزه بسیار شدیدی کرد. واقعاً شاید تنها کمیتهای که شاه را میترساند یا به قول لوموند میلرزاند. برای اینکه تمام اوقات میپرسید این اصلاً چیست.
مصاحبه مولود خانلری با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
تصویر #غلامحسین_ساعدی در مراسم گرامیداشت اعضای کشتهشده #مجاهدین_خلق: اشرف رجوی و موسی خیابانی
به همراه دستنوشته او
قطعا شاشیدن بر مزار امثال ساعدی عملی اخلاقی و مورد تایید نیست، اما کسانی که از امثال ساعدی اسطوره ادبیات می سازند و او را نماد آزادی می دانند نه ادبیات را می شناسند و نه چیزی از آزادی می دانند.
باید بر آن تعبیر و معنایی از آزادی شاشید که مصداقش ساعدی و امثال ساعدی اند که ویرانی 57 را به بار آوردند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
به همراه دستنوشته او
قطعا شاشیدن بر مزار امثال ساعدی عملی اخلاقی و مورد تایید نیست، اما کسانی که از امثال ساعدی اسطوره ادبیات می سازند و او را نماد آزادی می دانند نه ادبیات را می شناسند و نه چیزی از آزادی می دانند.
باید بر آن تعبیر و معنایی از آزادی شاشید که مصداقش ساعدی و امثال ساعدی اند که ویرانی 57 را به بار آوردند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🗽دموکراسی چیزی نیست که خودش بی هیچ زحمت و تلاشی از راه برسد.
چیزی است که باید برای به دست آوردنش جنگید و همین است که راه رسیدن به آن را اینقدر دشوار میکند.
📚 کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم، اسلاونکا دراکولیچ
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
چیزی است که باید برای به دست آوردنش جنگید و همین است که راه رسیدن به آن را اینقدر دشوار میکند.
📚 کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم، اسلاونکا دراکولیچ
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃چه میشد اگر دبی خارطوم بود...
✍️ #مهرپویا_علا
بیایید یک لحظه تصور کنید در همسایگی جنوبی ما به جای این شیخنشینهای ثروتمند کشورهایی با شرایط مشابه یمن یا سودان وجود داشتند. دبی وضعیتی مشابه خارطوم داشت یا دوحه مانند صنعا بود. از شما بهعنوان یک شهروند عادی کشور ایران که اولویت نخستتان یک زندگی با استانداردهای رفاهی بالاتر است میپرسم این به سود رفاه شما میشد یا به زیان آن؟ آیا وجود شهری مانند دبی در نزدیکی ایران قدری دسترسی ما به امکانات جهان مدرن را سادهتر نکرده است؟ اگر به جای دبی شهر بنغازی لیبی در آنجا واقع شده بود آیا اکنون بهعنوان شهروند یک کشور همسایه احساس امنیت زیادتری میکردید؟ آیا دسترسی بیشتر و ارزانتری به انواع وسایل رفاهی داشتید؟
اکنون بیایید برعکس همین را تصور کنید. فرض کنید همسایۀ شرقی ما افغانستان از لحاظ وضعیت اقتصادی و ثبات سیاسی دستکم مشابه ترکیه بود. باز بهعنوان یک شهروند عادی ایران که رفاه و امنیت برایش اولویت دارند امروز احساس آسودگی بیشتری میکردید یا برعکس احساس میکردید به زیانتان شده است؟ اگر پاکستان اقتصاد و صنایعی در حد و اندازۀ ژاپن داشت برای ما بهتر بود یا بدتر؟ اگر سنگاپور به جای شرق آسیا در غرب آسیا واقع شده بود برای ما بهتر میشد یا بدتر؟ اگر فردا روزی امنیت و اقتصاد ترکیه به هم بخورد، صنعت گردشگری آن از میان برود، مسکن در آنجا بیارزش شود و صنایع و زیرساختهای دیگرش منهدم شوند و در عوض چندین گروه مسلح و متخاصم پیرامون مسائل مذهبی و عقیدتی و اتنیکی در آنجا شکل بگیرند و پای کشورهای دیگر به آنجا باز شود آیا به رفاه و امنیت و ثبات کشور ایران افزوده میشود یا از آن کاسته میشود؟
توجه کنید در اینجا بسیار تعیینکننده است که این پرسش را بهعنوان چه کسی پاسخ بدهید. اگر کسی عقیدهاش این باشد که رفاه و امنیت و آسایش اهمیتی ندارند و دنبال ارزشها و آرمانهای والای دیگری هستند که از نظرشان اولویت دارند، ممکن است از زمین خوردن ترکیه و سعودی یا عقبمانده ماندن افغانستان و پاکستان بسیار هم شادمان بشود. البته بطلان عقاید این دسته از افراد را میتوان با قدری موشکافی منطقی نشان داد و به یاری نظریۀ اقتصادی، حقوقی و اخلاقی توضیح داد که عقایدشان اتفاقاً عین بیاخلاقی و بیدردی و از محنت دیگران بیغم بودن است. بااینهمه در اینجا مخاطب من آنان نیستند و قصد قانع کردنشان را ندارم. مخاطب من افراد عادی هستند که بسیاری مواقع از روی ناآگاهی عقایدی را طرح میکنند که از نقطۀ عزیمت و مبانی آنها آگاه نیستند.
رواج اینگونه عقاید میان افراد عادی میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد. بیگمان یک دلیل آن روانشناختی و احساس سرخوردگی یا رقابت با همسایگان است که در شرایط افراطی به باورهایی میانجامد که با رفاه و آسایش و امنیت جامعهای که خود فرد به آن تعلق دارد در تعارضاند. اما به جز این موارد یکی دیگر از دلایل رواج این دست باورها این است که گاهی در لفافۀ بهاصطلاح علوم سیاسی و روابط بینالملل بیان میشوند و با واژگان و مفاهیم شیکی همچون «استراتژی»، «تخاصم»، «تضاد تاریخی»، «موازنۀ قوا» بیان میشوند. این موضوع البته محدود به ایران نیست. در اروپا بالای یک قرن است که بر روی این دیوانگیهای آشکار عنوان فاخر «رئال پالتیک» را گذاشتهاند و آن را از طریق دانشگاه رواج میدهند. در اینجا من قصد پرداختن به این نظریات را ندارم. تنها با همین چند مثال «رئال» از منطقۀ خودمان که ابتدا ذکر کردم مخاطب را به داوری فرا میخوانم. این طرز فکر را یک بار برای همیشه از ذهنتان دور بریزید: هیچ دشمنی ذاتی و همیشگی و رفعناشدنی میان ایران با هیچ کشوری در جهان وجود ندارد. البته معنای چنین حرفی این نیست که هیچ کشوری هیچگاه به دلایل واهی با ما دشمنی نکرده است یا در آینده نخواهد کرد. همانطور که باورهای غلط میان ما رواج دارد کاملاً محتمل است که همین باورها میان دیگران هم رواج داشته باشند. من در ذهن مردم یا رهبران کشورهای دیگر حضور ندارم که ببینم آنها چگونه میاندیشند. تنها میگویم عقل و دلیل منطقی و تجربی میگوید که باید بسیار نادان باشند اگر تصور کنند پیشرفت و توسعه و ثبات یک کشور ۸۵ میلیونی به زیان آنها تمام میشود. اگر دقت کنید توسعه اغلب منطقهای اتفاق میافتد. کمتر از پنجاه سال پیش سرانۀ تولید ناخالص داخلی شرق آسیا پایینتر از آفریقای جنوب صحرا بود. امروز سرانۀ بعضی کشورهای شرق آسیا از اغلب کشورهای اروپایی جلوتر است. چینیها اگر پنجاه سال پیش پیشرفت صنایع و محصولات ژاپنی را به زیان خود میدیدند و با استدلال «رئال پالتیک» و استنادات واهی به «تاریخ» تمام تلاش خود را برای توقف آن به کار میبستند، امروز درصد بالایی از آنان از گرسنگی تلف شده بودند؛ هرچند شاید در بدبخت کردن ژاپنیها هم به توفیقهایی دست یافته بودند.
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #مهرپویا_علا
بیایید یک لحظه تصور کنید در همسایگی جنوبی ما به جای این شیخنشینهای ثروتمند کشورهایی با شرایط مشابه یمن یا سودان وجود داشتند. دبی وضعیتی مشابه خارطوم داشت یا دوحه مانند صنعا بود. از شما بهعنوان یک شهروند عادی کشور ایران که اولویت نخستتان یک زندگی با استانداردهای رفاهی بالاتر است میپرسم این به سود رفاه شما میشد یا به زیان آن؟ آیا وجود شهری مانند دبی در نزدیکی ایران قدری دسترسی ما به امکانات جهان مدرن را سادهتر نکرده است؟ اگر به جای دبی شهر بنغازی لیبی در آنجا واقع شده بود آیا اکنون بهعنوان شهروند یک کشور همسایه احساس امنیت زیادتری میکردید؟ آیا دسترسی بیشتر و ارزانتری به انواع وسایل رفاهی داشتید؟
اکنون بیایید برعکس همین را تصور کنید. فرض کنید همسایۀ شرقی ما افغانستان از لحاظ وضعیت اقتصادی و ثبات سیاسی دستکم مشابه ترکیه بود. باز بهعنوان یک شهروند عادی ایران که رفاه و امنیت برایش اولویت دارند امروز احساس آسودگی بیشتری میکردید یا برعکس احساس میکردید به زیانتان شده است؟ اگر پاکستان اقتصاد و صنایعی در حد و اندازۀ ژاپن داشت برای ما بهتر بود یا بدتر؟ اگر سنگاپور به جای شرق آسیا در غرب آسیا واقع شده بود برای ما بهتر میشد یا بدتر؟ اگر فردا روزی امنیت و اقتصاد ترکیه به هم بخورد، صنعت گردشگری آن از میان برود، مسکن در آنجا بیارزش شود و صنایع و زیرساختهای دیگرش منهدم شوند و در عوض چندین گروه مسلح و متخاصم پیرامون مسائل مذهبی و عقیدتی و اتنیکی در آنجا شکل بگیرند و پای کشورهای دیگر به آنجا باز شود آیا به رفاه و امنیت و ثبات کشور ایران افزوده میشود یا از آن کاسته میشود؟
توجه کنید در اینجا بسیار تعیینکننده است که این پرسش را بهعنوان چه کسی پاسخ بدهید. اگر کسی عقیدهاش این باشد که رفاه و امنیت و آسایش اهمیتی ندارند و دنبال ارزشها و آرمانهای والای دیگری هستند که از نظرشان اولویت دارند، ممکن است از زمین خوردن ترکیه و سعودی یا عقبمانده ماندن افغانستان و پاکستان بسیار هم شادمان بشود. البته بطلان عقاید این دسته از افراد را میتوان با قدری موشکافی منطقی نشان داد و به یاری نظریۀ اقتصادی، حقوقی و اخلاقی توضیح داد که عقایدشان اتفاقاً عین بیاخلاقی و بیدردی و از محنت دیگران بیغم بودن است. بااینهمه در اینجا مخاطب من آنان نیستند و قصد قانع کردنشان را ندارم. مخاطب من افراد عادی هستند که بسیاری مواقع از روی ناآگاهی عقایدی را طرح میکنند که از نقطۀ عزیمت و مبانی آنها آگاه نیستند.
رواج اینگونه عقاید میان افراد عادی میتواند دلایل گوناگونی داشته باشد. بیگمان یک دلیل آن روانشناختی و احساس سرخوردگی یا رقابت با همسایگان است که در شرایط افراطی به باورهایی میانجامد که با رفاه و آسایش و امنیت جامعهای که خود فرد به آن تعلق دارد در تعارضاند. اما به جز این موارد یکی دیگر از دلایل رواج این دست باورها این است که گاهی در لفافۀ بهاصطلاح علوم سیاسی و روابط بینالملل بیان میشوند و با واژگان و مفاهیم شیکی همچون «استراتژی»، «تخاصم»، «تضاد تاریخی»، «موازنۀ قوا» بیان میشوند. این موضوع البته محدود به ایران نیست. در اروپا بالای یک قرن است که بر روی این دیوانگیهای آشکار عنوان فاخر «رئال پالتیک» را گذاشتهاند و آن را از طریق دانشگاه رواج میدهند. در اینجا من قصد پرداختن به این نظریات را ندارم. تنها با همین چند مثال «رئال» از منطقۀ خودمان که ابتدا ذکر کردم مخاطب را به داوری فرا میخوانم. این طرز فکر را یک بار برای همیشه از ذهنتان دور بریزید: هیچ دشمنی ذاتی و همیشگی و رفعناشدنی میان ایران با هیچ کشوری در جهان وجود ندارد. البته معنای چنین حرفی این نیست که هیچ کشوری هیچگاه به دلایل واهی با ما دشمنی نکرده است یا در آینده نخواهد کرد. همانطور که باورهای غلط میان ما رواج دارد کاملاً محتمل است که همین باورها میان دیگران هم رواج داشته باشند. من در ذهن مردم یا رهبران کشورهای دیگر حضور ندارم که ببینم آنها چگونه میاندیشند. تنها میگویم عقل و دلیل منطقی و تجربی میگوید که باید بسیار نادان باشند اگر تصور کنند پیشرفت و توسعه و ثبات یک کشور ۸۵ میلیونی به زیان آنها تمام میشود. اگر دقت کنید توسعه اغلب منطقهای اتفاق میافتد. کمتر از پنجاه سال پیش سرانۀ تولید ناخالص داخلی شرق آسیا پایینتر از آفریقای جنوب صحرا بود. امروز سرانۀ بعضی کشورهای شرق آسیا از اغلب کشورهای اروپایی جلوتر است. چینیها اگر پنجاه سال پیش پیشرفت صنایع و محصولات ژاپنی را به زیان خود میدیدند و با استدلال «رئال پالتیک» و استنادات واهی به «تاریخ» تمام تلاش خود را برای توقف آن به کار میبستند، امروز درصد بالایی از آنان از گرسنگی تلف شده بودند؛ هرچند شاید در بدبخت کردن ژاپنیها هم به توفیقهایی دست یافته بودند.
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ترامپ: اردوغان رئیس جمهور ترکیه دوست من است. او مردی است که دوستش دارم و به او احترام می گذارم. فکر می کنم او هم به من احترام می گذارد.
یادداشتی پیرامون این خبر:
بسیاری تصور میکنند که با فروپاشی رژیم دیکتاتور سوریه، بشار اسد، امکان رویارویی اسرائیل و ترکیه افزایش یافته و ممکن است این دو کشور به زودی وارد جنگ مستقیم با یکدیگر شوند. فارغ از اینکه این عده چه دلایلی برای چنین تحلیلی دارند، بنا به دلایل مختلف این فرضیه محتملتر است که ترکیه قرار است برای برقراری صلح و ثبات در خاورمیانه، همراه با اسرائیل نقش تعیین کنندهای ایفا کند. درواقع برنامه یا دکترین سیاسی جدید خاورمیانه که در آن قرار است اسرائیل حداکثر مقبولیت و مشروعیت را بخصوص در کشورهای عربی( و اسلامی که ترکیه از مهمترین آنهاست) داشته باشد، ایجاب میکند که ترکیه بر اساس منافع خود نقشی محوری در راستای نظم جدید داشته باشد. ترکیه مانند گذشته اینبار هم با در نظر گرفتن و دستیافتن به حداکثری از منافع و اهداف نظامی، استراتژیک، سیاسی و بخصوص اقتصادی خود در طرح جدید مناسبات کشورهای خاورمیانه شریک خواهد بود.
پرسش این است که چرا ترکیهای که از ابتدای جنگ غزه (7 اکتبر 2023) تاکنون (و به رغم تمام رجزخوانیها و دعواهای سیاسی صوری) که حاضر نشده است تعاملات اقتصادی خود با اسرائیل را به تعلیق درآورد، باید در تقابل مستقیم با اسرائیل قرار گیرد؟ آیا ترکیهای که حدود یکصد سال به لطف آتاتورک توانست شکلی از سکولاریم را در ساختار سیاسیاش مستقر کند و به شکلی مستمر و البته با چالش، این ساختار را حفظ کرده است حاضر است منافع ملی را فدای تخیلات مذهبی بخشی از نیروهای سیاسی و مذهبیاش کند؟!
هرچند خطر اسلام سیاسی و اسلامگرایی در ساختار سیاسی ترکیه نیز مانند تمامی کشورهایی که اسلام نفوذ گسترده در آنها داشته است همچنان پابرجاست اما اگر کمی در بافت فرهنگی و سیاسی و بخصوص اقتصادی این کشور دقیق شویم، شواهد بسیاری خواهیم یافت که این کشور (بر خلاف جمهوری اسلامی) هرگز حاضر نشده است منافع ملی و اقتصادی خود را فدای اهداف مذهبی و ایدئولوژیک کند.
هفتهها و ماههای آینده نشان خواهند داد که ترکیه بیش از آنکه به دنبال تشدید تنش به ضرر ملت خود باشد، در پی سهمخواهی سیاسی و البته احیای امپراتوری ناسیونالیستی-تاریخی خود در منطقه است. هرچند نه به این معنا که خواهان جابجایی مرزها باشد، بل بهاین معنا که به عنوان رقیب سیاسی و نظامی اصلی خود یعنی اسرائیل، در پی تثبیت دستیابی حداکثری و تثبیت منافعی باشد که در این سالها این کشور را با چالشهایی از جمله مهاجرت و تروریسم (بهویژه از سمت سوریه) مواجه کرده بود. ترکیه اگر یک دشمن تاریخی و ایدئولوژیک داشته باشد آن دشمن کُرد و کردها هستند. قطعاً درگیریهایش با کردها ادامه خواهد داشت اما با اسرائیل از سر سازش و کسب منافع اقتصادی و سیاسی در خواهد افتاد، نه از سر جنگ نظامی. ترکیه از معدود کشورهای مسلمانی است که طی اینهمه تنش هنوز با اسرائیل تجارت میکند.
✍️ #محمدـمختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
یادداشتی پیرامون این خبر:
بسیاری تصور میکنند که با فروپاشی رژیم دیکتاتور سوریه، بشار اسد، امکان رویارویی اسرائیل و ترکیه افزایش یافته و ممکن است این دو کشور به زودی وارد جنگ مستقیم با یکدیگر شوند. فارغ از اینکه این عده چه دلایلی برای چنین تحلیلی دارند، بنا به دلایل مختلف این فرضیه محتملتر است که ترکیه قرار است برای برقراری صلح و ثبات در خاورمیانه، همراه با اسرائیل نقش تعیین کنندهای ایفا کند. درواقع برنامه یا دکترین سیاسی جدید خاورمیانه که در آن قرار است اسرائیل حداکثر مقبولیت و مشروعیت را بخصوص در کشورهای عربی( و اسلامی که ترکیه از مهمترین آنهاست) داشته باشد، ایجاب میکند که ترکیه بر اساس منافع خود نقشی محوری در راستای نظم جدید داشته باشد. ترکیه مانند گذشته اینبار هم با در نظر گرفتن و دستیافتن به حداکثری از منافع و اهداف نظامی، استراتژیک، سیاسی و بخصوص اقتصادی خود در طرح جدید مناسبات کشورهای خاورمیانه شریک خواهد بود.
پرسش این است که چرا ترکیهای که از ابتدای جنگ غزه (7 اکتبر 2023) تاکنون (و به رغم تمام رجزخوانیها و دعواهای سیاسی صوری) که حاضر نشده است تعاملات اقتصادی خود با اسرائیل را به تعلیق درآورد، باید در تقابل مستقیم با اسرائیل قرار گیرد؟ آیا ترکیهای که حدود یکصد سال به لطف آتاتورک توانست شکلی از سکولاریم را در ساختار سیاسیاش مستقر کند و به شکلی مستمر و البته با چالش، این ساختار را حفظ کرده است حاضر است منافع ملی را فدای تخیلات مذهبی بخشی از نیروهای سیاسی و مذهبیاش کند؟!
هرچند خطر اسلام سیاسی و اسلامگرایی در ساختار سیاسی ترکیه نیز مانند تمامی کشورهایی که اسلام نفوذ گسترده در آنها داشته است همچنان پابرجاست اما اگر کمی در بافت فرهنگی و سیاسی و بخصوص اقتصادی این کشور دقیق شویم، شواهد بسیاری خواهیم یافت که این کشور (بر خلاف جمهوری اسلامی) هرگز حاضر نشده است منافع ملی و اقتصادی خود را فدای اهداف مذهبی و ایدئولوژیک کند.
هفتهها و ماههای آینده نشان خواهند داد که ترکیه بیش از آنکه به دنبال تشدید تنش به ضرر ملت خود باشد، در پی سهمخواهی سیاسی و البته احیای امپراتوری ناسیونالیستی-تاریخی خود در منطقه است. هرچند نه به این معنا که خواهان جابجایی مرزها باشد، بل بهاین معنا که به عنوان رقیب سیاسی و نظامی اصلی خود یعنی اسرائیل، در پی تثبیت دستیابی حداکثری و تثبیت منافعی باشد که در این سالها این کشور را با چالشهایی از جمله مهاجرت و تروریسم (بهویژه از سمت سوریه) مواجه کرده بود. ترکیه اگر یک دشمن تاریخی و ایدئولوژیک داشته باشد آن دشمن کُرد و کردها هستند. قطعاً درگیریهایش با کردها ادامه خواهد داشت اما با اسرائیل از سر سازش و کسب منافع اقتصادی و سیاسی در خواهد افتاد، نه از سر جنگ نظامی. ترکیه از معدود کشورهای مسلمانی است که طی اینهمه تنش هنوز با اسرائیل تجارت میکند.
✍️ #محمدـمختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ImgBB
photo-2025-01-07-21-15-38 hosted at ImgBB
Image photo-2025-01-07-21-15-38 hosted in ImgBB
ما این حقایق را بدیهی میپنداریم که تمام انسانها برابر آفریده شدهاند، که از سوی پروردگارشان حقوقی جداییناپذیر به آنها اعطا شده، که در میان آنها زندگی، آزادی و پیگیری شادمانی قرار دارند [سهگانه متداولتر در آن زمان "زندگی، آزادی و مالکیت" بود]. که برای تضمین این حقوق دولتهایی بین انسانها نهادینه میشوند که قدرت مشروعشان را از رضایت مردم تحت حکومت خود میگیرند. که هرگاه هر گونهای از دولت به تخریب این اهداف روی آورد این حق مردم است که آن را دگرگون یا نابود کنند.
تامس جفرسون؛ اعلامیه استقلال آمریکا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
تامس جفرسون؛ اعلامیه استقلال آمریکا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
لطفاً از تاریخ درس نگیرید!
✍ #مهرپویا_علا
نه ترکیه میتواند خلافت عثمانی را احیاء کند، نه ایران میتواند شاهنشاهی ساسانی را احیاء کند، نه سعودی میتواند خلافت اموی را احیاء کند، نه اسرائیل میتواند به دوران سلیمان باز گردد؛ ضمن اینکه کردها هم نمیتوانند چهار کشور را تجزیه کنند، اجزاء را به هم متصل کنند و سپس در قرن بیستویکم به سبک قرن نوزدهم ملت بسازند. اینها خوابها و خیالات عوامیاند که از بد روزگار در سیاست قدرتی به هم زدهاند و حالا به خودشان اجازه میدهند منابع قلمرویی را که تحت کنترل دارند و جان انسانهای آن را صرف خیالهای کودکانهشان سازند. از این منابع استفاده میکنند و خیالاتشان را به اسم حقایق تاریخی در ذهن مردم میپراکنند. مردمی که اغلب نیازهای اولیۀ رفاهیشان تأمین نشده است. به خودشان اجازه میدهند بنیادیترین اصول اخلاق را زیر پا بگذارند و نامش را «واقعبینی»، «رئال پالتیک»، «عمق راهبردی» و «اهداف والا» بگذارند.
این دودمانها، دورانها، قراردادها، جنگها و رقابتهای گذشته مربوط به گذشتگانند. جای بحث دربارۀ آنها در کتابها و مقالات علمی و پژوهشی است، نه تریبونهای سیاستمداران. از اینکه در گذشتههای دور دولتی به نام عثمانی با دولتی به نام صفوی درگیری نظامی داشتند هیچ نتیجهای دربارۀ سیاست امروز نمیتوان گرفت. اینکه دولتی به نام ساسانی در جنگی به نام قادسیه شکست خورد کوچکترین ربطی به مردمان امروز ندارد. نه مردمان امروز شبیه مردمان گذشته با همان جهانبینی و با همان انتظارات از زندگی هستند، نه مناسبات اجتماعی و رابطۀ میان طبقات و اقشار در جهان امروز ربطی به مناسبات اجتماعی صدها سال گذشته دارد. از این گذشته هر کس فقط یک جلد کتاب جدی و به راستی علمی دربارۀ تاریخ هر دورهای را باز کند و آن را ورق بزند در مییابد که تاریخ به معنای علمی واژه چقدر با آن تصوری که معمولاً در ذهن مردم از تاریخ وجود دارد و در شبکههای اجتماعی و رسانهها و نظام آموزشی رسمی و بحثهای فامیلی ترویج میشود تفاوت دارد. تاریخ را از منابع علمی و جدی خواندن برای اکثریت قریب به اتفاق مردم هیچ جذابیتی ندارد و احتمالاً لزومی هم ندارد که همه بخوانند. بله ممکن است برای انگشتشماری از پژوهشگران جذاب باشد، ولی آن جذابیت چیزی از نوع جذابیت روابط پیچیدۀ ریاضی برای ریاضیدانان است. جذابیت پژوهشی و ناشی از دغدغۀ دانستن است.
دولتها اما خلاف این را رواج میدهند. تاریخ در دست دولت و دمودستگاه آموزشی و ایدئولوژیک آن فرق چندانی با اسلحه ندارد. با تاریخ برای خوابوخیالهای خود سرباز تربیت میکنند. مردم را وادار میسازند تا انتقام فلان شکست نظامی متعلق به صدها سال پیش را از دشمنان خیالی بگیرند یا بهمان پیروزی صدها سال پیش را تکرار کنند. اگر کسی جرأت کند و بپرسد: «به فرض که توانستیم، آخرش که چه؟» اگر پرسشگر شانس بیاورد و طرح چنین پرسشی خیانت تلقی نشود، خواهید دید که حتی یک جمله که منطق روشنی داشته باشد نمیتوانند بر زبان بیاورند. در مواجهه با چنین پرسشی دو کار میکنند: یا پشت عواطفی مثل «غیرت»، «شرافت» و «عرق» سنگر میگیرند؛ یا اگر «آکادمیک» باشند با اصطلاحات اغلب بیمعنی از قبیل «حیاط خلوت»، «فضای حیاتی (Lebensraum)»، «عمق راهبردی» و «کریدور» - تازهترین مد این روزها! - جملات مبهم میسازند. جملاتی که کار و تولید و مصرف و خریدوفروش و علم و صنعت و هنر و ورزش و بازرگانی یا در آنها جایی ندارند یا به خودی خود واجد هیچ ارزشی نیستند و ارزش آنها تنها تا جایی است که در خدمت «هدف والا» باشند. آشکارا نمیگویند با رفاه و استاندارد زندگی بالاتر مخالفیم. میگویند رفاهتان به این اقدامات ما گره خورده است؛ پس کل جامعه باید در راستای آن سازماندهی شود.
واقعیت اما دقیقاً برعکس است. انگلیس و فرانسه پس از جنگ جهانی دوم امپراتوریهای استعماری بزرگ خود را در آفریقا و آسیا از دست دادند. دهها برابر قلمرو خود را واگذار کردند. بااینهمه رفاه عمومی که اکنون در این کشورها وجود دارد به مخیلۀ یک انگلیسی یا فرانسوی معمولی هفتاد سال پیش نمیرسید. کرۀ جنوبی هیچگاه امپراتوری نداشت و اساساً خود این کشور زاییدۀ جنگ جهانی است. تولیدات این کشور با اتکای کدام زور نظامی بازارهای جهان را تسخیر کردهاند؟ آیا نظامی کرۀ جنوبی اسلحه روی شقیقۀ مصرفکنندۀ ایرانی گذاشته است که یا گوشی سامسونگ بخر یا شلیک میکنم؟ ترکیه هم اگر تاکنون رشد و توسعهای داشت به خاطر عثمانیگری نبود. این را که مقامات این کشور میخواهند راه متفاوتی را بروند یا خیر نمیدانم. ولی این را میدانم که اگر هوسهای مشابهی به سرشان زده باشد بیشترین زیان متوجه مردم خودشان خواهد شد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ #مهرپویا_علا
نه ترکیه میتواند خلافت عثمانی را احیاء کند، نه ایران میتواند شاهنشاهی ساسانی را احیاء کند، نه سعودی میتواند خلافت اموی را احیاء کند، نه اسرائیل میتواند به دوران سلیمان باز گردد؛ ضمن اینکه کردها هم نمیتوانند چهار کشور را تجزیه کنند، اجزاء را به هم متصل کنند و سپس در قرن بیستویکم به سبک قرن نوزدهم ملت بسازند. اینها خوابها و خیالات عوامیاند که از بد روزگار در سیاست قدرتی به هم زدهاند و حالا به خودشان اجازه میدهند منابع قلمرویی را که تحت کنترل دارند و جان انسانهای آن را صرف خیالهای کودکانهشان سازند. از این منابع استفاده میکنند و خیالاتشان را به اسم حقایق تاریخی در ذهن مردم میپراکنند. مردمی که اغلب نیازهای اولیۀ رفاهیشان تأمین نشده است. به خودشان اجازه میدهند بنیادیترین اصول اخلاق را زیر پا بگذارند و نامش را «واقعبینی»، «رئال پالتیک»، «عمق راهبردی» و «اهداف والا» بگذارند.
این دودمانها، دورانها، قراردادها، جنگها و رقابتهای گذشته مربوط به گذشتگانند. جای بحث دربارۀ آنها در کتابها و مقالات علمی و پژوهشی است، نه تریبونهای سیاستمداران. از اینکه در گذشتههای دور دولتی به نام عثمانی با دولتی به نام صفوی درگیری نظامی داشتند هیچ نتیجهای دربارۀ سیاست امروز نمیتوان گرفت. اینکه دولتی به نام ساسانی در جنگی به نام قادسیه شکست خورد کوچکترین ربطی به مردمان امروز ندارد. نه مردمان امروز شبیه مردمان گذشته با همان جهانبینی و با همان انتظارات از زندگی هستند، نه مناسبات اجتماعی و رابطۀ میان طبقات و اقشار در جهان امروز ربطی به مناسبات اجتماعی صدها سال گذشته دارد. از این گذشته هر کس فقط یک جلد کتاب جدی و به راستی علمی دربارۀ تاریخ هر دورهای را باز کند و آن را ورق بزند در مییابد که تاریخ به معنای علمی واژه چقدر با آن تصوری که معمولاً در ذهن مردم از تاریخ وجود دارد و در شبکههای اجتماعی و رسانهها و نظام آموزشی رسمی و بحثهای فامیلی ترویج میشود تفاوت دارد. تاریخ را از منابع علمی و جدی خواندن برای اکثریت قریب به اتفاق مردم هیچ جذابیتی ندارد و احتمالاً لزومی هم ندارد که همه بخوانند. بله ممکن است برای انگشتشماری از پژوهشگران جذاب باشد، ولی آن جذابیت چیزی از نوع جذابیت روابط پیچیدۀ ریاضی برای ریاضیدانان است. جذابیت پژوهشی و ناشی از دغدغۀ دانستن است.
دولتها اما خلاف این را رواج میدهند. تاریخ در دست دولت و دمودستگاه آموزشی و ایدئولوژیک آن فرق چندانی با اسلحه ندارد. با تاریخ برای خوابوخیالهای خود سرباز تربیت میکنند. مردم را وادار میسازند تا انتقام فلان شکست نظامی متعلق به صدها سال پیش را از دشمنان خیالی بگیرند یا بهمان پیروزی صدها سال پیش را تکرار کنند. اگر کسی جرأت کند و بپرسد: «به فرض که توانستیم، آخرش که چه؟» اگر پرسشگر شانس بیاورد و طرح چنین پرسشی خیانت تلقی نشود، خواهید دید که حتی یک جمله که منطق روشنی داشته باشد نمیتوانند بر زبان بیاورند. در مواجهه با چنین پرسشی دو کار میکنند: یا پشت عواطفی مثل «غیرت»، «شرافت» و «عرق» سنگر میگیرند؛ یا اگر «آکادمیک» باشند با اصطلاحات اغلب بیمعنی از قبیل «حیاط خلوت»، «فضای حیاتی (Lebensraum)»، «عمق راهبردی» و «کریدور» - تازهترین مد این روزها! - جملات مبهم میسازند. جملاتی که کار و تولید و مصرف و خریدوفروش و علم و صنعت و هنر و ورزش و بازرگانی یا در آنها جایی ندارند یا به خودی خود واجد هیچ ارزشی نیستند و ارزش آنها تنها تا جایی است که در خدمت «هدف والا» باشند. آشکارا نمیگویند با رفاه و استاندارد زندگی بالاتر مخالفیم. میگویند رفاهتان به این اقدامات ما گره خورده است؛ پس کل جامعه باید در راستای آن سازماندهی شود.
واقعیت اما دقیقاً برعکس است. انگلیس و فرانسه پس از جنگ جهانی دوم امپراتوریهای استعماری بزرگ خود را در آفریقا و آسیا از دست دادند. دهها برابر قلمرو خود را واگذار کردند. بااینهمه رفاه عمومی که اکنون در این کشورها وجود دارد به مخیلۀ یک انگلیسی یا فرانسوی معمولی هفتاد سال پیش نمیرسید. کرۀ جنوبی هیچگاه امپراتوری نداشت و اساساً خود این کشور زاییدۀ جنگ جهانی است. تولیدات این کشور با اتکای کدام زور نظامی بازارهای جهان را تسخیر کردهاند؟ آیا نظامی کرۀ جنوبی اسلحه روی شقیقۀ مصرفکنندۀ ایرانی گذاشته است که یا گوشی سامسونگ بخر یا شلیک میکنم؟ ترکیه هم اگر تاکنون رشد و توسعهای داشت به خاطر عثمانیگری نبود. این را که مقامات این کشور میخواهند راه متفاوتی را بروند یا خیر نمیدانم. ولی این را میدانم که اگر هوسهای مشابهی به سرشان زده باشد بیشترین زیان متوجه مردم خودشان خواهد شد.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
روشنفکر ایرانی!
✍️ #محمدـمختارپور
در تاریخ معاصر ایران هرچه میگردیم حتی یک جریان، یک گروه و حتی یک شخصیت پیدا نمیکنیم که «آزادی» در هر شکل آن برایش غایت و ارزشی باشد که مطلقاً با هیچچیز معاملهاش نکند. نه با دین و روحانیت، نه با مقام و سلطنت، نه با شهرت و گندهگوییهایی که از شارلاتانها روشنفکر میسازد. تاریخ معاصر ایران شاهدی است بر معنازدایی از مفهوم «روشنفکر».
روشنفکر کسی است که مانند شریعتیِ فارغالتحصیل از دانشگاه سوربن با پول عموم مردم و با حمایت حاکمیت محمدرضا پهلوی با معجونی از مارکس و حسین و علی و انگلس در حسینیهی ارشاد جاروجنجال بهپا میکند و عموم مردم و دانشجویان را علیه نظم اجتماعی میشورد. روشنفکر کسی است که معتقد است پروژهی مدرنیزاسیون پهلوی به مردم توهین کرده است و طرفداران همین بهاصطلاح روشنفکران حتی امروز پس از حدود نیم قرن نمیخواهند اشکال بیسابقهای از توهین و ظلم به مردم ایران را ببینند. روشنفکر کسی نیست که واقعیتهای بیرونی و Objective برایش بر ذهنیتها و مفاهیم و ارزشها و امور Subjective ارجیحت داشته باشد. روشنفکر همواره کسی بوده است که واقعیتها و آمار و ارقام برایش اموری ثانویه و حاشیهای بوده است و اصلیترین امور همواره مفاهیم و نظریات و تخیلات سیاسی و اتوپیایی بوده است که خودش هم دقیقاً نمیداند چرا آنها را پذیرفته و چه نسبتی با آنها دارد.
روشنفکر کسی نیست که دارای تحصیلات و تخصص خاصی بهویژه در حوزههای علومانسانی در پی رهایی مردم از هر شکلی از استبداد و ارتجاع باشد و غایتش تشکلیابی جامعهی مدنی، دموکراسی و توسعه و رفاه باشد؛ بلکه روشنفکر آن شاعر و نویسندهی مرتجعی است که با فرمی مدرن و محتوایی سنتی و مذهبی در پی احیای سنتها و ارزشهای ضد انسانی و ضد مدرنی است که در دل تاریخ ایران وجود داشته و به آرامی رو به حاشیه رفتن بود. ساعدیها و آل احمدها و براهنیهایی که با بهرهگیری از فرمها و قالبهای مدرن ادبی در شعر و رمان و داستاننویسی، در پی احیای امپراتوری مذهب در انواع و اشکال آن بودند. کسانی که دین را افیون تودهها میدانستند و بهجای عبور از آن در پی افیونی دیگر بودند: مارکسیسم. سنتگرایان مرتجعی که فقط با کتشلوار و کروات و ریش پروفسوری و سبیل استالینی مدرنیسم شدند اما همچنان همان دگماتیسمهایی بودند که در حرفها و نوشتهها و نااندیشههایشان روح جزماندیشی و استبداد و ارزشهای دینی و مذهبی مستتر بود. پرسش این است که در این تاریخ یکصدساله از مشروطیت تا به امروز چرا مطلقاً حتی یک شخصیت سیاسی و اجتماعی و انتلکتوئلی که توسعه و رفاه و آزادی بیقید و شرط شهروندان ایرانی برایش غایت باشد وجود ندارد؟! باید پرسید چه جادوی فراگیری در این یکصدسال مانع از نقد بیچونوچرای ایدئولوژیها و رهنمودهای کور و نااندیشیدهای شد که جامعهی ایران را به خاک سیاه امروز رساند؟!
کدامین نیروی پنهان ویرانگری میان اینهمه شخصیت و آدم در حوزههای مختلف وجود داشت که آنهمه شور و هیجان و دروغ عموم مردم و انقلابیون را به اشکال مختلف تحریک کردند و بر آنها دمیدند. چرا هیچکس خودِ آن وضعیت مضطربانه و سراسر خشن و خواهان ویرانی جامعه را به پرسش نگرفت؟! مگر نه آنکه پرسشگری و تفکر نقادانه مهمترین ویژگی روشنفکر است؟! یافتن پاسخ برای این پرسشها نیازمند تحقیقات عمیق و گستردهای است که امیدواریم نسلهای جوان و آینده برای مقابله با تکرار اشتباهات گذشته به آن پردازند اما واقعیتی که در ابتدای امر باید با آن مواجه شویم و آن را متواضعانه بپذیریم این است که تاریخ معاصر ایران فاقد یک «خاطره» و «تاریخ» از شخصیت، جریان و نیرویی بهراستی دموکراتیک و مدرن است.
اگر نتایج و پیامدهای یک ایده و نظریه و مانیفست سیاسی معیاری برای داوری و واکنش به آن نیست، پس چه چیز میتواند چنین معیاری را ایجاد کند؟! آیا جامعهی ایران توانسته است از تجریبات و پیامدهای آنچه از دیروز از آن طرفداری میکرده است درس بگیرد و آن را فهم کند؟! در فقدان یک نیروی سیاسی دموکراتیک و سکولار و توسعهطلب نمیتوان چشمانداز ویژه و انسانی برای آیندهی ایران متصور شد.
در فردای ایران هیچیک از نیروهای سیاسی که سهم و نقش عمدهای در رقم خوردن انقلاب 57 داشتهاند مشروعیتی برای تأثیرگذاری در امور ندارند، چه رسد که مردم زمام امور را به آنها بسپرند. از اینروست که جامعهی ایران اکنون در یک پیشآگاهی تاریخی نسبت به خالی بودن مشت چپ بر این جریان میتازد و چپ همچنان میکوشد با شیوهها و مفاهیم و نظریات خود، فقدان ایدئولوژی در تحولات چند دهه اخیر را به نفع خود مصادره کند؛ اما از درک این واقعیت عاجز است که جامعه و بهخصوص نسلهای جوان هرگونه ایدئولوژی را قی میکنند. آنها بر خلاف انقلابیون 57 به خوبی درک کردهند که «آزموده را آزمودن خطاست».
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #محمدـمختارپور
در تاریخ معاصر ایران هرچه میگردیم حتی یک جریان، یک گروه و حتی یک شخصیت پیدا نمیکنیم که «آزادی» در هر شکل آن برایش غایت و ارزشی باشد که مطلقاً با هیچچیز معاملهاش نکند. نه با دین و روحانیت، نه با مقام و سلطنت، نه با شهرت و گندهگوییهایی که از شارلاتانها روشنفکر میسازد. تاریخ معاصر ایران شاهدی است بر معنازدایی از مفهوم «روشنفکر».
روشنفکر کسی است که مانند شریعتیِ فارغالتحصیل از دانشگاه سوربن با پول عموم مردم و با حمایت حاکمیت محمدرضا پهلوی با معجونی از مارکس و حسین و علی و انگلس در حسینیهی ارشاد جاروجنجال بهپا میکند و عموم مردم و دانشجویان را علیه نظم اجتماعی میشورد. روشنفکر کسی است که معتقد است پروژهی مدرنیزاسیون پهلوی به مردم توهین کرده است و طرفداران همین بهاصطلاح روشنفکران حتی امروز پس از حدود نیم قرن نمیخواهند اشکال بیسابقهای از توهین و ظلم به مردم ایران را ببینند. روشنفکر کسی نیست که واقعیتهای بیرونی و Objective برایش بر ذهنیتها و مفاهیم و ارزشها و امور Subjective ارجیحت داشته باشد. روشنفکر همواره کسی بوده است که واقعیتها و آمار و ارقام برایش اموری ثانویه و حاشیهای بوده است و اصلیترین امور همواره مفاهیم و نظریات و تخیلات سیاسی و اتوپیایی بوده است که خودش هم دقیقاً نمیداند چرا آنها را پذیرفته و چه نسبتی با آنها دارد.
روشنفکر کسی نیست که دارای تحصیلات و تخصص خاصی بهویژه در حوزههای علومانسانی در پی رهایی مردم از هر شکلی از استبداد و ارتجاع باشد و غایتش تشکلیابی جامعهی مدنی، دموکراسی و توسعه و رفاه باشد؛ بلکه روشنفکر آن شاعر و نویسندهی مرتجعی است که با فرمی مدرن و محتوایی سنتی و مذهبی در پی احیای سنتها و ارزشهای ضد انسانی و ضد مدرنی است که در دل تاریخ ایران وجود داشته و به آرامی رو به حاشیه رفتن بود. ساعدیها و آل احمدها و براهنیهایی که با بهرهگیری از فرمها و قالبهای مدرن ادبی در شعر و رمان و داستاننویسی، در پی احیای امپراتوری مذهب در انواع و اشکال آن بودند. کسانی که دین را افیون تودهها میدانستند و بهجای عبور از آن در پی افیونی دیگر بودند: مارکسیسم. سنتگرایان مرتجعی که فقط با کتشلوار و کروات و ریش پروفسوری و سبیل استالینی مدرنیسم شدند اما همچنان همان دگماتیسمهایی بودند که در حرفها و نوشتهها و نااندیشههایشان روح جزماندیشی و استبداد و ارزشهای دینی و مذهبی مستتر بود. پرسش این است که در این تاریخ یکصدساله از مشروطیت تا به امروز چرا مطلقاً حتی یک شخصیت سیاسی و اجتماعی و انتلکتوئلی که توسعه و رفاه و آزادی بیقید و شرط شهروندان ایرانی برایش غایت باشد وجود ندارد؟! باید پرسید چه جادوی فراگیری در این یکصدسال مانع از نقد بیچونوچرای ایدئولوژیها و رهنمودهای کور و نااندیشیدهای شد که جامعهی ایران را به خاک سیاه امروز رساند؟!
کدامین نیروی پنهان ویرانگری میان اینهمه شخصیت و آدم در حوزههای مختلف وجود داشت که آنهمه شور و هیجان و دروغ عموم مردم و انقلابیون را به اشکال مختلف تحریک کردند و بر آنها دمیدند. چرا هیچکس خودِ آن وضعیت مضطربانه و سراسر خشن و خواهان ویرانی جامعه را به پرسش نگرفت؟! مگر نه آنکه پرسشگری و تفکر نقادانه مهمترین ویژگی روشنفکر است؟! یافتن پاسخ برای این پرسشها نیازمند تحقیقات عمیق و گستردهای است که امیدواریم نسلهای جوان و آینده برای مقابله با تکرار اشتباهات گذشته به آن پردازند اما واقعیتی که در ابتدای امر باید با آن مواجه شویم و آن را متواضعانه بپذیریم این است که تاریخ معاصر ایران فاقد یک «خاطره» و «تاریخ» از شخصیت، جریان و نیرویی بهراستی دموکراتیک و مدرن است.
اگر نتایج و پیامدهای یک ایده و نظریه و مانیفست سیاسی معیاری برای داوری و واکنش به آن نیست، پس چه چیز میتواند چنین معیاری را ایجاد کند؟! آیا جامعهی ایران توانسته است از تجریبات و پیامدهای آنچه از دیروز از آن طرفداری میکرده است درس بگیرد و آن را فهم کند؟! در فقدان یک نیروی سیاسی دموکراتیک و سکولار و توسعهطلب نمیتوان چشمانداز ویژه و انسانی برای آیندهی ایران متصور شد.
در فردای ایران هیچیک از نیروهای سیاسی که سهم و نقش عمدهای در رقم خوردن انقلاب 57 داشتهاند مشروعیتی برای تأثیرگذاری در امور ندارند، چه رسد که مردم زمام امور را به آنها بسپرند. از اینروست که جامعهی ایران اکنون در یک پیشآگاهی تاریخی نسبت به خالی بودن مشت چپ بر این جریان میتازد و چپ همچنان میکوشد با شیوهها و مفاهیم و نظریات خود، فقدان ایدئولوژی در تحولات چند دهه اخیر را به نفع خود مصادره کند؛ اما از درک این واقعیت عاجز است که جامعه و بهخصوص نسلهای جوان هرگونه ایدئولوژی را قی میکنند. آنها بر خلاف انقلابیون 57 به خوبی درک کردهند که «آزموده را آزمودن خطاست».
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Imgur
Discover the magic of the internet at Imgur, a community powered entertainment destination. Lift your spirits with funny jokes, trending memes, entertaining gifs, inspiring stories, viral videos, and so much more from users.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 بازاندیشی در تاریخ مدرن ایران
🔸 گفتاری از #علی_میرسپاسی (جامعهشناس و استاد دانشگاه نیویورک)
#گفتارها (بخش اول)
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔸 گفتاری از #علی_میرسپاسی (جامعهشناس و استاد دانشگاه نیویورک)
#گفتارها (بخش اول)
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Ali Mirsepassi - Rethinking Modern Iranian History
Persica
🎬 بازاندیشی در تاریخ مدرن ایران
🔸 گفتاری از علی میرسپاسی (جامعهشناس و استاد دانشگاه نیویورک)
فایل صوتی
حجم فایل 50 مگابایت
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔸 گفتاری از علی میرسپاسی (جامعهشناس و استاد دانشگاه نیویورک)
فایل صوتی
حجم فایل 50 مگابایت
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
نواب صفوی مردم را تهدید میکرد که: باید فلان مقدار پول (به گروهک فداییان اسلام) بدهید وگرنه سر و کارتان با خنجر و اسلحه است؛
آیتالله بروجردی از اینکارها میرنجید، اما #نواب_صفوی معتقد بود پیامبر(ص) این عمل را جایز میشمارد.
به نقل از آیتالله سلطانی طباطبایی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
آیتالله بروجردی از اینکارها میرنجید، اما #نواب_صفوی معتقد بود پیامبر(ص) این عمل را جایز میشمارد.
به نقل از آیتالله سلطانی طباطبایی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY