محمد مرادی
230 subscribers
232 photos
29 videos
27 files
65 links
Download Telegram
Forwarded from محمد مرادی
"آه و آینه"
یکی از #مضامین پر تکرار در #غزل _ های #فاضل_نظری و بسیاری از شاعران #جوان متمایل به #سبک_هندی و #اصفهانی استفاده از تناسب #آه_و_آینه است.
آینه در شعر فارسی دست کم از #شعر_سلجوقی به وضوح نمود داشته و حتی برخی شاعران آن را در جایگاه #ردیف شعر به کار برده اند. تا پیش از شعر سده ی هشتم، اغلب شاعران #عرفانی، از آن در جایگاه نماد یا استعاره ای برای #روح و #دل انسان بهره برده اند و کمتر به جلوه های مضمونی آن توجه شده است.
آنچه پیش از پرداخت به این #بن_مایه در شعر فاضل باید گفته شود؛ ریشه ها و علت تناسب آه و آینه در شعر گذشته ی فارسی است. در قرن های گذشته، هرچند آینه ها از جنس های مختلف ساخته می شده اند؛ به نظر می رسد در قلمرو اسلامی بیش از همه استفاده از #آینه_های_فلزی مرسوم بوده است. این نکته را به فراوانی در اشعار نیز می توان دید. گویا ساخت آینه از "آهن " و "روی" بیش از همه سابقه داشته است:
#حافظ:
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ورنه هر گز گل و نسرین نداد ز "آهن" و "روی"
*
آه کز طعنه ی بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینه ام "روی" ز "آهن" چه کنم؟
یا #مولوی:
گر "آهن" است دل تو ز سختی اش مگری
که صیقل کرمش آینه ی صفا سازد
یا #نظامی:
چون آینه گرنه "آهنینم"
با سنگدلان چرا نشینم
*
ز #آهنی" گر سکندر آینه ساخت
خضر اگر سوی آب حیوان تاخت
استفاده از آینه های فلزی در اشعار دوره های بعدی نیز نمود دارد؛ چنانکه #بیدل_دهلوی نیز به آن اشاره کرده است:
عکس خونی است فروریخته از پیکر شخص
گر هم آیینه بسازند ز "آهن" تیغ است
آینه های فلزی تا همین دوران معاصر نیز در ایران کاربرد داشته؛ هرچند به مرور با رشد صنعت شیشه گری و آیینه سازی، نوع جدید جایگزین آن شده است.
حال ارتباط آینه با #صیقل و آه کاملا واضح است. آینه ی فلزی در مواجهه با بخار آب و هوای مرطوب زنگ می زند و کدر می شود؛ پس "آه" به دلیل مرطوب بودنش می تواند آینه را کدر کند؛ این علت احتمالا متضاد با گمانی است که ما از پیوند این دو در شعر معاصر داریم.
نمونه های موجود از #سنایی تا #شهریار همه موید رعایت این تناسب و توجه به آن در کاربرد "آه و آینه" است(البته در شعر معاصر وضعیت کمی متفاوت است):
سنایی:
آه را زهره نی که آه کند
از پی آن که رویش آینه است
*
آفت آینه آه است شما از سر عجز
پیش آن روی چو آیینه چرا آه کنید؟
#خاقانی:
کز آه دل بسوزم هرجا که آهنی است
تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه
#سعدی:
چرخ شنید ناله ام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره می کند آینه ی جمال من
*
ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه من سوخته
*
تو روشن آینه ای ز آه دردمند بترس
عزیز من که اثر می کند در آینه آه

#اوحدی:
دل خسته ام ولی نتوان رفت هر نفس پیش رخ چو آینه ی او که آه دل

حافظ:
تا چکند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد
*
یا رب این آینه ی حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود؟
#وحشی:
آیینه ی جمال تو را آن صفا نماند
آهی زدیم و آینه ات را جلا نماند
#صائب:
از ما متاب روی که از آه نیمه شب
بسیار صبح آینه را شام کرده ایم
بیدل:
ماتم و سور جهان آینه ی یکدگرند
مقطع آه سحر مطلع دیوان گل است.
حتی شاعران دوره های #قاجار و معاصر نیز در ایجاد این پیوند به رابطه ی منطقی تصاویر با جنس بیرونی آینه توجه کرده اند.
نکته ی مورد بحث این است که در غزل های فاضل، ده ها بار از این دو واژه در کنار هم استفاده شده و این مضمون یکی از بن مایه های اصلی تصویری در غزل های اوست؛ با این حال، گوینده چندان توجهی به تغییر #جنس_آینه در دوران خود نکرده و نکوشیده تناسبی جدید و واقعی را از پیوند آه و آینه، از جهان خود و مخاطبان بردارد و به اشعارش وارد کند:
آیینه ای مکدرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من ای بی وفا تو هم
*
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
*
بی سبب نیست که یادآور تنهایی هاست
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
*دل اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگرسوز به آیینه چه گفتی؟
در بسیاری از این نمونه ها "آه" تنها ادات تحسری است که هیچ پیوند موثر و منطقی از منظر تصویری با آیینه ندارد.
در نمونه ی زیر، کاربرد سنگ در کنار آینه کاملا موید این است که تلقی شاعر از آن (شیشه ای و نه فلزی) است و این نکته موید بی توجهی او به پیشینه ی پیوند این دو کلمه است:
در دلم آیینه ای دارم که می گوید به آه
در جهان سنگدل ها کاش می شد سنگ بود
این ها تنها نمونه هایی از یک دفتر شاعر "#کتاب" است و تکرار این مضمون را به همین شیوه در دیگر مجموعه ها نیز می توان دید. البته لزوم رعایت منطق تصویرسازی مولفه ای است که شاید همه موافق آن نباشند؛ اما به نظر حقیر، شاعرانی که به تکرار #کلیشه_های #تصویری و مضمونی، اصرار دارند؛ بهترست ریشه های آن را بدانند.
#محمد_مرادی
@drmmoradi
Forwarded from محمد مرادی
"نگاهی به چند رباعی از سفینه ی تبریز"
یکی از مجموعه های نفیس فرهنگی و ادبی که دو دهه ی پیش نخستین بار بر محققان ادبیات رخ نشان داد، نسخه ای است از مجموعه ای به نام #سفینه_تبریز که چنان که از #ترقیمه های متعدد پایان رساله ها بر می آید، در محدوده ی زمانی ۷۲۱ تا ۷۲۳ هجری کتابت شده است.
این مجموعه در برگیرنده ی چندصد رساله در حوزه های گوناگون فرهنگی و ادبی است و گستردگی آن سبب شده تا کنون جز تصحیح چند رساله از آن، تنها به صورت عکسی منتشر شده باشد؛ هرچند یادداشت ها و مقالاتی با بهره گیری از این اثر نفیس نگاشته شده است.
یکی از بخش های این سفینه (ورق ۲۹۱تا۲۹۷) کتابی است در ۱۲ باب که در آن ۴۰۰ رباعی از اوحدالدین کرمانی شاعر عارف قرن های ششم و هفتم درج شده است. این مجموعه علاوه بر پژوهش های مربوط به #اوحدی_کرمانی، از منظر بررسی نسبت برخی از #رباعی_های_سرگردان نیز می تواند مفید باشد. برای مثال تعداد قابل توجهی از رباعیات این گزیده، در دیگر دیوان ها و نسخ نیز یافت می شوند که می توان با در نظر گرفتن قدمت این مجموعه، درباره ی آن ها نیز اظهار نظر کرد.
در این یادداشت کوتاه به برخی از این رباعی ها اشاره می کنیم:
۱_ اولین رباعی گزیده این است:
نه عقل به سر حد کمال تو رسد
نه جان به سراچه ی جمال تو رسد
نتوان ز تمنای وصالت دم زد
کو غیر تو کس تا به وصال تو رسد
در باب نخست #مختارنامه ی #عطار نیز این رباعی به صورت زیر آمده است:
نه عقل به کنه لایزال تو رسد
نه فکر به غایت جمال تو رسد
در کنه کمالت نرسد هیچ کسی
کو غیر تو کس تا به کمال تو رسد
که بعید نیست یکی از این ضبط ها، از دیگری برداشت شده باشد. با توجه به این که نسخه ی اساس تصحیح مختارنامه متعلق به ۸۲۶ ق است و حتی با در نظر گرفتن اقدم نسخ آن ۷۳۱ق، باز هم سفینه ی تبریز چند سال قبل از نسخ در دسترس(فعلا) مختارنامه کتابت شده، می توان محتمل است این رباعی از اوحدی باشد و نه عطار؛ مخصوصا اینکه بعید است کاتب شعرآشنا رباعی های اوحدی را با شعری مجعول آغاز کرده باشد.
۲_ رباعی دیگر، این است:
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کآنچه دلش می خوانند
یک قطره ی خون است و هزار اندیشه
این رباعی در برخی نسخ دیوان #خاقانی، به نام او نیز ثبت شده و از این منظر نیازمند بررسی و تحقیق بیشتر است؛ اما نکته ی جالب این است که در برخی نسخ دیوان #حافظ به نام او ثبت شده و بسیاری این رباعی را به نام حافظ نقل کرده اند؛ حال آنکه حافظ (متولد حدود ۷۲۶) است و سفینه ی تبریز پیش از حیات او کتابت شده است؛ پس به قطع(فارغ از مباحث سبکی) این شعر نمی تواند از حافظ باشد.
۳_ نکته ی دیگر این که تعدادی از رباعی های ثبت شده به نام اوحدی، در نسخه های قبل و بعد از سفینه، به نام #خیام ثبت شده است. از این جمله است دو رباعی زیر از این رساله:
قومی به گمان فتاده اندر ره دین
قومی دگر اوفتاده از راه یقین
ناگاه ز گوشه ای برآمد آواز
کای بی خبران راه نه آن است و نه این
*
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره دین
چرخ از تو هزار بار سرگشته تر است
۴_ تعداد قابل توجهی از رباعیات این کتاب نیز در رسالات و آثار متاخر به #بوسعید نسبت یافته و #نفیسی در کتاب خود آن ها را به نام شیخ #میهنه گردآوری کرده است. از آن جمله اند:
ای در دل من مهر و تمنا همه تو
وی در سر من مایه ی سودا همه تو
چندانک به روی کار خود می نگرم
امروز همه توی و فردا همه تو
*
ای دیدن روی تو دلارای همه
وصل لب لعل تو تمنای همه
گر با دگری به ز منی وای به من
ور با همه کس همچو منی وای همه
*
از روی تو من همیشه گلشن بودم
وز دیدن تو دو دیده روشن بودم
گفتم به دعا چشم بد از روی تو دور
دیدم سبب چشم بدت من بودم
البته بررسی رباعی های این مجموعه از منظر انتساب و مقایسه با دیگر نسخ و مجموعه ها به مجالی بیش از این نیاز دارد و این سطرها تنها مقدمه ای بر ارزش این سفینه ی گران سنگ خواهد بود.
#محمد_مرادی
@drmmoradi